مسئله شورا و مشورت یکی از برنامه های مؤکد اسلام در امور اجتماعی و حکومتی است.[1] مسئله «مشورت» به ویژه در امور اجتماعی و آنچه به سرنوشت جامعه مربوط است، از مهم ترین مسائلی است که اسلام آن را با دقّت و اهمیت خاصّی مطرح کرده و در آیات قرآن و روایات اسلامی و تاریخ پیشوایان بزرگ اسلام جایگاه ویژه ای دارد.[2]
در دنیای امروز مسئله مشورت و شورا بسیار گسترده تر از گذشته است؛[3] و همه دولت ها حداقل در ظاهر تأکید بر تشکیل شوراها برای قانون گذاری و امور اجرایی در سطوح مختلف دارند و اصل مشورت به عنوان اصلی اساسی شمرده می شود.[4]
اهمیت مشاوره در اسلام
هر قدر درباره اهمیت مشورت بحث شود کم است، زیرا مطلبی است سرنوشت ساز.[5] لذا موضوع مشاوره در اسلام با اهمیت خاصی [پیگیری] شده،[6] و شورا [به عنوان] یکی از تعلیمات اساسی اسلام در قرآن مجید و روایات بازتاب گسترده ای دارد. قرآن علاوه بر اینکه انجام کارها با مشورت را یکی از نشانه های اصلی اهل ایمان می شمرد و آن را در ردیف نماز و زکات که از ارکان اسلام است قرار می دهد، می فرماید: «وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَینَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُونَ؛ کسانی که دعوت پروردگارشان را پذیرفتند و نماز را بر پا داشته و کارهایشان به طریق مشورت، در میان آنها صورت می گیرد و از آنچه به آن ها روزی داده ایم انفاق می کنند».[7]
قرآن مجید هم به مؤمنان دستور مشورت می دهد «وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَینَهُم»[8] و هم به رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم که عقل کل بود در این باره امر می کند: «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ».[9] در قرآن مجید حتّی در امور مهم مربوط به نظام خانواده (اجتماع کوچک) دستور به مشورت داده شده است؛ از جمله در باز گرفتن کودک از شیر قبل از فرا رسیدن دو سال کامل اشاره به اصل مشورت می کند، و می فرماید: «فَانْ ارادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما وَ تَشاوُرٍ فَلا جُناحَ عَلَیهما؛ و اگر آن دو (پدر و مادر)، با رضایت یکدیگر و مشورت بخواهند کودک را (زودتر از دو سال) از شیر بازگیرند، گناهی بر آن ها نیست».[10] و این دلیل بر اهمیت فوق العاده مشورت در کارها است.[11]
مشورت و رأی کثریت
مسئله «شورا و مشورت»، پیش از آنکه در اسلام وارد شود در میان سایر عقلای جهان نیز بوده و به اصطلاح اسلام آن را با افزودن شرایط دقیقی امضا فرموده است.[12]
اصل شورا که در آیین های توحیدی به عنوان یک مسئله زیر بنایی حکومت شناخته شده و در متن قرآن روی آن تأکید به عمل آمده و عمل پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم که مقام عقل کل را داشت گواه آن است، نشان می دهد خداوندی که مالک الملک و احکم الحاکمین است دستور داده با مردم در امر حکومت مشورت شود و آنها در این امر سهیم و شریک باشند.
و از این نظر حکومت توحیدی و اسلامی حکومت مردمی مکتبی خواهد بود، یعنی به آرای مردم به فرمان خدا اهمّیت داده می شود.[13]
از این رو حکومت پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم هر چند از نوع حکومت الهی بود، اما با این حال مأمور به مشورت با مردم بوده است تا بعد مردمی آن نیز حفظ شود.[14]
گاه گفته می شود مأمور شدن پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم برای مشورت با مردم تنها به خاطر احترام به شخصیت مسلمانان و شرکت دادن آنها در مسائل اجتماعی بوده؛ زیرا تصمیم گیرنده نهایی شخص پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بوده است نه شوراء، چنانکه قرآن در پایان آیه مشورت می فرماید: «فَاذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ؛ هنگامی که تصمیم گرفتی [قاطع باش و» و بر خدا توکل کن».[15]
ولی مسلم است که منظور از ذیل آیه این نیست که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با مردم مشورت کند و بعد نظرات آنها را نادیده گرفته، و راه دیگری را پیش گیرد، زیرا سبب بی احترامی به افکار عمومی و در نتیجه رنجش مسلمانان می شود و نتیجه معکوس می بخشد. همچنین با تاریخ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز ناسازگار است؛ چراکه در حوادث مهم هنگامی که مشورت می کرد، به نظریه مردم مسلمان احترام می گذاشت و حتّی گاه نظر مبارک خود را نادیده می گرفت تا اصل مشورت در میان آنها تقویت گردد.
