اصولاً دین مجموعهای است از آداب؛ ادب در برابر خدا، ادب در مقابل پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و پیشوایان معصوم علیهم السّلام، ادب در مقابل استاد و معلم، و پدر و مادر، و عالم و دانشمند.
حتی دقت در آیات قرآن مجید نشان میدهد خداوند با آن مقام عظمت هنگامی که با بندگان خود سخن میگوید، آداب را کاملاً رعایت میکند! جایی که چنین است تکلیف مردم در مقابل خدا و پیغمبرش روشن است.[1]
در آیۀ 63 سورۀ نور نیز میخوانیم: «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَینَکمْ کدُعاءِ بَعْضِکمْ بَعْضاً؛ صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صداکردن یکدیگر قرار ندهید». جمعی از مفسران آن را چنین تفسیر کردهاند: «هنگامی که پیامبر را صدا میزنید با ادب و احترامی که شایسته اوست صدا کنید، نه همچون صدازدن یکدیگر».
جالب اینکه قرآن در آیات فوق رعایت ادب را در برابر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نشانۀ پاکی قلب و آمادگی آن برای پذیرش تقوی، و سبب آمرزش و اجر عظیم میشمرد. درحالیکه بی ادبان را همچون چهارپایان بی عقل معرفی میکند! حتی بعضی از مفسران آیات مورد بحث را توسعه داده گفتهاند مراحل پایینتر، مانند علما و دانشمندان و رهبران فکری و اخلاقی را نیز شامل میشود و مسلمانان موظفند در برابر آنها نیز آداب را رعایت کنند. البته در برابر امامان معصوم علیهم السّلام این مسئله روشنتر است.
کوتاه سخن اینکه مسئلۀ رعایت ادب در برابر کبیر و صغیر بخش مهمی از دستورات اسلامی را شامل میشود و اسلام اهمیت زیادی به مسئله رعایت آداب داده است.[2]
در این میان، راهیافتن به پیشگاه مولای کریم، توانا و باعظمت؛ گفتگو با حضرت دوست و بهرهمندی از محضرش و اعلامِ عشق و وفاداری به وی، نیاز به آمادهساختن مقدّمات از سویی، و جبران کاستیها و عذرخواهی از عدم مراعات ادب حضور، از سوی دیگر دارد.
چون انسان نمازگزار به پیشگاه محبوبی ارجمند و مولایی کریم میرود و با او به راز و نیاز میپردازد، برای بهرهمندی هرچه بیشتر از این فرصت گرانبها، باید خویشتن را با آداب و مقدّمات آماده کند.[3]
آداب وضو
هنگامی که خواستی وضو بگیری، نخست مسواک میکنی که مطابق روایات دهان را خوشبو میکند و حافظه را زیاد میگرداند و بر حسنات انسان میافزاید و مایۀ خشنودی پروردگار است. دو رکعت نماز با مسواککردن برتر از هفتاد رکعت نماز بی مسواک است،[4] و این دلیل روشنی بر اهمّیت اسلام به مسئلۀ نظافت است.
بهتر است به هنگام وضو روبهقبله باشی و چون نگاهت به آب افتاد، این دعا را بخوانی: «الْحَمْدُللَّهِ الَّذی جَعَلَ الْمآءَ طَهُوراً وَلَمْ یجْعَلْهُ نَجِساً...؛ حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که آب را پاککننده قرار داد و ناپاک قرار نداد...». [5]
هنگامی که وضو به پایان رسید میگویی: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک تَمامَ الْوُضُوءِ، وَتَمامَ الصَّلاةِ، وَتَمامَ رِضْوانِک وَالْجَنَّةَ؛ خدایا از تو وضو و نماز مقبول و خشنودی و بهشت کاملت را خواهانم»[6] و همچنین میگویی: «الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ؛ حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است». و نیز سورۀ قدر را میخوانی،[7] و پس از آن عطر و بوی خوش استعمال میکنی.[8]
خشوع، روح نماز
اگر رکوع و سجود و قرائت و تسبیح را جسم نماز بدانیم، توجه درونی به حقیقت نماز و کسی که با او راز و نیاز میکنیم روح نماز است.
