آموزه های اخلاقی امام کاظم علیه السلام از منظر معظم له

آموزه های اخلاقی امام کاظم علیه السلام از منظر معظم له


ریشه ها و پیامدهای روانی خود شیفتگی/ تواضع؛ زمینه ساز حکمت/ صبر و گوشه گیری از اهل دنیا/ چرا کوچک شمردن گناه، بزرگترین گناه است؟/ چرا جزع و فزع حرام است‌

سالروز ميلاد مسعود و مبارك امام كاظم عليه السّلام؛ بهانه ای است برای[1] بهره گیری از سخنان نورانی آن حضرت، چرا که آموزه های موسی بن جعفر علیه السلام به نوبۀ خود درس های بزرگ اخلاقى برای همۀ جوامع بشری است.[2]

لذا شایسته است تعالیم اخلاقى آن امام همام تبیین گردد و تصوير جالب و زنده اى از معارف کاظمی در اختيار مسلمانان قرار گیرد که در این نگاشته به گزیده ای از آن اشاره می شود.[3]

ریشه ها و پیامدهای روانی خود شیفتگی

عُجب و خودپسندى يكى از نشانه هاى جهل و نادانى است و طبق ضرب المثل معروف فارسى:«خودپسندى، جان من برهان نادانى بود»[4]

در این میان از جمله آثار سوء عُجب و خودپسندى اين است كه گاه اعمال زشت خود را نيك و صفات رذيله خويش را حسنه مى پندارد و اين بلاى بزرگى براى او مى شود؛ نه به اصلاح خويشتن مى پردازد و نه از گناهان خود توبه مى كند.[5]

در تبیین این مهم باید گفت انسان روى غريزه حب ذات معمولًا به خود و آثار خود بيش از اندازه علاقه مند است و غريزه «حبّ ذات» در[6]واقع مانند يك ذرّه بين، با قدرت بزرگ نمايى خود، افكار و اعمال انسان را در نظرش بزرگتر از آنچه هست جلوه مى دهد. به علاوه عيوب شخص را نيز كوچكتر از آنچه هست نشان مى دهد و مجموع اين دو جهت، عامل «عجب و خودپسندى» است.[7]

بر این اساس رذيله عُجب و خودپسندى، سرچشمه رذيله هاى ديگر نيز نظير «تكبر» مى شود كسى كه خويشتن را مى پسندد هنگامى كه در برابر ديگران قرار گرفت تكبر مى ورزد و گاه گرفتار رذيله هاى خودمحورى(اومانیسم) و انحصارطلبى نيز مى شود، زيرا وقتى زياد به خود معتقد شد، همه چيز را براى خود مى خواهد و در هر كارى خويش را محور مى بيند.[8]

در این زمینه يكى از ياران امام كاظم عليه السلام مى گويد: از آن حضرت پرسيدم آن عجب و خودپسندى كه عمل انسان را باطل مى كند، چيست؟ فرمود:«الْعُجْبُ دَرَجاتٌ مِنْها انْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوْءُ عَمَلِهِ فَيَراهُ حَسَناً فَيُعْجِبُهُ وَ يَحْسَبُ انَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً؛عُجب و خودپسندى درجاتى دارد؛ يكى از آنها اين است كه اعمال سوء انسان در نظرش تزيين شود آن را خوب ببيند و از آن خوشحال شود و در شگفتى فرو رود و گمان كند عمل نيكى انجام داده است.»[9]،[10]

محيط عزلت و تنهايى محيط بسيار مساعد براى پرورش بذر اين صفت رذيله مى باشد. ولى انسان با معاشرت و زندگى با ديگران خود را آنچنان كه هست مى شناسد، به ميزان واقعى كمالات و فضايل خود واقف مى گردد و از عيوب خويش با خبر مى شود و ضمناً با افرادى كه از او برجسته تر و داراى كمالات بيشترى هستند روبه رو مى گردد و در نتيجه پى به نقص خود مى برد و همين موضوع ريشه عجب را در او قطع مى كند و يا به حداقل مى رساند..[11]

آری هيچ تنهايى و غربتى از خودپسندى وحشتناك تر نيست. اگر در اين مطلب بينديشيم متوجّه مى شويم كه سرچشمه اصلى اين عمل ناپسند عدم شناخت خويشتن است، زيرا اگر انسان خود را به خوبى بشناسد كوچكى خود را در برابر[12]عظمت پروردگار و ناچيز بودن اعمالش را در برابر مسؤوليّت هاى سنگينى كه برعهده دارد و نعمت هاى عظيمى را كه خداوند به او بخشيده بداند هرگز گام در جادّه خودستايى نخواهد نهاد.[13]

