می دانيم تاريخ اسلام براساس هجرت نوشته شده است؛ يعنى مسلمانان مبدأ تاريخ خود را سال هجرت قرار داده اند و نه بعثت او، و اين نشان می دهد كه مهم ترين فصل زندگى مسلمانان هجرت است و در واقع هجرت بود كه صفحه جديدى در تاريخ اسلام گشود و سرآغاز حكومت اسلامى و پيشرفت مسلمانان در همه زمينه ها شد.[1] لذا [شایسته است] داستان هجرت به عنوان مهمترين فصل زندگى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله[2] مورد واکاوی قرار گیرد.
اهمیت هجرت
مهاجرت ها سرچشمه بركات فراوانى در طول تاريخ اديان شد، حقيقت اين است كه رهبران الهى هنگامى كه رسالت خويش را در يك نقطه به اتمام می رساندند، و يا محيط را آماده براى گسترش دعوت خويش نمی ديدند، براى اينكه رسالت آن ها متوقف نگردد دست به مهاجرت می زدند.[3]
اصولًا مسأله هجرت از اساسىترين مسائل در اسلام است تا آنجا كه تاريخ اسلام بر پايه آن بنياد شده؛[4] لذا اسلام با صراحت دستور مي دهد كه اگر در محيطى بخاطر عواملى نتوانستيد آنچه وظيفه داريد انجام دهيد، به محيط و منطقه امن ديگرى «هجرت» نمائيد، زيرا با وسعت جهان هستى «نتوان مرد به ذلت كه در اينجا زادم»!
و علت اين دستور روشن است، زيرا اسلام جنبه منطقه اى ندارد، و وابسته و محدود به مكان و محيط معينى نيست.[5] تا آنجا كه تاريخ اسلام از نظر ظاهر و معنا بر محور هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله دور می زند؛[6] درخشنده ترين برنامه اى كه در اسلام پياده شد، و سر آغاز فصل نوينى از تاريخ اسلام گشت.[7]
داستان هجرت
داستان هجرت پيغمبر داستان عجيبى است. سران قريش از وجود پيغمبر احساس خطر شديدى كردند كه اگر برنامه آن حضرت به همان صورت ادامه يابد به زودى همه قدرت خويش را از دست خواهند داد و شهر مكّه به صورت زندانى درخواهد آمد، بنابراين تصميم گرفتند يكى از سه برنامه را در برابر آن حضرت اجرا كنند: يا حضرت را به قتل برسانند و يا براى هميشه زندانى كنند و يا از مكّه تبعيد نمايند.
اكثريت آن ها كشتن حضرت را ترجيح دادند؛ ولى با مشكلى روبه رو بودند و آن اينكه طايفه بنى عبد المطلب به خونخواهى برمی خيزند و نزاع بزرگى در مكّه پيدا خواهد شد. صلاح در اين ديدند كه از همه قبائل اطراف دعوت كنند كه مشتركاً اين قتل را انجام دهند و بنى عبد المطلب از درگير شدن با همه آن ها خود را ناتوان ببينند و حدّاكثر به ديه راضى شوند و به همين دليل شمشيرزنانى از قبائل مختلف خانه پيامبر را محاصره كردند و منتظر شدند صبح شود و به خانه بريزند و كار را تمام كنند.
پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به فرمان پروردگار تصميم گرفت از دايره محاصره به طرز اعجازآميزى خارج شود و شبانه راه مدينه را پيش گيرد (البتّه از بيراهه رود كه نيروى دشمن نتواند به او دسترسى پيدا كند). حضرت، على عليه السّلام را در بستر خود خوابانيد، زيرا دشمن از بيرون منزل مراقب بستر بود. در اين هنگام بود كه جمعى از آنان سنگ هايى به سوى بستر پرتاب كردند، على عليه السّلام به خود می پيچيد و آهسته ناله می كرد، مبادا دشمن متوجّه شود.
صبح گاهان همگى به داخل خانه هجوم آوردند و پيش از آنكه شمشير خود را بر آنكس كه در بستر خوابيده وارد كنند، على عليه السّلام برخاست و بر آن ها بانگ زد:
چه می خواهيد؟ گفتند: محمد را می خواهيم او كجاست؟ فرمود: مگر او را به من سپرده بوديد تا از من تحويل بگيريد، او در خانه نيست. شمشيرداران از شدت غضب برافروخته شده بودند و از اينكه تا صبح صبر كرده بودند پشيمان بودند و تقصير را به گردن ابولهب می انداختند كه مانع حمله شبانه شده بود (گويا به اين دليل كه شبيخون زدن آن هم در خانه اى كه زن و فرزند در آن است عيب و ننگ بزرگى محسوب می شد).
پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به جاى اينكه از طرف شمال به سوى مدينه برود به طرف جنوب حركت كرد و در غار ثور پنهان شد تا كسى بر آن حضرت دست نيابد.
مأموران قريش بيابان هاى اطراف مكّه را تا مقدار زيادى جستجو كردند؛ ولى ناكام به مكّه برگشتند و از اينكه مرغ از قفس پريده بود سخت ناراحت بودند.[8]
انگیزۀ هجرت
مسلمانان مكّه در سال هاى اوّليّه ظهور اسلام تحت فشار فراوان كفّار و مشركان بودند، دشمنان به انحا و اشكال مختلف مسلمانان را آزار و اذيّت می كردند.[9] به طورى كه آنان توانايى بر اداى وظايف اسلامى خود نداشتند.[10] از سوی دیگر توطئه قتل پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى قريش اراده آن حضرت را در هجرت قوى تر ساخت.[11]
«هجرت» از محيط هاى آلوده، درس ديگرى از اين ماجراى عبرتانگيز است.[12] هجرت به معناى «دورى از كانون كفر و شرك و ظلم و گناه» در بسيارى از موارد تنها راه حل مشكلات مؤمنان و نيكان و پاكان است،[13] مسأله توحيد در عبادت که رسول اللَّه صلى الله عليه و آله براى تحقق بخشيدن به اين برنامه مهم اسلامى ترك وطن گفت و از محيط شرك و بتپرستى مهاجرت نمود.[14]
اصولاً روح هجرت همان فرار از «ظلمت» به «نور» و از كفر به ايمان، از گناه و نافرمانى به اطاعت فرمان خدا است؛[15] اين همان كارى بود كه مسلمانان آن را با هجرت عمومى از مكه به مدينه انجام دادند؛[16] هنگامى كه فساد مخصوصا فساد عقيدتى محيطى را فرا گيرد و مؤمنان نتوانند با آن مقابله كنند و بيم آلودگى آنان برود بايد از آن محيط هجرت كنند و فلسفه هجرت مسلمانان در آغاز اسلام نيز، درست همين معنى بود.[17]
و اینچنین دشمنان مسلمانان را مجبور به هجرت و ترك خانه و لانه خود كرده بودند بىآنكه گناهى داشته باشند، آرى اگر گناهى داشتند؛ گناهشان اعتقاد به توحيد و يگانگى خدا بود.[18]
گفتنی است هجرت مخصوص زمانى بود كه عدّه مسلمانان كم و پايگاه اسلام مدينه بود و می بايست همه در آنجا اجتماع كنند تا قوّت و قدرتى حاصل شود؛ ولى بعد از فتح مكّه و سيطره اسلام بر جزيرة العرب ديگر هجرت، فلسفه خود را از دست داده بود.[19]
هجرت و دوری از وطن
اساساً انسان رابطه مادّى و معنوى فراوانى با زادگاه خود دارد و تاريخ زندگيش با آن پيوند ناگسستنى پيدا كرده است. همين پيوند، سبب علاقه او به وطن می شود، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نيز هنگامى كه می خواست از مكّه هجرت كند، سخت ناراحت و منقلب بود. درست است كه مكّه، ارزش معنوى و الهى فوق العاده اى داشت، ولى به نظر می رسد كه علاقه پيامبر به آن شهر جهات متعدّدى داشت كه از جمله علاقه او به زادگاهش بود.[20]
علاقه هاى افراطى به محيط تولد و زادگاه و ديگر علائق مختلف از نظر اسلام نمي تواند مانع از هجرت مسلمان باشد. و لذا می بينيم در صدر اسلام، همه اين علاقه ها بخاطر حفظ و پيشرفت اسلام بريده شد، و به گفته يكى از مورخان غرب «قبيله و خانواده تنها شجره و درختى است كه در صحرا می رويد و هيچ فردى جز در پناه آن نمی تواند زندگى كند، و محمد صلى الله عليه و آله با هجرت خويش شجره اى را كه از گوشت و خون خانواده اش پرورده شده بود براى پروردگارش قطع كرد.» (و با قريش رابطه خود را بريد).[21]
آرى زمين خدا وسيع است هرگز نمی توان به بهانه موضوعاتى همچون قوم و قبيله، خانه و كاشانه، و موطن مورد علاقه، تن به ذلّت شرك و اسارت كفر و بتپرستى داد، بلكه وظيفه هر مؤمن موحدّى اين است كه در چنين شرايطى جلاى وطن كند، و به سرزمين آماده ترى گام بگذارد و چراغ توحيد را فروزان دارد.[22]
پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله با هجرت خود از مكّه كه علاوه بر تمام مزاياى معنوى، زادگاه آن حضرت بود به مدينه كه محيط بازترى براى نشر و پيشرفت اسلام محسوب می شد، ثابت كرد كه ماندن در وطن هميشه مطلوب نيست و استثناءاتى دارد كه بايد آن را پذيرفت.[23]
در مدح مهاجرین
هجرت مهاجران (مسلمانان نخستين) به مدینه فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود،[24] اين مهاجران كه گاهى از آن ها به مهاجرين بدر تعبير می شود اهميت فوق العاده اى در تاريخ اسلام دارند، زيرا به ظاهر به سوى يك آينده كاملاً تاريك حركت كردند، و در حقيقت براى خدا از همه سرمايه هاى مادى خود چشم پوشيدند.[25]
آن ها مسلمانانى بودند كه در مكّه تحت فشار شديد دشمن واقع شدند و هنگامى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد به دنبال آن حضرت و براى نجات از فشارها و آزارها و اذيّت هاى مشركان و جهت تقويت دين نوپاى اسلام، خانه و كاشانه و اموال و زمين ها و اقوام و خويشان و قبيله و خلاصه همه هستى خويش را رها كردند و با دست خالى به مدينه هجرت نمودند.
