مهمترین وقایع روز عاشورا در بیان آیت الله العظمی مکارم شیرازی

مهمترین وقایع روز عاشورا در بیان آیت الله العظمی مکارم شیرازی


تنظیم سپاه /  اندرزهاى پیش از نبرد / پشیمانى حر بن یزید / هجوم سراسری / نبرد انفرادی / نماز ظهر عاشورا / شهادت سایر یاران / مبارزه و شهادت امام حسین علیه السلام / غارت و آتش زدن خیمه ها / اسب تاختن بر بدن مطهّر امام حسین علیه السلام / ارسال سر مقدس امام حسین علیه السلام به کوفه‌

اتفاقات مهم روز عاشورا عبارتند از:

تنظیم سپاه

 امام (ع) سپاه خود را به ميمنه و ميسره و قلب، نظام بخشيد.[1] زهير بن قين فرماندهى جناح راست‏ سپاه امام را به عهده گرفت،[2] افتخار فرماندهى جناح چپ سپاه نیز توسط امام عليه السلام به حبیب بن مظاهر اعطا گرديد.[3] در این بین، عباس بن على عليه السلام پرچمدار لشكر برادرش امام حسين عليه السلام بود.[4]

اندرز هاى پیش از نبرد

از آنجا كه سرچشمه همه گناهان و جنايات حب دنيا، حب جاه و مقام و مال و ثروت و شهوات است، امام عليه السلام در صبح عاشورا، سعی نمود براى بيدار ساختن مخاطبان، با هشدار هاى مكرر، دلباختگى در برابر زر و زينت دنيا را از دل ها بيرون كند، شايد در طريق صحيح گام بردارند و پيش از آن كه فرصت ها از دست برود به خود آيند، ولى افسوس كه دشمنان چنان مست شهوات بودند كه اين گفتار هاى انسان ‏ساز آنها را بيدار نكرد![5]

پشیمانى حر بن یزید

بنا به نقل «ابن اثير» ، هنگامى كه «حر» خدمت امام عليه السلام رسيد، عرضه داشت: من فكر نمى‏كردم كه اين جماعت كار را به اينجا برسانند والا هيچگاه با آنان همراهى نمى كردم. اينك براى توبه به نزدت آمده ‏ام و تصميم دارم تا پاى مرگ از شما حمايت كنم و در پيش رويت كشته شوم، آيا توبه من پذيرفته است؟!

امام عليه السلام با مهربانى پاسخ داد: «نَعَمْ، يَتُوبُ اللهُ عَلَيْکَ، وَ يَغْفِرُ لَکَ‏؛ آرى خداوند توبه ‏ات را مى ‏پذيرد و گناهانت را مى ‏بخشد».[6]

 هجوم سراسری

روز عاشورا عمر بن سعد تير را بر كمان نهاد و به سوى ياران امام هدف گرفت و رها ساخت و گفت: همگى نزد امير (عبيدالله بن زياد) گواهى دهيد اول كسى كه به سوى آنان تير انداخت من بودم! به دنبال او لشكرش سپاه امام را تيرباران كردند.[7]

پس اصحاب آن حضرت (شجاعانه با دشمن درگير شدند و) بخشى از روز را پيكار كردند تا آن كه گروهى از ياران امام عليه السلام شربت شهادت نوشيدند.[8]

نبرد انفرادی

در ادامه، جمعى ديگر از جنگجويان شجاع [سیدالشهدا] در جنگ هاى [انفرادی][9] كه سنت آن روز بود، ضربات شديدى بر پيكر حريفان خود زدند و آنها را از پاى درآوردند.[10]

نماز ظهر عاشورا

ابوثمامه صیداوى در ظهر روز عاشورا به محضر امام عليه السلام آمد و عرض كرد: اى اباعبدالله! جانم به فدايت، مى‏بينم اين گروه به تو نزديك شده ‏اند. به خدا سوگند! پيش از تو، من بايد كشته شوم! ولى دوست دارم چون خداوند را ملاقات مى‏كنم، اين آخرين نماز را كه وقتش رسيده است با تو خوانده باشم.

امام عليه السلام سر به سوى آسمان برداشت و فرمود: «ذَكَرتَ الصَّلاةَ،جَعَلَكَ اللّهُ مِنَ المُصَلّينَ الذَّاكِرينَ، نَعَم هذا أوَّلُ وَقتِها؛ نماز را به يادآوردى، خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد. آرى، اكنون وقت فضيلت نماز است».

سپس فرمود: «سَلوهُم أن يَكُفّوا عَنّا حَتّى نُصَلّيَ؛ از اين گروه بخواهيد از ما دست بشويند تا نماز گزاريم».

حصين بن تميم‏ (يكى از فرماندهان سپاه يزيد) فرياد برآورد كه: «نماز شما پذيرفته نيست!!». «حبيب بن مظاهر» در پاسخش گفت: «اى حمار! مى‏پندارى كه نماز از آل رسول خدا پذيرفته نيست و نماز تو پذيرفته است».[11]

در روايتى ديگر از ابومخنف‏ مى‏خوانيم: امام حسين عليه السلام (به جاى حجاج بن مسروق، مؤذن رسمى خود) اذان گفت و چون از آن فارغ شد، فرياد برآورد: «یا وَیْلَکَ یا عُمَرَ بْنَ سَعْد اَنَسیتَ شَرایِعَ الاِسْلامِ، اَلا تَقِفُ عَنِ الْحَرْبِ حَتّی نُصَلِّیَ وَتُصَلُّونَ وَ نَعُودُ اِلَی الْحَرْبِ؛ واى بر تو! اى ابن سعد؛ آيا احكام و دستورات اسلامى را فراموش كرده ‏اى؟ چرا در اين هنگام دست از جنگ نمى‏كشى تا نماز به پا داريم و شما نيز نماز بخوانيد و آنگاه به نبرد ادامه دهيم؟».

ابن سعد پاسخى نداد و امام عليه السلام ندا داد: «اِسْتَحْوَذَ عَلَیْهِ الشَّیْطانُ‏؛ شيطان بر او چيره شده است!!».[12]

و در روايتى آمده است: بعضى از ياران جلو امام ايستادند و سينه را سپر كردند وامام آخرين نماز خود را در زير تيرهاى دشمن خواند![13]

شهادت سایر یاران

هنگامى كه امام عليه السلام نماز ظهر عاشورا را خواند به يارانش خطاب كرد و فرمود: «يا أَصْحابي انَّ هذِهِ الْجَنَّةَ قَدْ فُتِحَتْ ابْوابُها، وَ اتَّصَلَتْ انْهارُها، وَ ايْنَعَتْ ثِمارُها، وَ زُيِّنَتْ قُصُورُها، وَ تَأَلَّفَتْ وُلْدانُها وَ حُورُها، وَ هذا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ الشُّهَداءُ الَّذينَ قُتِلُوا مَعَهُ، وَ أَبي وَ أُمّي يَتَوَقَّعُونَ قُدُومَكُمْ، وَ يَتَباشَرُونَ بِكُمْ، وَ هُمْ مُشْتاقُونَ إِلَيْكُمْ، فَحامُوا عَنْ دينِ اللَّهِ وَ ذَبُّوا عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله؛ اى ياران من! به راستى اين بهشت است كه درهاى آن گشوده شده است. نهرهايش به هم پيوسته و ميوه ‏هايش رسيده و قصرهايش آراسته، و غلامان و حورش (در انتظار شما) گرد آمده ‏اند، و اين رسول خدا و شهدايى كه در ركابش به شهادت رسيدند و پدر و مادر من است كه همگى انتظار شما را مى‏كشند و بشارت آمدن شما را مى‏دهند و مشتاق ديدار شمايند. از دين خدا حمايت كنيد و از حرم رسول خدا دفاع نماييد».[14]

پس از نماز، یاران امام حسین علیه السلام روحیه رزمى تازه اى یافته و به سوى دشمن هجوم آوردند. تمام یاران امام علیه السلام ، از جمله جوانان برومند بنى هاشم و فرزندان ، برادران ، برادرزادگان ، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع پرداخته و به شهادت رسیدند.نبرد دلاور مردانى چون زهیر بن قین، نافع بن هلال، مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید و بریر بن خضیر از میان یاران امام حسین علیه السلام و شیرمردانى چون على اکبر علیه السلام ، عباس بن على علیه السلام ، قاسم بن حسین علیه السلام و عبدالله بن مسلم علیه السلام از جوانان بنى هاشم به یاد ماندنى و فراموش نشدنى است .نبرد هر یک از آنان ، لرزه اى در ارکان سپاه کفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثیر شکننده اى در وجود مبارک امام حسین علیه السلام پدید آورد.

وقتی امام حسين عليه السلام هيچ يك از اصحاب و ياران خود را نديد جز آنان كه پيشانى به خاك ساييده و صدايى از آنها به گوش نمى‏رسيد، پس ندا داد: «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَى بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الُحصَیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِىُّ، وَ یا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِىُّ، وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! أَنْتُمْ نِیامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟ أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إِمامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ صلى الله علیه و آله لِفَقْدِکُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ، وَ لکِنْ صَرَعَکُمْ وَاللَّهِ رَیْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِکُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلّا لَما کُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتی تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتی تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَیْکُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِکُمْ لاحِقُونَ، فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ؛

اى مسلم بن عقيل! اى هانى بن عروة! اى حبيب بن مظاهر! اى زهير بن قين! اى يزيد بن مظاهر! اى يحيى بن كثير! اى هلال بن نافع! اى ابراهيم بن حصين! اى عمير بن مطاع! اى اسد كلبى! اى عبدالله بن عقيل! اى مسلم بن عوسجه! اى داود بن طرماح! اى حر رياحى! اى على بن الحسين! اى دلاورمردان خالص! و اى سواران ميدان نبرد! چه شده است شما را صدا مى‏زنم ولى پاسخم را نمى‏دهيد؟ و شما را مى‏خوانم ولى ديگر سخنم را نمى‏شنويد؟ آيا به خواب رفته ‏ايد كه به بيدارى‏تان اميدوار باشم؟ يا از محبت امامتان دست كشيده ‏ايد كه او را يارى نمى‏كنيد؟

اين بانوان از خاندان پيامبرند كه از فقدانتان ناتوان گشته اند. از خوابتان برخيزيد، اى بزرگواران! و از حرم رسول خدا در برابر طغيانگران پست، دفاع كنيد.

ولى به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاك افكنده، و روزگار خيانت پيشه با شما وفا نكرده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم كوتاهى نمى‏كرديد، و از ياريم دست نمى‏ كشيديد، آگاه باشيد، ما در فراق شما سوگواريم و به شما ملحق مى‏شويم، إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏».[15]

مبارزه و شهادت امام حسین علیه السلام

در روايتى آمده است: هنگامى كه امام حسين عليه السلام تنها شد به خيمه‏ هاى برادرانش سر كشيد، آنجا را خالى ديد. آنگاه به خيمه ‏هاى فرزندان عقيل نگاهى انداخت، كسى را در آنجا نيز نديد؛ سپس به خيمه ‏هاى يارانش نگريست كسى را نديد، امام در آن حال ذكر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ‏» را فراوان بر زبان جارى مى‏ساخت.آنگاه به خيمه ‏هاى زنان روانه شد [و آنان را تسلى و دلدارى داد و به صبر و شکیبایى سفارش نمود]، به خيمه فرزندش امام زين العابدين عليه السلام رفت.[16]

او در اين لحظات حساس، تنها فرزندش امام سجاد عليه السلام را آماده پذيرش مسئوليت عظيم به ثمر رساندن نهال برومندى را كه در كربلا نشانده و با خون عزيزانش آبيارى كرده بود مى ‏ساخت. آخرين وصايايش را با او در ميان مى ‏گذارد و سفارش اطاعت از او را به خواهران و دخترانش مى ‏كرد.[17]

امام عليه السلام شيعيان و پيروان مكتبش را در اين لحظات بحرانى و طوفانى نيز فراموش نمى‏ كند، و پيام مظلوميت خود را به وسيله تنها پسرش به آنها مى‏ رساند، تا بدانند در ادامه راه از چه حربه ‏اى استفاده كنند.[18]

امام عليه السلام در روز عاشورا در حالى كه به سوى ميدان شهادت گام بر مى ‏داشت شمشير از نيام كشيده به معرفى خويش پرداخت و اتمام حجت نمود، تا فردا نگويند ما او را نشناختيم.[19]

امام عليه السلام به هر سو يورش برد و گروه عظيمى را به خاك افكند. سپس چهار هزار تيرانداز از هر سو امام عليه السلام را هدف قرار دادند.[20]

هنگامى كه دشمنان، امام را آماج تيرها قرار دادند تير به گلوى امام اصابت کرد،[21] آن حضرت سپس تير را بيرون كشيد. خون همچون ناودان جارى شد. دستش را بر محل زخم گذاشت، چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشيد و قطره ‏اى از آن به زمين بازنگشت![22]

هنگام مصيبت عظمى فرا رسيده بود. حالت ضعف بر امام عليه السلام مستولى شده بود.[23]

در روايتی آمده است: شمر بن ذى الجوشن در خشم شد و روى سينه مبارك امام عليه السلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت، پس با دوازده ضربه، سر مبارك امام عليه السلام را از بدن جدا ساخت.[24]

غارت و آتش زدن خیمه ها

غروب روز عاشورا، مصائبى بر خاندان رسول الله صلى الله عليه و آله رفت كه قابل تصور نيست و اندوهى بر آنان فرود آمد كه قابل بيان كردن نمى‏باشد؛ مصائبى كه اشك ‏ها را از ديده ‏ها سرازير مى‏سازد و اعماق روح و جان را آزار مى ‏دهد.[25]

دشمنان سرمست از باده پيروزى، و اجساد شهيدان روى خاك كربلا، و زنان و كودكان نالان و گريان و پريشان بودند؛ در همان زمان دستور غارت‏ و آتش زدن خيمه‏ ها صادر شد. اطفال يتيم، زنان بى‏سرپرست و كودكان تشنه، هر كدام به سويى مى ‏دويدند و در آن ميان، زينب و زين‏العابدين و ام كلثوم عليهم السلام پناهگاه اين مصيبت ‏ديدگان بودند و همه غم‏ ها را به دل و جان مى ‏خريدند و همه دشوارى ‏ها را بر خويش هموار مى ‏ساختند، تا ديگران را آرام كنند.[26]

