دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان: «اللّهُمَّ اجْعَلْنی فیهِ مُحِبَّاً لِأَوْلِیآئِکَ، وَمُعادِیاً لِأَعْدآئِکَ، مُسْتَنّاً بِسُنَّةِ خاتَمِ انْبِیآئِکَ، یا عاصِمَ قُلُوبِ النَّبِیّینَ؛ خدایا در این ماه مرا دوستدار اولیائت و دشمن دشمنانت و عمل کننده به روش خاتم پیامبرانت،قرار ده، ای نگهدار دل های پیامبران»[1]
اولیاء اللَّه؛ معیار سنجش اعمال
در فراز آغازین دعای روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان می خوانیم: «اللّهُمَّ اجْعَلْنی فیهِ مُحِبَّاً لِأَوْلِیآئِکَ؛ خدایا در این ماه مرا دوستدار اولیائت قرار ده»[2]
بدیهی است انسان ها از یکسو و اولیاء اللَّه از سوی دیگر، با هم موازنه می شوند، و به هر اندازه ما شباهت و نزدیکی به عقائد و اوصاف و اعمال آنها داشته باشیم میزان عمل ما سنگین تر است؛[3] در واقع این شخصیت های بزرگ و نمونه، مقیاس های سنجش اعمالند، و اعمال هرکس به آن اندازه ای که به آنها شباهت دارد «وزین» است، و آنچه به آنها شباهت ندارد بی وزن یا کم وزن است، حتی در این جهان نیز اولیاء اللَّه نیز مقیاس سنجشند ولی در جهان دیگر این مسأله به مرحله ظهور و بروز می رسد.[4]
به این ترتیب وجود اولیاء اللَّه یا قوانین عدل الهی مقیاس هایی هستند که انسانها و اعمالشان را بر آنها عرضه می کنند، و به همان اندازه که با آنها شباهت و مطابقت دارند وزنشان است! روشن است که منظور از «سبکی» و «سنگینی» میزان به معنی سنگینی خود ترازوهای سنجش نیست، بلکه وزن چیزهایی است که با آن می سنجند.[5]
چنان که در حدیثی می خوانیم: «ان امیر المؤمنین و الأئمة من ذریته (ع) هم الموازین؛ امیر مؤمنان و امامان از دودمانش ترازوهای سنجشند»[6]،[7] که تعبیر به«موازین» به صورت صیغه جمع به خاطر آن است که اولیای حق و قوانین الهی هر کدام یکی از میزان های سنجشند، و از این گذشته تنوع صفات و اعمال آدمی ایجاب می کند که هر کدام را با میزانی بسنجند، و الگوها و ترازهای سنجش متفاوت باشد.[8] از این رو بهشت دارای مقامات و درجات و مراتبی است و می توان هر کدام را بهشتی دانست، و بدون شک تفاوت مقامات اولیاء اللَّه ایجاب می کند که درجات آنها در بهشت متفاوت باشد بهشت مقربین با اصحاب الیمین متفاوت است، و بهشت کسانی که در قله های ایمان و معرفت و اعمال صالح قرار دارند با کسانی که در مراتب پائین ترند فرق دارد.[9]
اولیاء الله چه کسانی هستند؟
در این زمینه امام علی علیه السلام فرمود: «اولیاء اللَّه (دوستان واقعی خدا) کسانی هستند که به باطن دنیا می نگرند آنگاه که مردم (دنیاپرست) به ظاهر آن نگاه می کنند، آن ها به آینده آن مشغول اند در حالی که دنیاپرستان به امروز آن سرگرم اند، و اموری را که بیم دارند سرانجام قاتلشان خواهد شد از میان می برند، آنچه را که می دانند سرانجام آن ها را ترک می گوید، رها می سازند، و آنچه را دیگران از دنیا بسیار می شمارند اولیاء اللَّه کم می شمرند و رسیدن به آن را از دست دادن آن محسوب می کنند، آنان با آنچه دنیاپرستان با آن در صلح اند دشمن اند و با آنچه دنیاپرستان با آن دشمن اند در صلح اند،[10] کتاب خدا (قرآن مجید) به وسیله آن ها فهمیده می شود و آن ها نیز به وسیله قرآن حقایق را درک می کنند، قرآن به وسیله آن ها برپاست همان گونه که آن ها به وسیله قرآن برپا هستند، برتر از آنچه به آن امید دارند و دل بسته اند امیدوار کننده ای نمی بینند و برتر از آنچه از آن می ترسند مایه ترس سراغ ندارند.[11]
