در وهلۀ نخست باید گفت هر يك از پيامبران و امامان و بندگان خاص خدا به حكم شرائط زندگيشان در يك يا چند جهت الگو بودند ، و هر يك به عنوان ميزان سنجش در آن قسمت مورد توجه می باشند.[1] به نحوی که تبعیت و بهره گیری از آموزه های اسلام ناب ، مؤمنان را مى سازد؛ آنها را تهذيب مى كند؛ و به آنها تعليم مى دهد كه در هر قدم، نيكان و پاكان مخصوصاً پيامبراكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام را اسوه و قدوه و سرمشق خود قرار دهند؛ و اين از گام هاى مؤثّر براى وصول به هدف آفرينش انسان يعنى تهذيب نفس و پرورش فضائل اخلاقى است.[2]
از این رو امامان معصومین(علیهم السلام) نه تنها بايد از آن چه اسباب تنفر است خالى باشند بلكه بايد جاذبه هاى اخلاقى به مقدار كافى براى جذب قلوب افكار در وجودشان باشد،[3]اینگونه است که امام حسن عسكرى (عليه السلام) مى فرمايد: شيعيان ما كسانى هستند كه از سنّت هاى ما پيروى كرده و تمام اوامر و نواهى ما را اطاعت کنند، پس اينان شيعيان ما هستند ، امّا كسانى كه در بسيارى از چيزهايى كه خداوند واجب كرده، ما را مخالفت مى كنند از شيعيان ما نيستند،[4] لذا با ذکر این فراز نورانی از آن حضرت، ضرورت واکاوی گفتارهای اخلاقی و تربیتی امام حسن عسکری (علیه السلام) با بهره گیری از آراء و اندیشه های متعالی مرجع عالی قدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(مدظله) بیش از پیش احساس می گردد که در این نگاشته به مخاطبان گرامی ارائه می گردد.
تواضع و آثار بی بدیل آن
باید اذعان نمود اوّلين صفت از صفات شايسته بندگان خاصّ خداوند، تواضع و فروتنى است.[5] در تبیین مفهوم «تواضع» باید گفت این واژه از مادّه «وضع» و در اصل به معنى فرونهادن است، اين تعبير هنگامى كه به عنوان يك صفت اخلاقى گفته مى شود[6] مفهومش اين است كه انسان خود را پايينتر از آنچه موقعيّت اجتماعى اوست قرار دهد، بر عكس تكبّر كه مفهومش برترىجويى و قرار دادن خويشتن برتر از موقعيّت فردى و اجتماعى اوست.[7]
لذا تواضع و فروتنى نقطه مقابل تكبّر و فخرفروشى است،[8]بلکه باید اذعان نمود تواضع هم در زندگى علمى و فرهنگى انسان اثر مى گذارد (چرا كه افراد متكبّر به خاطر تكبّرشان از رسيدن به حق محجوبند)، و هم در زندگى اجتماعى بسیار موثر است (چرا كه افراد متواضع از محبوبيّت فوق العادهاى در اجتماع بهره مى گيرند و همه مردم براى آنها احترام خاصّى قائلند)، و هم در رابطه انسان با خدا مؤثّر است چرا كه روح عبادت، تواضع و كليد قبولى آن فروتنى است،[9] از این رو تواضع و فروتنى آثار و برکات مثبت و بی بدیلی را به ارمغان مى آورد،[10] از جمله آن آثار می توان به کلام امام حسن عسكرى عليه السلام استناد نمود که فرمود: «التَّوَاضُعُ نِعْمَةٌ لَايُحْسَدُ عَلَيْهَا؛ تواضع نعمتى است كه سبب حسادت ديگران نمى شود».[11]،[12]
در تشریح این کلام نورانی از امام حسن عسکری(علیه السلام) باید گفت؛ معمولًا هر نعمتى نصيب انسان مىشود مزاحمت هاى حسودان افزوده مى گردد و گاه اين حسادت چنان فضاى زندگى را تنگ مى كند كه زندگى بر صاحب نعمت مشكل مى شود، ولى تواضع از اين قاعده كلّى مستثنى است، بلکه نعمتى است كه حسادت حسودان را برنمى انگيزد.[13]
