قناعت یکی از ویژگی های افراد با ایمان و از امتیازات انسانهای با فضیلت است.[1] قناعت سبب آرامش، عدالت، صلح و صفا و برادری و اخوّت است.[2] افراد قانع هیچ گاه چشم طمع به مال و منال دیگران ندارد و برای کسب مال و مقام، شخصیت والای خود را کوچک نمی کنند.[3]
در مورد قناعت به سراغ بعضی از روایات و کلمات بزرگان می رویم[4] و [اهمیت آن، گستره، آثار و برکات قناعت و رابطه آن با مؤلفه های سلامت روح و روان و اهمیت و ابعاد فراگیر آن در زندگی انسان به عنوان یک زندگی خوشایند و به تعبیر قرآن دست یافتن به حیات طیبه انسانی را مورد واکاوی قرار می دهیم].
مفهوم قناعت
از مهم ترین عوامل فقر در جامعه دینی و اسلامی، تحریف مفاهیم دینی است که گاه از سوی دوستان و خودی ها بر اثر ناآشنایی با مکتب اسلام، و گاه از سوی دشمنان اعمّ از حکام، یا فرقه ها و مسلک های معاند نسبت به اسلام انجام می شود.
تحریف در مفاهیم دینی مانند مسئله زهد و قناعت. به این گونه که تصور می شود معنای زهد ترک فعالیت های اقتصادی و مفهوم قناعت ترک کوشش و تلاش برای زندگی بهتر است در حالیکه این گونه افکار هرگز با تعلیمات اسلام و تفسیرهایی که در متون اسلامی برای این الفاظ شده سازگار نیست.[5]
هرگز نباید به مفهوم قناعت جنبه تخدیری داد، بلکه هدف اصلی از بیان قناعت، پایان دادن به حرص و آز و طمع و هوا پرستی است که عامل تجاوزها و استثمارها و جنگ ها و خونریزی ها، و گاه عامل ذلت و اسارت است.[6]
در تفسیر «قناعت» تعبیرات مختلفی در منابع لغت و تعبیرات بزرگان آمده که تضادی با هم ندارند: بعضی قناعت را به معنای رضایت به آنچه خدا به انسان داده تفسیر کرده اند و برخی به راضی بودن به کمتر از نیازها و عدّه ای به رضایت به حداقل زندگی و گاه گفته اند قناعت آن است که انسان در برابر آنچه خدا به او داده است خشنود باشد و بیش از آن را طلب نکند و این همان حقیقتی است که بسیاری از بارهای زندگی را از دوش انسان بر می دارد.[7]
بالاترین فضیلت
در حدیث پرمعنایی از امام صادق علیه السلام در کتاب کافی آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ الْأَنْبِیاءَ بِمَکارِمِ الْأَخْلَاقِ فَمَنْ کانَتْ فِیهِ فَلْیحْمَدِ اللَّهَ عَلَی ذَلِک وَ مَنْ لَمْ تَکنْ فِیهِ فَلْیتَضَرَّعْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لْیسْأَلْهُ إِیاهَا؛ خدای متعال پیامبر خود را به فضایل اخلاقی اختصاص داده است. کسی که آن فضایل را داشته باشد خدا را به سبب آن شکر گوید و کسی که نداشته باشد از پیشگاه خداوند متعال آن را تقاضا کند».
راوی می گوید: از امام علیه السلام پرسیدم آن فضایل اخلاقی چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «الْوَرَعُ وَ الْقَنَاعَةُ وَ الصَّبْرُ وَ الشُّکرُ وَ الْحِلْمُ وَ الْحَیاءُ وَ السَّخَاءُ وَ الشَّجَاعَةُ وَ الْغَیرَةُ وَ الْبِرُّ وَ صِدْقُ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ؛ تقوا و قناعت و صبر و شکیبایی و شکر و بردباری و حیا و سخاوت و شجاعت و غیرت و نیکوکاری و راستگویی و ادای امانت».[8] که مجموعا دوازده صفت برجسته می شود.