امام علیه السلام در این گفتار بسیار پرمعنا و حکیمانه، دوستان خاص خدا را با اوصاف دوازده گانه ای معرفی می کند.[12]در تبیین و تفسیر این فرازهای دوازده گانه باید گفت اولیاءاللَّه می دانند دنیا سرایی است ناپایدار، مزرعه ای است برای آخرت و منزلگاهی است بر سر راه که باید از آن زاد و توشه برای سفر طولانی آخرت برگیرند.[13]
هم چنین آن ها از هوی و هوس های سرکش، و حرص و طمع، و از وسوسه ها و نقشه های پیچیده شیطان و شیطان صفتان بیمناک اند، مبادا بر آنان چیره شود و قلب آن ها را بمیراند.[14]
آری آن ها می دانند مقام ها و زینت ها و ثروت ها سرانجام، آن ها را ترک می کند[15] و تنها با کفنی ساده به سوی دیار آخرت رهسپار می شوند پس چه بهتر که دل به این امور عاریتی نبندند، در نتیجه پیش از آن که این امور آن ها را ترک کند، آن ها این امور را به فراموشی می سپارند.[16]
هم چنین اولیاء اللَّه رسیدن به زرق و برق [17]و اموال و مقامات دنیوی را نه تنها برای خود افتخاری نمی دانند بلکه آن را سبب از دست دادن توفیقات بیشتر و مهمتری محسوب می دارند؛ درست به عکس دنیاپرستان که آن را افتخار می شمرند هرچند توفیقات بیشتری را برای رسیدن به معنویات از دست بدهند.[18]
اولیاء اللَّه طرفدار حق اند و دنیاپرستان مخالف آن، چون اجرای حق منافع کثیف آن ها را بر باد می دهد و به عکس، اولیاء اللَّه دشمن ظلم و ستم هستند چیزی که دنیاپرستان پیوسته از آن طرفداری می کنند زیرا اهداف شوم آن ها را تحقق می بخشد.[19]
از سوی دیگر سرچشمه فهم مردم از قرآن، آن ها هستند و سرچشمه علوم آن ها قرآن است، به نحوی که مقام و منزلت آن ها در نزد مردم به وسیله قرآن دانسته می شود.[20]
آری آن ها همچون چشمه هایی هستند که از منابع زیرزمین مدد می گیرند و سپس به سوی باغ ها و گلزارها و کشتزارها سرازیر می شوند.[21]
پیوند علم و آگاهی آن ها و علم و آگاهی مردم به وسیله آن ها و عمل به دستورات و اجرای اوامر و نواهی الهی، قرآن مجید را به ستایش مقام و منزلت برجستگی آن ها و موقعیت آنان را در افکار عمومی از برجستگی خاصی برخوردار کرده است بدین سبب قرآن مجید آن ها را ستوده و منزلت آن ها را روشن ساخته است.[22]
هم چنین آن ها به لطف عمیم و بی پایان خداوند امیدوارند که بالاتر از آن چیزی نیست و از خشم و سخط او می ترسند که مخوف تر از آن چیزی نمی باشد و در حقیقت، خوف و رجاء، وجود آن ها را پر کرده و به همین دلیل نه دلبستگی به غیر او دارند، نه غیر او را در سرنوشت خود مؤثر می دانند و نه از غیر او بیمناک اند و همین امر مایه صبر و استقامت و ثبات آن ها در تمام حوادث زندگی است.[23]
اولیاء اللَّه در کلام امام علی علیه السلام چه کسانی هستند؟