ناگفته پيداست حقيقت عبادت نهايت خضوع در برابر پروردگار است. كسى كه شيرينى خضوع و تواضع در برابر خدا را دريابد در برابر خلق خدا نيز متواضع است.[14] بنابراین باید گفت بندگان خدا جز تواضع و فروتنى در برابر خداوند و نسبت به يكديگر، راهى ندارند.[15]
شهادت طلبی در سایۀ آخرت محوری
امروزه دشمنان اسلام بيشترين وحشت را از فرهنگ شهادت و شهادت طلبى دارند...زیرا آنها توان مقابله به مثل، نسبت به فرهنگ شهادت را ندارند و سلاحى كه بتوان از آن در برابر اين فرهنگ دفاع كرد در خود نمى بينند.[16]از این رو امام حسن عسكرى عليه السلام در این زمینه مى فرمايد: «خَيْرٌ مِنَ الْحَياتِ ما إِذا فَقَدْ تَهُ أَبْغَضْتَ الْحَياتَ! وَ شَرُّ مِنَ الْمَوْتِ مَا إذا نَزَلَ بِكَ أَحْبَبْتَ الْمَوْتَ![17]؛ از زندگى بهتر، چيزى است كه اگر آن را از دست دهى از زندگى بيزار مى شوى! و بدتر از مرگ چيزى است كه هرگاه بر تو نازل گردد از مرگ استقبال مىكنى!.[18]
در تبیین گفتار نورانی آن حضرت باید گفت؛ بعضى تصور مى كنند بالاترين ارزشها ارزش اين زندگى مادى است در حالى كه از آن ارزشمندتر فراوان است، در زندگى لحظاتى پيش مىآيد كه انسان آرزوى مرگ مىكند و حقايقى وجود دارد كه با رضايت كامل جان شيرين خود را فداى آن مى سازد.[19]
شهداى راه خدا، صاحبان راه فضيلت و حق پرستى، آنها بودند كه حقيقت اين گفته پر معناى امام عسكرى عليه السلام را دريافته بودند و آن جا كه زندگى را ناگوار و مرگ را دريچه اى به جهانى وسيعتر، به خشنودى و رضاى پروردگار مى ديدند با آن وداع، و از اين استقبال مىكردند.[20]
عفو بر پروردگار و رسالت خطیر انسان ها
نخست باید واژۀ «عفو» را تشریح نمود که به معناى محو و نابودى است،[21] اين واژه وقتى در مورد خداوند به كار مى رود به معناى بخشش گناهان و ترك مجازات و محو آثار معصيت است.[22]
تكيه بر اين وصف خداوند به خاطر آن است كه اگر عفو او نباشد كسى از آثار گناه رهايى نمى يابد، زیرا عفو بر پروردگار به قدرى گسترده است كه هيچ حد و مرزى براى آن متصوّر نيست،[23] و قرآن مجيد نیز تنها چيزى را كه از آن استثناء كرده همان شرك است،[24] لذا در روایتی نورانی ازامام حسن عسكرى عليه السلام آمده است که فرمود: «انَّ اللَّهَ لَيَعْفُو يَومَ القيامَةِ عَفْواً يُحيطُ عَلَى العِبادِ حَتّى يَقُولَ اهْلُ الشِّركِ وَ اللَّهِ رَبّنا ما كُنّا مُشْرِكِينَ؛ خداوند در روز قيامت آنچنان عفو مى كند كه بندگان را احاطه مى نمايد، تا آنجا كه مشركان طمع مىكنند و مى گويند به پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوده ايم».[25]،[26]
لذا این آموزۀ اخلاقی در کلام امام حسن عسکری (علیه السلام) به همگان درس عفو و بخشش را مى آموزد، و به آنها توصيه مى كند كه تا مى توانند از گناهان يكديگر بگذرند، به اين اميد كه خدا از گناهان آنان صرف نظر كند.[27] هم چنین به انسانها مى آموزد كه در برابر گناه زيردستان سختگير نباشند، و راه بازگشت و اصلاح را به روى آنها بگشايند، و همان اميدى را كه به عفو خدا دارند به ديگران نیز در عفو و بخشش خود بدهند.[28]
تفکر؛ مهمترین اصل در اجتناب از لغزش های زبان
بدیهی است اگر انسان پيش از آن كه شروع به سخن گفتن كند در محتوا و انگيزه و نتيجه سخنان خود كمى بينديشد، بسيارى از لغزش هاى زبان و گناهان، از او دور می شود.[29] زیرا بى مطالعه سخن گفتن انسان را در انواع گناهان كه از اين عضو مخصوص سرچشمه مىگيرد، غوطه ور مى سازد![30]
