سخن از نهج البلاغه و برتری آن، پس از قرآن و سخنان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بر سایر گفتهها و اندیشهها، سخنی است در ردیف توضیح واضحات، و موضوعی است که هیچ محقّق اسلامی و غیر اسلامی، در شرایط کنونی، خود را نیازمند به بحث پیرامون آن نمیبیند.[1]
کشش و جاذبه نیرومند خطبهها، نامهها، کلمات قصار علی علیه السلام که توسّط سید رضی رحمة الله علیه در نهج البلاغه جمعآوری گشته کاملًا محسوس و قابل لمس است.[2]
تعبیراتی که دانشمندان بزرگ در زمینه جاذبههای نهج البلاغه دارند نیز شاهد گویایی بر مدعای بالاست؛[3] تمام کسانی که با نهج البلاغه سروکار داشته و دارند اعم از شیعیان علی علیه السلام و سایر دانشمندان اسلامی و علماء و دانشمندان مسیحی بدون استثناء از جاذبۀ نیرومند نهج البلاغه سخن گفتهاند و خود را تحت تأثیر و نفوذ آن دیدهاند. این کشش و جاذبۀ نیرومند، انگیزۀ اصلی گروهی از دانشمندان، برای شرح نهج البلاغه یا نوشتن کتاب و مقاله دربارۀ شخصیت علی علیه السلام بوده است.[4]
لیکن مهم این است که بدانیم چرا و به چه دلیل نهج البلاغه چنین کششی دارد.[5]
خودِ عالی علی علیه السلام
سخنگفتن درباره علی علیه السلام یا اثر عظیمش «نهج البلاغه» از جهتی کار آسانی نیست و از جهتی آسان است! آری آسان نیست برای کسانی که بخواهند به عمق وجود علی علیه السلام پی ببرند و از تمام زوایای فکر بلند و ایمان قوی و ملکات فاضله او آگاه شوند و یا نهج البلاغه او را چنان که هست بشناسند؛ به یقین این کار آسانی نیست، ولی آگاهی بر گوشههایی از این دو اقیانوس بیکران برای همهکس آسان و ممکن است.
هر کس کمترین آشنایی با علی علیه السلام و تاریخ زندگی و سخنان و افکار او داشته باشد، به خوبی میداند که او یک انسان برتر است؛ او آیتی از آیات بزرگ حق است؛ او نسخۀ نادری از کتاب وجود انسان است و میداند نهج البلاغۀ او که پرتوی از وجود اوست، نیز چنان است![6]
گنجینهای عظیم
[بیشک] تنها کسانی میتوانند دربارۀ این کتاب بزرگ و بینظیر سخن بگویند که حدّاقل یکبار با دقّت کامل تمام آن را از آغاز تا پایان مطالعه کرده باشند؛ آنگاه روشن خواهد شد هرچه دربارۀ این مجموعۀ گرانبها گفته شود، کم است!
اینجانب مانند بسیاری دیگر از علاقهمندان به نهج البلاغه بخشهایی از آن را بر حسب نیازهای مختلف مطالعه کرده بودم، تا اینکه در پانزدهم خرداد سال 42 که به اتفاق جمعی از متفکران بزرگ اسلامی به زندان افتادم.
عوامل شاه روزهای اوّل را بر ما بسیار سخت و مشکل گرفتند و همه چیز را برای ما ممنوع کردند. ولی تدریجاً بر اثر فشار افکار عمومی محدودیتها کاسته شد و ما توانستیم از دوستانمان خواهش کنیم کتابهایی را برای مطالعه در زندان برای ما بیاورند.
من نهج البلاغه را مطالبه کردم که در آن فرصت خوب با فراغت بال بتوانم به طور مرتب و منظم آن را مرور کنم. مخصوصاً توفیق الهی شامل حال شد بخش دوم نهج البلاغه (بخش نامهها و فرمانهای سیاسی و اخلاقی) را به طور کامل مطالعه و بررسی کنم.