از یکی از حکماء سؤال شد، چیزی بهتر از طلا سراغ داری؟ گفت بله قناعت.[9] قناعت که مقابل حرص است، ملکه نفسانی است که موجب اکتفاء به قدر نیاز از مال است بدون اینکه تلاش و سختی در طلب زائد کند و این صفتی است پسندیده که کسب سائر فضائل متوقف بر آن است.[10]
زندگی خوب
زندگی خوش و گوارا از نظر اسلام چه زندگی می تواند باشد، آیا تا به حال این سؤال را از خود کرده ایم و به دنبال جواب برآمده ایم یا نه؟ این جواب را امام صادق علیه السلام در روایتی فرموده اند: «خَمسٌ مَن لم تَکنْ فیهِ لم یتَهَنَّ بالعَیشِ: الصِّحَّةُ، و الأمنُ، و الغِنی، و القَناعَةُ، و الأنِیسُ المُوافِقُ؛ پنج چیز است که اگر در فردی نباشد، خوشی از زندگی نمی برد، و به قول عوام آب خوش از گلویش پائین نمی رود و زندگی گوارائی نخواهد داشت: 1.تندرستی 2. امنیت 3. بی نیازی و عدم حاجت (به قدری که محتاج نباشد داشته باشد) 4. قناعت و اکتفاء به قدر حاجت و عدم زیاده طلبی 5. مونس و یار موافق).[11]
پس یکی از عواملی که موجب گوارائی و خوشی زندگی می شود قناعت است و باید گفت قناعت در بین این پنج مورد جایگاه ویژه ای دارد.[12]
مایۀ عزّت
قناعت نکردن نابود کننده شخصیت فرد است و او را نیازمند به غیر می کند و همیشه باید سرشکسته و سرافکنده در جامعه حرکت کند و چه بسا از مرز شخصیت گذشته و شخص را نابود می کند. عدم اکتفاء به قدر نیاز موجب استیصال فرد و جامعه است.[13]
[چنین فردی] چشم طمع به مال، یا مقام دیگران خواهد دوخت و برای جلب توجّه و بهره مندی از وی ناگزیر است در برابرش خضوع کرده و زبان به اظهار فقر و درماندگی خود و تعریف بیجا و تملّق و چاپلوسی از او بگشاید تا دل او را به دست آورد و از او بهره مند گردد. در این حالت، انسانیت انسان وشخصیت او پایمال می گردد وموجب ذلّت وخواری او خواهد شد.[14]
حضرت علی علیه السلام می فرماید: «الطّامِعُ فی وَثاقِ الذُّل؛ طمع کار همواره زبون وخوار است».[15]
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم می فرماید: طمع را از خود دور سازید، زیرا طمع کلید تمام گناهان و سرچشمه زشتی هاست و تمام نیکی ها را از بین می برد.[16]
نقطه مقابل طمع قناعت است که سبب عزت آدمی می شود همان گونه که امیرمؤمنان فرمود: «قَدْ عَزَّ مَنْ قَنِع؛[17] آنکس که قناعت پیشه کند عزیز خواهد بود». و به گفته شاعر:
آز بگذار و پادشاهی کن گردن بی طمع بلند بود![18]
آرامش روح و روان
سرچشمه بسیاری از نارضایی های مردم و شکایت آنها از وضع زندگی کمبودها و فقر نیست، بلکه گاه می بینیم همه چیز دارند اما باز ناله و فریاد می کنند. عامل اصلی آن عدم قناعت و توقعات بی حد و حساب است و اگر همگی به مقدار نیاز قانع باشند آرامش بی مانندی در جامعه حاکم می شود.[19]
[البته] باید آگاه بود که، به قدر ضرورت تهیه کردن امورات زندگی منافات با تقوی و زهد ندارد؛ این مقدار چنانکه در روایات آمده است، از دین است نه از دنیا، ولی بیشتر از قدر حاجت و نیاز، از دنیا است نه از دین. با نگرشی به زندگی درونی اغنیاء این مسئله بسیار ملموس می شود، زندگی آنها همراه به محنت و بلا و رنج است، و چه بسا خود توجهی به آن ندارند. رنجی که شاید یک دهم و عشر آن در زندگی کسانی که اکتفاء به قدر حاجت کردند نباشد.[20]
به بیان نورانی پیامبر اکرم (ص) کسی که در زندگی قانع باشد، راحتی و آرامش دارد و آلودگی او کم و اعصابش راحت است: «وَ مَنْ رَضِی مِنَ الدُّنْیا بِمَا یکفِیهِ کانَ أَیسَرُ مَا فِیهَا یکفِیهِ؛ کسی که در دنیا به آنچه نصیبش گشته است راضی باشد کم ترین چیز دنیا او را بس است»[21]
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیا تُورِثُ الْغَمَ وَ الْحَزَنَ وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَن؛ دنیاپرستی غم و اندوه انسان را زیاد می کند و زهد و قناعت در دنیا هم قلب را آرامش می بخشد و هم بدن را».[22]
حضرت علی علیه السلام نیز می فرماید: «کسی که به اندازه کفایت از دنیا بهره مند باشد، به آسایش دست یابد، و آسوده خاطر گردد، در حالی که دنیاپرستی کلید دشواری، و مرکب رنج و گرفتاری است».[23]
در حدیثی امام سجّاد علیه السلام می فرماید: «رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم به شتر چرانی برخورد کرد و کسی را فرستاد تا مقداری شیر بگیرد. شتربان گفت: آنچه در پستان شترهاست برای صبحانه قبیله و آنچه در ظرف هاست برای شام آنهاست و مورد نیاز خودمان می باشد. رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: خدایا مال و فرزندانش را زیاد کن.
سپس به گوسفند چرانی برخورد کرد و کسی را فرستاد تا مقداری شیر از او بگیرد. چوپان گوسفندان را دوشید و هرچه در ظرف داشت در ظرف پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم ریخت و گوسفندی نیز برای آن بزرگوار فرستاد و گفت: آنچه شیر در نزد ما بود، همین مقدار است و اگر بیش از این نیاز دارید، می توانیم برای شما آماده کنیم.