لذا در فراز ارزشمند از امام حسن عسكرى عليه السلام چنين مى خوانيم: «قَلْبُ الْاحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَكِيمِ فى قَلْبِهِ[31]؛ قلب (و فكر) احمق در دهان او و دهان شخص حكيم در قلب اوست!».[32]
بی شک مراد از قلب در اين کلام نورانی همان عقل و فكر است، و بودن زبان در جلوی قلب، يا در عقب آن، كنايه از تفكّر و انديشه درباره محتواى سخن يا عدم آن است.[33]
به راستى چه مى شد اگر هميشه ما پيش از آغاز سخن به نتایج و محتوای سخنان خود مى انديشيديم و زيانبار بودن آن سخن و یا خطر هتك حرمت یک مؤمن، هم چنین پیامد حمايت از ظالم و مانند آن را مورد بررسی قرار می دادیم و در راستای کسب رضای خداوند، تحقق امر به معروف و نهى از منكر و حمايت از مظلوم و مبارزه با ظالم، و خوشنودى بندگان خدا اندیشه و سخن خود را به کار می گرفتیم!.[34]
لذا ره یافت عبارت لطيف آن حضرت چنین است؛ انسان عاقل نخست انديشه مى كند سپس سخن مى گويد در حالى كه احمق نخست سخن مى گويد و بعد در انديشه فرو مى رود به همين دليل سخنان عاقل حساب شده، موزون، مفيد و سنجيده است؛ ولى سخنان احمق ناموزون و گاه خطرناك و بر زيان خود او.[35]
هم چنین نباید فراموش نمود کلام آن حضرت به عقل و حماقت اكتسابى اشاره دارد.[36] كسى كه ذاتاً احمق است در واقع نوعى بيمارى دارد كه در صورت امكان بايد به وسيله ديگران معالجه شود؛ ولى گاه انسان حماقت را با اراده خود فراهم مى سازد؛ با نيكان و پاكان و عاقلان و خردمندان معاشرت نمىكند و بر عكس به دنبال هواى نفس مى رود و با افراد نادان و شرور طرح دوستى مى ريزد، تحصيل علم را رها مىكند و با اختيار خود در وادى جهل گام بر مى دارد و هنگامى كه مسئله سرنوشتسازى پيش آيد با اينكه مى تواند تأمل كند، به مشورت بپردازد و از اين و آن نظر بخواهد همه اينها را ترك كرده و بى گدار به آب مى زند و گرفتار غرقاب مىشود. نكوهش حضرت از چنين حماقتى است.[37]
دروغ؛ منشأ همۀ رذایل اخلاقی
بی شک دروغ از جمله رذایل اخلاقی است که سرچشمه گناهان بسيار از قبیل، رشوه خوارى، ظلم، غش در معامله، پايمال كردن حقوق مردم، اهانت به اشخاص و كمك به ظالمان می باشد،[38] به همين دليل در روايت معروفى كه از امام حسن عسكرى عليه السلام نقل شده است مى خوانيم: «جُعِلَتِ الْخَبائِثُ كُلُّها فىبَيْتٍ وَجُعِلَ مِفْتاحُها الْكِذْبَ؛ تمام زشتی ها و بدی ها در اطاقى قرار داده شده (كه درِ آن بسته است) و كليد آن دروغ است.»[39]
در تبیین این روایت و ترسیم رابطه دروغ و گناهان می توان گفت انسان گناهكار هرگز نمى تواند، راستگو باشد، چرا كه راستگويى موجب رسوايى او است، و براى پوشاندن آثار گناه معمولاً بايد متوسل به دروغ شود.[40]
هم چنین در تشریح چگونگی شمولیت و گستردگی دروغ بر ایجاد گناهان مختلف، باید به روایتی دیگر از امام حسن عسكرى عليه السلام استناد نمود که فرمود: «إنَّ اللَّه جَعَلَ لِلشَّرِ أَقْفَالًا وَجَعَلَ مَفاتِيح تِلْكَ الأَقْفالِ الشَّرابَ، وَالْكِذْبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ[41]؛ خداوند براى شرور و بدى ها قفل هائى قرار داده كه كليد آنها شراب است و دروغ گفتن از شراب هم بدتر است!».[42]
شکی نیست که بزرگترين و مؤثرترين مانع بر سر راه زشتى ها و بدى ها عقل و خرد است و اين قفل محكمى است كه بر آنها زده شده، و به هنگامى كه قفل «خرد» با كليد «شراب» گشوده مى شود همه زشتى ها و بدى ها آزاد مى گردند و ممکن است انسان در حال مستى آلودۀ به هرگونه جنايت و گناه و تبهكارى گردد.[43]
