ماجرای «مسجد ضرار» از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

ماجرای «مسجد ضرار» از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


بنای مسجد ضرار / درخواست افتتاح مسجد ضرار! / افشای توطئۀ نفاق / مسجدی با چهار هدف شیطانی! / تخریب مسجد ضرار / پشت پردۀ مسجد ضرار / استفاده از مذهب بر ضدّ مذهب، بلای جامعۀ اسلامی‌

مسئلۀ نفاق بعد از فتح مکه گسترش بیشتری پیدا کرد، زیرا ابو سفیان دشمن شمارۀ یک اسلام و هواخواهان او، از ترس جان، اسلام را ظاهراً پذیرفتند؛ ولی هر زمان در انتظار فرصتی برای ضربه‌زدن به آن بودند.

منافقان در عصر رسول خدا صلّی اللّه علیه وآله وسلّم که منافع خود را با ظهور اسلام در خطر دیدند به ظاهر، اسلام را پذیرفتند؛ ولی در واقع با پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و آیین او دشمن بودند.

با اینکه منافقان سعی در استتار خویش داشتند، در لحظات حساس که طوفان‌های سیاسی و اجتماعی می‌وزید نقاب از چهره آن‌ها کنار می‌رفت و شناخته می‌شدند، از جمله با طرح مسجد ضرار، چهرۀ واقعی خود را نشان‏ دادند.[1]

بنای مسجد ضرار

داستان «مسجد ضرار» را همۀ مفسران اسلامی و بسیاری از کتب حدیث و تاریخ ذکر کرده‌اند، اگر چه در جزئیات آن تفاوت‌هایی دیده می‌شود.[2] خلاصۀ جریان، به طوری که از تفاسیر[3] و احادیث مختلف استفاده می‏شود، چنین است:[4]

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در هنگام عزیمت به جنگ تبوک، در میان راه به قبیله بنی ‏سالم که در آن زمان خارج از مدینه زندگی می‌کردند برخوردند. عدّه‌ای از آنان - که مردمی ظاهر الصلاح بودند - از ایشان اجازه خواستند تا مسجدی را در نزدیکی مسجد قبا بنا کنند. آن‌ها دلیل خود را این‌گونه بیان داشتند که چون در قبیلۀ ما افراد ضعیف و ناتوانی از پیرمردان، پیرزنان و کودکان وجود دارند که نمی‌توانند در همه وقت برای اقامه نماز به مسجد قبا حاضر شوند، علاوه بر این که گرمای تابستان، سرمای زمستان، باد و باران نیز مانع از حضور آنان در مسجد می‌شود، ساختن چنین مسجدی در نزدیکی مسجد قبا ضروری به شمار می‌رود.[5]

پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم به آن‌ها اجازه داد، ولی آن‌ها اضافه کردند: آیا ممکن است شخصاً بیایید و در آن «نماز» بگزارید؟ پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم فرمود: من فعلًا عازم سفرم، و هنگام بازگشت، به خواست خدا به آن مسجد می‌آیم، و در آن نماز می‌گزارم.[6] پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم اجازه ساختن آن مسجد را صادر کردند و سپس به سمت جنگ تبوک حرکت نمودند.[7]

درخواست افتتاح مسجد ضرار!

بانیان مسجد از غیبت پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم سوء استفاده کرده، با سرعت هر چه بیشتر مسجد را ساختند.[8] و حتی می‌گویند: جوانی آشنا به قرآن را از میان مسلمانان به نام «مجمع بن حارثه» (یا مجمع بن جاریه) به امامت مسجد برگزیدند.

