ضرورت پرورش و توسعه اصل «اخلاق» که همچون امواج نیرومند جاذبه از هر مانعى عبور می کند و حتى از خلأ می گذرد و به درون جان آدمى راه پیدا می کند و او را زیر و رو کرده و شخصى تازه با صفاتى عالى و آسمانى و به معنى واقعى کلمه، انسانى می سازد، غیر قابل انکار است.[1]
زیرا انسانى که در غم و اندوه دیگران شریک است و منافع خود و دیگران را به یک چشم می بیند و آسایش خود را هرگز در ناراحتى دیگران جستجو نمی کند و بالاخره انسانى که افق وسیع دید فکر او سبب می شود که از مزاحمت ها، تجاوزها، تنگ نظری ها و انتقام جویی ها برکنار بماند و با دیگر همنوعان خود یک واحد حقیقى تشکیل دهد که خیر و برکتى در آن وجود داشته باشد همه و همه ضرورت اخلاق گرایی را بیش از پیش آشکار می سازد.[2]
به هر حال بعد از پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم، امامان معصوم علیهم السلام به گواهى روایات اخلاقى گسترده اى که از آنان نقل شده، بزرگترین معلمان اخلاق بودند؛ و در مکتب آنها مردان برجسته اى که هر کدام از آنها را می توان یکى از معلمان عصر خود شمرد، پرورش یافتند.[3]
زندگانى پیشوایان معصوم علیهم السلام و یاران با فضیلت آنان، گواه روشنى بر موقعیت اخلاقى و فضائل آنها می باشد.[4]
تبیین مهمترین معیار اخلاق گرایی
بی تردید برای رسیدن به مقصود، قابلیت قابل و فاعلیت فاعل باید محقق شود. اگر قابل در حد اعلی باشد ولی فاعل فاعلیت نداشته باشد نتیجه ی منفی به دست می آید. مثلا بارش باران که فاعلیت آن را دارد زمین های مرده را زنده کند، ولی زمین باید قابلیت داشته باشد و الا اگر زمینی شوره زار باشد باران در آن مانند باتلاق جمع می شود و بی ثمر باقی می ماند و اگر گیاهی هم بروید چیزی جز خس نیست.[5]
همچنین اگر طبیعت بیمار، دارو را دفع کند حتی بهترین داروها هم بر او مؤثر واقع نمی شود، لذا فاعلیت فاعل به کار نمی آید و نبود قابلیت قابل، موجب بی ثمر شدن آن می شود.[6]
در این زمینه امام هادی علیه السلام می فرماید: «الْحِکْمَةُ لَا تَنْجَعُ فِی الطِّبَاعِ الْفَاسِدَةِ[7]؛ حکمت و دانش در دل های فاسد اثر ندارد.» هرچند حکمت بیشتر به مسائل اخلاقی گفته می شود.[8]
با تأمل در این روایت نورانی باید گفت برای اینکه بتوانیم از آیات و روایات و برنامه های مختلف استفاده کنیم ابتدا باید درون خود را پاک کنیم، از گناهان توبه کنیم، غذای مشکوک نخوریم، زبان خود را حفظ کنیم تا انوار الهی در قلب ما بتابد. فیض خداوند نه محدود است و نه ممنوع، اما کسی که می خواهد از فیض او استفاده کند باید آمادگی و پذیرش و قابلیت لازم را دارا باشد.[9]
بر همین اساس است که سلمان از اقصی نقاط نزد پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم می آید و منا اهل البیت می شود ولی ابو لهب که خویشاوند اوست در کفر خود باقی می ماند. فاعلیت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در هدایت در حد اعلی است ولی قابلیت در افراد متفاوت است.[10]
اخلاق مداری؛ وامدار تئوکراسی (خدا محوری) یا دموکراسی (مردم محوری)؟
اعمالی که انسان انجام می دهد بر دو قسم است. گاه کارهایی است که هم خداوند راضی است و هم خلق خدا مانند درست کردن بیمارستان، ساخت مسجد، پل، کتابخانه و مانند آن.[11]
اما قسم دوم این است که رضایت خداوند و رضایت خلق در دو قطب مخالف قرار می گیرد؛ در این حال انسان ها آزمایش می شوند یعنی اینکه آیا انسان ها رضای خداوند را ترجیح می دهد یا اینکه به دنبال جلب رضای مخلوق می روند.[12]