لیکن وقتی شخص «شرابخوار» از روى «جنون مستى» دست به گناه مى آلايد، «دروغگو» آگاهانه سازمان زندگى اجتماعى را بهم مى ريزد و روح اعتماد را مى كشد و سرچشمه انواع گناهان و مفاسد مى گردد. پس دروغ از شراب هم خطرناكتر است.[44]
به عبارت ديگر دروغ سرچشمه نفاق است،[45] زيرا فقدان صداقت میان زبان و دل و تفاوت ظاهر و باطن انسان، فرد دروغگو را تدريجاً بسوى نفاق كامل سوق می دهد به نحوی که این رذیلت اخلاقی بستر ساز بسيارى از گناهان خواهد شد.[46]
لجاجت خصمانه؛ به بهای نابودی اخلاق
در اسلام جدال و مراء يا به تعبير ديگر بحث هاى تعصب آلودى كه براى برترى جويى برطرف مقابل و نه براى تبيين حق صورت مى گيرد شديداً نكوهش شده است و از آن بعنوان يكى از گناهان كبيره ياد شده چرا كه بزرگترين سد راه حق و رسيدن به واقعيت ها است.[47]
لذا امام عسكرى عليه السلام در روايتى كه ابن شعبه حرانى آن را در تحف العقول نقل كرده مى فرمايد: «لَا تُمَارِ فَيذْهَبَ بَهَاؤُكَ ؛ مراء نكن كه شخصيت تو را از بين مى برد».[48]
گفتنی است واژه «مِراء» به معناى گفتگوهاى لجاجتآميز و توأم با خصومت به منظور پيروزى بر حريف است هر چند حق نباشد، و سرچشمه آن تعصب و لجاجت و برترىجويى است كه مانع از پذيرش سخن حق مى شود.[49]
لذا باید گفت هر كس مى خواهد آبرو، شخصيت، اصالت و قداست نفس خويش و آنچه مربوط به اوست را حفظ كند بايد مِراء را كنار بگذارد. زيرا به هنگام مراء، افراد بر سر لجاجت مى افتند و گاه انواع توهينها را به طرف مقابل روا مىدارند و عيوب پنهانى او را برمى شمارند و هتك حرمت مىكنند، از این رو همين كه بحث آنها با طرف مقابل به مرحله مراء رسيد باید كلام را قطع كنند و او را رها سازند.[50]
ترک عادات ناپسند به مثابۀ معجزه
عادت يكى از مواهب بزرگ الهى است،[51] زيرا كارهاى مشكل را براى انسان آسان مى كند و بسيارى از كارهاى پيچيده و ضرورى زندگى (مانند سخن گفتن، راه رفتن و امثال آنها) را به طور خود كار در مى آورد.[52] لیکن اگر عادت، در كارهاى غلط و ناپسند مورد سوء استفاده قرار گیرد، شكل اعتياد خطرناكى را به خود مى گيرد كه ترك آن غالباً مشكل است؛ تا آنجا كه امام حسن عسكرى عليه السلام آن را در سر حد يك معجزه قرار داده و فرمود: «رَدُّ الْمَعْتادِ عَنْ عادَتِهِ كالْمُعْجِزْ[53]؛ ترك دادن اعتيادهاى غلط افراد، همانند معجزه است!».[54]
در تشریح این مسأله بايد دانست كه هر چه انسان بر معصيتى متعود و معتاد گردد ترك آن مشكلتر است،[55] زيرا رهایی از عادت و انس و الفت با معصيت به ویژه دوری از قرابت و الفت با گناهانى كه سرچشمه آن قلب است مثل فكرهاى غير صحيح و وساوس و بدگمانى و سوءظن به غیر، بسیار مشکل و حتی غیر ممکن است،[56] بنابراين بايد كوشيد، پيش از آن كه اعمال زشت به صورت عادت در آيد، آن را ترك گفت.[57]
اجتناب از معصیت؛ راهکار بنیادین در تهذیب نفس