خطرات زيادى مهاجرين را تهديد می كرد؛ خطر مشركان مكّه كه در صدد انتقام و نابودى آن ها بودند. خطر گرسنگى، چون همه چيزشان را در مكّه گذاشته بودند. خطر بيكارى و نداشتن شغل مناسب و غم غربت و تنهايى و دورى از اقوام و خويشان و وطن، و خطراتى از اين قبيل؛ ولى اين مسلمانان راستين تمام اين خطرات را به جان خريده و به مدينه هجرت كردند.
وضع اقتصادى برخى از آنان بقدرى خراب بود كه در كنار مسجد النّبى سكّويى براى آن ها در نظر گرفته شد، تا شب و روز خود را در آنجا بگذرانند! اين دسته بعداً به «اصحاب صفّه» معروف شدند. اين مسلمانان تهيدست در كنار مسجد النّبى روزگار می گذراندند و آماده هرگونه خدمت و فداكارى براى اسلام بودند.[26]
سخن آخر: (هجرت، حلقۀ مفقودۀ جامعۀ اسلامی است!)
اگر هجرت [پیامبر اکرم] به سوى مدينه نبود امروز آيينى به نام اسلام بر بخش عظيمى از جهان سايه نيفكنده بود.[27] بهراستى اگر اسلام در مكه می ماند بر حسب ظاهر نور آن خاموش می گشت و اگر هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به آن صورت پيچيده رخ نمی داد اى بسا به دست آن ها به شهادت می رسيد.[28] فراموش نکنیم هجرت اسلام را از شكل منطقه اى بيرون آورد و در شكل جهانى قرار داد، [29] لذا در هر عصر و زمان و مكانى اگر همان شرايط پيش آيد، مسلمانان موظف به هجرتند![30]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. تفسیر نمونه
2. پیام قرآن
[1] پيام امام اميرالمومنين عليه السلام، ج7، ص290.
[2] پيام قرآن، ج3، ص342.
[3] تفسيرنمونه، ج19، ص106.
[4] اخلاق در قرآن، ج1، ص154.
[5] تفسيرنمونه، ج4، ص90.
[6] همان، ج19، ص106.
[7] همان، ج4، ص92.
[8] براى اطلاع بيشتر به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد( ذيل همين خطبه) و تفسير امام حسن عسكرى و كتاب فروغ ابديّت مراجعه كنيد، (پيام امام اميرالمومنين عليه السلام، ج8 ص561).
[9] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله)، ص69.
[10] تفسيرنمونه، ج16، ص326.
[11] پيام قرآن، ج4، ص423.
[12] برگزيده تفسيرنمونه ، ج3، ص37.
[13] پيام قرآن، ج6، ص161.
[14] همان، ج3، ص342.
[15] تفسيرنمونه، ج4، ص93.
[16] پيام قرآن، ج6، ص161.
[17] پيام امام اميرالمومنين عليه السلام، ج1، ص510.
[18] پيام قرآن، ج10، ص318.
[19] دائرة المعارف فقه مقارن، ج1، ص287.
[20] پيام امام اميرالمومنين عليه السلام، ج2، ص221.
[21] محمد خاتم پيامبران، جلد اول؛ (تفسير نمونه، ج4، ص90).
[22] پيام قرآن، ج3، ص336.
[23] پيام امام اميرالمومنين عليه السلام، ج2، ص222.
[24] پيام قرآن، ج6، ص161.
[25] تفسيرنمونه، ج7، ص261.
[26] آيات ولايت در قرآن، ص354
[27] پيام امام اميرالمومنين عليه السلام، ج12، ص46
[28] همان، ج15، ص641
[29] تفسيرنمونه، ج7، ص261.
[30] همان، ج4، ص92.