داستان شهادت امام علی علیه السلام از منظر معظم له

داستان شهادت امام علی علیه السلام از منظر معظم له


پايان ماجراى خوارج/ پیشگویی امام علی در مورد خوارج/ خطبه ای در نكوهش اصحاب از نرفتن به جهاد/ در محراب شهادت/ آخرین توصیه ها/ حدیث غربت اسلام/ نقش معاویه در شهادت امام علی علیه السلام‌

 

در سالروز شهادت یکی از بزرگ‌ترین الگوهای تاریخ بشریت یعنی امام علی‌علیه السلام علیه السلام، ضرورت بهره گیری از منابع تاریخی در شناخت ریشه ها و عوامل شهادت آن حضرت، و روایت دقیق داستان این شهادت غم‌انگیز ضروری است.[1] زیرا آنچه در تاريخ‏ اهميّت‏ فراوان دارد يافتن «ريشه‏هاى» حوادث و «نتايج» آنها است.[2]

اهميّت‏ تاريخ در بازخوانی وقایع مهم اسلام،‏ از اين نظر روشن‏تر مى‏شود كه بدانيم كمتر حادثه‏اى در زندگى امروز مى‏توان يافت كه نمونه، يا نمونه‏هايى از آن در گذشت واقع نشده باشد. و اين‏كه مى‏گويند: «تاريخ پيوسته تكرار مى‏شود» يك واقعيت است.[3]

اميرمؤمنان على عليه السلام در سخنان گران بهايش به وضوح به اين مطلب اشاره كرده، مى‏فرمايد: «عِبادَ اللَّه انَّ الدَّهْرَيَجْرى بِالباقينَ كَجَرِيهِ بِالْماضينَ؛ اى بندگان خدا! روزگار در مورد بازماندگان همان‏گونه جريان مى‏كند كه درباره گذشتگان جريان داشت»![4]،[5]

پايان ماجراى خوارج

مارقان يا گروه خارج از دين كه همان گروه خوارج هستند[6] همان هایی اند كه در لشكر امام علیه السلام بودند و ابتداء امام علیه السلام را مجبور كردند كه «حكميت» را بپذيرد، و پس از آن كه آن حكم شوم صادر شد اعتراض كردند و بر امام شوريدند و سرانجام جنگ نهروان‏ را براه انداختند كه بالاخره على علیه السلام كار آنها را يكسره كرد.[7] و سرانجام حضرت به دست يكى از اين افراد به شهادت رسيد.[8]

در نهروان «خوارج» حمله را شروع كردند كه با عكس العمل شديد و دفاع كوبنده لشكر امام روبرو شدند و در مدّت كوتاهى تمام چهار هزار نفر، جز نه نفر كه فرار نمودند، كشته شدند و از سپاه امام بيش از نه نفر كشته نشدند و صدق كلام آن حضرت كه قبلاً فرموده بود: «از اين مهلكه از آنها ده نفر رهايى نمى‏يابند و از شما هم ده نفر كشته نمى‏شوند» آشكار شد.[9] اين جنگ در روز نهم ماه صفر (سال 38 يا 39) هجرى واقع شد و تمام مدّت جنگ ساعتى بيش نبود.[10]

پیشگویی امام علی در مورد خوارج

آن حضرت در پاسخ ياران خود كه بعد از جنگ نهروان خدمتش عرض كردند «اى امير مؤمنان! تمام خوارج‏ نابود شدند» فرمود: «كلّا و اللّه، إنّهم نطف‏ في أصلاب الرّجال، و قرارات‏ النّساء؛ نه، به خدا سوگند (اين گونه كه شما مى‏پنداريد نيست) آنها نطفه‏هايى در پشت پدران و رحم مادران خواهند بود»! به فرض كه مردان آنها در اين جنگ كشته شده باشند، ولى نطفه‏هاى ديگرى در آينده پرورش مى‏يابد و از مادر متولّد مى‏شود كه راه خوارج را مى‏پويد و به جرگه آنها مى‏پيوندد. و همان گونه كه امام پيشگويى فرموده بود در سال هاى بعد، بلكه قرن هاى بعد نيز گروهى پا به عرصه وجود گذاشتند كه همان راه نكبت بار خوارج را ادامه دادند.[11]

سپس در ادامه اين سخن به پيشگويى ديگرى پرداخته، مى‏فرمايد: «كلّما نجم‏[12] منهم قرن قطع؛هر زمان شاخى از آنها سر بر آورد قطع مى‏شود»[13]