هنگامی که پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم از تبوک بازگشت، نزد ایشان آمدند[9] و از آن حضرت خواستند تا مسجد را افتتاح کند![10] گفتند اکنون تقاضا داریم به مسجد ما بیایی و در آنجا نماز بگزاری، و از خدا بخواهی ما را برکت دهد، و این در حالی بود که هنوز پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم وارد دروازه مدینه نشده بود.[11]

افشای توطئۀ نفاق

ناگهان در این هنگام پیک وحی خدا بر پیامبر نازل گردید و با شدیدترین لحنی، پیامبر خود را از حضور و نماز در آن مسجد بازداشت و آن را یک کانون «تفرقه و کفر» و «ساختمانی بر لب پرتگاه دوزخ!» خواند و فرمود: «لَاتَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ أَوَّلِ یوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ؛ هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست! آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شد، شایسته‌تر است که در آن [به عبادت] بایستی».[12]

خداوند متعال در آیات (107 تا 109) سوره ‏برائت (توبه) می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کفْراً وَ تَفْرِیقاً بَینَ الْمُؤْمِنِینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنی‏ وَ اللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ * لا تَقُمْ فِیهِ أَبَداً لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقْوی‏ مِنْ أَوَّلِ یوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ یحِبُّونَ أَنْ یتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ * أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی‏ تَقْوی‏ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٍ خَیرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی‏ شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ [گروهی دیگر از آن‌ها] کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان‌رساندن [به مسلمانان‏] و [تقویت‏] کفر، و تفرقه‌افکنی میان مؤمنان و کمین‌گاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود؛ آن‌ها سوگند یاد می‏کنند که: «جز نیکی [و خدمت‏]، نظری نداشته‌ایم!» اما خداوند گواهی می‏دهد که آن‌ها دروغگو هستند! * هرگز در آن [مسجد به عبادت‏] نایست! آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده، شایسته‌تر است که در آن [به عبادت‏] بایستی؛ در آن، مردانی هستند که دوست می‏دارند پاکیزه باشند؛ و خداوند پاکیزگان را دوست دارد! * آیا کسی که شالودۀ آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو می‏ریزد؟! و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی‏کند».[13]

شاید اینکه پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم قبل از رفتن به تبوک دستور نداد در مقابل آن‌ها شدّت عمل به خرج دهند، برای این بوده که هم وضع کار آن‌ها روشن‌تر شود، و هم در سفر تبوک ناراحتی فکری دیگری از این ناحیه به وجود نیاید.[14]

مسجدی با چهار هدف شیطانی!

آیات فوق، دربارۀ گروهی از منافقان است که برای تحقق‌بخشیدن به نقشه‌‏های شوم خود، اقدام به ساختن مسجدی در «مدینه» کردند، که بعداً به نام «مسجد ضرار» معروف شد.[15]

آیات سه‌گانه‌ای که نشان می‌داد دشمنان اسلام برای مبارزه با این دین خوش‌آیند نوپا، درصدد برآمدند تا از آن به عنوان سنگر محکمی استفاده کنند و با سلاح دین و مذهب با اسلام بستیزند.[16]

آیات مورد بحث، هدف‌های منافقان را در چهار قسمت زیر خلاصه می‌کند:

1. منظور آن‌ها این بود که با این عمل ضرر و زیانی به مسلمانان برسانند: «ضِرَاراً».

2. تقویت مبانی کفر و بازگشت دادن مردم به وضع قبل از اسلام‏: «وَ کفْراً».

3. ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان؛ زیرا با اجتماع گروهی در این مسجد، مسجد «قبا» که نزدیک آن بود و یا مسجد پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم که از آن فاصله داشت از رونق می‌افتاد: «وَ تَفْرِیقاً بَینَ الْمُؤْمِنِینَ».