بسیاری از شارحان نهج البلاغه که پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام هستند تصریح کرده اند که این اوصاف مربوط به ائمه معصومین علیهم السلام است، آن ها بودند که این صفات دوازده گانه را در سرحد اعلا داشتند، آن ها بودند که مفسران حقیقی قرآن و برپا دارنده احکام آن محسوب می شدند و قرآن نیز فضایل آن ها را بیان کرده است.[24]،[25]
این احتمال نیز وجود دارد که صورت کامل و جامع این صفات در امامان معصوم علیهم السلام یافت می شود و کلام مزبور در درجه اوّل ناظر به آن هاست ولی مرتبه و مرحله ای از آن نیز در بزرگان علما وجود دارد که علاوه بر صفاتی مانند توجه به آخرت و کم ارزش دانستن دنیا و زهد در زندگی مادی، دارای بخش مهمی از علوم قرآن و تفسیر هستند و در میان مردم آن ها را گسترش می دهند و مردم نیز به اعتبار تأکیدهایی که قرآن درباره رجوع به علما و دانشمندان دارد به آن ها رجوع کرده و می کنند.[26]
اعداء الله یا اولیاء شیطان چه کسانی هستند؟
گفتنی است حزب شیطان، با تکیه بر قدرت و زور و ثروت و نقشه های شوم خود، به پاشیدن تخم ظلم و جور و فساد مشغول است،[27] حال شیطان حزب خود را به کجا دعوت می کند به آلودگی و گناه، به پلیدیهای شهوات، به شرک و طغیان و ستم و سرانجام به آتش جهنم،[28] لذا انگیزه دشمنان خدا عوامل مختلف گمراهی، مانند هوای نفس و وسوسه های شیاطین جنّ و انس است، و راهنمایی جز کوردلی، برای آنان وجود ندارد.[29]
در این میان بارزترین نشانه های آنها همان نفاق و دشمنی با حق و فراموشی یاد خدا و دروغ و نیرنگ است.[30]
آری! منافقان دروغگو و مغرور دربست در اختیار شیطان و وسوسه های او قرار می گیرند، و خدا را بکلی فراموش می کنند، نه تنها منحرف می شوند که در زمره عمّال شیطان و اعوان و انصار لشکر و حزب او برای گمراه ساختن دیگران قرار می گیرند.[31] منافقانی که هر روز چهره عوض می کنند، و هر لحظه به شکلی در می آیند.[32]
به تعبیر حضرت علی علیه السلام، اگر سرپرستی به عهده شان گذارده شود از حد تجاوز می کنند در برابر هر حقی باطلی، در برابر هر دلیل قطعی شبهه ای، برای هر زنده ای قاتلی، برای هر دری کلیدی و برای هر شبی چراغی تهیه کرده اند، با اظهار یأس و بی رغبتی می خواهند به مطامع خویش برسند تا بازار خود را گرم سازند و کالای خویش را به فروش برسانند سخن می گویند ولی باطل خود را شبیه حق جلوه می دهند. توصیف میکنند ولی با آراستن ظاهر راه فریب پیش می گیرند راه ورود به خواسته خود را آسان و طریق خروج از دام خویش را تنگ و پر پیچ و خم جلوه می دهند آنها دار و دسته شیطانند و شراره های آتش دوزخ (خداوند می فرماید) آنان حزب شیطانند، و بدانید حزب شیطان در زیانند.[33]
منافقان؛ خطرناک ترین گروه فتنه گران و دشمنان امت
چنانکه خداوند فرموده است: «آنان (منافقان) حزب شیطانند، بدانید حزب شیطان زیانکارند».[34]،[35]
لذا منافقان خطرناک ترین افراد هر اجتماع اند، زیرا:[36]
1. در درون جامعه زندگی می کنند و از تمام اسرار باخبرند.[37]
