مقولۀ شكرگزاری از جمله مسائل کلیدی در زندگی جوامع بشری است که علماى اخلاق در كتب اخلاقى از آن بحث نموده اند و جزء فضائل اخلاقى برشمرده اند.[1] زیرا خداوند در برابر نعمتهايى كه به ما مى بخشد نيازى به شكر ما ندارد، و اگر دستور به شكرگزارى داده بدان علت است که آثار شكر گزاری به خودمان باز مى گردد،[2] که در نهایت آثار و برکات بی بدیل آن در زندگی مادی و معنوی جوامع انسانی آشکار می شود.[3]
نخستین برنامه اخلاقی در برابر خداوند شکر گزاری است، یعنی پیوند ما با مبدأ عالم آفرینش از طریق شکر ایجاد میشود و تمام وجود ما را نعمتهای خداوند احاطه کردهاست، لیکن اگر بخواهیم نعمتهای خداوند را بشماریم، ناتوان هستیم.بنابراین باید بر اساس اخلاق قدردان خداوند باشیم، این تشکر ما از خداوند، نیاز ما است [4]، با این تفاسیر ضروری است ماهیت و حقيقت شكر مورد واکاوی قرار گرفته و جوانب آن مورد تبیین و بررسى قرارگیرد.[5]
گسترۀ معنایی«شکر»
راغب در«مفردات»مى گويد:«شكر» همان تصور نعمت و اظهار آن است، بعضى گفته اند در اصل«كشر» به معنى«كشف»(بر وزن آن) بوده است سپس مقلوب گشته و«شكر» شده است،[6] «عين شكراء»، به معنى چشمه پر آب است، بنابراين شكر به معنى پر شدن وجود انسان از ياد بخشنده نعمت ها است.[7]و نقطه مقابل آن«كفر» است كه فراموشى نعمت و پوشاندن آن مى باشد.[8]
در توضيح معنى شكر در ميان ارباب لغت و مفسّران قرآن و نهج البلاغه سخن بسيار است، ولى مشهور در ميان آنها اين است كه شكر منحصرا در جايى گفته مى شود كه نعمتى از كسى به ديگرى برسد و او را در برابر آن سپاس گويد.[9] لذا در تعريف شكر می توان گفت شكرگزارى همان قدردانى از نعمت است، خواه در عمل باشد يا به وسيله زبان و يا به قلب.[10]
حقیقت شکرگزاری و سپاس در قرآن
آيات مربوط به شكر در قرآن مجيد بسيار است، و شايد بالغ بر هفتاد آيه شود، و جالب اين كه صفت شكرگزارى به عنوان يكى از اوصاف پروردگار در اين آيات آمده است.لذا در کلام وحی مى خوانيم: «ما يَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِكْم انْ شَكَرْتُمْ آمَنْتُمْ وَ كانَ اللّهُ شاكِراً عَلِيماً؛[11] خدا چه نيازى به مجازات شما دارد اگر شكرگزارى كنيد (و نعمت هايش را به جا مصرف نماييد)، و ايمان بياوريد خدا شكر گزار و آگاه است (و از اعمال و نيّات شما باخبر است)».[12]
با تأمل در این آیه می توان دریافت: اگر شكرگزارى به معنى واقعى انجام شود سرچشمه مجازات ها و عذاب الهى به كلّى برچيده مى شود. به علاوه صفت شكرگزارى در اينجا به عنوان يكى از اوصاف الهى مطرح شده است و نشان مى دهد[13]شكرگزارى از صفاتى است كه خداوند در آن با بندگان مشترك است، منتها شكرگزارى بندگان در برابر خداوند به معنى صرف نعمت هاى او در موارد رضاى او است، و شكرگزارى خداوند به معنى قدردانى از بندگان شكرگزار از طريق پاداش هاى شايسته است.[14]
در فراز های قرانی دیگر ، شكرگزارى، شرط خشنودى خداوند از بندگان معرفی شده است: «ان تَكْفَرُوا فَانَّ اللّهَ غَنِىٌّ عَنْكُمْ وَ لا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفُرَ وَ ان تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ[15]؛ اگر كفران كنيد خداوند از شما بى نياز است، و هرگز كفران را براى بندگانش نمى پسندد و اگر شكر او را بجا آوريد، آن را براى شما مى پسندد و راضى مى شود».[16]
واکاوی آیات قران کریم نشان می دهد عظمت ، قدرت و نعمت خداوند ، حس شكرگزارى بندگان را بیش از پیش تحریک می کند و ما را به سوى او فرا مى خواند تا از چشمه زلال معرفتش سيراب شويم و به صفات جمال و جلالش آشنا گرديم.[17]
