از جمله اهداف نظام اقتصادى اسلام برقرارى عدالت اجتماعى و بالا آوردن سطح معیشت طبقات ضعیف و ارتقاى آن به سطح معیشت طبقه اکثرى و معمولى جامعه است.
اسلام در عین حال که از یک طرف به تفاوت هاى فکرى و استعدادى و داده هاى درونى و ذاتى افراد، توجّه دارد، و آن را در پیدایش اختلافات مالى و طبقات اقتصادى دخیل می داند و در عین حال براى عامل کار و سعى و تلاش افراد، در جمع آورى ثروت و در نتیجه در بوجود آمدن تفاوت هاى سرمایه اى، تأثیر جدّى قائل است، لیکن با توجّه به هر دو حقیقت، مسئله برخوردارى تمام افراد جامعه از یک زندگى معقول و مناسب شؤون را امرى ممکن میداند.[1]
برخوردارى عموم افراد از رفاه نسبى،[2] یا «توازن در سطح معیشت به نحوی که مال به اندازه اى در دسترس افراد جامعه باشد که امکان معیشت در سطح عمومى را براى آحاد جامعه فراهم سازد»،[3] یکى از مهم ترین اهداف اقتصاد اسلامى است.[4] چنین هدفى در نظام اقتصادى اسلام هدفى آنى و لحظه اى نیست، بلکه هدفى است اساسى که دولت اسلامى از طرق مختلف قانونى باید براى نیل به آن اقدام کند.[5]
همانگونه که ما به هنگام بیمارى و تهدید به مرگِ جسمانى به دنبال طبیب و درمان به هر سو می رویم، به هنگامى که فقر دامان فرد یا جامعه را می گیرد نیز باید براى نجات از آن تلاش و کوشش کنیم.[6] زیرا در کلام امیر مومنان علی علیه السلام فقیرى که با فقر دست و پنجه نرم می کند گویى پیوسته در حال جان دادن است: «اَلْفَقْرُ الْمَوْتُ الْأَکبَرُ؛[7] فقر مرگ بزرگتر است». در این میان حاکم اسلامی باید براى ارتقاء سطح معیشت مردم و حفظ شؤون اجتماعى آنان تلاش کند.[8]
دربارۀ معاش
امام علی علیه السلام در بخشی از خطبه 182 نهج البلاغه می فرماید: «أُوصِیکمْ عِبادَ اللَّهِ بِتَقْوَی اللَّهِ الَّذِی ضَرَبَ الْأَمْثالَ و وَقَّتَ لَکمُ الْآجالَ وَ أَلْبَسَکمُ الرِّیاشَ و أَرْفَغَ لَکمُ الْمَعاش؛ اى بندگان خدا شما را به تقوا و پرهیزگارى در برابر خداوند سفارش می کنم، همان خدایى که لباس هاى فاخر به شما پوشانید و وسایل زندگى را به فراوانى در اختیار شما قرار داد».[9]
در واقع امام علیه السلام به دو نعمت بزرگ اشاره می کند که سرچشمه نعمت هاى فراوان دیگرى است. نعمت اول انواع لباس هاست که هم بدن را از سرما و گرما و انواع آسیب ها حفظ می کند و هم به انسان وقار، شخصیت، احترام و ارزش می بخشد و او را از حیوانات جدا می سازد.
نعمت دیگر معاش است، یعنى انواع روزی هایى که انسان در زندگى به آن محتاج است.
