سلوک اخلاقی بعثت از منظر معظم له

سلوک اخلاقی بعثت از منظر معظم له


مفهوم اخلاق / از خلقت تا بعثت/ مظهر خُلق عظيم/ مراد از خلق عظیم نبوی چیست ؟/ بعثت نبوی ؛ تجلی عینیت اخلاق و سیاست/ بعثت نبوی؛ نفی حقوق اومانیستی و اثبات اخلاق اجتماعی/ جامعه امروز نیازمند اخلاق نبوی است‌

بی تردید باغ پر بار جامعه انسانيت، با گل ها و برگ هاى پر طراوت اخلاق و فضيلت زينت مى يابد حال آنکه در عصر جاهليت خبرى از اين امر نبود.[1] همانگونه که تمام بدبختي هاى امروز بشر از قبيل قتل ها، غارت ها، جنگ هاى داخلى، بين المللى، قاچاق ، سرقت ها، توليد و فروش سلاح هاى مرگبار كشتار جمعى، و مانند آن، بر اثر فقدان اخلاق است.[2]

در این وضعیت رسول خدا صلى الله عليه و آله به رسالت مبعوث شد، مردمی که در رذالت های اخلاقی به سر مى بردند؛ لذا جنايت، زنده به گور كردن دختران، ظلم و بيدادگرى، غارت و خونريزى، پايمال كردن حقوق ضعيفان و فحشا و منكرات، بر سراسر جزيرة العرب حكومت مى كرد.[3]

خداوند متعال، در چنين عصرى، حضرت محمد صلى الله عليه و آله را براى هدايت دینی و اخلاقی بشر، به رسالت برگزيد تا از یک سو مردم را از بت پرستى و شرك، به توحيد و خدا پرستى دعوت كند و از سوی دیگر آنان را از تاريكى رذالت های اخلاقی ، رهانيده و به سرچشمه فضایل اخلاقی و رفتاری رهنمون سازد.[4]

در این میان جایگاه «مبعث» در ایجاد تحول اخلاقی در زندگى جامعه بشرى و ایجاد رستاخيز عظيم در روح انسان ها، غیر قابل انکار است به نحوی که می توان روز بعثت رسول خدا صلى الله عليه و آله را روز «احياى ارزش هاى اخلاقی» نامید.[5]

مفهوم اخلاق

«اخلاق» جمع «خُلق» و «خُلُق» به معنى هيئت و شكل و صورتى است كه انسان با چشم مى بيند و نیز به معنى قوا و سجايا و صفات درونى است كه با چشم دل ديده مى شود.[6]

بنابراين مى توان گفت: «اخلاق مجموعه صفات روحى و باطنى انسان است» و به گفته بعضى از دانشمندان، گاه به بعضى از اعمال و رفتارى كه از خلقيات درونى انسان ناشى مى شود، نيز اخلاق گفته مى شود (اولى اخلاق صفاتى است و دومى اخلاق رفتارى).[7]

«اخلاق» را از طريق آثارش نيز مى توان تعريف كرد، و آن اين كه «گاه فعلى كه از انسان سر مى زند، شكل مستمرى ندارد؛ ولى هنگامى كه كارى بطور مستمر از كسى سر مى زند (مانند امساك در بذل و بخشش و كمك به ديگران) دليل به اين است كه يك ريشه درونى و باطنى در اعماق جان و روح او دارد، آن ريشه را خلق و اخلاق مى نامند.[8]

اينجاست كه مى گويند:«خلق همان حالت نفسانى است كه انسان را به انجام كارهايى دعوت مى كند بى آن كه نياز به تفكر و انديشه داشته باشد.»[9] و یا اینکه:« خلق و خوى عبارت است از هيئتى استوار با نفس كه افعال به آسانى و بدون نياز به فكر و انديشه از آن صادر مى شود.»[10]،[11]

البته گاه به آثار عملى و افعال ناشى از اين صفات نيز واژه «اخلاق» اطلاق مى شود؛ مثلا، اگر كسى پيوسته آثار خشم و عصبانيت نشان مى دهد به او مى گويند: اين اخلاق بدى است، و بعكس هنگامى كه بذل و بخشش مى كند مى گويند:اين اخلاق خوبى است كه فلان كس دارد؛ در واقع اين دو، علت و معلول يكديگرند كه نام يكى بر ديگرى اطلاق مى شود.[12]

