داستان ياران امام حسين علیه السلام در شکل گیری نهضت حسینی و ميدان جانبازى«كربلا» و سبقت گرفتن بر يكديگر براى نوشيدن شربت شهادت، در تاريخ اسلام معروف است.[1]
ياران و اصحابی که در قیام عاشورا روح تسليم ناپذيرى خود را در برابر دشمن، در قالب الفاظ ريختند و دشمن را در شگفتى فرو بردند.[2]
در این میان حضرت مسلم علیه السلام به واقع پیشتاز حماسه عاشورا است که با حماسه آفرینی خود در كوفه به شهادت رسيد، لذا شایسته است برخی از مهم ترین ابعاد و زوایای ایثار و فداکاری آن سفیر با بصیرت امام علیه السلام مورد واکاوی قرار گیرد .[3]
خروج امام حسین علیه السلام از مدینه به سوی مکه
امام حسين عليه السلام در شب يكشنبه، دو روز مانده به پايان ماه رجب سال 60 هجرى، به اتّفاق فرزندان، برادران، برادرزادگان و همه خاندان خودجز محمّد بن حنفيّه از مدينه خارج شد در حالى كه اين آيه را تلاوت مى كرد:« «فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»؛ موسى از شهر خارج شد در حالى كه نگران بود و هر لحظه در انتظار حادثه اى، عرض كرد: پروردگارا! مرا از اين گروه ستمگر رهايى بخش».[4]،[5]
امام عليه السلام شاهراه مدينه- مكّه را در پيش گرفت. پسر عمويش مسلم بن عقيل عرض كرد: «اى فرزند دختر رسول خدا! به عقيده من اگر همانند عبداللَّه بن زبير از راه فرعى مى رفتيم بهتر بود، زيرا نگرانيم دشمنان ما را تعقيب كنند!».[6]
امام عليه السلام به وى فرمود: «لا وَاللَّهِ يَابْنَ عَمّي! لا فارَقْتُ هذَا الطَّريقَ أَبَداً أَوْ أَنْظُرَ إِلى أَبْياتِ مَكَّةَ أَوْ يَقْضِىَ اللَّهُ فِي ذلِكَ ما يُحِبُّ وَ يَرْضى ؛ نه به خدا سوگند اى پسر عمو! من هرگز از اين راه جدا نمى شوم تا خانه هاى مكّه را ببينم يا خداوند آنچه را كه دوست دارد و مى پسندد پيش آورد».[7]،[8]
امام حسین علیه السلام و تشکیل حکومت اسلامی
امام حسين عليه السلام زمانى كه در مكّه بود، پيوسته از جانب مردم كوفه، نامه دريافت مى كرد. مردم كوفه در نامه هاى خود، حضرت را به جانب كوفه و پذيرفتن رهبرى خويش دعوت مى كردند.[9]
امام عليه السلام نامه اى در پاسخ مردم كوفه نوشت و به همراه هانى بن هانى و سعيد بن عبداللَّه كه آخرين فرستادگان كوفيان بودند ارسال كرد.[10]
نامه چنين بود:«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ، مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ، إِلىَ الْمَلَأِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُسْلمينَ، امَّا بَعْدُ: فَانَّ هانِئاً وَ سَعيداً قَدِما عَلَىَّ بِكُتُبِكُمْ- وَ كانا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَىَّ مِنْ رُسُلِكُمْ- وَ قَدْ فَهِمْتُ كُلَّ الَّذي اقْتَصَصْتُمْ وَ ذَكَرْتُمْ، وَ مَقالَةَ جُلِّكُمْ: إِنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنا إِمامٌ فَأَقْبِلْ، لَعَلَّ اللَّهُ أَنْ يَجْمَعَنا بِكَ عَلَى الْهُدى وَ الْحَقِّ.[11]
وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ أَخي وَ ابْنَ عَمّي وَ ثِقَتي مِنْ أَهْلِ بَيْتي مُسْلِمَ بْنَ عَقيلٍ وَ أَمَرْتُهُ أَنْ يَكْتُبَ إِلَىَّ بِحالِكُمْ وَ أَمْرِكُمْ وَ رَأْيِكُمْ.[12]