اين سخن از يك سو اشاره به شرارت و شيطنت و درنده خويى خوارج مى‏كند كه همچون يك حيوان شاخدار در صدد ايذاء و آزار ديگران بودند و از سوى ديگر اشاره به شكست‏هاى پى‏درپى و ناكامى‏هاى مكرّر آنها در طول تاريخ حيات كثيفشان دارد و همان گونه كه در ادامه اين سخن در بحث نكته‏ها خواهد آمد، اين امر بوضوح در تاريخ منعكس است.[14]

و در پايان اين سخن پيشگويى سومى مى‏فرمايد و آن اين كه «حتّى يكون آخرهم لصوصا سلّابين؛در آخر كار آنان دزدان و راهزنان خواهند شد»و از شكل يك گروه به اصطلاح مذهبى و يا سياسى به صورت يك مشت دزد غارتگر در مى‏آيند) [15]

صدق اين پيشگويى نيز از نظر تاريخى روشن مى‏شود چرا كه ارباب تواريخ افراد متعدّد و سرشناسى از خوارج را نام برده‏اند كه به صورت دزدانى خطرناك در آمده‏اند و به راهزنى مشغول شده‏اند.[16]

خطبه ای در نكوهش اصحاب از نرفتن به جهاد

معاويه پس از بازگشت از جنگ صفّين براى تضعيف موقعيّت امام عليه السلام نقشه جديدى طرّاحى كرد. وى با اعزام سپاهيان غارتگر و خونخوار خود به گوشه و كنار سرزمين‏هاى تحت حكومت امام عليه السلام، ناامنى وسيعى را براى مسلمانانِ بى دفاع از عراق و يمن و حجاز به وجود آورد.[17]

هنگامى كه خبر ناگوار حمله به شهر انبار و غارتگرى شاميان و كشتن فرماندار على عليه السّلام به آن حضرت رسيد، امام عليه السّلام خطبه‏اى خواند، سپس سكوت كرد تا ببيند كسى پاسخ مثبت مى‏دهد يا نه. همه خاموش شدند و هيچ سخنى نگفتند. حضرت‏ هنگامى‏ كه‏ سكوت‏ آنها را ديد، پياده به راه افتاد تا به نخيله (لشكرگاه معروف كوفه) رسيد و مردم نيز به دنبال آن حضرت به راه افتادند.[18]

 گروهى از سرشناسان، عرض كردند: «يا امير المؤمنين! شما، باز گرديد ما اين مشكل را براى شما حل مى‏كنيم.» امام عليه السّلام فرمود: «شما مشكل خود را نمى‏توانيد حل كنيد، چگونه مى‏توانيد مشكل مرا حل كنيد؟» ولى آنها اصرار كردند و امام عليه السّلام بازگشت در حالى كه بسيار اندوهگين بود و به سعيد بن قيس حمدانى، مأموريت تعقيب سپاه غارتگر سفيان بن عوف را داد. او با هشت هزار نفر به تعقيب وى برخاست، ولى آنها فرار كرده بودند و از مرزهاى عراق خارج شده بودند.[19]

غم و اندوه سراسر وجود على عليه السّلام را فرا گرفت، به گونه‏اى كه شخصا آمادگى براى ايراد خطبه نداشت لذا خطبه جهاد را نوشت و دستور داد تا سعد (يكى از ياران حضرت) آن را براى مردم بخواند.[20]

در بخش نخستين آن خطبه، اهمّيّت جهاد و آثار مهمّ آن، با بيان بسيار گويا و زيبا، تشريح و نيز پيامدهاى ترك جهاد براى امّت‏ها، تبيين شده است.[21]

آن حضرت در بخش ديگر، مردم كوفه را سخت ملامت مى‏كند، سپس از حادثه دردناك حمله «سفيان غامدى» به شهر مرزى «انبار» و شهادت «حسان ابن حسان»نماينده شجاع و باوفاى امام و ساير ويرانگرى‏هاى او و لشكر شام خبر مى‏دهد.[22]

در بخش سوم، باز، سرزنش‏ها را متوجه مردم سست عراق در آن عصر و زمان، مى‏سازد و آنها را سخت ملامت مى‏كند.[23]

در آخرين بخش، آمادگى كامل خود را براى جهاد با دشمن خونخوار و بى‏رحم و سوابق گذشته خويش را در امر جهاد، بيان مى‏دارد.[24]