قابل توجّه اینکه آیه مشورت[16] با توجّه به آیات قبل و بعد آن، ناظر به غزوه احُد است و می دانیم در داستان احد، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم موافق به خارج شدن لشگر از شهر نبود، ولی چون نظر اکثریت مسلمانان بر این امر قرار گرفت، موافقت فرمود.[17] و به فرض که این آیه برای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم چنین ویژگی را قائل شود که مشورتش با مردم جنبه تشریفاتی داشته باشد، ولی آیه 38 سوره «شوری» که دستور عام مسلمین را بیان می کند کاملًا بیانگر این مطلب است که باید کارهای مهم در میان مسلمین با نظر شورا انجام پذیرد، و شورا نقش تعیین کننده دارد.[18]
نماد حیات مردم
موضوع مشورت از مهم ترین مسائل اجتماعی است و دلیل آن کاملًا روشن است، زیرا از یک سو مشکلات اجتماعی و حتی شخصی، غالباً دارای پیچیدگی هایی است و از سویی دیگر هر سری را فکری و هر کسی را رأی و هوشی است که اگر همگی تا آنجا که ممکن است برای حل مشکل دعوت شوند راه حل های روشنی به دست می آید.
از این رو در غررالحکم از امام علی علیه السلام نقل شده که فرمود: «حَقٌّ عَلَی الْعاقِلِ أنْ یضِیفَ إلی رَأیهِ رَأْی الْعُقَلاءِ وَیضُمَّ إلی عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکماءِ؛ سزاوار است انسان خردمند رأی عاقلان دیگر را به رأی خود اضافه کند و علوم دانشمندان را به علم خود ضمیمه نماید».[19]
در احادیث اسلامی، چه احادیثی که از شخص پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل شده یا از پیشوایان معصوم دیگر، اهمیت فوق العاده ای برای این امر ذکر شده، تا آنجا که در حدیث نبوی معروف به عنوان یکی از اسباب حیات جامعه، و ترک مشورت یکی از اسباب مرگ جامعه معرّفی شده است؛ می فرماید: «اذا کانَ امَرائُکمْ خِیارَکمْ وَ اغْنِیائُکمْ سُمَحائَکمْ وَ امْرُکمْ شُوری بَینَکمْ، فَظَهْرُ الارْضِ خَیر لَکمْ مِنْ بَطْنِها، وَ اذا کانَ امَرائُکمْ شِرارَکمْ وَ اغْنیائُکمْ بُخَلائَکمْ وَلَمْ یکنْ امْرُکمْ شُوری بِینَکمْ، فَبَطْنُ الارْضِ خَیرٌ لَکمْ مِنْ ظَهْرِها؛ هنگامی که زمامداران شما نیکان شما باشند، و توانگران شما سخاوتمندان، و کارهایتان به مشورت انجام گیرد، در این موقع روی زمین از زیر زمین برای شما بهتر است، و شایسته حیات و زندگی هستید ولی هرگاه زمامدارانتان بدان شما، و ثروتمندان افراد بخیل باشند و در کارها مشورت نکنید، در این صورت زیرزمین از روی آن برای شما بهتر است»![20]
در ستایش عقل مردمی
ناگفته پیداست که هر انسانی فکری و عقل و تشخیصی دارد؛ هنگامی که عقول و افکار به یکدیگر ضمیمه شوند بسیار قوی تر عمل می کنند، مسیرها روشن، موانع برطرف و نزدیک ترین راه به مقصد غالباً معلوم می شود و از این طریق پشتیبانی مهمی برای هر فردی حاصل می گردد.