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: خدایا او را به قدر کفاف روزی ده. یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسول اللَّه! برای کسی که جواب منفی داد، دعایی کردی که همه ما آن دعا را دوست داریم ولی برای کسی که نیاز شما را برآورده کرد، دعایی کردی که هیچ کدام از ما آن را دوست نداریم؟ پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «إِنَ مَا قَلَ وَ کفَی خَیرٌ مِمَّا کثُرَ وَ أَلْهَی اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْکفَافَ؛ آنچه کم باشد و کفایت کند، بهتر است از آنچه زیاد باشد و دل انسان را از یاد خدا باز دارد، سپس فرمود: خدایا به محمّد و آل محمّد به قدر کفاف روزی عطا کن».[24]
برادر! قناعت پیشه کن، تا از رنج دو دنیا راحت شوی، قانع باش که قانع آرام است و آرامشساز، مودب است و آداب ساز، نورانی است و مُنَوّر کننده، راحت است و راحت بخش.[25]
توانگری و بی نیازی
عمدتاً مردم فکر می کنند، باید چیزی را داشته باشند، تا بی نیاز شوند و دستشان پیش دیگری دراز نباشد، فکر می کنند باید خانه ای با چنین خصوصیات و ماشینی با چنان ویژگی داشته باشند، تا بی نیاز باشند. در حالی [حکما] می گویند اگر قناعت پیشه کردی و به قدر حاجت و نیاز اکتفاء کردی، تو بی نیازی، این بی نیازی بهتر از آن بی نیازی است، این بی نیازی تملق و چاپلوسی و حرام و حلال کردن ندارد، در حالی که آن بی نیازی که با داشتن چیزی حاصل شود، نیاز به تلاش و دوندگی دارد، و چه بسا تملق و حرام و حلال کردن.[26]
برادرم! هرگز برای بی نیازی، تلاش مکن، تا ثروت اندوزی، که امور به دست دیگری است، و آنکه همه کار به دست او است، فرموده بی نیازی و ثروت در قناعت است![27]
در روایت است که خداوند متعال به حضرت داود علیه السلام وحی رساند که «وَضَعْتُ الْغِنَی فِی الْقَنَاعَةِ وَ هُمْ یطْلُبُونَهُ فِی کثْرَةِ الْمَالِ فَلَا یجِدُونَه؛ ثروت را در قناعت قرار دادم و آنها در زیادی ثروت جستجو و طلب می کنند و هرگز آن را نمی یابند».[28]
در روایتی از مولی علیه السلام چنین آمده: «طَلَبْتُ الْغِنَی فَمَا وَجَدْتُ إِلَّا بِالْقَنَاعَةِ عَلَیکمْ بِالْقَنَاعَةِ تَسْتَغْنُوا؛ ثروت را طلب کردم نیافتم مگر به قناعت، بر شما است قناعت، تا بی نیاز شوید».[29]
در خطبه 192 نهج البلاغه نیز امام علی علیه السلام در میان اوصاف انبیاء این وصف برجسته را شمرده بود: «مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَالْعُیونَ غِنًی؛ آنها دارای قناعتی بودند که دل ها و چشم ها را پر از بی نیازی می کرد».[30]
در حدیثی پیامبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «فَقِیرٌ کلُّ مَنْ یطْمَعُ غَنِی کلُ مَنْ یقْنَع؛ هر که طمع ورزد نیازمند است و هر که قناعت کند بی نیاز».[31]
در روایتی دیگر از امام علی علیه السلام رسیده :«الْقَنَاعَةُ غُنْیةٌ وَ الِاقْتِصَادُ بُلْغَة؛ قناعت بی نیازی و توانگری است و میانه روی چیزی است که کفایت زندگی می کند». یعنی میانه روی مثل مالی است که می توان زندگی روزمره را با آن گذراند به طوری که چیزی در آخر باقی نمی ماند، ولی قناعت بی نیازی است که دیگر به غیر محتاج نیست و نیاز به امر دیگری هم ندارد، چقدر فرق است بین کسی که هر روز غذای همان روز را دارد و باید برای فردا کار کند با کسی که بی نیاز شده است.[32]
«رُوِی أَنَّ مُوسَی علیه السلام سَأَلَ اللَّهَ تَعَالَی فَقَالَ أَی عِبَادِک أَغْنَی فَقَالَ أَقْنَعُهُمْ بِمَا أَعْطَیتُه؛ در روایت آمده که حضرت موسی علیه السلام از خدای تعالی پرسید که کدام یک از بندگان تو غنی ترند؟ فرمود: هرکدام قانع ترند».[33]
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «مَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ، فَهُوَ مِنْ أَغْنَی النَّاس؛[34] کسی که به آنچه خدا به او روزی داده قانع باشد از غنی ترین مردم است».
سعدی گویا از همین احادیث بهره گرفته که در گلستان خود از سائلی چنین نقل می کند که خطاب به گروهی از ثروتمندان چنین می گفت: ای خداوندان نعمت! اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت رسم سؤال از جهان برخواستی:
ای قناعت توانگرم گردان که برای تو هیچ نعمت نیست
گنج صبر اختیار لقمان است هر که را صبر نیست حکمت نیست[35]
در حدیث قدسی می خوانیم: خداوند به داود وحی فرستاد ای داود! من پنج چیز را در پنج چیز قرار دادم و مردم آن را در پنج چیز دیگر جست وجو می کنند و به آن نمی رسند. من علم را در گرسنگی (کم خوردن) و تلاش و کوشش قرار دادم و مردم آن را در شکم بارگی و راحتی می طلبند و به آن نمی رسند. من عزت را در طاعتم قرار دادم و آنها آن را در خدمت سلاطین جست و جو می کنند و نمی یابند. غنا و بی نیازی را در قناعت قرار دادم و آنها آن را در فزونی مال می طلبند و نمی یابند. رضایم را در مخالفت با نفس قرار دادم و آنها آن را در رضایت نفس جست و جو می کنند و نمی یابند و راحتی و آسودگی را در بهشت قرار دادم و آنها آن را در دنیا می طلبند و به آن نمی رسند.[36]
محمدبن واسع (رحمه الله) [از عرفای بزرگ] نان خشک در آب کردی و می خوردی و می گفتی هر که بدین قناعت کند، از همه خلق بی نیاز بود.