در مجموع، روح حماسى فوق العاده‏اى، بر غلبه، حاكم است كه هر شنونده‏اى را سخت تحت تأثير قرار مى‏دهد.[25] تاريخ نشان مى‏دهد كه اين‏ سخنان‏ مؤثّر افتاد.[26]

لذا بسيارى از مردم، از خواب غفلت بيدار شدند و به عنوان عذرخواهى خدمت حضرت آمدند و گروه‏ عظيمى‏ از مردم‏ كوفه به سوى لشكرگاه نخيله، كه در نزديكى كوفه بود، حركت كردند و آماده مبارزه با ياغيان شام شدند.[27]

و گروهى نيز همچنان در كار خود مردّد بودند، در اين هنگام حجر بن عدى و سعيد بن قيس (كه از فرماندهان باوفاى لشكر حضرت بودند) خدمتش آمدند و عرض كردند كه: هر دستورى بفرماييد، ما اطاعت مى‏كنيم و عشاير ما در اختيار شما است. فرمود: «آماده حركت براى رفتن به سوى دشمن شويد.» منظور حضرت، سپاه معاويه بود و حضرت پس از مشورت با يارانش معقل بن قيس تميمى را كه مردى شجاع و هوشيار بود، به روستاهاى اطراف فرستاد تا از آنجا نيز لشكر جمع آورى كند.[28]

به اين ترتيب امام عليه السّلام بعد از آن همه بيانات تكان‏دهنده و بيدارگر، مردم را براى جهاد به سوى دشمن دعوت كرد و گروه زيادى از مردم از سخنان امام عليه السّلام به شوق آمدند و احساس مسئوليت كردند و آماده حركت به ميدان جهاد شدند.[29]

آن حضرت سپس با صداى بلند فرياد زد:بندگان خدا! جهاد ... جهاد! آگاه باشيد من امروز لشكر به سوى اردوگاه حركت مى‏دهم! آن كس كه مى‏خواهد به سوى خدا كوچ كند، همراه ما خارج گردد![30]

«نوف بكالى (راوى اين خطبه) مى‏گويد:« و عقد للحسين عليه السّلام في عشرة آلاف، و لقيس بن سعد قدّس سرّه في عشرة آلاف، و لأبي أيّوب الأنصاري في عشرة آلاف، و لغيرهم على أعداد أخر، و هو يريد الرّجعة إلى صفين؛ امام عليه السّلام پرچمى به امام حسين عليه السّلام براى يك لشكر ده هزار نفرى داد و پرچمى به قيس ابن سعد براى ده هزار و به ابو ايوب انصارى براى ده هزار و براى ديگران هركدام به تعدادهاى ديگر، و اين در حالى بود که آن حضرت تصمیم داشت به صفين بازگردد»[31]

در محراب شهادت

شهادت هميشه مايه افتخار است ولى در محيط هاى آلوده شهادت و رخت بربستن از آلودگى‏ها و مفاسد و رهايى از دست گروه‏هاى فاسد و مفسد افتخار ديگرى است. پيامى كه على‏ عليه السّلام در محراب‏ عبادت در لحظات شهادت به ما داد درس بزرگى بود فرمود: «فزت و ربّ الكعبة؛ به خداى كعبه نجات يافتم و رستگار شدم»[32]

آخرین توصیه ها

حضرت على عليه السلام پس از آن كه فرق‏ مباركش با شمشير زهرآلود پست‏ترين انسان‏ها شكافته شد، و در بستر شهادت قرار گرفت، سفارشاتى به حسن و حسين عليهما السلام و ديگر فرزندان و تمام خاندان و كسانى كه وصيّت نامه‏اش را مى‏خوانند كرد، كه بخشى از اين وصايا با جمله «اللّه اللّه» شروع شده، و اوّلين سفارش آن در مورد يتيمان است. سپس در مورد «همسايگان»، «قرآن»، «نماز»، «كعبه» و «جهاد» سفارش مى‏فرمايد. هم چون این توصیه:«اللَّهَ اللَّهَ فِى الْايْتامِ، فَلا تَغْبُوا افْواهَهُمْ، وَلا يُضَيَّعُوا بِحَضْرَتِكُم‏؛ خدا را! خدا را! در مورد يتيمان، نكند آنها گاه سير و گاه گرسنه بمانند. نكند آنها در حضور شما بر اثر عدم رسيدگى از بين بروند!».[33]،[34]

