اهمیت امنیت در اسلام از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی

اهمیت امنیت در اسلام از منظر آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه العالی


ضرورت حکومت / بزرگ ترین نعمت / دعای حضرت ابراهیم علیه السلام برای امنیت / رابطه امنیت و معیشت / اهمیت امنیت اقتصادی / امنیت و حریم خصوصی / مبارزه با اخلالگران امنیت اجتماعی / اجرای حدود و تحکیم امنیت / صیانت از امنیت روانی و فکری / ناامنی و نابرابری / توسل به نیروی انتظامی / حکومت مهدوی، زمینه ساز صلح و امنیت جهانی‌

حکومت‌های الهی مقدمه و ابزاری هستند برای تأمین اهداف بعثت انبیاء از جمله فراهم‌ساختن امنیت اجتماعی به عنوان مقدمه‌ای برای وصول به اهداف دیگر.[1]

در آیات و روایات مختلف به نحو مستقیم و غیر مستقیم به موضوع امنیت پرداخته شده که در این نگاشته به آن اشاره می‌شود.

ضرورت حکومت

در گذشته و همچنین در عصر ما کسانی بوده‌اند که «بی‌حکومتی» و به اصطلاح «آنارشیسم» را توصیه می‌کردند و می‌گفتند که امور مردم باید بدون رئیس و حاکم اراده شود، چه نیازی به وجود حکومت است؟[2]

پاسخ آن‌ها را «تاریخ» داده است، زیرا با چشم خود دیده ‏ایم و یا شنیده ‏ایم که به هنگام متلاشی‌شدن شیرازه یک حکومت و قرارگرفتن مردم برای چند روز یا چند ساعت در شرائط بی‌حکومتی، اراذل و اوباش که در هر جامعه‌ای وجود دارند به اموال و نوامیس مردم حمله‌ور شده، مغازه‌ها و مراکز تجاری را به سرعت غارت می‌کنند، نوامیس مورد تجاوز قرار می‌گیرند و خون‌های بی گناهان ریخته می‌شود، جاده‌ها ناامن می‌گردد و تمام فعالیت‌های مثبت اجتماعی متوقّف می‌شود، دشمنان از هر سو به آن کشور حمله می‌کنند، بیت المال به غارت می‌رود، نه مؤمن در امان می‌ماند و نه کافر، نه تنها حقّی به حقّ‌دار نمی رسد، که تمام حقوق پایمال می‌گردد، نه آرامشی وجود دارد و نه استراحتی.[3]

به همین دلیل تمام اقوام جهان، با تنوّع و اختلاف زیادی که در اعتقادها و طرز فکرها و سلیقه‌ها دارند، طرفدار نوعی حکومتند، و آنچه فرمانداران آنارشیسم می‌گویند تنها در حوزه سخن و گفتگو است، و در عمل اثری از آن دیده نشده و نخواهد شد! این همان چیزی است که مولا امیر مؤمنان علی علیه السلام در خطبه‌ای کوتاه و پر معنی به آن اشاره فرموده است و وظایف کلّی حکومت‌ها را در هفت جمله تعیین کرده است از جمله فرمود: «وَانَّه لابُدَّ لِلنّاسِ مِنْ امیرٍ بَرٍّ اوْ فاجِر ٍ... وَتَأْمَنُ‏ بِهِ‏ السُّبُلُ؛‏[4] مردم به هر حال نیازمند به امیر و زمامداری هستند، خواه نیکوکار باشد یا بدکار!  تا ... جاده‌ها امن گردد».

این مسئله به اندازه‌ای اهمیت دارد، که حتی حکومت ظالم مقدم بر هرج و مرج و بی‌حکومتی شمرده شده؛ چنانکه از امیر مؤمنان علی علیه السلام می‌خوانیم: «وَالٍ ظَلُومٌ غَشُومٌ خَیرٌ مِنْ‏ فِتْنَةٍ تَدُوم؛ زمامدار ظالم و ستمگر بهتر است از فتنه [و هرج و مرجی] که پیوسته در جامعه وجود داشته باشد».[5] در جایی دیگر نیز می‌فرماید: «سُلْطَانٌ‏ ظَلُومٌ‏ خَیرٌ مِنْ فِتَنٍ تَدُوم؛ وجود حاکم ظالم بیدادگر، از فتنه و ناامنی مستمر بهتر است».[6] زیرا ظالم ترین حکومت‌ها نیز برای حفظ موقعیت خود مجبورند امنیت و عدالت نسبی را رعایت کنند. اگر خودش به مردم ظلم می‌کند، لااقل اجازه ندهد دیگران بر یکدیگر ظلم کنند. هیچ حکومتی خواه عادل، یا ظالم با هرج و مرج بر سر کار باقی نمی ماند و به زودی سقوط می‌کند. روی همین جهت همه حکومت‌ها اصرار دارند که جلوی هرج و مرج را بگیرند و برنامه‌ریزی‌هایی برای عمران و آبادی و امنیت و دفع دشمنان آن قوم و ملت، هر چند ناقص، داشته باشند، و حدیث معروف «المُلک یبقَی مَعَ الکفرِ وَلا یبقَی مَعَ الظُّلمِ؛ حکومت با کفر باقی می‌ماند امّا با ظلم باقی نمی ماند،» نیز ممکن است اشاره به همین معنی باشد، یا لااقل یکی از تفسیرهای آن این است.[7]

بزرگ ترین نعمت

نعمت امنیت در حدّ خود از بزرگ ترین نعمت‌های معنوی است که فقدان آن حتی برای یک لحظه دردناک است؛ این حقیقت را کسانی در می‌یابند که در بیابان‌های خطرناک، یا در مناطق جنگی که هر آن بیم موشک و بمباران می‌رود قرار گرفته‌اند، آب زلال حیات در آنجا تیره و تار می‌شود و ساعت‌ها و دقیقه‌ها سخت و سنگین می‌گذرد و نقطۀ مقابل آن مناطق امن و امان است.[8]

قرآن دربارۀ پرهیزگاران می‌گوید: انَّ المُتقینَ فی مَقامٍ امینٍ‏؛ پرهیزگاران در جایگاه امن و امانند»،[9] نه ترسی از هجوم شیاطین، نه سلطه طاغوت‌ها، نه حملۀ آفات و بلا، و نه هجوم غم و اندوه‌ها!