خشوع نیز در واقع چیزی جز حضور قلب توأم با تواضع و ادب و احترام نیست و به این ترتیب روشن میشود که مؤمنان تنها به نماز به عنوان یک کالبد بی روح نمینگرند، بلکه تمامی توجه آنها به باطن و حقیقت نماز است.[9]
این صفت خشوع در عبادت و نماز را خداوند از صفات مؤمنین شمرده و فرموده است: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ؛ به تحقیق رستگار شدند مؤمنین، آن کسانی که در نمازشان خاشعند».[10] قرآن نفرمود مؤمنین نمازخوانها هستند که این رسم هر مسلمان اسمی است، بلکه فرمود در نماز خاشع هستند.
در روایتی نقل شده که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مردی را دیدند که در نماز با ریش خود بازی میکند، فرمودند: «أَمَا إِنَّهُ لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُه؛ اگر قلبش خاشع بود، جوراج او هم خاشع بودند».[11]
مرحوم خویی در شرح این روایت میگوید: در روایت دلالتی است بر اینکه خشوع در نماز به قلب و به جوارح است، اما خشوع به قلب این است که قلب را با تمام همّت برای نماز خالی کند، و اعراض و دوری از غیر آن نماید، پس غیر از عبادت و معبود در آن نباشد و اما خشوع به جوارح، رویآوردن و توجه به نماز و عدم التفات به غیر و ترک کار عبث و بیهوده [مثل بازی با ریش و مو] است، ابن عباس در تفسیر خشوع فرموده، خاشع [در نماز] کسی است که نشناسد چه کسی در طرف راست و چه کسی در طرف چپ اوست.[12]
در تفسیر مجمع البیان در ذیل آیۀ فوق چنین آمده: «خاضِعون متواضعون مُتَذَللّون لایدفعون ابْصارهم عن مَواضِع سُجُودِهم ولایلْتَفِتون یمینا وشمالًا؛ [مؤمنین] خاضع و متواضع و ذلیلند [در حال نماز] چشمهای خود را از مواضع سجده خود برنمیدارند و توجه به راست و چپ خود ندارند».[13]
در حدیثی آمده: پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم گاه به هنگام نماز به آسمان نظر میکرد، امّا هنگامی که آیه «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»،[14] نازل شد، دیگر سر برنمیداشت و دائماً به زمین نگاه میکرد.[15]
از پیامبر گرامی صلّی الله علیه وآله وسلّم سؤال شد خشوع چیست؟ فرمودند: «التَّوَاضُعُ فِی الصَّلَاةِ وَأَنْ یقْبِلَ الْعَبْدُ بِقَلْبِهِ کلِّهِ عَلَی رَبِّه؛ فروتنی در نماز و این که روی آورد بنده به تمام قلب خود به طرف پروردگار عزّ وجلّ».[16]
نکته قابل توجه این که باید مواظب بود که دچار خشوع نفاق نگردیم، چنانکه در روایات بسیار تأکید شده است. از رسول گرامی صلّی الله علیه وآله وسلّم در این باره نقل شده است: «إِیّاکمْ وَتَخَشُّعَ النِّفَاقِ وَهُوَ أَنْ یرَی الْجَسَدُ خَاشِعاً وَالْقَلْبُ لَیسَ بِخَاشِعٍ؛ بر حذر باشید و بترسید از خشوع نفاق و منافقانه و آن این است که بدن و جسد خاشع و قلب غیر خاشع باشد».[17]
آن حضرت در روایتی دیگر فرمود: «مَنْ زادَ خُشُوعَ الجَسَدِ عَلی ما فی القَلبِ فَهُوَ خُشُوعُ نفاق؛ کسی که خشوع و تواضع بدنش زیادتر از قلبش باشد، پس این حالت خشوع منافقانه است».[18]
از این روایات به دست میآید که از امراض بزرگ قلب و بدن این نوع خشوع است که برای عوامفریبی جوارح را خاشع میکند ولی قلب را نه. چه افرادی را دیدیم که برای رسیدن به مقاماتی در نزد مردم چنین کردند، و به خیال خود مردم را به خود جلب کردند، درحالیکه دانایان آگاهند و فرد صالح و غیرصالح را از هم تشخیص میدهند. مواظب باشید دچار چنین افرادی نشوید، و به دام آنها نیفتید، درحالیکه باید خودمان نیز دچار این حالت نشویم.
