«امید» در آموزه‌های اسلامی از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

«امید» در آموزه‌های اسلامی از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


امید به غیر خدا؟! / امید؛ حرکت رو به جلو / امید؛ قدرت پشتکار و عمل / امید در بدترین شرایط زندگی / ضرورت تعادل در امید و امیدآفرینی‌

«امید» از جمله بزرگ‌ترین نعمت‌های الهی است که انسان را در حصول درخواست‌ها و آرزوهایش یاری می‌رساند.

در آیات قرآن و روایات اسلامی، آموزه‌های اعتقادی و رفتاری متعددی از امید و امیدآفرینی مطرح شده که تحلیل و بررسی آن ضمن ایجاد امید، به تحکیم و ثبات آن امر مهم کمک می‌کند.

نگاشتۀ حاضر با تکیه بر آیات قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام به این مسئلۀ مهم اختصاص یافته است.

امید به غیر خدا؟!

در روایات اسلامی تأکیدهای شدیدی نسبت ‌به این مطلب شده که امیدتان تنها به خدا باشد نه به مخلوقات ضعیفی مانند خودتان. ازجمله مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی در جلد دوم، در باب «التفویض الی اللّه» روایاتی در این زمینه نقل کرده است. در یکی از این روایات می‌خوانیم که خداوند به حضرت داود علیه السلام وحی فرستاد: «مَا اِعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِی عَرَفْتُ ذَلِک مِنْ نِیتِهِ إِلاَّ قَطَعْتُ أَسْبَابَ اَلسَّمَاوَاتِ وَاَلْأَرْضِ مِنْ یدَیهِ وَأَسَخْتُ اَلْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَلَمْ أُبَالِ بِأَی وَادٍ هَلَک؛ هیچ یک از بندگان من به احدی از خلق من توسل نمی‌جوید درحالی‌که بدانم نیتش تنها اوست مگر اینکه اسباب آسمان‌ها و زمین را از دسترس او خارج می‌کنم و زمینی را که در زیر پای اوست بر او خشمگین می‌سازم و اعتنا نمی‌کنم که در کجا هلاک شود».[1]

همین مضمون به‌ صورت دعا در ماه مبارک رمضان از همان امام علیه السلام نقل شده است که عرضه می‌دارد: « اَللَّهُمَّ إِنِّی بِک أَتَوَسَّلُ وَمِنْک أَطْلُبُ حَاجَتِی مَنْ طَلَبَ حَاجَةً إِلَی اَلنَّاسِ فَإِنِّی لاَ أَطْلُبُ حَاجَتِی إِلاَّ مِنْک وَحْدَک لاَ شَرِیک لَک؛ خداوندا! به تو توسل می‌جویم و حاجتم را از تو می‌طلبم و می‌دانم اگر کسی حاجتش را از مردم بخواهد من حاجتم را از غیر تو نمی‌طلبم، یگانه‌ای و همتایی نداری».[2]

