پدرى دختر نابالغش را به عقد نکاح یک پسربچه درآورده است، الآن دختر 17 ساله است درحالیکه پسر 13 ساله است و ازنظر جسمانى خیلى کوچک به نظر میرسد، دختر پدر را ازدستداده و یتیم شده و حاضر نیست با آن بچه ازدواج کند، زیرا نمیتواند منتظر بزرگ شدن او باشد. با توجّه به مطالب فوق از حضرتعالی تقاضا داریم اگر شرع مقدّس اسلام اجازه دهد حکمفرمایید دختر مذکور با برادر بزرگ آن پسربچه ازدواج کند که خود دختر هم راضى است.
فردی با دختری بدون رضایت ازدواج مینماید، بعد از عقد مرد به او میگوید من مجبور به ازدواج بودهام، مهریهی خود را ببخش تا طلاق گرفته و بعداً دوباره عقد نماییم، طلاق صورت گرفته، البته در زمان عقد از پشت نیز نزدیکی صورت گرفتهشده است، حال عقد سابق صحیح بوده است وظیفهی مرد نسبت به مهریه چیست؟
ازهمسرسابقم 8 ساله جدا شدم (طلاق غیابی) بعدأبامرددیگری ازدواج کردم، در عدّه همسر دوّم بودم که شوهر اوّلم برگشت و گفت توبه کردم منم پذیرفتم، با صیغه دخول هم حاصل شد، آیا با این اوضاع بر همسر اوّلم حلالم یا حرام؟
دختر و پسرى به هم علاقهمند بودند، ولى خانواده دختر با ازدواج آنان مخالف بود. آن دو براى اینکه خانواده دختر را مجبور کنند تا با ازدواج آنان موافقت کنند، بهطور نامشروع مجامعت کرده و دختر حامله شده و طفلى به دنیا آورده است اکنون اظهار میدارند که چون روستایى بوده، نمیدانسته یا نمیتوانستهاند صیغه ازدواج را جارى کنند و به رضایت طرفینى اکتفا کرده و آن را کافى دانستهاند، لطفاً با توجه به آنچه نوشتهشده است، پاسخ سؤالات زیر را بدهید:
1 ـ آیا توافق طرفین بهعنوان صیغه عقد قابلقبول است؟
2 ـ همینکه طرفین ادّعاى اجراى صیغه عقد نمایند براى ایجاد شبهه کافى است، یا باید صحّت آن بررسى و اثبات شود؟
3 ــ آیا در مسئله فوق حدوث شبهه، فقط موجب برائت از حدّ است، یا تعزیر را نیز منتفى میسازد؟
4 ـ برفرض احصان مرد، حکم چیست؟
5 ـ آیا ازدواج آن دو با یکدیگر بلامانع است؟
6 ـ آیا در فرض بکارت و عدم آن، حکم متفاوت است؟
خانمی در زمان عدّه با مردی ازدواج نموده، درحالیکه نمیدانسته است عقد باطل است و نزدیکی داشته که حاصل آن دو فرزند است، آیا فرزندان حلالزاده میباشند و فرزندان از همسر قبلی این زوجین به آنها محرم میباشند؟
چنانچه پس از عقد و نزدیکى مشخّص گردد که یکى از طرفین خنثاى مشکل است، عقد چه حکمیدارد؟ آیا بهتر است طلاق داده شود، یا اینکه از اوّل باطل بوده، یا طرف حقّ فسخ دارد؟
اگر فردى ازلحاظ جنسى در حالت عادى موفّق به عمل نزدیکى نباشد، ولى با استفاده از داروهاى موجود که توسّط پزشکان مورد تأیید و تجویز است، قادر به این کار باشد. آیا بیمارى مذکور عنن محسوب و موجب فسخ نکاح میشود؟
زنى بهصورت مزمن مبتلابه جنون دائم یا ادوارى بوده و سوابق جنون و بسترى شدن در بیمارستان روانى را از شوهر مخفى نگاه داشته و حتّى پس از طرح دعوا از طرف مرد، نیز موضوع را آن کار نموده است. مرد پس از ازدواج و دخول و گذشت چند سال، از نوع بیمارى و سوابق بسترى شدن قبلى زوجه در بیمارستان آگاهى نسبى یافته و بلافاصله پس از اطّلاع، ضمن مشورت با حقوقدانها، اقدام به فسخ نکاح مینماید. حال اگر بیمارى فوق توسّط گروه پزشکى قانونى بهصورت زیر تأیید گردد: «زوجه داراى سابقه اختلال روانى واجد علائم جنون حدّ اقل از سال 1367 (شش سال قبل از ازدواج) بوده و در حال حاضر نیز دچار عوارض مزمن بیمارى است.» در فرض مسئله آیا مرد حقّ فسخ دارد و به زن مهریّهای تعلّق میگیرد؟
جوانى دختر باکرهای را، مشروط بر صحّت کامل طرفین، به عقد ازدواج دائمى خود درآورده است. در اولین فرصت بعد از ازدواج که زوجین باهم تنها شدهاند، زوجه متوجّه میشود که ناحیهی فوقانى بدن شوهر دچار ناراحتى مادرزادى، قیفى شکل، ناموزون و غیرطبیعی است. بدینجهت مواقعه اى صورت نگرفت. در این صورت:
1 ـ آیا زوجه اختیار فسخ نکاح را دارد؟
2 ـ در فرض جواز فسخ نکاح و با توجّه به اینکه زوجه مدخول بها نیست، آیا میتواند نصف مهریّه و دیگر خسارات، از قبیل هزینه میهمانى و مانند آن را از زوج مطالبه کند؟
مردی که - به هر - فاقد هرگونه احساسی نسبت به جنس مخالف بوده و امکان استمتاع جنسی بههیچعنوان وجود ندارد با زنی عقد نکاح دائم منعقد نموده است و زن نیز بااطلاع به این مسئله و به دلیل علاقه به زوج، اقدام به مزاوجت با ایشان نموده است دلیل. آیا شرعاً چنین عقدی صحیح بوده یا خیر؟ همچنین آیا در چنین شرایطی باوجود منتفی بودن استمتاع جنسی بای نحو کان، تکلیف مهر زن چه خواهد بود؟
دخترى را به ازدواج دائمى پسرم درآورده و عروسى هم نمودهاند، حال معلوم شده که دختر مدّتهاست به بیمارى صرع مبتلاست، خود دختر و دکترش هم تصدیق نمودهاند ولى پدر و مادرش این مطلب را نگفته و پنهان نمودهاند، حتّى دختر میگوید: میخواستم بگویم، ولى پدر و مادرم مانع شدند، تکلیف عقد و مهریه چیست؟
زید، دختر بالغه خودش زینب را به عقد نکاح بکر، فرزند خالد درآورد، خالد نیز دختر نابالغ خودش سلمى را به عقد نکاح عمرو فرزند زید درآورد، بعد از مدّتى زید پدر زینب این رشته را قطع کرد و تزویج دخترش زینب را به بکر آن کارکرد و براى فسخ نکاح دخترش زینب به دادگسترى جور مراجعه کرد وقتیکه طرفین براى قضاوت به دادگسترى رسیدند دختر زید (زینب) ادّعاى فسخ نکاح را تکذیب کرد و گفت من میخواهم همراه همسرم بکر که به عقد او درآمدهام بروم و قانون به نفع زینب و بکر حکم کرد، وقتى زید اینجا تحقیر شد، دشمن خانواده خالد شد خواست دختر خالد سلمى که به عقد نکاح پسرش عمرو درآمده بود را به خانه بیاورد ولى دختر خالد سلمى فهمید که زید قصد انتقام دارد، چراکه مخاصمت پسرش عمرو با او شروعشده و به خاطر همین، نکاح عمرو را فسخ کرد الآن سلمى بالغ شده است، آیا فسخ عقد سلمی صحیح است؟
شوهرم پزشک محترم و مطلعی بوده که بعد از چند سال زندگانى مشترک زناشویى متأسفانه مبتلابه جنون شد، من اختلال حواس او را به دادگاه اعلام و پزشک قانونى هم مراتب را تأیید کرده است، درصورتیکه حاکم شرع حجر را ثابت و او را محجورعلیه بداند، آیا با صرف صدور حکم حجر، عقد نکاح فسخ میشود؟ یا جهت وقوع فسخ ازدواج باز باید به محکمه مراجعه شود؟