ابن مسعود [از صحابه مشهور رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم] گفت: هر روز فرشته ای ندا کند: ای پسر آدم اندکی که تو را کفایت کند، بهتر از بسیاری که تو را کفایت نبود و از آن بطر (حیرت) و غفلت زاید.
سمیط بن عجلان گوید که: شکم تو بدستی (در یک وجب) بیش نیست چرا باید که تو را به دوزخ برد؟! یکی از حکماء گوید: هیچ کس به رنج صبورتر از حریص مُطمِع (طمع کار) نبود، و هیچ کس را عیش خوش تر از قانع نبود، و هیچ کس اندوهگین تر از حسود نبود و هیچ کس سبک بارتر از آن کس نبود که ترک دنیا گوید و هیچ کس پشیمان تر از عالم بدکردار نبود.[37]
به قول سعدی:
خدا را ندانست و طاعت نکرد که بر بخت و روزی قناعت نکرد
قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهان گرد را[38]
استقلال سیاسی
یکی از عوامل پیشرفت اسلام در صدر اسلام و عدم شکست آن در زیر فشارهای شکننده دشمنان، منطبق شدن مسلمانان با نیازهای اندک بود، آنها با این عمل خود را در برابر فشارهای اقتصادی بیمه کردند. جریان محاصره های اقتصادی و شعب ابیطالب و سختی مسلمانان و در نتیجه مقاومت آنان زبانزد خاص و عام بود.
اسلام از طرفی با تعالیم خود توسط پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و از طرفی با الگوسازی و ارائه الگوهای مطمئن چون پیامبران و به ویژه پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم مسلمانان را در این امر یاری رساند؛ آنان را چنان ساخت که اگر می خواستند به زندگی پرزرق و برق روی آورند، کمال نفسانی و ایمان بارور آنها به آنان اجازه نمی داد، و چنان آنها را قانع کرد، که به اندک چیزی می ساختند، و دم نمی زدند. [39]
در تاریخ آمده عثمان دویست دینار به وسیله دو نفر از غلامانش برای ابوذر فرستاد، که احتیاجاتش را تأمین کند. ابوذر پرسید: آیا عثمان به کس دیگری از مسلمانان چنین پولی داده است؟ گفتند: خیر. ابوذر گفت: من هم یک مسلمانم، پس آنچه به من می رسد، به آنان نیز باید برسد. گفتند: عثمان گفت این پول مال شخصی خودم می باشد و با حرام آمیخته نشده است. ابوذر گفت: من از بی نیازترین مردم هستم و احتیاجی به آن ندارم.
غلامان گفتند: ما که چیزی نزد تو نمی بینیم؟ گفت: من دو قرص نان جو دارم و به این پول احتیاجی ندارم و به خدا سوگند که آن را نمی پذیرم، زیرا من ولایت علی علیه السلام و اهل بیت او را که پاک هستند و به حق دعوت می کنند دارم، به همین جهت بی نیازم.[40]
لذا قناعت تنها جنبه آخرتی ندارد، بلکه از نظر سیاسی و اقتصادی نیز ریشه امور است بسیاری از جهتگیری های سیاسی در روابط بینالمللی، بر میزان قناعت صورت می گیرد، آبروی سیاسی، اقتصادی و خودکفائی یک مملکت را قناعت حفظ می کند و در مقابل عدم قناعت از بین برنده شخصیت سیاسی یک مملکت در فضای سیاسی عالم است. گاه یک کشور در اثر عدم قناعت و گرفتن وام های کمرشکن و برای این که مقداری در رفاه باشد، مطرود و منزوی و کشور عقب افتاده می شود. ملتی که قناعت را از خود دور کرد بدبخت و بی نوا شده و هیچگاه فرصت شکوفائی اقتصادی پیدا نمی کند، نمونه این کشورها امروزه چه بسیار است.[41]
[به راستی] مگر ما چه بدی از قناعت دیدیم، که رو به اسراف گذاردیم، چرا خانواده های ما روی چشم و هم چشمی این قدر اسراف و این قدر ولخرجی می کنند؟! هر روز لباس های جدید با مدهای جدید، شلوارهای رنگارنگ، پیراهن های جورواجور. ای کاش می پوشیدند تا کهنه و پاره می شد. یکی دو مجلس می پوشند و می گویند از مد افتاده یا دیگر زشت است، این لباسی را که در فلان مجلس و فلان عروسی پوشیدم، دوباره بپوشم؟ مگر نمی بینی فلانی با اینکه شوهرش کارگر است، برای این مجلس چادر و لباس جدیدی دوخته و پوشیده، چرا من نکنم؟! مردم ما باید بدانند تا این روش در جامعه ما و در مملکت ما رایج است، بیچارگی و ذلت هم هست، هر روز محتاج یک کشوری هستیم، باید قناعت کنیم که قناعت موجب بی نیازی و قطع سلطه است «الْقَنَاعَةُ تُغْنِی؛ قناعت ثروتمند و بی نیاز می کند».[42]
حکمرانی
باید پذیرفت که افراد قانع پادشاهی می کنند نه پادشاهانی که قناعت نمی کنند. و به قول شاعر:
نگهبانی مُلک و دولت بلاست گدا پادشا هست و نامش گداست[43]
امام علی علیه السلام نیز در کلامی نورانی به اهمیت قناعت اشاره می کند و می فرماید: «کفَی بِالْقَنَاعَةِ مُلْکا؛ مُلک قناعت برای انسان کافی است».[44]