ای عزیز! قلب و جوارح را برای خداوند خاشع کن بهطوریکه در برابر خداوند خود را فقیر و بی چیز دانی و چنان باش که نتوانی از درک عظمت و حضور قلب سربلند کنی. خداوند در قرآن لفظ خشوع را برای زمینهای بی گیاه و خشک که فاقد حیات هستند، اطلاق کرده، یعنی که انسان خاشع هم در برابر خداوند و عظمت او مرده و فاقد تحرک است.
برادرم بیا قبل از اینکه صداهای ما روز قیامت از ترس حساب و کتاب و عظمت سیطرۀ الهی خاشع شود، خاشع شویم، خداوند دربارۀ روز قیامت میفرماید: «خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسا؛ همه صداها در برابر خداوند رحمان خاشع شده و جز صدای آهسته چیزی نمیشنوی».[19] «همس» چنان که راغب گوید به معنی صدای آهسته و پنهان است و بعضی آن را به صدای آهستۀ پا - پاهای برهنه - تفسیر کردهاند و بعضی به حرکت لبها، بی آنکه صدایی از آن شنیده شود که تفاوت زیادی با هم ندارد.[20]
حضور قلب
جا دارد که در ذیل بحث خشوع به حضور قلب که مایۀ خشوع است اشارهای کنیم. آیا تا به حال فکر کردهاید چه کنیم تا حضور قلب پیدا کنیم؟ چرا وقتی نمازگزار میگوید الله اکبر و نماز را شروع میکند افکار به او هجوم میآورد بازار، منزل، زن، بچه، اداره، همه و همه به سوی او میآیند؟ گویا فقط او را در نماز مییابند، و وقتی السلام علیکم را گفت و نماز را تمام کرد از انبوه افکار نجات پیدا میکند!
طنزی گفته شده که باید گفت نشان گر واقعیتهایی است، گویند کسی بود، که در رکعت اول مقدار فروش را میرسید، و در رکعت دوم هزینهها را حساب میکرد، و در رکعت سوم جمع و تفریق، و در رکعت چهارم سود کامل و تمام و کمال را محاسبه مینمود، و میگفت السلام علیکم و رحمة الله و برکاته، بعد میگفت خانم یک چایی با چرتکه برای من بیاور، حساب میکرد، بعد میگفت الله اکبر، سبحان الله، خانم میگفت چه شده؟ میگفت حساب حالا با حساب در نماز یکی درآمد چقدر دقیق!
ای بیچاره نمازی که کار ماشین حساب کند چه فائده دارد، کجا انسانساز است؟![21]
برای تحصیل خشوع و حضور قلب در نماز و سایر عبادات، به امور ذیل توصیه میشود:
1. بهدستآوردن شناخت و معرفتی که دنیا را در نظر انسان کوچک و خدا را در نظر انسان بزرگ کند، تا هیچ کار دنیوی نتواند به هنگام راز و نیاز با معبود، نظر او را به خود جلب و از خدا منصرف سازد.
2. توجّه به کارهای پراکنده و مختلف، معمولًا مانع تمرکز حواس است و هر قدر انسان، توفیق پیدا کند که مشغلههای تشویشآور و پراکنده را کم کند، به حضور قلب در عبادات خود، کمک کرده است.
3. انتخاب محل و مکان نماز و سایر عبادات نیز در این امر، اثر بسیار دارد؛ به همین دلیل، نمازخواندن در برابر اشیاء و چیزهایی که ذهن انسان را به خود مشغول میدارد مکروه است و همچنین در برابر درهای باز و محلّ عبور و مرور مردم و در مقابل آینه و عکس و مانند آن. به همین دلیل، مساجد و معابد مسلمین هرقدر سادهتر و خالی از زرقوبرق و تشریفات باشد، بهتر است؛ چرا که به حضور قلب کمک میکند.
4. پرهیز از گناه عامل مؤثّر دیگری است؛ زیرا گناه آینۀ قلب را مکدّر ساخته، مانع آن میشود که جمال محبوب حقیقی در آن منعکس گردد، و با حجابی که به وجود میآید انسانِ نمازگزار، خویشتن را در محضر او نمیبیند. به همین دلیل، قبل از هر نماز و دعا باید از گناهان توبه کرد و خود را به خدا سپرد. توجّه به اذکاری که در مقدّمه نماز آمده است بسیار مؤثّر است.