فَإِنْ كَتَبَ إِلَىَّ: أَنَّهُ قَدْ أَجْمَعَ رَأْىُ مَلَئِكُمْ، وَ ذَوِى الْفَضْلِ وَ الْحِجى مِنْكُمْ، عَلى مِثْلَ ما قَدِمَتْ عَلَىَّ بِهِ رُسُلُكُمْ، وَ قَرَأْتُ فِي كُتُبِكُمْ، اقْدِمُ عَلَيْكُمْ وَشيكاً إِنْ شاءَ اللَّهُ، فَلَعَمْري مَاالْإِمامُ إِلّا الْعامِلُ بِالْكِتابِ، وَ الْآخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ الدَّائِنُ بِالْحَقِّ، وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللَّهِ، وَ السَّلامُ».[13]
«به نام خداوند بخشاينده مهربان؛ از حسين بن على عليه السلام، به بزرگان مؤمنان و مسلمانان![14]
هانى و سعيد همراه نامه هايتان به سوى من آمدند و اين دوتن آخرين كسانى بودند كه نامه هايتان را آوردند محتواى همه نامه هايتان (به طور فشرده) اين بود كه:[15]«امام و پيشوايى نداريم، به سوى ما بيا! اميد است كه خداوند به وسيله تو ما را بر محور حقّ و هدايت گردآورد». اكنون من، برادر، پسر عمو و شخص مورد اعتماد از خاندانم مسلم بن عقيل را به سوى شما مى فرستم؛ به او فرمان دادم كه تصميم و برنامه ها و افكارتان را براى من بنويسد. اگر نوشت كه بزرگان، انديشمندان و خردمندان شما، با آنچه كه در نامه هايتان بود همراه و هماهنگند؛ به زودى به سوى شما خواهم آمد إن شاء اللَّه».[16]
- در پايان نامه نوشت: «به جانم سوگند! امام و پيشوا فقط كسى است كه به كتاب خدا عمل كند و عدل و داد را برپا دارد، دين حق را پذيرفته، و خود را وقف در راه خدا كند و السلام ».[17]،[18]
اين نامه به خوبى گوياى اين حقيقت است كه امام عليه السلام در مسير قيام براى سرنگونى حكومت پليد اموى و تشكيل حكومت اسلامى گام بر مى داشت. از اين رو، براى ارزيابى اوضاع، نخست نماينده اى آگاه و مورد اعتماد را به آن شهر اعزام مى كند، تا از حقيقت امر آگاه شود و با بسيج نيروها و آمادگى شيعيان در اين راه قدم بردارد.[19]
جمله پايانى سخن امام عليه السلام نيز تأكيدى است بر شايستگى خود جهت امامت و رهبرى و عدم لياقت حاكم شام كه نه به كتاب خدا عمل مى كند و نه عدل و داد را بر پا مى دارد و نه خود را وقف راه خدا مى كند كه اين خود قرينه اى است بر عزم امام جهت پذيرش امامت و خلافت مسلمين و برپايى عدل و داد.[20]
مسلم عليه السلام؛ سفير با بصيرت امام حسين عليه السلام
مردم كوفه با نامه هاى متعدّدى كه براى امام عليه السلام نوشتند و براى پذيرش رهبرى آن حضرت و مبارزه با دشمنان اسلام اعلام آمادگى كامل كردند، خود را در بوته آزمايش جديدى قرار دادند.[21]
لذا به دنبال نامه هاى متعدّد مردم كوفه و اعلام آمادگى براى پذيرش رهبرى امام عليه السلام، آن حضرت پس از آنکه نامه اى در پاسخ به آنان نوشت[22]؛ قبل از حركت به سوى كوفه، نماينده مخصوص خود مسلم بن عقيل را به كوفه فرستاد.[23]
امام عليه السلام با اين كه سابقه سوء آنها را در دوران حكومت پدر و برادر بزرگوارش به خوبى مى دانست، امّا به اين اميد كه حوادث دردناك گذشته و بلاهايى را كه حكّام ظالم و بى رحم و بى ايمان بنى اميّه بر سر آنها آورده اند، آنها را بيدار كرده باشد، به نامه هاى آنها پاسخ مثبت داد، و براى آزمون آنان نماينده خاصّ خود مسلم بن عقيل، آن مرد شجاع و پاكباخته را به سوى آنها روانه نمود.[24]
