«لَا الَّذى احْسَنَ اسْتَغْنى عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ، وَلَا الَّذى اسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ، يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِ ؛ نه آنكه نيكى مى كند بى نياز از كمك و بخشش توست و نه آنكه بدى كرده و بر تو به اندازه يك نفس جرأت نموده و تو را خشنود نساخته از قدرتت بيرون است، اى پروردگار من، اى پروردگار من، اى پروردگار من»[1]
فقر ذاتی انسان؛گدایی بر آستان دوست
تآمل در این فراز از کلام امام سجاد(علیه السلام) حاکی از فقر ذاتى[2] انسان نسبت به خداوند است كه مايه افتخار است.[3] اين گونه فقر مربوط به هر ممكن الوجودى است كه در ذات خود نيازمند است و اختصاص به انسان ندارد. از آنجا كه همه ممكنات، نيازمند به خدايى هستند كه غناى مطلق است و در وجود و ذات و صفات خويش هيچ گونه نيازى به ديگران ندارد، لذا ما سوى الله، همه فقير و او غنىّ حميد است.[4]« يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُ الْحَمِيدُ؛[5] اى مردم! شما نيازمند به خدا هستيد و خداوند از هر نظر بى نياز و شايسته حمد و ستايش است».[6]
حال اعتراف و اذعان به این مسأله در مقابل خداوند بزرگترين افتخار براى انسان محسوب مى شود و او را به كرنش در مقابل معبود و خضوع و اطاعت او وا مى دارد، لذا اين فقر فخر بشريت است؛[7]همانگونه که پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود:«الفَقْر فَخْرى ؛فقر افتخار من است»[8]
بنابراین هيچكس از لطف و حمايت خدا در برابر وساوس شياطين و نفس بى نياز نيست ، حتى معصومان،[9] بى نياز حقيقى و قائم بالذات در تمام عالم هستى يكى است و او خدا است، همه انسانها بلكه همه موجودات سر تا پا نيازمند و فقر و وابسته به آن وجود مستقل كه اگر لحظه اى ارتباطشان قطع شود هيچند و پوچ.[10]
بی شک توجه به اين واقعيت دو اثر مثبت در انسانهاى مؤمن مى گذارد، از يك سو آنها را از مركب غرور و خود خواهى و طغيان پياده مى كند، و به آنها هشدار مى دهد كه چيزى از خود ندارند كه به آن ببالند، هر چه هست امانتهاى پروردگار نزد آنهاست.و از سوى ديگر دست نياز به درگاه غير او دراز نكنند، و طوق عبوديت غير اللَّه را بر گردن ننهند، از رنگ همه تعلقات آزاد باشند تا همگان غلام همتشان گردند.[11]
احسان، فقط به کمک خدا
«لَا الَّذى احْسَنَ اسْتَغْنى عَنْ عَوْنِكَ وَرَحْمَتِكَ؛ نه آنكه نيكى مى كند بى نياز از كمك و بخشش توست«
گفتنی است در همۀ اديان توحیدی، اصل بر آزادى اراده است، لذا هر كس در گرو اعمال نيك و بد خويش است هر كار نيكى انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار بدى انجام دهد به زيان خود كرده است، تقاضاى عفو و بخشش و مغفرت نيز شاهد اين مدعا است، اين امر هماهنگ با منطق عقل و مسئله حسن و قبح است، و اين خود دليلى است بر نفى مساله جبر.[12]
لذا خداوند «آزادى اراده به ما عطا كرده»، و خواسته است كه ما آزاد بوده و آزاد بينديشيم و راه خود را به سوى زندگى بهتر در اين جهان و جهان ديگر «آزادانه» انتخاب كنيم. او به ما محبّت كرده و همه وسايل لازم براى رسيدن به اين هدف را در اختيار ما قرار داده است.[13]
لیکن پيمودن اين راه جز به يارى خدا براى هيچ كس ممكن نيست، چرا كه خطرات و پرتگاهها، آنقدر زياد است كه آدمى با نيروى محدود خويش، نمى تواند از اين راه به سلامت بگذرد، جز اينكه توكّل بر خدا كند و خود را به او بسپارد و از درياى بى كران لطف و قدرتش كمك بگيرد.[14]
همان گونه كه قرآن با صراحت مى گويد: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً؛[15] و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود، هرگز احدى از شما پاك نمى شد».[16] ناگفته پيداست كه هدايت ها و حمايت ها و اعانت هاى الهى بى حساب نيست، بايد سر تا پا تسليم شد و با قلبى مملوّ از عشق به پروردگار، به در خانه او رفت.[17]لذا اگر انسانها عملى دارند و اطاعتى مى كنند آن هم به توفيق و لطف خداست.[18]
فرار از حوزه قدرت خدا ممكن نیست !