 آن حضرت در فرازی دیگر فرمود: «اللّهَ اللّهَ فِى‏ الصَّلاةِ فَإِنَّها عَمودُ دِينِكُم‏؛ خدا را، خدا را درباره نماز، چرا كه ستون دين شماست».[35] ،[36]

حدیث غربت اسلام

بی شک فتنه‏هاى «ناكثين» و «قاسطين» و «مارقين» در اين ميان، فضاى كشور اسلام را تيره و تار كرد و دست جنايتكارى بالا رفت و به هنگام فرود آمدن فرق‏ مبارك مولا عليه السّلام را با شمشير خود شكافت و جغدهاى شوم هوس ها در فضاى جامعه اسلامى آشكار شدند و شياطين، به وسوسه‏گرى پرداختند! و آن برنامه‏ها ناتمام ماند.[37]

نوف بکالی در فرازی می گوید:« فما دارت الجمعة حتّى ضربه الملعون ابن‏ ملجم‏ لعنه اللّه، فتراجعت العساكر، فكنّا كأغنام فقدت راعيها، تختطفها الذئاب من كلّ مكان؛ ولى هنوز روز جمعه نگذشته بود كه ابن‏ ملجم‏ كه لعنت خدا بر او باد، امام عليه السّلام را ضربت زد و لشكرها بازگشتند و ما همچون گلّه‏هايى بوديم كه شبان خود را از دست مى‏دهد و گرگان از هرسو به آنها حمله‏ور مى‏شوند و آنها را مى‏ربايند»[38]

به اين ترتيب گرگان شام و غارتگران سپاه معاويه شادمان شدند و از اينكه خطر بزرگى‏ بار ديگر از آنها دفع شد شادى كردند؛ ولى مؤمنان راستين در دريايى از غم و اندوه فرو رفتند.[39]

سخن آخر:( نقش معاویه در شهادت امام علی علیه السلام)

از موارد مختلفى كه امام در باره خوارج‏ سخن گفته بر ميايد كه با آنها همچون منافقان و معاويه و دستيارانشان برخورد نمى‏كرده، با صراحت فرمان مى‏دهد كه خوارج‏ را پس از او نكشند، اما نسبت به معاويه معتقد به مبارزه‏ است تا نابود شدن او و نيز مى‏بينيم با منافقان از جمله اشعث با آن تندى رفتار فرموده است، شايد علت اين مسئله آن باشد كه خوارج در فهميدن حق به اشتباه افتاده بودند ولى در عين حال در راه آنچه را كه حق مى‏دانستند به سختى مى‏كوشيدند، اما افرادى همچون معاويه حق را مى‏شناختند و در برابرش ايستاده بودند پس مبارزه‏ با آنها دائمى است. و نيز افرادى چون اشعث كه آگاه بودند ولى نفاق به خرج مى‏دادند قابل گذشت نيستند.[40]

بى‏شك «خوارج» گروهى بسيار گمراه و سنگدل و خطرناك و منحرف بودند، ولى امام عليه السّلام «معاويه» و يارانش را از آنها گمراه تر مى‏شمرد.[41]

در این میان یکی از کسانی که در شهادت امیرالمومنین علیه السلام بسیار مؤثر بود، أشعث بن قیس است. او مردى منافق و مفسد بود كه در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ظاهراً مسلمان شد و بعد از آن حضرت در صف مرتدّين قرار گرفت.[42]

سپس اسير شد و اظهار ندامت و پشيمانى كرد و خليفه اول او را بخشيد و در حكومت اميرمؤمنان على عليه السلام با دشمنان آن حضرت رابطه داشت،[43] به نحوی که وضع اشعث‏ و اعمال نفاق آلودش و فعاليتش براى پيشرفت معاويه‏ غیر قابل انکار است؛[44] هرچند ظاهراً در صف پيروان آن حضرت بود ؛ لیکن فعاليت‏هاى تخريبى فراوانى داشت.[45]

 اين‏كه اميرمؤمنان على عليه السلام اين منافق را به سزاى اعمالش نمى‏رساند ظاهراً به دليل داشتن قوم و قبيله‏اى نيرومند بود كه امكان داشت ناآگاهانه سر به شورش بردارند. فرزندان اشعث نيز راه او را ادامه دادند و در داستان امام حسين عليه السلام و كربلا در صف دشمنان آن حضرت قرار گرفتند. دخترش جعده، همان كسى بود كه امام حسن مجتبى عليه السلام را مسموم كرد.[46]