حضرت مسلم نيز با اين كه خطرات بزرگ اين سفر را پيش بينى مى كرد رهسپار كوفه گشت، ولى تجربه نشان داد که كوفيان جز گروه محدودى همان بى وفايان سست عنصرى هستند كه در گذشته بودند.[25]
عزیمت مسلم بن عقیل از مدینه به کوفه
امام عليه السلام پس از نوشتن نامه، مسلم بن عقيل را فرا خواند و نامه را به وى تسليم كرد و فرمود: «إِنّي مُوَجِّهُكَ إِلى أَهْلَ الْكُوفَةِ وَ هذِهِ كُتُبُهُمْ إِلَىَّ، وَ سَيَقْضِي اللَّهُ مِنْ أَمْرِكَ ما يُحِبُّ وَ يَرْضى ، وَ أَنَا أَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَنَا وَ أَنْتَ في دَرَجَةِ الشُّهَداءِ، فَامْضِ عَلى بَرَكَةِ اللَّهِ حَتّى تَدْخُلَ الْكُوفَةَ، فَإِذا دَخَلْتَها فَانْزِلْ عِنْدَ أَوْثَقِ أَهْلِها، وَادْعُ النَّاسَ إِلى طاعَتي وَ اخْذُلْهُمْ عَنْ آلِ أَبي سُفْيانَ، فَإِنْ رَأَيْتَ النَّاسَ مُجْتَمِعينَ عَلى بَيْعَتي فَعَجِّلْ لي بِالْخَبَرِ حَتّى أَعْمَلَ عَلى حَسَبِ ذلِكَ إِنْ شاءَ اللَّهُ تَعالى ؛من تو را به سوى مردم كوفه مى فرستم و اين نامه هايشان به من است و خداوند به زودى كار تو را آن گونه كه دوست دارد و مى پسندد به انجام برساند و اميدوارم من و تو هم رتبه شهيدان باشيم! پس در پناه خداوند به سمت كوفه حركت كن! چون به كوفه رسيدى، نزد مطمئن ترين مردم آنجا منزل گزين و مردم را به پيروى از من دعوت كن و آنان را از حمايت آل ابى سفيان بازدار.[26]
اگر مردم را در بيعت با من متّحد ديدى، مرا به زودى باخبر ساز تا برابر با آن عمل كنم إن شاء اللَّه تعالى».[27]
سپس امام دست در گردن مسلم انداخت و با وى خداحافظى كرد و هر دوگريستند.[28]،[29]
مسلم عليه السلام براى آن كه كسى از بنى اميّه از مأموريّت وى با خبر نگردد مخفيانه از مكّه به سوى مدينه حركت كرد. چون به مدينه رسيد ابتدا به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و دو ركعت نماز گزارد. [30]
سپس در تاريكى شب با خانواده خود خداحافظى كرد و به همراه دو تن راهنما از قبيله قيس كه آنان را براى اين كار اجير كرده بود از مدينه خارج شد. در بين راه آن دو تن راه گم كرده و از همراهى با وى بازماندند و همگى به شدّت تشنه شدند. آن دو رو به مسلم كرده گفتند: اين راه را بگير و برو تا به آب برسى و خود از تشنگى جان سپردند! ؛ ولى مسلم راه را ادامه داد و نجات يافت و نامه اى به امام عليه السلام نوشت و ماجرا را خبر داد و امام عليه السلام تأكيد فرمودند راه خود را همچنان ادامه دهد، او اطاعت كرد وادامه داد و به كوفه رسيد.[31]
بیعت مردم کوفه با فرستادۀ امام حسین علیه السلام
گفتنی است امام عليه السلام در نامه اى كه همراه با اعزام مسلم عليه السلام خطاب به او مرقوم فرمود، بر بسيج نيروها و آماده سازى مردم تأكيد نمود.[32]
هم چنین پراكنده ساختن مردم از حمايت خاندان ابوسفيان و فراخوانى مردم به اطاعت امام عليه السلام و يكپارچگى آنان براى بيعت و همراهى، از جمله ساز و كارهاى مناسب سید الشهدا علیه السلام جهت تشكيل حكومت بود.[33]
لذا پس از ورود مسلم عليه السلام به كوفه ؛ گروه زيادى از مردم کوفه با وى بیعت کردند و اعلام آمادگى خود را براى جانبازى و همراهى با امام عليه السلام اعلام کردند.[34]
نامه مسلم علیه السلام به امام حسين علیه السلام
مسلم پس از چهل روز بررسي اوضاع كوفه، عابس بن ابى شبيب شاكرى را با نامه اى به سوى امام عليه السلام فرستاد. [35]