5. آشنایی با معنای نماز و دعا و فلسفه افعال و اذکار آن، عامل بسیار مهمّ دیگری برای حضور قلب است؛ چرا که وقتی انسان معانی و فلسفههای عبادات را بداند و به آن توجّه کند، راه حضور قلب برای او هموار میشود.
6. انجام مستحبّات نماز و آداب مخصوص عبادت و دعا، چه در مقدّمات و چه در اصل نماز نیز، کمک مؤثّری به این امر میکند.
7. از همۀ اینها گذشته، این کار، مانند هر کار دیگر، نیاز به مراقبت، تمرین، استمرار و پیگیری زیاد دارد. بسیار میشود انسان در آغاز کار تنها در یک، یا چند لحظۀ کوتاه، قدرت تمرکز فکر و حضور قلب پیدا میکند. امّا با ادامه این کار و پیگیری و تداوم، چنان قدرتی در نفس او پیدا میشود که میتواند به هنگام نماز و دعا، دریچههای فکر خود را بر غیر معبود، مطلقاً ببندد و خود را در حضور او ببیند و با او به راز و نیاز بپردازد.
8 . در عباداتی که جنبۀ تکراری دارد، مانند نماز، تغییر شکل ظاهری آن نیز در حضور قلب بسیار مؤثّر است. مثلًا سورههایی را که در نماز بعد از حمد میخواند، تغییر دهد؛ در بعضی از رکوع و سجودها ذکر «سبحان اللَّه» و در بعضی ذکر کبیر «سبحان ربّی العظیم وبحمده» و «سبحان ربّی الأعلی وبحمده» بخواند، دعاهای قنوت را عوض کند. تجربه نشان داده این تغییر صورت، کمک زیادی به تمرکز فکر و حضور قلب میکند.
9. از همۀ اینها گذشته، باید با تمام وجود، نعمت بزرگ حضور قلب را در نماز از خدا خواست؛ او کریم و رحیم است و جوینده را ناامید بر نمیگرداند.[22]
طمأنینه در نماز
سزاوار است انسان کارهایی که ارزش نماز و حضور قلب را کم میکند انجام ندهد، مثلًا در حال خوابآلودگی، خودداری از بول، در میان سروصداها، و در برابر منظرههایی که جلب توجّه میکند به نماز نایستد.
هم چنین سزاوار است از تندخواندن نماز که ممکن است مایۀ خرابی نماز گردد جدّاً پرهیز شود.
در حدیث آمده است روزی پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مردی را در مسجد مشغول نماز دید که رکوع و سجود را به طور کامل انجام نمیدهد، فرمود: «لَئِنْ مَاتَ هَذَا وَهَکذَا صَلَاتُهُ لَیمُوتَنَّ عَلَی غَیرِ دِینِی؛[23] اگر این مرد از دنیا برود درحالیکه نمازش این گونه باشد، به دین من از دنیا نخواهد رفت.[24]
همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «عَلَیکمْ بِطُولِ الرُّکوعِ وَالسُّجُودِ فَإِنَّ أَحَدَکمْ إِذَا أَطَالَ الرُّکوعَ وَالسُّجُودَ هَتَفَ إِبْلِیسُ مِنْ خَلْفِهِ فَقَالَ یا وَیلَهُ أَطَاعَ وَعَصَیتُ وَسَجَدَ وَأَبَیت؛ بر شما باد به طولانیکردن رکوع و سجود، زیرا وقتی که یکی از شما رکوع و سجده خود را طولانی کند، ابلیس ندا دهد از پشت سر او، وای بر من، اطاعت کرد و عصیان کردم، سجده کرد و إبا نمودم».[25]
امام باقر علیه السلام نیز فرمود: «مَن اتَمَّ رُکوعَه لَم یدخُله وَحْشَةُ القبر؛[26]کسی که رکوع خود را تماماً به جای آورد و حق آن را ادا کند، وحشت قبر به او راه پیدا نکند».
