در دوران سیاه و ظلمانی بنی امیه نه تنها ذکر و بیان فضایل اهل البیت علیهم السلام ممنوع بود و جرم تلقّی میگردید، بلکه دهها هزار منبر در مناطق مختلف کشور پهناور اسلامی برای هتک و جسارت و سبّ و لعن بر علی بن أبی طالب (العیاذ باللَّه) اختصاص داده شده بود. این تبلیغات سوء تا آنجا پیش رفت که مردم فریب خورده نه تنها به نام علی افتخار نمیکردند، بلکه بعضاً آن را نوعی ظلم بر خویشتن میدانستند! شخصی به نزد حجّاج بن یوسف ثقفی، آن جنایتکار کمنظیر تاریخ اسلام رسید و گفت: مادرم به من ظلم کرده است، از او شکایت دارم! حجّاج گفت: چه ظلمی بر تو روا داشته است؟ آن مرد گفت: نام مرا علی گذاشته است!
بنابراین، سالمماندن روایات فضیلت در چنان دوران سخت و تلخی که دوستان جرأت ذکر فضایلش را نداشتند و دشمنان تا حدّ توان در محو آن تلاش کردند، حقیقتاً بیشباهت به معجزه نیست.
شاعری خوشذوق، شعر زیبایی در مورد آن دوران تلخ سروده است؛ می گوید: «أَ عَلَی الْمَنَابِرِ تُعْلِنُونَ بِسَبِّهِ وَ بِسَیفِهِ نُصِبَتْ لَکُمْ أَعْوَادُهَا؛[1] آیا بر فراز منابری که در سایه تلاش و جهاد و شمشیر علی بن أبی طالب در اختیار شما قرار گرفته است، به علی سبّ و ناسزا میگویید؟!».[2]
[با این تفاصیل] احادیث در فضائل امام آنقدر بوده که با همۀ این سختگیریها در دوران بنی امیه، باز هم کتابها از آن پر است و از این پیداست که خداوند سِرّی در وجود این مرد بزرگ گذاشته که باید همه او را بشناسند، وگرنه با این وضع، فضیلتی از او به یاد نمیماند. خیلی روشن است، اگر رئیس شهری بر کسی از اهل آن شهر خشم گیرد و مدتی مردم را از بردن نام وی منع کند، به زودی فراموش میشود. در صورتی که میبینیم از «عبد اللّه بن شداد» نقل شده که حاضرم مرا آزاد بگذارند و از صبح تا شب فضائل علی علیه السلام را برشمارم و سپس گردنم را بزنند.[3] و یا ابن ابی الحدید میگوید: «چه بگویم درباره مردی که دشمنان از حسادت، فضایلش را مخفی نموده و دوستانش از ترس، جرأت ابراز آن را نداشتند، اما امروز فضایلش شرق و غرب عالم را پر کرده است».[4]
در اینجا به سراغ منابع معروف اهل سنت میرویم؛ مبادا کسی تصور کند پیروان این مکتب (شیعه اهل بیت) چیزی از روی تعصب گفتهاند.[5]
علی علیه السلام و فضائلی که قابل شمارش نیست
ابن ابی الحدید میگوید: اگر امام علیه السلام بخواهد فضائل و مناقبی که خداوند به او عطا کرده بشمارد و از تمام فصیحان عرب نیز کمک بگیرد یک دهم آنچه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دربارهاش گفته، نتواند شمرد و منظورم از این مناقب آن اخبار مشهور و معروف مثل حدیث «غدیر»، «منزلت»، «قصه سوره برائت»، «خبر نجوا»، «جریان خیبر» و داستان «لیلة المبیت» و امثال آن نیست. بلکه منظورم اخبار خاصی است که أئمه حدیث نقل کردهاند که به دیگران کمتر رسیده و من در اینجا تعدادی از آنها را که افرادی نقل کردهاند که متهم به دوستی علی علیه السلام نیستند بلکه همه آنها قائلند که دیگران بر او برتری دارند نقل میکنم چه اینکه آنچه از غیر دوستان وی نقل کنند، آرامشبخشتر است. «ابن ابی الحدید» در اینجا 24 حدیث از این احادیث مفصل در 7 صفحه از کتاب خویش مینگارد.[6]
چراغ هدایت
«حافظ ابو نعیم» در کتاب «حلیة الاولیا» از «انس ابن مالک» از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل میکند: «خداوند در مورد علی علیه السلام به من توصیه فرمود که او پرچم هدایت است و نشانۀ ایمان؛ امام دوستان من است و نور تمام کسانی که مرا اطاعت کنند؛ علی علیه السلام فردای قیامت امین و صاحب پرچم من است، و کلیدهای خزائن رحمتم بدست او است».[7]
