ماه صفر يادآورِ ادامه اسارتِ اهل بيت عليهم السلام و ورود آنها به شام است؛[1] اسارت زنان و كودكان آل پيغمبر صلى الله عليه و آله که بیانگر ابعاد گوناگونی از مظلوميّت در حادثه كربلا است وآن را از حوادث مشابه ديگر جدا مى سازد.[2]
در این میان شهادت دختر سه سالۀ امام حسين عليه السلام در خرابه شام ، آنچنان جانسوز، دلخراش و رقّت بار است که شایسته است ابعاد آن مورد واکاوی قرار گیرد[3].
اثبات وجود تاریخی حضرت رقیه (سلام الله علیها(
شایدبرای برخی افراد این پرسش مطرح شود که آيا امام حسين عليه السلام فرزندى به نام رقيّه سه ساله داشته اند كه در خرابه شام با سر مبارك مواجه شده و جان داده باشد؟[4] آيا اين مرقد كه براى ايشان مى باشد، درست است؟
در پاسخ باید گفت اين روايت معروف است كه حضرت چنين فرزندى داشته اند،[5]،[6] وشكي نيست كه دختر كوچكي از امام حسين عليه السلام در شام از دنيا رفت و در آنجا دفن شد،[7] امّا اينكه اين دختر چه نام داشت، در منابع معتبر نامى از او برده نشده[8] و در بين دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد[9] ؛ هر چند معروف و مشهور آن است كه نام او «رقيّه » است[10] و حرم فعلي منسوب به همان دختر است[11]؛ حرم باشكوهى که در دمشق به نام او موجود است و هر سال هزاران نفر از مشتاقان اهل بيت عليهم السلام به زيارت وى مى روند.[12]
مرحوم علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه از رقيه بنت الحسين ياد مى كند و مى گويد در دمشق قبرى است كه منسوب به اوست [13] در رياحين الشريعه نيز نام آن [14]دختر رقيه آمده است.[15]،[16]
سرگذشت حضرت رقیه (سلام الله علیها) در کربلا
در روايتى آمده است: هنگامى كه امام حسين عليه السلام تنها شد به خيمه هاى برادرانش سر كشيد، آنجا را خالى ديد. آنگاه به خيمه هاى فرزندان عقيل نگاهى انداخت، كسى را در آنجا نيز نديد؛ سپس به خيمه هاى يارانش نگريست كسى را نديد،آنگاه به خيمه هاى زنان روانه شد و به خيمه فرزندش امام زين العابدين عليه السلام رفت.[17]
امام حسين عليه السلام او را به سينه چسباند و فرمود: «؛ فرزندم! تو پاك ترين ذريّه و برترين عترت منى و تو جانشين من بر اين بانوان و كودكانى. آنان غريب و بى كس اند كه تنهايى و يتيمى و سرزنش دشمنان و سختى هاى دوران آنان را فرا گرفته است. هر گاه كه ناله سر دادند آنان را آرام كن، و چون هراسان شدند مونسشان باش و با سخنان نرم و نيكو، خاطرشان را تسلّى بخش. چرا كه كسى از مردانشان جز تو نمانده است تا مونسشان باشد و غم هايشان را به وى باز گويند. بگذار آنان تو را ببويند و تو آنان را ببويى و آنان بر تو گريه كنند و تو بر آنان!».[18]
آنگاه امام عليه السلام دست فرزندش را گرفت و با صداى رسا فرمود:«يا زَيْنَبُ وَ يا امَّ كُلْثُومِ وَ يا سَكينَةُ وَ يا رُقَيَّةُ وَ يا فاطِمَةُ، اسْمَعْنَ كَلامي وَ اعْلَمْنَ أَنَّ ابْني هذا خَليفَتي عَلَيْكُمْ، وَ هُوَ إِمامٌ مُفْتَرِضُ الطَّاعَةِ؛ اى زينب! اى امّ كلثوم! اى سكينه! اى رقيّه! و اى فاطمه! سخنم را بشنويد و بدانيد كه اين فرزندم جانشين من بر شماست و او امامى است كه پيروى از او واجب است».[19]
آخرين سخنان اين پيشواى بزرگ ايثار و فداكارى به خوبى نشان مى دهد او در اين لحظات حسّاس، تنها فرزندش امام سجّاد عليه السلام را آماده پذيرش مسئوليّت عظيم به ثمر رساندن نهال برومندى را كه در كربلا نشانده و با خون عزيزانش آبيارى كرده بود مى ساخت. آخرين وصايايش را با او در ميان مى گذارد و سفارش اطاعت از او را به خواهران و دخترانش مى كرد.[20]