«وَلَا الَّذى اسآءَ وَاجْتَرَءَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ؛ و نه آنكه بدى كرده و بر تو به اندازه يك نفس جرأت نموده و تو را خشنود نساخته از قدرتت بيرون است »[19]
سراسر عالم هستى تحت قدرت و حكومت خداوند است، و حكومتش بلامنازع است،[20] لذا در کلام وحی می خوانیم:«لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن اوست» البته مالكيت خداوند نسبت به عالم هستى مالكيت اعتبارى و تشريعى نيست، بلكه مالكيت حقيقى و تكوينى است، يعنى او به همه چيز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او، و تحت اراده و فرمان اوست.[21]
زیرااو هم دانا است و هم توانا، نه چيزى از نظرش مخفى و پنهان مى ماند، و نه كارى در برابر قدرتش مشكل است، و نه كسى بر او چيره مى شود.اين كوردلان مستكبر، و حيله گران مكار، اگر گمان مى كنند از چنگال قدرتش مى توانند بگريزند كور خوانده اند، و اگر دست از اعمال زشت و ننگين خود بر ندارند سرانجام به همان سرنوشت مرگبار گردنكشان پيشين گرفتار خواهند شد.[22]
البته مجرمان، به خاطر پندارى نادرست تصور مى كنند، مى توانند، هر جنايتى خواستند انجام دهند و سپس از حوزه قدرت خداوند فرار نمايند.[23]،[24] حال آنکه در قران کریم می خوانیم:«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا ساءَ ما يَحْكُمُونَ؛آيا كسانى كه سيئات را انجام مى دهند گمان كردند بر ما پيشى خواهند گرفت (و از چنگال كيفر ما رهايى خواهند يافت؟) چه بد قضاوتى كردند»!» [25]
ضرورت اجرای عدالت در مورد مجازات گنهكاران و مجرمان نیز موید این مدعاست آنجا که در کلام آسمانی می خوانیم:« وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ؛و كسانى كه سعى در (تكذيب) آيات ما داشتند، و گمان كردند از حوزه قدرت ما مى توانند بگريزند، عذابى بد و دردناك خواهند داشت»[26] و اینگونه است که خداند به مشركان گردنكش و ستمگر هشدار دهد كه درهم كوبيدن قوّت و قدرت آنها براى خداوند كار بسيار ساده و آسانى است که نمونه هاى زيادى در امت هاى پيشين دارد.[27]
فلسفه تکرار نام خدا تا قطع کامل یک نفس
«یارَبِّ يا رَبِّ يا رَبِ؛، اى پروردگار من، اى پروردگار من، اى پروردگار من»[28]
روح تسليم در برابر آفريدگار جهان اين نكته را خاطرنشان می کند كه اگر مؤمنان از خدا مى خواهند كه از لغزشهاى آنان درگذرد و در برابر دشمنان گوناگون پيروزشان گرداند بايد برنامه«سمعنا و اطعنا[29]؛ما شنیدیم و اطاعت کردیم» را انجام دهند و بگويند:« ما نداى مناديان را از جان و دل پذيرفتيم و در صدد پيروى از آن بر آمديم» و در اين راه از هر گونه تلاش و كوشش باز نايستند و سپس از خداوند خواستار پيروزى بر موانع و دشمنان گردند.تكرار نام خدا یک نفس با عنوان « یارب» و كسى كه لطف خاصى در پرورش آنان دارد اين حقيقت را تكميل مى كند.[30]
آفتاب آمد دليل آفتاب
در ادامۀ دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم: «بِكَ عَرَفْتُكَ ، وَانْتَ دَلَلْتَنى عَلَيْكَ، وَ دَعَوْتَنى الَيْكَ، وَ لَوْ لا انْتَ لَمْ ادْرِ ما انْتَ؛تو را به كمك خودت شناختم و تو مرا به سوى خويش راهنمايى كرده و دعوت نمودى و اگر تو نبودى نمى دانستم كه كيستى»[31]؛ یعنی براى شناخت ذات پاك او، راهى نزديكتر و دقيق تر از مطالعه موجودات جهان هستى وجود دارد كه آن مطالعه درباره ذات پاك او است، و از خود او بايد به او رسيد در روايات اسلامى و ادعيّه معصومين) عليهم السلام به صورت گسترده اى مطرح است، و اين معنا عصاره برهان صدّيقين است.[32]
نمى گوييم از موجودات اين جهان نمى توان به ذات او پى برد، و هرگز ادّعا نمى كنيم كه آيات آفاتى و انفسى نشانه هاى علم و قدرت و عظمت او نيستند، چرا كه اين معنا در سرتاسر قرآن منعكس است.[33]
