بی شک دعاها و زياراتى كه از جانب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمّه هدى عليهم السلام صادر شده، موجب خواهد شد تا همه عاشقان راز و نياز با خدا و شيفتگان زيارت اولياءاللَّه از اين چشمه های جوشان معنويّت، سيراب گردند[1]و آثار فوق العاده سازنده اى در تربيت نفوس زيارت كنندگان، و ارتقاى روح آنان و پرورش والاترين ارزش هاى معنوى و اخلاقى ایفا نماید.[2]
هم چنین توجه به مقامات والاى اين پيشوايان بزرگ و ذكر صفات و سجاياى آنان، بازتابى در زيارت كننده آن بزرگواران خواهد داشت و جامعه به سوى آن انوار الهی فرا خوانده خواهد شد.[3]
لذا كسى كه كمترين آشنايى با مسايل روانى و روحيه الگوپذيرى انسان داشته باشد، تصديق خواهد كرد كه اگر زائرى با توجّه و حضور قلب به محتواى بلند كلمات و جملات زيارات ائمۀ معصومین علیهم السلام بیندیشد در هر جمله اى از اين زيارات يك درس مهمّ تربيتى و انسان ساز نهفته است؛ در این میان زيارت جامعه كبيره که مصدر و مبدأش خود امام هادى عليه السلام است و اين كلمات بليغ و فصيح كه برخوردار از همه مراتب اظهار ارادت و بيان فضايل و مكارم است، از خود آن جناب صادر شده،[4] در نوع خود جامع ترين زيارات است و در آن درس هاى عجيبى نهفته است.[5]
زیارت جامعه کبیره در یک نگاه
«شيخ صدوق» در كتاب «من لا يحضره الفقيه» از يكى از ياران حضرت هادى عليه السلام روايت كرده كه گفت: خدمت آن حضرت عليه السلام عرض كردم: يابن رسول اللَّه! زيارتى به من تعليم فرما كه از حيث بلاغت كامل باشد و با آن، هر كدام از شما را كه خواستم زيارت كنم.[6]
آن حضرت فرمود: پس از غسل زيارت، هرگاه به درگاه حرم رسيدى بايست و بگو:[7]«اشْهَدُ انْ لا الهَ الَّا اللَّهُ، وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ؛گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست، يگانه است و شريكى ندارد و گواهى مى دهم محمّد- كه درود خدابر او و خاندان پاكش باد بنده و فرستاده اوست».[8]
و چون وارد حرم شدى و نگاهت به قبر افتاد، مى ايستى و سى مرتبه «اللَّهُ اكْبَرُ» مى گويى. سپس اندكى با آرامش دل و آرامش تن و كوتاه گرفتن گام ها راه مى روى، آنگاه مى ايستى و بار ديگر سى مرتبه «اللَّهُ اكْبَرُ»مى گويى، سپس نزديك قبر مطهّر مى روى و چهل مرتبه «اللَّهُ اكْبَرُ»مى گويى تا صد مرتبه كامل شود.[9]
آنگاه مى گويى:[10]«السَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَوْضِعَ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ، وَمَهْبِطَ الْوَحْىِ، وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ، وَخُزَّانَ الْعِلْمِ، وَمُنْتَهَى الْحِلْمِ، وَاصُولَ الْكَرَمِ، وَقادَةَ الْأُمَمِ، وَاوْلِيآءَ النِّعَمِ، وَعَناصِرَ الْأَبْرارِ، وَدَعآئِمَ الْأَخْيارِ...؛سلام بر شما اى خاندان نبوت، و جايگاه رسالت و محلّ رفت و آمد فرشتگان و نزول وحى و معدن رحمت و خزانه داران دانش و نهايت بردبارى و پايه هاى بخشش و رهبران امّت ها و صاحبان نعمت ها، و سرچشمه هاى نيكى و تكيه گاه هاى نيكوكاران ...»