آن حضرت مُلک قناعت را برای انسان کافی می داند، زیرا کسی که به حداقل زندگی قانع شود نه نیازی به خلق روزگار دارد و نه محتاج به حاجت بردن نزد این و آن. آرامشی بر وجود او حکمفرماست و لذتی را که او از زندگی توأم با قناعت خود می برد، هیچ سلطانی از مملکت وسیع و گسترده خود نخواهد برد و به گفته شاعر:
مُلک آزادگی و گنج قناعت گنجی است که به شمشیر میسر نشود سلطان را
تعبیر به «مُلک» (مملکت و کشور) اشاره به اهمیت فوق العاده قناعت است که گویی زندگی قانعانه معادل حکمرانی بر کشوری پهناور است.[45]
رسول گرامی صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمودند: «الْقَنَاعَةُ مُلْک لَا یزُولُ وَ هُوَ مَرْکبُ رِضَا اللَّهِ تَحْمِلُ صَاحِبَهَا إِلَی دَارِهِ فَأَحْسِنِ التَّوَکلَ فِیمَا لَمْ تُعْطَ وَ الرِّضَا بِمَا أُعْطِیتَهُ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَک فَ إِنَّ ذلِک مِنْ عَزْمِ الْأُمُور؛ قناعت سلطنتی است که از بین نمی رود و مرکب رضایت خداوند است که صاحبش را به خانه خدا سوق می دهد، پس توکل خود را به خدا در آنچه به تو داده نشده، نیکو گردان و راضی به آنچه داده شده ای باش و بر آنچه به تو می رسد، صبر کن، زیرا علامت محکم بودن و جدی بودن است».[46]
ابن ابی الحدید در گفتار زیبایی از «بقراط» (سقراط) نقل می کند که مردی او را در حال خوردن بعضی از سبزی های بیابان دید. به او گفت: اگر در خدمت پادشاه بودی نیاز به خوردن این نداشتی. سقراط گفت: اگر تو نیز این گونه غذا می خوردی نیازمند نوکری پادشاه نبودی.[47]
تحصیل سعادت أخروی
قناعت وسیله ای است برای تحصیل سعادت ابدی، زیرا هرکه در خوراک و پوشاک به قدر ضرورت قناعت نماید، همیشه فارغ البال و آسوده خاطر است و اشتغال به امر دین و سلوک راه آخرت برای او ممکن خواهد بود.[48]
رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم می فرماید: «طُوبی لِمَنْ هدِی لِلْإِسْلَامِ وَ کانَ عَیشُهُ کفَافاً وَ قَنِعَ بِه؛ خوشا به حال آنکه به اسلام گراید و معیشت او به قدر کفاف باشد و به آن قناعت کند».[49]
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «مَنْ رَضِی مِنَ اللَّهِ بِالْیسِیرِ مِنَ الْمَعَاشِ رَضِی اللَّهُ مِنْهُ بِالْیسِیرِ مِنَ الْعَمَلِ؛ هر که از خدا به معیشت اندکی راضی شود خدا نیز به عمل اندک او راضی می شود».[50]
قناعت اگر در تمام امور زندگی: (پوشاک، خوراک، مسکن، شهوات، تمایلات نفسانی، ثروت، ملک) صورت بگیرد، ریشه طمع و شهوت و هواهای نفسانی قطع شده، و با آسایش خاطر و راحتی تن و دل می توان توجه کامل به عالم روحانیت و لقاء محبوب پیدا کرد.
در روایت است که طالب علم و طالب مال سیر نمی شود، طالب مال دنیا اگر تمام دنیا را نیز به دست آورد سیر نمی شود، زیرا علاقه قلبی او نامحدود و دنیا با همه گستردگی محدود است. طالب دنیا پس از دارا شدن تمام دنیا، می باید باز به همان مقدار قناعت کرده و حرص و طمع خود را محدود نماید. پس چه بهتر است که این امر (قناعت) در همان مرحله اول صورت گرفته، و پس از به دست آوردن حداقل وسائل زندگی حرص و طمع و شهوت و علاقه خود را محدود کرده و از فعالیت بیجا و زحمت و مشقت بی نتیجه خودداری نموده و خود را مبتلا و گرفتار نسازد. [51]
سرمایه تمام نشدنی
مال و ثروت، مهم ترین وسیله برای زندگی مادی است که انسان به کمک آن به تمام خواسته های ضروری و رفاهی خود می رسد و حتی وسیله ای است برای رسیدن هوس بازان به هوس هایشان.
اما این مال و ثروت هرقدر زیاد باشد، باز هم پایان پذیر است. به همین دلیل بسیار دیده شده جوانانی که از پدرانشان مال و ثروت هنگفتی به ارث می برند، ولی بعد از مدتی همه آن را در راه شهوات و عیش و نوش و شراب و قمار و مانند آن تلف کرده و به روز فلاکت باری گرفتار می شوند. حتی اگر انسان ثروتش را در راه های غلط مصرف نکند اما زندگی را بسیار مرفه سازد اموال رو به فنا می روند.[52]
امام علی علیه السلام در گفتاری کوتاه و حکمت آمیز به اهمیت قناعت اشاره کرده می فرماید: «الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا ینْفَد؛[53] قناعت مالی است که هرگز تمام نمی شود».
رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز می فرماید: «الْقَنَاعَةُ کنْزٌ لَا یفْنَی؛[54] قناعت گنجی است که فانی نمی شود».