بلكه مى گوييم راهى ظريف تر و باريك تر و والاتر در اينجا وجود دارد، و آن مطالعه در اصل وجود، رسيدن به او از طريق ذات پاك او است كه اين راه بيشتر راه خواص و عرفاى راستين است.[34]
در حديثى آمده است كه يكى از ياران امام صادق عليه السلام به نام منصور بن حازم خدمتش عرض كرد من با گروهى مناظره كردم و به آنها گفتم: «انَّ اللَّهَ اجَلُّ وَاكْرَمُ مِنْ انْ يُعْرَفَ بِخَلْقِهِ بَلِ الْعِبادُ يُعْرَفُونَ بِاللَّهِ ؛خداوند برتر و والاتر از آن است كه به وسيله خلقش شناخته شود، بلكه بندگان به وسيله او شناخته مى شوند».[35]امام صادق عليه السلام (به عنوان تصديق اين سخن) فرمود: «رَحَمِكَ اللَّهُ ؛ خدا تو را رحمت كند» (درست گفته اى).[36]
هم چنین در روایتی از اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است كه فرمود: «اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ، وَالرَّسُولَ بِالرِّسالَةِ، وَأولِى الأَمرِ، بِالأَمرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالْعَدَلِ وَالْاحْسانِ ؛خدا را به وسيله خدا بشناسيد، و رسول را از طريق رسالت (و راه و رسم او در ابلاغ و پيشبرد اين هدف) و اولوالأمر را از طريق امر به معروف و عدالت و احسان».[37]
در حديثى دیگر از اميرمؤمنان على عليه السلام آمده است: كسى از امام عليه السلام پرسيد: «بِمَ عَرَفْتَ رَبَّكَ »: «پروردگارت را به چه شناختى؟»،امام عليه السلام در پاسخ فرمود: «بِما عَرَّفَنِى نَفْسَهُ »: به چيزى كه خودش به من معرّفى كرده ...».[38]،[39]
آرى او معرّف خويش است (آفتاب آمد دليل آفتاب) و ذات پاكش دليل بر ذات او است، بى آن كه نياز به معرّف داشته باشد، و اگر در نظر بعضى مخفى مى نمايد اين به خاطر شدّت ظهور او است كه اگر نور بيش از حدّ باشد انسان را توان ديدن آن نيست.[40]
حجاب روى تو، هم روى تو است، در همه حال نهان زچشم جهانى زبس كه پيدايى![41]
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
در ادامه دعای ارزشمند ابوحمزه ثمالی می خوانیم:«الْحَمْدُ للَّهِ الَّذى ادْعُوهُ فَيُجيبُنى ؛حمد و سپاس مخصوص خداوندى است كه مى خوانمش و پاسخم مى گويد»[42]که ناظر بر آیۀ شریفۀ«وَقالَ رَبُّكُمْ أُدْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ ؛ پروردگارتان گفته است: مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم».[43] است، در اين آيه پروردگار متعال آغوش رحمتش را بر توبه كنندگان مى گشايد و مى گويد: پروردگارتان گفته است كه مرا بخوانيد تا دعايتان را اجابت كنم.[44]
هم چنین از اين آيه می توان دریافت دعاكردن محبوب خدا و خواست اوست؛ لذا بعد از دعا وعده اجابت داده است.[45]
سخن آخر:(از دعا غافل نشویم)
در ادامه کلام نورانی امام سجاد(علیه السلام) آمده است:«وَ انْ كُنْتُ بَطيئاً حينَ يَدْعُونى ؛ اگر چه در آن هنگام كه مرا مى خواند سستى كنم»[46]حال آنکه خداوند ما را به دعا كردن دعوت نموده، و اجابت را تضمين فرموده است. [47] این مسألۀ مهم نشان می دهد دعا از منظر دين آنچنان دارای ارزش و اهميّت است كه بنا بر آيات و روايات، برترين عبادت، اسلحه مؤمن، ستون دين، نور آسمان ها و زمين، كليد رحمت، چراغ هدايت، نيمى از عبادات، رمز پيروزى، اسلحه انبيا، مايه ارج انسان در پيشگاه خدا و ... به شمار مى رود[48]
اگر اين تحفه و هديه الهى را مورد دقّت و بررسى قرار دهيم و آن را موشكافى كنيم، درمى يابيم كه حقيقتاً، تمام اين فضايل براى دعا سزاوار و شايسته است.[49]
دعا آثار مهمّى در وجود انسان به ارمغان مى آورد كه مهم ترين اثر آن اين است كه انسان را تربيت مى كند؛ و عامل خودسازى و تربيت انسان است؛تعليم و تربيتى كه بعثت انبيا بر آن نهاده شده و از مهم ترين اهداف بعثت به شمار رفته است.[50]،[51]