[11]و«...اسْئَلُكَ انْ تُدْخِلَنى فى جُمْلَةِ الْعارِفينَ بِهِمْ وَبِحَقِّهِمْ، وَ فى زُمْرَةِ الْمَرْحُومينَ بِشَفاعَتِهِمْ، انَّكَ ارْحَمُ الرَّاحِمينَ، وَصَلَّى اللَّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرينَ، وَسَلَّمَ تَسْليماً كَثيراً، وَحَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ؛[12]... از تو مى خواهم كه مرا در زمره عارفان به آنان و حقّشان و آمرزيدگان به واسطه شفاعتشان داخل كنى زيرا كه تو مهربان ترين مهربانانى، و خدا بر محمد و خاندان پاكش درود فرستد و سلام فراوان خدا بر آنان باد و خداوند براى ما كافى و بهترين سرپرست است».[13]
وجه نامگذاری زیارت جامعه کبیره
زیارت جامعه، به زيارت هایی اطلاق می شود كه با آن هر امام را به تنهايى و يا همه ائمّه را با هم مى توان زيارت كرد، و از آنجا که این زیارت متنی مفصلتر از بقیه زیارتنامهها دارد به «زیارت جامعه کبیره» معروف شده است. [14]
جامعه کبیره بلیغ ترین و فصیح ترین زیارت است
ناگفته پيداست مى توان از زيارات جامعه به ویژه از زيارت جامعه كبيره امام هادی علیه السلام به عنوان مهمترین زيارت ها استفاده كرد.[15] همانگونه که آن زیارت پرمعنا به نظر «علّامه مجلسى» و ديگران از بهترين زيارت هاست .[16]
لذا «علّامه مجلسى» پس از نقل زيارت جامعه کبیره مى گويد: اين زيارت از جهت سند، صحيح ترين، و از جهت موارد شمولش نسبت به ائمّه عليهم السلام شامل ترين و عام ترين زيارات، و از جهت لفظ، روشن ترين و فصيح ترين، و از جهت معنا و محتوا بليغ ترين، و از جهت شأن و مقام، عالى ترين زيارات است.[17]،[18]
«مجلسى اوّل» (پدر بزرگوار علّامه مجلسى) نيز در شرح «من لا يحضره الفقيه» مى فرمايد: اين زيارت احسن و اكمل زيارات است و من تا زمانى كه در عتبات عاليات بودم زيارت نكردم ائمّه عليهم السلام را مگر به اين زيارت.[19] از حكايتى كه مرحوم «حاجى نورى» (قدّس اللَّه نفسه) در كتاب «نجم الثاقب» نقل مى كند به دست مى آيد كه بايد بر اين زيارت مواظبت و مداومت داشت و از آن غافل نبود.[20]،[21]
مفهوم عصمت
عصمت معناى عامى دارد كه به معناى محفوظ ماندن، به ويژه محفوظ ماندن از گناه است. گاه اين حالت در حد كمال ديده مى شود كه مقام والاى انبيا و امامان عليهم السلام است. آن ها ملكه اى نفسانى دارند كه از هر گناه و خطا آنان را باز مى دارد و همين مقام سبب اعتماد همه مردم به آن ها مى شود كه گفتار و رفتارشان حجت و سرمشق براى همگان باشد.[22]
بسيارى از افراد هنگامى كه بحث عصمت انبيا را مطالعه مى كنند، فوراً از خود سؤال مى نمايند كه مقام عصمت يك موهبت الهى است كه الزاماً به پيامبران و امامان داده شده، و هركس مشمول اين «موهبت» گردد در برابر گناه و خطا بيمه شده است، بنابراين معصوم بودن آنها فضيلت و افتخارى محسوب نخواهد شد، هركس مشمول چنين موهبتى گردد از تمامان گناهان و خطاها فاصله خواهد گرفت، و اين يك الزام الهى است.