خداوند كراراً در آيات قرآن مسلمانان را به ياد نعمتهاى گوناگون و الطاف خود به آنها مى اندازد، تا به اين وسيله روح ايمان را در آنها تقويت و حس شكرگزارى و ثبات در برابر مشكلات را در آنها برانگيزد.[18]لذابعضى از آيات قرآن ، پس از ذكر نعمتهاى پروردگار، مردم را دعوت به شكرگزارى مى كند، و ناسپاسى آنها را نكوهش مى نمايد.[19]
در هفت سوره از سوره هاى قرآن ، به آفرينش انسان و چگونگى خلقت او اشاره شده است ذكر اين موضوع براى بيان شخصيت انسان ، مقام و رتبه او در ميان موجودات جهان، و احياى حس شكرگزارى در وجود او است؛[20]شكرى كه سرچشمه«معرفة اللَّه»و انگيزه اطاعت فرمان او مى شود.[21]
تأمل در نعمتهاى دوازدهگانه (نعمت قرآن ، خلقت انسان، تعليم بيان، حساب منظم زمان، آفرينش گياهان و انواع اشجار، آفرينش آسمان، حاكميت قوانين، آفرينش زمين با ويژگيهايش، خلقت ميوه ها، خلقت نخل، آفرينش حبوبات، و خلقت گلها و گياهان معطر) با جزئيات و ريزه كاريها و اسرارى كه در هر يك نهفته است كافى است كه حس شكرگزارى را در انسان برانگيزد،[22] و او را به دنبال عرفان و شناخت مبدأ اين نعمتها بفرستد.[23]
آری توجه به نعمت هاى الهى سبب مى شود كه انسان در صدد شكرگزارى برآيدکه عامل بازدارنده اى در برابر گناهان است، خداوند در قرآن خطاب به گروهى از اقوام پيشين مى فرمايد: «فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ وَلا تَعثَوا فِى الأَرْضِ مُفْسِدينَ؛[24] نعمت هاى خدا را به ياد آوريد، و در زمين فساد نكنيد».[25] و یا در فراز دیگر آمده است: «فَاذْكُرُوا آلاءَ اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛[26] نعمت هاى خدا را به ياد آوريد شايد رستگار شويد».اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه يادآورى نعمت هاى خداوند و سپاس او سبب رستگارى است.[27]
كوتاه سخن اين كه ريشه تمام سعادت ها و سرچشمه عظيم بركات الهى همان شكرگزارى است كه روز به روز انسان را به خدا نزديكتر و پيوند عشق و محبّت بندگان را با خدا محكم تر مى سازد كه عاملى براى تقوا و پرهيزگارى و طريقى به سوى رستگارى است.[28]
معنای حقیقی شکرگزاری در روایات
در روايات اسلامى به طور وسيع و گسترده از زيبايى شكر بحث شده است؛[29] در آموزه های روایی بر اين معنى تأكيد شده كه هم در برابر نعمتى كه كسى به شما مى بخشد سپاس گزار باشيد و هم به كسى كه سپاس گزارى مى كند نعمت بيشترى بدهيد. چنانكه در حديثى از امام صادق عليه السلام میخوانیم:«اشْكُرْ مَنْ انْعَمَ عَلَيْكَ وَ انْعِمْ عَلى مَنْ شَكَرَك؛[30] از كسى كه به تو نعمتى مى بخشد تشكّر كن و به كسى كه از تو تشكّر مى كند، نعمت بيشترى ببخش».[31]
اين حديث نشان مى دهد كه نه تنها خداوند در برابر شكر، نعمت ها را افزايش مى دهد، بندگان خدا نيز در برابر تشكّرها بايد افزايش نعمت دهند.[32]
گفتنی است در آيات و روايات و فرهنگ اسلامى شكر در رديف دعا و استغفارقرار گرفته است به نحوی که تثبيت نعمت ها به وسيله شكرگزارى صورت می گیرد؛در این زمينه از امام على بن ابى طالب عليه السلام آمده است: «نِعْمَةٌ لا تُشْكَرُ كَسِيّئةٍ لا تُغْفَرْ؛ نعمتى كه در برابر آن شكرگزارى نشود، همانند گناهى است كه در برابر آن استغفار نشود».[33] هم چنین در برخی از روايات ، شکرگزاری به عنوان نصف ايمان تعبیر شده است.[34]