و نیز به همین دلیل در جای دیگر می‌افزاید: «ادْخُلُوا الجَنَّةَ لاخَوفٌ عَلَیکمْ وَ لا انْتُمْ تَحْزَنُونَ؛ داخل‏ بهشت شوید در حالیکه نه ترسی دارید و نه غمی».[10]

آیه 46 سوره حجر «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ؛ [فرشتگان به آن‌ها می‌گویند:] داخل این باغ‌ها شوید با سلامت و امنیت!»، نمونۀ‏ روشنی‏ از [نعمت امنیت] است‏، به‌طوری‌که نخستین خوش آمد و بشارتی را که فرشتگان به بهشتیان در هنگام ورود به این کانون بزرگ نعمت می‌گویند، بشارت امنیت است.

این نکته شایان توجه است که «امنیت» که سر آغاز نعمت‌های بهشتی قرار داده شده پایۀ هر نعمت دیگری است، که بدون آن هیچ نعمتی قابل بهره‌گیری نیست، حتی در این دنیا نیز سر آغاز همۀ نعمت‌ها نعمت امنیت می‌باشد.[11]

حضرت یوسف علیه السلام نیز از میان تمام مواهب و نعمت‌های مصر، انگشت روی مسئلۀ «امنیت» گذاشت و به پدر و مادر و برادران گفت: «وارد مصر شوید که ان شاء اللَّه در امنیت خواهید بود».[12] این نشان می‌دهد که نعمت امنیت ریشۀ همۀ نعمت هاست، و حقاً چنین است. زیرا هرگاه امنیت از میان برود، سایر مسائل رفاهی و مواهب مادی و معنوی نیز به خطر خواهد افتاد. در یک محیط ناامن، نه اطاعت خدا مقدور است و نه زندگی توأم با سربلندی و آسودگی فکر، و نه تلاش و کوشش و جهاد برای پیشبرد هدف‌های اجتماعی.

جملۀ حضرت یوسف ممکن است ضمنا اشاره به این نکته باشد که یوسف می‌خواهد بگوید سرزمین مصر در حکومت من، آن سرزمین فراعنۀ دیروز نیست؛ آن خودکامگی‌ها، جنایت‌ها، استثمارها، خفقان‌ها و شکنجه ها، همه از میان رفته است؛ محیطی است کاملا امن و امان.[13]

نعمت امنیت‏ از نعمت‌هایی است که از آن غافلیم. فراموش نمی کنم در دوران جنگ تحمیلی، ارتش صدام که در جبهه‌ها حریف رزمندگان جان‌برکف ما نمی شد، دیوانه‌وار به شهرها حمله می‌کرد. به‌گونه‌ای که هیچ کس احساس امنیت نمی کرد، و هر لحظه امکان حمله هوایی می‌رفت. آیا انسان عاقلی یافت می‌شود که نعمت امنیت را با چیز دیگری مبادله کند؟[14]

دعای حضرت ابراهیم علیه السلام برای امنیت

قرآن مجید نعمت امنیت را آن چنان بزرگ می‌شمرد که بر هر چیز دیگر مقدم می‌دارد. به همین دلیل هنگامی که ابراهیم خلیل علیه السلام وارد سرزمین خشک و سوزان و بی آب و علف مکه شد و خانۀ کعبه را بنا کرد، اولین چیزی که از خداوند برای ساکنان آیندۀ آن سرزمین تقاضا کرد نعمت امنیت‏ بود: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ‏؛ پروردگارا! این سرزمین را شهر امنی قرار بده و اهل آن را، از ثمرات گوناگون روزی ده».[15]

و در جای دیگر همین معنا را با تعبیر دیگری از او نقل می‌کند: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِی أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ؛ پروردگارا این شهر (مکه) را شهر امنی قرار ده، و من و فرزندانم را از پرستش بت‌ها دور نگاه دار».[16]

در آیۀ قبل، نعمت‏ امنیت‏ بر مسائل‏ اقتصادی‏ مقدم ذکر شده و در آیۀ دوم بر توحید؛ گویی اشاره به این دارد که نه دین و نه دنیا بدون «امنیت» در محیط، تأمین نمی شود؛[17] امنیت نباشد، هیچ چیز نخواهد بود، نه اقتصاد سالم، نه صنعت قابل قبول، نه زراعت و تجارت مفید، و نه حتّی معنویت و روحانیت در حدّ انتظار.[18]

بنابراین نعمت امنیت نخستین شرط برای زندگی انسان و سکونت در یک منطقه، و برای هرگونه عمران و آبادی و پیشرفت و ترقّی است، و به راستی هم چنین است. اگر جایی امن نباشد قابل سکونت نیست، هر چند تمام نعمت‌های دنیا در آن جمع باشد، اصولا شهر و دیار و کشوری که فاقد نعمت امنیت است همه نعمت‌ها را از دست خواهد داد!

در اینجا به این نکته نیز باید توجه داشت که خداوند دعای ابراهیم علیه السلام را درباره امنیت مکه از دو سو اجابت کرد: هم امنیت تکوینی به آن داد، زیرا شهری شد که در طول تاریخ حوادث ناامن کننده کمتر به خود دیده، و هم امنیت تشریعی، یعنی خدا فرمان داده که همه انسان‌ها و حتی حیوان‌ها در این سرزمین در امن و امان باشند؛ صیدکردن حیوانات آن ممنوع است و حتی تعقیب مجرمانی که به این حرم و خانه کعبه پناه برند جایز نیست، تنها می‌توان برای اجرای عدالت در حق چنین‏ مجرمان آذوقه را بر آن‌ها بست تا بیرون آیند و تسلیم شوند.[19]

رابطۀ امنیت‏ و معیشت

قرآن کریم از نعمت‌هایی که بر مردم قریش می‌شمارد پس از ذکر نابودی لشکریان ابرهه و سپاه فیل، رهایی از گرسنگی و رفع ناامنی است: «الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِّنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِّنْ خَوْفٍ؛[20] پروردگاری که آنان را از گرسنگی نجات داد، و از بیمی [که از دشمن داشتند] ایمنی‌شان بخشید». وجود نعمت امنیت در کنار نعمت تغذیۀ کافی، گواه اهمیت این نعمت و شدّت ارتباط این دو با هم است.[21]

در آیۀ 112 سورۀ نحل نیز برای منطقۀ آباد خوشبخت و پربرکت، سه ویژگی ذکر شده است که نخستین آن‌ها امنیت، سپس اطمینان به ادامه زندگی در آن، و بعد از آن مسئله جلب روزی و مواد غذایی فراوان می‌باشد. که از نظر ترتیب طبیعی به همان شکل که در آیه آمده صورت حلقه‌های زنجیری علّت و معلول دارد؛ چرا که تا امنیت نباشد کسی اطمینان به ادامه زندگی در محلی پیدا نمی کند، و تا این دو نباشند کسی علاقه‌مند به تولید و سروسامان‌دادن به وضع اقتصادی نمی شود.

