بعد از صلح حدیبیه، راه نشر اسلام در سراسر جزیره عرب[1] به ویژه در مدینه به سرعت گسترش یافت و پیروان زیادى پیدا کرد، و همراه آن طرح حکومت اسلامى از سوى پیامبر اعظم صلّى الله علیه وآله وسلّم ریخته شد و مسلمانان داراى ارتش و بیت المال و آنچه نیاز یک حکومت بود، شدند.[2]
به موازات توسعه اسلام، دشمن که احساس خطر جدّى ترى می نمود مبارزه خود را گسترش داد، و مبارزه مسلحانه را با اسلام شروع کرد.[3]
در این میان یهودیان که از تمام مردم حجاز نیرومند تر، و به مسائل جنگى آشناتر، و داراى محکم ترین قلعه ها و سنگر ها بودند، و قدرت مالى فراوانى داشتند،[4] موضع بسیار سختى در برابر اسلام داشته اند، در جنگ احزاب و پاره اى از جنگ ها با دشمنان دیگر هم آواز شدند و حتی توطئه قتل پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را چیدند و براى مشرکان جاسوسى می کردند.[5]
از میان کانون هاى توطئه، خیبر مرکز یهود باقى مانده بود،[6] که می بایست درهم شکسته شود؛ لذا در سال هفتم هجری، پیامبر تصمیم گرفت این قبیله[7] که یکى از کانون هاى خطرناک توطئه بر ضدّ اسلام بود[8] و مکرر مسلمانان از آن ضربه خورده بودند و هر آن ممکن بود مشکلات بزرگ تازه اى براى آن ها بوجود آورد[9] را تسلیم کند.
هنگامى که پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم در «حدیبیه» با مشرکان، پیمان عدم تعرّض 10 ساله امضاء فرمود، با فکر راحت به سراغ «خیبر» رفت.[10]
در واقع صلح حدیبیه راه را براى گشودن «خیبر» و بر چیدن این غده سرطانى یهود که بالفعل و بالقوه خطر مهمى براى اسلام و مسلمین محسوب می شد هموار ساخت.[11]
جنگ دفاعی
در میان جنگ هاى صدر اسلام، شاید تصوّر شود «جنگ خیبر» جهاد ابتدایى بوده است؛ ولى مطالعه تاریخ نتیجه دیگرى در اختیار ما می نهد، و روشن می کند که آن هم دفاعى بوده است؛ زیرا پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم قصد داشت با این جهاد پاسخ دندان شکنى به کارشکنی ها و توطئه ها و شیطنت هاى آن ها، که در بیشتر حوادث بطور مستقیم یا غیر مستقیم دخالت داشتند، بدهد؛ علاوه بر این که، خیبر کانون فساد و فتنه محسوب می شد، و مسلمانان با حمله به آنجا قصد از بین بردن مرکز فتنه و فساد را داشتند. بنابراین، جنگ خیبر هم جهاد ابتدایى نبوده است.[12]
محاصره خیبر
پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم که روزشمارى می کرد که آن کانون فساد را بر چیند با یکهزار و چهارصد نفر از یارانش که در حدیبیه شرکت کرده بودند به سوى «خیبر» حرکت کرد.
هنگامى که پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به نزدیک قلعه هاى «خیبر» رسید، به یارانش دستور داد توقف کنید، سپس سر به آسمان بلند کرد و این دعا را خواند: «اَللّهُمَّ رَبَّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ مَا أَظْلَلْنَ، وَ رَبَّ الْأَرضِیْنَ السَّبْعِ وَ مَا أَقْلَلْنَ... نسْأَلُک خَیرَ هَذِهِ القَرْیةِ، وخَیرَ أهْلِهَا، ونعُوذُ بِک مِنْ شَرِّهَا، وشَرِّ أهْلِهَا، وشَرِّ مَا فِیهَا؛ خداوندا! اى پروردگار آسمان ها و آنچه بر آن سایه افکنده اند، و اى پروردگار زمین ها و آنچه بر خود حمل کرده اند... از تو خیر این آبادى و خیر اهل آن را می خواهیم، و به تو از شر آن و شر اهلش، و شر آنچه در آن است پناه می بریم».
سپس فرمود: بسم اللَّه حرکت کنید، و به این ترتیب شبانه به کنار «خیبر» رسیدند، و صبحگاهان که اهل«خیبر» از ماجرا با خبر شدند خود را در محاصره سربازان اسلام دیدند.[13]
اخلاق مداری پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در غزوه خیبر
پیامبران راستین، آن ها هستند که حتى در جنگ هاى خود نیز اصول انسانى را محترم می شمرند، و در سختى ها و گرفتارى ها هرگز از آن عدول نمی کنند به هنگام پیروزى، اصول عدالت و عفو و گذشت را درباره دشمن به فراموشى نمی سپارند، و در مواقع خطر و احتمال شکست متوسل به وسایل غیر انسانى نمی شوند.
اگر این اصل کلى را با زندگى پیغمبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم بسنجیم و رفتار او را با دوستان و دشمنان در موقع پیروزى و شکست در سختى ها و راحتى ها مورد توجه قرار دهیم به خوبى می توانیم قبول کنیم که او از کسانى بود که در انتخاب وسایل نیل به هدف، سختگیر و کنجکاو و پیرو ارزش هاى خاصى بود و هیچ گاه در مواقع خطر، به امور غیر انسانى متوسل نشد و مسائل دقیق اخلاقى را حتى در میدان نبرد رعایت کرد.[14]
به عنوان نمونه آن حضرت در جنگ خیبر که مدت ها قلعه هاى مستحکم آن ها محاصره بود و به آسانى گشوده نمی شد کسى پیشنهاد کرد من راه آب قلعه را می دانم و به شما نشان می دهم تا آن را ببندید. پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمود: «من آب را به روى آن ها هرگز نمی بندم». همچنین هنگامى که چوپانى که چهارپایان یهود را در اختیار داشت گفت: «حاضرم همه این ها را در اختیار شما بگذارم»، پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم راضى نشد در امانتى که به وى سپرده اند خیانت کند.[15]
ناکامی ابوبکر و عمر در خیبر
سپس پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم قلعه ها را یکى بعد از دیگرى فتح کرد، تا به آخرین قلعه ها که از همه محکم تر و نیرومندتر بود و فرمانده معروف یهود «مرحب» در آن قرار داشت، رسید.
در این ایام حالت سر درد شدیدى که گهگاه به سراغ پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم می آمد، به او دست داد، به گونه اى که یکى دو روز نتوانست از خیمه بیرون آید، در این هنگام (طبق تواریخ معروف اسلامى)[16] پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در جنگ خیبر یک روز پرچم را به دست ابوبکر می دهد، تا قلعه خیبر را فتح کند، وى تا عصر هر چه در توان دارد سعى و تلاش می کند، ولى موفّق به فتح قلعه محکم خیبر نمی شود، روز دوم پرچم را به عمر می سپارد، او نیز در فتح قلعه خیبر ناکام می ماند و بدون گرفتن نتیجه باز می گردد.[17]
على علیه السلام فاتح خیبر
در غزوه «خیبر» هنگامى که دیگران از فتح نیرومند ترین دژهاى خیبر عاجز ماندند، پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم شخصاً سازماندهى لشکر را به دست گرفت، و جمله تاریخى معروفش را (که در ده ها روایت کتب شیعه و اهل سنت نقل شده) فرمود: «لُاعطِینَّ الرّایةَ غَدا رَجُلاً یحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ، ویحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ، کرّارا غَیرَ فَرّارٍ، لا یرجِعُ حَتّى یفتَحَ اللّهُ عَلى یدَیهِ...؛ فردا پرچم را به دست مردى مى سپارم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند. پیاپى حمله گر است و هیچ گاه گریزنده نیست. باز نمى گردد تا این که خداوند به دست او [قلعه را] فتح کند.!».[18]
گردن ها از هر سو کشیده شد که منظور چه کسى است؟ جمعى حدس می زدند که منظور پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم على علیه السلام است، ولى على علیه السلام هنوز در آنجا حضور نداشت، چرا که چشم درد شدیدى او را از حضور در لشکر مانع شده بود، اما صبحگاهان على علیه السلام سوار بر شترى وارد شد، و نزدیک خیمه پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم پیاده گشت، در حالى که چشمانش شدیدا درد می کرد.
پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم فرمود: نزدیک بیا! نزدیک رفت، از آب دهان مبارکش بر چشم على علیه السلام مالید، و چشمش به برکت این اعجاز کاملا سالم شد، سپس پرچم را به دست او داد.
على علیه السلام با لشکر اسلام به سوى قلعه بزرگ خیبر حرکت کرد، مردى از یهود از بالاى دیوار سؤال کرد تو کیستى؟ فرمود: «من على بن ابى طالبم»، یهودى فریاد کشید اى جماعت یهود شکستتان فرا رسید! در این هنگام مرحب یهودى فرمانده آن دژ به میدان مبارزه على علیه السلام آمد و چیزى نگذشت که با یک ضربت کارى بر زمین افتاد.
جنگ شدیدى میان مسلمانان و یهودیان در گرفت على علیه السلام نزدیک در قلعه آمد، و با حرکتى نیرومند و پر قدرت در را از جا بر کند و به کنارى افکند، به این ترتیب قلعه گشوده شد، و مسلمانان وارد شدند آن را فتح کردند.[19]
برخورد مسالمت آمیز پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم با یهود
ارتش اسلام در این نبرد پیروز شد، و آن پیروزى یکى از درخشان ترین پیروزی هاى مسلمانان در آغاز سال هفتم هجرى به شمار می آید.
هنگامى که قلعه هاى هفتگانه یهود، یکى پس از دیگرى، به دست ارتش اسلام گشوده شد، یهودیان ناچار به تسلیم گشتند[20] در این هنگام از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم خواستند در برابر این تسلیم خون آن ها محفوظ باشد، پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم پذیرفت[21] لذا پیمان صلحى را با مسلمانان امضاءِ نمودند، طبق این پیمان غنائم منقول به دست سپاه اسلام افتاد تمام اراضى و باغ های آن ها بدست خودشان واگذار شد مشروط به اینکه نیمى از آن درآمد سرزمین ها را به مسلمانان بدهند.[22]
دستاوردهای جنگ خیبر
این پیروزى از جهات مختلفى به سود مسلمانان بود:
الف: یک کانون فعال خطرناک ضد اسلامى عملًا از کار افتاد.
ب: بنیه مالى مسلمانان با این «خراج» تا اندازه اى تقویت گردید.
ج: روحیه مسلمانان با این فتح قوی تر و به عکس روحیه بتپرستان ضعیف تر شد.[23]
سخن آخر: (فتح خیبر و فضیلت بیمانند امیرالمومنین علیه السلام)
داستان جنگ خیبر و ناتوانى دیگران از فتح آن دژهاى مستحکم و گشوده شدن آن ها به دست على علیه السلام و امثال آن را، تاریخ فراموش نکرده و نمی کند.[24]
مسأله دادن پرچم به دست على علیه السلام در روز جنگ خیبر و او را به لقب «کرّارُ غَیرُ فَرّارٍ»[25] مفتخر ساختن بعد از آنکه دیگران رفتند و کارى از پیش نبردند و پیروزی چشمگیرى که از این طریق حاصل شد یک فضیلت بى مانند دیگر است.[26]
به راستی چرا رسول اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم و سلم ابتدا پرچم را به دست دو تن دیگر از اصحاب داد و سپس به على علیه السلام سپرد؟ پاسخ این سؤال روشن است، حضرت می خواهد عملًا افضلیت و برترى على علیه السلام را نشان دهد.[27]
[ابعاد این مسأله] بسیار وسیع و گسترده است لیکن با حدیثى که از شخص پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم نقل شده [این نگاشته را] پایان می دهیم.
