بی شک آثار و کارکردهای تربيتى دعا در ارتقای معنویت و معرفت غیر قابل انکار است به نحوی که وقتى انسان به درگاه خداوند روى مى آورد، در اين فكر فرو مى رود كه او بر همه چيز توانا و قادر است و اسرار درون و برون ما را مى داند. اين مطلب سبب مى شود كه سطح معرفت انسان بالا برود؛ مخصوصاً اگر دعاهايى همچون مناجات شعبانيّه خوانده شود كه به نوبۀ خود بالاترين درس هاى عرفان اسلامى است؛ حال در ادامه برخی از مفاهیم بلند آن مناجات ارزشمند به شیفتگان معرفت ارائه می شود.[1]
منظور از غضب الهی چیست؟
در فرازی از مناجات ارزشمند شعبانیه می خوانیم:«الهى اعُوذُ بِكَ مِنَ غَضَبِكَ وَحُلُولِ سَخَطِكَ؛خدايا از خشم و نزول عذابت به تو پناه مى برم».[2]
خشم و غضب در مورد پروردگار نه به آن معنى است كه در مورد انسانها مى باشد، زيرا خشم در انسان يك نوع هيجان و برافروختگى درونى است كه سرچشمه حركات تند و شديد و خشن مى شود، و نيروهاى وجود انسان را براى دفاع، يا گرفتن انتقام، بسيج مى كند، ولى در مورد پروردگار هيچ يك از اين مفاهيم كه از آثار موجودات متغير و ممكن است وجود ندارد، بلكه خشم الهى به معنى برچيدن دامنه رحمت و دريغ داشتن لطف از كسانى است كه مرتكب اعمال زشتى شده اند.[3]لذا مفسران غضب الهى را به معنى كيفر عادلانه او در مورد گنه كاران در دنيا و آخرت تفسير كرده اند.[4]
راغب در كتاب مفردات با صراحت مى گويد: هنگامى كه غضب به عنوان يكى از اوصاف الهى ذكر شود مراد از آن فقط انتقام (و مجازات) است.در احاديث اسلامى نيز به اين معنى اشاره شده است، چنانكه در حديثى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم كه در برابر اين سؤال كه غضب خداوند چيست ؟ فرمود:«غَضَبَ اللَّهُ تَعالى عِقابُهُ. يا عَمرو![5] مَنْ ظَنَّ انَّ اللَّهَ يُغَيِّرُهُ شَىْ ءٌ فَقَدْ كَفَرَ؛ منظور از غضب خداوند متعال، عقاب و كيفر او است. اى عمرو! كسى كه گمان كند چيزى خداوند را دگرگون مى سازد (و تغيير حالت مى دهد) كافر شده است».[6]در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است كه خشم خدا كيفر او است [7]همان گونه كه رضاى او ثواب او است. (نه اين كه در ذات خداوند به هنگام خشم و رضا تغيير و دگرگونى حاصل شود كه اين از صفات ممكنات است).[8]
كوتاه سخن اينكه آيات و رواياتى كه سخن از غضب و سخط خدا مى گويد، ارتباطى با خشم و غضب مخلوقين ندارد، بلكه كيفرهايى است عادلانه كه براى تربيت انسان ها مقرر شده است.[9]
خدا چگونه خشمگین می شود؟
گفتنی است شرط قبولى اعمال و هر گونه تلاش و كوشش،رضاى خدا است، بنا براین اعمال كسانى كه اصرار در خشم خدا دارند و مخالف با رضاى او هستند نابود خواهد شد، و با دست خالى، و كوله بار عظيمى از گناهان اين جهان را وداع گويند.[10] لذا باید از هر نوع فعلی که موجب خشم خداوند می شود پرهیز کرد؛ به عنوان نمونه طرح سخنان بيهوده موجب خشم خدا است، اینگونه است که قرآن در مقام توصيف پرهیزکاران مى فرمايد: «الّذينَهُم عَن اللَّغْو مُعْرضُونَ؛[11]آنها كسانى هستند كه از لغو اعراض مى كنند»، و «وَاذا سَمِعوُا اللَّغْوَ اعْرَضوا عنه؛[12]و زمانى كه لغو را مى شنوند از آن اعراض مى كنند».[13]
دنيای مادی مجموعه اى است از هوا و هوس هاى سركش كه از هر سو انسان را به طرف گناه مى راند و موجب خشم خدا و ناخشنودى او مى شود؛ البته دنيايى كه وسيله قوّت و قدرت بر طاعت و شكر بر نعمت و رسيدن به سعادت باشد، از مواهب عظيم الهى است.[14]
هم چنین رسول خدا صلى الله عليه و آله در فرازی مى فرمايد:«اى گروه مسلمانان از زنا پرهيز كنيد كه...موجب خشم خدا است»،[15]و یا خلف وعده، موجب خشم خدا و خلق است، خداوند مى فرمايد: «اين موجب خشم بزرگ نزد خداست كه بگوييد چيزى (كارى) را كه انجام نمى دهيد».[16]،[17]
این امور و دیگر مسائلی که موجبات خشم خدا می شود همه و همه نشان دهندۀ ضرورت دوری از ارتکاب به آن است لیکن در صورت ارتکاب به محرمات باید با توبه و استغفار به خدا پناه برد، همانگونه که در کلام وحی می خوانیم:«وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ؛[18]و يقين پيدا كردند كه پناهگاهى از خشم خدا جز از طريق بازگشت به سوى او نيست بار ديگر رحمت خدا به سراغ آنان آمد، و توبه و بازگشت حقيقى و خالصانه را بر آنان آسان ساخت، تا توبه كنند چرا كه خداوند توبه پذير و رحيم است».[19]
رحمت واسعه خداوند در بخشش گناهان
در فراز دیگر از آن مناجات پرمعنا می خوانیم:«الهى انْ كُنْتُ غَيْرَ مُسْتَاْهِلٍ لِرَحْمَتِكَ، فَانْتَ اهْلٌ انْ تَجُودَ عَلىَّ بِفَضْلِ سِعَتِكَ؛بار خدايا اگر شايسته رحمتت نيستم ولى تو به واسطه فزون بخشى گسترده ات شايسته بخشش بر من هستى».[20]
رحمت ،نعمت و مغفرت، با يكديگر پيوند دارند؛رحمت معنى هر گونه محبت الهى را در باره بندگان شامل مى شود، خواه از طريق بخشش نعمتها باشد يا از طريق آمرزش گناهان؛ به تعبير ديگر نسبت ميان رحمت و نعمت و مغفرت، نسبت عموم و خصوص مطلق است، ولى نعمت و مغفرت دو مفهوم جداى از هم دارند، نعمت در مورد امكانات وجودى به كار مى رود كه به انسان در مسير تكامل كمك مى كند، و او را بهره مند مى سازد، ولى مغفرت زدودن آثار گناه و برداشتن موانع از سر راه است.
حال از آنجا که «سَبَقَتْ رَحْمَتَهُ غَضَبَهُ[21]؛ مغفرت خداوند بر عذابش مقدم است»،[22] لذا خدا را به رحمانيّت و رحيميّت مى ستاييم و مى گوييم:«رحمته وسعت كلّ شي ء؛رحمتش همه چيز را در بر گرفته»،[23] بلكه مى گوييم رحمت خاصّ او، گر چه ويژه بندگان باتقوا است ولى رحمت عامّش دوست و دشمن را فرا گرفته و خوان نعمت بى دريغش، همه جا كشيده شده است.[24]
لذا هيچ كس نبايد از لطف و رحمت خداوند مأيوس و نااميد شود، چرا كه درِ توبه به روى همه باز است، حتّى اگر شكنجه گران گودال هاى آتش حقيقتاً توبه كرده، و اعمال زشت گذشته خود را جبران نموده، و با قلب و دلى خالص به درگاه پروردگار مى رفتند خداوند توبه آنها را مى پذيرفت.[25]
امید بخش ترین آیه ها برای ناامیدترین بندگان
اینگونه است که خداوند راه بازگشت را توأم با اميدوارى به روى همه گنهكاران مى گشايد زيرا هدف اصلى از همه اين امور تربيت و هدايت است نه انتقام جويى و خشونت، خداوند با لحنى آكنده از نهايت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روى همگان باز كرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده، مى فرمايد:«قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً[26]؛به آنها بگو اى بندگان من كه بر خودتان اسراف و ستم كرده ايد از رحمت خداوند نااميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى بخشد» كه او بخشنده و مهربان است.[27]
دقت در تعبيرات اين آيه[28]شریفه که از اميدبخش ترين آيات قرآن مجيد نسبت به همه گنهكاران است، شمول و گستردگى آن را نشان می دهد به حدى كه به تعبیر امير مؤمنان علیه السلام «در تمام قرآن آيه اى وسيعتر از اين آيه نيست»؛[29]دليل آن نيز روشن است زيرا تعبير به«يا عبادى؛اى بندگان من!» آغازگر لطفى است از ناحيه پروردگار،هم چنین تعبير به«اسراف» به جاى«ظلم و گناه و جنايت» نيز لطف ديگرى است.[30]
تعبير به«عَلى أَنْفُسِهِمْ » نیز نشان مى دهد گناهان آدمى همه به خود او باز مى گردد نشانه ديگرى از محبت پروردگار است همانگونه كه يك پدر دلسوز به فرزند خويش مى گويد اينهمه بر خود ستم مكن! تعبير به«لا تقنطوا؛مايوس نشويد» با توجه به اينكه«قنوط» در اصل به معنى مايوس شدن از خير است به تنهايى دليل بر اين است كه گنهكاران نبايد از «لطف الهى»نااميد گردند.[31]
هم چنین تعبير«مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ » بعد از جمله«لا تقنطوا» تاكيد بيشترى بر اين خير و محبت مى باشد؛[32]هنگامى كه به جمله«إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ » مى رسيم كه با حرف تاكيد آغاز شده و كلمه«الذنوب» همه گناهان را بدون استثنا در بر مى گيرد سخن اوج مى گيرد و درياى رحمت مواج مى شود و هنگامى كه«جميعا» به عنوان تاكيد ديگرى بر آن افزوده مى شود اميدوارى به آخرين مرحله مى رسد.توصيف خداوند به«غفور» و«رحيم» كه دو وصف از اوصاف اميد بخش پروردگار است در پايان آيه جايى براى كمترين ياس و نااميدى باقى نمى گذارد.[33]
و به راستى از كسى كه درياى لطفش بيكران و شعاع فيضش نامحدود است جز اين انتظارى نمى توان داشت.از كسى كه«رحمتش بر غضبش پيشى گرفته» و بندگان را براى رحمت آفريده، نه براى خشم و عذاب، غير از اين چشم داشتى نيست.[34]
البته «رحمت »خداوند حكمت او را از بين نمى برد، زيرا رحمت او هم چون حس ترحم ما از احساسات و رقت قلب سرچشمه نمى گيرد، بلكه رحمت او هميشه آميخته با حكمت است.[35]
حقیقت مفهوم توکل
«الهى كَانّى بِنَفْسى واقِفَةٌ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَقَدْ اظَلَّها حُسْنُ تَوَكُّلى عَلَيْكَ، فَقُلْتَ ما انْتَ اهْلُهُ وَتَغَمَّدْتَنى بِعَفْوِكَ؛خدايا گويا من خود در مقابلت ايستاده ام، و توكّل نيكويم به تو بر آن سايه افكنده است،پس گفتى آنچه را كه تو شايسته آنى، و مرا به عفوت فرا گرفتى»[36]
توكّل از مادّه وكالت به معنى سپردن كارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به اين معنى كه دست از تلاش و كوشش بردارد بلكه تا آنجا در توان دارد تلاش كند و منزلگاهها را يكى بعد از ديگرى با تمام توان بپيمايد، امّا آنچه از توان او بيرون است به خدا واگذارد و از الطاف جليّه و خفيّه او مدد بطلبد![37]
حقيقت توكّل كه در شرع اسلامى آمده همان اعتماد قلبى در تمام [38]كارها بر خدا، و صرف نظر كردن از ماسوى اللَّه است، البته مفهوم توكّل آن گونه كه افراد نادان و احمق تصوّر كرده اند ترك فعّاليّت هاى جسمانى و تدبير عقلانى نيست كه اين جهل محض است، و در شريعت مقدّس اسلامى حرام، چرا كه انسان مكلّف به تحصيل معاش است از راههايى كه خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غير اينها از طرق حلال ... ولى با اين حال خداوند دستور داده كه به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند.[39]،[40]
در «المحجّة البيضاء» در بحث حقيقت توكّل چنين مى خوانيم: «توكّل از درهاى ايمان است، و تمام ابواب ايمان داراى سه ركن است، علم، حالت، و عمل. علم ريشه آن است، و اعمال متوكّلانه ميوه آن، و حالت و اخلاق درونى مصداق توكّل است».[41]
طلب عفو و بخشش از گناه
در فرازی دیگر از مناجات شعبانیه میخوانیم:«الهى انْ عَفَوْتَ فَمَنْ اوْلى مِنْكَ بِذلِكَ، وَانْ كانَ قَدْ دَنا اجَلى وَلَمْ يُدْنِنى مِنْكَ عَمَلى ، فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرارَ بِالذَّنْبِ الَيْكَ وَسيلَتى ؛خدايا اگر ببخشى پس چه كسى به آن شایسته تراز تو است، و اگر مرگم نزديك شود واعمالم مرا به تو نزديك نكند، پس اقراربه گناه را وسيله اى براى تقرّب به تو قرار مى دهم».[42]
«عَفو» در اصل به معناى قصد بر گرفتن چيزى است، يا به معناى چيزى كه بر گرفتن آن آسان است. و نيز «عَفْو» در لغت به معناى محو كردن آثار چيزى است، و غالباً به معناى محو آثار گناه مى آيد، كه هم شامل آثار طبيعى آن مى شود، و هم شامل مجازات آن. و به معناى صرف نظر از مجازات نيز هست که اشاره به بخشش خداوند است.[43]،[44]