همانگونه که در نیروهای جسمانی چنین است که نیروی یک فرد همچون ریسمان باریکی است که گسستن آن آسان است؛ ولی هنگامی که نیروها به یکدیگر ضمیمه شد و طناب محکمی از آن تشکیل گردید، به گفته شاعر: «چون به هم برتافتی اسفندیارش نگسلد». این حکم در نیروهای فکری نیز کاملًا جاری است.[21]
دلیل آن هم روشن است، زیرا خدای متعال همه مزایای فکری را به یک نفر نداده است، بلکه هشیاری مانند سایر نعمت ها در میان مردم تقسیم شده است. به همین دلیل هیچ کس بی نیاز از افکار دیگران نیست و هنگامی که انسان ها به مشورت بنشینند و عقل ها به یکدیگر ضمیمه شوند احتمال خطا بسیار کم می شود، زیرا جوانب مسئله به وسیله افراد مختلف که هر یک جانبی را میبیند روشن می گردد.[22]
درست است که غیر معصومین ممکن است گرفتار خطا شوند؛ ولی ضریب خطا در یک نفر هر قدر باشد در دو نفر نصف می شود و در ده نفر به یک دهم می رسد و احتمال آن بسیار کمتر می شود، از این رو نقل است که مرد عربی می گفت: من هرگز مغبون نمی شوم مگر اینکه تمام قبیله من مغبون شوند. به او گفتند: چرا و چگونه؟ گفت: برای اینکه من بدون مشورت آنها کاری انجام نمی دهم. اگر همه اشتباه کنند، آنگاه من هم اشتباه می کنم. شاعر می گوید:
مشورت ادراک و هشیاری دهد*****عقل ها مر عقل را یاری دهد
گفت پیغمبر، بکن ای رای زن!*****مشورت، المُسْتَشارُ مُؤتَمَن[23]
بعضی ممکن است تصور کنند حتماً باید با کسی مشورت کرد که عقل او از انسان قوی تر یا لا اقل مساوی باشد در حالی که چنین نیست؛ انسان اگر دسترسی به چنین اشخاصی پیدا نکند سزاوار است حتی با زیردستان خود مشورت کند، چنانکه مرحوم علامه مجلسی در حدیثی از بحارالانوار از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل می کند که یکی از یارانش می گوید: خدمت آن حضرت بودیم سخن از پدرش (امام کاظم علیه السلام) به میان آمد. فرمود: «کانَ عَقْلُهُ لَایوَازِنُ بِهِ الْعُقُولُ وَرُبَّمَا شَاوَرَ الْأَسْوَدَ مِنْ سُودَانِهِ فَقِیلَ لَهُ: تُشَاوِرُ مِثْلَ هَذَا؟ فَقَالَ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَبَارَک وَتَعَالَی رُبَّمَا فَتَحَ عَلَی لِسَانِه؛ عقل او قابل مقایسه با عقول دیگران نبود، ولی با اینحال گاهی با بعضی از غلامانش مشورت می کرد. بعضی به آن حضرت گفتند: شما با مثل چنین شخصی مشورت می کنید؟ فرمود: اگر خدا بخواهد چه بسا راه حل مشکل را بر زبان او جاری کند».[24]
لذا خداوند تمام علم و دانش و عقل را به یک یا چند نفر نداده، بلکه در میان بندگان خدا تقسیم کرده است. اگر کسی می خواهد به کمالِ علم و دانش و عقل برسد، باید از افکار دیگران استفاده کند و چه بسا یک مشورت، جلوی خطاهای بسیاری را میگیرد. به خصوص اینکه کسی که قصد کاری را دارد، آنچه را مطابق میل اوست بر غیر آن ترجیح می دهد و نمی تواند به قضاوت بی طرفانه بنشیند و به همین دلیل ممکن است گرفتار اشتباهات وسیعی شود؛ اما افرادی که از محدوده کار او خارجند بهتر و روشن تر میتوانند درباره آن قضاوت و داوری کنند.[25]
مشورت و جلب مصلحت
«جوهره حکومت اسلامی» حکومت الهی است؛ ولی این حکومت در نهایت سر از حکومت مردمی در می آورد. تعیین پیامبران و امامان و جانشینان آنها، جوهره الهی حکومت را تشکیل می دهد و مأمور بودن این افراد به مسئله مشورت و احترام به آراء مردم که آن نیز به فرمان خدااست، جوهره مردمی آن را تشکیل می دهد.[26]
اصل مشاوره در مسائل حسّاس و پیچیده که در سرنوشت عموم یا لااقل در سرنوشت گروهی مؤثّر است. الزامی است و هم اقدام به نتیجه آن. چراکه بر مدیران و فرماندهان واجب است که به عنوان امانت دارانی از سوی خداوند انجام وظیفه کنند و عدم اقدام به مشاوره در این گونه مسائل، یک نوع خیانت به مصالح مسلمین است.[27]
از این رو پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم و جانشینان معصوم او و دانشمندان و علمایی که به عنوان ولی فقیه مشروعیت خویش را با واسطه از خداوند کسب می کنند، مأموریت دارند که مصالح مردم (بندگان خدا) را در همه جا مورد توجّه قرار دهند؛ و به اصطلاح رعایت غبطه عموم کنند؛ و مسلّم است مصلحت مردم ایجاب می کند که به نوعی درامر حکومت سهیم و شریک باشند و به آراء آن ها توجّه شود؛ بنابراین توجّه به آراء مردم جنبه الهی پیدا می کند.