با تأمل در روایات به خوبى استفاده مى شود كه پيشوايان بزرگ تا آنجا كه در توان داشتند براى هر نعمتى شكرى جداگانه بجا مى آوردند، در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام دستورى براى شكر جامع و كامل آمده است، (هر چند شكر جامع و كامل به معنى واقعى كلمه از انسان ساخته نيست،)آن حضرت فرمود: «اذا اصْبَحتَ وَ امْسَيْتَ فَقُلْ عَشْرَ مَرّات اللَّهُمَّ ما اصْبَحْتَ بى مِنْ نِعْمَةٍ اوْ عافِيَةٍ مِنْ دِينٍ اوْ دُنْيا فَمِنْكَ وَحْدَكَ لا شَريكَ لَكَ، لَكَ الْحَمْدُ وَ لَكَ الشُّكْرُ بِها عَلَىَّ يا رَبِّ حَتَّى تَرْضى وَ بَعْدَ الرِّضا؛ هنگامى كه صبح و شام مى كنى، ده بار اين دعا را بخوان، خداوندا! آنچه از نعمت ها، صبحگاهان بر من ارزانى شده، سلامت دين يا دنيا همه از تو است، يگانه اى، همتايى ندارى، پيوسته حمد و شكر مخصوص تو است، به خاطر آنچه به من دادى، تا از من راضى شوى، و حتّى بعد از رضا، تو را حمد و سپاس مى گويم».سپس امام عليه السلام فرمود: «هرگاه اين كار را انجام دهى شكر نعمت هايى را كه در آن روز و شب به تو مى رسد ادا كرده اى».[35]،[36]
در زمينه چیستی حقیقت شكرگزاری و تأثير آن در دوام نعمت ها و فزونى آن، احاديث فراوانی وارد شده است كه ذكر همه آنها در اين مختصر نمى گنجد و موارد مذکور تنها گوشه اى از آن است.[37]
شکرگزاری؛ اثبات لیاقت برای درک نعمت
بدیهی است حقيقت شكرگزاری، تنها تشكر زبانى نيست، بلكه شكر داراى سه مرحله است؛ نخستين مرحله آن است كه به دقت بينديشيم كه بخشنده نعمت كيست؟ اين توجه و ايمان و آگاهى پايه اول شكر است، مرحلۀ دوم شکر زبانی است[38]، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شكر عملى آن است كه درست بينديشيم كه هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف كنيم كه اگر نكنيم كفران نعمت كرده ايم.[39]
و از اينجا رابطه ميان «شكر» و «فزونى نعمت» روشن مى شود، چرا كه هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف كردند، عملا ثابت كرده اند كه شايسته و لايق اند و اين لياقت و شايستگى سبب فيض بيشتر و موهبت افزونتر مى گردد.[40]
لذا شکرگزاری اثبات لیاقت برای درک نعمت از سوی خداوند است و به وسیله این لیاقت خود را برای دریافت نعمت بیشتر نشان میدهیم.[41]به عبارت دیگر با شكر گزاری می گوئیم ما لايق و شايسته ايم، نعمت را بر ما افزون كن، فى المثل اگر باغبان مشاهده كند كه در بخشى از باغ درختان به سرعت رشد و نمو مى كنند و برگ و بر مى آورند، به يقين از آنها پذيرايى بيشتر مى كنند؛ در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام چنين آمده است: «مَنْ شَكَرَ النِّعَمَ بِجَنانِهِ اسْتَحَقَّ الْمَزيدَ قَبْلَ انْ يَظْهَرَ عَلى لِسانِهِ؛[42] كسى كه قلباً شكر نعمت كند پيش از آن كه به زبان شكر گويد، لياقت خود را براى افزون شدن نعمت ثابت كرده است».[43]
از این جهت پرستش خدا و عبادت خداوند، حسّ تقدير و شكر گزارى را در انسان زنده مى كند، قدردانى از مقامى كه نعمت هاى بزرگ و پرارزشى را در اختيار انسان نهاده، نشانه لياقت و شايستگى او نسبت به الطافى است كه در حقّ او انجام گرفته است.[44]
بی شک تشكّر و سپاسگذارى از مقام خداوند اين نتيجه را دارد كه فرد سپاسگذار با عرض تشكّر و انجام وظيفه، حق شناسى خود را در برابر نعمت هايى كه خدا در اختيار او گذاشته است آشكار و هويدا مى سازد.[45]
اظهار عجز و ناتوانی از شکر خدا ؛بالاترین درجۀ شکرگزاری
به راستی درباره نعمت الهى كه سرتاپاى ما را فرا گرفته چگونه مى توانيم شكر كنيم؟! نعمت وجود، عقل، سلامت، هدايت، ايمان، ولايت و ... لذا نعمت پروردگار در يك يا چند چيز خلاصه نمى شود، بلكه سر تا پاى ما را در تمام عمر فرا گرفته است،[46]حتّى اگر شكر بگوييم خود شكر هم نعمت است.[47]