از خلقت تا بعثت

هرگاه انسان درست فكر كند كه ارزش وجود او جز به فضائل اخلاقى نيست و هدف آفرينش انسان چيزى جز تكامل اخلاق و قرب الى الله نمى باشد، و هر لحظه از اين هدف مهم غافل شود، عقب گرد و سقوط او آغاز خواهد شد، هر اندازه اين حقيقت را بهتر بشكافد و باور كند گامهاى او، در اين راه استوارتر خواهد بود.[13]

لذا نگاه نهیلیستی به آفرينش انسان از پوچ ترين سخنانى است كه از انسان اومانیستی صادر شده است[14]؛ چرا که خداوند حكيم و رحيم، انسان را براى هدف والايى آفريده است [15] و اگر چشم باز كنيم و سير حوادث را بنگريم.[16] در می یابیم زندگی فردی و اجتماعی بشر هيچ گاه در يك حال نمانده است بلکه در مسير طولانى زندگی همواره به سوى تكامل پيش رفته است.[17]

لذا می توان دریافت هدف آفرينش انسان در همه جا تكامل بوده، منتها نه فقط تكامل در جنبه هاى مادى، بلكه تکامل در همه زمينه ها، به ویژه اخلاق و ارزش هاى انسانى.[18]

البته ابزار اين تكامل و پيشرفت از جنبه هاى مختلف دراختيار ما گذاشته شده است و نيروهایی ما را در اين مسير به پيشروى دعوت مى كند.در حقيقت ما از صفر شروع كرده ايم و به سوى بى نهايت مى رويم و حركت ما دائما و هميشه در ميان صفر و بى نهايت است.[19]

 اگر مى بينيم كه در قرآن فلسفه آفرينش انسان «عبادت» ذكر شده «و ما خلقت الجن و الإنس إلا ليعبدون ؛[20] من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!» نيز بيانگر هدف تكاملى آفرينش است كه به خود انسان ها باز مى گردد. چه اينكه حقيقت عبوديت و بندگى خدا همان پرورش اخلاقی انسان است و مراسم عبادت نيز درس هايى براى تربيت انسان است و عبادات هر كدام به نوعى انسان را در مكتب خود تربيت مى كنند.[21]

از این رو بعثت انبياء رابطه بسيار نزديك و روشنى با مسأله هدف آفرينش انسان دارد، و هيچ كس نمى تواند ايمان به خدا داشته باشد و حكمت او را در كل جهان هستى و به ويژه خلقت انسان، انكار كند؛ و اين هدف چيزى جز پرورش يك مخلوق كامل كه پرتوى از صفات جمال و جلال حق در او باشد و لايق قرب او گردد نخواهد بود.[22]

نتيجه اين امر، چيزى جز اين نيست كه خداوند نمايندگانى از سوى خود برگزيند، كه با چراغ هدايت الهى به سوى جامعه بشريت آيند، و آنها را از ظلمات به نور، و از نقص به سوى كمال، و از جهل به سوى علم، و از بى تقوايى به سوى تقوا و مكارم اخلاق رهنمون سازند و مسلما اگر چنين بعثتى صورت نگيرد آفرينش انسان بيهوده خواهد بود.[23]

مظهر خُلق عظيم

سپاس خداوندى كه از یک سو انسان را نهاد و فطرتى پاك عطا فرمود تا همواره در جستجوى حق باشد و هيچ گاه از توفيق هدايت محروم نساخت و از سوی دیگر بعضى از بندگان پاكش را يكى پس از ديگرى مرشد آدميان ساخت و بهترين آنان محمد امين صلى الله عليه و آله را بزرگ ترين معلم اخلاق و خاتم رسولان قرار داد[24]

شهادت بر خلق و خوى نيكو و اخلاق عظيم و برجسته حضرت محمد صلى الله عليه و آله غیر قابل انکار است. تا آنجا كه قرآن حسن خلق را يكى از عوامل مهم پيروزى پيغمبر مى شمرد و مى فرمايد: « «فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك[25]؛ پس تو به لطف و رحمت الهى با آنان نرم خو شدى و اگر درشت خوى و سخت دل بودى بى شك از گرد تو پراكنده مى شدند»[26]

لذا پيروزى های پيامبر صلى الله عليه و آله هرچند با تأييد و امداد الهى بود، ولى از نظر ظاهرى عوامل متعددى داشت كه يكى از مهم ترين آنها جاذبه اخلاقى آن حضرت بود. آن چنان صفات عالى انسانى و مكارم اخلاق در او جمع بود كه دشمنان سرسخت را تحت تأثيرقرار مى دادوبه تسليم وا مى داشت و دوستان را سخت مجذوب خود مى ساخت.[27]