نامه اي به اين مضمون به که«آنچه مي گويم حقيقت است. اكثريت قريب به اتفاق مردم كوفه آماده پشتيباني شما هستند؛ فورا به كوفه حركت كنيد».[36]،[37]
حرکت امام حسین از مکه به کوفه
بیعت کوفیان توسّط فرستادگان جناب مسلم به محضر امام عليه السلام منعکس گردید، امام حسين عليه السلام از مكه عازم كوفه مى شود.[38]،[39]
امام عليه السلام در گفتگويى با ابن عبّاس مى فرمايد:«وَ هذِهِ كُتُبُ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ رُسُلُهُمْ، وَ قَدْ وَجَبَ عَلَىَّ إِجابَتُهُمْ وَ قامَ لَهُمُ الْعُذْرُ عَلَىَّ عِنْدَاللَّهِ سُبْحانَهُ ؛ اينها نامه ها و فرستادگان كوفيان است. بر من لازم است دعوت آنان را پاسخ دهم، چرا كه حجّت الهى بر من تمام شده است».[40]،[41]
همچنين به عبداللَّه بن زبير فرمود:«أَتَتْنِي بَيْعَةُ أَرْبَعِينَ أَلْفاً يَحْلِفُونَ لِي بِالطَّلاقِ وَ الْعِتاقِ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ؛ بيعت چهل هزار تن از مردم كوفه كه در وفادارى به طلاق و عتاق [42] سوگند خورده اند، به دستم رسيده است».[43]،[44]
امام عليه السلام در ملاقات با عبداللَّه بن مطيع هنگامى كه از علّت خروج حضرت از مكّه سؤال مى كند به صراحت مى فرمايد:«إِنَّ أَهْلَ الْكُوفَةِ كَتَبُوا إِلَىَّ يَسْأَلُونَنِي أَنْ أَقْدِمَ عَلَيْهِمْ لِما رَجَوْا مِنْ احْياءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اماتَةِ الْبِدَعِ ؛ مردم كوفه نامه نوشتند و از من خواستند كه به سوى آنان بروم، بدان اميد كه (با تشكيل حكومت اسلامى) نشانه هاى حق زنده و بدعت ها نابود شود».[45]
به هر حال، با توجّه به شواهد تاريخى، يكى از اهداف قيام امام حسين عليه السلام تشكيل حكومت اسلامى و در واقع بازگرداندن خلافت اسلامى به جايگاه اصلى خويش بود، تا در پناه آن عدل و داد گسترش يابد، حق احيا شود و باطل و پليدى و بدعت ها نابود گردد.[46]
پشتيبانى و اعلام آمادگى مردم كوفه و تأكيد و اصرار آنان بر اين امر، حجّت را بر امام عليه السلام تمام كرد كه بايد با نيروى چند ده هزار نفرى بر ضدّ حاكم غاصب و فرمانرواى ستمگرى مانند يزيد قيام كند و از اين رو به سمت كوفه آمد و قبل از آن نيز توسّط سفير خويش جناب مسلم از همراهى كوفيان با خبر شد.[47]
حکمرانی ابن زیاد در کوفه
نعمان بن بشير هنگام ورود حضرت مسلم به كوفه، فرماندار آنجا بود.[48]لیکن همزمان با ورود مسلم بن عقيل به كوفه،[49]يزيد نعمان را عزل كرد و «عبيد اللَّه بن زياد» را كه مرد سفاك و خونريزى بود به جاى او برگزيد.[50]،[51]
رعب و وحشت؛عامل تغییر کوفه
به جرأت مى توان ادّعا كرد، يكى از عواملى كه موجب شد تا كوفيان با ورود «عبيداللّه بن زياد» به كوفه، با سرعتى شگفت آور از حمايت «مسلم بن عقيل» دست بكشند، همين ترس و وحشتى بود كه پدر سنگ دل و بى رحمش زياد در دل كوفيان ايجاد كرده بود.[52] و اینچنین کوفیان از تهديدهاى «ابن زياد» كه با تعداد محدودى وارد كوفه شد، ترسيدند و مسلم بن عقيل رحمه الله سفير امام حسين عليه السلام را تنها گذاشتند و شهر را تسليم دشمن كردند.[53]
زنی که در میان نامردی کوفیان مردانگی کرد