و این درسی است برای همۀ ما و همۀ کسانی که می‌خواهند سرزمینی آباد و آزاد و مستقل داشته باشند. باید قبل از هر چیز به مسئلۀ «امنیت» پرداخت، سپس مردم را به آیندۀ خود در آن منطقه امیدوار ساخت، و به دنبال آن چرخ‌های اقتصادی را به حرکت درآورد.[22]

جالب اینکه وقتی خداوند در آیۀ 112 سورۀ نحل سرنوشت کفران‌کنندگانِ نعمت را بیان می‌کند، می‌گوید: «فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ؛ خداوند لباس گرسنگی و ترس را به آن‌ها چشانید». یعنی از یک سو گرسنگی و ترس تشبیه به لباس شده، و از سوی دیگر به جای پوشاندن، چشاندن آمده است.

ممکن است بعضی از تشبیهات مانند چشیدن لباس در زبان فارسی معمول نباشد و از آن تعجب کنیم، ولی در زبان دیگر همچون زبان عربی بیانگر نکتۀ لطیفی باشد؛ این تعبیر اشاره به آن است که اولا آن چنان قحطی و ناامنی آن‌ها را فرا گرفت که گویی همچون لباس از هر سو آنان را احاطه نموده بود، و بدنشان را لمس می‌کرد، و از سوی دیگر این قحطی و ناامنی آن‌چنان برای آن‌ها ملموس شد که گویی با زبان خود آن را می‌چشیدند، و این دلیل بر نهایت فقر و فلاکت و فقدان امنیت است که سراسر وجود و زندگی انسان را پر کند.

در حقیقت همانگونه که در آغاز، نعمت امنیت و رفاه تمام وجود آن‌ها را پر کرده بود. در پایان نیز بر اثر کفران فقر و ناامنی به جای آن نشست.[23]

اهمیت امنیت اقتصادی‏

از اهدافی که بر اقتصاد اسلامی مترتّب می‌شود، امنیت اقتصادی است. بدین معنا که فعّال اقتصادی هیچ‏گونه تهدید، فشار و تعرّضی را احساس نکند و در فعالیت‌های اقتصادی‌اش از قبیل اشتغال، تجارت و سرمایه‌گذاری، بدون اضطراب، تردید و دغدغه خاطر، وارد شود.

در اقتصاد اسلامی که در آن، منافع شخصی تنها انگیزۀ فعالیت‌های اقتصادی نیست، بلکه منافع عمومی و منافع شخصی معنوی نیز، جایگاه ویژه‌ای دارد، رسیدن به هدف «امنیت اقتصادی» دور از انتظار نیست. خصوصاً وقتی ملاحظه شود که در آموزه‌های دینی مفاهیم و نکاتی به چشم می‌خورد که به روشنی رعایت آن، امنیت اقتصادی را در پی دارد. از اطلاق واژۀ «امن» و مشتقات آن در روایاتی نظیر «لَا نِعْمَةَ أَهْنَأُ مِنَ‏ الْأَمْن‏؛[24] هیچ نعمتی گواراتر از امنیت نیست» و «شَرُّ الْأَوْطَانِ‏ مَا لَمْ‏ یأْمَنْ‏ فِیهِ‏ الْقُطَّان؛[25] بدترین وطن‌ها، جایی است که ساکنان آنجا در امان نباشند» و «شَرُّ الْبِلَادِ بَلَدٌ لَا أَمْنَ فِیهِ وَ لَا خِصْب‏؛[26] بدترین سرزمین‌ها سرزمینی است که در آن امنیت و فراوانی نعمت نباشد»، که بگذریم،‏[27] به احکامی در شریعت اسلامی برخورد می‌کنیم که تنها حکمت و مصلحت آن و یا یکی از مهم ترین مصالح و حکمت‌های آن برقراری امنیت اقتصادی برای فعالان اقتصادی است. 

از جمله این احکام نهی از تسعیر (قیمت‌گذاری) است چراکه بدون تردید یکی از چیزهایی که سبب ناامنی برای تولیدکنندگان و بازرگانان می‌شود و انگیزۀ آنان در فعالیت‌های اقتصادی را کاهش می‌دهد محدودساختن آنان در تعیین قیمت برای کالاهاست؛ تولید کننده‌ای که احساس کند محدودیتی را در نرخ‌گذاری ندارد، بیشتر تشویق به فعالیت اقتصادی می‌شود.

در روایتی که در «من لایحضره الفقیه» از رسول خدا نقل کرده‌اند، می‌خوانیم که آن حضرت در جواب کسی که درخواست قیمت‌گذاری کالاها را کرده بود فرمودند: «مَا کنْتُ‏ لِأَلْقَی‏ اللَّهَ‏ تَعَالَی بِبِدْعَةٍ لَمْ یحَدِّثْ إِلَی فِیهَا شَیئاً فَدَعُوا عِبَادَ اللَّهِ یأْکلُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ‏؛ من کسی نیستم که با بدعتی که مأمور به آن نشده ام خدا را ملاقات کنم بندگان خدا را رها کنید».[28]

البته روشن است که ضرورت اقتضا می‌کند که حاکم اسلامی در مواردی اقدام به نرخ‌گذاری کند، ولی باز هم با رعایت عدل و انصاف و مراعات منافع هر دو گروه فروشنده و خریدار.

از مسئله قیمت‌گذاری که بگذریم احکامی دیگری نیز در شریعت اسلامی مشاهده می‌شود که لااقل یکی از حکمت‌های آن می‌تواند حصول امنیت اقتصادی در بازار اسلامی بوده باشد.

احکامی چون حرمت دروغگویی در معاملات،‏[29] حرمت خیانتِ کسی که امین شمرده شده‏،[30] حرمت یا کراهت خُلف وعده،‏[31] حرمت تدلیس،‏[32] حرمت غشّ (فریبکاری)‏[33] حرمت تطفیف‏(کم فروشی)[34] حرمت غَبن‏[35] (فریفتن کسی که به انسان اعتماد کرده) کراهت سوگندخوردن،‏[36] کراهت یا حرمت عیب‌پوشی،‏[37] کراهت تعریف کالا و بازارگرمی به هنگام فروش،‏[38] کراهت نکوهش اموال دیگران به هنگام خرید،[39] حرمت یا کراهت تلقی الرکبان،‏[40] کراهت تناجش (قیمت کالا را در رقابت با یکدیگر بالابردن)‏[41]، کراهت بیع شهرنشین برای بادیه‌نشین (در اختیارگرفتن اموال بادیه‌نشینان و برای آن‌ها تصمیم‌گرفتن)‏[42]، و حرمت احتکار.[43]

روشن است که بازار و مرکز تجاری که از این مجموعه پرهیز کند فعالان اقتصادی می‌توانند با طیب خاطر و امنیت روانی ویژه، کالاهای خود را در آن، عرضه کنند و به دور از هرگونه تهدید و تعرّضی، اسباب رشد و توسعه را در جامعه اسلامی فراهم سازند.

استقلال و خودکفایی اقتصادی، توجّه‌دادن فعّالان اقتصادی به آنچه به مبانی اقتصاد اسلامی اعم از مبانی اعتقادی، اخلاقی، حقوقی، عبادی و اجتماعی و توجه‌دادن به موانع و آفت‌های امنیت اعمّ از موانع اخلاقی، اجتماعی و عملی از دیگر مسائلی است که ما را در رسیدن به این هدف مهم کمک می‌کند.[44]

امنیت و حریم خصوصی

بی‌شکّ وجود انسان دارای دو بعد است؛ بعد فردی و بعد اجتماعی؛ و به همین دلیل دارای دو نوع زندگی است؛ زندگی خصوصی و عمومی که هر کدام برای خود ویژگی‌هایی دارد و آداب و مقرراتی.

انسان ناچار است در محیط اجتماع، قیود زیادی را از نظر لباس و طرز حرکت و رفت و آمد تحمل کند، ولی پیداست که ادامۀ این وضع در تمام مدت شبانه‌روز خسته‌کننده و دردسر آفرین است.

او می‌خواهد مدتی از شبانه روز را آزاد باشد، قید و بندها را دور کند، به استراحت پردازد، با خانواده و فرزندان خود به گفتگوهای خصوصی بنشیند و تا آنجا که ممکن است از این آزادی بهره گیرد. به همین دلیل به خانۀ خصوصی خود پناه می‌برد و با بستن درها به روی دیگران زندگی خویش را موقتا از جامعه جدا می‌سازد و همراه آن از انبوه قیودی که ناچار بود در محیط اجتماع بر خود تحمیل کند آزاد می‌شود.

حال باید در این محیط آزاد با این فلسفۀ روشن، امنیت کافی وجود داشته باشد. اگر بنا باشد هر کس سر زده وارد این محیط گردد و به حریم امن آن تجاوز کند، دیگر آن آزادی و استراحت و آرامش وجود نخواهد داشت و مبدل به محیط کوچه و بازار می‌شود.

به همین دلیل همیشه در میان انسان‌ها مقررات ویژه‌ای در این زمینه بوده است، و در تمام قوانین دنیا واردشدن به خانۀ اشخاص بدون اجازۀ آن‌ها ممنوع است و مجازات دارد، و حتی در جایی که ضرورتی از نظر حفظ امنیت و جهات دیگر ایجاب کند که بدون اجازه وارد شوند مقامات محدود و معینی حقّ دادن چنین اجازه ‏ای را دارند.

در اسلام نیز در این زمینه دستور بسیار مؤکد داده شده و آداب و ریزه‌کاری‌هایی در این زمینه وجود دارد که کمتر نظیر آن دیده می‌شود.

در حدیثی می‌خوانیم: که «ابو سعید» از یاران پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم اجازه ورود به منزل گرفت، درحالی‌که روبروی در خانه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ایستاده بود، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: به هنگام اجازه‌گرفتن روبروی در نایست! در روایت دیگری می‌خوانیم که خود آن حضرت هنگامی که به در خانۀ کسی می‌آمد روبروی در نمی ایستاد بلکه در طرف راست یا چپ قرار می‌گرفت و می‌فرمود: السلام علیکم [و به این وسیله اجازۀ ورود می‌گرفت]، زیرا آن روز هنوز معمول نشده بود که در برابر در خانه پرده بیاویزند.[45]

حتی در روایات اسلامی می‌خوانیم که انسان به هنگامی که می‌خواهد وارد خانۀ مادر یا پدر و یا حتی وارد خانۀ فرزند خود شود، اجازه بگیرد.

در روایتی آمده است که مردی از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پرسید: آیا به هنگامی که می‌خواهم وارد خانۀ مادرم شوم باید اجازه بگیرم؟ فرمود: آری. عرض کرد مادرم غیر از من خدمت‌گزاری ندارد، باز هم باید اجازه بگیرم؟! فرمود: «أَ یسُرُّک أَنْ تَرَاهَا عُرْیانَة؟!؛ آیا دوست داری مادرت را برهنه ببینی»؟! عرض کرد: نه، فرمود: «فَاسْتَأْذِنْ‏ عَلَیهَا؛ اکنون که چنین است از او اجازه بگیر»![46]  

در روایت دیگری می‌خوانیم که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هنگامی که می‌خواست وارد خانۀ دخترش فاطمه سلام الله علیها شود، نخست بر در خانه آمد، دست به روی در گذاشت و در را کمی عقب زد، سپس فرمود: السلام علیکم. فاطمه سلام الله علیها پاسخ سلام پدر را داد. بعد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: اجازه دارم وارد شوم؟ عرض کرد وارد شو‌ای رسول خدا! پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: کسی که همراه من است نیز اجازه دارد وارد شود؟ فاطمه عرض کرد: مقنعه بر سر من نیست. هنگامی که خود را به حجاب اسلامی محجب ساخت، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مجددا سلام کرد و فاطمه سلام الله علیها جواب داد، و مجددا اجازه ورود برای خودش گرفت و بعد از پاسخ موافق فاطمه سلام الله علیها اجازۀ ورود برای همراهش جابر بن عبد اللَّه گرفت.‏[47]

این حدیث به‌خوبی نشان می‌دهد که تا چه اندازه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم که یک الگو و سرمشق برای عموم مسلمانان بود این نکات را دقیقا رعایت می‌فرمود.

