بدیهی است عيد نوروز يك عيد طبيعى در جهان آفرينش است؛ زیرا فصل زمستان پايان مى گيرد. بهار همراه با حيات طبيعت به فرمان خدا شروع مى شود، شكوفه ها و برگ ها و گل ها بر شاخسار درختان آشكار مى گردد و نشاط و جنبش و حركت در تمام عالم حيات آغاز مى شود، همگام و همراه شدن با اين پديده عالم آفرينش، همگامى با سنت هاى الهى است.[1]
حال خداوند بزرگ براى استفاده انسان ها، طبيعت زيبا را در اختيار آنها قرار داده است، تا برای نيازهاى خود بهره گيرند[2] واز زيبائي هاى طبيعت استفاده کنند.[3]
«روز طبیعت» و لزوم پيروى اصلاح گرانه از آداب نیاکان
به راستی آيا هر كارى كه گذشتگان كرده اند، آيندگان بايد انجام دهند، يا بايد اعمال گذشتگان را در ترازوى عقل و خرد سنجيد و تنها به آنچه كه عقل آن را تأييد مى كند عمل كرد؟[4]
لذا آداب و سنت گذشتگان به صرف اين كه متعلق به نياكان بوده، لازم الاجرا نيست، بلكه تنها آن دسته از آداب و رسومى صحيح است كه مورد تأييد عقل و دين باشد.[5]
در این میان بعضى از آداب نياكان ما نياز به بازنگرى و اصلاح دارد. اگر اصلاح شود، انجام آن اشكالى ندارد. مثلا مراسم سيزده بدر چنانچه به عنوان يك رسم بت پرستى[6] انجام گردد غلط و نارواست؛ اما اگر به عنوان خارج شدن از شهر و فضاى آلوده آن، و پناه بردن به دل طبيعت و استفاده از هواى پاكيزه آن، و تفريح و استراحت سالم براى شروع مجدد به كار با انرژى و توان كافى باشد، امر مطلوبی است،[7]و حتی نسبت به آن توصيه و سفارش نيز شده است، و روايات زيادى در اين زمينه از پيشوايان مذهبى در كتب معتبر نقل شده است.[8]
طبیعت گردی؛ حصول آرامش ، طراوات و شادابی و رهایی از خستگی روح و جسم
ناگفته پيداست كه زيبايى هاى جهان طبيعت در آرامش روح و رفع خستگى وايجاد قدرت و نيرو براى فعاليت حيات، نقش مهمى دارد؛ بنابر اين، تنها سخن از زيبايى نيست، هر چند زيبايى ها نشان هاى از جمال و جلال خالق است؛ بلكه اين زيبايى ها يكى از عوامل بقاى حيات و ادامه زندگى انسان ها است.[9]
جسم و روح انسان بعد از انجام كارى سنگين، خسته مى شوند و نياز به استراحت و تفريح براى رفع خستگى دارند كه آن استراحت اهميتش كمتر از آن كار نيست، زيرا بدن وى را آماده براى شروع به كار ديگر مى كند. رفتن به دامان طبيعت و ديدن مناظر زيبا، باغ ها و گلستان ها، آبشارها و سبزه ها مى تواند به جسم و روح خسته انسان آرامش دهد.[10]
مناظر زيباى طبيعى، درختان خاموش كه اسرار زيادى در دل نهفته دارند، نجوا و همهمه برگ هائى كه در معرض وزش نسيم ها قرار گرفته اند،نقش و نگار طبيعى زمين هر كدام براى ما كه ميهمانى رهگذر هستيم، به نوعى نشاط بخش و خاطره انگيز است، مخصوصاً در دنياى ماشينى امروز كه از بس صحنه هاى بى روح و ساختگى و غير طبيعى ديده ايم خسته و كسل شده ايم.[11]
بازگشت به آغوش طبيعت، طبيعتى كه دست آفرينش، آن را مملو از لطف و زيبايى ساخته، به روح و جان مرده ما زندگى و طراوت مىپاشد، زيرا نقش ها، رنگ ها، خطوط و چهره هايش همه براى روح ما مأنوس و آشناست، نه مانند نقوش و خطوط زندگي هاى ساختگى و بى روح و فاقد لطافت!.[12]
اين اثر جالب درختان ، گياهان و گلها بر كسى پوشيده نيست كه با زيبائى خيره كننده خود روح انسان را نوازش مى دهند؛ قلب را آرام و در برابر فشارهاى شديد زندگى به انسان تسكين مى دهند، و به همين دليل انسان ها براى رفع خستگى و تجديد نيرو به آغوش طبيعت در ميان درختان و باغ ها و گندم زارها پناه مى برند.[13]