در حدیث مفصّل دیگری در همین باب از امام صادق علیه السلام نقل شده است که یکی از راویان (حسین بن عُلْوان) می‌گوید: در یکی از سفرهای علمی هزینه سفرم تمام شده بود. یکی از دوستان گفت: از چه کسی تقاضای کمک می‌کنی؟ گفتم: از فلان‌کس - ظاهراً یکی از فرمانروایان ستمگر بود! - گفت: به خدا قسم! موفّق نخواهی شد و به خواسته‌ات نمی‌رسی. گفتم: خداوند تو را رحمت کند چه کسی این مطلب را به تو گفته است؟ گفت: «اِنَّ اَباعَبْدِاللّهِ علیه السلام حَدَّثَنی اَنَّهُ قَرَأَ فی بَعْضِ الْکتُبِ اَنَّ اللّهَ تَبارَک وَتَعالی یقُولُ: وَعِزَّتی وَجَلالی وَمَجْدی وَارْتِفاعی عَلی عَرْشی لاَقَطِّعَنَّ اَمَلَ کلِّ مُؤَمِّلٍّ [مِنَ النّاسِ] غَیری بِالْیأْسِ وَلاَکسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَالنّاسِ وَلاَنحِّینَّهُ مِنْ قُرْبی وَلاُبَعِدَّنَّهُ مِنْ فَضْلی، اَیؤَمِّلُ غَیری فِی الشَّدائِدِ؟ وَالشَّدائِدُ بِیدی وَیرْجُو غَیری وَیقْرَعُ بِالْفِکرِ بابَ غَیری وَبِیدی مَفاتیحُ الاْبْوابِ وَهِی مُغْلَقَةٌ وَبابی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعانی، فَمَنْ ذَاالَّذی اَمَّلَنی لِنَوائِبِه فَقَطَّعْتُهُ دُونَها؟ وَمَنْ ذَاالَّذی رَجانی لِعَظیمَةٍ فَقَطَعْتُ رَجائهُ مِنّی؛ امام صادق علیه السلام به نقل از بعضی از کتاب‌های آسمانی این حدیث را برای من نقل کرده است که خداوند تبارک و تعالی فرمود: قسم به عزّت و جلال و بزرگواری و علوّم بر عرش، هرکس امید به غیر من ببندد امیدش را قطع می‌کنم، و لباس ذلّت بر اندامش می‌پوشانم و او را نزد مردم خوار می‌کنم، و او را از مقام قربم و از فضل و رحمتم دور می‌سازم، آیا در مشکلات و شداید به غیر من امید بسته درحالی‌که کلید حل همۀ مشکلات در دست من است و درِ خانه من به روی همه کسانی که مرا بخوانند باز است؟! چه کسانی را سراغ دارید که [خالصانه به درگاهم روی آورده و] امید حلّ مشکلی داشتند و امید آنها را ناامید کرده‌ام؟!».[3]

برای روشن شدن معنی حدیث، توضیح چند مطلب لازم است:

تکیۀ اصلی روایت بر توحید افعالی است. ما پیروان اهل بیت علیهم السلام نه معتقد به تفویضیم تا نقش برای خدا قائل نباشیم و نه معتقد به نفی عالم اسباب هستیم تا برای خود نقشی قائل نباشیم؛ بلکه همه چیز را به دست خدا می‌دانیم و معتقدیم که همان خدا به عالم اسباب اجازۀ تأثیر داده است. دارو به اجازۀ خداوند شفا می‌بخشد، سنگ به اذن الله شیشه را می‌شکند، چاقو به اذن الله می‌برد و آتش به اجازۀ خدا می‌سوزاند. آری! عالم اسباب را مؤثّر می‌دانیم، امّا معتقدیم که مسبّب الاسباب خداست و همۀ مسائل اخلاقی بر پایۀ این اصل معنی خواهد داشت.

از سوی دیگر در معارف دینی به مسلمانان دستور داده شده که به کمک هم شتافته و نیازهای یکدیگر را مرتفع سازند؛ امّا یکدیگر را مستقل التأثیر ندانند و معتقد باشند که خداوند به وسیلۀ آنها مشکل را حل کرد. بنابراین، معنای حدیث مورد بحث این نیست که از دیگران کمک نگرفته و برای گذران زندگی به سراغ کار و فعالیت نروید، بلکه معنای آن این است که کمک گرفتن از دیگران جایز است، امّا اثر را از لطف و عنایت الهی بدانید.

در روایتی می‌خوانیم که وقتی کشاورز زمین را شخم زد و برای کشت آماده ساخت و بذرافشانی کرد و آن را آب داد، بگوید: «اَللّهُمَّ اجْعَلْهُ حَبّاً مُبارَکاً».[4] یعنی خدایا! آنچه من انجام دادم مقدّمه بود و کار اصلی، که تأثیرگذاری است، به دست با کفایت توست، پس این زراعتم را مبارک و پرمحصول قرار بده.

هم چنین به هنگام نیاز، به در خانۀ ظلمه و اشخاص بی‌مروّت و انسان‌های ناصالح نباید رفت، که انسان را ناامید برمی‌گردانند و اگر هم مشکل را حل کنند مشکل بزرگ تری ایجاد می‌کنند. بلکه باید به سراغ انسان‌های صالح و بزرگوار و کریم رفت تا ضمن حل مشکل آبروی نیازمند نیز محفوظ بماند.