اینچنین است که امام هادی علیه السلام می فرماید: «مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ بِسَخَطِ الْمَخْلُوقِ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَأَیْقَنَ أَنْ یُحِلَّ بِهِ الْخَالِقُ سَخَطَ الْمَخْلُوقِ؛[13] کسی که خداوند را اطاعت کند دیگر به خشم مخلوق اعتنا نمی کند ولی کسی که خدا را به خشم آورد باید یقین داشته باشد که خداوند خشم مخلوق را هم متوجه او خواهد کرد».[14]
بی شک معیار شرک و ایمان در این موارد مشخص می شود؛ وضعیت دنیای امروز نیز نشان می دهد که در دموکراسی غربی افراد به دنبال رضایت مردم هستند و حتی اگر رضایت آنها خلاف اخلاق و دین باشد به آن تن در می دهند. به همین دلیل در مشروعیت همجنس بازی قانون تصویب می کنند و یا به آنها وعده حمایت می دهند که این نوع دموکراسی آمیخته با شرک است.[15]
نباید فراموش نمود که تمامی انبیاء بعد از مبعوث شدن در اقلیت بودند. رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز در ابتدا در اقلیت بود ولی هرگز مسیر خود را عوض نکرد. مشرکان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم خواستند که لا اقل اجازه دهد یک سال دیگر به بت پرستی ادامه دهند و بعد مسلمان شوند لیکن رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم هرگز تسلیم این خواسته نشد زیرا سخط (عدم رضایت) خالق در آن بود لذا باید رضایت مخلوق کنار گذاشته می شد.[16]
آسودگیِ خاطر (تکبر) از عذاب؛ گناهی نابخشودنی
کسی که خود را از مجازات الهی ایمن بداند، حالت تکبر به او دست می دهد. او بعد این حالت را ادامه می دهد تا جایی که قضای الهی بر سرش فرود آید و امر نافذ الهی او را در بر بگیرد.[17]
لذا امام هادی علیه السلام می فرماید: «من أمن مکر الله و ألیم أخذه تکبر حتى یحل به قضاؤه و نافذ أمره و من کان على بینة من ربه هانت علیه مصائب الدنیا و لو قرض و نشر[18]؛ هر کس از مکر و مؤاخذه دردناک خداوند، خود را در امان احساس کند، تکبر می ورزد تا اینکه با قضا و تقدیر خداوند مواجه گردد؛ اما انسانی که بر دلیل روشنی از پروردگارش دست یافته است، مصیبت های دنیا بر او سخت نخواهد بود؛ گرچه قطعه قطعه شده و [اجزاء بدنش] پراکنده شود.»[19]
در روایات آمده است که یکی از کارهای مذموم، امن از مکر الله می باشد یعنی انسان خود را در حریم امن بداند و تصور کند که خداوند او را مؤاخذه نخواهد کرد. بعد که عذاب یا علائم عذاب نمایان شود دیگر توبه پذیرفته نمی شود و چاره ای جز تسلیم نیست.[20]
تملق و چاپلوسی؛ آفت اخلاق و انسانیت، مانع رشد و تعالی
مسأله ی تملق یکی از بلاهایی است که در قدیم الایام تا به امروز در جوامع بشری وجود داشته است و همواره برخی افراد بی شخصیت برای رسیدن به ثروت و منافع، زبان به تملق باز می کنند و برای فردی، چیزهایی که بالاتر از شأن او نیست قائل می شوند.[21]
حال آنکه فردی که مورد تملق قرار گرفته است به تدریج جایگاه خود را گم می کند و باورش می شود که مقام والایی دارد. با این کار خودبزرگ بینی پیدا می کند و بر این اساس تدبیر امور بر او مشکل می شود زیرا انسان هنگامی می تواند امور را درست اداره کند که خود را در جایگاه خودش ببیند نه در جایگاه دیگری. مخصوصاً که انسان طبیعتاً از تملق خوشش می آید.[22]
هم چنین تملق، پایه گذار به کارگیری افراد بی شخصیت در پست های مهم می شود. زیرا انسان با شخصیت به تملق گویی روی نمی آورد ولی انسان های چاپلوس و متملق که ناصالح و بی شخصیت هستند با چرب زبانی، پست ها را تصاحب می کنند و به تدریج انسان های باشخصیت که حاضر به تملق گویی نیستند کنار می روند.[23]