براى شناختن اين خانواده ننگين اين حديث امام صادق عليه السلام كفايت مى‏كند كه فرمود:«إِنَّ الْأَشْعَثَ بْنَ قَيْسٍ شَرِكَ فِي دَمِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ وَابْنَتُهُ جَعْدَةُ سَمَّتِ الْحَسَنَ وَمُحَمَّدٌ ابْنُهُ شَرِكَ فِي دَمِ الْحُسَيْنِ؛اشعث بن قيس در ريختن خون اميرمؤمنان عليه السلام (با ابن‏ ملجم‏ مرادى) شركت داشت و دخترش جعده، امام حسن عليه السلام را مسموم كرد و پسرش محمد، در ريختن خون پاك امام حسين عليه السلام شركت جست».[47]،[48]

در حديث آمده است هنگامى كه خبر شهادت امير مؤمنان على عليه السّلام به شام رسيد.عمرو ابن عاص باخبر شد و با اين جمله به معاويه بشارت داد: «إنّ الأسد المفرش ذراعيه بالعراق لاقى شعوبه؛ آن شيرى كه در عراق در كمين ما بود به ياران خود پيوست.»[49]

آری دوران غربت قرآن و اسلام و به حاشيه رانده شدن خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله فرا رسيده بود؛ همه عوامل براى حاكميّت بلامنازع معاويه بر قلمرو اسلامى فراهم شده بود. تنها مانع بسيار مهم، شخص اميرمؤمنان على عليه السلام بود كه او نيز در صبح نوزدهم ماه مبارك رمضان سال‏ چهلم‏ هجرى به دست يكى از دست پرورده‏شدگان سياهكارى‏هاى معاويه ضربت شهادت نوشيد و در شب بيست و يكم شبانه و پنهان، دفن شد.[50]

دفن غريبانه و مخفيانه اين حاكم بزرگ اسلامى و الهى و پنهان ماندن قبر آن حضرت در سال هاى طولانى حكايت از عمق جنايات معاويه و بنى‏اميّه و غربت اسلام راستين و اهل بيت پيامبر عليهم السلام داشت.[51]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 


[1] پيام قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص170.

[2] همان ؛ ص176.

[3] همان.

[4] نهج‏البلاغه؛ خ 157.

[5] پيام قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص170.

[6] گفتار معصومين(ع) ؛ ج‏2 ؛ ص188.

[7] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ متن‏وترجمه(ج‏1) ؛ ص281.

[8] گفتار معصومين(ع) ؛ ج‏2 ؛ ص188.

[9] نهج البلاغه؛ خ 59.

[10] كامل ابن اثير؛ ج 3؛ شرح خويى بر نهج البلاغه و طبرى؛ ج 4؛ فروغ ولايت و مروج الذّهب؛ ج 2( با تلخيص).

[11] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص672.

[12] « نجم» از ماده« نجم»( بر وزن حجم) به معنى طلوع كردن است و به ظهور و بروز( ناگهانى) هر چيزى نيز اطلاق مى‏شود.

[13] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏2، ص: 673.

[14] همان ؛ ص672.

[15] همان.

[16] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص673.

[17] عاشورا ريشه‏ها، انگيزه‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص150.

[18] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص174.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان ؛ ج‏2 ؛ ص133.

[22] همان؛ص134.

[23] همان.

[24] همان.

[25] همان.

[26] همان.

[27] همان؛ ص174.

[28] همان.

[29] همان ؛ ج‏7 ؛ ص82.

[30] نهج البلاغه با ترجمه فارسى روان ؛ ترجمه ؛ ص409.

[31] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏7 ؛ ص82.

[32] همان ؛ ص77.

[33] نهج‏البلاغه؛ ن 47.

[34] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص131

[35] ( 1). بحارالانوار، ج 42، ص 256.

[36] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص398.

[37] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏5 ؛ ص389.

[38] همان ؛ ج‏7 ؛ ص82.

[39] همان؛ص83.

[40] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ نص‏ج‏3 ؛ ص562.

[41] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏3 ؛ ص18.

[42] همان ؛ ج‏14 ؛ ص419.

[43] همان.

[44] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ متن‏وترجمه(ج‏1) ؛ ص299.

[45] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏14 ؛ ص419.

[46] همان.

[47] كافى؛ ج 8؛ ص 167؛ ح 187

[48] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏14 ؛ ص419.

[49] بحار الانوار؛ ج 41؛ ص 69.

[50] عاشورا ريشه‏ها، انگيزه‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص153.

[51] همان.

captcha