قرآن کریم در جاى ديگر خطاب به پيغمبر اكرم مى فرمايد: « «وإنك لعلى خلق عظيم »؛ تو اخلاق بسيار برجسته اى دارى».[28] تأثير اين اخلاق در پيشرفت پيغمبر به اندازه اى بود كه بعضى آن را به عنوان معجزه اخلاقى پيغمبر مى شمرند.[29]

چنانكه نمونه اى از اين معجزه اخلاقى در فتح مكه نمايان گشت، هنگامى كه مشركان خونخوار و جنايت پيشه كه ساليان دراز هر چه در توان داشتند بر ضد اسلام و شخص پيامبر صلى الله عليه و آله به كار گرفتند در چنگال مسلمين گرفتار شدند، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله برخلاف تمام محاسبات دوستان و دشمنان، فرمان عفو عمومى صادر كرد و تمام جنايات آنان را به دست فراموشى سپرد و همين سبب شد كه به مصداق «يدخلون فى دين الله أفواجا[30]» مردم گروه گروه مسلمان شوند.[31]

اهميت موضوع فوق از نظر دانشمندان و مورخان حتى دانشمندان و مورخان غير مسلمان مخفى نمانده و همگى با اعجاب فراوان از آن ياد كرده اند، به عنوان نمونه: «جان ديون پورت» دانشمند معروف انگليسى مى نويسد:« ... محمد(صلی الله علیه وآله) يك نفر عرب ساده، قبائل پراكنده كوچك و برهنه و گرسنه كشور خودش را مبدل به يك جامعه فشرده و با انضباط نمود و در ميان ملل روى زمين آنها را با صفات و اخلاق تازه اى معرفى كرد».[32]،[33]

مراد از خلق عظیم نبوی چیست ؟

پيامبر صلی الله علیه و اله تمام ويژگي هاى اخلاقى برجسته را داراست. اخلاق فردى، اخلاق اجتماعى ، اخلاق ميدان جنگ، اخلاق به هنگام صلح، اخلاق خانه و خانواده، اخلاق جامعه، اخلاق در سفر، اخلاق در وطن و خلاصه اينكه آن حضرت واجد تمام صفات فضيلت اخلاقى هست و از همه رذيله هاى اخلاقى پاك و مبرا مى باشد.[34]

در واقع توصيف پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به خلق عظيم ، نشان مى دهد كه اين ويژگى اخلاقى از والاترين صفات انبياء است.[35]

درباره حسن خلق، عفو، مهربانى، ايثار، فداكارى و تقواى آن حضرت در كتاب هاى تفسير و تاريخ داستان هاى زيادى آمده است[36]؛ اخلاقى كه عقل در آن حيران است لطف و محبتى بى نظير، صفا و صميميتى بى مانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصله اى توصيف ناپذير.[37]

 ولى همين قدر بايد گفت كه در حديثى از حسين بن على عليه السلام آمده است كه فرمود: از پدرم اميرمؤمنان على عليه السلام درباره ويژگى هاى زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله و اخلاق او پرسيدم و پدرم مشروحاً به من پاسخ فرمود. در بخشى از اين حديث آمده است:«پيامبر صلى الله عليه و آله با همنشينانش با خوشرويى و خنده برخورد مى كرد و نرمخو و ملايم بود. هرگز خشن، سنگدل، پرخاشگر، بدزبان، عيب جو و مديحه سرا نبود.هيچ كس از او مأيوس نمى شد و هر كه به در خانه او مى آمد نا اميد بازنمى گشت.[38]

سه چيز را از خود دور كرده بود: مجادله در سخن، پرگويى، دخالت در كارى كه به او مربوط نبود. و دو چيز را در مورد مردم رها كرده بود: كسى را مذمت نمى كرد، به جست وجوى لغزش ها و عيب هاى پنهانى مردم نمى پرداخت.[39]

فقط در مورد امورى كه ثواب الهى را اميد داشت سخن مى گفت. هنگام سخن گفتن به قدرى كلماتش در دل ها نفوذ داشت كه همه سكوت اختيار مى كردند و هنگامى كه ساكت مى شد آنها به سخن درمى آمدند، اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمى كردند. هرگاه مرد غريب و ناآگاهى با خشونت سخن مى گفت و درخواستى مى كرد، تحمل مى كرد و به يارانش مى فرمود: هرگاه كسى حاجتى دارد به او عطا كنيد. هرگز كلام كسى را قطع نمى كرد تا سخنش پايان گيرد».[40]