در تاریخ، نمونه‌های فراوان وجود دارد که نه تنها امید بستن به غیر خدا و انسان‌های ناصالح مشکل را برطرف نکرده، بلکه مشکلی بر مشکلات افزوده است. به دو نمونۀ آن از زندگانی حضرت یوسف علیه السلام توجّه فرمایید:

الف) طبق آنچه در برخی از روایات آمده، حضرت یوسف علیه السلام فرمود: روزی نشسته بودم و به یازده برادرم، که همه زورمند و شجاع و قهرمان بودند، می‌نگریستم که چگونه حتی به گرگ‌های بیابان حمله کرده و آنها را مجبور به فرار می‌کنند و با خود گفتم: «با وجود این برادران شجاع چه کسی می‌تواند مرا اذیت کند؟». به جای خداوند به بازوی برادرانم تکیه کردم، امّا وقتی که مرا از پدر گرفتند و در صحرا برای از بین بردنم نقشه کشیدند و تصمیم گرفتند مرا به چاه بیندازند تا کاروانی مرا به غلامی بگیرد و به شهرهای دوردست ببرد، و پیش از انداختن در چاه مرا کتک مفصّلی زدند و مجروح و خونین کردند، خنده‌ام گرفت. گفتند: چرا می‌خندی؟ گفتم: آن روز چشم از خدا بستم و به شما پیوستم، اکنون گرفتار خود شما هستم![5]

ب) نمونۀ دیگر در قرآن مجید آمده است که وقتی حضرت یوسف علیه السلام خواب آن دو زندانی را تعبیر کرد، خطاب به آن شخصی که آزاد می‌شد فرمود: «وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْکرْنِی عِنْدَ رَبِّک؛ مرا نزد آقایت [سلطان مصر] یاد کن تا نجات یابم».[6] همین مقدار تکیه بر غیر خدا و غفلت از یاد او باعث شد که چندین سال دیگر در زندان بماند؛ زیرا آن شخص درخواست حضرت یوسف علیه السلام را فراموش کرد و خداوند بدین شکل امیدش را ناامید ساخت.

آری، حضرت یوسف علیه السلام براثر یک ترک اولی سال‌ها در زندان ماند. این مطلب در زندگی فردی و اجتماعی برای ما درس است؛ در زندگی فردی به افراد مبغوض و ناصالح متوسّل نشویم و اگر از نیکان تقاضایی داریم بدانیم که عامل اساسی خداست و در زندگی جمعی دست به دامن غرب و شرق نشویم.[7]

امید؛ حرکت رو به جلو

اصل امید و آرزو موتور محرّک وجود انسان است، یعنی انسان زنده دارای امیدها و آرزوها است، چرخ وجود انسان را امیدها به حرکت درمی‌آورد، آرزوها ذاتاً بد نیست، بلکه طول أمل و آرزوی دور و دراز ناپسند است.

در روایتی از رسول گرامی صلّی الله علیه وآله وسلّم آمده که فرمودند: «اَلْأَمَلُ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِی، وَلَوْلاَ اَلْأَمَلُ مَا أَرْضَعَتْ أُمٌّ وَلَداً وَلاَ غَرَسَ غَارِسٌ شَجَراً؛ برای امت من، امید و آرزو رحمت است، اگر امید و آرزو در دل مادر نبود هرگز فرزندش را شیر نمی‌داد و هیچ‌گاه باغبان درختی نمی‌کاشت».[8]