آن ایام متوجّه شدم که نهج البلاغه چیزی فراتر از آن است که ما فکر میکنیم و دربارۀ آن میاندیشیم. آن روز فهمیدم چقدر محرومند کسانی که با داشتن چنین گنجینهای گرانبها از آن بیخبرند، و دست به سوی دیگران دراز کرده و آنچه خود دارند از بیگانه تمنّا میکنند![7]
[آری] نهج البلاغۀ او دریایی است بیکران، اقیانوسی است پهناور، گنجینهای است پر گهر، باغی است پر گل، آسمانی است پر ستاره و خلاصه منبعی است برای همه نیازهای انسان در مسیر سعادت.[8]
معانی عمیق
بسیاری از مردم و حتّی گروهی از دانشمندان و علمای بزرگ، تنها سخنی از نهج البلاغه از دور شنیدهاند و شاید تصوّرشان این بوده که مجموعهای است از سخنان معمولی و یا کمی برتر از آن. امّا هنگامی که به آن نزدیک شده، خود را با دریای عظیمی روبهرو دیدهاند که عمق و کرانههای آن ناپیدا بوده در این حال گرفتار اعجاب و حیرت شده و کلماتی که نشانۀ جذبه و شوق و عشق در آن فراوان است گفته و احساسات خود را ابراز نمودهاند.[9]
در اینجا به گواهی چند نفر از دانشمندان اشاره میکنیم:
1. «شیخ بهایی» در «کشکول» خود از کتاب «الجواهر» از قول «أبو عبیدة» نقل میکند: «علی علیه السلام نُه جمله بیان فرموده که بلیغان عرب را از آوردن یک جمله مانند آن مأیوس ساخته است: سه جمله در مناجات، سه جمله در علوم و سه جمله در ادب».[10]
2. «دکتر زکی مبارک» در کتاب «عبقریة الشریف الرضی» با بیانی رسا میگوید: «من معتقدم که دقّت و بررسی در نهج البلاغه به انسان مردانگی و شهامت و بزرگی روح میبخشد، چراکه از روح بزرگی سرچشمه گرفته که در برابر مشکلات و حوادث با قدرت شیران مقابله کرده است».[11]
3. در اینجا عنان سخن را به دست نویسنده معروف مصری (عباس محمود العقاد) که از بزرگترین نویسندگان معاصر عرب محسوب میشود، سپرده و همراه او در نهج البلاغه سیر میکنیم. او در جای جای کتاب خود به نام «عبقریة الإمام» تعبیرات بلندی دارد که حکایت از معرفت عمیق او نسبت به شخصیت امیر مؤمنان علیه السلام و کلماتش در نهج البلاغه دارد.
در یک جا میگوید: «نهج البلاغه چشمۀ جوشانی است از آیات توحید و حکمت الهی که آگاهی بحثکنندگان در عقاید و اصول خداشناسی و توحید را گسترش میبخشد».[12] در جای دیگر میگوید: «هر نمونه از کلام او گواه بر استعداد و ملکه خداداد او در قدرت بیان حقایق است، او بدون شک از فرزندان آدم است که علم اسماء به او آموخته شد و مصداق «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا»[13] و همچنین «أُوتُوا الْکتَابَ»[14] و «فَصْلَ الْخِطَابِ»[15] است».[16]
در جای دیگر میگوید: «کلمات پرمحتوایی که از امام روایت شده، در سطح بلندی قرار دارد که برتر از آن در حکمت سلوک تصوّر نمیشود... پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «علمای امّتم همچون پیامبران بنی اسرائیلند». این حدیث شریف بیش از هر کس، درباره علی علیه السلام صادق است که سخنان حکیمانه او همردیف سخنان حکیمانه انبیاست».[17]
4. مرحوم «ثقة الاسلام کلینی» در جلد اوّل کافی، بعد از نقل یکی از خطبههای توحیدی علی علیه السلام چنین میگوید: «این از خطبههای بسیار مشهور است که تودههای مردم آن را میدانند و برای کسانی که طالب علم توحیدند، تدبّر و فهم آن کافی است و اگر تمام زبانهای جنّ و انس غیر از زبان انبیاء جمع شوند تا توحید را بیان کنند، هرگز مانند آنچه علی علیه السلام که پدر و مادرم به فدایش باد آورده است، نخواهند آورد و اگر بیانات آن بزرگوار نبود مردم نمیدانستند راه توحید را چگونه طی کنند».[18]
5. این بحث را با گفتاری از یکی از فقهای بزرگ «علامۀ فقید آیة اللّه خویی» پایان میدهیم، او میگوید: «هنگامی که علی علیه السلام در خطبههای نهج البلاغه وارد بحثی میشود، جایی برای سخن دیگری باقی نمیگذارد تا آنجا که افرادی که از تاریخ زندگی امیر مؤمنان علی علیه السلام آگاهی کافی ندارند گمان میکنند که او تمام عمرش را تنها دربارۀ همان موضوع صرف کرده است».[19]
بیشک هر کس در خطبههای نهج البلاغه و سایر محتویات آن دقّت کند و در مضامین آن دقیق شود و به گوشهای از اسرار آن پی برد، اعتراف خواهد کرد که اینها کلمات یک انسان عادی نیست، اینها سخنانی است که حتما از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم یا امام معصومی باید صادر شده باشد و به تعبیر بزرگان علمای شیعه و اهل سنّت که در عبارات گذشته آمد برتر از کلام مخلوق و پایینتر از کلام خالق است.