داشتن این روحیه که انسان به حد اقل ضروریات زندگی بسازد و به دنبال زرق و برق و اضافاتی که فکر و وقت انسان را پیوسته به خود مشغول می دارد و آلوده انواع محرمات می کند نرود، به منزله ثروت پایان ناپذیر است. چراکه انسان را از تمام ثروت های دنیا بی نیاز می سازد؛ همواره سربلند زندگی می کند و با عزت و آبرو ادامه حیات می دهد، دست نیاز به سوی دیگران دراز نمی کند و عمر خود را در مسیر تشریفات و تجملات بر باد نمی دهد.[55]
زیست عفیفانه
[امام علی علیه السلام پرهیزکاران را اینگونه توصیف می کند]: «وَ انْفُسُهُم عَفیفَةٌ؛ و ارواحشان عفیف و پاک است». «قانعةً نَفْسهُ؛ [می بینی پرهیزگاران را که] نفسش قانع است»، «وقَصداً فی الغِناء؛ و [می بینی برای هر یک از پرهیزگاران] میانه روی در غنا و بی نیازی»، «وحاجاتهم خَفیفَة؛ نیازهای آنان اندک است».[56]
از نظر لغت «عفّت» به معنی اقتصار و قناعت کردن بر تناول شیء قلیل و مختصر است، که باقیمانده از چیزی است. سپس معنی از این فراتر رفته و راغب در مفردات گوید: «العِفَّةُ حُصولُ حالَةٍ لِلنَّفْسِ تَمْتَنِعُ بِها عن غَلَبَةِ الشَّهْوَةِ؛[57] عفت حاصل شدن حالتی برای نفس است که امتناع می کند به سبب آن حالت از غلبه شهوت» و به تعبیر ساده حالت کنترل در مقابل شهوات است.
وقتی می گوییم شهوت، فقط شهوت جنسی مراد نیست؛ بلکه معنی عام مراد است، شهوت مال، جاه، خوردن، تکلم کردن، شهوت جنسی و غیره، عفّت در همه این ها کنترل کننده است.[58]
از خصوصیات دیگر پرهیزگاران میانه روی در زندگی است، نه زندگی را بر خود سخت می گیرند، و نه اسراف و تبذیر می کنند، زیرا که «وَأَنَّ الْمُسْرِفِینَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ؛ اسراف کنندگان اصحاب آتش هستند».[59] و همچنین: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ؛ تبذیر کنندگان پیوسته برادر شیاطین هستند».[60]
آری پرهیزگار مسلک قناعت برگزیده و از اسراف و تبذیر و بخل به دور است، نه آنقدر ولخرجی می کند که مسرف و مبذّر شود، و نه سخت می گیرد که در زمره بخلاء داخل شود.[61]
آنان در زمره انسانهای پرخرج و سنگین هزینه و دارای تشکیلات پر زرق و برق نیستند، اگر لباسی بخواهند یا مسکنی طلبند، در محدوده نیاز خود جستجو می کنند. اگر با لباسی ارزان قیمت و مسکنی معمولی امور زندگی خود را می توانند بگذرانند. با دست خود، خود را در مهلکه قرار نمی دهند. همانند افرادی نیستند که اگر زندگی پرزرق و برق و لوکس و مدرنی نباشد، نتوانند زندگی کنند. آنها با اینکه می توانند چنین اموری را هم فراهم کنند، ولی خود را از این امور مستغنی می دانند. از این روی اگر مدتی در فشار زندگی و تورّم اقتصادی قرار گیرند، چون خود را با قناعت تطبیق داده اند، هرگز سختی و ناراحتی را احساس نمی کنند.
اما کسانی که از ابتدا خود را با نیازهای گسترده و تجمّل همسو کرده اند، در مواقع کمبود، چاره ای جز سختی و ناراحتی ندارند. زیرا طبیعتی که بر امری عادت داده شد، در موقع فقدان آن امر طبیعتاً غم را باید با آغوشی باز استقبال کند. پس عاقل آن است، که: انجام کار را در آغاز بنگرد، و دوراندیشی و تدبیر نگری را در مدّنظر گیرد. اگر نفس بر خِفّت و کمی احتیاج عادت کند، نه در گشایش زندگی بسیار خوشنود و نه در سختی آن ناخشنود می گردد، زیرا در هر دو حال به اندازه نیاز مصرف می کند.[62]
حیات طیبه
امیرمؤمنان علی علیه السلام تفسیر زیبایی درباره حیات طیبه، در آیه شریفه «فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً»[63] کرده، می فرماید: «زندگی پاک و پاکیزه همان قناعت است».
چرا زندگی آنها پاک و از هر نظر سالم است؟ زیرا نه افکارشان مشغول مطالبات از مردم است، نه رنج بدهکاری به این و آن دارند، نه تشویش حاصل از نوسان قیمت ها و نه مشکلات حفظ اموال و ثروت ها.
و این حیات طیبه بر اثر ایمان و عمل صالح پیدا می شود همان گونه که در آیه شریفه مذکور آمد «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیاةً طَیبَةً».[64]
ایمان به خدا و اعتماد به وعده های او زرق و برق دنیا را در نظر انسان کوچک و بی ارزش می کند و عمل صالح، انسان را از تمام فعالیت های اقتصادی نامشروع بازمی دارد و نتیجه اینها همان قناعت است.