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَی فِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) عَهْداً، فَقُلْتُ: رَبِّی بَینْهُ لِی، قَالَ: اسْمَعْ یا مُحَمَّدُ، قُلْتُ: رَبِّی سَمِعْتُ، قَالَ: یا مُحَمَّدُ إِنَّ عَلِی بْنَ أَبِی طَالِبٍ رَایةُ الْهُدَی مِنْ بَعْدِکَ وَ إِمَامُ أَوْلِیائِکَ وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِی، وَ هُوَ الْکَلِمَةُ الَّتِی أُلْزِمُهَا عِبَادِی، فَمَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِی، وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِی، فَبَشِّرْهُ بِذَلِک؛ خداوند با من درباره علی علیه السلام عهدی فرمود [و اشاره به مقامات و فضایل علی کرد]، عرض کردم: پروردگارا، آن را برای من بیان کن؛ فرمود: بشنو! علی، پرچم هدایت و پیشوای دوستان من و نور کسانی است که اطاعتم کنند و او کلمهای است که پرهیزکاران را به آن ملزم ساختم، کسی که او را دوست دارد، مرا دوست داشته و کسی که از وی اطاعت کند، مرا اطاعت نموده است. او را به این فضایل بشارت ده».[8]
حبّ علی
«احمد حنبل» در کتاب «فضائل علی» و در «مسند» آورده: پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در شب «عرفه» به مردم فرمود: خداوند بوسیلۀ شما به فرشتگان مباهات کرد و همۀ شما را بخشید، و بهوسیلۀ «علی» بهخصوص مباهات نمود و «علی» را بالخصوص بخشید؛ من دربارۀ خویشاوندانم سخنی به شما میگویم که ایراد ندارد: «أَنَّ السَّعِیدَ کُلَ السَّعِیدِ حَقَّ السَّعِیدِ مَنْ أَحَبَّ عَلِیاً فِی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِه؛ سعادتمند به تمام معنی، و سعادتمند واقعی کسی است که علی را در حیات و پساز مرگ دوست بدارد ...».[9]
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یحیا حَیاتِی وَیمُوتُ مَماتِی وَیسْکُنُ جَنَّةَ عَدنٍ الَّتِی غَرَسْها رَبِّی فَلْیوالِ عَلیاً مِنْ بَعْدِی وَلیوالِ وَلِیهُ وَلیقْتَدِ بِالأَئِمَةِ مِنْ بِعدِی فَإِنَّهُم عِتْرَتِی خُلِقُوا مِنْ طِینَتِی وَرُزِقُوا فَهْماً وَعِلْماً فَوَیلٌ لِلمُکَذِّبِینَ مِنْ أُمَّتِی القاطِعِینَ فِیهِم صِلَتِی لْاأَنالَهُم اللَّهُ شَفاعَتِی؛ کسی که مسرور میشود همچون من زندگی کند و همچون من از دنیا برود و ساکن بهشت جاویدانی شود که خداوند آن را غرس کرده، پس باید علی را بعد از من دوست دارد و دوست او را نیز دوست داشته باشد و به امامان پس از من اقتدا کند که آنها از عترت مناند؛ از باقیماندۀ گل من سرشته شدند و خداوند فهم و دانش به آنان داده است. وای بر کسانی از امت من که آنها را تکذیب کنند و نسبت به من قطع رحم کنند! خداوند هرگز آنها را مشمول شفاعت من نکند!».[10]
سه دلیل سعد بن ابی وقّاص برای ترک دشنام به حضرت علی علیه السلام
در بخش «فضائل الصّحابه» کتاب صحیح مسلم، روایت جالب و تکاندهندهای به نقل از سعد بن ابی وقاص نقل شده است؛ سعد میگوید: به ملاقات معاویه رفتم، معاویه گفت: شنیدهام که تو علی را لعن نمیکنی! چرا علی بن أبی طالب را سبّ و ناسزا نمیگویی؟![11]
سعد در پاسخ، خطاب به معاویه «لعنة اللَّه علیه» گفت: من سه جمله از پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم دربارۀ علی علیه السلام شنیدهام که مانع اجابت تقاضای تو میشود:
الف: هنگامی که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم عازم جنگ تبوک بود و علی را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین کرد، علی از آن حضرت پرسید: چرا مرا در مدینه میگذارید و به همراه خود به جنگ نمیبرید؟ حضرت فرمود: «آیا راضی نیستی که نسبت تو به من همچون نسبت هارون به موسی باشد؛ همانگونه که هارون برادر و جانشین موسی بود، تو هم برادر و جانشین من هستی».
ب: در جنگ خیبر افراد مختلفی برای فتح قلعه خیبر رفتند و ناامید برگشتند تا اینکه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در یکی از شبها فرمود: «فردا پرچم را به مردی خواهم داد که از مبارزه خسته نمیشود و به دشمن پشت نمیکند!»
همۀ اصحاب منتظر بودند تا ببینند منظور حضرت کیست؟ پیامبر نگاهی به اصحاب کرد و همه را از نظر گذراند، امّا علی را ندید، سؤال کرد علی کجاست؟
گفتند: او مبتلی به چشم درد است و مشغول استراحت میباشد.
فرمود: «علی را حاضر کنید!»
علی به خدمت پیامبر آمد؛ حضرت مقداری از آب دهانش را به چشم علی مالید؛ چشم علی به برکت آب دهان پیامبر و به اذن خدا خوب شد و سپس پرچم را به او داد و علی علیه السلام طی ماجرای جالبی قلعۀ خیبر را فتح کرد!