جالب اینکه در حدیث دیگری که مرحوم علامه مجلسی در بحار الأنوار آورده است می‌خوانیم: «وَقِیلَ: بَینَمَا عِیسَی اِبْنُ مَرْیمَ عَلَیهِ السَّلاَمُ جَالِسٌ وَشَیخٌ یعْمَلُ بِمِسْحَاةٍ وَیثِیرُ اَلْأَرْضَ فَقَالَ عِیسَی عَلَیهِ السَّلاَمُ اَللَّهُمَّ اِنْزِعْ مِنْهُ اَلْأَمَلَ فَوَضَعَ اَلشَّیخُ اَلْمِسْحَاةَ وَاِضْطَجَعَ فَلَبِثَ سَاعَةً فَقَالَ عِیسَی اَللَّهُمَّ اُرْدُدْ إِلَیهِ اَلْأَمَلَ فَقَامَ فَجَعَلَ یعْمَلُ فَسَأَلَهُ عِیسَی عَنْ ذَلِک فَقَالَ بَینَمَا أَنَا أَعْمَلُ إِذْ قَالَتْ لِی نَفْسِی إِلَی مَتَی تَعْمَلُ وَأَنْتَ شَیخٌ کبِیرٌ فَأَلْقَیتُ اَلْمِسْحَاةَ وَاِضْطَجَعْتُ ثُمَّ قَالَتْ لِی نَفْسِی وَاَللَّهِ لاَ بُدَّ لَک مِنْ عَیشٍ مَا بَقِیتَ فَقُمْتُ إِلَی مِسْحَاتِی؛ گفته ‌اند: عیسی بن ‌مریم علیهما السلام در جایی نشسته بود، در برابر خود پیرمردی را دید که بیل در دست دارد و زمین را با آن می‌شکافد. عیسی علیه السلام عرضه داشت: خداوندا! امید و آرزو را از او برگیر، ناگهان پیرمرد بیل را کنار گذاشت و روی زمین دراز کشید. مدتی گذشت، عیسی علیه السلام عرضه داشت: خداوندا! امید و آرزو را به او بازگردان، ناگهان پیرمرد برخاست و مشغول به کار شد. حضرت مسیح علیه السلام از او سؤال کرد: این تغییر حالتی که در تو دیدم برای چه بود؟ عرض کرد:

هنگامی که مشغول کار بودم در دل گفتم: تا کی می‌خواهی [برای دیگران] زحمت بکشی‌؟ تو پیرمردی هستی. بیل را رها کردم و دراز کشیدم. چیزی نگذشت که در دل با خود گفتم: به خدا سوگند تا زنده هستی باید برای معاش تلاش کنی. برخاستم و بیل را برگرفتم و مشغول کار شدم».[9]

امید؛ قدرت پشتکار و عمل

یکی از راویان حدیث می‌گوید: «خدمت امام صادق علیه السلام عرض شد که: گروهی که دائماً گناه می‌کنند، می‌گویند: «امیدوار به لطف خدا هستیم» و به همین روش ادامه می‌دهند تا مرگشان فرا برسد، [آیا این کار صحیح است؟]، امام علیه السلام فرمود: اینها کسانی هستند که در اوهام و خیالات خود سرگردان‌اند، آنها دروغ می‌گویند و [حقیقتاً] امیدوار نیستند، چون کسی که امید به چیزی دارد آن را طلب می‌کند [و در جستجوی آن حرکت می‌کند]، و کسی که از چیزی می‌ترسد از آن فرار می‌کند؛ وَقِیلَ لَهُ عَلَیهِ السَّلاَمُ: قَوْمٌ یعْمَلُونَ بِالْمَعَاصِی وَیقُولُونَ نَرْجُو فَلاَ یزَالُونَ کذَلِک حَتَّی یأْتِیهُمُ اَلْمَوْتُ، فَقَالَ: هَؤُلاَءِ قَوْمٌ یتَرَجَّحُونَ فِی اَلْأَمَانِی کذَبُوا لَیسَ یرْجُونَ إِنَّ مَنْ رَجَا شَیئاً طَلَبَهُ وَمَنْ خَافَ مِنْ شَیءٍ هَرَبَ مِنْهُ».[10]

افراد مورد اشاره در روایت، اگر امید به بهشت، و ترس از جهنّم داشتند، در طلب طاعت الهی برآمده و از گناهان و معاصی فرار می‌کردند، پس دروغ می‌گویند.

به سه نکته در توضیح این روایت قناعت می‌کنیم:

1. تحریف در مفاهیم اسلامی

تحریف در مفاهیم اسلامی، هم گسترده است، هم پیچیده و هم خطرناک.