حتی در بعضی از روایات می‌خوانیم باید سه بار اجازه گرفت؛ اجازه اول را بشنوند و به هنگام اجازۀ دوم خود را آماده سازند، و به هنگام اجازۀ سوم اگر خواستند اجازه دهند و اگر نخواستند اجازه ندهند![48] حتی بعضی لازم دانسته‌اند که در میان این سه اجازه، فاصله‌ای باشد، چراکه گاه لباس مناسبی بر تن صاحب خانه نیست، و گاه در حالی است که نمی خواهد کسی او را در آن حال ببیند، گاه وضع اتاق به‌هم‌ریخته است و گاه اسراری است که نمی خواهد دیگری بر اسرار درون خانه‌اش واقف شود، باید به او فرصتی داد تا خود را جمع‌وجور کند، و اگر اجازه نداد بدون کمترین احساس ناراحتی باید صرف نظر کرد.[49]

مبارزه با اخلال‏گران امنیت اجتماعی‏

خداوند آنقدر به امنیت اهمیت داده که ناامنی را حتی از قتل نفس مهمّ‌تر می‌داند: «وَالْفِتْنَةُ أَکبَرُ مِنَ‏ الْقَتْلِ‏؛ فتنه و آشوب و ناامنی از قتل هم بالاتر است».[50]

قرآن مجید به شدّت با کسانی که مخلّ به امنیت جامعۀ اسلامی‌اند برخورد کرده، و برای چنین کسانی - که محارب نامیده می‌شوند - مجازات سختی در نظر گرفته است. کسانی که در جامعه اسلحه می‌کشند، و به این ترتیب در منطقه وسیعی ناامنی ایجاد می‌کنند، محارب محسوب می‌شوند، هر چند دست آن‌ها به خون هیچ کس آلوده نشود.

کسانی که با پخش وسیع مواد مخدّر امنیت جامعه را به مخاطره می‌اندازند، و جوانان مردم را به دام اعتیاد گرفتار می‌سازند، مجازات محاربین را دارند.

افرادی که در محدوده وسیعی از جامعۀ اسلامی با دایر کردن مراکز متعدّد فحشا و فساد، آرامش مردم مسلمان را برهم می‌زنند، نیز مشمول این حکم هستند.

کسانی که با قلم، زبان، کتاب، روزنامه، مجلّات، نشریات فاسد، و حتّی برنامه‌های ناسالم اقتصادی ایجاد ناامنی وسیعی نمایند، حکومت اسلامی باید با آن‌ها برخورد نموده، تا آسایش و امنیت جامعه دست‌خوش خطر نگردد.

خداوند متعال در آیۀ شریفه 61 و 60 سورۀ احزاب می‌فرماید: «لَّئِنْ لَّمْ ینْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِینَّک بِهِمْ ثُمَّ لَایجَاوِرُونَک فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا * مَّلْعُونِینَ أَینَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا؛ اگر منافقان و بیماردلان و آن‌ها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می‌کنند، دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان می‌شورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند * و از همه جا طرد می‌شوند، و هرجا یافت شوند گرفته خواهند شد، و به سختی به قتل خواهند رسید».

این آیۀ شریفه تهدید عجیبی است نسبت به کسانی که امنیت جامعۀ اسلامی را متزلزل می‌کنند؛ هرچند این کار با پخش شایعات در سطح وسیعی از جامعۀ اسلامی باشد.[51]

هم‌چنین در آیۀ 33 سوره‏ «مائده» نیز قرآن مجید در مورد اخلال‌گران به امنیت‏ اجتماعی و آن‌ها که حملۀ مسلّحانه به جان و مال و ناموس مردم می‌کنند، مجازات بسیار شدیدی ذکر شده است؛ که می‌تواند افراد شرور را بر سر جای خود بنشاند: «انَّما جَزاءُ الَّذینَ یحابُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیسْعَوْنَ فی الارْضِ فَساداً انْ یقَتَّلُوا اوْ یصَلِّبُوا اوْ تُقَطَّعَ ایدیهِمْ وَارْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ اوْ ینْفَوا مِنَ الارْضِ ذلِک لَهُمْ خِزْی فِی الدُّنْیا وَلَهُمْ فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظیم‏؛ کیفر کسانی که با خدا و پیامبرش به جنگ بر می‌خیزند و اقدام به فساد در روی زمین می‌کنند [و با تهدید اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله می‌برند،] فقط این است که اعدام گردند؛ یا به دار آویخته شوند؛ یا [چهار انگشت از] دست [راست] را و پای [چپ] آن‌ها به عکس یکدیگر بریده شود؛ و یا از سرزمین خود تبعید گردند، این رسوایی در دنیا است و در آخرت مجازات عظیمی دارند»![52]

اجرای حدود و تحکیم امنیت

شکّ نیست که تشریع احکام الهی به خاطر دعوت مردم؛ به قسط و عدل و هدایت جامعه به طرق امن و امان است؛ تا انسان‌ها بتوانند به کسب فضائل و نفی رذائل و سیر الی اللَّه و مقام قرب الهی که مقصد اعلای آفرینش است بپردازند.[53]

اهتمام شارع مقدّس به اجرای حدود و مجازات‌های متخلّفان تا آن حد است که در روایات متعدّدی می‌خوانیم: «حَدٌّ یقَامُ‏ فِی‏ الْأَرْضِ‏ أَزْکی‏ فِیهَا مِنْ مَطَرِ أَرْبَعِینَ لَیلَةً وَ أَیامَهَا؛ حدّی که در زمین اجرا شود پر بارتر از چهل شبانه‌روز باران است». این حدیث هم از رسول خدا و هم از امام باقر و هم از امام صادق علیهم الصلاة والسلام نقل شده است؛ و در بعضی از این متون به جای‏ «ازْکی»، «افْضَل»، یا «انْفَع» آمده است.[54] در تفسیر آیه شریفه‏ «... یحیی الارْضَ بَعْدَ مَوْتِها»،[55] در حدیثی از امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام می‌خوانیم: «لَیسَ‏ یحْییهَا بِالْقَطْرِ وَلَکنْ یبْعَثُ اللَّهُ رِجَالًا فَیحْیونَ الْعَدْلَ فَتُحْیا الْأَرْضُ لِإِحْیاءِ الْعَدْلِ وَلَإِقَامَةُ الْحَدِّ لِلَّهِ أَنْفَعُ فِی الْأَرْضِ مِنَ الْقَطْرِ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً؛ [تنها] زمین را باران زنده نمی کند؛ بلکه مردانی را برمی انگیزد که عدالت را زنده کنند، سپس زمین به خاطر احیای عدالت زنده می‌شود، یقین اجرای یک حدّ در طریق عدالت سودمندتر است از چهل روز باران در زمین».[56] چرا اجرای یک حدّ انفع و افضل و ازکی از چهل شبانه‌روز باران نباشد! درحالی‌که‏ سلامت جامعه و امنیت‏ و ثبات در آن اصل و ریشه هر خیر و برکتی است؛ زیرا باران‌های پربرکت و وفور نعمت و منافع اقتصادی بدون امنیت‏ کارساز نیست؛ و امنیت‏ اجتماعی بدون اجرای حدود و احقاق حقوق حاصل نمی شود؛ در غیر این صورت مردم به جان هم می‌افتند و ظلم و فساد سطح جامعه را فرا می‌گیرد؛ شهرها ویران، و بندگان خدا به استضعاف کشیده می‌شوند.[57]