بیش از همه شیطان به مسئلۀ سجده حساس است، زیرا او به وسیله همین سجده رانده شد، و در روایتی از مولی علی علیه السلام آمده که سجده را طولانی کنید، که عملی سنگینتر بر ابلیس نیست که ببیند انسانی در سجده است، زیرا او امر به سجده شد و عصیان کرد.[27]
نماز بانشاط
نشاط، نشأت گرفته و مولد هماهنگی روحیه و عمل است؛ اگر روحیۀ انسان مجذوب عملی شد، آن عمل با نشاط صورت میگیرد. آن کس که عشق به کار و کسبی دارد، صبح زود با نشاط و زودتر از کارفرما به سر کار میرود. اگر روحیه او مجذوب درسخواندن هم باشد، با نشاط درس میخواند، و به کسی توجهی ندارد، و خود را در اوج خوشی میبیند؛ چنانکه از خواجه نصیر الدین طوسی نقل شده که پس از مطالعه میفرمود: «اینَ المُلُوک، اینَ ابْناءُ المُلُوک؛ کجایند پادشاهان و فرزندان آنها».
اگر کسی طالب بازی نیز شد همینگونه با نشاط به دنبال آن میرود.
اگر کسی علاقه شدید به عبادت داشته باشد، عبادت با نشاط صورت میگیرد. اگر در حالت متعادل روحی نباشد و خسته و کوفته باشد، عبادت با کسالت صورت میگیرد. بسیار در نمازخواندن خود تجربه کردهایم؛ گاهی آنقدر به نماز بی علاقگی نشان میدهیم که میگوییم نماز را بخوانیم تا راحت شویم، گویا نماز عذابی است که تا نخوانیم راحت نشویم، و سریع نماز را میخوانیم بی حال و بی نشاط و فکر میکنیم در عذابیم و باید هر چه زودتر نجات یابیم.[28]
اما به راستی چرا در عبادت بی نشاطیم؟ بی نشاطی عوامل گوناگونی دارد، و عمدۀ آن دو چیز باشد:
1. عدهای از ما که در عملشان بی نشاطند برای این است که هدف مشخصی ندارند، یا ایمان به هدف ندارند؛ علم به خدا و معاد دارند اما نور ایمان بر قلبشان سایهافکن نشده است. این ایمان و سستی در عقیده موجب بی نشاطی در عبادت میشود، چنانکه اگر کسی هدفی برای درسخواندن و کارکردن نداشته باشد، با کسالت درس میخواند و کار را انجام میدهد.
2. عدم نشاط در کار و عبادت گاهی از خستگی جسمی و روحی نشأت میگیرد، چنانکه بسیار در اعمال روزانه خصوصاً نمازخواندن آزمودهایم؛ وقتی از سر کار با خستگی آمدهایم، نمازخواندن برای ما سنگینی کرده، و انجام آن سریع، و با کسالت همراه است. هر دو عامل یعنی بی هدفی و خستگی را میتوان با تقویت ایمان و ترک عمل در حال خستگی درمان کرد. چنانکه در روایات است، عبادات بدون نشاط و با خستگی انجام ندهید که موجب سرخوردگی انسان از عبادت میشود. باید در هر کاری نسبت به آن در خود شوق و علاقه ایجاد کنیم. عبادت نیز باید توأم با نشاط باشد و هدف از عبادت و بندگی صفای نفس و قلب است. عبادت اگر در حال کسالت و بی نشاطی انجام گیرد، موجب کدورت قلب میشود و بهتر است انجام نگیرد![29]
در شریعت اسلامی برای ایجاد نشاط، مخصوصاً در مورد عبادات، عوامل مختلفی دیده میشود. وضوگرفتن پیش از نماز به یقین نشاطآور است. مضمضه و استنشاق آب در دهان و بینی افزون بر نظافت، ایجاد نشاط میکند.