با توجه به اینکه معاش از ریشه معیشت به معناى زندگى است، مفهوم وسیعى دارد که غذا و آب و هوا و مسکن و دارو و درمان را شامل می شود و کلیه مواهب حیات را در بر می گیرد و اینکه بعضى تصوّر کرده اند مفهوم آن محدود به آب و غذاست صحیح بهنظر نمی رسد. گرچه این مفهوم عام، انواع لباس هاى فاخر را نیز شامل می شود، ولى ممکن است ذکر آن به خصوص به جهت اهمیت فوق العاده اى که در زندگى انسان دارد، باشد.[10]
برای معیشت
امیرمؤمنان على علیه السلام در توجیه پذیرش حکومت از جانب خویش یکى از عوامل را ظلم ستیزى در برابر گرسنگى مظلومان و شکم بارگى ظالمان می داند[11] و می فرماید: «امَا وَالَّذى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النّسَمَةَ لَوْ لا حُضُورُ الحاضِرِ وَ قیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ ما اخَذَ اللَّهُ عَلَى العُلَماءِ الّایقَارُّوا عَلى کظَّةِ ظَالِمٍ وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیتُ حَبْلَها عَلى غَارِبِها وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکأسِ اوَّلِها؛ آگاه باشید! به خدا سوگند، خدایى که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، اگر نه این بود که جمعیت بسیارى گرداگردم را گرفته و به یاریم قیام کرده اند و از این جهت، حجت تمام شده است، اگر نبود عهد و مسئولیتى که خداوند از علماء و دانشمندان (هر جامعه) گرفته که در برابر شکم خوارى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها میساختم و از آن صرف نظر می نمودم و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم».[12]
ریشۀ مشکلات معیشتی
یکى از عوامل مؤثر در ایجاد فقر و یا بقاء آن، انباشته شدن ثروت ها، نزد عدّه اى ثروت اندوز است، آنهایى که درد فقر را در بدن احساس نکرده و مضمضه گرسنگى را در دهان خود نیازموده اند، باید دانست سرمایه هاى موجود در جهان نامحدود نیست، بلکه محدود است، و استفاده بی حدّ، اسراف ها، تبذیرها و انباشتن ثروت ها، موجب اختلال در گوشه اى از نظام جهان می گردد، و هیچ فقیرى فقیر نخواهد شد، مگر اینکه مقدار و سهمیه اى که باید به او برسد ثروتمندى بالا کشیده، و از آن بهره برگرفته است، و به قول مولى على علیه السلام: «ما مُنعَ فقیرٌ الّا بما مُتّعَ به غَنىٌ؛ هیچ فقیرى از معاش خود محروم نمانده است، مگر اینکه یک غنى و توانگرى از حق مالى او بهره مند گشته است».[13]
امام علیه السلام در فرازی دیگر به وضع مادى مردم در دنیا می پردازد و می فرماید: «فَقَسَمَ بَینَهُمْ مَعَایشَهُمْ، و وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیا مَوَاضِعَهُم؛ خدا بعد از آفرینش خلق، روزى و معیشت آنان را [با روش حکیمانه اى] در میان آنان تقسیم کرد و هریک را در جایگاه دنیوی اش جاى داد».
این نکته قابل توجه است که اگر گروهى در دنیاى امروز بر اثر گرسنگى جان می دهند، نه به علت کمبودهاست، بلکه به سبب ظلم و ستم گروهى خودخواه و سودجو و انحصارطلب است. حتى در سخت ترین سال هاى قحطى اگر تقسیم عادلانه اى در ارزاق شود، کسى گرسنه نمی ماند.[14]
میراث شوم
امام علیه السلام در دوران حکومتش با میراث شوم حکومت هاى خودکامه [سابق] رو به رو بود، آن حضرت [در وصف] وضع ناهنجار زمان خود چنین می گوید: «اِضْرِبْ بِطَرْفِک حَیثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ، فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِیراً یکابِدُ فَقْراً، أَوْ غَنِیاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ کفْراً، أَوْ بَخِیلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً، أَوْ مُتَمَرِّداً کأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً؛ به هر سو که می خواهى نگاه کن! آیا جز فقیرى که با فقر، دست به گریبان است، یا به ثروتمندى که نعمت خدا را به کفران مبدّل ساخته، یا بخیلى که بخل را در اداى حقوق الهى سبب فزونى ثروت شمرده، یا گردنکشى که گویی گوش او از شنیدن اندرزها کر است شخص دیگرى را می بینى؟!»
امام علیه السلام در این تعبیرهاى گویا و زیبا، انگشت روى چهار گروه محروم یا منحرف که اساس فساد و ویرانى جامعه را تشکیل میدهند می گذارد: نخست «فقیرانى» که در چنگال فقر گرفتارند، فقرى که «کاد أن یکون کفرا» (گاه انسان را به کفر میکشاند) و «اغنیایى» که چنان در ناز و نعمت و لذّت و شهوت، فرو رفته اند که همه چیز را به فراموشى سپرده و غرق کفران شده اند و «بخیلانى» که چنین می پندارند بخل سبب فزونى ثروت و سرمایه است و «گردنکشان» مست و مغرورى که گوششان بدهکار سخن حق نیست.