نماينده امام حسين عليه السلام حضرت مسلم بن عقيل پس از عهدشكنى عهدشكنانى كه با وى بيعت كرده بودند، غريب و تنها در ميان كوچه هاى كوفه به دنبال سرپناهى مى گشت.[54]
طوعه كه فرزند ناخلفى داشت و تا ديروقت به خانه باز نگشته بود مرتّب به در حياط منزل مى آمد تا شايد خبرى از پسرش بيابد. هنگامى كه براى بار چندم در حياط را باز كرد تا به كوچه سركى بكشد، مرد غريبى كه بر ديوار خانه آنها تكيه زده بود توجّهش را جلب كرد. [55]
پس از پرس و جو متوجّه شد او مسلم بن عقيل، نماينده امام زمانش حضرت حسين بن على عليهما السلام است.[56] لیکن عليرغم حكومت نظامى عبيداللَّه بن زياد در كوفه، و تهديدهاى فراوان او، به نماينده امام حسين عليه السلام، پناه داد، وحضرت را به خانه دعوت كرد، و يك شب از او پذيرايى نمود.[57]
در كوفه اشراف فراوان و ثروتمندان زيادى بودند كه گذشت زمان نام همه آنها را از خاطره ها برد، ولى نام اين زن در كنار نام امام حسين عليه السلام در تاريخ كربلا جاودانه شد، چون يك شب با نيّت خالص از نماينده امام حسين عليه السلام پذيرايى كرد. نتيجه اين كه كار خير همراه با اخلاص، كوچكش هم بزرگ و اندكش نيز فراوان است.[58]
دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل
بعد از آن كه مسلم بن عقيل عليه السلام سفير آن حضرت در کوفه يكّه و تنها با دشمن مبارزه كرد، توسّط نيروهاى ابن زياد با مكر و حيله دستگير شد و و او را نزد عبيداللَّه بن زياد آوردند.[59]
آن حضرت به مجلس ابن زیاد وارد گشت و عبیدالله، مسلم را متّهم به فتنه انگيزى ساخت، آن حضرت در پاسخ گفت:«ما لِهذا آتَيْتُ، وَ لكِنَّكُمْ أَظْهَرْتُمُ الْمُنْكَرَ، وَ دَفَنْتُمُ الْمَعْرُوفَ ... فَأَتَيْناهُمْ لِنَأْمُرَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ، وَ نَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ؛ من براى اين چيزها كه تو مى گويى به كوفه نيامدم، بلكه شما منكرات و زشتى ها را ظاهر و معروف و خوبى ها را دفن كرده ايد ... پس ما به پا خواستيم تا مردم را به معروف دعوت كنيم و از منكرات دور سازيم».[60]،[61]
فرستاده امام عليه السلام دستگير و شهيد شد؛ ولى او در واقع رسالت خود را انجام داد و از فراز قصر دارالاماره گفتنى ها را گفت، ولى مردم بزدل و عافيت طلب كوفه گويى اين پيام صريح را نشنيدند، و سرانجام مسير خود را به سوى تسليم و ذلّت تغيير دادند.[62]
سخن آخر:(خبری که باعث گریه امام حسین علیه السلام شد)
امام عليه السلام همچنان به سوى كوفه پيش مى رفت تا فرزدق، شاعر معروف را ديد، فرزدق سلام كرد و گفت: «اى فرزند رسول خدا! چگونه به مردم كوفه اعتماد كردى با آن كه آنان پسر عمويت مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند؟» اشك از ديدگان امام جارى شد و فرمود:«رَحِمَ اللَّهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ إِلى رَوْحِ اللَّهِ وَ رَيْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، أَلَا إِنَّهُ قَدْ قَضَى ما عَلَيْهِ وَ بَقِىَ ما عَلَيْنا؛ خداوند مسلم را رحمت كند، او به سوى رَوْح و ريحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانيد او به تكليف خويش عمل كرد و هنوز تكليف ما باقى مانده است».[63]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] تفسير نمونه ؛ ج 26 ؛ ص341.