لذا بندگان هرگز توانايى جبران نعمت هاى الهى را ندارند، چرا كه اوّلا او نيازى ندارد تا كسى بتواند نعمتش را جبران كند، و ثانيا توانايى بر شكر و ثناى او خود احسان و نعمت ديگرى است از سوى پروردگار، چرا كه شكر سبب فزونى نعمت مى گردد.[48] به عبارت دیگر توفيق شكرگزارى و فكر و عقل و زبان و دست و پايى كه انسان به وسيله آن شكر قلبى و لسانى و عملى را انجام مى دهد همه از نعمت هاى خدا است و اين توفيق و ابراز هنگامى كه در مسير شكرگزارى به كار گرفته مى شود نعمت ديگرى است كه خود نيازمند شكر ديگرى است.[49]
به همين جهت بزرگان مى گويند كه شكر نعمت خدا فقط يك راه دارد و آن اظهار عجز و ناتوانى از شكر نعمتهاى اوست .[50] همان گونه كه در مناجاتهاى معروف امام على بن الحسين عليه السّلام مى خوانيم:«فكيف لي بتحصيل الشّكر؟ و شكري ايّاك يفتقر الى شكر! فكلّما قلت لك الحمد، وجب علىّ لذلك ان اقول لك الحمد؛[51] چگونه مى توانم شكر تو را كنم حال آن كه توفيق بر شكرگزارى من نسبت به ذات مقدس تو نياز به شكر ديگرى دارد! پس هر زمان بگويم «لك الحمد» بر من واجب مى شود كه به خاطر اين موفقيت نيز بگويم «لك الحمد»! (به اين ترتيب هر چه به سوى شكر تو گام بر مى دارم مديون نعمتهاى بيشترى مى شوم).[52]
بنا بر اين برترين مرحله شكرى و نهايت شكر که از انسان ساخته است اظهار عجز و ناتوانى از شكر نعمتهاى الهی است.[53]
اطاعت و بندگی؛مهمترین نشانۀ شکرگزاری
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در همه لحظات عمر خود، نهايت شكرگزارى در پيشگاه خداوند را در عالى ترين مراتبش انجام مى دادند،آنها مظهر شكر و بندگى و اطاعت بودند و شكر خود را به صورت عبادت و نهايت خضوع در برابر خداوند آشكار مى ساختند.[54]
لیکن در جامعۀ امروزی، شكر به مفهوم واقعيش در برابر تمام نعمتها به گونه اى كه همه را بدون استثنا در طريق بندگى خدا كه نعمتها براى آن آفريده شده است به كار گيرد كمتر يافت مى شود.[55]
لذا بهره ورى از نعمت فراوان در افراد كم ظرفيت و ضعيف الايمان به جاى اينكه حس شكر گزارى و اطاعت را بيدار كند، غالبا بر طغيان و غرور آنها مى افزايد، و به دنبال آن رشته هاى بندگى خدا را پاره مى كند.[56]
ازسوی دیگر انگیزش عالی ترین وجهۀ انسانی از طریق حسّ شكرگزارى و بيان نعمتهاى مادّى و معنوى دنيا و آخرت، شوق طاعت و بندگى را در دل انسان افزايش مى دهد.[57] به نحوی که می توان گفت شكرگزارى خمير مايه اطاعت و بندگى است.[58]
با این تفاسیر باید اذعان کرد از جمله وظايف عبوديت و بندگى ، شكرگزارى از نعم الهى است كه ابزار شناخت اكثر معلومات ما است. استفاده صحيح از اين ابزارها، شكر اين نعم است، زيرا «الشكر صرفُ العبد جميع ما انْعَمَه الله فيما خُلِقَ لاجله؛شكر، مصرف كردن عبد است جميع چيزهايى را كه خداوند به او ارزانى داشته، در موردى كه خلق شده براى آن» مثلًا چشم و گوش را در مسير صحيحى كه مورد رضاى خداوند است استعمال كند و از به كار بستن اين ابزارها در طريق [59]سوء خوددارى كند، زيرا از آيات و روايات استفاده مى شود كه ما افسار گسيخته و رها خلق نشده ايم، بلكه مسئول اعضا و جوارح خود و اعمال صادره از آنها هستيم.[60]
شکرگزار نعمت ولایت حضرت امیرالمومنین(ع) باشیم