تعبیر زیباى امام علیه السلام که می گوید: به هر سو می خواهى نگاه کن، غیر از این گروه ها شخص دیگرى را نمی یابى، دلیل بر این است که فقر و فساد آن چنان فراگیر شده بود که در همه جا آثارش نمایان بود.[15]
برخورد با دزدان بیت المال
نه تأثیر اجراى عدالت اجتماعى در آرامش و سلامت جامعه بر کسى پنهان است و نه عدل امیرمؤمنان على علیه السلام.[16] در حدیثی از امام امیر المؤمنین علیه السلام می خوانیم: «الْعَدْلُ أَسَاسٌ بِهِ قِوَامُ الْعَالَمِ؛ عدل شالوده اى است که قوام جهان بر آن بنا شده است!»[17] و در تعبیر زیبا و پر معناى دیگرى از همان حضرت آمده است: «مَا عُمِّرَتِ الْبُلْدَانُ بِمِثْلِ الْعَدْلِ؛ شهرها و کشورها آباد نمی شوند مگر به عدالت!».[18]
لذا امیر مومنان علیه السلام از لحظه نخست حکومتش با صراحت از لزوم اجراى عدالت اجتماعى سخن می گفت و حتّى[19] در یک سخن تکان دهنده هنگامى که عطایایى را که عثمان بی حساب و کتاب از بیت المال به اقوام و بستگانش داده بود، به بیت المال باز گردانید فرمود: «وَاللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّساءُ وَ مُلِک بِهِ الْاماءُ لَرَدَدْتُهُ، فَانَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضاقَ عَلَیهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیهِ اضْیقُ؛ به خدا سوگند اگر آنها را [آنچه از عطایاى عثمان] بیهوده از بیت المال مسلمین به این و آن بخشیده شده بیابم، به بیت المال باز می گردانم، هر چند مهر و کابین زنان شده باشد، و یا کنیزانى را با آن در اختیار گرفته باشند، چرا که عدالت سبب گشایش و پیشرفت جامعه است، و آن کس که عدالت بر او گران آید تحمل جور، بر او گران تر است».[20]
این مسئله مورد اتفاق همه مورّخان است که عثمان خلیفه سوم، حاتم بخشی هاى عجیبى از بیت المال کرد و مبالغ فوق العاده اى از آن را در میان اطرافیان و بستگان و دوستان خود تقسیم نمود و بر خلافت سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و حتّى بر خلاف روش دو خلیفه پیشین تبعیض هاى ناروایى در بیت المال مقرّر داشت و همان بود که سبب قیام عمومى بر ضدّ او گردید و به قتل او انجامید.[21]
قابل توجّه این که به گفته «کلبى» - مورخ و مفسّر معروف - طبق نقل «ابن ابى الحدید»، على علیه السلام بعد از ایراد این خطبه دستور داد تمام سلاح هایى که در خانه عثمان براى تهاجم بر مسلمین گرد آورى شده بود از آنجا بیرون آورند و همچنین سایر اموال بیت المال را، ولى دستور فرمود متعرّض اموال شخصى او - که از طریق مشروع حاصل شده بود - نشوند و نیز فرمان داد تمام اموالى که عثمان به عنوان جایزه و بدون استحقاق به افراد داده بود به بیت المال باز گردانده شود.[22]
توزیع عادلانه ثروت
عدالت اجتماعى در بُعد اقتصادى از نظر اسلام از طریق جلوگیرى از انباشته شدن فوق العاده ثروت در دست توانگران[23] قابل دستیابى است.
از این رو، نظام توزیع ثروت و درآمد در اسلام به گونه اى شکل گرفته که در صورت اجراى آن، نیازهاى اساسى و حیاتى هر فرد به غذا، پوشاک، مسکن، آموزش و بهداشت تأمین می گردد.
اهمیت این امور تا بدانجا است که در نگاه دین، حتى براى اداى دَین، نمی توان کسى را از داشتن مسکن یا غذا محروم کرد.
امام صادق علیه السلام می فرماید: «لَا تُبَاعُ الدَّارُ ... فِی الدَّینِ، وَ ذلِک أَ نَّهُ لَابُدَّ لِلرَّجُلِ مِنْ ظِلٍّ یسْکنُهُ ...؛ خانه مسکونى و ... را به سبب بدهکارى شخص نمی توان فروخت، زیرا براى هر کس داشتن مسکن و ... از ضروریات است».[24]
اسلام تأمین این نیاز ضرورى را بر دولت اسلامى به عنوان مسئولیت و تعهد واجب کرده است، بر این اساس که بسیارى از برنامه ها و سیاستگذاری هاى اقتصادى اسلام، مانند خمس، زکات، انفاق هاى واجب، وقف، هبه و غیره که در فرهنگ دین قرار دارد و تعالیمى چون ایثار، انصاف، دگردوستى، مواسات و ... ساز و کارهاى توزیعى ثروت هستند که اسلام جهت رسیدن به عدالت اقتصادى اجتماعى و کاهش فاصله فقر و ثروت، طراحى کرده است.[25]
بر همین اساس بر حکومت دینى است که با هزینه کردن از بیت المال، اقدامات لازم و مؤثر در این ارتباط را بنماید و زیربال همه کسانى را که از سطح معمول و عمومى جامعه عقب افتاده اند بگیرد و آبرو و شخصیت شان را حفظ کند.[26]
لذا حضرت علی علیه السلام وقتی به سراغ حق امت که مربوط به مسائل اقتصادى است می رود می فرماید: «وَ تَوْفِیرُ فَیئِکمْ عَلَیکمْ؛ و اینکه بیت المال شما را، در راه شما به طور کامل به کار گیرم».