2. شناختن آنها همیشه کار آسانی نیست و گاه خود را چنان در لباس دوست نشان می دهند که انسان باور نمی کند.[38]
3. چون چهره اصلی آنها برای بسیاری از مردم ناشناخته است درگیری مستقیم و مبارزه صریح با آنها کار مشکلی است.[39]
4. آنها پیوندهای مختلفی با مؤمنان دارند (پیوندهای سببی و نسبی و غیر اینها) و وجود همین پیوندها مبارزه با آنها را پیچیده تر می سازد.[40]
5. آنها از پشت خنجر می زنند و ضرباتشان غافلگیرانه است.[41]
این جهات و جهات دیگری سبب می شود که آنان خسارت های جبران ناپذیری برای جوامع به بار آورند؛ به همین دلیل برای دفع شرّ آنها باید برنامه ریزی دقیق و وسیعی داشت.[42]
در حدیثی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من بر امّتم نه از مؤمنان بیمناکم، نه از مشرکان، چرا که مؤمن ایمانش مانع ضرر اوست و مشرک را خداوند به سبب شرکش رسوا می کند، ولی من از منافق بر شما می ترسم که از زبانش علم می ریزد (و در قلبش کفر و جهل است) سخنانی می گوید که برای شما دلپذیر است، امّا کارهایی (در پنهانی) می کند که زشت و ناپسند است».[43]،[44]
تولی و تبری؛ منطق جدایی خودی از غیر خودی
تأمل در دعای نورانی روز بیست و پنجم ماه مبارک رمضان نشان می دهد تولّای اولیاء اللَّه (دوست داشتن دوستان خدا) و تبری از اعداء اللَّه (بیزاری از دشمنان خدا) دو اصل اساسی را تشکیل می دهد که هر مسلمانی باید به آن ها پایبند باشد.[45] زیرا جمع میان«محبت خدا» و «محبت دشمنان خدا» در یک دل ممکن نیست، و باید از میان این دو یکی را برگزینند، اگر راستی مؤمنند باید از دوستی دشمنان خدا بپرهیزند و الا ادعای مسلمانی نکنند.[46]
آری باید دوستان خدا، مردم حق طلب، انسانهای ارزنده و حامیان حقّ و عدالت را دوست بداریم و از آلودگان، ستمگران، بی بند و باران و دشمنان خدا و مردم، متنفّر باشیم.[47]
اما چرا همه را دوست نداریم؟ چرا با همه خلق خدا خوب نباشیم؟ مگر در دنیای امروز می توان اصل زندگی مسالمت آمیز را با همه کس و در همه جا فراموش کرد؟[48]
حال آنکه باید از کسانی که طرفدار «تز» دوستی با همه و در تحت هر شرایطی هستند پرسید:[49]
آیا در جهانی که ظالم و مظلوم و ستمگر و ستمدیده، استعمارگر و استعمار شده، حق طلب و اشغالگر و پاک و ناپاک وجود دارد همه را دوست بداریم؟! با همه خوش باشیم؟! ما به هم کمک کنیم؟! آیا هیچ منطقی انسانی چنین اجازه ای را به ما می دهد؟ آیا عاطفه زنده هیچ مردمی با این سازشکاری غلط هماهنگی دارد؟[50]
اگر به جای تولی و تبری، روح سازشکاری با همه کس و هر مکتب و بی تفاوت بودن در برابر هر چیز و هر صحنه پیدا شود و عوامل مثبت و سازنده را جذب نکند و عوامل مزاحم و منفی را از خود نراند، نابودی چنان اجتماعی سریع خواهد بود.[51]
رسول اعظم صلّی الله علیه وآله وسلّم؛ کامل ترین الگو برای بشریت
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مأمور به تواضع آمیخته با محبّت در برابر مؤمنان و نبرد با منافقان و دشمنان اسلام بود لذا تکلیف افراد امّت روشن است چرا که پیغمبر سرمشق و الگو و «اسوه» برای همه امّت است،[52] لذا در این فراز از دعا می خوانیم:« مُسْتَنّاً بِسُنَّةِ خاتَمِ انْبِیآئِکَ؛عمل کننده به روش خاتم پیامبرانت »[53]