اسب تاختن بر بدن مطهّر امام حسین علیه السلام

ابعاد گوناگونى از مظلوميت در حادثه كربلا ديده مى‏شود: از جمله تاختن‏ اسب بر پيكر شهدا، که آن را از حوادث مشابه ديگر جدا مى ‏سازد.[27]

اينان آن قدر با اسبان خويش بر پيكر مقدس فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله تاختند كه استخوان ‏ها را درهم شكستند. آنان نه تنها از اين عمل ننگين خويش پروايى نداشتند كه به آن افتخار هم كرده تقاضاى جايزه نمودند، چنانكه اسيد بن مالك يكى از اين افراد در برابر ابن زياد چنين گفت: «نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِكُلِّ يَعبوبٍ شَديدِ الأَسرِ؛ ما سينه حسين عليه السلام را بعد از پشت وى با اسبان قوى هيكل و نيرومند درهم كوبيديم!!».[28]

ولى برخلاف انتظارشان ابن زياد دستور داد به آنان جايزه ناچيزى دادند. بعدها مختار چون اين عده را دستگير كرد، دست و پاى آنان را بر زمين ميخكوب كرد واسب بر بدنشان تاخت تا به هلاكت رسيدند.[29]

ارسال سر مقدس امام حسین علیه السلام به کوفه

«ابن سعد» در عصر همان روز عاشورا سر امام عليه السلام را توسط «خولى بن يزيد» و «حميد بن مسلم» به كوفه فرستاد.

خولى كه حامل خبرى عظيم بود خود را با شتاب به كوفه رساند و جلو دارالاماره آمد و چون در قصر را بسته يافت به ناچار به سوى خانه خود رفت و سر امام را زير طشتى قرار داد و به نزد همسرش نوار دختر مالك بن عقرب حضرمى رفت.

«نوار» از وى سؤال كرد: چه خبر؟ گفت: «جِئْتُکَ بِغِنی الدَّهْرِ؛ ثروت دنيا را برايت آورده ‏ام!» اينك سر حسين عليه السلام در خانه توست!

گفت: شگفتا! مردم زر و سيم به خانه مى ‏آورند، تو سر پسر دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را! «لا، والله لا يجمع رأسي و رأسك بيت أبدا؛ نه به خدا سوگند، هرگز سر من و تو در زير يك سقف جمع نخواهد شد».

اين را گفت و از اتاق بيرون آمد، مشاهده كرد نورى از آسمان تا زير آن طشت كشيده‏ شده است و مرغان سفيدى اطراف طشت و در مسير نور در پروازند. چون صبح شد خولى با عجله و شتاب سر امام عليه السلام را نزد عبيدالله برد.[30]

 

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منبع:

عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها

 

[1] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها، ص420.

[2] همان، ص444.

[3] همان، ص455.

[4] همان، ص492.

[5] همان، ص415.

[6] كامل ابن‏اثير، ج 4، ص 64؛ (عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها، ص439).

[7] همان، ص428.

[8] همان، ص429.

[9] بدین نحو که يكى از شجاعان لشكر به وسط ميدان مى‏آمد و از شجاع ديگرى از لشكر دشمن دعوت به مبارزه مى‏كرد و اين دو با هم مى‏جنگيدند تا يكى از دو نفر از پاى درآيد. (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏5، ص265).

[10] تفسير نمونه، ج‏7، ص98.

[11] تاريخ طبرى، ج 4، ص 334 و بحارالانوار، ج 45، ص 21 (با مختصر تفاوت).

[12] معالى السبطين، ج 1، ص 361.

[13] اعيان الشيعة، ج 1، ص 606؛ (عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها، ص472).

[14] همان، ص473.

[15] معالى السبطين، ج 2، ص 17- 18؛ (عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها، ص501).

[16] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها، ص502.

[17] همان، ص505.

[18] همان.

[19] همان، ص516.

[20] همان، ص521.

[21] همان، ص524.

[22] همان، ص525.

[23] همان، ص531.

[24] بحارالانوار، ج 45، ص 56؛ (عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها، ص523).

[25] كليات مفاتيح نوين، ص605.

[26] همان.

[27] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها، ص33.

[28] همان، ص542.

[29] بحارالانوار، ج 45، ص 59 و اعيان الشيعة، ج 1، ص 612؛ (عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها، ص543).

[30] تاريخ طبرى، ج 4، ص 348؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 80؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 411 و بحارالانوار، ج 45، ص 125؛ (عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها، ص543).

captcha