خلق حسن پيامبر صلى الله عليه و آله نشانگر اهميت اخلاق در اسلام است. حضرت رسول صلى الله عليه و آله فوق العاده متواضع بود، به همه سلام مى كرد، در مجلس ناشناخته بود. هنگام سفر بخشى از كارها را بر عهده مى گرفت، و از اينكه همه كارها و زحمت ها بر دوش ديگران باشد، اجتناب مى ورزيد.[41]

بعضى از مفسران از تعبير به «على» در «انك لعلى خلق عظيم[42]» با توجه به اين كه «على» معمولا مفهوم سلطه را در بردارد، چنين استفاده كرده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله سلطه كاملى بر فضائل اخلاقى داشت، آن چنان كه اين فضائل جزيى از وجود او را تشكيل مى داد، و بدون تكلف آنها را ظاهر مى ساخت.[43]،[44]

بی شک انسان مدت ها بايد خودسازى كند تا بتواند بر خشم و غضب خويش چيره گردد، بايد در پرتو ايمان و تقوى آن قدر روح او وسيع و قوى شود كه به آسانى از آزار دشمنان متاثر نگردد، و حس انتقام جويى در او شعله ور نشود، روحى بزرگ، و شرح صدر كافى لازم است تا شخص به چنين مرحله اى از كمال انسانيت به رسد كه بدي ها را با نيكى پاسخ گويد، و در راه خدا و براى رسيدن به اهداف مقدسش حتى از مرحله عفو و گذشت فراتر رود، و به مقام«دفع سيئه به حسنه» برسد!.[45]

اگر اين اخلاق نيكو و ملكات الهى نبود آن ملت عقب مانده جاهلى و آن جمع خشن انعطاف ناپذير به اسلام درنمى آمدند، بلكه به مصداق آيه «لانفضوا من حولك» همه از گرد او پراكنده مى شدند و همان راه و روش دوران جاهليت را ادامه مى دادند.[46]

بعثت نبوی ؛ تجلی عینیت اخلاق و سیاست

بسیاری از اندیشمندان غربی، سیاست را از دائره اخلاق خارج مى پندارند و براى آن جنبه عرفى و نسبی قائلند بدين معنا كه معتقدند: آموزه های اخلاقی به تشخيص و تصويب انديشمندان هر عصر و ملاحظه عرف زمان و «فهم متناسب با مسائل كلان بشرى» واگذار شده، اما در اجرای سیاست و تمدن و فرهنگ و معاش و روابط انسان ها نقشی ایفا نمی کند و تعيين مكانيسم های اخلاقی و روش هاى زندگى در اين عالم به خود انسان واگذار شده است».[47]،[48]

لذا شاهدیم در كشورهاى بزرگ صنعتى دنياى امروز، احزابى تشكيل مى شود كه هر كدام حافظ منافع گروه معينى مى باشد، سپس از هر وسيله اى براى جلب آراء بيشتر و دستيابى به حكومت بهره مى گيرند، و هنگامى كه به حكومت رسيدند افرادى را به كار مى گيرند، كه قدرت آنها را تحكيم كند و اصولى را به كار مى بندند كه منافع مادى گروهى آنها را تضمين نمايد.[49]

متأسفانه روشنفکران غرب زده داخلی نیز همسو با متفکران مدرنیسم غربی این شعار را مطرح می کنند كه اخلاق و سياست با يكديگر جمع نمى شود و فرمانروايى كه خويشتن را ملزم به رعايت اصول اخلاقى مى داند، در حقيقت مغز سياسى ندارد، و هرگز حاكميتش دوام نخواهد يافت! [50]

بلکه هدف وسيله را توجيه مى كند و هر آنچه در راه نيل به هدف دستاويز قرار گيرد نيك شمرده مى شود! اين متن كار حكومت های مادی است.[51]

 لیکن گروه دوم مروجان خداگرایی اند که حكومت را براى حفظ ارزش ها مى خواهند، و سياستى هماهنگ با آن دارند.[52] لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان پيشواى گروه دوم مى گويد:« انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق، من تنها براى تكميل ارزش هاى اخلاقى مبعوث شده ام».[53] ،[54]