«روزطبیعت»؛ صحنۀ ایثار در پرتو تفکر انسان
بی شک پناه بردن به دل طبيعت از آن جهت است که همراه با تفكر و انديشه در حيات مجدد درختان و گياهان باشد، و در نتيجه انسان از حيات آنها درس زندگى بگيرد، و به ياد عظمت و قدرت و علم نامحدود خالق آن بيفتد. بر همين اساس جمهورى اسلامى ايران آن را به روز «طبيعت» تغيير داد.[14]
به عنوان نمونه در آموزه های قرآنی و در توصيف باغهاى پربركت مى خوانيم: «و لم تظلم منه شيئا[15]؛ آن باغها هيچگونه ستمى در تقديم ثمرات خود به جهان انسانيت نداشتند»، ولى در باره صاحب آن باغ مى گويد: «و دخل جنته و هو ظالم لنفسه[16]؛ در حالى كه به خود ستم مىكرد در باغش گام نهاد».[17]
يعنى اى انسان چگونه مى خواهى گل سرسبد اين جهان باشى اما همه مواهب را به خويش اختصاص دهى و حق ديگران را بربايى؟!،[18] نگاهى به جهان آفرينش كن ببين اين درختان پرثمر و زراعت هاى پربركت، چگونه هر چه دارند در طبق اخلاص گذارده، و به تو تقديم مىدارند نه از انحصارطلبى آنها خبرى است، و نه از بخل و حسد اثرى، جهان آفرينش صحنه ايثار است و بذل و بخشش، زمين آنچه را در اختيار دارد به گياهان و حيوانات ايثارگرانه تقديم مى كند، و درختان و گياهان تمام مواهب خويش را در اختيار انسان ها و جانداران ديگر مى گذارند، قرص خورشيد روز به روز لاغرتر مى شود و نور افشانى مي كند، ابرها مى بارند و نسيم ها مىوزند و امواج حيات را در همه جا مى گسترانند، اين نظام آفرينش است.[19]
جهان طبیعت؛ فعل خدا
جهان طبیعت همه فعل خدا، خواست او و مظهر مشيت و اراده اوست و هيچ يك از اينها از خود استقلال و اختيار ندارند.[20]
اينهاست كه ما را به وجود آن مبدأ بزرگ علم و قدرت رهبرى مى كند، اينها همان گواه وجود آن مبدأ بزرگ هستى است، اينها در عين خاموشى هزار زبان دارند و با هر زبان علم و حكمت آفريدگار خود را شرح مى دهند، اينها همه وابسته به او و سر به فرمان اويند.[21]
جهانى كه تمام دانشمندان در برابر اسرار آن خاضعند و تنها كشف يك راز آن كافى است كه كاشف آن را براى هميشه سربلند ساخته و نام او را با افتخار تا ابد به عنوان كاشف يا مخترع بزرگ در تاريخ بشريت ثبت كند، چنين جهانى نمى تواند معلول ماده بى روح و طبيعت بى شعور باشد، پس اين طبيعت فعل خداست نه بيگانه از او.[22]
«روز طبیعت»؛ دریچه ای به سوی خداشناسی
با توجه به اينكه مهمترين مسأله در اسلام مسأله توحيد و خداشناسى است، و مهمترين دليل آن در قرآن برهان نظم، و مهمترين منبع برهان نظم جهان طبيعت و آفرينش است، اهميت حس و مشاهده و تجربه از نظر قرآن روشن مى شود.[23]
لذا آشنايى به زبان طبيعت، راهى است كه مىتوان به وسيله آن بسيارى از مسايل «خداشناسى» را بوسيله آن حل كرد. بدون آلوده شدن به تشبيه و قياس آن ذات نامتناهى با موجودات فانى، اين علوم كمك هاى زيادى در اين گونه مباحث به ما مى كنند زيرا موضوع شناخت اين علوم «جهان آفرينش» است كه آشنايى با جهان آفرينش در حل «معماى آفرينش» كمك رسان خوبى است.[24]
از این رو باید گفت تمام موجودات و دستگاه هاى كوچك و بزرگ جهان، معلول يك مبدأ بزرگ علم و قدرت است كه از روى هدف و اراده مشخصى، چرخ هاى عظيم آفرينش را به گردش در آورده است و در پشت دستگاه حيرت آور مجموعه علل و قوانين طبيعت، آفريدگار و خداى دانا و توانايى وجود دارد كه سرچشمه هستى جهان و پديدآورنده تمام علت ها و نظم دهنده تمام قوانين عالم است.[25]