پیچیده است چون گاه به گونه‌ای است که انسان باور نمی‌کند دچار تحریف شده، خیال می‌کند در حال پیاده کردن مفاهیم اسلامی در درون خود است درحالی‌که چنین نیست. تصوّر می‌کند در مسیر توحید و خوف و رجا و شفاعت و ولایت است، امّا اشتباه می‌کند.

و خطرناک است چون مفاهیم دینی وقتی تحریف شود تبدیل به ضدّ ارزش می‌شود. به عنوان مثال: رجا و امیدواری، که باید سبب ترک گناه شود، عامل آلودگی به گناه می‌گردد. یا امید به شفاعت که باید سبب نزدیکی ما به حضرات معصومین علیهم السلام شود ما را از آنها دور می‌کند.

2. عوامل تحریف

یکی از اسباب و عوامل تحریف این است که بعضی‌ها می‌خواهند جمع بین ضدّین کنند! هم دنیا را می‌خواهند هم آخرت را؛ هم طالب بهشت‌اند و هم راحت طلب‌اند و نمی‌خواهند بهایی برای آن بپردازند. هم می‌خواهند متدین باشند و هم بی‌قیدوبند. و لذا مفهومی به نام «رجا» پیدا می‌کنند و دست به توجیه می‌زنند که: «چه کسی به غیر از معصومین گناه نکرده است؟! بنابراین ما هم گناه می‌کنیم و امیدوار به فضل و رحمت خدا هم هستیم!».

قصد دارند امکانات و ثروت خود را به رخ دیگران بکشند و انواع اسراف‌ها و تبذیرها را انجام دهند و لذا آیۀ شریفه «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّک فَحَدِّثْ؛ و نعمت‌های پروردگارت را بازگو کن!»[11] را تحریف کرده و ریا و اسراف و تبذیر را با بازگو کردن نعمت‌های الهی مخلوط می‌کنند. می‌خواهند کاخی مجلّل از حلال و حرام بسازند، آن را تحت لوای «هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی؛ این از فضل پروردگار من است»[12] درآورده و در معنای تفضّل الهی دست می‌برند. آری، هوی و هوس و وسوسه‌های شیطان انسان را وادار به تحریف کرده و به بهانۀ امید به رحمت الهی سراسر عمرش را آلودۀ انواع گناهان و معاصی می‌کند و با همان آلودگی‌ها می‌میرد.

3. استدلال زیبای امام علیه السلام

امام صادق علیه السلام در مقابل منطق غلط تحریف‌گرانِ خوف و رجا، که در لوای این واژۀ تحریف شده، خود را آلودۀ گناهان می‌کنند، در جمله‌ای کوتاه، استدلال متین و قوی و کوبنده‌ای مطرح می‌کند. به راستی کسی که امید به رفتن به بهشت دارد برای رسیدن به آن تلاش نمی‌کند؟! آیا برای چیزهایی که او را به بهشت می‌رساند تلاش نمی‌کند و از آنچه او را از بهشت دور می‌کند اجتناب نمی‌ورزد؟! حقیقتاً کسی که ترس از جهنّم و آتش سوزان و عذاب‌های وحشتناک آن دارد برای دورماندن از آن فعّالیت نمی‌کند؟!

آیا کسی که مدّعی ولایت حضرات معصومین علیهم السلام است، نباید تلاش کند که خود را به آنها نزدیک کرده و حتّی الامکان هم رنگ آنها شود و در مسیرشان گام بردارد؟!

شخصی که ادّعا دارد از دشمنان خدا بیزار است و زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام می‌خواند، نباید مسیرش را از مسیر دشمنان امام حسین علیه السلام جدا سازد و آنچه را که خوشایند آنان است انجام ندهد، و در گفتار و کردار و پندار شباهتی به آن‌ها نداشته باشد؟!

نتیجه اینکه امید به هرچیز باید انسان را وادار به تلاش و عمل کند وگرنه امیدِ صادق نیست.[13]

امید در بدترین شرایط زندگی

امام علی علیه السلام در گفتاری حکیمانه به یکی از اصول زندگی بشر نه به عنوان قانونی کلی، بلکه قانونی غالبی اشاره کرده و به ‏وسیلۀ آن به تمام گرفتاران امید می‌بخشد و می‌فرماید: «عِنْدَ تَنَاهِی الشِّدَّةِ تَکونُ الْفَرْجَةُ، وَعِنْدَ تَضَایقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ یکونُ الرَّخَاءُ؛ هنگامی که سختی‌ها به آخرین درجه شدّت برسد، گشایش روی می‌دهد و در آن هنگام که حلقه‌های بلا تنگ می‌شود، نوبت آسایش و راحتی فرا می‌رسد».