به تعبیر دیگر حکومت الهی وقتی انسجام پیدا می کند که توان وقدرت اجرائی بالایی داشته باشد؛ و به دست آوردن این توان و قدرت جز با مشارکت مردم در امرحکومت میسّر نیست. در واقع اجرای احکام الهی واجب است؛ و مشارکت مردم در امر حکومت مقدّمه این واجب محسوب می شود؛ و مقدّمه واجب، واجب است.[28]
گسترۀ مشورت در نظام اسلامی
مشورت در مسائل قطعی اسلام و فرمان های صریح خدا و پیامبر، مفهومی ندارد. البتّه در مسائل اجرایی که گونه های مختلفی بر آن تصوّر می شود دامنه مشورت باز است.[29]
تعبیر به «امر»،[30] اشاره به کارهای مهم، مخصوصاً مسائل مورد نیاز جامعه است، و این واژه چنان مفهوم گسترده ای دارد که تمام امور مهم سیاسی و نظامی و اقتصادی و فرهنگی را در بر می گیرد.[31]
بنابراین مورد مشورت، تنها طرز اجرای دستورات و نحوه پیاده کردن احکام الهی است و به عبارت دیگر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در قانون گذاری، هیچ وقت مشورت نمی کرد و تنها در طرز اجرای قانون نظر مسلمانان را می خواست. و لذا گاهی که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پیشنهادی را طرح می کرد، مسلمانان نخست سؤال می کردند که آیا این یک حکم الهی است؟ و یک قانون است که قابل اظهار نظر نباشد و یا مربوط به چگونگی تطبیق قوانین می باشد؟ اگر از قبیل دوم بود، اظهار نظر می کردند و اگر از قبیل اول بود تسلیم می شدند.[32]
چنانکه در جنگ بدر لشکر اسلام طبق فرمان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم می خواستند در نقطه ای اردو بزنند، یکی از یاران بنام «حباب بن منذر» عرض کرد ای رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم این محلی را که برای لشگرگاه انتخاب کرده اید طبق فرمان خدا است که تغییر آن جایز نباشد و یا صلاح دید خود شما می باشد؟
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: فرمان خاصی در آن نیست، عرض کرد: اینجا به این دلیل و آن دلیل جای مناسبی برای اردوگاه نیست، دستور دهید لشکر از این محل حرکت کند و در نزدیکی آب برای خود محلی انتخاب نماید. پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نظر او را پسندید و مطابق رأی او عمل کرد.[33]
جایگاه واقعی مشورت
بی شک مشورت از اصول شناخته شده اسلام و همه عقلای جهان است و همان گونه که در روایات وارد شده، عقل واحدی را به عقول کثیره پیوند می زند: «وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَکهَا فِی عُقُولِهَا».[34] ولی مشورت ارکان و شرایطی دارد که اگر از آنها دوری شود، نه تنها مفید نخواهد بود، بلکه گاه نتیجه معکوس می دهد. از جمله مشورت باید در اموری باشد که مورد تردید و نفی و اثبات واقع می شود و اگر مردم بخواهند احکام و موضوعات مسلّم را تحت مشورت قرار دهند چه بسا باعث تردید در اساس احکام الهی و وظایف مسلّم عقلی می گردد.
فی المثل کسی بخواهد مسئله وجوب حج یا حجاب اسلامی را به آرای عمومی یا مشورت واگذار کند، چه بسا افرادی پیدا شود که بگویند: چه لزومی دارد در این عصر و زمان مردم هزینه های سنگینی را برای رفتن به زیارت خانه خدا تخصیص دهند و یا در اجتماع فعلی، حجاب برای زنان مسلمان، دست و پا گیر است!