بی تردید بازگشت به فطرت صاف و زلال خدايى، نیازمند مجاهدت و تهذيب نفس، تزكيه، مبارزه با هواى نفس، و پاكسازى است ،[58] هم چنین باید از ورود به مجالس آلوده به گناه و معصیت اجتناب ورزید تا درون جان از هوا و هوس و رذائل اخلاقى شستشو گردد،[59] از این رو امام عسكرى عليه السلام می فرماید: «لا تُطِيعُوا اهْلَ الْفِسْقِ مِنَ الْمُلُوكِ فَانْ خِفْتُمُوهُمْ انْ يَفْتِنُوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ فَانَّ ارْضِي واسِعَةٌ؛ از زمامداران گنه كار پيروى نكنيد و اگر مى ترسيد شما را از آيين پاكتان منحرف سازند (مهاجرت كنيد) زيرا زمين من وسيع و گشاده است.[60]
با تأمل در این فراز نورانی باید گفت؛ عدم شركت در مجالس معصيت و گناه كه در دستورات اسلام وارد شده و نیز عدم خلوت با اجنبيّه و امثال اينها نيز يك نوع مهاجرت كوتاه از منطقه معصيت و لغزشگاه و خطر محسوب مى گردد و مسلماً براى جلوگيرى از سرايت مفاسد اخلاقى و آلوده نشدن به گناه مى باشد.[61]
بنابراین طبق عبارت لطیف امام حسن عسکری (علیه السلام) ، مهاجر واقعى كسى است كه از زشتى ها و گناهان و آلودگى ها به سوى اطاعت و بندگى و تقوى و پاكى ها هجرت كند. مهاجر راستين كسى است كه از دوستان ناباب و مجالس آلوده به گناه، هجرت و دورى گزيند. هجرت از مال حرام، از مقام حرام، از گناهان، واجب و لازم است.[62]
سخن آخر
در خاتمه می توان کلام ارزشمند مرحوم «كلينى» در کتاب شریف «اصول كافى» درباره سیرۀ اخلاقی و تربیتی حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام را متذکر شد که وقتی بنی عباس شخصى به نام «على بن نارمش»که از دشمن ترين مردم نسبت به آل ابى طالب بود را به عنوان نگهبان زندان مأمور نمود تا بر آن حضرت سخت بگيرد و ایشان را آزار و شكنجه كند،[63] لیکن بیش از یک روز نگذشته بود كه آن مرد (ناصبى خشن) چنان در برابر امام(علیه السلام) نرم شد كه صورت بر پاى مباركش مى گذارد و به عنوان احترام و بزرگداشت چشم به زير مى انداخت و نگاه به حضرت نمى كرد. هنگامى كه از نزد امام بيرون آمد به كلى دگرگون شده بود و سخت به امام اعتقاد پيدا كرده و بهترين سخنان را درباره حضرت مى گفت.[64] اين نشان مىدهد كه رفتار امام(علیه السلام) از نظر عبادت و اطاعت و حسن خلق و حسن رفتار به قدرى عالى بوده كه در اين مدت كوتاه، سرسختترين دشمنان را به بهترين دوستان مبدل ساخت.[65]
از این رو مصادیق و مضامین اخلاقی در کلام امام حسن عسکری (علیه السلام) نشان مى دهد كه آن امام همام تا چه حد در اين زمينه تأكيد و اصرار داشتند كه همه در برخوردهاى خود نهايت حسن خلق را رفتار كنند. و آنچه را قرآن مجيد درباره پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده، عملًا نشان دهند. آرى دعوت آن حضرت به حسن خلق تنها با زبان روايات نبود، بلكه با عمل عالى ترين پيام را به ما منتقل نمودند.[66]
يازدهمين پيشواى شيعه، حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام در سال دويست و شصت هجرى قمرى ديده از دنيا بربست و مقام امامت و رهبرى امّت به فرمان خداوند بزرگ به فرزند ارجمند وى حضرت مهدى (عج)، موعود جهانيان انتقال يافت.[67]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] تفسير نمونه ؛ ج14 ؛ ص329.
[2] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص375.
[3] پيام قرآن ؛ ج9 ؛ ص106.
[4] مشكات هدايت ؛ ص44.
[5] والاترين بندگان ؛ ص55.
[6] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص76.
[7] اخلاق در قرآن، ج2، ص: 77.
[8] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص69.
[9] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص76.