در حدیثی از امیرمؤمنان علیه السلام می خوانیم: «مَنْ رَضِی مِنَ الدُّنْیا بِمَا یجْزِیهِ کانَ أَیسَرُ مَا فِیهَا یکفِیهِ وَ مَنْ لَمْ یرْضَ مِنَ الدُّنْیا بِمَا یجْزِیهِ لَمْ یکنْ فِیهَا شَیءٌ یکفِیهِ؛[65] کسی که از دنیا به آنچه برای زندگی او ضرورت دارد، راضی شود کمترین زندگی، او را کفایت می کند و کسی که به آن راضی نشود هیچ چیز در دنیا برای او کافی نیست».
و به گفته شاعر فارسی زبان:
گفت چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پر کند یا خاک گور[66]
قناعت و ساده زیستی
امام علی علیه السلام در گفتاری حکیمانه به نکته ای که در طرز زندگی انسان بسیار مؤثر است اشاره کرده، می فرماید: «کلُ مُقْتَصَرٍ عَلَیهِ کاف؛[67] به هر مقدار [از دنیا] قناعت کنی همان برای تو کافی است».
اشاره به اینکه نیاز آدمی با نحوه تفکر و روحیات او متفاوت می شود. انسان قانع می تواند با زندگی ساده ای بسازد در حالی که افراد غیر قانع فکر می کنند نیاز آنها با این گونه زندگی ها تأمین نمی شود و باید امکانات فراوان در اختیار داشته باشند؛ منزل وسیع همچون یک قصر، وسایل منزل گسترده و در حد آن، خادمان فراوان، مرکب های سواری، سفره های رنگین و امثال آن.
گاهی تصور می کنند اینها همه نیازهای اصلی زندگی آنهاست و گاه نام آن را زندگی در حد شأن می گذارند که همه اینها فریب نفس اماره است. اگر روح قناعت بر آنها حاکم باشد می دانند اینها فوق نیاز بلکه اسراف است: «کلُ مَا زَادَ عَلَی الِاقْتِصَادِ إِسْرَاف؛[68] آنچه مافوق میانه روی است اسراف می باشد».[69]
امام علیه السلام در گفتار حکیمانه دیگری که مرحوم علامه مجلسی آن را در بحار الانوار نقل کرده می فرماید: «مَنْ لَمْ یقْنِعْهُ الْیسِیرُ لَمْ ینْفَعْهُ الْکثِیرُ؛[70] کسی که مقدار کم، او را قانع نسازد مقدار زیاد [از دنیا] نیز او را قانع نخواهد ساخت».
در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است: «یا ابْنَ آدَمَ! إِنْ کنْتَ تُرِیدُ مِنَ الدُّنْیا مَا یکفِیک فَإِنَّ أَیسَرَ مَا فِیهَا یکفِیک وَ إِنْ کنْتَ إِنَّمَا تُرِیدُ مَا لَا یکفِیک فَإِنَّ کلَّ مَا فِیهَا لَا یکفِیک؛[71] ای فرزند آدم! اگر از دنیا به مقداری که لازم است و کفایت می کند بخواهی، ساده ترین زندگی برای تو کافی است، اما اگر چیزی فراتر از آن بخواهی، تمام دنیا را هم به تو بدهند، تو را کفایت نمی کند».
در حدیث معروف قدسی که امام صادق علیه السلام آن را نقل فرموده می خوانیم: «إِنَّ فِیمَا نَزَلَ بِهِ الْوَحْی مِنَ السَّمَاءِ لَوْ أَنَّ لِابْنِ آدَمَ وَادِیینِ یسِیلَانِ ذَهَباً وَ فِضَّةً لَابْتَغَی إِلَیهِمَا ثَالِثاً یا ابْنَ آدَمَ إِنَّمَا بَطْنُک بَحْرٌ مِنَ الْبُحُورِ وَ وَادٍ مِنَ الْأَوْدِیةِ لَا یمْلَأُهُ شَیءٌ إِلَّا التُّرَاب؛[72] ازجمله وحی های آسمانی این بود که اگر انسان دو رودخانه از طلا و نقره داشته باشد باز هم رود سومی را می خواهد. ای فرزند آدم! شکمت دریایی از دریاها و دره ای از دره هاست که چیزی جز خاک آن را پر نمی کند».