لیکن كسانى كه اين اشكال را مطرح مى كنند توجه به ريشه هاى عصمت انبيا ندارند، آنها چنين مى پندارند كه مقام عصمت مثلًا مانند مصونيت در برابر بعضى از بيمارى هاست كه از طريق تزريق بعضى از واكسن ها انجام مى شود، و هركس چنان تزريقى در مورد او انجام شود مبتلا به آن بيمارى نمى گردد چه بخواهد و چه نخواهد.حال آنکه مصونيت معصومين در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقواى آنها سرچمه مى گيرد، درست همانند پرهيز از پاره اى از گناهان براى فرد فرد ما كه به خاطر علم و آگاهى و ايمان و معرفت آن را ترك مى كنيم، مثلًا كسى كه اطلاع كافى درباره آثار مخرب مواد مخدر دارد و به خوبى مى داند آلوده شدن به آن سبب قطعى براى مرگ تدريجى است سپس هرگز به سراغ آن نمى رود، مسلّماً اين ترك مواد مخدر براى او يك فضيلت است كه از علم و آگاهى او سرچشمه مى گيرد، و با داشتن اين علم هرچند آن را ترك مى كند ولى اجبارى در كار نيست و توانايى استعمال مواد مخدر را دارد.[23]
با این تفاسیر بهتر می توان به فراز نورانی«زيارت جامعه » پی برد که:«عصمكم اللَّه من الذلل و آمنكم من الفتن، و طهركم من الدنس،و اذهب عنكم الرجس، و طهركم تطهيرا؛خداوند شما را از لغزش ها حفظ كرد و از فتنه انحرافات در امان داشت، و از آلودگيها پاك ساخت و پليدى را از شما دور كرد، و كاملا تطهير نمود.»[24]
امامان نور و صراط مستقیم
ائمّه هدى عليهم السلام نور هستند و پرتو افشان هدایت و افشا کنندۀ ظلمت ها و تاريكى ها مى باشند؛ لذا در زيارت جامعه كبيره آمده است:«خَلَقَكُمُ اللَّهُ انْواراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينِ؛اى امامان بزرگوار! خداوند شمارا نورهايى در اطراف عرش خويش آفريده است.»[25]
در این فراز،ائمه علیهم السلام تشبيه به نور شده اند؛ که در واقع به يك نقطه مشترك بر مى گردد؛ ائمّه چون جانشينان رسول خدا هستند؛ پس آنها به خدا و انوار الهی باز مى گردند.[26]
منظور از نور خدا، «نور ايمان» است که شعله فروزنده و مصباحى است كه در «زجاجه» و «حباب» قلب انسان قرار دارد و قلب و نور ايمان در چراغدانى به نام استخوان هاى محكم سينه قرار دارند. «مشكوة» سينه مؤمن است و «زجاجه» قلب او و «مصباح» نور ايمان شعله ور و فروزان در قلب مؤمن.[27]
شعله نور ايمان در قلب مؤمن از درخت پر بركتى، مواد سوختى خود را تأمين مى كند. مادّه انرژى زاى نور ايمان، كلمات نورانى قرآن مجيد و روايات معصومين عليهم السلام است؛ يعنى آيات و روايات همانند روغن زيتون براى چراغ است كه چراغ ايمان را در درون قلب انسان شعله ور مى سازد و بدين وسيله نورانيّتش روز به روز تقويت مى شود؛ بنابراين، مؤمن هرچه به آيات و روايات نزديك تر شود، نورانيّت او بيشتر مى شود.[28]
مادّه انرژى زاى چراغ ايمان (آيات و روايات) از شجره مباركه وحى نشأت گرفته است كه نه شرقى است و نه غربى، نه جنبه مادّه محض دارد و نه معنوى محض است، و همه چيز را تحت پوشش خود قرار مى دهد؛ اين مادّه انرژى زا بسيار زلال و صاف و خالص است، خطايى در آيات قرآن و كلمات معصومين نيست، فروزان و روشن است. نيازى به مادّه ديگرى ندارد كه آن را بر افروخته كند. آيات و روايات، هر كدام نورى است روى نور، آيات الهى در قرآن مجيد نور است، كلمات پيامبراكرم صلى الله عليه و آله نورى بر نور آيات الهى و كلمات معصومين «نُورٌ عَلى نُورٍ» است.[29]
و جالب اين كه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت و روشنايى كسب مى كند:قرآن نور است چون كلام اوست.آيين اسلام نور است چون آيين اوست.پيامبران نورند چون فرستادگان اويند.[30]امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آيين او بعد از پيامبرانند.[31]