فیء در جمله بالا، در کلام امام علیه السلام اشاره به تمام اموال بیت المال است و تعبیر به «تَوْفِیرُ فَیئِکمْ» با توجه به این که «توفیر» از مادّه «وفر» به معناى «مال بسیار» و «توفیر» به معناى «اداى آن» است، اشاره به این است که وظیفه حاکم، این است که اموال عمومى را، به طور کامل در اختیار نیازمندان و تمام صاحبان حق قرار دهد و به طور کلى به امور اقتصادى و معیشت مردم سامان بخشد.[27]
تأمین معیشت محرومان
عدالت اجتماعى در بُعد اقتصادى از نظر اسلام از طریق تأمین زندگى متوسط و قابل قبول اجتماعى براى نیازمندان قابل دستیابى است.[28] لذا در فرهنگ حکومت اسلامى به «قشرهاى محروم جامعه» اهمیت فوق العاده ای داده شده است.[29]
در فرمان مالک اشتر، امام علیه السلام به سراغ آسیب پذیر ترین قشر جامعه می رود و درباره آنها تأکید زیادى دارد به همین دلیل آن را با «اللَّه اللَّه» آغاز می کند می فرماید: «ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنَ الَّذِینَ لَاحِیلَةَ لَهُم؛ سپس خدا را خدا را [در نظر داشته باش] درباره طبقه پایین اجتماع، همانها که راه چاره اى [حتى براى معیشت ساده] ندارند».
سپس امام آنها را به شکل مشروح تر به عنوان ذکر تفصیل بعد از اجمال بیان کرده می فرماید: «مِنَ الْمَسَاکینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَی وَ الزَّمْنَی؛ آنها مستمندان و نیازمندان و تهی دستان و از کار افتادگان هستند».
گروه اوّل، یعنى مساکین کسانى هستند که از شدت فقر گویى به زمین چسبیده اند و توان برخاستن ندارند و گروه دوم، یعنى محتاجان، نیازمندانى که در حد مسکین نیستند، ولى از نظر زندگى و معیشت گرفتارند و گروه سوم یعنى اهل بؤس به فقیرانى گفته می شود که فقرشان از همه بیشتر است.
و گروه چهارم «زَمْنَى» به کسانى گفته می شود که بر اثر بیمارى از کار افتاده اند و به این ترتیب امام تمام افرادى را که گرفتار فقر و تنگدستى هستند با توجّه به سلسله مراتب آنها مورد توجّه دقیق قرار داده است. گویا امام با این تقسیم بندى می خواهد اولویت ها را براى مالک در مورد کمک کردن به نیازمندان گوشزد کند تا آنها که بیشتر با فقر دست به گریبانند بیشتر مورد توجّه واقع شوند.[30]
امام در بخش دیگر این فرمان می فرماید: «بخشى از بیتالمال مسلمین و قسمتى از غلات خالصهجات اسلامى را در هر شهر به آنها (قشر محرومِ جامعه اسلامی) اختصاص ده، زیرا آنها که دورند به مقدار کسانى که نزدیک اند سهم دارند و تو مأمورى که حق همه آنها را رعایت کنى؛ وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیتِ مَالِک، وَقِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِی الْإِسْلَامِ فِی کلِّ بَلَدٍ، فَإِنَّ لِلْأَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِی لِلْأَدْنَى، وَکلٌّ قَدِ اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ».[31]
امام علیه السلام در اینجا به دو نکته اشاره می کند:
نخست اینکه بخشى از بیت المال و بخشى از درآمد اراضى خراجیه (زمین هایى که در فتوحات اسلامى به دست لشکر اسلام افتاده) باید به مساکین و نیازمندان و از کار افتادگان اختصاص یابد. گرچه در دنیاى امروز در بودجه کشورهاى مختلف چنین پیش بینی هایى شده است، ولى به گفته مرحوم مَغنیه در شرح نهج البلاغه، در هزار و سیصد سال قبل دولتى را سراغ نداریم که مقید باشد سهمى از خزانه دولت را به نیازمندان و محرومان اختصاص دهد و این یکى از نشانه هاى عظمت اسلام است.[32]
دیگر اینکه بر خلاف آنچه در مورد بخشى از بیت المال معمول بوده که میان حاضران تقسیم می شده، امام علیه السلام تأکید می فرماید که بخش مربوط به محرومان همه نیازمندان را شامل می شود چه آنها که در مرکز حکومت اسلامى می زیستند و چه آنها که در دورترین نقاط زندگى می کردند، زیرا اراضى خراجیه تقریبا در تمام مناطق بود و می بایست از درآمد آن، بخشى صرف رفع نیازمندى این نیازمندان شود و به این ترتیب باید تمام مسلمانان نیازمند در سراسر کشور اسلامى زیر پوشش این کمک بیت المال باشند.[33]
اضافه بر این نباید فراموش کرد که بسیارى از این گروه ها روزگارى در خدمت جامعه بوده اند و گاه بهترین خدمات را ارائه داده اند، لذا نهایت بی انصافى است که در روز توانایى خدمت کنند و در روز ناتوانى محروم گردند، و این سخن یاد آور حدیث معروفى است که از مولا على علیه السلام نقل شده و در آن آمده است: «مَرَّ شَیخٌ مَکفُوفٌ کبِیرٌ یسْأَلُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) مَا هَذَا فَقَالُوا یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَصْرَانِی قَالَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّى إِذَا کبِرَ وَ عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَیهِ مِنْ بَیتِ الْمَالِ؛ پیرمرد نابیناى ناتوانى در حال عبور بود که از مردم درخواست کمک می کرد، حضرت فرمود: او کیست [که دست به سؤال دراز کرده؟] عرض کردند: مردى است نصرانى.