4. آخرین هدف آن‌ها این بود که مرکز و کانونی برای کسی که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود و سوابق سوئش بر همگان روشن بود بسازند تا از این پایگاه نفاق، برنامه‌های خود را عملی سازند: «و َإِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ».[17]

تخریب مسجد ضرار

پس از آن‌که پیک وحی خدا قبل از اجراء مقاصد شوم منافقان، پیامبر را متوجه نقشه‌های آن‌ها نمود و نقشه‌ها نقش برآب شد،[18] نه تنها پیامبر گرامی اسلام صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در آن مسجد نماز نخواند و آن را افتتاح نکرد،[19] بلکه بعضی از مسلمانان («مالک بن دخشم»، و «معنی بن عدی»، و «عامر بن سکر»، یا «عاصم بن عدی») را مأموریت داد، که مسجد را بسوزانند، و ویران کنند، آن‌ها چنین کردند.[20]

نخست به وسیلۀ آتش، سقف مسجد را سوزاندند، و بعد دیوارها را ویران ساختند، و سرانجام محل آن را مرکزی برای ریختن زباله‌ها قرار دادند.[21]

پشت پردۀ مسجد ضرار

اگر به چهرۀ ظاهری کار این گروه نگاه کنیم، از چنین دستوری در آغاز، دچار حیرت خواهیم شد؛ مگر ساختن مسجد، آن هم برای حمایت از بیماران و پیران و مواقع اضطراری که در حقیقت، هم یک خدمت دینی است و هم یک خدمت انسانی، کار بدی است که چنین دستوری دربارۀ آن صادر شده؟!

اما هنگامی که چهرۀ باطنی مسئله را بررسی می‌کنیم می‌بینیم این دستور چقدر حساب‌شده بوده است.[22]

نظری به تاریخ اسلام پاسخ این سؤال را روشن می‌سازد، زیرا در داخل کشورهای اسلامی در زمان پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم و پس از او حتی در خود مکه و مدینه مسیحیان و یهودیان سرسخت و متعصبی می‌زیستند که برای تضعیف مسلمان از هر فرصتی استفاده می‌کردند و علاوه در میان مسلمانان جمعی «مسلمان نما» که قرآن مجید آن‌ها را «منافق» نام نهاده، زندگی داشتند که نقش جاسوسی بیگانگان بر عهده آنان بود.[23]

مسلماً این دسته از منافقان که نقش ستون پنجم بیگانگان را در پایتخت اسلام داشتند به دقّت مراقب اوضاع مسلمین بودند، و از هر جریانی که به سود بیگانگان و به زیان مسلمانان بود استقبال می‌کردند.[24]

در داستان مسجد ضرار سردستۀ منافقان «ابو عامر نصرانی» بود که با رومیان زد و بندهایی داشت و به تحریک آنان و با تکیه و اتّکاء بر مسیحیان روم قصد توطئه داشتند.[25]

توضیح این که در زمان جاهلیت مردی بود به نام «ابو عامر»، که آیین «نصرانیت» را پذیرفته، و در سلک «راهبان» درآمده بود، از عبّاد و زهّاد به شمار می‌رفت، و نفوذ وسیعی در طائفه «خزرج» داشت.

آنگاه که پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم به «مدینه» هجرت کرد، و مسلمانان گرد او را گرفتند، و کار اسلام بالا گرفت و هنگامی که مسلمانان در جنگ «بدر» بر مشرکان پیروز شدند، «ابو عامر» که خود روزی از بشارت‌دهندگان ظهور پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم بود، اطراف خود را خالی دید، به مبارزه با اسلام برخاست، از «مدینه» به سوی کفار «مکّه» گریخت، و از آن‌ها برای جنگ با پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم استمداد جست، و از قبائل عرب برای این کار دعوت کرد.

او که قسمتی از نقشه‌های جنگ «احد» را بر ضدّ مسلمین رهبری می‌کرد، دستور داد: در میان دو صف لشکر، گودال‌هایی بکنند، که اتفاقاً پیامبر در یکی از آن‌ها افتاد، پیشانیش مجروح شد و دندانش شکست.

هنگامی که غزوه «احد» پایان یافت، و با تمام مشکلاتی که مسلمانان در این میدان با آن روبرو شدند، آوازه اسلام بلندتر گردید و در همه‌جا پیچید، او از «مدینه» فرار کرد و به سوی «هرقل» پادشاه «روم» رفت، تا از او کمک بگیرد، و با لشکری برای کوبیدن مسلمانان حرکت کند.