بديهى است اصولى كه بر سياست گروه اول حاكم است، با اصول سياسى شناخته شده از سوى گروه دوم كاملا متفاوت، بلكه در تعارض است.[55]

گروه اول به شهادت تاريخ به آسانى همه ارزش ها را در پاى حكومت خود قربانى كنند، و گروه دوم بارها و بارها حكومت و قدرت خود را فداى حفظ ارزش ها كردند.[56]

اختلاف اين دو ديدگاه در سياست هاى الهى و شيطانى سبب مى شود كه گاه افراد ناآگاه به حاميان سياست هاى الهى خرده بگيرند و اعمال آنها را بر ساده انديشى و عدم آگاهى به فنون سياست حمل كنند، غافل از اين كه آنها در عالم ديگرى سير مى كنند كه اصول و ضوابط حاكم بر آن جز اين روش را اجازه نمى دهد! مثلا هنگامى كه مى شنوند پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به پيشنهاد كسانى كه به هنگام محاصره قلعه هاى خيبر اصرار داشتند آب را به روى يهوديان ببندند وقعى ننهاد، تعجب مى كنند.[57] ،[58]

همچنين اصرار بر پايبندى به عهد و پيمان ها، حتى با دشمنان، كه در قرآن مجيد و احاديث اسلامى آمده است و اصرار بر حفظ امانت هر چند امانت شمشير دشمن بوده باشد،[59] تمام اين امور ارزشى را با اصول سياست سازگار نمى بينند، بلكه مى گويند سياستمدار ماهر آن است كه از پيمان ها و امانت ها تا آنجا دفاع كند كه به نفع او تمام مى شود، و آنجا كه به زيان او است بايد به بهانه اى از عمل به تعهدات خود و امانتدارى سرباز زند! اين گونه افراد كه در حال و هواى شرايط حاكم بر سياست هاى شيطانى زندگى مى كنند هرگز به سياست هاى الهى كه حفظ اخلاق در متن آن قرار دارد، نمى انديشند.[60]

حال آنکه يك «سياستمدار الهى» پيروزى بر دشمن در درجه دوم اهميت است و در درجه اول حفظ اخلاق مهم است، ارزش هايى كه ماندنى است، و بهترين وسيله تكامل اخلاقی جامعه انسانى و پرورش انسان هاى شايسته و فلسفۀ واقعی بعثت نبوی است.[61]

بعثت نبوی؛ نفی حقوق اومانیستی و اثبات اخلاق اجتماعی

هنگامى كه سخن از «اخلاق » به ميان مى آيد بسيارى از مردم، حتى بعضى از اهل فضل و دانش، آن را يك امر مستحبى، و در حاشيه زندگى مى دانند، درحالى كه غالب مشكلات فردى و اجتماعى كه با آن دست به گريبان هستيم، دقيقاً و مسلماً ناشى از ضعف هاى اخلاقى مااست، مشكلات و گرفتاري ها و بن بست هاى جهانى نيز درست از فقر اخلاقى جامعه ها و مخصوصا سران بسيارى از كشورهاى جهان سرچشمه مى گيرد.[62]

آرى اخلاق سرمايه اصلى اقوام و ملت هاست.اخلاق كليد حل مشكلات مهم اجتماعى است.اخلاق خميرمايه تمدن و ستون فقرات يك زندگى اجتماعى سالم است و اخلاق بهترين وسيله انسان در سير الهى است؛ به همين دليل تا مسائل اخلاقى در جوامع انسانى حل نشود هيچ مسأله اى حل نخواهد شد.[63]

این مسأله در حالی است که هگل، اخلاق را عبارت از پيروى و اطاعت از قوانين مى داند، ولى مى دانيم كه اين صحيح نيست، چه بسيارند افرادى كه رفتارشان طبق مقررات و قوانين فردى و اجتماعى است و از مرز قانون قدمى فراتر نمى نهند اما اخلاقاً خشن و تندخو، بى گذشت و سختگير، كينه توز و انتقام جو هستند، اين تفكيك قانون و اخلاق را «كانت» ديگر فيلسوف غربى مورد اشاره قرار داده و در فلسفه اخلاق، تكاليف را منقسم به دو قسم كرده است، يكى تكليف قانونى يعنى آنچه به موجب قوانين بر مردم الزام مى شود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاه ها و ديوانخانه ها مى گردد.[64] و دیگری تكاليف فضيلتى كه الزامش درونى است و محاكمه اش با نفس انسان است.[65]