فرمود: در آن روز که قوى و توانا بود از وجود او استفاده کردید، اما امروز که پیر و ناتوان شده رهایش ساختید؟ باید از بیت المال مسلمین او را اداره کنید».[34]
این اصرار و تأکید فراوان و بى نظیر امیرمؤمنان على علیه السلام درباره این گروه، بارزترین نشانه عدالت اجتماعى اسلام و حفظ حقوق انسان ها مخصوصاً قشرهاى ضعیف است، و عمل خود آن حضرت در دوران حکومتش گواه روشنى بر این مدّعاست.[35] از این مهم تر اینکه تأمین نیازهاى حیاتى افراد جامعه توسط دولت اسلامى، تنها به افراد مسلمان اختصاص ندارد، بلکه اهل ذمه و هر کس را که در پناه دولت اسلامى زندگى می کند نیز شامل می شود.[36]
مساوات در تقسیم بیت المال
دولت اسلامى در نگاه دین موظف است برای[37] برقرار ساختن امنیت شغلى و تأمین حقوق همگان و سامان بخشیدن امور مادى مردم «وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا»[38] امکانات عمومى را که به همه مردم تعلق دارد، به گونه اى در اختیار آحاد مردم قرار دهد که فرصت هاى رشد و ترقى براى همگان فراهم گردد.[39]
لذا امام امیر مؤمنان علیه السلام اصرار داشته اند بیت المال مسلمین همواره به طور مساوى در میان مسلمین تقسیم گردد و هیچ گونه امتیازى شریف بر وضیع و شخصیت هاى سیاسى و اجتماعى و حتى سابقین در اسلام و حتى نیازمندان بر غیر آنها نداشته باشند.[40]
امیرمؤمنان على علیه السلام در بیانى می فرماید: «وَ أَعْطَیتُ کمَا کانَ رَسُولُ اللَّهِ یعْطِی بِالسَّوِیةِ، وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ؛ من بیتالمال را همانند پیامبر صلى الله علیه و آله به طور برابر تقسیم می کنم و آن را ویژه ثروتمندان نمی سازم».[41]
در عصر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه وآله وسلّم نیز وضع به همین گونه بود و ظاهرا در عصر خلیفه اوّل همان روش ادامه یافت تا اینکه نوبت به «عمر» رسید او تفاوت ها و تبعیض ها را بنیان نهاد و ملاحظات سیاسى و اجتماعى را در تقسیم بیت المال دخالت داد.
هنگامى که نوبت «عثمان» شد تبعیض ها به اوج خود رسید در آن زمان اقوام و خویشاوندان «عثمان» بر همه برترى داشتند و قسمت عمده بیت المال در میان آن ها تقسیم می شد.[42]
تنها ایرادى که دشمنان بر حضرت می گرفتند، همین بود. که او عدالت را فداى مصلحت شخصى و حکومتش نمی کند و افراد دنیا پرست خود خواه را که همیشه عادت به تبعیض هاى ناروا کرده اند، از خود می راند.[43]
در این زمینه حکایات و احادیث زیادى نقل شده، از جمله این که در کتاب روضه کافى آمده است که امام علیه السلام روزى عطایاى بیت المال (خراج و مانند آن) را تقسیم می کرد، مرد سرشناسى از انصار پیش آمد و امام علیه السلام سه دینار به او داد و بعد از او غلام سیاهى آمد، امام علیه السلام به او هم سه دینار داد.
مرد انصارى عرض کرد: «اى امیر مؤمنان! این غلام من بود که دیروز آزادش کردم، تو او را با من یکسان قرار میدهى»؟!
امام علیه السلام فرمود: «من در کتاب خدا نظر کردم، هیچ برتری اى براى فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق ندیدم.