[2] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص24.
[3] همان ؛ ص487.
[4]سورۀ قصص؛ آيه 21.
[5] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص334.
[6] همان.
[7] فتوح ابن اعثم؛ ج 5؛ ص 34- 35 ، مقتل الحسين خوارزمى؛ ج 1؛ ص 189.
[8] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص334.
[9] همان ؛ ص341.
[10] همان.
[11] همان.
[12] همان؛ ص 342.
[13] همان.
[14] همان.
[15] همان.
[16] همان.
[17] ارشاد مفيد؛ ص 380- 381، تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 262،كامل ابن اثير؛ ج 4؛ ص 21 ، بحارالانوار؛ ج 44؛ ص 344.
[18] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 342.
[19] همان؛ص257.
[20] همان.
[21] همان؛ ص 342.
[22] همان؛ص256.
[23] اهداف قيام حسينى ؛ ص88.
[24] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 343.
[25] همان.
[26] همان.
[27] همان.
[28] فتوح ابن اعثم؛ج 5؛ص 53 ،مقتل الحسين خوارزمى؛ ج 1؛ص 196.
[29] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 344.
[30] همان.
[31] ارشاد مفيد؛ ص 381.
[32] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 257.
[33] همان؛ص258.
[34] همان؛ص232.
[35] همان ؛ ص462.
[36] ر.ک: تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 297 ، ارشاد مفيد؛ ص 418.
[37] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 462.
[38] ر.ک: تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 297 ، ارشاد مفيد؛ ص 418.
[39] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 258.
[40] معالى السبطين؛ ج 1؛ ص 246 ، ناسخ التواريخ؛ ج 2؛ ص 122.
[41] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 258.
[42] منظور از سوگند به طلاق و عتاق اين بوده است كه اگر سوگند خود را شكستند، همسران آنها خودبه خود مطلّقه شوند و تمام غلامان آنها آزاد گردند. جمعى از فقهاى عامّه عقيده داشتند كه اين گونه سوگند صحيح است.( عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 258).
[43] تاريخ ابن عساكر؛( در شرح حال امام حسين عليه السلام)؛ ص 194؛ ح 249.
[44] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 258.
[45]اخبار الطوال؛ ص 245.
[46] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 259.
[47] همان.
[48] همان ؛ ص620.
[49] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 11 ؛ ص373.
[50] فى ظلال نهج البلاغه؛ج 1؛ ص 247،تاريخ طبرى؛ ج 3؛ص 561.
[51] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 11، ص 374.
[52] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص171.
[53] همان؛ص673.
[54] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص56.
[55] همان.
[56] همان.
[57] همان.
[58] همان.
[59] اهداف قيام حسينى ؛ ص37.
[60] فتوح ابن اعثم؛ ج 5؛ ص 101، ملهوف( لهوف)؛ ص 71،انساب الاشراف؛ ص 82.
[61] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 244.
[62] همان ؛ ص357.
[63] همان ؛ ص362.