كسانى كه با ديده اى باز و فكرى روشن، گوشه اى از جهان پهناور آفرينش را مطالعه مى كنند، به خوبى اين حقايق روشن را در مى يابند و نواى دلنشين و آهنگ روح پرور توحيد را از دل ذرات جهان به گوش جان مى شنوند. آرى، سراسر طبيعت ، نمايشگاه وجود، قدرت و علم خدا و هر ذره بى مقدار، كتاب بزرگى از توحيد و خداشناسى است. همه آنها به ما درس توحيد و معرفت مى آموزند. كيستكه چنين حقايقى را بنگرد و دل او سرشار از ايمان، معرفت، عشق و محبت نگردد؟!.[26]
برگ درختان سبز در نظر هوشيار هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
معاد طبیعت؛ تحول بهار؛ توجه به معاد
قرآن کریم از «مشاهدات حسى» در اثبات معاد بهره فراوان مى گيرد، و صحنه هاى معاد را در آيات فراوانى در همين جهان طبيعت در مقابل چشم انسان مجسم مى كند، به عنوان نمونه در سوره ق مى خوانيم: «ونزلنا من السمآء ماء مباركا فأنبتنا به جنات وحب الحصيد- واحيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج[27]؛ ما از آسمان آب پر بركتى فرستاديم و به وسيله آن باغها و دانه هاى غذايى را رويانديم، و زمين هاى مرده را با آن زنده كرديم، زنده شدن مردگان در قيامت نيز همينگونه است»!.[28]
به هر حال مى بينيم كه قرآن با چه منطق مستدل و روشن به آنها كه در مسئله معاد شك و ترديد داشتند و حتى ادعاى آن را دليل بر جنون مى پنداشتند پاسخ دندانشكن مى دهد، و امكان معاد را به روشنى اثبات مى كند .[29]
طبیعت؛ طرحواره ای از رستاخیز الهی
در قران کریم می خوانیم: «و الله الذى ارسل الرياح فتثير سحابا فسقناه الى بلد ميت فاحيينا به الارض بعد موتها كذلك النشور؛[30]خداوند كسى است كه امواج باد را مأموريت داد كه ابرها را به حركت درآورند، و به سوى سرزمين هاى مرده برانند، و به وسيله آن زمين مرده را زنده كنند، رستاخيز نيز چنين است».[31]
لذا در فصل زمستان نگاهى به چهره طبيعت مى كنيم همه جا بوى مرگ مى دهد درختان كاملا از برگ و گل و ميوه برهنه شده، و چوب خشك بىهيچ حركتى بر جاى باقى مانده، نه گلى مىخندد، نه شكوفه اى مى شكفد و نه جنبش حيات در كوه ها و صحراها به چشم مى خورد.[32]
فصل بهار فرا مى رسد، هوا ملايم مى شود، قطرات باران حياتبخش نازل مى گردد، يك مرتبه جنبشى در سراسر طبيعت آشكار مى شود: گياهان مى رويند، درختان برگ مى آورند، شكوفه ها و گل ها ظاهر مى شوند، پرندگان بر شاخه هاى درختان جاى مى گيرند، و شور «محشر» بپا مى شود!.[33]
حال اگر زندگى بعد از مرگ مفهوم نداشت ما اين صحنه را هر سال در برابر چشم خود نمى ديديم، اگر زندگى بعد از مرگ امرى محال، و سخنى جنون آميز باشد، به صورت يك امر حسى در برابر چشمانمان تكرار نمى شود.چه فرق مى كند حيات زمين بعد از مرگ يا حيات انسان بعد از مردن؟[34]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت برای پى بردن بشر به مبدأ اصلى جهان و پيمودن اين راه هر زمان با تفکر و اندیشه، حقايق تازهاى از جهان طبيعت براى انسان كشف شود، فوراً به وجود يك عامل «عقل و شعور» پى مى برد كه اين طرح زيبا و ظريف را به خاطر زيبايى و يا منافع ديگر آن ريخته است و هرگز به فكر او نمى گذرد كه مهندس اين ساختمان «تصادف» و سازنده اش «اتفاق» و باغبان و گلكارش «پيش آمدهاى ناگهانى» بوده است! بلکه به همان نسبت راه توحيد و خداشناسى در نظر او روشنتر و آشكارتر مى شود.[35]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص907.