تواضع؛ زمینه ساز حکمت

اوّلين شرط تحصيل علم و دانش تواضع است.[14] لذا انسان برای حصول حقيقت علم و دانش ؛ آن را در هر جا و نزد هر كس ببيند همچون گوهر گمشده اى می ربايد،آدم متواضع سخن حق را از هر كس كه باشد فرا مى گيرد؛ برادر، شاگرد، بزرگتر، كوچكتر، دشمن، دوست و خلاصه هيچ يك از اشخاص برايش تفاوتى ندارد، زیرا آنچه براى او مهم است فراگيرى علم و دانش است. امّا شخص متكبّر حاضر نيست از هيچ كس چيزى فرا گيرد؛ زيرا خود را برتر و داناتر از همه مى داند، بدين جهت روز به روز بر جهل و نادانى اش افزوده مى گردد.[15]

اشخاص متكبّر به آسانى حاضر نمى شوند بهترين علوم و دانش ها و برترين و والاترين حكمت ها را از افراد هم رديف و يا زير دست خود بپذيرند.[16]آنها علوم و دانش هايى را قبول دارند كه از فكر خودشان بجوشد در حالى كه صفت كبر و غرور اجازه نمى دهد مطلب مهمّى از كبر آنان بجوشد.[17]

حال آنکه تواضع هم در زندگى علمى و فرهنگى انسان اثر مى گذارد؛ چرا كه افراد متكبّر به خاطر تكبّرشان از رسيدن به حق محجوبند؛ و هم در زندگى اجتماعى چرا كه افراد متواضع از محبوبيّت فوق العاده اى در اجتماع بهره مى گيرند و همه مردم براى آنها احترام خاصّى قائلند؛ و هم در رابطه انسان با خدا مؤثّر است چرا كه روح عبادت، تواضع و كليد قبولى آن فروتنى است.[18]

امام كاظم، حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در حديث زيبايى در اين زمینه چنين مى فرمايد:«إِنَّ الزَّرْعَ يَنْبُتُ فِى السَّهْلِ، وَ لَايَنْبُتُ فِى الصَّفَا، فَكَذلِكَ الْحِكْمَةُ تَعْمُرُ قَلْبَ الْمُتوَاضِعِ، وَ لَاتَعْمُرُ قَلْبَ الْمُتَكَبِّرِ الْجَبَّارِ، لِانَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّكَبُّرَ مِنْ آلةِ الْجَهْلِ [19]؛زراعت در زمين نرم رشد و نمو مى كند و (هرگز) در زمين سخت و سنگلاخ نمى رويد، همين طور علم و دانش در قلبهاى متواضع جاى مى گيرد، ولى وارد قلب انسان متكبّر نمى شود؛ زيرا خداوند تواضع را ابزار عقل، و تكبّر را وسيله جهل و نادانى قرار داده است!»طبق اين روايت تواضع ابزار تعقّل و تفكّر و حکمت است.[20]

صبر و گوشه گیری از اهل دنیا

امام کاظم علیه السلام در فرازی به هشام فرمود:« الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ تَبارَكَ وَتَعالى اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيا وَالرّاغِبينَ فيها، وَرَغِبَ فيما عِنْدَ رَبِّه وَكانَ اللَّهُ آنِسَهُ فىِ الوَحْشَةِ وَصاحِبَهُ فىِ الوَحْدَةِ وَ غِناهُ فرى الْعَيْلَةِ وَمُعِزَّهُ في غَيْرِ عَشيرَةٍ؛[21]صبر و سازش با تنهايى نشان قدرت عقل است، هركه با خداى تبارك و تعالى آشنا شود، ازدنيا و دلباختگان دنيا كناره گيرد، و بدانچه نزد خداست دل بندد، خدا در وحشت انيس او، و در تنهايى رفيق او، و بى نيازى او در زمان ندارى وعزّت او در بى كسى است».[22]

روایت درباره بحث جدايى از اهل دنياست، و منظور از «وحدت» در اين حديث، وحدت در مقابل اهل دنياست. آن حضرت فرمود: صبر بر كناره گيرى از اهل دنيا نشانه قدرت عقل است، پس كسى كه خدا را به خوبى بشناسد از اهل دنيا و راغبين در دنيا جدا شده و راغب فيما عنداللَّه مى شود و در اين صورت است كه خداوند چند هدف براى او تشكيل مى دهد: اوّل اينكه در وحشت، انيس او خداست، دوم اينكه در تنهايى، همنشين او خداست سوم اينكه بى نيازى او در فقر خداست و چهارم اينكه عزّت دهنده او خداست بدون اينكه داراى عشيره و خاندان باشد.[23]