صیانت از امنیت روانی و فکری

برای ساختن یک اجتماع سالم قبل از هر چیز «امنیت‏» لازم است، زیرا بدون حفظ امنیت‏، «آزادی» میسر نمی شود، و بدون تأمین آزادی‌ها سرمایه‌های فکری، جسمی، مادی و معنوی به کار نمی افتد، چه اینکه همیشه سرمایه‌ها به نقاط امن پناه می‌برد و از محیط‌های ناامن می‌گریزد!

ولی‏حدود امنیت منحصر به امنیت جانی و مالی نیست و از آن‌ها مهمّ‌تر امنیت از نظر آبرو و حفظ شخصیت اجتماعی افراد می‌باشد.

از طرف دیگر برای تکمیل امنیت‌های سه‌گانۀ فوق، امنیت دیگری لازم است که متأسفانه قوانین مادی قادر بر تأمین آن نیست و آن «امنیت فکری» است که از جهاتی در درجه اوّل اهمیت قرار دارد!

امنیت فکری دو بخش دارد:

1. امنیت هرکس در محیط فکر خویش‏ و به تعبیر دیگر «آرامش روحی»: یعنی انسان از نظر روحی و فکری آنچنان باشد که نیروهای مزاحم از هر سو به روح او فشار نیاورد و مورد هجوم انواع افکار ناراحت‌کننده و طوفان‌های سخت فکری قرار نگیرد؛ بلکه روحی آرام و خالی از هرگونه اضطراب و نگرانی و پریشانی داشته باشد.

2. امنیت از نظر قضاوت‌های دیگران: یعنی افراد دیگر در محیط فکر خود، او را مورد هجوم افکار و قضاوت‌های بد و ناروا قرار ندهند و احترام و شخصیت او حتی در محیط افکار دیگران محفوظ بماند.

بدیهی است آنچه تأمین آن از نظر قوانین و حکومت‌های مادّی امکان دارد تنها تأمین امنیت جانی و مالی و تا حدودی تأمین امنیت از نظر حیثیت و آبروی اجتماعی است، ولی امنیت فکری، در هر دو قسمت، مخصوصاً از نظر سالم‌ماندن از قضاوت‌های سوء دیگران تنها از طریق مکتب‌های الهی و ادیان آسمانی و اصول اخلاقی قابل تأمین است.[58]

در اسلام نوعی امنیت پیش‌بینی شده که در هیچ قانونی از قوانین دنیا وجود ندارد و آن امنیت حیثیت و آبروی افراد، حتی در محیط افکار دیگران است.[59]

قرآن تنها به امنیت مالی و جانی قناعت ننموده، بلکه دو نوع امنیت دیگر نیز به آن «افزوده است: امنیت از نظر حیثیت و آبروی افراد و از آن بالاتر امنیت در محیط افکار دیگران: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کثیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلا تَجَسَّسُوا وَلا یغْتَبْ بَعْضُکمْ بَعْضًا؛[60]‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمان‌ها گناه است؛ و هرگز [در کار دیگران] تجسّس نکنید؛ و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند».

این نوع چهارم امنیت (امنیت از گمان بد در حقّ دیگران، و امنیت در منطقه ذهن و فکر دیگران) در هیچ‏ یک از قوانین جهان امروز دیده نمی شود، و دلیل آن‏ هم روشن است، زیرا قوانین مادّی هیچ‌گونه ضمانت اجرائی برای چنین حکمی نمی تواند داشته باشد، لذا مجبور است از آن چشم بپوشد.[61]

در احادیث اسلامی نیز دربارۀ اجتناب از سوء ظن نسبت به مؤمنان به‌قدری تأکید شده است که در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم می‌خوانیم: «انَّ اللَّهَ حَرَّمَ مِنَ الْمُسْلِمِ دَمَهُ وَمالَهُ وَعِرْضَهُ وَانْ یظَنَّ بِهِ ظَنَ‏السُّوءِ؛[62] خداوند خون و مال و آبروی مسلمان را بر دیگران حرام کرده، و همچنین گمان بد درباره او بردن‏».

این روایت مخصوصاً از این نظر قابل توجه است که امنیت در جهات چهارگانه (مالی، جانی، آبرویی و فکری) را در ردیف یکدیگر قرار داده و همه را در عبارت واحدی تحریم فرموده است.[63]

گمان بد نه تنها به طرف مقابل و حیثیت او لطمه وارد می‌کند، بلکه برای صاحب آن نیز بلائی است بزرگ، زیرا سبب می‌شود که او را از همکاری با مردم و تعاون اجتماعی بر کنار کند، و دنیایی وحشتناک آکنده از غربت و انزوا فراهم سازد، چنانکه در حدیثی از أمیر مؤمنان علی علیه السلام آمده است: «مَنْ‏ لَمْ‏ یحْسِنْ‏ ظَنَّهُ‏ اسْتَوْحَشَ‏ مِنْ‏ کلِ‏ أَحَد؛ کسی که گمان بد داشته باشد، از همه کس می‌ترسد و وحشت دارد»![64]