نباید فراموش نمود جملۀ«الحمدلله الذى جعلنا من المتمسّكين بولاية مولانا اميرالمؤمنين(عليه السلام) و اولاده المعصومين(عليهم السلام)؛ سپاس خدا را که ما را از کسانی قرار داد که به ولایت امیرالمومنین علی (ع) و ائمه اطهار (ع) تمسک می جویند » شكرگزارى بر اين نعمت است و بايد به مردم گفته شود.[61]
اینگونه است که مرحوم «سيّد بن طاووس» به سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه در روز غدير، دو ركعت نماز بخوان، پس از نماز به سجده برو و صد مرتبه خدا را شكر كن (مثلًا بگو: شكراً لِلَّه) و سر از سجده بردار... .[62]
در این زمینه، شخصى خدمت امام كاظم عليه السلام رسيد و عرض كرد: «مشكلات فراوانى مرا تحت فشار قرار داده، به حدّى كه كارد به استخوانم رسيده است. امام فرمود: آيا حاضرى ولايت ما را از تو بگيرند و در مقابل مشكلاتت برطرف شود؟ عرض كرد: هرگز. امام فرمود: خدا را شكر كن كه اين نعمت بزرگ را در اختيار دارى».[63]،[64]آن شخص متوجّه شد كه عليرغم وجود مشكلات چه نعمتهاى بزرگى در اختيار دارد، و لذا به شكر نعمتهايى كه در اختيار داشت پرداخت.[65]
آری ما بايد قدردان پدران و اجداد خويش باشيم كه ما را با نعمت ولايت و خاندان اهل بيت عليهم السلام آشنا كردند، تا افتخار پيروى و تبعيّت از آن بزرگواران را داشته باشيم و در سايه هدايتهاى آنان قرار بگيريم .[66]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت با همه سفارشاتى كه در آيات قرآن و روايات معصومان عليهم السلام آمده نسبت به ضرورت شکرگزاری آمده است، باز در گوشه و كنار مى بينيم افراد ناسپاسى را، كه همواره گله و ناله مى كنند، در حالى كه وضع سیاسی، امنیتی، دینی، فرهنگی،اجتماعی، اقتصادی و معيشتى مردم نسبت به قبل از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامى به هیچ عنوان قابل مقايسه نيست.[67]
به عنوان نمونه اگر در زمان رژیم منحوس پهلوی، كشور ما را محاصره اقتصادى مى كردند و دروازه هاى كشور را بر روى جهان خارج مى بستند، از گرسنگى مى مرديم! چرا كه قسمت عمده گندم و دیگر اقلام غذایی مورد نياز از خارج مى آمد. امّا هم اكنون به بركت انقلاب ما هيچ نيازى به وارد كردن گندم... نداريم، و در اين زمينه به مرز خودكفايى رسيده ايم. آيا اين، كم نعمتى است، و جاى شكرگزارى ندارد؟[68]قبل از انقلاب خبرى از اين همه سدها، جادّه ها، دانشگاهها و ديگر خدمات اجتماعى نبودو...،خلاصه اينكه با اين همه نعمت، كفران نعمت و ناسپاسى جايى ندارد.[69]
هم چنین لازم است بار ديگر دست به آسمان بلند كنيم و خداوند را از صميم دل شكر گوييم كه نعمت پيروى از بزرگترین نعمت خدا، ولایت حضرت امیرالمومنین(ع) را بر ما ارزانى داشت و ما را شيعه على عليه السلام قرار داد. و از پدران و مادرانمان، كه ما را با مهر و عشق و محبّت على عليه السلام آشنا كردند و درس ولايت را به ما آموختند، سپاسگزار باشيم و بر تمام معلّمان و اساتيد و علماء و دانشمندان و انديشمندانى كه در طول تاريخ با زحمات فراوان پرچم ولايت را در اين كشور علوى به اهتزاز درآورده، و هاديان خوبى براى پيروان على عليه السلام بودند، درود بفرستيم. و از خداوندِ على(ع) بخواهيم:«پروردگارا! عشق شيرين على را همچنان در قلب و روح ما زنده بدار و نسل ما را تا روز قيامت از شيعيان حقيقى آن حضرت قرار بده![70]
بار الها! على و خاندان پاكش را در لحظات سخت جان دادن و مرگ و مواقف وحشتناك قيامت به فرياد ما برسان!.[71]
خدايا به ما توفيق ده كه در گفتار و كردار شيعيان و پيروان خوبى براى اين خاندان پاك باشيم، به گونه اى كه باعث خشنودى و رضايت آن ها گرديم!.[72]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص76.