«إِنَ آدَمَ لَمْ یلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ کلَّهُمْ أَحْرَارٌ؛ از آدم غلام و کنیزى متولّد نشد، همه مردم آزادند [و اگر در برهه اى از زمان طوق بندگى بر گردن بعضى بیفتد، سرانجام باید آزاد شوند و به اصل خود باز گردند]».[44]
و براى تأکید بیشتر می افزاید: «لَوْ کانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیتُ بَینَهُمْ، فَکیفَ وَإِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ!؛ اگر این اموال از خودم بود به یقین در میان آن ها به طور مساوى تقسیم می کردم، تا چه رسد به این که این اموال، اموال خدا است [و متعلق به بیت المال مسلمین است]».[45]
کاهش مالیات تولید
ناگفته پیداست که افزایش تولید و تخفیف فشار تورم، کار یک شبه نیست، بلکه برنامه هاى درازمدتى می طلبد که با اقداماتى چون: حمایت از بخش تولیدى با پرداخت یارانه مستقیم،[46] اعلان تخفیف و بخشودگى مالیات در این بخش، اعطاى وام و اعتبارات بلند مدت با هزینه پایین، ایجاد انگیزه لازم جهت سرمایهگذارى در بخش خصوصى و ... قابل دست رسى است.[47]
امیرمؤمنان على علیه السلام نیز در عهدنامه خود به مالک اشتر سفارش می کند که جهت تشویق بخش خصوصى براى تولید، مالیات کمترى از کشاورزان دریافت کند. آن حضرت این کار را جهت رشد و تأمین منافع عمومى مؤثرتر دانسته، می فرماید: «وَ لَایثْقُلَنَ عَلَیک شَیءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤُونَةَ عَنْهُمْ، فَإِنَّهُ ذُخْرٌ یعُودُونَ بِهِ عَلَیک فِی عِمَارَةِ بِلَادِک، وَ تَزْیینِ وِلَایتِک؛ هرگز این تخفیف در گرفتن مالیات، بر تو گران نیاید، زیرا آن ذخیره اى است که سرانجام آن را در عمران و آبادى کشورت به کار می بندند و موجب آبادانىِ سرزمین هاى تو و زینت حکومت تو خواهد بود».[48]
عمران و آبادانی
اسلام می خواهد با توسعه و رشد اقتصادى بستر آبادانى بیشتر زمین یعنى بستر توسعه کشاورزى، صنعت، بازرگانى و هر آنچه تأمین کننده رفاه زندگى - از قبیل آب، برق، محیط زیست - است را فراهم کند تا از طریق دستیابى به این اهداف به دیگر اهداف مادّى و معنوى نایل آید. با این بیان عمران، در عین حال که از اهداف است از اصول راهبردى نیز می باشد چنانکه توسعه و رشد اقتصادى نیز در عین حال که از اهداف است اصلى از اصول راهبردى به حساب می آید.
نکته عقلى و عقلایى دیگر در این رابطه بیان لطیفى است که در نامه امیرمؤمنان علیه السلام به مالک اشتر به آن اشاره شده است و آن اینکه از منابع و پشتوانه هاى اصلى نظام اقتصادى خراج و مالیات است و چنین منبعى بدون آبادانى زمین بدست نمی آید، می فرماید: «وَلْیکنْ نَظَرُک فِی عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِک فِی اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ، لِأَنَّ ذَلِک لَایدْرَک إِلَّا بِالْعِمَارَة؛ باید توجّه تو در عمران و آبادانى زمین بیش از توجّهت در جمع آورى خراج باشد زیرا خراج جز با آبادانى بدست نمی آید».[49]
در کلامى از امیرمؤمنان، معیار برترى و فضیلت یک حکمران، آبادانى شهرها دانسته شده: «فَضِیلَةُ السُّلطانِ عِمارَةُ البُلدانِ».[50] لذا وقتى به آن حضرت گزارش می دهند که در قلمرو حکومتی اش بعضى از اهل ذمه شکایتى در ارتباط با آبادانى بعضى از نهرها دارند در نامه اى خطاب به قرظة بن کعب انصاری فرماندار منطقه می نویسد: «مردانى از اهل ذمه در قلمرو حکومتی ات گزارش داده اند که نهرى در سرزمین آنان از بین رفته و نابود شده است در حالى که آنان داراى حقّ آبادانى بر مسلمانان هستند. در این باره تو و آنان بنگرید و نهر را آباد کرده، سامان دهید: «فانْظُر أنتَ و هُم، ثُمَّ اعمُر و أصلِحْ النَّهرَ». و در پایان می نویسد: «فلَعَمرِی لأن یعمُروا أحبُّ إلینا مِن أن یخرُجُوا وأنْ یعجَزُوا أو یقَصِّروا فی واجِبٍ مِن صَلاحِ البلادِ؛ به جانم سوگند که آباد کردن آنان براى ما دلپذیرتر است از آنکه بیرون یا تهى دست شوند و یا از وظیفه اى در رابطه با صلاح و مصلحت شهرها کوتاهى کنند».[51]
امام براى حکومتى که در بند عمران و آبادى نیست و تنها به فکر جمع آورى خراج است سه نتیجه شوم ذکر می فرماید: «نخست ویران شدن این زمین ها، دیگر اینکه مردم به هلاکت سوق داده می شوند، زیرا فقر دامان آنها را می گیرد، سومین نتیجه نیز از همین جا حاصل می شود، زیرا فقر عمومى سبب عدم همکارى توده هاى مردم بلکه شورش آن ها بر ضد حکومت می گردد آن هم حکومتى که دستش خالى است و در آمدى ندارد. چنین حکومتى چند صباحى بیشتر نمی تواند خود را نگه دارد».[52]
ارتقای معیشت کارگزاران
امام علیه السلام دستورى درباره کارگزاران حکومت می دهد و مسئولیت زمامدار را چنین بیان می دارد: می فرماید: «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَیهِمُ الْأَرْزَاقَ؛ آنگاه روزى آنها را فراوان کن [و حقوق کافى به آن ها بده]».
