اینجانب پدرخواندگی دختری را از بدو تولدش قبول کرده ام و توسط یک روحانی نیز صیغه محرمیتی بین اینجانب(پدرخوانده) و این دختر در سن 3 سالگی اش تا مدت سن 25 سالگی اش جاری شده و لیکن به نظر می رسد صیغه محرمیت مذکور در زمان جاری شدن صیغه تا به امروز، بدون إذن پدر و بدون إذن حاکم شرع بوده است، بنابر این توضیحات و با توجه به عدم وجود (فوت) پدر و جد پدری این دختر و با عنایت به مصلحت هایی که وجود دارد آیا می توان از حاکم شرع إذن گرفت که اکنون صیغه محرمیت موقتی بین پدر پدرخوانده و این دختر جاری شود تا از این به بعد این دختر به اینجانب (پدرخوانده) همیشه و إلی الأبد محرم شود؟
اگر ولی دختر باکره در بیماری منجر به فوت اذن ازدواج را داده باشد :
الف- اگر هوشیار بوده ازدواج چه حکمی دارد ؟
ب- اگر کاملا هوشیار نبوده اذن او نافذ بوده است؟ اگر نافذ نبوده اذن بزرگترها بعد از فوت ولی جبران کننده خواهد بود یا باید عقد جدیدی واقع شود؟
اگر در ازدواج دختر به سردفتر ازدواج اعلام نماید نمیخواهم پدرم از ازدواج قبلی همسرم اطلاع پیداکند زیرا داماد به بنده و مادرم گفته است، اما پدرم اگر بفهمد ممکن است از این ازدواج ممانعت کند آیا خواندن عقد با این شرایط صحیح است یا خیر ؟
دختری در سن 18 سالگی به اصرار مادر و مخالفت خود دختر به عقد پسر دایی خود در می آید. قبل از عقد، پدر که به شدت مخالف این مساله بوده است خانه را ترک می کند و فامیل برای آنکه بتوانند صیغه عقد را جاری کنند پدربزرگ دختر را می آورند و دختر با چشم گریان و با نارضایتی خود و پدر سر سفره عقد بله را می گوید. آیا این عقد که با نارضاتی قلبی دختر و با نارضایتی شدید پدر که منجبر به ترک خانه قبل از عقد شده است صحیح است؟ آیا زمانی که پدر به شدت ناراضی است، برای توجیه کار می توان از پدربزرگ به عنوان یک ابزار استفاده کرد؟
فرموده اید اگر دختری پدرش فوت شده بود برای ازدواج موقت باید مادر و برادرش و اگر برادر نداشت بزرگتر های فامیل باید اجازه اش را بدهند یعنی اسلام اینقدر سخت گرفته است؟ اشکالی ندارد بپرسم این اجازه های فامیل و برادر را از کدام روایت استخراج کردید؟
مرد متأهلی دختری علاقمند شده و پس از خواستگاری بدون اینکه خانواده دختر بدانند که متأهل است با اجازه خانواده دختر صیغه موقت خوانده( دختر از متأهل بودن آقا خبر داشته) و 5 سال است که یکدیگر را دوست دارند و دختر دیگر باکره نیست و الان خانواده یا خواهران دختر که از متأهل بودن خبردار شدند مخالف با ازدواج با مرد متأهل هستند و در حال حاضر دختر خواستگاری دارد و خانواده دختر او را تحت فشار قرار داده اند. ضمنا کسی اطلاع ندارد که دختر دیگر باکره نیست از نظر شرعی و از نظر وجدانی چه کاری باید در قبال دختر انجام دهد؟
اگر پدر دختر با ازدواج او با پسری کاملا موافقت کرده باشد وبه پسر جواب قطعی داده باشد که دختر خودرا به ازدواج او درخواهد آورد و ارتباط دختر و پسر خیلی زیاد باشد ولی پدر به بهانه ی اینکه دخترش باید درسش را تمام کند و در صورت عقدکردنش از درس خود عقب می ماند تایکی دو سال آینده عقدآنها را به تاخیر می اندازد در حالی که تمام اقوام و بزرگترها اصرار بر محرم شدن این دو دارند ولی پدر زیربار نمی رود، آیا خود دختر و پسر با اکتفا به اینکه پدر راضی به ازدواج آنهاست می توانند صیغه ی عقد موقت یا دائم را بین خود جاری کنند تا ارتباطشان خالی از گناه باشد؟(دختر وپسر رابطه خیلی نزدیکی دارند و پدر هم با این ارتباط مشکلی ندارد)
دخترخوانده ام رابه گفته مادر همسرم توسط یک روحانی به عقد دائم پدر همسرم درآوردیم و از مرجع تقلید (حاکم شرع) اجازه نگرفتیم آیا این عقد باطل است؟ اگر نه موقع ازدواجش در صورتی که پدر همسرم در قید حیات باشد چه کنیم؟
آیا وطئ در عقدی که با رضایت ولی دختر بوده و یقین به صحت آن داشته ایم ولی معلوم شود عقد باطل بوده آیا دختر معقوده حساب میشود و احکام عقد مثل مهر و عدم بکارت و.... بر آن بار میشود؟ و برای ازدواج بعدی نیاز به اذن پدر دارد؟
در تعلیقات عروة الوثقی به این مضمون ديدم که جاريه البکر سرأ من بین ابیها تدعونی الی نفسها فأفعل ذلک : قال نعم و التقی موضع الفرج و..... با توجه به این روایت و اینکه الاقوی علی الاستقلال الباکرة الرشیده ولکن لا ینبغی..... اگر جسارت نیست شرح دهيد که مستقل بودن دختر باکره رشیده را بر چه مبنایی بالای 30 سال می دانيد؟
زن و مردی، دختر را به فرزند خواندگی قبول کرده اند، اکنون سن دختر ده سال است و پدر دختر در دسترس است جهت ایجاد محرمیت با پدر خوانده، قصد دارند بین پدر پدر خوانده و دختر بچه عقد موقت بخوانند، اگر پدر دختر این عقد را اجازه دهد آیا لزومی دارد دختر نیز از این عقد مطلع شود؟