روایات اسلامی از تملق گویی مذمت بسیاری شده است، بالأخص در روایتی از امام هادی علیه السلام می خوانیم: «قَالَ أَبُو الْحَسَنِ الثَّالِثُ ع لِرَجُلٍ وَ قَدْ أَکْثَرَ مِنْ إِفْرَاطِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ أَقْبِلْ عَلَى شَأْنِکَ فَإِنَّ کَثْرَةَ الْمَلَقِ یَهْجُمُ عَلَى الظِّنَّةِ وَ إِذَا حَلَلْتَ مِنْ أَخِیکَ فِی مَحَلِّ الثِّقَةِ فَاعْدِلْ عَنِ الْمَلَقِ إِلَى حُسْنِ النِّیَّةِ؛[24] شخصی نزد امام علیه السلام آمد و در مدح و ثنای او بسیار سخن گفت. امام علیه السلام به او فرمود: دنبال کار خودت باش زیرا تملق زیاد کردن موجب می شود که انسان نسبت به او بدبین شود و تصور کند که او قصد و مرضی دارد که این گونه او را مدح می کند. بعد اضافه می کند: وقتی کاملا به برادرت اعتماد داشتی از تملق کردن عدول کن و فقط خوش بین باش».[25]
آثار و پیامدهای عقوق والدین (نارضایتی پدر یا مادر)
در عصری به سر می بریم که غالباً روابط میان والدین و فرزندان آنچنان مطلوب نیست، از یک سو هر کدام به دیگری به چشم حقارت نگاه می کنند. فرزندان خود را تحصیل کرده می دانند و می گویند که پدران ما علم کافی ندارند و خبر ندارند در دنیای امروز چه خبر است. از آن طرف هم پدران و مادران می گویند که فرزندان ما کم تجربه هستند و هنوز خبر ندارند چه باید کرد. این سبب بدرفتاری طرفین به هم می شوند. اگر این دیدگاه اصلاح شود و هر دو به یکدیگر به چشم احترام نگاه کنند این مشکل به مقدار زیادی حل می شود.[26]
هم چنین وجود سخت گیری ها از سوی پدران و مادران نسبت به فرزندان به گونه ای است که گویا فرزند را عبد ذلیل خود می دانند. حتی موقع ازدواج فرزندانشان ابتدا نگاه می کنند که داماد و عروس در زندگی شخصی خودشان چه اثری دارد (و زندگی فرزند مغفول عنه قرار می گیرد.) گاه دختران خود را با درج مهریه ی بالا می فروشند. این سخت گیری ها در انتخاب شغل، همسر، انتخاب رشته و سایر موارد به کدورت هایی دامن می زند.[27]
حال آنکه امام هادی علیه السلام در روایتی نورانی، در این زمینه می فرماید: «العقوق یعقّب القلة و یؤدی الی الذلة[28]؛ نارضایتی پدر و مادر موجب فقر و قلّت می شود و موجب می شود انسان ذلیل و خوار شود.»[29]
تأمل در کلام امام علیه السلام دو نمونه از آثار سوء نارضایتی پدر و مادر را آشکار می سازد، تجربه نیز نشان داده است کسانی که با پدر و مادر خود در می افتند و آنها را اذیت کرده بی احترامی و اهانت می کنند عاقبت خوبی ندارند. از نظر مالی فقیر می شوند و در میان مردم ذلیل می شوند.[30]
دل به دل راه دارد
هرگاه انسان نیات بدى درباره دیگران داشته باشد خواه ناخواه در چهره یا سخنان و افعالش نمایان مى شود و همین امر سبب می کردد دیگران در برابر او موضعى مشابه بگیرند؛ اما هرگاه سخنان و چهره و اعمال کسى را از هرگونه بدخواهى پاک دیدند و آثار محبت و خیرخواهى در رفتار و گفتارشان نمایان گشت آنها نیز موضع مشابهى خواهند گرفت، بنابراین براى زدودن کینه و بدخواهى ها و نیات سوء نسبت به دیگران باید از خود شروع کرد و این یکى از اصول مهم روانشناسى است که تا از خود شروع نکنى نباید انتظارى از دیگران داشته باشى.[31]
لذا رابطه مرموز خاصى در میان دلها برقرار است و ضرب المثل معروف «دل به دل راه دارد» یک واقعیت است. گویى دل ها در پنهانى با هم سخن می گویند و رابطه برقرار می سازند؛ هنگامى که قلب کسى مملو از بدخواهى به دیگران گردد این پیام به قلب آنها منتقل می شود و آنها مقابله به مثل می کنند.[32]