دستور داده شده اذان با صدای زیبا و صوت حسن خوانده شود، تا نشاطآور باشد. جمعه و جماعت ایجاد نشاط در عبادت میکند و از همه مهمّتر فصاحت و بلاغت قرآن، خود عامل مهمی برای نشاط در قرائت قرآن است که تا اعماق قلب انسان نفوذ میکند. همچنین وعدههای حقیقی برای مطیعان و نیکوکاران و مجاهدان و شهیدان به نعمتهای بسیار لذتبخش بهشتی نشاطآور است.[30] و یا طلوعِ صبح حالت نشاط عجیبی به انسان میدهد، و شاید به همین علّت آن لحظه را آغاز وقت نماز صبح قرار دادهاند.[31]
یک نماز با بوی خوش
بوی خوش در اسلام و مخصوصاً احادیث پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و ائمه هدی علیهم السلام بسیار مدح شده است و به مسلمانان دستور دادهاند که از عطریات استفاده کنند و همیشه خوش بو باشند و مخصوصاً به هنگام نماز از بوی خوش استفاده نمایند.
مرحوم کلینی دربارۀ امام سجاد علیه السلام نقل میکند که: «کانَتْ لِعَلِی بْنِ الْحُسَینِ علیه السلام قَارُورَةُ مِسْک فِی مَسْجِدِهِ فَإِذَا دَخَلَ لِلصَّلَاةِ أَخَذَ مِنْهُ فَتَمَسَّحَ بِهِ؛ آن حضرت ظرفی داشت که در آن مشک بود و در کنار سجدهگاهش میگذاشت و هنگامی که میخواست وارد نماز شود از آن برمیداشت و خود را خوشبو میساخت».[32]
در حدیث دیگری آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «صَلاةُ مُتَطَیبٍ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ صَلَاةً بِغَیرِ طِیبٍ؛ نماز کسی که خود را خوشبو میکند، برتر از هفتاد نماز بدون آن است».[33]
رعایت حال نمازگزاران
امیرمؤمنان علی علیه السلام میفرماید: آخرین توصیهای که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به من فرمود این بود: «إِذَا صَلَّیتَ فَصَلِّ صَلَاةَ أَضْعَفِ مَنْ خَلْفَک؛ هنگامی که نماز میخوانی، همچون ضعیفترین کسانی که پشت سر تو هستند، نماز بخوان».[34]
آن حضرت میفرماید هنگامی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مرا برای نشر اسلام به یمن فرستاد، سؤال کردم چگونه با آنها نماز بخوانم به من فرمود: «صَلِّ بِهِمْ کصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ وَکنْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیما؛ با آنها نمازی بخوان که همچون نمازِ ناتوانترین آنها باشد و نسبت به مؤمنان رحیم و مهربان باش».[35]
البته مفهوم این سخن این نیست که آن چنان نماز را سریع بخوانند که به ارکان نماز و واجبات آن صدمه بزند و یا بر اثر سرعت و شتاب، ضعیفان نتوانند خود را به رکوع و سجود و قیام و قعود نماز برسانند، که در روایات به آن هم اشاره شده است. از جمله در عهدنامۀ مالک اشتر آمده است: «فَلَا تَکونَنَّ مُنَفِّراً وَلَا مُضَیعاً؛ نه آنگونه نماز را طولانی کن که مایۀ فرار مردم شود و نه آنطور سریع بخوان که باعث ضایعشدن نماز گردد».[36] آری در هر چیز رعایت اعتدال لازم است.[37]
محافظت بر نماز
خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَ الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یحافِظُونَ؛ کسانی که نماز خود را محافظت میکنند».[38]
مراد از محافظت، محافظت بر اوقات و حدود و مراعات آداب و شرائط و مداومت بر آن است؛[39] آداب و شرایطی که هم ظاهر نماز را از فساد و بطلان حفظ میکند، هم روح نماز را که حضور قلب است تقویت مینماید، و هم موانعی را که سدّ راه قبول آن است، همچون خوردن اموال حرام، نوشیدن شراب، غیبت و امثال آن، از بین میبرد.[40]
جالب اینکه محافظت انسان نسبت به نماز طرفینی است، هم او باید نماز را از فساد خلل حفظ کند و هم نماز انسان را از تباهی و فساد محافظت میکند و شاهد آن «انَّ الصَّلوة تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکرِ؛ که نماز [انسان را] از زشتیها و گناه بازمیدارد»،[41] است.
رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و سلم فرمود: «مَنْ حافَظَ عَلَیها کانَتْ لَهُ نُوراً وَ بُرْهاناً وَ نَجاةً یوْمَ الْقِیامَةِ؛ هرکس نماز خود را محافظت کند، نماز برای او مایه نور و روشنایی و آگاهی و نجات در روز قیامت است».[42]
سخن آخر: (چگونه نمازگزار واقعی شویم؟)
چه بسیار نمازهای ما که صحیح است ولی مقبول نیست! ظاهراً با تمام ارکان و اجزاء و شرایط است، ولی پوستهای زیبا است که مغزی در درون ندارد. نماز میخوانیم اما در خود تغییری نمیبینیم، درحالیکه نماز مؤثر انسان را از فحشاء و منکر دور میکند.[43]
آیا نمازی که آلوده به ریاست، نماز است؟! آیا نمازی که به دنبال آن میگوید عَجَب نمازی خواندم! عجب رکوعی! عجب خلوص! نماز است؟! منشاء این عَجَبْها، عُجْبْ (خودپسندی) است.
آیا نماز ما نمازی است که در روایت فرمود همچون نهری است که روزی پنجمرتبه خود را در آن شستشو میدهید و مسلماً اگر کثافتی در بدن شما بود مرتفع میشود.[44]
آیا متوجه هستیم که اصل نماز خشوع و خضوع است؛ نزدیکترین حالتی که بنده به خدایش نزدیکتر است، حالتی است که بیشتر در خشوع است و آن، سجده یعنی پایینترین حالت در نماز است که این پایینی خود، بزرگی است.
پسای عزیز! حال که این معارف آشکار شد، دقت کن در عظمت خداوند و کوچکی خود و اینکه نماز با آداب کامل آن موجب استفاده توست، نه افادۀ خدا؛ زیرا او خدایی است که آسمانها و زمین و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و اشجار و تمامی جنبندگان ساجد او هستند، حتی از نظر تکوین ملائکه و جن و انس سجده کننده برای اویند.[45]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)
2. کلیات مفاتیح نوین
[1] تفسیرنمونه، ج22، ص142.
[2] همان، ص145.
[3] کلیات مفاتیح نوین، ص1001.
[4] بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج73، ص129، ح13.
[5] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج3، ص70، ح6.
[6] من لا یحضره الفقیه (ط - قم)، ج1، ص51، ح107
[7] مصباح کفعمى، ص11.
[8] کلیات مفاتیح نوین، ص1005.
[9] تفسیرنمونه، ج14، ص204.
[10] مؤمنون، آیات1و2.
[11] بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج81، ص266، ح67.
[12] شرح نهج البلاغه خوئى، ج12، ص137.
[13] همان.
[14] مؤمنون، آیات1و2.
[15] تفسیر نمونه، ج14، ذیل همین آیه.
[16] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج81، ص264، ح66.
[17] همان، ج74، ص164، ح188.
[18] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل (ط - قم)، ج1، ص106، ح104.
[19] بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج7، ص101، ح9.
[20] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص178.
[21] همان، ص179.
[22] کلیات مفاتیح نوین، ص20.
[23] وسائل الشیعة (ط - قم)، ج4، ص32، ح3344.
[24] رسالة توضیح المسائل (فارسى)، ص128.
[25] بحارالأنوار (ط - بیروت)، ج67، ص299، ح9.
[26] همان، ج6، ص244،ح71.
[27] همان، ج82، ص161، ح2.
[28] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص214.
[29] همان، ص216.
[30] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج13، ص509.
[31] سوگندهاى پربار قرآن، ص279.
[32] کافى (ط - الاسلامیه)، ج6، ص515، ح6.
[33] همان، ص510،ح7؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج15، ص238).
[34] من لایحضره الفقیه (ط - قم)، ج1، ص283،ح870.
[35] نهج البلاغه، نامۀ53.
[36] همان.
[37] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج10، ص348.
[38] معارج، آیه34.
[39] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص536.
[40] پیام قرآن، ج6، ص173.
[41] عنکبوت، آیه45.
[42] تفسیر «روح البیان»، ج10،ص167؛ (پیام قرآن، ج6، ص173).
[43] «الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنْ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ». (سوره عنکبوت، آیه 45).
[44] ر.ک: بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج79، ص236، ح66 ؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص14).
[45] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص16.