ولی بعد از آنکه مسئله حج یا حجاب را به عنوان دستوری قاطع و مورد اجماع مسلمین، بلکه ضرورت دینی پذیرفتیم می توانیم به شورا بنشینیم که نحوه برگزاری حج و طرز پوشیدن حجاب چگونه باشد بهتر است؟ و باید پذیرفت بخشی از مشکلاتی که امروز دامان مسلمین را گرفته برای این است که جایگاه واقعی مشورت را فراموش کرده اند.[35]
مشورت و اعتباریات اجتماعی
از سوی دیگر ضرورت ها و بن بست ها و مشکلاتی که برای حکومت رخ می دهد هرگاه در چارچوبه عناوین ثانویه قرار گیرد حکم شرعی آن روشن خواهد بود. مثلًا اگر ما ببینیم در شرایط کنونی انجام شورا و مشورت در امور مسلمین تنها از طریق انتخابات نمایندگان مردم کارساز است به سراغ آن می رویم؛ زیراکه ضرورت ایجاب می کند و ضرورت ها از عناوین ثانویه است. چنانکه در حدیث معروف وارد شده: «لیسَ شیءٌ ممّا حَرّمَ اللّهُ إلاّ و قَدْ أحَلَّهُ لِمَن اضطُرَّ إلیهِ؛ هر چیزی که حرام است خداوند آن را برای افراد مضطر حلال می کند».[36] به طور مسلّم، ممکن است چیزی ذاتاً مباح باشد، مانند انتخابات، ولی ضرورت ها آن را به مرحله وجوب سوق دهد.[37]
ساختار سازمانی مشورت
در مسائل مهم اجتماعی مربوط به یک کشور سزاوار است که با همه مردم در سراسر آن کشور مشورت شود، ولی از آنجا که یک چنین شورای گسترده ای عملًا امکان پذیر نیست، به علاوه همه مردم در همه مسائل خبرویت ندارند با توجّه به این دو نکته چاره ای جز این نیست که نمایندگانی از سوی مردم انتخاب شوند تا به مشورت بنشینند، و آنچه را این نمایندگان که در حقیقت حضورشان در آن مجلس به معنی حضورهمه مردم در آنجااست برگزینند و تصویب کنند مصداق یک شورای تام العیار و جامع الاطرف اسلامی محسوب می شود.
و از آنجا که اتّفاق آراء در غالب مسائل غیر ممکن است، چاره ای جز این نیست که رأی اکثریت که غالباً به واقع نزدیک تر است معیار باشد. لذا مجالس شورای کنونی در واقع همان «شکل سازمان یافته مشورت» است که در اسلام وارد شده است.[38]
با این سه گروه مشورت نکنید
امام علی علیه السلام مالک اشتر را از مشورت با سه گروه به شدّت برحذر می دارد و آثار سوء مشورت با آنها را در عباراتی کوتاه و پرمعنا بیان می دارد. می فرماید: «وَلَا تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِک بَخِیلًا یعْدِلُ بِک عَنِ الْفَضْلِ، وَیعِدُک الْفَقْرَ، وَلَا جَبَاناً یضْعِفُک عَنِ الْأُمُورِ، وَلَا حَرِیصاً یزَینُ لَک الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ؛ هرگز بخیل را در مشورت خود دخالت مده، زیرا تو را از احسان و نیکی کردن منصرف می سازد و از تهی دستی و فقر می ترساند و نیز با شخص ترسو مشورت مکن که روحیه تو را در انجام امور تضعیف می کند و از مشورت با افراد حریص برحذر باش که حرص ورزیدن را از طریق ستمگری در نظرت زینت می دهند».
امام علیه السلام در واقع او را به سه اصل توصیه می کند: سخاوت، شجاعت و قناعت و توکل. روشن است که مشورت با فرد بخیل جلوی سخاوت را می گیرد و با شخص ترسو پایه های شجاعت را سست می کند و با حریص قناعت را متزلزل میسازد که لازمه آن ستم کردن بر رعایاست.