در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «شَکا رَجُلٌ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ یطْلُبُ فَیصِیبُ وَ لَا یقْنَعُ وَ تُنَازِعُهُ نَفْسُهُ إِلَی مَا هُوَ أَکثَرُ مِنْهُ وَ قَالَ عَلِّمْنِی شَیئاً أَنْتَفِعْ بِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنْ کانَ مَا یکفِیک یغْنِیک فَأَدْنَی مَا فِیهَا یغْنِیک وَ إِنْ کانَ مَا یکفِیک لَا یغْنِیک فَکلُّ مَا فِیهَا لَا یغْنِیک؛[73] مردی به امام صادق علیه السلام شکایت کرد و عرضه داشت که به دنبال چیزهایی [از دنیا] می رود و به آن می رسد ولی باز هم قانع نیست و نفس او پیوسته بیش از آن را می طلبد و گفت: چیزی به من بیاموز که از آن بهره مند شوم. امام علیه السلام در پاسخ، مطلبی فرمود که تعبیر دیگری از کلام حکیمانه مورد بحث است، فرمود: اگر آن اندازه که تو را کفایت می کند، تو را بی نیاز سازد، کم ترین چیز دنیا سبب بی نیازی توست و اگر بی نیازت نسازد، همه دنیا را هم به تو بدهند، باز هم [عطش تو فرو نمی نشیند و] بی نیاز نخواهی شد».[74]
سخن آخر: (گسترۀ قناعت)
در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده هرگاه هوس بلندپروازی و زندگی افرادی که بالای دست تو هستند، توجه تو را جلب کرد، و خواستی از مسیر قناعت خارج شوی، از زندگی پیامبر و رسول گرامی صلّی الله علیه وآله وسلّم یاد کن: «فَإِنَّمَا کانَ خُبْزُهُ الشَّعِیرَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ وَ وَقُودُهُ السَّعَفَ إِذَا وَجَدَهُ؛ همانا نان او جو و حلوا و شیرینی او خرما و وسیله آتش گیراندن او چوب خرما بود، اگر آن را می یافت».[75]
ای عزیز، به نفس خود اکفاف و قناعت را سفارش و توصیه کن،[76] که بهترین بهره فرد قناعت است.[77] بدان، جوانمردی در قناعت است و راضی بودن به آنچه داری و خدا می رساند، جوانمردی در بخشش است.[78] از زیاده طلبی و حرص خود با قناعت انتقام کش، چنانکه از دشمن خود با قصاص انتقام می گیری![79]
آری قناعت راحت دین و دنیا و آخرت است و سبب امنیت درون و برون است، قناعت علّت بر جا ماندن مرز و حدود اجتماعی و باعث حفظ حقوق همگان است.[80]
از دو دست خود به وضو و نوشتن برای حق و کمک به افتاده و برداشتن به پیشگاه معبود قناعت کنید. از قدم خود به صله رحم و رفتن به جنگ با دشمنان و رفتن برای یاری دادن به مظلوم قناعت نمائید. از چشم خود برای زیارت و تماشای مناظر الهی و دیدن آثار و عجائب وجود خود قناعت نمائید. از شکم خود به خوردن حلال و از شهوات خویش به رختخواب شرعی قناعت کنید. و از زبان فقط به گفتن حق و از گوش تنها به شنیدن حق قناعت کنید. و از مغز فقط به فکر صحیح بسنده کنید. و از مال و روزی و ثروت و مکنت و جاه و جلال، فقط به پاک آن قناعت نمائید.[81]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)
2. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
[1] گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص104.
[2] اخلاق در قرآن، ج2، ص81..
[3] گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص104.
[4] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص361.
[5] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص174.
[6] تفسير نمونه، ج11، ص395.
[7] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص753.
[8] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص56؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص752).
[9] سفينة البحار، ج2، ص451.
[10] جامع السعادات، ج2، ص100.
[11] سفينة البحار، ج7، ص375.
[12] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص359.
[13] همان.
[14] گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص108.
[15] نهج البلاغه، كلمات قصار، حکمت 226.
[16] سفينة البحار، ج2، ص93.
[17] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص392.
[18] گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص106.
[19] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج12، ص358.
[20] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج1، ص319.
[21] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج74، ص169؛ (گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص104).
[22] همان، ج75، ص240؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص748).
[23] نهج البلاغه، كلمات قصار، 371؛ (گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص106).
[24] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص141؛ (گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص107).
[25] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص363.
[26] همان، ص358.
[27] همان، ص170.
[28] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص453.
[29] همان، ج66، ص399؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص170).
[30] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج12، ص357.
[31] جامع الأخبار (للشعيري)، ص108؛ (انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص285).
[32] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص10؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص171).
[33] مجموعة ورام، ج1، ص163؛ (گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص105).
[34] كافي (ط - دار الحديث)، ج3، ص360.
[35] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص752.
[36] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص453؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص753).
[37] كيمياى سعادت، ج2، ص541 .
[38] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص362.
[39] همان، ج1، ص318.
[40] سفينة البحار، ج2، ص452؛ (گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص108).
[41] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص359.
[42] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص392؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص171).
[43] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج1، ص319.
[44] تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص392.
[45] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص751.
[46] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج68، ص349؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص364).
[47] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج12، ص358.
[48] گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص105.
[49] مجموعة ورام، ج1، ص163؛ (گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص105).
[50] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص138؛ (گفتار معصومين علیهم السلام، ج1، ص105).
[51] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص364.
[52] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج15، ص706.
[53] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج68، ص344.
[54] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة)، ج2، ص456.
[55] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج12، ص357.
[56] نهج البلاغه، خطبه 193 (متقین).
[57] مفردات ألفاظ القرآن، ص573.
[58] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج1، ص340.
[59] سوره مؤمن (غافر)، آيه 43.
[60] سوره اسراء، آيه 27.
[61] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص168.
[62] همان، ج1، ص318.
[63] سورۀ نحل، آيه 97.
[64] همان.
[65] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص140.
[66] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج15، ص708.
[67] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص13.
[68] مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج15، ص271.
[69] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج15، ص226.
[70] بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج75، ص71.
[71] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص138.
[72] من لا يحضره الفقيه، ج4، ص418.
[73] الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص139.
[74] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج15، ص228.
[75] مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، النص، ص130؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص170).
[76] بحار الانوار، ج78، ص9.
[77] همان، ج77، ص231 .
[78] بحار الانوار، ج78، ص11.
[79] غرر الحكم؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص169).
[80] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص365.
[81] عرفان اسلامى، ج8، ص85؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص365).