البته از نظر قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام «عزلت» پسنديده نيست، چون زندگى و روح انسان، روح اجتماعى است و انسان مدنى بالطبع است؛ منتها يك استثنا دارد و آن زمانى است كه فساد بر اهل زمان غلبه پيدا كند وظيفه انسان گوشه گيرى است.[24]

اين در صورتى است كه واقعاً فساد در همه جا باشد در غير اين صورت گوشه گيرى و تنهايى، سرچشمه بسيارى از مفاسد است.[25]

چرا کوچک شمردن گناه، بزرگترین گناه است؟

در حديث ديگرى از امام كاظم عليه السلام مى خوانيم كه فرمود:«لَا تَسْتَكْثِرُوا كَثِيرَ الْخَيرِ وَلا تَسْتَقِلُّوا قَلِيلَ الذُّنُوبِ فَإِنَّ قَلِيلَ الذُّنُوبِ يجْتَمِعُ حَتَّى يكُونَ كَثِيراً وَخَافُوا اللَّهَ فِى السِّرِّ حَتَّى تُعْطُوا مِنْ أَنْفُسِكُمُ النَّصَفَ؛كار خير را، هر چند زياد انجام دهيد بزرگ نشمريد (كه شما را از ادامه راه بازمى دارد) و گناهان كم را اندك ندانيد، زيرا گناهان كم جمع مى شود و تبديل به بسيار خواهد شد و از خدا در پنهانى نيز بترسيد تا انصاف را بتوانيد از ناحيه خود رعايت كنيد».[26]،[27]

اين حديث مى تواند اشاره به نكته ای در باب كوچك يا كم شمردن گناه باشد كه اگر انسان گناه را كم و يا كوچك بشمرد از تكرار آن بيم ندارد و زمانى متوجه مى شود كه به گناهان كبيره و بسيارى تبديل شده است، بنابراين كوچك شمردن گناه به هر حسابى كه باشد گناهى ديگر است.[28] زیرا گناهان «صغيره» در صورتى صغيره هستند كه تكرار نشوند و علاوه بر آن به عنوان بى اعتنايى و يا غرور و طغيان و كوچك شمردن گناه انجام نگيرند.[29]

در تبیین این مهم می توان گفت گناهانى كه انسان از آنها وحشت دارد و آنها را بزرگ مى شمرد آن قدر خطرناك نيستند زيرا همواره مراقب است كه دامن او را نگيرند، اما به هنگامى كه آن را كوچك شمرده و وحشت او زايل گشت به آسانى در مسير آن قرار مى گيرد، و چه بسا تكرار مكرر آن كه خود يكى ديگر از عوامل تبديل گناهان صغيره به كبيره است، براى هميشه او را از سعادت و خوشبختى دور مى سازد، از اين گذشته، گناه هرچه باشد. از يك نظر، بزرگ است زيرا شكستن حريم قانون خداوند بزرگ مى باشد.[30]

به راستى كوچك شمردن گناه خود يكى از خطاها است، كسى كه گناهى مى كند و آن را بزرگ مى شمرد و از كار خود ناراحت است در مقام توبه و جبران بر مى آيد، اما آن كس كه آن را كوچك مى شمرد و اهميتى براى آن قائل نيست و حتى گاه مى گويد:«خوشا به حال من اگر گناه من همين باشد»! چنين كسى در مسير خطرناكى قرار گرفته، و هم چنان به گناه خود ادامه مى دهد.[31]

افزون بر اين ها كوچك و بزرگ بودن گناه دقيقاً روشن نيست؛ چه بسا ما گناهى را كوچك بشمريم و در پيشگاه خداوند بزرگ باشد و مايه خشم و غضب او گردد.[32]

سخن آخر:( چرا جزع و فزع حرام است)

«جزع» نقطه مقابل «صبر» است و آن، حالت بى قرارى و ناشكيبايى در برابر حوادث و مشكلات است، به گونه اى كه انسان در برابر حادثه زانو زند، مأيوس شود، بى تابى كند و يا از تلاش و كوشش براى رسيدن به مقصد چشم بپوشد.[33]

جزع يكى از بدترين و نكوهيده ترين صفات است كه انسان را در دنيا و آخرت به بدبختى مى كشاند و از رسيدن به مقامات والا باز مى دارد و ارزش و مقام او را در جامعه كاسته، شربت زندگى را در كامش تلخ، و شهد حيات را شرنگ مى سازد.[34]

بی شک جزع و بى تابى هيچ مشكلى را حل نمى كند، تنها اثرش اين است كه روح و جسم انسان را در هم مى كوبد، لذا تنها پايه هاى ايمان و سلامت جسم و جان او را درهم مى كوبد، بلکه اجر و پاداش انسان را نيز برباد مى دهد.[35]زیرا جزع و ناشكيبايى دليل بر عدم رضا و عدم تسليم در برابر مقدرات الهى است. در واقع، اعتراض به عدل و حكمت پروردگار را در بردارد؛ هر چند صاحبش از آن غافل باشد.[36]

 امام كاظم عليه السلام در تقبیح جزع و فزع مى فرمايد: «وَ لاتَجْعَلُوا قُلُوبَكُم مَأْوىً لِلشَّهَواتِ انَّ اجْزَعَكُم عِنْدَ الْبَلاءِ لَاشَدُّكُم حُبّاً لِلدُّنيَا وَ انَّ اصْبَرَكُمْ عَلَى الْبَلاءِ لَازْهَدُكُم فِى الدُّنيَا؛ دل هاى خود را پناهگاه شهوات قرار ندهيد، آن كس كه در بلا، بيشتر بى تابى مى كند، علاقه اش به دنيا بيشتر است و آن كس كه در بلا، شكيباتر است، نسبت به دنيا، بى اعتناتر است».[37]،[38]

از اين روايت استفاده مى شود كه يكى از سرچشمه هاى مهم جزع و بى تابى، حرص و حبّ دنياست و براى كاستن از شدّت جزع، بايد از علاقه به دنيا كاست.[39]

متأسفانه ما از همه چيز غافليم و دل به دنيا بسته ايم و موقعيت خود را در اين جهان فراموش كرده ايم.[40] لذا به خاطر آنچه از دنيا به دست آورده ایم زياد خوشحال می شویم و آنچه را از دنيا از دست داده ایم بر آن تأسف میخوریم و جزع و فزع میکنیم؛ حال آنکه باید تمام همّت خود را به آنچه بعد از مرگ و پايان زندگى است متوجه سازیم.[41]

حقیقت آن است که افراد عاقل و بزرگوار و باشخصيت در برابر مصائب شكيبايى پيشه مى كنند، جزع و فزع به خود راه نمى دهند و مى دانند زندگى دنيا به هر حال، آميخته با درد و رنج هاست كه بسيارى از آن ها اجتناب ناپذير است و همگان گرفتار آن مى شوند، خواه يك فرد ضعيف باشد يا رئيس نيرومند يك كشور و فرمانده يك لشكر.[42]

اين شكيبايى سبب مى شود كه مردم زبان به ناشكرى نگشايند و از خداوند شكايت نكنند و در عمل نيز جزع و فزع ننمايند بلكه خدا را شكر گويند و مصيبت را آزمون الهى يا جبران خطاها و يا مقدمه نعمتى بدانند.[43]

 

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir


[1] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص679.

[2] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ ترجمه ج 3 ؛ ص493.

[3] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص80.

[4] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 13، ص: 637.

[5] همان ؛ ص356.

[6] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص59.

[7] همان؛ ص 60.

[8] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 13، ص 637.

[9] « نورالثّقلين»؛ ج 4؛ ص 351؛ ح 30.

[10] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص200.

[11] زندگى در پرتو اخلاق، ص 60.

[12] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص368.

[13] همان؛ ص 369.

[14] والاترين بندگان ؛ ص69.

[15] همان.

[16] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص57.

[17] همان؛ ص 58.

[18] همان ؛ ص76.

[19] بحارالانوار؛ ج1؛ ص 153.

[20] والاترين بندگان ؛ ص69.

[21]  بحارالانوار؛ ج 70؛ ص 111، ميزان الحكمه؛ مادّه« العزلة».

[22] گفتار معصومين(ع) ؛ ج 1 ؛ ص163.

[23] همان؛ ص 164.

[24] همان.

[25] همان.

[26]  كافى؛ ج 2؛ ص 287؛ ح 2.

[27] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص777.

[28] همان.

[29] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص394.

[30] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص74.

[31] تفسير نمونه، ج 14، ص: 409.

[32] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 14، ص: 778

[33] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص457.

[34] همان.

[35] همان.

[36] همان؛ص458.

[37] بحارالانوار؛ج 1؛ ص 106.

[38] اخلاق در قرآن، ج 2، ص: 459.

[39] همان.

[40] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 1 ؛ ص657.

[41] همان ؛ ج 9 ؛ ص263.

[42] همان ؛ ج 15 ؛ ص342.

[43] همان.

captcha