بنابراین به مقتضای «آفتاب آمد دلیل آفتاب»، محتوای نهج البلاغه دلیلی بر اعتبار سند آن و صادرشدن معصوم علیه السلام است و چون تنها معصومی که به او نسبت داده شده علی علیه السلام است یقین داریم کلام اوست.[20]
کتاب درمان دردهای بشر
نهج البلاغه در دنیای امروز درخشش فوق العادهای دارد، چراکه راهگشای حل بسیاری از معضلات اجتماعی و فردی است و درمان بسیاری از دردهای جانکاه بشریت در آن نهفته است.
اشعۀ تابناک نهج البلاغه از مرزهای جهان اسلامی عبور کرده و در دل غیر مسلمین نیز تافته است، به گونهای که گاهی آنها سخنانی درباره نهج البلاغه میگویند که دل دوستان را تکان میدهد و اشک شوق را از دیدهها جاری میسازد!
نویسنده و متفکر مسیحی عرب زبان «میخائیل نعیمه» درباره «نهج البلاغه» و «صاحب آن» چنین میگوید: «اگر علی تنها برای اسلام بود، چرا باید یک تن مسیحی در سال 1956 میلادی به شرح زندگی او و تفحّص و دقّت در وقایع آن بپردازد (جرج جرداق نویسنده مسیحی لبنانی و مؤلف کتاب الامام علی صوت العدالة الانسانیة) و مانند شاعری شیفته، آن قضایای دلفریب و حکایات نغز و دلاوریهای شگفتانگیز را به سرودههای شاعرانه تغنّی کند؟! پهلوانی امام نه تنها در میدان حرب بود، بلکه در روشنبینی و پاکدلی، بلاغت و سحر بیان، اخلاق فاضله، شور ایمان، بلندی همّت، یاری ستمدیدگان و ناامیدان و متابعت حق و راستی و بالجمله در همۀ صفات حسنه پهلوان بود».
جذبههای نهج البلاغه چنان است که ارواح تشنه را با زلال حقیقتش به گونهای سیراب و مست میکند که نشئۀ شراب طهورش از تمام ذرات وجود انسان آشکار میشود، گویی کوثر است و علی علیه السّلام ساقی کوثر در کنارش نشسته و به هر کس به اندازۀ استعدادش بهرهای میدهد![21]
فصاحت و بلاغت
[گفتنی است] سخنان و اشعار فصیح و دارای سجع و قافیه، از امتیازات بزرگ مردم آن عصر به شمار میآمد.[22] همه میدانیم دوست و دشمن معترفاند پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از فصیحترین افراد عرب زبان بود. چگونه فصیح نباشد درحالیکه کلام خدا که فصاحتش در حدّ اعجاز است بر زبان او جاری شده.[23]
علی بن ابی طالب علیه السلام نیز در آغوش فصاحت و بلاغت بزرگ شده بود. آن مردم قریش، و این پیامبر اسلام و آن هم قرآن کریم و آن هم ذوق و نیروی سرشار امام، همه و همه او را در فصاحت قوی کرده بود،[24] [به نحوی که] فصاحت امیر مؤمنان علی علیه السّلام زبانزد خاص و عام [گردید].