در منطق قرآن نیز این مهم قابل مشاهده است، چنان كه در باره گروهى از پيامبران چنين مى خوانيم:«وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدِينَ ؛[32] آنها را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مى كردند، و انجام كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و آنها تنها مرا پرستش مى كردند».[33]
اينها امامانى هستند که با برنامه های روشن پيشواى متقين در مسير هدايتند؛ زيرا توحيد خالص و دعوت به خير و نيكى و حق و عدالت، متن برنامه آنها را تشكيل مى دهد، اينها امامان نورند كه خط آنها در سلسله انبياء و اوصياء تا پيامبر خاتم و اوصيايش تداوم يافته است.[34]
به اين ترتيب بارزترين و روشن ترين مصاديق «صراط مستقيم»، راه پيامبر و[35]على عليه السلام و فرزندان معصوم او از نسل فاطمه زهرا عليها السلام است كه هر كس دست به دامن ولاى آنها زند و در خطّ آنها حركت كند، قدم در راه مستقيمى گذارده است كه او را به خدا نزديك، و از گمراهى و انحراف دور مى سازد.[36]
ائمه معصومین؛ دعوتگران به محبت؛ توحید و خداپرستی
در طول تاريخ بشر، پيامبران و جانشينان آنان، امامان معصوم و جانشينان خاصّ و عامّ آنها، علما، فقها و تمامى كسانى كه در خطّ آنها بوده اند، مورد اتّهام منكران خدا قرار گرفته و مى گيرند و آنان انواع تهمت و برچسب را بر اين پويندگان راه حقّ و حقيقت مى زدند تا با اين نسبت هاى دروغين و زشت، مردم حق جو و تشنه معارف الهى را از اطراف آنها پراكنده سازند؛ولى مى دانيم كه دروغ فروغى ندارد و خورشيد حقيقت، هيچ گاه در پشت ابر پنهان نمى ماند.[37]
در این میان وهابيّت در اتّهام زنی به شيعه و برخى از مذاهب اهل سنّت به شرك؛ تصوّر مى كند كه ما براى اولياءاللّه نقش مستقل از خداوند قائليم و آنها را در عرض خداوند مى دانيم؛ در حالى كه ما قائلیم هر کسی که اولياءاللّه و ائمّه معصومين عليهم السلام را خدا بدانند يا صفات مخصوص خدايى براى آنها قائل باشند، كافراست.[38]
این حکم از آن جهت است که عقيده شيعه در باب توحيد، و يگانگى ذات و صفات خداوند، چنان محكم و روشن است، كه هر گونه شبهه اى را كه بويى از شرك به خدا يا تعدد، و تركيب در ذات و صفات خداوند بدهد، برخلاف توحيد مى داند و ذات خدا را پاك و منزه مى شمارد.[39]
در واقع شيعه معتقد است بزرگان و اولياى دين، مى توانند به اذن و دستور خداوند كارهايى را كه ديگران از انجام آن عاجزند، انجام دهند و يا شفيع و واسطه بين بندگان و خدا بشوند تا حضرت حق مشكلات بندگان را حل كند؛ بنابراين دعا و توسّل شيعه، نه شرك است و نه كفر.[40]
لیکن وهّابى ها، كه دم از توحيد و شرك مى زنند، اين تقسيم بندى ها را كه در پرتو تعاليم پيشوايان شيعه عليهم السلام به آن ها رسيده، درك نمى كنند؛ بدين جهت مرتّب ديگران را متّهم به شرك مى نمايند.[41]
به راستی مایۀ تعجّب است که چگونه پيشوايان وهّابى از واژه «شرك» كه معنى روشنى دارد، چنين برداشتى كرده و هرگونه درخواست از بندگان صالح خدا را كه جز به اذن خدا كارى نمى كنند شرك دانسته اند، مطلبى بر خلاف صريح قرآن؟![42]
و یادر زيارت معروف جامعه خطاب به ائمۀ معصومین علیهم السلام مى گوييم:«إلَى اللهِ تَدْعُونَ وَ عَلَيْهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ وَ لَهُ تُسلِّمُونَ وَ بِامْرِهِ تَعْمَلُونَ وَ إلَى سَبِيلِهِ تَرْشُدُونَ؛ شما امامان به سوى خدا دعوت مى كنيد و به او دلالت مى كنيد و به او ايمان داريد و تسليم او هستيد و مردم را به سوى راه او ارشاد مى نماييد».[43]