[2] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص386.
[3] همان ؛ ج 10 ؛ ص278.
[4] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در رسانۀ ملی؛ شبکۀ دوم سیما؛برنامه چشمه معرفت ؛2/4/1395.
[5] تفسير نمونه ؛ ج 19 ؛ ص386.
[6] همان ؛ ج 18 ؛ ص51.
[7] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص79.
[8] تفسير نمونه ؛ ج 18 ؛ ص51.
[9] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 1 ؛ ص73.
[10] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص88.
[11] سوره نساء؛ آيه 147.
[12] اخلاق در قرآن، ج 3، ص: 81.
[13] همان.
[14] همان؛ ص 82.
[15] سورۀ زمر؛ آيه 7.
[16] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص81.
[17] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 5 ؛ ص453.
[18] تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص305.
[19] همان ؛ ج 6 ؛ ص96.
[20] همان ؛ ص98.
[21] همان ؛ ج 17 ؛ ص63.
[22] همان ؛ ج 23 ؛ ص114.
[23] همان.
[24] سوره اعراف؛آیۀ74.
[25] اخلاق در قرآن، ج 3، ص 82.
[26] سوره اعراف؛آیۀ69.
[27] اخلاق در قرآن، ج 3، ص 82.
[28] همان.
[29] همان ؛ ص71.
[30] اصول كافى، ج 2، ص 94.
[31] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص71.
[32] همان؛ ص 85.
[33] شرح فارسى غررالحكم؛ ج 6، ص 170.
[34] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص448.
[35] اصول كافى، ج 2، ص 98، ح 28.
[36] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص86.
[37] همان.
[38] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص496.
[39] همان؛ص 497.
[40] همان.
[41] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در رسانۀ ملی؛ شبکۀ دوم سیما؛برنامه چشمه معرفت ؛2/4/1395.
[42] مستدرك الوسائل؛ ج 2؛ ص 399.
[43] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص74.
[44] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص284.
[45] همان.
[46] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص538.
[47] گفتار معصومين(ع) ؛ ج 1 ؛ ص72.
[48] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص538.
[49] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص80.
[50] گفتار معصومين(ع) ؛ ج 1 ؛ ص72.
[51] بحار الانوار؛ ج 91، ص 146.
[52] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص538.
[53] تفسير نمونه، ج 10، ص 281.
[54] گفتار معصومين(ع) ؛ ج 1 ؛ ص76.
[55] تفسير نمونه ؛ ج 18 ؛ ص52.
[56] همان ؛ ج 9 ؛ ص123.
[57] كليات مفاتيح نوين ؛ ص37.
[58] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 4 ؛ ص162.
[59] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 1 ؛ ص171.
[60] همان؛ص 172.
[61] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛5/10/1386.
[62] كليات مفاتيح نوين ؛ ص889.
[63] بحارالانوار، ج 64، ص 147، ح 1.
[64] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص327.
[65] همان.
[66] همان ؛ ص371.
[67] همان ؛ ص328.
[68] همان.
[69] همان.
[70] آيات ولايت در قرآن ؛ ص406.
[71] همان.
[72] همان.