در تكاليف قانونى، نظر به این است که آزادى فرد بر طبق يك قاعده كلى با آزادى همه مردم سازگار شود، لیکن در تكاليف فضيلتى، نظر به اخلاق است و غايب علم اخلاق براى هر كس كمال نفس خود او و خوشى ديگران است.[66]،[67]

از سوی دیگر ممكن است گفته شود، سعادت و خوشبختى و تكامل جوامع بشرى را مى توان در پرتو عمل به قوانين و احكام صحيح به دست آورد، بى آن كه مبانى اخلاقى در افراد وجود داشته باشد. در پاسخ مى گوييم عمل به مقررات و قوانين نيز بدون پشتوانه اخلاق ممكن نيست؛ تا از درون انسان ها انگيزه هايى براى اجراى مقررات و قوانين وجود نداشته باشد، تلاش هاى برونى به جايى نمى رسد.[68]

لذا طرح این پرسش بسیار معنادار است كه، اين قوانين را چه كسى بايد تصويب كند؟ بشر يا آفريدگار بشر؟ كسى كه خالق بشر است و از تمام اسرار وجود او آگاه است، كسى كه علم او گذشته و آينده را تا ميلياردها سال در بر مى گيرد، و از ريشه ها و اسرار هر چيز و بازتاب ها و نتايج هر موضوع آگاه است. كسى كه خطا و لغزش و اشتباه در ذات پاكش راه ندارد، و بالاخره كسى كه نياز به چيزى و كسى ندارد تا بخواهد منافع خويش را تأمين كند.[69]

و از اين جا نتيجه مى گيريم كه هر قانونى غير از قانون خدامحور ناقص و بى فرجام است، و هر حكمى غير از حكم الهى غير قابل اعتماد و بى سرانجام است، و هنگامى كه درست دقت مى كنيم مى بينيم، تمام بدبختى و مشكلات بشر از اين جا سرچشمه مى گيرد كه خودش مى خواهد با آن علم محدود، با آن همه انگيزه هاى هوس آلود، براى خويش قانون بگذارد! و اين يكى از دلايل عقلى لزوم بعثت انبياء است.[70]

و به همين دليل «تكميل مكارم اخلاق» به عنوان يكى از اهداف اصلى بعثت پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه وآله در كتاب آسمانى ما قرآن و روايات اسلامى شمرده شده است، و پيشوايان اسلام و بزرگان دين قسمت عمده عمر پربركت خود را وقف اين كار كردند.[71]

قابل توجه اين است كه به فرض اينكه قوانين بشرى و اومانیستی، مفيد و قابل اجرا باشد، ضمانت اجرا نخواهد داشت؛ زيرا در اجتماعى كه اخلاق ، فضيلت، ايمان و مسئوليت باطنى حكومت نكند، ضامن اجراى اين قانون چه قدرتى است؟[72] حال آنکه یکی از اهداف بعثت انبيا عدالت اجتماعى است. و تحقق این مهم در گرو تكميل مكارم اخلاق و ارزش هاى اخلاقى است.[73]

از بررسى حال پيامبران مخصوصاً حال پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه هدى علیه السلام بخوبى استفاده مى شود كه اين بزرگواران براى تحقق بخشيدن به اهداف تبليغى و تربيتى اسلام بر مدار خدامحوری، از اخلاق اجتماعى و انسانى ترين شيوه هاى نفوذ در قلب ها استفاده مى كردند.[74]

طرز برخورد آنها با مردم چنان بود كه به سرعت آنها را به سوى اهداف خود جلب و جذب مى كردند، گرچه بعضى ميل دارند به اين امور هميشه جنبه اعجاز دهند اما چنين نيست، اگر ما نیز سنت و روش و شيوه بحث آنها را در برخورد با ديگران به كار بنديم به سرعت مى توانيم در آنها اثر بگذاريم و در اعماق جانشان نفوذ كنيم.[75]

سخن آخر:( جامعه امروز نیازمند اخلاق نبوی است)

در خاتمه و یا توجه به حدیث نبوی«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» باید گفت تمام برنامه های دینی از قبیل نماز، روزه، جهاد، حج و… همه در مسیر پرورش اخلاق نیک در انسان هاست، بنابراین انسان کامل انسانی است که دارای اخلاق فاضله باشد.[76]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است تا انسان ها را به کمال برساند و اگر این مسائل اخلاقی حل شود، دنیا گلستان می شود، تمام مشکلات موجود در جامعه، خانواده ها، بازار، سیاست و .. برای رذائل اخلاقی و انحراف از مسیر اخلاقی است در واقع جامعه امروز به اخلاق نبوی نیازمند است.[77]