روز خیبر پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم بیان مفصّلى درباره على علیه السلام کرد و در ضمن آن فرمود: «یا ایهَا النّاسُ امّتَحِنُوا اوْلادَکمْ بِحُبِّهِ، فَانَّ عَلِیاً لایدْعُو الى ضَلالَةٍ وَلایبْعِدُ عَنْ هُدىً، فَمَنْ احَبَّهُ فَهُوَ مِنْکمْ وَمَنْ ابْغَضَهُ فَلَیسَ مِنْکمْ!؛ اى مردم فرزندان خود را با محبّت او بیازمائید، زیرا على علیه السلام دعوت به گمراهى نمی کند، و از هدایت دور نمی شود، کسى که او را دوست دارد از شما است، و کسى که بغض و عداوت او را داشته باشد از شما نیست».[28]
انسان هنگامى که در این فرازها دقیق می شود با شخصیتى روبرو می گردد که علاقه و عشق به او نشانه ایمان، و مخالفت و عداوت نسبت به او نشانه کفر و نفاق است. این در جایى است که این روایات از گذرگاه زمان هایى گذشته که حکومت هایى همانند حکومت بنى امیه دوستان على علیه السلام را سخت در مضیغه گذارده؛ و دشمنانش همه جا مصدر امور بودند؛ و حتّى سبّ و لعن او در مجالس عمومى مایه قرب به حکومت و مراکز قدرت بود.
راستى انسان تعجّب می کند که این هه فضائل بى مانند که شرق و غرب جهان را فرا گرفته و کتب روایت و تفسیر و تاریخ را پر کرده؛ چگونه توانست از چنگال این دشمنان سرسخت بگذرد و امروز به دست ما برسد؟!
این نیست جز یک مشیت و امداد الهى براى روشن نگهداشتن نور حق در تمام قرون و اعصار و اتمام حجّت نسبت به خلافت و ولایت على علیه السلام بر تمام نسل ها.[29]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. تفسیر نمونه
2. پیام قرآن
[1] تفسير نمونه، ج 22، ص 15.
[2] پيام قرآن، ج 8، ص 69.
[4] تفسير نمونه، ج 4، ص 452.
[5] پيام قرآن، ج 10، ص 349.
[6] طبرى، ج 2، ص 298 و ابن هشام، ج 3، ص 342.
[7] پيام قرآن، ج 8، ص 33.
[8] مديريت و فرماندهى در اسلام، ص 36.
[9] قرآن و آخرين پيامبر: تجزيه و تحليل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دريچه هاى گوناگون، ص 289.
[11] تفسير نمونه، ج 22، ص 15.
[13] تفسير نمونه، ج 22، ص 83.
[14] پيام قرآن، ج 8، ص 393.
[15] سیره ابن هشام، ج 3، ص 44؛ پيام قرآن، ج 8، ص 397.
[16] تفسير نمونه، ج 22، ص 84.
[17] آيات ولايت در قرآن، ص341.
[18] كامل ابن اثير، ج2، ص 219 و تفسير ثعلبى(مطابق نقل غايه المرام ص467) و صحيح مسلم، ج4، كتاب فضائل الصحابه، حديث32 و صحيح بخارى، ج 5، ص171، باب غزوه خيبر(البتّه در صحيح بخارى و مسلم فقط جمله اخير درباره على عليه السّلام ذكر شده است)؛ (مديريت و فرماندهى در اسلام، ص 58).
[19] تفسير نمونه، ج 22، ص 85.
[20] قرآن و آخرين پيامبر: تجزيه و تحلیل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دريچه هاى گوناگون، ص 289.
[21] تفسير نمونه، ج 22، ص 85.
[22] كامل ابن اثير (مورخ معروف اهل سنت)، ج 2، ص 216-221 (با تلخيص)، (قرآن و آخرين پيامبر: تجزيه و تحليل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دريچه هاى گوناگون، ص 290).
[23] همان.
[25] «كسی كه هجوم می آورد و اهل فرار و وحشت از جنگ و مرگ نيست».
[26] پيام قرآن، ج 9، ص 318.
[27] آيات ولايت در قرآن، ص 342.
[28] مختصر تاريخ ابن عساكر، ج 17، ص 371.
[29] پيام قرآن، ج 9، ص 346.