از این رو امام علی النقی علیه السلام فرمود:«لَا تَطْلُبِ الصَّفَا مِمَّنْ کَدَرْتَ عَلَیْهِ وَ لَا الْوَفَاءَ لِمَنْ غَدَرْتَ وَ لَا النُّصْحَ مِمَّنْ صَرَفْتَ سُوءَ ظَنِّکَ إِلَیْهِ فَإِنَّمَا قَلْبُ غَیْرِکَ کَقَلْبِکَ لَهُ؛ صفا و صمیمیت از کسى که خاطر او را مکدّر ساخته اى مجو و وفادارى از کسى که به او نیرنگ زده اى طلب مکن و خیرخواهى از کسى که بدگمانش ساخته اى توقّع مدار، زیرا قلب دیگرى براى تو همانند قلب تو براى اوست.[33]
در واقع امام علیه السلام در این عبارت، به نکته ای روانشناسی و اجتماعی اشاره می کند و آن اینکه «دل به دل راه دارد» و اگر می خواهیم دل مردم با ما صاف شود، ابتدا باید سعی کنیم که دل خود را با مردم صاف کنیم. اگر ما بدخواه هستیم نمی توانیم از مردم انتظار داشته باشیم تا خیرخواه ما باشند.[34]
این درس، برای جهان امروز ما هم کارآیی دارد. دشمنان، گاه به ما پیشنهادهایی می کنند و مثلا می خواهند که با آنها مذاکره کنیم و همکاری نماییم. اگر آنها عداوت خود را همواره به ما نشان داده اند ما چگونه می توانیم قلبمان را با آنها صاف کنیم. در این موارد باید سوء ظن داشته باشیم و بجز موارد خاص که مذاکراتی و همکاری هایی انجام می شود به حسن ظن ظاهری آنها اعتماد نکنیم.[35]
سخن آخر
در خاتمه باید گفت مردم به صورت گسترده تر مراسم امام هادی علیه السلام را برگزار کنند و کلمات حضرت بیشتر مطرح شود؛ امیدواریم خداوند شر دشمنان دیوانه را به خودشان برگرداند و مسلمانان را در امن و امان بدارد.[36]
هم چنین امید است امیدواریم در سایه عنایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ویژه امام هادی علیه السلام بتوانیم وظایف سنگینی که در این عصر و زمان در برابر اسلام و مسلمانان داریم را به بهترین شکل ممکن جامه عمل بپوشانیم.[37]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] زندگى در پرتو اخلاق؛ ص 13.
[2] همان.
[3] اخلاق در قرآن؛ ج 1؛ ص 39.
[4] همان.
[5] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1391/10/27.
[6] همان.
[7] بحار الانوار، ج 75، ص 310.
[8] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1391/10/27.
[9] همان.
[10] همان.
[11] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1392/01/14.
[12] همان.
[13] بحار الانوار، ج 75، ص 366، حدیث 2.
[14] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1392/01/14.
[15] همان.
[16] همان.
[17] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1392/11/30.
[18] تحف العقول، ص 483.
[19] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1392/11/30.
[20] همان.
[21] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1392/08/01.
[22] همان.
[23] همان.
[24] بحار الانوار، ج 70، ص 295.
[25] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1392/08/01.
[26] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1392/07/17.
[27] همان.
[28] بحار الانوار، ج 71، ص 84.
[29] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1392/07/17.
[30] همان.
[31] پیام امام امیر المومنین علیه السلام؛ ج 13؛ ص 415.
[32] همان.
[33] بحار الانوار؛ ج 75؛ ص 370.
[34] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1391/11/25.
[35] همان.
[36] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1391/02/27.
[37] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1391/08/10.