وقتی خداوند انسان را برای سعادت آفریده وسائل آن را در اختیار او قرار داده است، صدو بیست چهار هزار پیامبر برای همین فرستاده شدند، خدا در این مسیر واعظانی قرار داده که انسان را موعظه کنند و مانع انحراف آن ها شوند؛ خدایی که پیامبر را مأمور اکمال مکارم اخلاق کرده زمینه را فراهم آورده و الا با حکمت الهی نمی سازد؛ خداوند مجموعه کاملی در اختیار انسان قرار داده تا بتواند به سعادت و کمال برسد.[78] و چه خوب است كه اين اخلاق اسلامى امروز زنده شود و در هر مسلمانى، پرتوى از اخلاق و خوى پيامبر صلى الله عليه و آله باشد .[79]

 

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 

 

+بعثت+پیامبر اکرم+سیاست+اومانیسم+نهیلیسم+اخلاق اجتماعی+سعۀ صدر+جامعه+اخلاق نبوی+خلقت+خلق عظیم+سلوک+قوانین+عدالت+تکمیل مکارم اخلاقی+بشریت+جاهلیت

 

 


[1] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص621.

[2] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص86.

[3] كليات مفاتيح نوين، ص: 661.

[4] همان.

[5] همان.

[6] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص23.

[7] همان، ص 24.

[8] همان.

[9] تهذيب الاخلاق؛ ص 51

[10] حقائق؛ ص 54.

[11] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص24.

[12] همان؛ص25.

[13] همان ؛ ص269.

[14] معماى هستى ؛ ص197.

[15] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص609.

[16] معماى هستى ؛ ص197.

[17] همان؛ص199.

[18] همان؛ص200.

[19] همان.

[20] سوره ذاریات؛ آيه 56.

[21] معماى هستى ؛ ص201.

[22] پيام قرآن ؛ ج 7 ؛ ص41.

[23] همان.

[24] احكام خانواده ؛ ص15.

[25] سورۀ آل عمران؛ آیۀ159.

[26] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص145.

[27] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص237.

[28] سورۀ قلم؛ آيه 4.

[29] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص258.

[30] سورۀ نصر؛ آیۀ2.

[31] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص238.

[32] عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن؛ ص 77.

[33] تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص30.

[34] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص359.

[35] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص139.

[36] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص238.

[37] تفسير نمونه ؛ ج 24 ؛ ص371.

[38] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص238.

[39] همان.

[40] همان.

[41] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص354.

[42] همان.

[43] ر.ک: تفسير فخر رازى و روح البيان، ذيل آيه شريفه.

[44] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص140.

[45] تفسير نمونه ؛ ج 20 ؛ ص284.

[46] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص239.

[47] مجله فقه؛ ش 1؛ ص 27- 26.

[48] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 1 ؛ ص72.

[49] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص455.

[50] همان.

[51] همان.

[52] همان؛ص454.

[53] كنز العمال؛ ج 3؛ ص 16؛ ح 5217.

[54] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص455.

[55] همان؛ص456.

[56] همان.

[57] سيد المرسلين؛ ج 2؛ ص 408، به نقل از سيره حلبى؛ ج 3؛ ص 40.

[58] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص457

[59] ر.ک: ميزان الحكمه؛ ماده امانت؛ ح 1493.

[60] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص458.

[61] همان.

[62] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص7.

[63] همان.

[64] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص442.

[65] همان.

[66] سير حكمت در اروپا؛ ج 2؛ ص 169.

[67] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص442.

[68] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص46.

[69] پيام قرآن ؛ ج 7 ؛ ص44.

[70] همان.

[71] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج 1، ص 8.

[72] آفريدگار جهان ؛ ص29.

[73] اهداف قيام حسينى ؛ ص16.

[74] تفسير نمونه ؛ ج 16 ؛ ص309.

[75] همان.

[76] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در رسانۀ ملی؛ برنامه چشمه معرفت ؛30/2/1397.

[77] همان.

[78] همان.

[79] تفسير نمونه ؛ ج 24 ؛ ص379.

captcha