بی تردید پیامبر بزرگ می تواند یک الگو و اسوه برای همه حق طلبان جهان باشد، و مکتب او به عنوان یک مکتب انسانساز مورد استفاده همگان قرار گیرد[54]لذا تا زمانی که الگو گرفتن از برنامه پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم را چراغ راه خود نسازیم هر چند استکبار جهانی نپسندد و با آن به مخالفت برخیزد؛ هرگز جامعه سالم و انسانی نخواهیم داشت.[55]
سخن آخر
در خاتمه به درگاه الهی عرضه می داریم: «یا عاصِمَ قُلُوبِ النَّبِیّینَ؛ ای نگهدار دل های پیامبران»[56] لذا با تأمل در این فراز نورانی، می توان آیۀ «لَا عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَ؛[57] امروز هیچ نگهداری در برابر فرمان خدا نیست؛ مگر آن کس را که او رحم کند!» آری! امروز تنها راه نجات ایمان آوردن و سوار شدن بر کشتی نجات است.[58]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] کلیات مفاتیح نوین، ص 816
[2] کلیات مفاتیح نوین، ص 816.
[3] پیام قرآن، ج 6، ص 135.
[4] همان، ص 125.
[5] تفسیر نمونه، ج 27، ص 265.
[6] بحار الانوار؛ ج 7، ص 251.
[7] تفسیر نمونه، ج 27، ص 264.
[8] همان، ص 265.
[9] پیام قرآن، ج 6، ص 271.
[10] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 15، ص 453.
[11] همان، ص 454.
[12] همان، ص 455.
[13] همان.
[14] همان، ص 456.
[15] همان.
[16] همان، ص 457.
[17] همان.
[18] همان، ص 458.
[19] همان، ص 458.
[20] همان، ص 459.
[21] همان.
[22] همان، ص 460.
[23] همان.
[24] ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن میثم ، مرحوم مغنیه، علامه شوشتری و مرحوم کمره ای.
[25] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 15، ص 461.
[26] همان.
[27] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 2، ص 28.
[28]تفسیر نمونه، ج 18، ص 184.
[29] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 2، ص 408.
[30] تفسیر نمونه، ج 23، ص 472.
[31] برگزیده تفسیر نمونه، ج 5، ص 130.
[32] همان، ص 128.
[33] ترجمه گویا و شرح فشرده ای بر نهج البلاغه، نص ج 2، ص 335.
[34] سوره مجادله، آیه 19.
[35] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقی، ص 560.
[36] همان.
[37] همان.
[38] همان.
[39] همان، ص 561.
[40] همان.
[41] همان.
[42] همان.
[43] نهج البلاغه، نامه 27.
[44] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقی، ص 561.
[45] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 14، ص 265.
[46] تفسیر نمونه، ج 23، ص 468.
[47] پاسخ به پرسشهای مذهبی، ص 432.
[48] همان.
[49] همان.
[50] همان.
[51] همان، ص 433.
[52] اخلاق در قرآن، ج 2، ص 73.
[53] کلیات مفاتیح نوین، ص 816.
[54] تفسیر نمونه، ج 1، ص 460.
[55] همان، ج 12، ص 422.
[56] کلیات مفاتیح نوین، ص 816.
[57] سورۀ هود، آیۀ 43.
[58] داستان یاران: مجموعه بحث های تفسیری حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه، ص 181.