این حقیقت به ‏کرار تجربه شده که پایان شب‌های سیاه سپید است و عاقبت گرفتاری‌ها راحتی و استراحت است. به همین دلیل انسان هرگز نباید به هنگام هجوم مشکلات و درد و رنج‌ها مأیوس گردد و دست به کارهای نامعقول بزند و یا زبان به ناشکری بگشاید و بی‌تابی کند؛ بلکه پیوسته امیدوار باشد که به دنبال این شدت‌ها و تنگی حلقه‌های بلا گشایش حاصل می‌شود، طوفان بلا فرو می‌نشیند و ابرهای ناامیدی کنار می‌رود و آفتاب شفاف امید آشکار می‌گردد.

قرآن مجید نیز به همین حقیقت در آیۀ 5 و 6 سورۀ «انشراح» خطاب به پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم اشاره کرده می‌فرماید: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یسْراً؛ زیرا با سختی آسانی است * [باز هم] با سختی آسانی است».

بسیار می‌شود که این سختی‌ها و تنگی حلقۀ بلاها، آزمون الهی و مقدمه‌ای است برای ترفیع مقام انسان.

در حالات انبیای الهی نیز این مطلب بسیار دیده می‌شود؛ نمونۀ روشن آن زندگی ایوب علیه السلام است. این پیامبر دارای همۀ امکانات، زن و فرزند و زندگی مناسب بود؛ اما خدا در آزمونی سخت یکی را پس از دیگری از او گرفت و او هم‌چنان صبر کرد. سرانجام دست به دعا برداشت و از پیشگاه پروردگار تقاضای گشایش کرد؛ همان‌گونه که در آیات 83 و 84 سورۀ «انبیاء» می‌خوانیم: «وَأَیوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ؛ و ایوب را [به یاد آور] هنگامی‏ که پروردگارش را خواند [و عرضه داشت]: بدحالی و مشکلات به من روی آورده، و تو مهربان‌ترین مهربانانی!».

به دنبال آن آمده است: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ وَآتَینَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنَا وَذِکرَی لِلْعَابِدِینَ؛ ما دعای او را مستجاب کردیم، و ناراحتی‌هایی را که داشت برطرف ساختیم، و خاندانش را به او بازگرداندیم، و همانندشان را بر آنها افزودیم، تا رحمتی از سوی ما و تذکری برای عبادت‌کنندگان باشد».

خداوند در سورۀ «بقره» نیز به مؤمنانی که در کوران حوادث جنگ احزاب و احد بی‌تابی می‌کردند و پیوسته در انتظار رسیدن یاری خداوند بودند گوشزد می‌کند که این مشکلات مخصوص شما نیست، انبیای پیشین نیز گرفتار مشکلات عظیمی شدند و سرانجام یاری خداوند بعد از یک دوران سخت به سراغ آنان‏ آمد؛ می‌فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یأْتِکمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّی یقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَی نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ؛ آیا گمان کردید داخل بهشت می‌شوید، بی‌آنکه حوادثی همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها به آنها رسید، و آن‌چنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که ایمان آورده بودند گفتند: «پس یاری خدا کی خواهد آمد؟!» [در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند، و به آنها گفته شد:] آگاه باشید، یاری خدا نزدیک است!».[14]

بی‌شک این کلام حکمت‌آمیز پیام‌های متعددی دارد: از یک سو پیام امید به همراه خود دارد و از سوی دیگر جلوی بی‌تابی‌ها و جزع را می‌گیرد و از سوی سوم به رهروان راه حق نوید می‌دهد که اگر صبر و استقامت پیشه کنند و با مشکلات به مبارزه برخیزند، سرانجام امدادهای الهی و فرج بعد از شدت به سراغ آنان خواهد آمد.[15]