اسلام می‌خواهد در جامعۀ اسلامی امنیت کامل حکم‌فرما باشد؛ نه تنها مردم نسبت به یکدیگر تهاجم نکنند؛ بلکه از نظر زبان و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر یکدیگر نیز در امان باشند و هر کسی احساس کند دیگری در منطقه افکار خود، تیرهای تهمت را به سوی او نشانه‏گیری نمی کند و این امنیتی است در بالاترین سطح، که جز در یک جامعه مؤمن و دارای قوانین اسلامی امکان‏پذیر نیست.[65]

ناامنی و نابرابری

بی‌شک ایجاد توازن اجتماعی میان افراد جامعه و تقارن نسبی سطح زندگی انسان‌ها، از اهداف اقتصاد اسلامی است. در بینش دینی، نابرابری‌های ناشی از میزان استعداد، مهارت، ابتکار، تلاش و قابلیت‌های دیگر شخصی، پذیرفتنی است، بلکه‏ برای بقای حیات انسان و جامعه ضروری است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام می‌فرماید: «لَا یزَالُ النَّاسُ بِخَیرٍ مَا تَفَاوَتُوا فَإِذَا اسْتَوَوْا هَلَکوا؛ تا وقتی تفاوتِ [طبیعی] میان انسان‌ها هست، به سوی رشد در حرکتند؛ ولی آنگاه که از هر جهت یکسان شوند، نابود می‌گردند».[66]

اما اگر دامنه نابرابری‌ها به اینجا برسد که عده‌ای، در توزیع منابع اولیه، امکانات زیستی و مشاغل و فرصت‌های اجتماعی بیش از حقّ و توان و استعداد خود مطالبه کنند، در آن صورت جامعه در معرض طغیان‌ها و آشوب‌های شدید اجتماعی قرار می‌گیرد.

قرآن می‌فرماید: «هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنْکمْ مَّنْ یبْخَلُ ... وَإِنْ تَتَوَلَّوْا یسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیرَکمْ؛ آری، شما همان گروهی هستید که برای انفاق در راه خدا دعوت می‌شوید؛ ولی بعضی از شما بخل می‌ورزند ... و هرگاه سرپیچی کنید خداوند گروه دیگری را جایگزین کند».[67]

تعبیر به‏ «یسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیرَکمْ»، اشاره به بروز تنش‌های فوق العاده اجتماعی و سقوط اقوام و ملل دارد و گویای این واقعیت است که بی توجّهی نسبت به تأمین نیاز‌های طبقۀ ضعیف چقدر می‌تواند خطرناک باشد، زیرا سبب پدیدآمدن انقلاب‌های اجتماعی توسط طبقه ضعیف بر ضد طبقه مستکبر شده، طومار زندگی آنان را در هم می‌پیچد و اقوام دیگر را به جای آنان می‌نشاند.

قرآن مجید پس از بیان حکم غنائم جنگی که در ماجرای بنی‌نضیر از باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی و خانه‌ها و اموال دیگر آن‌ها، نصیب مسلمانان شده بود، به فلسفۀ توزیع حساب شده غنائم پرداخته، می‌فرماید: «کی لَایکونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ؛ این به جهت آن است که اموال، میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد [و نیازمندان از آن محروم نشوند]».[68]

در واقع این همان هدف نهایی اقتصاد اسلامی است که ثروت‌ها چه ثروت‌های قبل از تولید و چه ثروت‌های پس از آن تنها در دست ثروتمندان دور نزند، بلکه باید به صورت عادلانه میان همه توزیع شود و هر کس به سهم خود از آن بهره‌مند گردد، زیرا تمرکز و تراکم آن در دست طبقۀ خاصی باعث آسیب‌های فراوان اجتماعی می‌شود و امنیت را متزلزل می‌سازد.[69]

توسل به نیروی انتظامی

اسلام تا آن حدّ به امنیت داخلی جوامع اسلامی اهمیت داده است که توسل به زور و نیروی نظامی را در اختلاف و کشمکش‌های داخلی، در صورتی که شیوه‌های مسالمت‌آمیز اثر بخش واقع نشود، تجویز کرده. در سورۀ حجرات که به یک معنا سورۀ امنیت است در آیۀ 9 می‌خوانیم: «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی‏ فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِی‏ءَ إِلَی‏ أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ‏؛ و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آن‌ها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت [و زمینه صلح فراهم شد]، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می‌دارد».[70]

در تعبیرات این آیه درست دقّت کنید؛ بند بند آن از برنامه‌ریزی دقیق برای پایان‌دادن به هرگونه نا امنی اجتماعی، با استفاده از بهترین روش‌های مسالمت‌آمیز و سرانجام توسّل به زور (اگر روش‌های دیگر مفید واقع نشود) حکایت دارد. بدیهی است مخاطب در این آیه، مجموعۀ جامعۀ اسلامی و یا به تعبیر دیگر حکومت اسلامی است.[71]

سخن آخر: (حکومت مهدوی، زمینه‌ساز صلح و امنیت جهانی)

از جمله ویژگی‌های عصر قیام حضرت مهدی‏ عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف، صلح و آرامش و امنیت‏ عجیبی است که در بین مردم و اقوام و ملل حاکم می‌شود.

خداوند متعال آن زمان را چنین ترسیم کرده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی‏ لَهُمْ وَلَیبَدِّلَنَّهُمْ مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنِی لَایشْرِکونَ بِی شَیئاً وَمَنْ کفَرَ بَعْدَ ذَلِک فَأُوْلَئِک هُمُ الْفَاسِقُونَ؛ خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند وعده می‌دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان‏گونه که به پیشینیان آن‌ها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه‌دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل می‌کند، [آنچنان] که تنها مرا می‌پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت و کسانی که پس از آن کافر شوند، آن‌ها فاسقند».[72]

امنیتی که گهگاه در جهان امروز پیدا می‌شود، زاییدۀ ترسی از سلاح‌های مخوف و وحشت‌زا است. این‏ تعادل وحشت‏ است نه امنیت! این آرامش ناشی از خوف عظیم از عواقب دردناک جنگ است نه آرامش واقعی! لذا هر روز تعادل وحشت به هم خورد پایه‌های این امنیت و آرامش کاذب نیز فرو خواهد ریخت.

آرامش و امنیت در آن روز آمیخته با خوف نیست،[73] بلکه خوف و ترس وحشت از جنگ‌های قبیله‌ای داخلی منطقه‌ای و جهانی از بین‏ می‌رود، و همه احساس امنیت و آرامش می‌کنند.