لذا مرحوم سيد بن طاووس در حوادث عصر تاسوعا آنجا كه نقل مى كند حسين عليه السلام زنان را دلدارى مى دهد، از رقيه(سلام الله علیها) نام مى برد و مى نويسد: امام حسين عليه السلام امّ كلثوم، زينب، رقيه، فاطمه و رباب را مورد خطاب قرار داد و آنها را به صبر و بردبارى دعوت كرد[21] .،[22]
حضرت رقیه(سلام الله علیها) ؛ از اسارت تا شهادت
دختر چهارساله امام حسين عليه السلام (رقيه )[23] همراه با رهبر کاروان اسرا، زينب كبرى عليها السلام، ام كلثوم [24]، فاطمه دختر اميرالمؤمنين عليه السلام، فاطمه دختر امام حسين عليه السلام [25]، سكينه دختر امام حسين عليه السلام [26]، و و رباب دختر امرء القيس همسر با وفاى امام حسين عليه السلام [27]، رمله، مادر حضرت قاسم و همسر امام حسن مجتبى عليه السلام،[28] از جمله زنان بزرگوار و بازماندگان از عترت رسول اللَّه بودند كه در كربلا به اسارت درآمدند.[29] لیکن ابن سعد و سپاهش حرمت پيامبر را در حق آنها رعايت نكردند و با جسارت تمام آنان را چون اسيران جنگى به بند كشيدند و با خيل نامحرمان كه قاتلان ذرارى پيامبر صلى الله عليه و آله و يارانش بودند، به سوى كوفه و شام روانه ساختند.[30]
جریان شهادت جانسوز حضرت رقیّه(سلام الله علیها)
مرحوم محدّث قمى از كامل بهائى نقل مى كند كه: «زنان خاندان نبوّت، شهادت پدران را از فرزندان خردسال پنهان مى كردند و مى گفتند: پدرانتان به سفر رفته اند. اين ماجرا ادامه داشت تا آن كه يزيد اسيران را به شام آورد (آنها را در مكانى نزديك قصر اسكان دادند تا آنكه) دختركى چهار ساله از امام حسين عليه السلام شبى از خواب برخاست، پريشان و آشفته شد و گفت: پدرم كجاست؟ من او را هم اينك ديدم![31]
زنان هنگامى كه اين سخنان را شنيدند، گريستند و صدا به شيون بلند كردند. يزيد از خواب بيدار شد و پرسيد: چه خبر است؟[32]
خبر را به گوش يزيد رساندند، وى دستور داد كه سر پدر را نزد دختر ببرند؛ هنگامى كه سر مقدّس امام حسين عليه السلام را نزد آن دختر خردسال آوردند، پرسيد: اين چيست؟ گفتند: سر پدر توست؛ آن دختر فرياد زد و بيمار شد و همان روزها در شام از دنيا رفت.[33]
در برخى از منابع تاریخی دیگر ، اين واقعه جانسوز، مشروح تر ذكر شده و آمده است: «بر روى آن سر، روپوشى گذاشتند و گفتند: اين سر پدر توست. آن دختر آن سر را برداشت و در دامن نهاد و گفت: اى پدر چه كسى مرا در كودكى يتيم كرد؟ ...[34]آن دختر از اين نوع سخنان فراوان گفت تا آن كه لبانش را بر لب هاى پدر نهاد و آنقدر گريست كه بيهوش شد؛ وقتى كه او را حركت دادند مشاهده كردند كه از دنيا رفته و اهل بيت عليهم السلام نيز صدا به گريه و شيون بلند كردند».[35]،[36]
فتح شام؛ فتح الفتوح رقیه (سلام الله علیها)
نعمت عمر در واقع خمير مايه تمام سعادتها و سرمايه تمام خوشبختى ها است. اگر «اميرمؤمنان على عليه السّلام» در «ليلة المبيت» در بستر «پيامبر صلّى اللّه عليه و آله» خوابيد و بزرگترين فضليت را در برابر اين ايثار براى خود فراهم كرد، تنها با بهره گيرى از يك شب از عمرش بود و اگر ضربه او در روز «خندق» بر پيكر «عمرو بن عبدود» برتر از عبادت جنّ و انس شد، تنها با استفاده از ساعتى از اين عمر بود.[37]
اگر «شهيدان كربلا» بزرگترين حماسه را در تاريخ بشريّت آفريدند و اسوه و مقتدايى براى همه امّت هاى در بند شدند، تنها با استفاده از يك نصف روز از عمرشان بود. آرى اكسير عمر به قدرى گرانبها است كه نعمتى برتر و پربارتر از آن نيست.[38]