در اين شش جمله تمام ضميرها به خداوند بزرگ بازمى گردد، لذاسخن از خدا و دعوت به توحيد است، آيا اين شرك است يا ايمان؟[44]
و یا در فراز دیگر از زيارت جامعه از محبّت و توحيد و شرك ستيزى آن عزيزان و مطيع محض خدا بودنشان دم مى زنیم و عرضه مى داریم:«السَّلامُ عَلَى الدُّعاةِ الَى اللَّهِ، وَالْأَدِلّاءِ عَلى مَرْضاتِ اللَّهِ، وَالْمُسْتَقِرّينَ فى أَمْرِ اللَّهِ، وَالتَّامّينَ فى مَحَبَّةِ اللَّهِ، وَالْمُخْلِصينَ فى تَوْحيدِ اللَّهِ، وَالْمُظْهِرينَ لِأَمْرِ اللَّهِ وَنَهْيِهِ، وَعِبادِهِ الْمُكْرَمينَ، الَّذينَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ، وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ؛[45]سلام بر دعوت كنندگان به سوى خدا و هدايت كنندگان بر اسباب خشنودى خدا، و ثابت قدمان در فرمان خدا، و خالصان در محبّت خدا، پاكدلان در يگانگى خدا و ظاهركنندگان امر و نهى خدا، و بندگان گرامش كه بر گفتار او پيشى نمى گيرند و به فرمانش عمل مى كنند.»[46]
امكان ندارد آن كس كه اين سخن را از روى معرفت مى گويد، به شرك و نفاق روى آورد و در راستاى توحيد و اخلاص قدم برندارد![47]
ممكن نيست كه زيارت كننده در خطاب به آن بزرگواران از تقوا، راستگويى، محوريّت در يگانه پرستى، عصمت از لغزش ها و فتنه ها، طهارت از پليدي ها و آلودگي هاى آنان سخن بگويد و اعلان بدارد كه من گواهى مى دهم شما امامان با تقوا، صادق، قيام كننده به امر پروردگار و عمل كننده به اراده او هستيد، شما اركان توحيد خداوند و راهنمايان به صراط مستقيم او هستيد. خداوند شماها را از لغزش ها دور داشته و از فتنه هاى دين امنيّت بخشيده و از هر گونه آلودگى گناه پاك ساخته است؛ در عين حال عزمش را بر پرهيزكارى و راستگويى و دورى از آلودگى ها و استقامت در صراط مستقيم توحيد، جزم ننمايد.[48]
با این تفاسیر خطاب به گروه های وهابی می گوئیم چطور شيعه را متّهم به شرك و پرستش امامان معصوم مى كنيد در حالى كه ناب ترين و خالص ترين مفاهيم و مضامين توحيدى در زيارتنامه هاى مربوط به آن بزرگواران آمده است.[49]
به راستى چه غافلند آنانى كه به گمان واهىِ «پرهيز از شرك» مردم را از زيارت اين بزرگان، با آن همه بركات معنوى و مادّى باز مى دارند! و خود را مسلمان مى دانند در حالى كه از حقيقت اسلام دورند؛ چرا كه زيارت آن بزرگواران به عنوان «اولياءاللَّه» و درخواست از آنان به عنوان «شفيعان درگاه الهى» و «عباد صالحين پروردگار» عين توحيد و يكتاپرستى است، و سبب پرورش روح تقوا و ايمان است. گويا نمى دانند كه در زيارت آنها، گاه صدها بار نام خداى يگانه برده مى شود و مثل زيارت جامعه ، با يكصد بار تكبير و توحيد پروردگار آغاز مى گردد و با «نماز زيارت» كه نيايش خالصانه اى به درگاه خداست پايان مى يابد.[50]
ناديده گرفتن چنين زيارت ها و شرك پنداشتن چنين عرض ارادت ها دليلى ندارد، جز سياه بودن دل و غوطه ور بودن در گمراهى و عدم آگاهى از كرامات و معجزات آن بزرگواران و آثار و بركات فراوان مادّى و معنوى كه از جانب آن ارواح مقدّسه نصيب زوّارشان مى شود و بى خبرى از محتواى بلند زيارتنامه هايى كه آميخته با توبه و انابه، و دعا و نيايش و عبوديّت و خضوع در مقابل پروردگار يگانه و بازگشت به سوى اوست؛ اين حقيقتى است كه كمترين آشنايى با آداب زيارت، آن را آشكار مى سازد، و آثار فوق العاده تربيتى آن را روشن مى كند.[51]
از این رو اشكال از بى سوادى يا كم سوادى وهّابى هاى تندروى است كه اين مطالب را نمى فهمند، و يا مى فهمند و شهامت اقرار به اشتباهاتشان را ندارند. به اميد روزى كه شاهد پايان يافتن اين كج فهمى ها باشيم.[52]
زیارت جامعه کبیره؛ تحقق عینی الگو پذیری از امامان معصوم