سخن آخر: (ضرورت تعادل در امید و امیدآفرینی)

حارث [یا پدرش مغیره] می‌گوید: از امام صادق علیه السلام در مورد آنچه که در وصیت‌نامۀ لقمان نوشته شده بود، پرسیدم. امام علیه السلام فرمود: «کانَ فِیهَا اَلْأَعَاجِیبُ وَکانَ أَعْجَبَ مَا کانَ فِیهَا أَنْ قَالَ لاِبْنِهِ خَفِ اَللَّهَ خِیفَةً لَوْ جِئْتَهُ بِبِرِّ اَلثَّقَلَینِ لَعَذَّبَک وَاُرْجُ اَللَّهَ رَجَاءً لَوْ جِئْتَهُ بِذُنُوبِ اَلثَّقَلَینِ لَرَحِمَک ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ کانَ أَبِی یقُولُ لَیسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلاَّ وَفِی قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِیفَةٍ وَنُورُ رَجَاءٍ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یزِدْ عَلَی هَذَا وَلَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یزِدْ عَلَی هَذَا؛ در وصیت‌نامه لقمان مسائل بسیار عجیب و مهمّی بوده که از مهم‌ترین و عجیب‌ترین آنها این است که به فرزندش گفت: فرزندم! از خداوند آن‌چنان بترس که اگر تمام حسنات جنّ و انس را در اختیار داشته باشی، بگویی: شاید لغزشی کرده باشم که به سبب آن عذاب شوم، و آن‌چنان امیدوار به فضل پروردگارت باش که اگر به اندازه جنّ و انس گناه کرده باشی، بگویی: شاید عمل خیری کرده باشم که سبب نجاتم شود، امام صادق علیه السلام سپس فرمود: پدرم [امام باقر] علیه السلام می‌فرمود: در قلب هر انسان مؤمنی دو نور خوف و رجا وجود دارد و این دو مساوی و یکسان هستند به‌گونه‌ای که اگر هر یک از آنها را وزن کنی ذرّه‌ای کم یا بیش از دیگری نیست».[16]

بی‌شک خوف و رجاء اختصاص به عالم تشریع ندارد، بلکه در عالم طبیعت هم همیشه دو نیروی جاذبه و دافعه، موجودات را در حالت تعادل نگه می‌دارد؛ چون اگر تعادل آنها به هم بخورد از هم می‌پاشند.

کرۀ زمین و کرۀ خورشید نسبت به همدیگر، هم نیروی جاذبه دارند و هم دافعه. نیروی جاذبه باعث می‌شود که زمین از خورشید زیاد فاصله نگیرد و دور نشود چون در این صورت نه از نور خورشید به طور مطلوب می‌تواند بهره بگیرد و نه از حرارت آن، وکلّ حیات و زندگی موجودات به خطر می‌افتد. و نیروی دافعه باعث می‌شود که زمین بیش از اندازه به خورشید نزدیک نشود، که اگر جذب خورشید گردد در حرارت فوق العاده آن [که در سطح خورشید 6000 درجه سانتیگراد است] می‌سوزد و ذوب می‌گردد.

خوف و رجاء در زندگی مادّی انسان نیز لازم است. اگر تمام وجود کشاورز رجا و امیدواری باشد و با این امید بذر را پاشیده و دیگر به سراغ دفع آفات و آبیاری و مانند آن نرود، زراعت را از دست می‌دهد. همان‌گونه که اگر تمام وجودش ترس و ناامیدی باشد، باز به نتیجه‌ای نمی‌رسد و ترس از آفت و عدم بازدهی محصولات باعث می‌شود که دنبال کار را نگیرد و در فصل برداشت محصولی نداشته باشد. در دستگاه‌های صنعتی ساخت بشر نیز چنین است، به عنوان نمونه: اتومبیل‌ها، هم نیروی محرّکه دارند و هم نیروی بازدارنده که همان ترمز است.

بنابراین خوف و رجا و نیروی محرّکه و بازدارنده لازمۀ همه موجودات است و اختصاص به مسائل معنوی و عقیدتی ندارد و در یک مفهوم گسترده تمام عالم هستی را در بر گرفته است.