ولى خداوند، به لطف و حكمتش پايان عمر هر كس را بر او مخفى داشته! چرا كه به گفته امام صادق عليه السّلام: اگر انسان از مقدار عمر خود، آگاه باشد و ببيند عمرش كوتاه است، پيوسته انتظار مرگ مى كشد و همان چند صباح زندگى براى او گوارا نخواهد بود و همانند كسى است كه اموالش در شرف نابودى است و با تمام وجودش فقر و تنگدستى را احساس مى كند ... و اگر عمر خود را طولانى ببيند در غرور و غفلت و لذّات و انواع گناهان غوطه ور مى شود، به اين پندار كه از همه لذّات كام بگيرد و در پايان عمر توبه كند.[39] بنابراين، هم ساعات و ايّام عمر، نعمت است و هم پوشيده بودن مقدار آن.[40]
با این تفاسیر، اگر خوب به وقایع دوران اسارت اهل بیت امام حسین(علیه السلام) به ویژه چگونگی شهادت مظلومانۀ حضرت رقیه (سلام الله علیها) در شام تأمل کنیم در می یابیم گاهى در يك نيمه شب مى توان فتح الفتوح و كارى چون شهيدان كربلا كرد[41] و پايه هاى تخت و تاج حكومت يزيد را در شام به لرزه درآورد و مقدّمه سرنگونى بنى اميّه[42] و تقویت انقلاب بر ضد اين حكومت جبار و جائر را فراهم کرد.[43]
حضرت رقیه(سلام الله علیها) ؛ سفیر کوچک عاشورا
بی تردید قطره هاى اشك حاصل از شهادت جانسوز حضرت رقیه در خرابۀ شام، پيام آور اهداف حسینی است؛ آنهایی كه مى خواهند بگويند با مرام امام حسين عليه السلام همراه و با هدف او هماهنگ و پيرو مكتب او هستند؛ ممكن است اين كار را با دادن شعارهاى آتشين و يا با سرودن اشعار و حماسه ها ابراز دارند ؛ ولى كسى كه با شنيدن اين حادثه جانسوز قطره اشكى از درون دل، بيرون مى فرستد، صادقانه تر اين حقيقت را بيان مى كند. اين قطرات اشك در سوگ شهادت سیدالشهدا(علیه السلام) و یاران باوفایش به ویژه اهل بیت آن حضرت هم چون شهادت غم انگیز حضرت رقیه (سلام الله علیها) ، در واقع اعلان وفادارى به اهداف مقدّس ياران امام حسين عليه السلام و پيوند دل و جان با آنها و اعلان جنگ با بت پرستى، ظلم و ستم و اعلان بيزارى از آلودگيهاست.[44]
تجلی شهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها) دراشعار شاعران
شهادت جانسوز دختر سه امام حسين عليه السلام در خرابه شام و برپا شدن بارگاه بسيار باشكوه ومطهر حضرت رقیه سلام الله علیها در حالى كه از آن همه شوكت ظاهرى بنى اميه چيزى در آنجا باقى نمانده، درس عبرت بسيار مهمى براى همه عبرت بينان شده است كه چگونه آن كاخ هاى با عظمت امويان ويران گشت و اثرى از آن باقى نماند، ولى آن خرابه به بركت طفل چهارساله اى از خاندان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله اين گونه آباد شد، و همين موضوع، سوژه داغى براى ادبا و شاعران نكته دان شده است و اشعار زيبا و جالبى در اين باره سروده اند؛ از جمله يكى از آنها از زبان دختر امام حسين عليه السلام چنين سروده است:[45]
زائران قبر من! اين شام، عبرت خانه است مدفنم آباد و قصر دشمنم ويرانه است
دخترى بودم سه ساله، دستگير و بى پدر مرغ بى بال و پرى را اين قفس كاشانه است
بود سلطانى ستمگر، صاحب قدرت يزيد فخر مى كرد او كه مستم، در كفم پيمانه است
داشت او كاخى مجلّل، دستگاهى با شكوه خود چه مردى، كز غرور سلطنت ديوانه است
داشتم من بسترى از خاك، بالينى ز خشت همچو مرغى كو بسا محروم ز آب و دانه است
تكيه مى زد او به تخت سلطنت با كبر و وجد اين تكبّر، ظالمان را عادت روزانه است
من به ديوار خرابه مى نهادم روى خود زان هميشه رو سفيدم، شهرتم شاهانه است
بر تن رنجور من شد كهنه پيراهن، كفن پر شكسته بلبلى را اين خرابه لانه است
محو شد آثار او، پاينده شد آثار من ذلّت او، عزّت من هر دو جاويدانه است [46]
و... .