در قرآن کریم نیز آمده است «وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ از خدا طلب آمرزش كنيد كه خداوند آمرزنده و مهربان است»[45]، و یا در دیگر فراز قرآنی می خوانیم: «وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحارِ[46]؛ و آنها كه سحرگاهان، استغفار و طلب آمرزش مى كنند»؛در آن هنگام كه چشمهاى غافلان و بى خبران در خواب است و غوغاهاى جهان مادى فرو نشسته و به همين دليل حالت حضور قلب و توجه خاص به ارزشهاى اصيل در قلب مردان خدا زنده مى شود به پا مى خيزند و در پيشگاه با عظمتش سجده مى كنند و از گناهان خود آمرزش مى طلبند و محو انوار جلال كبريايى او مى شوند.[47]
آری به بیان کلام وحی «هركس كار بدى انجام دهد يا به خود ستم كند، سپس از خداوند طلب آمرزش نمايد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت؛وَمَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً».[48]،[49]
در نهج البلاغه نيز مى خوانيم:«و قد جعل اللَّه سبحانه الاستغفار سببا لدرور الرزق و رحمة الخلق، فقال سبحانه اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً؛ خداوند سبحان، استغفار را سبب فزونى روزى و رحمت خلق قرار داده، و فرموده از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است، باران پر بركت آسمان را بر شما مى فرستد»؛[50] حقيقت اين است كه مجازات بسيارى از گناهان محروميتهايى در اين جهان است و هنگامى كه انسان از آن توبه كند و راه پاكى و تقوى را پيش گيرد خداوند اين مجازات را از او بر طرف مى سازد[51]،[52]
قرب خداوند و راه دست يابى به آن
بدیهی است همگان طالب قُرب الهى هستيم و مى خواهيم مؤمن حقيقى و واقعى باشيم و ادّعاى پيروى از مكتب آن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را داريم[53] که توبه اولين گام براى پيمودن راه حق است؛ زیرا توبه نيز نوعى دعاست؛ دعا نیزتقاضاى عفو و رحمت خداست و تا اين گام برداشته نشود و روح و دل از غبار گناه شستشو نگردد و حجابِ معصيت از برابر چشم دل كنار نرود، حصول قرب الهی مشکل يا غير ممكن است.[54]
لذا عفو و گذشت در مورد كسانى است كه از عفو سوء استفاده نكنند و بر جنايات خود نيفزايند، همان گونه كه در حديثى از اميرمؤمنان عليه السلام آمده است:«الْعَفْوُ عَنِ الْمُقِرّ لا عَنِ الْمُصِرّ؛ عفو درباره كسى است كه اقرار به گناه خود كند (و پشيمان باشد) نه از كسى كه اصرار مى ورزد».[55]،[56]
از این رو حقيقت حصول قرب الهی، توبه و بازگشت از نافرمانى خدا به سوى اطاعت است، كه ناشى از پشيمانى و ندامت نسبت به اعمال گذشته مى باشد و لازمه اين پشيمانى و علم به اين كه گناه حائل ميان او و محبوب واقعى مى گردد، تصميم بر ترك آن در آينده و همچنين جبران مافات است؛ يعنى، تا آنجا كه در توان دارد، آثار سوء گناهان گذشته را از درون و برون وجود خويش برچيند، و اگر حقوق از دست رفته اى است و قابل جبران است، جبران نمايد.[57]
سخن آخر:(با مناجات شعبانیه در مقام فنا و کمال الانقطاع)
از جمله مراحل سير به سوى خدا و قرب الهی مرحله رضا است که حتّى در درون نفس نیز مقاومتى نسبت به خواست ها و تمايلات نيست؛از اين مرحله گاه به «فناء فى اللّه» تعبير مى كنند. البتّه فنا دو معنى دارد كه يكى معقول است و آن فنا همان رسيدن به مرحله رضاست. در اين مرحله انسان خواست هاى خود را به كلّى در مقابل ذات پاك الهى فراموش مى كند. و اين معناى صحيح فناءِ فى اللّه است كه با شرع و عقل نيز سازگار است.البتّه اينها هيچ منافاتى با دعا و طلب حاجت از خدا ندارند و كسى كه به آخرين مرحله كمال ايمان يعنى مرحله رضا برسد باز به دعا محتاج است.[58]