جالب اینکه امام این فرمان را هم در مورد قضات بیان فرموده و هم فرماندهان لشکر و هم کارگزاران کشور اسلام. دستور می دهد آنها را سیر کن، چرا که شکم گرسنه به اصطلاح ایمان ندارد. شایان دقت است که امام سه دلیل براى این مطلب ذکر فرموده است:
دلیل اوّل اصلاح خویشتن است، زیرا انسان نیازمند نمی تواند به اصلاح اخلاق خود بپردازد و غالباً حالت پرخاشگرى در برابر ارباب رجوع پیدا می کند، ولى اگر زندگى او در حد معقول اداره شود آرامش لازم را می یابد.
دلیل دوم اینکه شخص هنگامى که مستغنى شد کمتر گِرد خیانت می گردد و در حفظ آنچه به او سپرده اند امانت را رعایت می کند.
دلیل سوم اینکه اگر در امانت خیانتى کنند یا بر خلاف فرمان رفتار نمایند مجرم بودن آنها به آسانى اثبات می شود، زیرا مستغنى بودند و حتى دلیل ظاهری بر خیانت در دست نداشتند.[53]
ساده زیستی زمامداران
امام علیه السلام به وظیفه سنگین زمامداران و حاکمان کشورهاى اسلامى اشاره می کند که آنها نباید به سراغ غذاهاى لذیذ و لباس هاى فاخر بروند در حالى که می دانند یا احتمال می دهند در گوشه و کنار، افرادى گرسنه و برهنه هستند.[54]
در نامه معروف امام علیه السلام به «عثمان بن حنیف انصارى» (نامه 45) نیز همین معنا با تعبیر جامع دیگرى آمده است، آنجا که می فرماید: «هَیهَاتَ أَنْ یغْلِبَنِی هَوَای وَ یقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیرِ الأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الْیمَامَةِ مَنْ لاطَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَکبَادٌ حَرَّى؛ هیهات که هواى نفس بر من چیره شود و حرص و طمع مرا وادار به انتخاب طعام هاى لذیذ نماید، در حالى که شاید در سرزمین حجاز یا یمامه - یکى از مناطق شرقى عربستان - کسى باشد که حتى امید براى به دست آوردن یک قرص نان نداشته و هرگز شکمى سیر به خود ندیده باشد، آیا من با شکمى سیر بخوابم در حالى که در اطراف من شکم هاى گرسنه و جگرهاى تشنه باشد».[55]
سخن آخر: (کوفه مرفه و آباد، افتخار بزرگ امام علی علیه السلام)
على علیه السلام با آن زهد و تقواى بی نظیر به این مسئله افتخار می کند که در دوران حکومت او تمام مردم کوفه از زندگانى مطلوب و قابل قبولى برخوردار بودند، می فرماید: «ما أَصبَحَ بِالکوفَةِ أَحَدٌ إلّاناعِماً، إِنَّ أَدناهُم مَنزِلَةً لَیأکلُ البُّرَ وَ یجلِسُ فِی الظِّلِّ وَ یشرَبُ مِن ماءِ الفُرات؛ هیچ فردى در کوفه زندگى نمی کند مگر اینکه از نعمت و رفاه نسبى برخوردار است تمام مردم کوفه داراى زندگى مرفهى هستند، پایین ترین طبقه مردم آن، از نان گندم می خورند [توجه داشته باشید نان جو خوراک فقیران بود] و داراى سرپناه هستند و از آب گوارا (فرات) مینوشند».[56]
از سخنان دیگر امام علیه السلام استفاده می شود که این مسئله اختصاص به کوفه نداشته، بلکه این دستور، افرادى را که در مناطق دیگر زندگى می کردند نیز فرا گرفته است، چنانکه آن حضرت در عهدنامه مالک اشتر به مالک می گوید: «ثُمَ اللَّهَ اللَّهَ فی الطَّبَقَةِ السُّفْلى مِنَ الَّذینَ لا حِیلَةَ لَهُمْ مِنَ المَساکینِ وَ الْمُحْتاجِینَ وَ اهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنی... وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیتِ مالِک، وَ قِسْماً مِنْ غَلّاتِ صَوافی الإِسْلامِ فِی کلِّ بَلَد؛ خدا را خدا را [در نظر داشته باشید]، در مورد طبقه ضعیف، آنها که راه چاره اى ندارند، یعنى مستمندان و نیازمندان و تهیدستان و از کار افتادگان ... و قسمتى از بیتالمال و قسمتى از غلّات خالصه اسلامى را در هر محل به آنها اختصاص ده».[57]
آری در زمان حکومت کوتاه آن حضرت بر کوفه، با وجود جنگ ها و درگیری هاى پیاپى، همه طبقات مردم از زندگى آبرومندانه برخوردار شدند.[58]
پژوهش، تهیه و تنظیم، معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
2. دائرة المعارف فقه مقارن
[1] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص152.
[2] همان، ص136.