عشق و علاقه به اهل بيت و ولاءِ امامت به معنى الگو قرار دادن امامان براى اعمال و رفتار خويش است؛[53] لذا مومنان در هر قدم، نيكان و پاكان مخصوصاً پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام را اسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند؛ اين از گامهاى مؤثّر براى وصول به هدف آفرينش انسان يعنى تهذيب نفس و پرورش فضائل اخلاقى است.[54]
با این تفاسیر امكان ندارد زائرى روى به آنان كرده، از صبر و استقامت و جهاد و تلاش و از خودگذشتگى آنان در راه خدا و از اقامه نماز و اداى زكات و امر به معروف و نهى از منكر آنان حرف بزند و در زیارت جامعه کبیره بگويد:[55]««فَعَظَّمْتُمْ جَلالَهُ، وَاكْبَرْتُمْ شَأْنَهُ، وَمَجَّدْتُمْ كَرَمَهُ، وَادَمْتُمْ ذِكْرَهُ، وَوَكَّدْتُمْ ميثاقَهُ، وَاحْكَمْتُمْ عَقْدَ طاعَتِهِ، وَنَصَحْتُمْ لَهُ فِى السِّرِّ وَالْعَلانِيَةِ، وَدَعَوْتُمْ الى سَبيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَبَذَلْتُمْ انْفُسَكُمْ فى مَرْضاتِهِ، وَصَبَرْتُمْ عَلى مااصابَكُمْ فى جَنْبِهِ، وَاقَمْتُمُ الصَّلاةَ، وَآتَيْتُمُ الزَّكاةَ، وَامَرْتُمْ ، بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَيْتُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَجاهَدْتُمْ فِى اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ، حَتّى اعْلَنْتُمْ ، دَعْوَتَهُ، وَبَيَّنْتُمْ فَرآئِضَهُ، وَاقَمْتُمْ حُدُودَهُ، وَنَشَرْتُمْ شَرايِعَ احْكامِهِ؛[56]پس شكوهش را ارج نهاده، و جايگاهش را بزرگ داشتيد، و بخشندگيش را ستوديد، و پيوسته او را ياد كرديد،و پيمانش را محكم ساختيد، و عهد بندگيش را استوار نموديد، در آشكار و پنهان خيرخواهيش كرده با حكمت و اندرز نيكو (مردم را) به راهش دعوت نموديد، و جانتان را در راه خشنوديش فدا كرديدو بر مصيبت هايى كه در راه خدا به شما رسيد صبر نموديد و نماز را به پا داشته و زكات را پرداختيد، و امر به معروف و نهى از منكر كرده و در راه خدا به شايتگى جهاد نموديد، تا جايى كه دعوتش را آشكار كرديد،و واجباتش را بيان نموديد و حدودش را به پا داشته و قوانين احكامش را ترويج نموديد»ولى خودش اهل صبر و تلاش و جهاد نباشد و به نماز و زكات اهمّيّت لازم را ندهد و نسبت به حدود و قوانين الهى، تسامح به خرج دهد.[57]
به راستی چگونه ممكن است كه خطاب به آنان اعلان كند كه«مُنْتَظِرٌ لِامْرِكُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِكُمْ، آخِذٌ بِقَوْلِكُمْ، عامِلٌ بِامْرِكُمْ ... وَمُقَدِّمُكُمْ امامَ طَلِبَتى وَحَوآئِجى وَارادَتى فى كُلِّ احْوالى وَامُورى ؛[58] من منتظر ظهور و حاكميّت شما هستم، به فرمان شما گردن مى نهم، در پيشاپيشِ تمام خواسته ها و حوائجم، خواست شما را در نظر مى گيرم» ولى در عمل، به همه اين قول ها و پيمان ها پشت پا بزند؟![59]
طبق اين فرازهای روایی از زیارت جامعه، موظّفيم دوستان خدا را دوست داريم و پيشوايان بزرگ دين يعنى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام را در همه چيز اسوه و الگوى خود قرار دهيم.[60]
حکمت صلوات در کلام امام هادی علیه السلام
حقيقت اين است كه روايات اسلامى اهميّت فوق العاده اى براى صلوات بر پيامبر صلی الله علیه و آله و ائمۀ معصومین علیهم السلام ذكر كرده و در منابع شيعه و اهل سنّت ثواب و پاداش فوق العاده اى براى اين عمل ذكر شده، به اندازه اى كه مايه اعجاب و شگفتى است.[61]