[10] والاترين بندگان ؛ ص64.
[11] تحف العقول، صفحه 363.
[12] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص74.
[13] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص74.
[14] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص74.
[15] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج7 ؛ ص357.
[16] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج5 ؛ ص248.
[17] تحف العقول، صفحه 368.
[18] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص112.
[19] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص112.
[20] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص112.
[21] پيام قرآن ؛ ج4 ؛ ص369.
[22] همان.
[23] پيام قرآن ؛ ج4 ؛ ص370.
[24] همان.
[25] بحارالانوار، جلد 6، صفحه 6، حديث 12، باب 19 عفواللَّه ... .
[26] پيام قرآن ؛ ج4 ؛ ص370.
[27] همان.
[28] پيام قرآن ؛ ج4 ؛ ص373.
[29] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص320.
[30] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص320.
[31] بحارالانوار، جلد 75، صفحه 374.
[32] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص321.
[33] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص321.
[34] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص321.
[35] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج12 ؛ ص269.
[36] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج12 ؛ ص275.
[37] همان.
[38] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج15 ؛ ص528.
[39] بحار، جلد 69، صفحه 263.
[40] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص374.
[41] كتاب وسايل الشيعه، جلد 2، صفحه 223.
[42] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص36.
[43] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى)؛ ص36.
[44] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص36.
[45] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص375.
[46] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص87.
[47] اخلاق در قرآن ؛ ج3 ؛ ص267.
[48] تحف العقول، ص 486.
[49] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج15 ؛ ص24.
[50] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج15، ص: 25.
[51] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص105.
[52] همان.
[53] بحارالانوار، جلد 17، صفحه 217.
[54] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص105.
[55] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج1 ؛ ص376.
[56] همان.
[57] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى) ؛ ص105.
[58] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص90.
[59] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص91.
[60] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص41.
[61] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص41.
[62] آيات ولايت در قرآن ؛ ص301.
[63] اخلاق در قرآن ؛ ج3 ؛ ص161.
[64] اصول كافى، جلد 1، صفحه 508، حديث 8.
[65] اخلاق در قرآن، ج3، ص: 161.
[66] اخلاق در قرآن ؛ ج3 ؛ ص163.
[67] پاسخ به پرسشهاى مذهبى ؛ ص218.