[2] رساله احكام جوانان (پسران) ؛ ص151.
[3] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج1 ؛ ص306.
[4] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص278.
[5] همان ؛ ص279.
[6] سرچشمه مراسم خرافى سيزده بدر از نظر تاريخى به اصحاب الرس، كه در قرآن به آن اشاره شده، برمىگردد. به حالات اصحاب الرس در تفاسير اشاره شده، و در يكى از شرحهاى نهجالبلاغه نيز داستان مفصل آن را چنين يافتم: دوازده شهر يا آبادى بود، كه هر شهر و آبادى به يكى از ماههاى سال خورشيدى ناميده شده بود؛ آيين مردم آن شهرها بتپرستى بود. درختان صنوبر را پرستش مىكردند. زيرا صنوبر منبع درآمد خوبى براى آنها بود. روز اول سال، همه مردم از تمام دوازده شهر يا روستا در شهر فروردين جمع مىشدند، و مراسم جشنى داشتند. فردا به شهر ارديبهشت مىرفتند، و در آنجا مراسمى داشتند. روز سوم به آبادى خرداد مىرفتند ...، تا به آبادى اسفند كه مىرسيد، دوازده شهر تمام مىشد؛ روز سيزدهم دستهجمعى از آبادىها خارج شده، به بيابانها مىرفتند، و مراسم سيزده و جشن و پايكوبى و آلودگى به انواع مفاسد را در آنجا برگزار مىكردند. بنابراين سيزده بدر سنتى بوده كه از بتپرستان باقى مانده است، همانطور كه مراسم شب چهارشنبهسورى، كه احترامى براى آتش قائل مىشوند، سنتى از آتشپرستان است.
[7] قهرمان توحيد، شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع) ؛ ص84.
[8] تفسير نمونه ؛ ج6 ؛ ص151.
[9] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج4 ؛ ص158.
[10] همان ؛ ج12 ؛ ص537.
[11] معاد و جهان پس از مرگ ؛ ص112.
[12] همان.
[13] پيام قرآن ؛ ج2 ؛ ص324.
[14] قهرمان توحيد، شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع) ؛ ص84.
[15] سورۀ کهف؛آیۀ33.
[16] همان؛آیۀ35.
[17] تفسير نمونه ؛ ج12 ؛ ص442.
[18] همان.
[19] همان.
[20] آفريدگار جهان ؛ ص226.
[21] همان.
[22] همان.
[23] پيام قرآن ؛ ج1 ؛ ص132.
[24] خدا را چگونه بشناسيم ؛ ص40.
[25] آفريدگار جهان ؛ ص159.
[26] همان.
[27] سورۀ ق؛ آیۀ 9و11.
[28] پيام قرآن ؛ ج1 ؛ ص132.
[29] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص367.
[30]سوره فاطر، آيه 9.
[31] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج4 ؛ ص124.
[32] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص364.
[33] همان.
[34] همان.
[35] فيلسوف نماها ؛ ص98.