هم چنین دعا در دل انسان نور اميد مى تاباند، انسانى كه اهل دعا و متّكى به خداوند است على رغم مشكلات زياد؛ دشمنان جسور، فقر مالى و ...- اگر به درگاه خداوند روى آورد و به او اميد ورزد و با او راز و نياز كند، نور اميد در دلش زنده مى شود و به زندگى اميدوار مى گردد و گويى حيات دوباره اى مى يابد.[52]
از دیگر آثار دعا ايجاد نور تقوا در وجود انسان است وتقوا؛ سبب تقرّب انسان به درگاه الهى،[53]و سبب نجات انسان در جهان آخرت،[54]وگذرنامه بهشت است.[55]
سومين اثر تربيتى دعا، تقويت نور معرفت است. وقتى انسان به درگاه خداوند روى مى آورد، در اين فكر فرو مى رود كه او بر همه چيز توانا و قادر است و اسرار درون و برون ما را مى داند. اين مطلب سبب مى شود كه سطح معرفت انسان بالا برود؛ مخصوصاً اگر دعاهايى همچون دعای ابوحمزه ثمالی خوانده شود كه بالاترين درس هاى عرفان اسلامى را در خود جای داده است نور اميد، نور تقوا و نور معرفت در دل انسان زنده خواهد شد.[56]
حال بياييم از دعا غافل نشویم، بلکه برای آنکه به خداوند نزديك تر شويم و از خطاها و گناهانمان توبه كنيم و از او توفيق بيشتر و سعادت بهتر را بخواهيم و براى رفع مشكلات خودمان و مردم كشورمان و ديگر كشورهاى مسلمان، دعا كنيم كه خداوند دعاها را اجابت مى كند.[57]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص717.
[2] پيام قرآن ؛ ج 3 ؛ ص66.
[3] همان.
[4] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص164.
[5] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص65.
[6] همان.
[7] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص165.
[8] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص322.
[9] تفسير نمونه ؛ ج 7 ؛ ص65.
[10] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص65.
[11] تفسير نمونه ؛ ج 18 ؛ ص221.
[12] همان ؛ ج 2 ؛ ص406.
[13] اسلام در يك نگاه ؛ ص47.
[14] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص543.
[15] همان.
[16] سوره نور؛آيه 21.
[17] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص543.
[18] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 5 ؛ ص65.
[19] كليات مفاتيح نوين ؛ ص717.
[20] تفسير نمونه ؛ ج 20 ؛ ص53.
[21] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 5 ؛ ص93.
[22] تفسير نمونه ؛ ج 18 ؛ ص299.
[23] سورۀ حجّ؛ آيه 51( تفسیر نمونه؛ج 14؛ ص 151)، سورۀ سبأ؛ آيه 5(تفسیر نمونه؛ ج 18؛ ص 29).
[24] لغات در تفسير نمونه ؛ ص535.
[25] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص489.
[26] همان؛ ج 4؛ ص 28.
[27] پيام قرآن، ج 4، ص 188.
[28] كليات مفاتيح نوين ؛ ص717.
[29] سوره بقره؛آیۀ285.
[30] تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص405.
[31] كليات مفاتيح نوين ؛ ص717.
[32] پيام قرآن ؛ ج 3 ؛ ص100.
[33] همان؛ ص 101.
[34] همان.
[35] همان؛ ص 102.
[36] اصول كافى؛ ج 1؛ ص 86؛ باب« انه لا يعرف الا به»؛ ح 1.
[37] همان؛ ح 2؛ ص 85.
[38] همان.
[39] پيام قرآن ؛ ج 3 ؛ ص102.
[40] همان.
[41] همان.
[42] كليات مفاتيح نوين ؛ ص717.
[43] سوره غافر؛ آيه 60.
[44] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص443.
[45] همان.
[46] كليات مفاتيح نوين ؛ ص717.
[47] همان ؛ ص1099.
[48] مثالهاى زيباى قرآن، ج 1، ص 277.
[49] همان.
[50] سوره جمعه؛ آيه 2.
[51] مثالهاى زيباى قرآن، ج 1، ص 277.
[52] همان ؛ ص278.
[53]سوره حجرات؛آيه 13.
[54] سوره بقره؛ آيه 197.
[55] سوره مريم؛ آيه 63.
[56] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 1 ؛ ص279.
[57] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص276