بازخوانی تاریخ اکثر انقلاب هائی که در جهان به نتیجه رسیده است[1] ،هم چون انقلاب كارگرى فرانسه و یا انقلاب کمونیستی و پرولتاريايى روسيه[2] نشان می دهد این انقلاب ها با کمک احزاب و جریانات سیاسی و حتی حمایت کشورهای مختلف بوده است.[3]
حال آنکه حكومت هاى موفّق و پایدار حكومت هاى مردمى هستند[4]؛ حكومتی که با حكومت خود كامگان و طاغوت ها و زمامداران خودسر كه خود را مالك الرّقاب مردم مى دانند و عملا با آنها معامله مالك نسبت به بردگان دارند و تعبير ارباب و رعيت در نظام آنها، از تعبيرهاى رايج و متداول است فرق بسيار دارد[5]؛حکومتی که در همه جا نیازهای روز مره و عرفی مردم را با خدا و رضاى او را و ارزش هاى والاى انسانى و مكتبى پیوند می زند ؛[6] حال آنکه در حكومت هاى دمكراسى محور و مدعی مردم گرایی؛ تمايلات شخصى، تمايلات گروهى و حزبی، زدوبندهاى سياسى، منافع نامشروع مادّى، و روابط خصوصى و مانند آن غیر قابل انکار است.حال ببين تفاوت ره از كجا است تا به كجا؟[7]
در این میان حركت خودجوش ميليونى مردم مسلمان ايران در نهضت شكوهمند انقلاب اسلامى كه لرزه بر اندام طاغوتيان انداخت [8] جرقّه هاى عظیم اجتماعى بر مبنای ارادۀ مردمی بود كه در شب تاريك ظلم حاكمان ظالم زده شد، و بيدارى و هوشيارى و قيام و اعتراض و انقلاب سراسری مردم را به دنبال داشت، و در نهايت به برچيده شدن نظام ظلم و سياهى منتهى گردید. [9]
در این میان مردم انقلابی ایران توانستند در برابر تمام تلاشهاى مستمر و منسجم دشمنان حق، اهداف خود را در دنيا پيش ببرند و پيروان زيادى پيدا كنند و خط مكتبى خود را تداوم بخشند، و در برابر آن همه طوفان قد علم كنند و حتى در دنياى امروز افكار اكثريت مردم جهان را به خود متوجه سازند.[10] که این مهم حقایق دين سهل و آسان اسلام را مبتنی بر این مسأله که زندگى بشر يك زندگى مردمی است، و اداره اين زندگى جز از طريق مردم گرایی در سایۀ اهتمام به ارزش های الهی امكان پذير نيست،بیش از پیش آشکار می سازد.[11]
نقش مردم در حکومت اسلامی
بهترين نوع حكومت، حكومتى است كه همه مردم در آن سهيم و شريك باشند، به تعبير ديگر پايه هاى آن بر دوش عموم مردم باشد؛ که در واقع تعميم مسأله حكومت، و تثبيت مشاركت عموم، در آن است؛ زيرا از اين طريق جلوی بسيارى از چالش ها گرفته مى شود.[12]و از اينجا عظمت و اهميّت مردمى بودن حكومت اسلام روشن مى شود.[13]
تحقيق درباره «ماهيّت حكومت اسلامى» چندان پيچيده نيست؛ زيرا با قبول توحيد، حاكميّت كه از شاخه هاى توحيد افعالى خدا است؛ حق حكومت اوّلًا و با لذّات از آن خدا شمرده مى شود؛ سپس از آن هر كس كه او بخواهد و براى اين منصب قرار دهد. بنابراين حكومت اسلامى نه حكومت ديكتاتورى و استبدادى است، و نه حكومت دموكراسى؛ بلكه نوعى حكومت برتر يعنى حكومت خدايى و الهى است.[14] ولى اين بدان معنى نيست، كه اصل مشورت و توجّه به آراء مردم در بافت حكومت اسلامى نقشى نداشته باشد؛ و نسبت به آن بى توجّهى شود.زيرا هنگامى كه «مالِكُ الْمُلوك» و «احكَمُ الْحاكِمينَ» كه خداوند است، دستور به مشورت و توجّه به آراء مردم بدهد؛ اين امور مشروعيّت پيدا مى كند.[15]
از این رو «جوهره حكومت اسلامى» حكومت الهى است؛ ولى اين حكومت در نهايت سر از حكومت مردمى در مى آورد. تعيين پيامبران و امامان و جانشينان آنها، جوهره الهى حكومت را تشكيل مى دهد و مأمور بودن اين افراد به مسأله مشورت و احترام به آراء مردم كه آن نيز به فرمان خدااست، جوهره مردمى آن را تشكيل مى دهد.[16] اینچنین است که امام علی عليه السّلام در بیان مهمترين مسائل مربوط به حكومت نخست از حقوق امّت بر امام سخن مى گويد، چرا كه مقدم داشتن اين قسمت، علاوه بر اين كه سبب تأثير در نفوس شنوندگان مى شود، جنبه مردمى حكومت اسلامى را آشكار مى سازد.[17]
بدین ترتیب حكومت اسلامى که مسير خود را از حكومت اللَّه به سوى مردم طىّ مى كند؛ مى تواند كاملًا بر موازين حكومت مردمى منطبق گردد. با اين تفاوت كه برای انتخاب مسئول اصلى نظام اجرايى حكومت اسلامى، يك سلسله شرايط از نظر اسلام و ايمان و امانت و تقوا قبلًا بايد احراز گردد، و برخلاف سيستم حكومت غير اسلامى، كه اين شرايط در آن مطلقاً مطرح نيست. [18]
و در مورد مسئولان رده بالاى درجه بعد نيز ممكن است مشاركت مردم به طور مستقيم يا غير مستقيم باشد، مثلًا مردم به وزراء نيز[19]رأى بدهند؛ و يا اينكه از طريق نمايندگان آنها در مجلس شوراى اسلامى برگزيده شوند؛ در هر دو صورت مردم به نوعى در گزينش آن مشاركت دارند، ولى باز در اين مرحله داشتن شرايطى مانند اسلام و ايمان و امانت لازم و ضرورى است، چرا كه آنها براى اجراى احكام اسلام و عدالت اجتماعى و فرهنگ انسانى و فضايل اخلاقى برگزيده مى شوند، و «ذات نايافته از هستى، بخش» «كى تواند كه شود هستى بخش»!.[20]
از این رو در مسائل مربوط به حكومت اسلامى مى گوييم؛ حمايت مردم و آراى ملت از اساسى ترين پايه هاى حكومت است،[21] و حاكمان و مقامات برجسته [22]حكومت اسلامى هميشه در كنار مردم هستند[23] زيرا امامى مى تواند نظام امت را برقرار كند كه مبسوط اليد باشد و مبسوط اليد بودن جز از طريق همكارى مردمى حاصل نمى شود. در این بین آنچه سبب تقويت امامتِ امامان و حاكميتِ حاكمان مى شود همكارى و هماهنگى مردم است حال اگر اطاعت و همكارى مردم نباشد نظام امامت نيز به هم مى ريزد.[24]
مردم سالاری دینی؛ وجه تمايز انقلاب اسلامي ايران با ساير انقلاب هاي بزرگ جهان
تأمل در ماهیت شکل گیری انقلاب های بزرگ جهانی از عدم نقش آفرینی آحاد مردم در انقلاب هایی هم چون انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه حکایت دارد.[25]
لذا انقلاب كبير فرانسه كه جهشى فوق العاده در جهت سياسى و اجتماعى بود و در برابر استبداد و استعمار طبقاتى و زور گويى و خودكامگى رژيمهاى حاكم ظاهر گشت و جامعه فرانسه و سپس جوامع ديگر اروپايى را وارد مرحله نوينى از تاريخ خود ساخت و حكومت قانون را البتّه تا حدودى جانشين زور و استبداد نمود.[26] و یا انقلاب روسيه ، که ديكتاتورى «تزارى» را درهم پیچی و حكومت كمونيستى ريشه دارى به جاى آن نشست لیکن به علت فقدان مشارکت مردمی در نهایت به افول و نابودی گرائید؛ به عنوان مثال مردمى كه در كشورهاى كمونيستى زندگى مى كردند، همگى كمونيست نبودند بلكه حكومت آنها كمونيستى بود، لذا اعضاى حزب كمونيست در روسيه (شوروى سابق) از چند ميليون نفر تجاوز نمى كرد، در حالى كه جمعيّت آن حدود بيش از دويست ميليون نفر است و هنوز معتقدين به مذاهب در اين كشورها فراوانند.[27]
از این رو در انقلاب های جهانی اراده مردم هيچ گونه نقشى ندارد بلکه يك حزب كوچك كه اقليتى را تشكيل مى دهد با توسل به زور و در قالب انقلاب مسلحانه و کودتا گرایانه، بر اكثريت مسلط مى شود و افكار خود را بر آنها تحميل مى كند، اين همان چيزى است كه ماركسيسها طرفدار آن بودند و به عنوان ديكتاتورى پرولتاريا[28] از آن ياد مى كردند.[29]
هم چنین در حکومت دموکراسی یعنى حكومت مردمى يا حكومت مردم بر مردم كه به اصطلاح عالى ترين و كامل ترين حكومت در دنياى امروز است.[30] اصل بر اين است كه تمام مردم از هر گروه و هر قشر با آزادى كامل به پاى صندوقهاى رأى بروند و نمايندگان واقعى خود را انتخاب كنند و سرنوشت ملت خويش را براى سالهاى معين تحت ضوابط خاصى به دست آنها بسپارند؛ لیکن اين نوع حكومت نيز آب و رنگى از حكومت مردمى دارد ولى در باطن چنين نيست، روح آن «استبداد» و ظاهر آن «دموكراسى» است!زيرا گروه اندكى كه داراى ثروت و امكانات فراوان هستند وسايل ارتباط جمعى را در اختيار مى گيرند، و با ظرافت تمام و استفاده از دقايق روانشناسى افراد مورد نظرشان را به گونه اى تبليغ مى كنند كه غالب مردم آنها را افرادى انديشمند! تصور مى كنند در حالى كه آنها در خدمت گروه ثروتمند پر نفوذ و سود پرست قرار گرفته اند.در اين گونه جوامع كه نمونه هاى فراوانى در اروپا و به ويژه آمريكا دارد حكومت در واقع نوعى استبداد و ظالمانه است كه در لباس دموكراسى و حكومت مردمى عرضه مى شود.[31]
حال آنکه حكومت اسلامی حکومتی است كه نه بر محور اراده فردى افراد مى چرخد، و نه بر محور اراده اكثريت مردم، بلكه بر اساس اراده اللَّه است، و به يقين خداوند اراده اى جز تأمين مصالح واقعى بندگانش ندارد، اين نوع حكومت در حكومت انبياء و جانشينان راستين آنها و كسانى كه خط انبياء را ادامه مى دهند ديده مى شود، و در دنيا بسيار كم است.[32]
در این میان انقلاب اسلامی منطبق بر «حكومت صالحان»، است یعنی حكومتى كه انبياء الهى پيشنهاد كرده اند، لذا اگر انتخاباتى صورت مى گيرد باز بر اساس انتخاب صالحان و زير نظر ولی فقیه جامعه اسلامی صورت مى گيرد. در اين نوع حكومت آفات سه گانه اى كه بر دموكراسى سايه افكنده وجود ندارد. نه سرمايه دارها برنده هستند، نه آفت استبداد نيمى از مردم نسبت به نيم ديگر وجود دارد، و نه هماهنگى با خواسته هاى انحرافى محيط.[33]
از سوی دیگر ماهیت انقلاب اسلامی ایران، کاملاً درونی، اسلامی و مردمی و غیر حزبی است که به دلیل همبستگی شدیدمردم با هم در ساحت آموزه های اسلامی(مردم سالاری دینی* در مدت کوتاهی به نتیجه رسید؛[34] لذا شاهدیم در فرایند شکل گیری انقلاب اسلامی، محبت و صمیمت بی سابقه ای در میان مردم ایران ایجاد شده بود و همه به فکر دیگران بودند و به یکدیگر کمک می کردند و همین یکی از عوامل مهم پیشرفت انقلاب بود.[35]
حفظ و تداوم انقلاب اسلامی در سایۀ معنویت گرایی
نه تنها خداشناسى، بلكه دين و آئين بطور كلى، و در تمام ابعاد، يك امر فطرى است، و بايد هم چنين باشد، زيرا مطالعات توحيدى به ما مى گويد آنچه در شرع وارد شده حتما ريشه اى در فطرت دارد و آنچه در تكوين و نهاد آدمى است مكملى براى قوانين شرع خواهد بود.[36]
قرآن مجيد دين را يك فطرت و آفرينش الهى معرفى مى كند كه از نخست با سرشت انسان توأم بوده است «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[37]؛ اين (آيين خالص پروردگار) سرشتى است كه خداوند همه انسان ها را بر آن آفريده».[38] لذا ايمان به خدا و توحيد و اصول تعليمات انبياء به طورفطرى در درون جان همه انسان ها وجود دارد، پيامبران الهى اين بذرهاى پرثمر را با آب وحى آبيارى كرده، و علف هرزه هاى شرك و انحراف را از اطراف آن دور ساخته اند، به همين دليل در طول تاريخ، دين همواره در ميان انسان ها وجود داشته و به اعتقاد مورّخان بزرگ لادينى يك امر كاملًا نادر و استثنايى بوده است و حتّى ملّت هايى كه ساليان دراز تحت فشار شديدترين تبليغات ضدّ دينى بوده اند، همين كه آزادى خود را به دست آوردند به سوى ديندارى بازگشتند.[39]
بدیهی است پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران توجّه مردم به معنویت افزایش یافت.[40] لذا در انقلاب اسلامى كشور ما ايران در اين عصر و زمان به خوبى مشاهده كرديم كه اعتقادات اسلامى و نيروى اخلاق و معنويت چگونه توانست بر نيرومندترين اسلحه زمان و قوى ترين ارتشها و قدرتهاى استعمارى پيروز گردد، و اين نشان مى دهد كار برد عقائد دينى و اخلاق مثبت معنوى تا چه حد در مسائل اجتماعى و سياسى زياد است.[41]
آری انقلاب اسلامی ایران بر محور انگيزه هاى معنوى و اخلاقى مردم متکی است؛ به همين دليل است که مردم به صورت خودجوش به دنبال شکل گیری و تداوم انقلاب اسلامی مى روند؛ هم چنین وجود این مولفه کلیدی در حكومت دينى مسئوليّت پذيری عمومی را ارتقا می بخشد؛ مثلًا هرگاه دشمنى به قلمرو اين حكومت حمله كند همه افرادى كه استعداد حضور در ميدان نبرد را دارند جزء سربازان اين حكومت خواهند بود که این مهم خود پویایی انقلاب اسلامی را دو چندان می کند.[42]
هم چنین ظهور عنصر معنویت در مردم موجب می شود تا آنها اجراى قوانين حكومت را جزء فرايض و واجبات الهى بر شمرند و به آن به صورت يك وظيفه دينى نگاه كنند و همين مسأله، انگيزه نيرومندى براى اجراى آن ايجاد مى كند تا آنجا كه بسيارى از افراد حاضرند جان خود را نيز فدا كنند و شهادت را كه از افتخارات بزرگ است پذيرا شوند. درحالى كه در حكومت هاى سكولار چنين نيست.[43]
اخلاق گرایی؛ مقوم پویایی انقلاب اسلامی
بی تردید افرادى كه نمى توانند در مسير اخلاق انسانى سير كنند، جانشينان ناخلفى براى احراراند كه حتى لبها از ذكر و ياد آنها مضايقه دارند، زیرا اينها برخلاف مسير فطرت خود شنا مى كنند، اينها برخلاف تكوين و آفرينش حركت مى كنند، اينها كسانى هستند كه شكوفه آزادى را به دست پژمردگى سپردند، اينها كسانى هستند كه در آسمان حرّيت ستاره اى ندارند، اينها كسانى هستند كه سوسوى فطرت را به خاموشى سپردند.[44]
از سوی دیگر هر خلق و خوى برجسته انسانى علاوه بر جنبه هاى معنوى و اخروى، تأثير عميقى در زندگى مادّى و دنيوى انسانها دارد؛ به همين دليل، نبايد تصوّر كرد كه مسائل اخلاقى يك سلسله مسائل فردى و شخصى است، و چيزى جدا از زندگى اجتماعى انسانها است؛ بلكه بعكس، رابطه بسيار قوى و نزديك با[45] آن دارد، و هرگونه دگرگونى اجتماعى به ویژه وقوع انقلاب و تحول فکری در جوامع، بدون دگرگونى اخلاقى امكان پذير نيست.[46]
مردم متدین با رویکرد اخلاق گرایانه پیروزی انقلاب اسلامی را رقم زدند و نشان دادند مى خواهند در يك جامعه بزرگ، زندگى سعادتمندانه نزديك داشته باشند.[47]
لذا ترویج اخلاق اجتماعى و به كار بستن آنها محبت و صفا و صميميت و امنيت و اتحاد را در جامعه اسلامى حفظ مى كند، و به عكس فراموش كردن آنها مايه بدبينى و نفاق و پراكنده گى و ناامنى است.[48]
از سوی دیگر اخلاق فردى و اجتماعى سبب نجات بشر از مشكلات و پيشرفت در همه كارها و صفا و صميميت همه گروهها و صلح و امنيت در جامعه بشرى است.[49] از این جهت موج اخلاق گرایی در میان مردم با صلح گرایی پیوند خورده است.[50] به نحوی که روح صلح و دوستى و اخلاق و عواطف انسانى كه مورد توجه همه مذاهب آسمانى بوده است اثر عميقى در كم كردن خصومتها و نفرتهاى اقوام مختلف داشته و دارد.[51]
زندگی محوری و دستیابی به حیات طیبه؛ اصل راهبردی در پویایی انقلاب اسلامی
پايه زندگى انسان به نحو خاص و مردم به نحو عام، از فطرت الهام مى گيرد و بر اساس ارتباط افراد، استحكام پيوندهاى اجتماعى، تشكيل زندگى خانوادگى و روابط دسته جمعى است.[52]
لذا زندگى بشر يك زندگى اجتماعى است، و اصولًا خداوند عشق به چنين زندگى را در درون فطرت انسان ها نهاده، تا آنها را از اين طريق به اهداف عالى ترى رهنمون كند.[53]
البته توجه انسان به زندگى اجتماعى و گروهى تنها از طبيعت و فطرت انسان سرچشمه نمى گيرد، بلكه منطق و عقل نيز، اين كار را به او توصيه مى كند، چرا كه بدون زندگى اجتماعى، به هيچ گونه رشد و ترقى نصيب انسان ها نمى شود.[54]
حال يك قانون كلى و عمومى و همگانى وجوددارد كه در همه جا اصل نخستين، صلح و صفا و دوستى و سازش است، و نزاع و كشمكش و جدايى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است؛ [55] لذا تبعیت از فرمان هاى پروردگار، هماهنگ و هم دوش با آفرينش و فطرت است و نتيجه آن، حيات و زندگى سعادت بخش مى باشد.[56]
اینگونه است که در فرهنگ اسلامى به جامعه توسعه يافته كه افزون بر شاخص هاى اقتصادى، معنويت، اخلاق و ايمان را نيز در درون خود دارد، جامعه اى داراى «حيات طيّبه» ناميده مى شود.[57]
در این زمینه قرآن كريم مى فرمايد: « «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»؛ هر كس كار شايسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى داريم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام مى دادند، خواهيم داد».[58]،[59]
«حيات طيّبه » يعنى، زندگى پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از آلودگي ها، ظلم ها و خيانت ها، عداوت ها و دشمني ها، اسارت ها و ذلت ها و انواع نگراني ها و هرگونه چيزى كه آب زلال زندگى را در كام انسان ناگوار مى سازد.[60]
گفتنی است حقیقت پیروزی انقلاب اسلامی در درجه اوّل حفظ ارزشها بود، ارزشهايى كه ماندنى است، و بهترين وسيله تكامل جامعه انسانى و پرورش انسانهاى شايسته و تشكيل «حيات طيبه » است.[61]
سخن آخر: (حضور مردم در صحنه؛ رمز پویایی انقلاب اسلامی)
بدیهی است حقّ حكومت اسلامى بر مردم اين است كه از آن حمايت كنند، و در مشكلات و حوادث سخت به ياريش بشتابند، و در لحظاتى كه بايد به صحنه بيايند در صحنه حضور يابند.[62]
لذا شاهدیم الحمدلله راهپیمایی 22 بهمن با آبرومندی تمام برگزار شد و باید از این مردم آگاه و بصیر تشکر کرد، دشمنان قبل از راهپیمایی پیوسته مردم را از حضور نهی می کردند و فشار می آوردند اما مردم بر خلاف خواسته دشمن بیش از سال های قبل حضور پیدا کردند.[63]
بی تردید مردم ایران با حضور پرشور خود در راهپیمایی جواب محکمی به دشمنان و بدخواهان دادند،[64] هم چنین ملت ایران بار دیگر نشان دادند که در صحنه حاضر هستند و از انقلاب اسلامی دفاع می کنند.[65]لذا باید قدر این مردم را دانست و از آن ها تشکر کرد که چنین حماسهای آفریدند.[66]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛2/2/1388.
[2] فیلسوف نماها ؛ ص48.
[3] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛2/2/1388.
[4] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛28/9/1386.
[5] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص344.
[6] پيام قرآن ؛ ج 3 ؛ ص436.
[7] همان؛ ص 437.
[8] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص73.
[9] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص168.
[10] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص189.
[11] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص329.
[12] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص229.
[13] همان؛ص230.
[14] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص37.
[15] همان.
[16] همان ؛ ص38.
[17] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 2، ص 344.
[18] پيام قرآن، ج 10، ص 142.
[19] همان.
[20] همان.
[21] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص104.
[22] همان؛ ج 10 ؛ ص181.
[23] همان؛ ص 182.
[24] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص104.
[25] فيلسوف نماها ؛ ص48.
[26] حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص26.
[27] پيدايش مذاهب ؛ ص11.
[28] «منظور از پرولتاريا توليد كننده بود و گروه كوچكى از آنها كه وفدارى و كارائيشان به ثبوت رسيده بود، در حزب كمونيسم نام نويسى كرده و جمعيت كوچكى را در برابر جمعيت عظيم مردم تشكيل مى دادند و بر آنها حكومت مى كردند، حزبى كه نه فراگير بود و نه انتخاب آزادى در آن صورت مى گرفت و نه هر كس مى توانست در آن نام نويسى كند و نه رنگ و بويى از دموكراسى داشت».( پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص25).
[29] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص25.
[30] همان.
[31] همان؛ص26.
[32] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص27.
[33] همان ؛ ص33.
[36] تفسير نمونه ؛ ج 16 ؛ ص418.
[37] سوره روم؛آيه 30.
[38] اسلام در يك نگاه ؛ ص21.
[39] اعتقاد ما، ص 42.
[40] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص533.
[41] تفسير نمونه ؛ ج 9 ؛ ص133.
[42] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 1 ؛ ص547.
[43] همان؛ص548.
[44] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص34.
[45] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص57.
[46] همان؛ ص 58.
[47] همان.
[48] تفسير نمونه ؛ ج 22 ؛ ص129.
[49] رساله احكام جوانان (پسران) ؛ ص14.
[50] اسلام در يك نگاه ؛ ص102.
[51] تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص256.
[52] قرآن و آخرين پيامبر : تجزيه و تحليل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دريچه هاى گوناگون ؛ ص338.
[53] پيام قرآن، ج 7، ص 42.
[54] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص461.
[55] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص459.
[56] اسلام و كمكهاى مردمى ؛ ص52.
[57] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص208.
[58] سورۀ نحل؛ آيه 97.
[59] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 2 ؛ ص208.
[60] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص598.
[61] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص458.
[62] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص549.
[63] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛23/11/1396.
[64] همان.
[65]بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در حاشیه راهپیمایی 22 بهمن22/11/1396.
[66] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛23/11/1396.