و اینچنین مردم در سایۀ حکومت صالحان، و صلح و امنیت و آرامش ایجاد شده، خالصانه خدا را عبادت می‌کنند، و بدون دغدغه به پرستش او روی می‌آورند. خلاصه اینکه هدف از آفرینش بشر به طور کامل در عصر ظهور حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف تحقّق خواهد یافت.[74]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
 makarem.ir

منابع:
1. پیام قرآن

2. سوگندهای پر بار قرآن


[1] پیام قرآن، ج‏10، ص24.

[2] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏2، ص441.

[3] همان، ص436.

[4] نهج البلاغه، خطبه 40؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏2، ص442).

[5] غرر الحکم و درر الکلم (ط- الاسلامیه)، ص729، ح50، «باب واو»؛ (پیام قرآن، ج‏10، ص16).

[6] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏72، ص359.

[7] مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول (ط-الاسلامیه)، ج‏10، ص304؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج‏2، ص442).

[8] تعبیر«آمنین» درباره بهشتى ‏ها در 55 دخان و 46 حجر و «آمنون» در 37 نبأ آنجا که مى‏ گوید و هم فى الغرفات آمنون نیز همین حقیقت را دنبال مى‏کند.

[9] دخان، آیه51.

[10] اعراف، آیه49؛ (پیام قرآن، ج‏6، ص219).

[11] تفسیر نمونه، ج‏11، ص95.

[12] «فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُوا مِصْرَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ، و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگی داخل مصر شوید، که انشاء الله در امن و امان خواهید بود!»؛ (سوره یوسف، آیۀ99).

[13] تفسیر نمونه، ج‏10، ص84.

[14] سوگندهاى پربار قرآن، ص327.

[15] بقره، آیه126.

[16] ابراهیم، آیه35.

[17] پیام قرآن، ج‏8، ص287.

[18] سوگندهاى پربار قرآن، ص213.

[19] تفسیر نمونه، ج‏10، ص367.

[20] قریش، آیه4.

[21] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص215.

[22] تفسیر نمونه، ج‏11، ص433.

[23] همان، ص434.

[24] (عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص544.

[25] تصنیف غرر الحکم و درر الکلم (ط-قم)، ص447.

[26] عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص294.

[27] بدین جهت که با توجه به سایر استعمالات «امن» در قرآن و حدیث ممکن است گفته شود که این واژه با مشتقات آن انصراف به امنیت جانى و عرضى دارد و شامل امنیت اقتصادى نمى ‏شود.

[28] من لا یحضره الفقیه (ط- قم)، ج‏3، ص268.

[29] کنز العمال، ج4، ص30، ح9340 و 9341.

[30] همان.

[31] همان.

[32] ر.ک: کافى، ج5، ص153، ح18.

[33] ر.ک: سنن ابن ماجه، ج2، ص749، ح2225 و بحارالانوار، ج76، ص365، ح30.

[34] ر.ک: سوره مطففین، آیات 1- 3 و کافى، ج2، ص 374، ح2 و سنن‏الکبرى‏، ج6، ص 53، ح11166.

[35] المعجم الکبیر، ج8، ص127، ح7576.

[36] کافى، ج5، ص150، ح2.

[37] همان.

[38] همان.

[39] همان.

[40] صحیح مسلم، ج3، ص1155، ح11؛ (در نهایه ابن اثیر مادّه «لقى» در تفسیر تلقّى رکبان مى ‏خوانیم: «هو ان یستقبل الحضرىّ البدوىّ قبل وصوله الى البلد و یخبره بکساد ما معه کذباً لیشترى منه سلعته بالوکس واقلّ من ثمن المثل؛ منظور از تلقّى رکبان این است که افرادى از اهالى شهر برخیزند و به استقبال روستائیانى که اجناسى با خود براى فروش آورده‏‌اند بروند و به دروغ به آنها بگویند که جنس آن‌ها در شهر چندان خریدارى ندارد تا بتوانند ارزان تر از قیمت واقعى از آنان خریدارى کنند).

[41] صحیح مسلم، ج3، ص1155، ح11.

[42] همان.

[43] المعجم الکبیر، ج22، ص382، ح952 و کافى، ج5، ص165، ح6.

[44] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص141.

[45] تفسیر فخر رازى، ج23، ص198 ذیل آیه 28 سورۀ نور.

[46] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل (ط- آل البیت علیهم السلام‏)، ج‏14، ص282.

[47] نور الثقلین، ج3، ص587.

[48] وسائل الشیعه، ج14، ص161، ابواب مقدمات النکاح، باب123.

[49] تفسیر نمونه، ج‏14، ص431.

[50] بقره، آیه217؛ (قرآن و آخرین پیامبر: تجزیه و تحلیل مستدل و گسترده اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچه هاى گوناگون، ص277).

[51] سوگندهاى پربار قرآن، ص214.

[52] پیام قرآن، ج‏10، ص172.

[53] همان، ص167.

[54] الکافی (ط - الإسلامیة)، ج‏7، ص174.

[55] روم، آیه19.

[56] کافی (ط - دار الحدیث)، ج‏14، ص8.

[57] پیام قرآن، ج‏10، ص169.

[58] زندگى در پرتو اخلاق، ص136.

[59] پیام قرآن، ج‏8، ص287.

[60] حجرات، آیه12.

[61] قرآن و آخرین پیامبر؛ تجزیه و تحلیل مستدل و گسترده‌اى درباره عظمت و اعجاز قرآن از دریچه‌هاى گوناگون، ص277.

[62] المحجة البیضاء(ط- قم)، ج5، ص268.

[63] زندگى در پرتو اخلاق، ص138.

[64] عیون الحکم و المواعظ (للیثی)، ص465؛ (تفسیر نمونه، ج‏22، ص187).

[65] پیام قرآن، ج‏8، ص288.

[66] بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏74، ص383.

[67] محمد، آیه38؛ (ر.ک: تفسیر المنیر، ج13، ص465 و تفسیر نمونه ذیل آیه).

[68] حشر، آیه7.

[69] دائرة المعارف فقه مقارن، ج‏2، ص341.

[70] سوره حجرات، آیه 9.

[71] پیام قرآن، ج‏8، ص289.

[72] سوگندهاى پربار قرآن، ص532.

[73] حکومت جهانى مهدى عجّل الله تعالی فرجه الشریف، ص117.

[74] سوگند هاى پر بار قرآن، ص533.

captcha