از سوی دیگر، در برابر امور رفاهی رعایا بخیلان مانع می شوند و در امور نظامی و نبرد با دشمنان ترسوها سنگ می اندازند و در امور اقتصادی حریصان سدّ راهند، بنابراین مشاوران والی باید از میان کسانی انتخاب شوند که در شئون مختلف کشور او را یاری دهند و اراده و تصمیم وی را تقویت کنند و از اموری که مصالح مردم را برباد می دهد برحذر دارند.[39]
ویژگی های مشاور
اینکه در دستور به مشورت تأکید شده برای این است که معمولًا طرف مشورت فکر خالصی درباره آن موضوع دارد در حالی که مشورت کننده - چون منافعش مطرح است - فکر او مشوب به هوا و هوس است: «إنّما حُضَّ عَلَی الْمُشاوَرَةِ لِأنَّ رَأْی الْمُشیرِ صِرْفٌ وَرَأْی الْمُسْتَشیرِ مَشُوبٌ بِالْهَوی».[40]
همان گونه که در عبارت نامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر آمده است، با هر کس نمی توان و نباید مشورت کرد.[41] طرف مشورت باید فردی عاقل، با ایمان، و خیرخواه بوده باشد. لذا در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: مشورت باید با معیارهایش صورت بگیرد و گرنه ضررش بیشتر از سود آن است. سپس امام چهار معیار برای مشورت ذکر می کند:
1. طرف مشورت فرد عاقلی باشد. 2. آزاداندیش و متدین باشد. 3. دوست مهربان باشد.4. او را از اسرار درونت آگاه سازی - تا شرایط تو را بداند و مشورت صحیح بدهد - سپس آن را مکتوم دارد.
در پایان حدیث می فرماید: هرگاه این شرایط جمع شود مشورت کامل می گردد و خیرخواهی به حد کمال می رسد.[42]
برای سازندگی
امیرمؤمنان علی علیه السلام در بخشی از رهنمودهای خود به مالک در ارتباط با پیشرفت کار و توسعه و سازندگی می فرماید: «وَأَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ، وَمُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ، فِی تَثْبِیتِ مَا صَلَحَ عَلَیهِ أَمْرُ بِلاَدِکَ؛ با دانشمندان و اندیشمندان درباره اموری که بدان وسیله وضع شهرهایت را اصلاح می کند، زیاد به گفت و گو بنشین».[43]
در حقیقت مجالست و مشورت با صاحب نظران و اندیشمندان برای اصلاح امور و پیشبرد اهداف سازندگی، زمینه درست اندیشی و سپردن کارها به دست کارآزموده ها و نیروهای شایسته است.[44]
مشورت و مقتضیات زمان
در آیه «وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَینَهُمْ»[45] دستور به مشورت و اتکا بر آرا در اداره جامعه داده شده و همان طور که می بینیم موضوع مشورت متناسب با سنت ها و عرف جوامع تغییر شکل داده و از آن حالت بسیط در آمده و تبدیل به یک نظام مدوّن و سیستماتیک شده است. به طوری که اتکا بر آرای مردم در تصمیمگیری های کلان جامعه، امری الزامی تلقی می شود. روشن است که با سیر صعودی تحوّلات جوامع و تکامل عقلانی آن، مصادیق جدیدتر و مناسب تری نیز برای موضوع مشورت پدید خواهد آمد.[46]
ولایت، فقاهت و مشورت
چگونه ممکن است کسی ابواب فقه اسلامی را از جهاد و قضاوت و حدود و دیات گرفته تا مسائل مربوط به زکات و تشکیل بیت المال و احکام اقلّیت ها و روابط مسلمین و یا غیر مسلمین و نظارت بر بازار و روابط اقتصادی و حتّی عباداتی که جنبه اجتماعی دارد مانند حج و نماز جمعه و جماعت و امر به معروف و نهی از منکر و تأمین امنیت در جامعه اسلامی که قسمت عمده کتب فقهی را تشکیل می دهد از نزدیک مطالعه کند و بگوید چنین دینی از حکومت و سیاست جداست و دین بر محور احکام فردی دور می زند؟
از این بحث می توان یک نتیجه گرفت و آن اینکه آن کس که در رأس حکومت اسلامی قرار می گیرد باید فردی اسلام شناس و آگاه به مسائل فقهی باشد؛ بلکه مجموعه ای از اسلام شناسان و فقها باید همواره طرف مشورت با او باشند تا حکومت اسلامی هیچ گونه انحرافی از موازین فقهی پیدا نکند.[47]
در برابر استبداد