اینگونه است که بعضى از اساتيد، تعلّق به عزّ قدس را در مناجات شعبانيه به همين مقام فناء تفسير کرده اند؛ آنجا که می خوانیم[59]:«الهى هَبْ لى كَمالَ الانْقِطاعِ الَيك وانِرْ ابْصْارَ قُلوُبنا بِضياء نَظَرها اليك حَتّى تَخْرقَ ابْصارُ القلوبِ حُجُبَ النّور فَتَصِلَ الَى مَعْدِن العظمةِ و تَصيرَ ارواحُنا مُعَلَّقَةً بِعَزِّ قُدسِك؛معبودا به من ببخش كمال دل دادن به درگاهت را و پرتو دِه ديده دل ما را بتابش نظر خود به آن، تا بر دَرَد ديده هاى دِل پرده هاى نور را و برسد به سرچشمه عظمت و بگردد ارواح ما آويزان بعزّ قُدست (و فانى در تو شود)».[60]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 1 ؛ ص279.
[2] كليات مفاتيح نوين ؛ ص673.
[3] تفسير نمونه؛ج 18؛ص 284.
[4] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص396.
[5] اشاره به عمروبن عبيد معتزلى است كه با جماعتى خدمت امام باقر عليه السلام آمده بودند، به گمان اين كه آن حضرت را بيازمايند و سرانجام شرمنده باز گشتند،( اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص397).
[6] بحار الانوار؛ ج 4؛ ص 68.
[7] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص396.
[8] همان؛ ص 398.
[9] همان.
[10] تفسير نمونه ؛ ج 21 ؛ ص475.
[11] سوره مؤمنون؛ آيه 3.
[12] سوره قصص؛ آيه 55.
[13] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص157.
[14] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 6 ؛ ص277.
[15] خصال صدوق؛ باب الستة؛ ص 320.
[16] سوره صف؛ آيه 3.
[17] نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان ؛ ترجمه ؛ ص693.
[18] سوره توبه؛آیۀ118.
[19] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص260.
[20] كليات مفاتيح نوين ؛ ص673.
[21] دعای جوشن كبير؛ ب 20.
[22] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص412.
[23] برگرفته از آيه 156 سوره اعراف:« وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ».
[24] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص88.
[25] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص88.
[26] سورۀ زمر؛آیۀ53.
[27] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص498.
[28] سورۀ زمر؛آیۀ53.
[29] مجمع البيان، تفسير قرطبى و تفسير صافى ذيل آيه مورد بحث.
[30] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص499.
[31] همان.
[32] همان؛ ص 500.
[33] همان.
[34] همان.
[35] تفسير نمونه ؛ ج 3 ؛ ص85.
[36] كليات مفاتيح نوين ؛ ص673.
[37] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص265.
[38] همان.
[39] اخلاق شبّر؛ ص 275 با كمى تلخيص.
[40] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص266.
[41] همان.
[42] كليات مفاتيح نوين ؛ ص673.
[43]سورۀ بقره؛ آيات 219- 286،(تفسیر نمونه؛ ج 2؛ ص 145- 471)، سورۀ تغابن؛ آيه 14،(تفسیر نمونه؛ ج 24؛ ص 217).
[44] لغات در تفسير نمونه ؛ ص385.
[45] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص182.
[46] سورۀ آل عمران؛آیۀ17.
[47] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص269.
[48] سورۀ نساء؛آيه 110.
[49] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص119.
[50] نهج البلاغه؛ خ 143.
[51] ر.ک: تفسير نمونه؛ ج 9؛ ص 131.
[52] همان ؛ ج 25 ؛ ص73.
[53] آيات ولايت در قرآن ؛ ص35.
[54] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 9 ؛ ص588.
[55] بحارالانوار؛ ج 75.
[56] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص516.
[57] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص228.
[58] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص53.
[59] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص242.
[60] همان.