[3] ر.ک: اقتصادنا، ص673؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص152).
[4] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص136.
[5] ر.ک: اقتصادنا، ص673؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص152).
[6] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج13، ص332.
[7] بحار الانوار، ج72، ص45.
[8] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص154.
[9] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج7، ص59.
[10] همان، ص60.
[11] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص133.
[12] نهج البلاغه، خطبه 3؛ (اخلاق در قرآن، ج3، ص28).
[13] شرح نهج البلاغه محمدتقى جعفرى، ج10، ص26؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج1، ص330).
[14] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج7، ص534.
[15] همان، ج5، ص382.
[16] همان، ج3، ص587.
[17] بحار الانوار، ج 75، ص83.
[18] مستدرک الوسائل، ج11، ص320؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج1، ص530).
[19] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج3، ص587.
[20] نهج البلاغه، خطبه 15؛ (اخلاق در قرآن، ج3، ص196).
[21] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج1، ص531.
[22] همان، ص528.
[23] ر.ک: مقاله «کنز و خروج ثروتها از چرخه تولید» از کتاب اقتصادنا.
[24] کافى، ج5، ص96، ح3.
[25] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص339.
[26] همان، ص149.
[27] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص346.
[28] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص338.
[29] پیام قرآن، ج10، ص137.
[30] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج11، ص61.
[31] «صَوافِی» جمع «صافیه» به معناى زمین هایى است که به عنوان غنیمت به دست مسلمانان افتاده یا ازطریق دیگرى در اختیار حکومت اسلامى قرار گرفته است. این زمینها که عمدتاً همان زمین هاى خراجى است، درآمدش به همه مسلمانان تعلق دارد. و تعبیر به «صافِیة» براى آن است که آن را جزء خالصه جات حکومت می دانستند که اشخاص حق خاصى در آن نداشتند.
[32] فى ظلال نهج البلاغه، ج4، ص100.
[33] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج11، ص63.
[34] تهذیب، ج6، ص292، ح16، وسائلالشیعة، ج15، ص66؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج11، ص71).
[35] پیام قرآن، ج10، ص138.
[36] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص340.
[37] همان، ص339.
[38] نهج البلاغه، نامۀ 53؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج10، ص365).
[39] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص339.
[40] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج5، ص310.
[41] کافى، ج8، ص61؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص340).
[42] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج5، ص311.
[43] همان، ج2، ص392.
[44] روضه کافى، ص69، ح26.
[45] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج5، ص305.
[46] ر. ک: فقر و توسعه، ج2، ص336 به نقل از اقتصاد کلان درکشورهاى در حال توسعه، ص161-162.
[47] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص326.
[48] نهج البلاغه، نامه 53؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص326).
[49] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص150.
[50] غرر الحکم، ص341، ح7810.
[51] تاریخ یعقوبى، ج2، ص203؛ (دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص152).
[52] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج11، ص31.
[53] همان، ص23.
[54] همان، ج10، ص198.
[55] همان، ج14، ص140.
[56] بحار الانوار، ج40، ص327؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج5، ص123).
[57] نهج البلاغه، نامه 53.
[58] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص340.