ذکر این نکته نیز لازم است که: بر اثر این تحریکات و کارشکنی‌ها، پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم لقب «فاسق» را به او داده بود.

بعضی می‌گویند: مرگ به او مهلت نداد تا خواستۀ خود را با «هرقل» در میان بگذارد، ولی در بعضی از کتب دیگر می‌خوانیم: او با «هرقل» تماس گرفت و به وعده‌های او دلگرم شد.

به هر حال، او پیش از آن که بمیرد، نامه‌ای برای منافقان «مدینه» نوشت، و به آن‌ها نوید داد که: با لشکری از «روم» به کمکشان خواهد آمد، مخصوصاً توصیه و تأکید کرد که: مرکزی برای او در «مدینه» بسازند، تا کانون فعالیت‌های آینده او باشد.

ولی از آنجا که ساختن چنین مرکزی در مدینه به نام دشمنان اسلام عملًا امکان‏پذیر نبود، منافقان بهتر دیدند که در زیر نقاب مسجد، و به عنوان کمک به بیماران و معذوران، این برنامه را عملی سازند.[26]

اگر خداوند به پیامبرش دستور مبارزه و درهم‌کوبیدن چنین بنای ظاهراً حق‌به‌جانبی را داد، به خاطر آگاهی از نیات سوء بناکنندگان و باطن و حقیقت این بنا بود. این دستور عین حکمت و بر طبق مصلحت و صلاح حال جامعه اسلامی صادر شد؛ نه یک قضاوت عجولانه بود و نه زاییدۀ یک هیجان و عصبانیت.[27]

سخن آخر: (استفاده از مذهب بر ضدّ مذهب، بلای جامعۀ اسلامی)

داستان مسجد ضرار، درسی است برای عموم مسلمانان در سراسر تاریخ زندگیشان. گفتار خداوند و عمل پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم به روشنی نشان می‌دهد که مسلمانان هرگز نباید آن‌چنان ظاهر بین باشند که تنها به قیافه‌های حقّ به‌جانب نگاه کنند و از اهداف اصلی بی‌خبر و برکنار مانند.

مسلمان کسی است که نفاق و منافق را در هر زمان، در هر مکان، و در هر لباس و چهره بشناسد حتّی اگر در چهرۀ دین و مذهب، و در لباس طرفداری از قرآن و مسجد بوده باشد.

استفاده از «مذهب بر ضدّ مذهب» چیز تازه‏‌ای نیست؛ همواره راه و رسم استعمارگران، و دستگاه‌های جبّار، و منافقان، در هر اجتماعی این بوده که اگر مردم گرایش خاصّی به مطلبی دارند از همان گرایش برای اغفال، و سپس استعمار آن‌ها استفاده کنند، و حتّی از نیروی مذهب بر ضدّ مذهب کمک بگیرند.

اصولًا فلسفۀ ساختن پیامبران قلّابی و مذاهب باطل همین بوده که از این راه گرایش‌های مذهبی مردم را در مسیر دلخواهشان بیندازند.

بدیهی است در محیطی مانند «مدینه» آن هم در عصر پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم با آن نفوذ فوق ‏العادۀ اسلام و قرآن، مبارزۀ آشکار بر ضدّ اسلام ممکن نبود، بلکه باید لامذهبی را در لفّافه مذهب، و باطل را در لباس حقّ بپیچند و عرضه کنند، تا مردم ساده‌دل‏ جذب شوند، و نیات سوء آن‌ها لباس عمل به خود بپوشد.

ولی مسلمان راستین کسی نیست که آنچنان سطحی باشد که فریب این‏گونه ظواهر را بخورد، باید با دقّت در عوامل و دست‏‌هایی که برای این‌گونه برنامه‌ها شروع به کار می‌کند، و بررسی قرائن دیگر به ماهیت اصلی پی ببرد، و چهرۀ باطنی افراد را در پشت چهره ظاهری ببیند.