در اينجا قبل از هر چيز، اين سؤال پيش مى آيد كه اين همه اهميّت براى چيست؟ و چه فلسفه اى در صلوات بر پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نهفته شده است؟در پاسخ به اين سؤال مى توان گفت كه نخستين فلسفه آن اين است كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و مقام شامخ او و منزلت اهل بیت علیهم السلام فراموش نشود، و لازمه آن اين است كه اسلام و برنامه هاى اسلامى متروك نمى شود و به اين ترتيب ادامه صلوات بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله رمز بقاى اسلام و نام مبارك او است.[62]
ديگر اين كه اين صلوات و درود سبب مى شود كه ما به مقام والاى آن حضرت بيشتر آشنا شويم و از اخلاق و اعمال و صفاتش الگو بگيريم و لذا از بعضى از تعبيرات استفاده مى شود كه صلوات بر آن حضرت، باعث پاكيزگى اخلاق و طهارت اعمال و ريزش گناهان ما مى شود، چنان كه در زيارت جامعه کبیره مى خوانيم:««و جعل صلاتنا عليكم و ما خصّنا به من ولايتكم طيبا لخلقنا و طهارة لأنفسنا و تزكية لنا و كفّارة لذنوبنا؛خداوند صلوات ما را بر شما (پيامبر و آل پيامبر) و ولايت ما را نسبت [63]به شما، سبب پاكيزگى اخلاق، طهارت نفوس و نموّ و رشد معنوى و كفّاره گناهان ما قرار داده است»[64]
در روايات متعدّد ديگرى نيز اشاره به بخشودگى گناهان، به هنگام درود بر پيامبر و آل او شده است.از طرفى صلوات و درود بر پيامبر و آل او، رحمت تازه الهى را بر روح پاك آنها فرو مى فرستد و از آنجا كه آنها منبع فيض اند، از سوى آنها به امّت نيز سرازير مى شود بنابراين، درود و رحمت بر آنها، در واقع درود و رحمت بر خود ما است.[65]
اضافه بر اين، فرستادن صلوات و درود بر آن بزرگواران، نوعى حق شناسى و قدردانى و تشكّر از زحماتى است كه براى هدايت امّت كشيده اند و بى شكّ اين حقّ شناسى و قدردانى اجر و پاداش الهى دارد.[66]
و الحق معکم و فیکم و منکم و الیکم
امامان معصوم ، اوصياى پيامبر، حاميان حق و پاسداران اطاعت فرمان خدا هستند.[67]لذا ائمه معصومین عليهم السلام خود معيار سنجش حق به شمار می آیند، و حق بر محور آنان دور مى زند، و آن انوار الهی شاخص حق و باطلند.[68]
از این رو به هر گونه معيار سنجش، و قانون صحيح الهى، و حتى شخص پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و امامان راستين عليهم السلام كه وجودشان معيار تشخيص حق از باطل است، میزان اطلاق مى گردد.[69]
همان گونه كه در زيارت جامعه مى خوانيم: «و الحقّ معكم و فيكم و منكم و إليكم و أنتم أهله و معدنه؛ حق همواره با شما و در ميان شما و از ناحيه شماست و به سوى شما مى آيد و شما اهل حق و معدن آن هستيد»[70]
سخن آخر:( طلاب با معرفی هر چه بيشتر امام هادی علیه السلام به جنگ هتاكان بروند)
در خاتمه باید گوشرد نمود از جمله نیازهای جدی تاریخ، تصویر روزآمد و علمی از تاریخ امامان اهل بیت علیه السلام است، امروزه شبهات درباره زندگی و شخصیت پیشوایان ما و جهل نسبت به آنان، خاصه در فضای مجازی، بیداد می کند. همه اینها پاسخ های روشن، استوار و مبرهن با ادبیات روز را می طلبد.[71]
در این میان پژوهش و تحقیق درباره امام هادی علیه السلام حکایت دیگری است، چراکه تاکنون کمتر به این گسترده پرداخته شده است.[72]
لذا شایسته است جهت پاسخ به این نیاز جدی و لازم، طلاب حوزه های علمیه، دامن همت به کمر استوار سازند و درباره این مقطع از تاریخ امامان اهل بیت علیه السلام به پژوهش اقدام نمایند .البته استقبال پژوهشگران و فرهیختگان حوزه و دانشگاه در این زمینه مایۀ مسرت است؛ امید است که این کامیابی ها در خدمت به اهل بیت علیه السلام، مورد رضای خداوند متعال و توجه حضرت ولی عصر ارواحناه فداء قرار گیرد.[73]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص15.