مبادا بگوییم که کارهای خیر، عبادت‌های زیاد، کتاب‌های خوب، تبلیغات فراوان و مانند آنها، مرا بیمه کرده است، بلکه همواره باید احتمال بدهیم که ممکن است به دلیل بعضی لغزش‌ها مجازات شویم، که این تفکر نیرویی تازه ایجاد می‌کند و به دنبال طاعات و عبادات بیشتری می‌رویم. در مقابل، آن‌چنان مأیوس نشویم که خود را اهل نجات ندانیم و دیگر به دنبال طاعت و عبادت نرفته و از گناه و خلاف ابایی نداشته باشیم و پرونده خود را سنگین‌تر کنیم.

بنابراین، آنها که در منابر و سخنرانی‌ها و جلسات خود، بیش از حدّ به مردم امیدواری می‌دهند کار اشتباهی کرده و برخلاف دستورات دین قدم برداشته‌اند.[17]

آری جمعی در گوشه و کنار اجتماع، افراد جامعه را بیش از حد امیدوار می‌کنند و ترس از خدا را به آنها گوشزد نمی‌کنند؛ فقط سخن از رجا می‌گویند، و خوف را به فراموشی می‌سپارند؛ بهشت را توصیف می‌کنند، امّا ذکری از جهنّم به میان نمی‌آورند؛ مثلًا، می‌گویند: «ارتباطت را با امام حسین علیه السلام قوی کن، سپس هر گناه و خلافی که مایل هستی انجام بده». یا می‌گویند «چشمی که در مراسم عزاداری می‌گرید، به آتش جهنّم نمی‌سوزد». یا می‌گویند: «اگر حساب و کتاب ما با علی علیه السلام است، پس هیچ غصّه‌ای نداریم». این مطالب هر چند صحیح و درست است، ولی چه تضمینی وجود دارد که در حال مرگ با ایمان از دنیا برویم؟ اگر خدایی ناکرده بی‌ایمان از دنیا برویم، آیا باز هم به آتش جهنّم نخواهیم سوخت! آیا در این صورت هم مورد شفاعت قرار خواهیم گرفت!

حاجب که همین طرز تفکر را داشت، شعری بدین مضمون سرود:
حاجب اگر معاملۀ حشر با علی است‏               من ضامنم، هر چه خواهی گناه کن‏

و با این شعر، چراغ سبزی به تمام گناهان داد. شب هنگام در عالم خواب مشاهده کرد که حضرت علی علیه السلام از او عصبانی است، و به شعرش اعتراض دارد. حاجب گفت: چگونه بگویم؟ حضرت فرمود بگو:
حاجب اگر معاملۀ حشر با علی است‏               شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن‏[18]

نتیجه اینکه مردم را نباید بیش از اندازه امیدوار کرد، همان‌گونه که نباید آنها را بیش از حدّ ترساند و ناامید کرد، بلکه همواره باید آنها را در حالت خوف و رجا نگه داشت.[19]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منابع:
1. چهل حدیث اخلاقی

2. پیام امام امیر المومنین علیه السلام


[1] الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏2، ص63، ح1.

[2] همان، ج٤، ص٧٤، ح٦؛ (عرفان اسلامی (شرحی جامع بر صحیفه سجادیه)، ج۳، ص۳۰۷).

[3] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏68، ص130،ح7.

[4] الكافی (ط - الإسلامیة)، ج‏5، ص263،ح2.

[5] تفسیر نمونه، ذیل آیه 15 سوره یوسف.

[6] یوسف، آیه42.

[7] چهل حدیث اخلاقی، ص102.

[8] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏74، ص173،ح8.

[9] همان، ج‏14، ص329، ح27.

[10] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏67، ص357،ح4.

[11] ضحی، آیه11.

[12] نمل، آیه40.

[13] چهل حدیث اخلاقی، ص120.

[14] بقره، آیه214.

[15] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏14، ص809.

[16] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏67، ص352، ح1.

[17] چهل حدیث اخلاقی، ص106.

[18] والاترین بندگان، ص112.

[19] چهل حدیث اخلاقی، ص106.

captcha