خطرناک ترین پرتگاهی که بر سر راه «مدیران» و «فرماندهان» قرار دارد، «استبداد به رأی» و احساس بی نیازی از مشورت و نظرات دیگران است؛ همان گونه که در حدیث آمده است: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَاْیهِ هَلَک، وَ مَنْ شاوَرَ الرِّجالَ شارَکها فی عُقُولِها؛ کسی که استبداد رأی داشته باشد، به هلاکت می رسد و هر کس با مردان بزرگ مشورت کند، در عقل و دانش آن ها شرکت جوید».[48]
و نیز علی علیه السلام می فرماید: «وَ الْاسْتِشارَةُ عَینُ الْهِدایةِ وَ قَدْ خاطَرَ مَنِ اسْتَغْنی بِرَأْیهِ؛ مشورت عین هدایت است، و کسی که خود را بی نیاز از نظرات دیگران بداند، مطمئِنّاً به خطر خواهد افتاد».[49]
سخن آخر: (مردم، رکن اصلی حکمرانی)
اسلام به خاطر جامعیتی که دارد، در یک سلسله از مسائل با ذکر اصول کلی دست ما را باز گزارده است که نیازهای هر عصر و زمان را با شور و مشورت بر طبق آن اصول تنظیم و به اجرا در آوریم.[50]
در این میان ترک شورا در شرایط کنونی بلکه در هر زمان برخلاف غبطه (مصلحت مسلمین) است. زیرا در تمام مراحل مربوط به حکومت اسلامی اعتبار آرای مردم به عنوان یک رکن اساسی و از درون اسلامی بودن نظام بیرون می آید.[51]
پژوهش، تهیه و تنظیم، معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. پیام قرآن
2. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
[1] پيام قرآن، ج10، ص29.
[2] همان، ج10، ص87.
[3] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج10، ص422.
[4] همان، ج13، ص318.
[5] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص317.
[6] تفسير نمونه، ج3، ص144.
[7] سوره شورى، آيه 38؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج2، ص368).
[8] سورۀ شورى، آيه 38.
[9] سورۀ آل عمران، آيه 159؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص317).
[10] سوره بقره، آيه 233 .
[11] پيام قرآن، ج10، ص89.
[12] همان، ج10، ص97.
[13] همان، ج3، ص435.
[14] همان، ج10، ص29.
[15] سوره آل عمران، آيه 159.
[16] همان.
[17] سيّد المرسلين، ج 2، ص 142 .
[18] پيام قرآن ، ج10 ، ص88.
[19] غررالحكم، ح 496؛ ( پيام امام امير المومنين عليه السلام ، ج10 ، ص420).
[20] تحف العقول، بخش سخنان كوتاه پيامبر صلى الله عليه و آله، ح13؛ (پيام قرآن، ج10، ص89).
[21] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج12، ص682.
[22] همان، ج13، ص318.
[23] همان، ج12، ص346.
[24] بحارالانوار، ج72، ص101، ح 25؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص319).
[25] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج12 ، ص346.
[26] پيام قرآن، ج10، ص38.
[27] مديريت و فرماندهى در اسلام، ص50.
[28] پيام قرآن، ج10، ص38.
[29] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج8 ، ص83.
[30] « شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ»؛ (سوره آل عمران، آیۀ 159).
[31] پيام قرآن، ج10، ص88.
[32] تفسير نمونه، ج3، ص143.
[33] تفسير المنار، ج4، ص200؛ (تفسير نمونه ، ج3 ، ص143).
[34] نهج البلاغه، كلمات قصار، حکمت161.
[35] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج8 ، ص94.
[36] مستدرك الوسائل، ج12، ص 258.
[37] دائرة المعارف فقه مقارن، ج1، ص291.
[38] پيام قرآن، ج10، ص95.
[39] پيام امام امير المومنين عليه السلام ، ج10 ، ص418.
[40] غررالحكم، ح 10049.
[42] بحارالانوار، ج72، ص102، ح30؛ ( پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج10، ص422).
[43] نهجالبلاغه، نامه 53.
[44] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2 ، ص237.
[45] سورۀ شورى، آيه 38.
[46] دائرة المعارف فقه مقارن، ج1، ص269.
[47] همان، ص546.
[48] نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت161.
[49] نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 202؛ (مديريت و فرماندهى در اسلام، ص49).
[50] تفسير نمونه، ج8، ص330.
[51] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، درس خارج فقه، مسجد اعظم قم، 2/11/1384.