[2] همان ؛ ص205.
[3] همان.
[4] همان ؛ ص484.
[5] همان؛ص206.
[6] كليات مفاتيح نوين ؛ ص537.
[7] همان.
[8] همان.
[9] چنان كه مجلسى اوّل گفته: شايد علت گفتن صد مرتبه تكبير اين باشد كه مبادا زائرى با توجّه به عبارات بلند اين زيارتنامه درباره ائمّه عليهم السلام دچار غلوّ شود و يا از عظمت خداوند متعال( و اين كه آنچه آنها دارند از جانب خدا و به اذن خداست) غافل گردد؛( روضة المتقين؛ ج 5؛ ص 453).
[10] كليات مفاتيح نوين ؛ ص537.
[11] همان؛ ص 538.
[12] فقيه؛ ج 2؛ ص 609؛ ح 3213 ، عيون الاخبار؛ ج 2؛ ص 272؛ ح 1 ، بحارالانوار؛ ج 99؛ ص 127.
[13] كليات مفاتيح نوين ؛ ص548.
[14] همان ؛ ص536.
[15] همان ؛ ص479.
[16] كليات مفاتيح نوين ؛ ص242
[17] بحارالانوار؛ ج 99؛ ص 144.
[18] كليات مفاتيح نوين ؛ ص548.
[19] روضة المتّقين؛ ج 5؛ ص 452.
[20] نجم الثاقب؛ ص 603.
[21] كليات مفاتيح نوين ؛ ص548.
[22] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص755.
[23] پيام قرآن، ج 7، ص: 190.
[24] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص297.
[25] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 2 ؛ ص112.
[26] همان ؛ ص113.
[27] همان ؛ ص117.
[28] همان.
[29] همان.
[30] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص296.
[31] همان؛ص 297.
[32] سوره انبياء؛ آيه 73.
[33] تفسير نمونه، ج 16، ص92.
[34] همان.
[35] پيام قرآن ؛ ج 9 ؛ ص382.
[36] همان؛ ص 383.
[37] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 2 ؛ ص21.
[38] رسالة توضيح المسائل (فارسى) ؛ ص34.
[39] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص10.
[40] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 1 ؛ ص270.
[41] آيات ولايت در قرآن ؛ ص254.
[42] وهابيت بر سر دو راهى ؛ ص90.
[43] شيعه پاسخ مى گويد ؛ ص92.
[44] همان.
[45] زيارت جامعه؛ فقيه؛ج 2؛ ص 610.
[46] كليات مفاتيح نوين ؛ ص206.
[47] همان.
[48] همان.
[49] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص63.
[50] كليات مفاتيح نوين ؛ ص208.
[51] همان ؛ ص209.
[52] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله)، ص: 64.
[53] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص393.
[54] همان ؛ ص375.
[55] كليات مفاتيح نوين ؛ ص206.
[56] زيارت جامعه؛ فقيه؛ج 2؛ ص 611.
[57] كليات مفاتيح نوين ؛ ص207.
[58] زيارت جامعه؛ فقيه؛ج 2؛ ص 614.
[59] كليات مفاتيح نوين ؛ ص207.
[60] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص366.
[61] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص192.
[62] همان؛ ص196.
[63] همان.
[64]همان؛ص 197.
[65] همان.
[66] همان ؛ ص196.
[67] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص204.
[68] قهرمان توحيد، شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم (ع) ؛ ص44.
[69] لغات در تفسير نمونه ؛ ص568.
[70] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص205.
[71] متن پیام حضرت آیتالله العظمی مکارم شیرازی به همایش سیره و زمانه امام هادی علیه السلام؛12/9/1396.
[72] همان.
[73] همان.