لذا خطبههای او در نهج البلاغه دستبهدست میگردد و در گذشته، استادان سخن به شاگردان خود توصیه میکردند اگر میخواهند سخنگفتن آمیخته با فصاحت و بلاغت را فرا گیرند خطبههای نهج البلاغه را حفظ کنند.[25]
[در این میان] سخنسرایان و ادباء و نویسندگانی را میبینیم که عمیقاً تحت تأثیر زیبایی و شیرینی بیان و زیبایی تعبیرات و فنون ظریف بلاغت و ریزهکاریهای دقیق فصاحت واقع شدهاند و هر یک در این زمینه سخنی دارند الهامبخش و نشاطآفرین، از جمله:
1. شریف رضی در مقدّمه زیبای نهج البلاغه چنین میگوید: «کانَ أمیرُ الْمُؤمِنینَ علیه السلام مَشْرِعَ الْفَصاحَةِ وَمَوْرِدَها وَمَنْشَأ الْبلاغَةِ وَمَوْلِدَها وَمِنْهُ ظَهَرَ مَکنُونُها وَعَنْهُ أخذَتْ قوانینُها وَعَلی أمْثِلَتِهِ حَذا کلُّ قائِلٍ خَطیبٍ وَبِکلامِهِ اسْتَعانَ کلُّ واعِظٍ بَلیغٍ وَمَعَ ذلِک فَقَدْ سَبَقَ وَقَصَّرُوا وَقَدْ تَقَدَّمَ وَتَأخّرُو؛ امیر المؤمنین علیه السلام سرچشمۀ فصاحت و منشأ بلاغت و زادگاه آن است و از او اسرار بلاغت آشکار گشت و قوانین و دستورات آن از وی گرفته شد؛ بر شیوۀ او هر خطیب توانایی راه یافت و به گفتار او هر خطیب توانایی یاری جست و با اینحال او در این میدان پیش رفت و دیگران فرو ماندند؛ او تقدّم یافت و دیگران عقب ماندند».
[در فراز دیگر] از گردآورندۀ نهج البلاغه که خود از قهرمانان میدان فصاحت و بلاغت بود [میخوانیم]: برخی از دوستان از من خواستند کتابی تألیف کنم که سخنان برگزیدۀ امیر مؤمنان علیه السلام در جمیع فنون و بخشهای مختلف، از خطبهها، نامهها، مواعظ و ادب در آن گرد آید. زیرا میدانستند این کتاب متضمن شگفتیهای بلاغت و نمونههای ارزندۀ فصاحت و جواهر سخنان عرب و نکات درخشان از سخنان دینی و دنیوی خواهد بود که در هیچ کتابی جمعآوری نشده و در هیچ نوشتهای تمام جوانب آن گردآوری نگردیده، چه اینکه امیر مؤمنان علیه السلام منشأ فصاحت است و منبع بلاغت و پدیدآورندۀ آن.
مکنونات بلاغت بوسیلۀ او آشکار گردیده، و قوانین و اصول آن از او گرفته شده؛ تمام خطباء و سخنرانان به او اقتداء نموده و همۀ واعظان بلیغ از سخن او استمداد جستهاند... .[26] او تنها فردی است از میان تمام گذشتگان که به آخرین مرحلۀ فصاحت و بلاغت رسیده، گفتار او اقیانوسی است بیکرانه، که سخن هیچ بلیغی به پای آن نمیرسد.[27]
[سید رضی در انتهای مقدمه اش بر نهج البلاغه می نویسد]: بعد از تمام شدن کتاب چنین دیدم که نامش را «نهج البلاغه» بگذارم زیرا این کتاب درهای بلاغت را بروی بیننده می گشاید، و خواسته هایش را به او نزدیک می سازد. این کتاب هم مورد نیاز دانشمند و عالم است و هم دانشجو و متعلم، و خواسته شخص بلیغ و زاهد در آن یافت می شود.[28]
2. عزّ الدین عبد الحمید ابن ابی الحدید معتزلی که از دانشمندان معروف اهل سنّت قرن هفتم هجری است، در شرحی که بر نهج البلاغه نگاشته، بارها در این زمینه سخن گفته و در برابر فصاحت و بلاغت فوق العادۀ نهج البلاغه سر تعظیم فرود آورده است.
او در یک جا (ذیل خطبۀ 221) بعد از شرح بخشی از کلام علی علیه السلام دربارۀ برزخ میگوید: «اگر تمام فصحای عرب در مجلس واحدی اجتماع کنند و این بخش از خطبه برای آنها خوانده شود سزاوار است برای آن سجده کنند...».[29]
در جایی دیگر هنگامی که به مقایسۀ اجمالی میان بخشی از کلام مولا علی علیه السلام با سخنان معروف «ابن نباته»،[30] خطیب معروف قرن چهارم هجری میپردازد، میگوید: «آگاهان به علم فصاحت و بلاغت اگر این گفتار علی علیه السلام را با دیدۀ انصاف بنگرند، میدانند که یک سطر از نهج البلاغه مساوی هزار سطر از سخنان معروف «ابن نباته» است، بلکه بر آن فزونی میگیرد و برتری میجوید».[31]
سرانجام گفتار او را با سخنی که در مقدمۀ کتابش بیان کرده پایان میدهیم؛ او میگوید: «و امّا فصاحت، او پیشوای فصیحان و سرور بلیغان است و لذا دربارۀ کلام او گفته شده پایینتر از کلام خالق و برتر از کلام مخلوقین است و مردم از او راه و رسم خطابه و نوشتن را آموختهاند».[32]
3. «جورج جرداق» نویسندۀ معروف مسیحی لبنانی در کتاب ارزندۀ خود «الامام علی صوت العدالة الانسانیة»، در پایان فصلی که به بیان شخصیت «علی علیه السلام» تخصیص داده، دربارۀ نهج البلاغه چنین میگوید: «در بلاغت، فوق بلاغتهاست. قرآنی است که از مقام خود اندکی فرود آمده، سخنی است که تمام زیباییهای زبان عرب را در گذشته و آینده در خود جای داده، تا آنجا که دربارۀ گویندۀ آن گفتهاند: سخنش پایینتر از کلام خالق و بالاتر از کلام مخلوق است».[33]
4. «جاحظ» که از بزرگترین ادباء و نوابغ عرب است و در اوایل قرن سوم هجری میزیسته، در کتاب معروف و مشهور خود «البیان و التبیین»، کلماتی از امیر مؤمنان علی علیه السلام را نقل کرده و به ستایش آن حضرت پرداخته است.
5. نویسنده کتاب «الطراز» (امیر یحیی علوی) در کتاب خود، اظهار شگفتی میکند از بزرگان علمای معانی و بیان که در طریق دستیابی به فصاحت و بلاغت بعد از کلام خدا و کلام پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم تکیه بر دیوانهای شعرای عرب و کلمات خطباء کردهاند و کلمات علی علیه السلام را به دست فراموشی سپردهاند، درحالیکه میدانستهاند در بالاترین سطح فصاحت و بلاغت است و آنچه میخواهند در آن موجود است، استعاره، تمثیل، کنایه، مجازهای زیبا و معانی دقیق همه در آن جمع است.[34]
6. «محمّد غزالی» نویسندۀ معروف، در کتاب «نظرات فی القرآن» جملهای از یازجی در سفارش به فرزندش نقل میکند که میگوید: «اگر میخواهی از اقران و همطرازان در علم و ادب و نویسندگی برتر باشی در حفظ قرآن و نهج البلاغه بکوش».[35]
7. درست به همین دلیل، «شهاب الدین آلوسی» مفسّر معروف، هنگامی که به نام نهج البلاغه میرسد میگوید: «انتخاب این نام برای این کتاب، به خاطر آن است که مشتمل بر سخنانی است که انسان تصوّر میکند برتر از کلام مخلوق و پایینتر از کلام خالق متعال است؛ سخنانی که به مرحله اعجاز نزدیک شده و ابداعات و ابتکاراتی در حقیقت و مجاز دارد».[36]
8. استاد «محمّد محی الدین عبد الحمید» در توصیف نهج البلاغه چنین میگوید: «کتابی است که در درون خود، چشمههای جوشان بلاغت و فنون آن را جای داده و اسباب فصاحت را برای بینندگان فراهم ساخته ...».[37]
9. یکی از شارحان معروف نهج البلاغه «شیخ محمّد عبده» پیشوای بزرگ اهل سنّت و نویسندۀ معروف عرب، در مقدمۀ کتابش مینویسد: «هنگامی که بعضی از صفحات نهج البلاغه را از نظر گذراندم ... در نظرم چنین مجسم شد... حکومت در دست بلاغت و قدرت در اختیار فصاحت است...».[38]
10. «سبط بن جوزی» که خود یکی از خطباء و مورّخان و مفسّران معروف اهل سنّت است در «تذکرة الخواص» جملۀ کوتاه و جالبی دارد؛ او میگوید: «خداوند، امتیازات حلاوت و ملاحت و زیبایی و فصاحت را در وجود علی علیه السلام جمع کرده، کلمهای از او ساقط نشده و حجّت و برهانی از دست نرفته است...».[39]
11. این سخن را با کلامی از «محقّق خویی» در منهاج البراعة و سخنی از «ابن أبی الحدید» پایان میدهیم، آنجا که میگوید: «هیچ سخنی را با کلام علی علیه السلام نمیتوان از نظر نظم گفتار، با عظمت محتوا مقایسه کرد، او یکه تاز این میدان است و سخنوری است که با بیانش خشم و اضطراب فرو مینشیند و دریایی است که جواهراتش را به ساحل پرتاب میکند و بر دلها حکومت کرده آنها را به پیروی از اوامر و نواهی خود میکشاند. تشویقهای آن، دلیل و راهنمای نیکیهاست و با تازیانۀ سخنان ترسانندۀ خود، از منکرات باز میدارد. پس سزاوار است که سخنش پیشوای سخنان باشد، همانگونه که خودش امام و پیشوای خلق است».[40]
سرشار از استدلال
غالب خطبهها و نامهها و کلمات قصار نهج البلاغه، بلکه اکثریت قریب به اتفاق آن، مطالبی است مستدل و یا در خور استدلالهای منطقی و در واقع از قبیل مسائلی است که دلیلش در خودش نهفته است.
بخش عظیمی از آن دربارۀ معارف اعتقادی، مبدأ و معاد، صفات خداوند، دلایل عظمت قرآن و پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم و مانند آن است.
بخش دیگری دربارۀ مواعظ و نصایح و درسهای عبرت در زندگی امّتهای پیشین و آیین کشورداری و زندگی اجتماعی و آداب جهاد و امثال آن است، که عموماً مطالبی منطقی و مستدل یا قابل استدلال است.[41]
طراوت و تازگی
از امتیازات عجیب نهج البلاغه این است که همانند منبع اصلیش قرآن مجید علی رغم کهنه و فرسودهشدن مکتبهای فکری و سیاسی و اخلاقی با گذشت زمان، بیانات و تحلیلها و منطقش چنان تازه و شاداب است. گویی همین امروز، و برای امروز و فردا، از زبان مولا امیر مؤمنان علی علیه السلام تراوش کرده است.[42]
همنشینی اضداد
از امتیازات فوق العادۀ نهج البلاغه که هر خوانندۀ آگاهی در همان لحظات نخستین با آن آشنا میشود، مسئلۀ جامعیت و تنوّع عجیب آن است، بهطوریکه انسان باور نمیکند یک فرد بتواند این همه گفتار نغز و سخنان شیرین و حسابشده و دقیق در موضوعات کاملاً مختلف بلکه متضاد گردآوری کند.[43]
آن حضرت در هر میدانی گام مینهد چنان حقّ سخن را ادا میکند و دقایق را موبهمو شرح میدهد که گویی گویندۀ این سخن، تمامی عمر را بحث و بررسی روی همین موضوع داشته و نه غیر از آن.
هنگامی که امام علیه السلام یک خطبۀ توحیدی را آغاز میکند و به شرح اسماء و صفات جمال و جلال خدا میپردازد، چهرۀ یک فیلسوف بزرگ الهی در نظر انسان مجسم میگردد که سالیان دراز، همه وقت، سخن از توحید گفته. اما همین که نهج البلاغه را ورق میزنیم ناگاه چشم ما روی خطبه جهاد متوقف میگردد، فرمانده و افسر شجاع و دلاوری را میبینیم که لباس رزم در تن کرده و دقیقترین دستورات و تاکتیکهای جنگی را برای افسران و لشکریان خود تشریح میکند.
نهج البلاغه را ورق میزنیم؛ امام را بر کرسی حکومت و رهبری امت میبینیم که آئین کشورداری را برای استانداران و فرمانداران خود شرح می دهد. دگر بار آن را ورق می زنیم امام علیه السلام بر مسند درس اخلاق و تهذیب نفوس و تربیت ارواح و افکار میبینیم. گویی که قرنها بر همین مسند و همین جایگاه به ارشاد خلق و تربیت نفوس و تدریس اخلاق مشغول بوده است، آنچنانکه سؤالکننده پس از شنیدن این گفتار صیحهای میزند و نقش بر زمین میشود و اینگونه نفوذ و سخن در تاریخ سابقه ندارد.[44]
در اینجا به گواهی چند نفر از دانشمندان اشاره میکنیم:[45]
1. [سید رضی در مقدمۀ نهج البلاغه مینویسد]: از شگفتیهای حضرتش که بدان ممتاز و بیهمتاست، اینکه اگر کسی در گفتار آن حضرت پیرامون زهد و مواعظ تأمّل کند و خود را از قید این اندیشه برهاند که این سخن شخصیتی عظیم القدر و نافذ الأمر است که همه در برابرش سر تعظیم فرود میآورند، بیگمان آن را سخن زاهدی میپندارد که جز در وادی زهد قدم ننهاده و اشتغالی غیر از عبادت نداشته است.
یقین میکند این سخن از کسی است که در گوشۀ خانهای تنها و دور از اجتماع، یا در کنار کوهی قرار گرفته که جز صدای خودش را نمیشنود و غیر خویش دیگری را نمیبیند و همواره مشغول عبادت میباشد. هیچگاه نمیتواند باور کند که این سخن کسی است که به هنگام جنگ با شمشیر کشیده در دریای لشکر دشمن فرو میرفت و پهلوانان و جنگجویان نیرومند را بر زمین میافکند و گردن گردنکشان را قطع میکرد و هنگامی که به لشکرگاه باز میگشت از دم شمشیر او خون میچکید. او با اینحال پیشوای زاهدان و برترین صالحان است و این از فضایل عجیب و شگفتیزا و ویژگیهای ظریف آن حضرت است که جمع میان اضداد و صفات گوناگون و متضاد کرده است.[46]
2. نویسنده معروف و پیشوای بزرگ اهل سنّت «شیخ محمد عبده» میگوید: «هر زمان از بخشی از نهج البلاغه به بخش دیگر منتقل میشدم، احساس میکردم منظرهها کاملاً عوض میشود گاه خود را در عالمی میدیدم که ارواح بلند معانی در لباسهای زیبایی از بهترین عبارات در گرداگرد نفوس پاک در گردشند و به قلوب صاف نزدیک میشوند... زمانی دیگر چهرههایی را میدیدم، درهمکشیدهشده، با چنگ و دندانهای آشکار، که آمادۀ حملهکردن به دشمنند... گاه به خوبی میدیدم یک عقل نورانی که هیچ شباهتی به مخلوقات جسمانی نداشت، از موکب الهی جدا شده و با روح انسانی پیوند یافته، او را از پردههای ظلمانی طبیعت بیرون آورده و به ملکوت اعلی بالا میبرد و به جایگاه نور اجلی میرساند و آن را در عالم قدس جای میدهد، بعد از آن که از شائبههای تدلیس رهایش میسازد.
لحظاتی دیگر گویی با گوش خودم سخنان خطیب حکمتآموز را میشنیدم که با دانشمندان و مدیران جامعه با صدای رسا سخن میگوید، راه راست را به آنها نشان میدهد و آنان را از موارد شک و تردید و لغزشگاهها بر حذر میدارد، آنها را به دقایق سیاست ارشاد و به راه و روش کیاست، هدایت میکند و عالیترین درسهای زمامداری و تدبیر را به آنان میآموزد.
3. شارح معروف نهج البلاغه «ابن ابی الحدید معتزلی» دراینباره میگوید: «من بسیار در شگفتم از مردی که در میدان جنگ چنان خطبه میخواند که گواهی میدهد، طبیعتی همچون طبیعت شیران دارد، سپس در همان میدان هنگامی که تصمیم بر موعظه و پند و اندرز میگیرد، سخنانی از زبانش تراوش میکند که گویی طبیعتی همچون راهبانی دارد که لباس مخصوص رهبانی پوشیده و در دیرها زندگی میکنند..» .[47]
سخن آخر: (مهجوریت نهج البلاغه)
[در خاتمه باید تأکید کرد] «نهج البلاغه» داروی موثر برای تلطیف روح انسانها و مبارزه با خشونتها [است]. «نهج البلاغه» درختی است بیخزان که بر شاخسار آن هر گونه میوهای در هر وقت و زمان وجود دارد. «نهج البلاغه» اثری است به درخشندگی آفتاب، به لطافت گل، به قاطعیت صاعقه، به غرش طوفان و برق، به تحرک امواج، و به بلندی ستارگان دور دست بر اوج آسمانها![48]
[امّا] متأسفانه ما قدر نهج البلاغه را نمیدانیم و فاصله رسانهها، حوزهها و… با این کتاب غنی زیاد است.[49]
[هدف اصلی راقم این سطور] این بوده که گامی هرچند کوچک برای کمکردن این فاصله برداشته شود و همۀ فارسیزبانان به خصوص نسل جوان بتوانند بیش از پیش با این اثر بزرگ اسلامی آشنا گردند؛ از زلال جان پرورش سیراب گردند و راه زندگی را بیابند و مفاهیم و ارزشهای اسلامی را بهتر ارزیابی کنند.[50]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. ترجمۀ گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه
2. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
[1] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن و ترجمه، ج1، ص2.
[2] نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ص15.
[3] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص50.
[4] همان، ص47.
[5] نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ص16.
[6] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص27.
[7] همان، ص14.
[8] همان، ص27.
[9] همان، ص28.
[10]كشكول شيخ بهايى، ج3، ص397.
[11] عبقرية الشريف الرضى، ج1، ص396.
[12] العبقريات، ج2، ص138 (چاپ دار الكتاب اللبنانى).
[13] سوره بقره، آیۀ31.
[14] سوره نساء، آیۀ47.
[15] سوره ص، آیۀ20.
[16] العبقريات، ج2، ص145 (چاپ دار الكتاب اللبنانى).
[17] همان، ص144.
[18] اصول كافى، ج1، ص136.
[19] البيان، ص90؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص45).
[20] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص57.
[21] همان، ج2، ص13.
[22] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن و ترجمه، ج1، ص24.
[23] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج8، ص525.
[24] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن و ترجمه، ج1، ص24.
[25] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج8، ص525.
[26] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن و ترجمه، ج1، ص41.
[27] نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان، ص20.
[28] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن و ترجمه، ج1، ص44.
[29] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج11، ص153.
[30] نام او ابو يحيى عبد الرحيم بن محمد بن اسماعيل بن نباته است كه در سال 374 وفات يافت.
[31] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج7، ص214.
[32] همان، ج1، ص24.
[33] صوت العدالة الانسانية، ج1، ص47.
[34] الطراز، ج1، ص165- 168.
[35] نظرات فى القرآن، ص154، طبق نقل نهج البلاغه، ج1، ص91.
[36] از كتاب «الجريدة الغيبية» به نقل از مصادر نهج البلاغه، ج1.
[37] مصادر نهج البلاغه، ج1، ص96.
[38] شرح نهج البلاغه محمد عبده، ص9 و10 (با كمى ترجمه آزاد).
[39] تذكرة الخواص، ب 6، ص128؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص36).
[40] منهاج البراعة، ج1، ص271؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص53).
[41] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص56.
[42] همان، ص14.
[43] همان، ص39.
[44] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن و ترجمه، ج1، ص5.
[45] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص39.
[46] همان، ص66.
[47] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج11، ص153؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص41).
[48] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ متن و ترجمه، ج1، ص1.
[49] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در نشست اساتید حوزه در دارالقرآن علامه طباطبایی(ره)، 27/3/1396.
[50] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن و ترجمه، ج1، ص6.