سخن آخر:(شکوه شهیده شام)
در خاتمه باید گفت هنگامى كه اسراى كربلا در كنار كاخ با عظمت و خيره كننده يزيد در خرابه اى مأوى داده شدند، آنجا خرابه اى بيش نبود و كاخ يزيد سربه فلك كشيده بود و نظر هر رهگذرى را جلب مى كرد؛[47] لیکن وقتی دختر سه ساله امام حسين عليه السلام در خرابه شام در كنار كاخ زيبا و خيره كننده يزيد از دنيا رفت. خداوند اراده كرد آن دختر و آن خرابه را عزيز و يزيد و كاخش را ذليل و ويران كند.[48]
لذا اكنون همان خرابه قبله گاه عاشقان دلسوخته و زيارتگاه شيعيان پاك گشته و مركز دلها شده است و هيچ اثرى از آن كاخ بزرگ نيست؛ نه تنها از كاخ يزيد و قبر او خبرى نيست، بلكه از قبر معاويه كه زمانى حاكم مطلق العنان شام بود و مدّت طولانى در آن حكومت كرد نيز هيچ اثرى نيست[49] امّا بارگاه ملكوتى حضرت رقيّه عليها السلام دختر كوچك امام حسين عليه السلام چه عظمت و شكوهى و چه شور و حالى دارد.[50]
اكنون از تاريخ مى پرسيم كه تا اين زمان چه كسى پيروز است؟ بعد از هزار و چهارصد سال چه دستجات با عظمتى برگزار مى شود. در شامى كه ساليان دراز پايتخت حكومت بنى اميّه بود، همه آثار آنها محو شده است، امّا دختر سه ساله امام حسين عليه السلام چنين تشكيلات با عظمتى دارد. اين جاست كه مى فهميم آنچه براى خدا و در راه خداست جاودانى است و آنچه براى هوا و هوس و شيطان است زود فانى مى شود.[51]
آرى! اين خاصيّت ايمان است كه هر چه بر عمرش اضافه شود پر فروغ تر مى شود، ولى كفر و بى ايمانى هر چه زمان برآن بگذرد، بيشتر در ظلمات و تاريكى ها فرو مى رود.[52]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص611.
[2] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص33.
[3] همان؛ ص616 .
[4] احكام عزادارى ؛ ص135.
[5] ر.ک: قصّه كربلا .
[6] احكام عزادارى، ص: 136.
[7] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛خبرگزاري مركز مديريت حوزه علميه قم؛ (hawzahnews.com).
[8] احكام عزادارى، ص 136.
[9] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛خبرگزاري مركز مديريت حوزه علميه قم؛ (hawzahnews.com).
[10] احكام عزادارى، ص 136.
[11] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛خبرگزاري مركز مديريت حوزه علميه قم؛ (hawzahnews.com).
[12] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص615.
[13] اعيان الشيعه؛ ج 7؛ ص 34.
[14] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 615.
[15] رياحين الشيعه؛ ج 3؛ ص 309.
[16] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 616.
[17] همان ؛ ص502.
[18] همان ؛ ص504.
[19] همان.
[20] همان؛ص505.
[21] ملهوف( لهوف)؛ ص 141.
[22] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص615.
[23] نفس المهموم؛ ص 259.
[24] مقاتل الطالبيين؛ ص 79.
[25] عقد الفريد؛ ج 4؛ ص 385.
[26] مقاتل الطالبيين؛ ص 79.
[27] كامل ابن اثير؛ ج 4؛ ص 88.
[28] ابصار العين؛ ص 130. در برخى از كتاب ها نام تعدادى ديگر از بانوان بزرگوار نيز در جمع اسرا آمده است؛( ر.ک: قصه كربلا؛ ص 405- 406).
[29] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص545.
[30] همان.
[31] همان ؛ ص614.
[32] همان.
[33] همان؛ ص 615.
[34] همان.
[35] نفس المهموم؛ ص 259- 260.
[36] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص615.
[37] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص388.
[38] همان.
[39] بحارالانوار؛ ج 3؛ ص 83( با كمى تلخيص).
[40] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 3 ؛ ص388.
[41] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص115.
[42] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 1 ؛ ص373.
[43] زهرا (سلام الله علیها) برترين بانوى جهان ؛ ص142.
[44] فلسفه شهادت ؛ ص19.
[45] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 616.
[46] همان.
[47] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 2 ؛ ص146.
[48] قهرمان توحيد، شرح و تفسير آيات مربوط به حضرت ابراهيم (علیه السلام) ؛ ص144.
[49] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 2 ؛ ص146.
[50] همان.
[51] مشكات هدايت ؛ ص117.
[52] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 2 ؛ ص146.