مسلمان کسی نیست که هر ندایی از هر حلقومی برخاست، همین اندازه که ظاهراً حقّ‌به‌جانب باشد، بپذیرد و به آن لبیک گوید؛ مسلمان کسی نیست که هر دستی به سویش دراز شد، آن را بفشارد و هر حرکت ظاهراً دینی را مشاهده کرد، با آن همگام شود و هرکسی پرچمی به نام مذهب برافراشت، پای آن سینه زند و هر بنایی به نام مذهب ساخته شد، به سوی آن جذب گردد.

مسلمان باید هوشیار، آگاه، واقع‌بین، آینده‌نگر و اهل تجزیه و تحلیل در همه مسائل اجتماعی باشد.

دیوها را در لباس فرشته بشناسد؛ گرگ‌ها را در لباس چوپان تشخیص دهد و خود را برای مبارزه با این دشمنان دوست‌نما آماده سازد.[28]

مسلمانان باید بسیار مواظب و مراقب اعمال خود باشند؛ چه این‌که گاهی دشمن در لباس مذهب و با اسلحۀ دین به جنگ دین و مذهب مجهّز می‌شود! از این رو، وقتی به تاریخ اسلام مراجعه می‏کنیم با انبوهی از مذاهب ساختگی دشمن مواجه می‏شویم که تنها برای ضربه‌زدن به‏ «اسلام ناب» نهادینه شده‌اند.[29]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منابع:
1. شان نزول آیات قرآن

2. چهره منافقان در قرآن با استفاده از تفسیر پر ارزش نمونه

3. مثال های زیبای قرآن


[1] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏8، ص150.

 [2]شان نزول آيات قرآن، ص264.

[3]  به تفسير الميزان، جلد نهم، صفحه 391 و تفسير مجمع البيان، جلد 5، صفحه 72، مراجعه ‏كنيد.

[4] شان نزول آيات قرآن، ص264.

[5] مثال هاى زيباى قرآن، ج‏1، ص234.

[6] شان نزول آيات قرآن، ص264.

[7] مثال هاى زيباى قرآن، ج‏1، ص235.

[8] همان.

[9] شان نزول آيات قرآن، ص266.

[10] مثال هاى زيباى قرآن، ج‏1، ص235.

[11] شان نزول آيات قرآن، ص265.

[12] سوره توبه، آيه 108؛ (جلوه حق بحثى پيرامون (صوفيگرى) در گذشته و حال، ص51).

[13] مثال هاى زيباى قرآن، ج‏1، ص234.

[14] شان نزول آيات قرآن ، ص266.

[15] همان، ص264.

[16] مثال هاى زيباى قرآن، ج‏1، ص234.

[17] چهره منافقان در قرآن با استفاده از تفسير پر ارزش نمونه، ص132.

[18] جلوه حق بحثى پيرامون (صوفيگرى) در گذشته و حال، ص51.

[19] مثال هاى زيباى قرآن، ج‏1، ص238.

[20] چهره منافقان در قرآن با استفاده از تفسير پر ارزش نمونه، ص130.

[21] «مجمع البيان»، «تفسير ابوالفتوح رازى»، «تفسير المنار»، «تفسير الميزان»، «تفسير نور الثقلين»، و كتب ديگر؛(چهره منافقان در قرآن با استفاده از تفسير پر ارزش نمونه، ص130).

[22] چهره منافقان در قرآن با استفاده از تفسير پر ارزش نمونه، ص129.

[23] تفسير نمونه، ج‏1، ص133.

[24] قرآن و آخرين پيامبر: تجزيه و تحليل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دريچه هاى گوناگون، ص41.

[25] مثال هاى زيباى قرآن، ج‏2، ص278.

[26] چهره منافقان در قرآن با استفاده از تفسير پر ارزش نمونه، ص130.

[27] همان، ص136.

[28] همان، ص137.

[29] مثال هاى زيباى قرآن، ج‏1، ص239.

captcha