ج: در داستان مباهله، پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به همراه علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام به استقبال مسیحیان نجران رفت و آمادۀ مباهله شد.
سعد پس از بیان مطالب فوق به معاویه گفت: معاویه! آیا با این فضائلی که از پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در مورد علی شنیدهام میتوانم او را لعن کنم؟! معاویه «لعنة اللَّه علیه» ساکت شد و از گفتۀ خود پشیمان گشت.[12]
افضل صحابه
مدارک روشنی در اهل سنت بر داناتر بودن علی علیه السلام نسبت به همۀ صحابه به طور عام داریم که جای انکار نیست، از جمله:
1. حدیث ثقلین که از معروفترین احادیثی است که اهل سنت در کتابهای خود آوردهاند[13] و بهروشنی میگوید: که علی علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام هرگز از قرآن جدا نیستند و قرآن از آنها جدا نمیشود و همه باید به این دو تمسّک جویند و همه میدانیم علوم دین و معارف اسلام از قرآن سرچشمه میگیرد.
2. حدیث معروف «أَقْضَاکُمْ عَلِی؛ قضاوت و داوری علی علیه السلام از همۀ شما بهتر است».[14] شاهد دیگری بر این مقصود است؛ چراکه قضاوت و داوری در مورد احکام اسلام نیاز به احاطۀ علمی به اصول و فروع اسلام دارد، و آن کس که از همه آگاهتر است، داوری او برتر است.
3. حدیث معروف علی علیه السلام که میگوید: «عَلَّمَنِی رَسُولُ اللَّهِ أَلفَ بَابٍ کُلُّ بَابٍ یفْتَحُ [منه] أَلفَ بَاب؛ پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هزار باب علم به من آموخت که از هر باب، هزار باب دیگر گشوده میشود»،[15] دلیل روشنی است بر اینکه: کسی در میان امت از نظر علم و دانش به پای آن حضرت نمیرسد، چراکه این حدیث درباره کسی جز او وارد نشده است.
4. در حدیثی از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در تفسیر آیۀ «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ»[16] میخوانیم که فرمود: «إنّما هو علی؛ علم الکتاب نزد علی بن ابی طالب است».[17]
توجه داشته باشید، که بنا به آیه 40 سورۀ نمل «آصف بن برخیا» که بخشی از علم کتاب را در اختیار داشت «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ»، توانست تخت بلقیس را از یمن به شام آورد، حال فکر کنید کسی که تمام علم کتاب نزد او است چه تواناییهایی دارد.
5. این سخن، معروف است که علی علیه السلام فرمود: «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی؛ هر چه میخواهید از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست دهید». به گفتۀ بزرگان اهل سنت کسی غیر از علی علیه السلام چنین ادعایی نکرد، مگر اینکه رسوا شد.[18]
6. آگاهان از تاریخ اسلام در عصر خلفا میدانند که علی علیه السلام همواره پناهگاه علمی امت بود، تا آنجا که بارها خلیفه دوم این جمله را تکرار کرد: «لَو لَا عَلِی لَهَلَکَ عُمَر».
و در تعبیر دیگری گفت: «اللَّهُمَّ لَا تُبْقِنِی لِمُعْضِلَةٍ لَیسَ لَهَا عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ حَیا؛ خداوندا! هر گاه مشکلی پیش آید و علی علیه السلام برای حل آن نباشد مرا زنده مگذار».
و در تعبیر دیگر: «لَا أَبْقَانِی اللَّهُ بِأَرْضٍ لَسْتَ بِهَا یا أَبَا الْحَسَن؛ ای أبو الحسن! خداوند مراد در سرزمینی که تو در آن نیستی زنده مگذارد».[19]
این مطلب به اندازهای واضح بود که به گفتۀ «ذهبی» در «التفسیر و المفسّرون» این جمله به صورت ضرب المثلی در میان مردم در آمد که هر کجا در مطلبی درمیماندند و شخص مورد نظر برای حلّ مسئله نبود میگفتند: «قضیهٌ و لا أبا حَسنٍ لها؛ این حادثهای است که ابو الحسن برای حل آن نبود».[20]
نخستین مسلمان
حداقل هیجده نفر از صحابه با طرق مختلف این حدیث را از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کردهاند که علی علیه السلام نخستین مردی بود که اسلام را پذیرا گشت و با پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نماز خواند. ما برای اختصار تنها به سه مورد اشاره میکنیم:
1. ابوسعید خدری که از معاریف صحابه است میگوید: پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم دست بر پشت علی علیه السلام زد و فرمود: «یا علی لَکَ سَبْعُ خِصالٍ لایحاجُّکَ فیهِنَّ احَدُ یوْمَ الْقِیامَةِ انْتَ اوَّلُ الْمُؤمِنینَ ایماناً بِاللَّهِ...؛ ای علی! تو هفت ویژگی داری که هیچ کس نمیتواند در مورد آنها در روز قیامت با تو گفتگو کند: نخست اینکه تو اوّلین کسی هستی که ایمان به خدا آوردی [و اسلام را پذیرا گشتی]...».[21]
2. عایشه میگوید: فاطمه دختر محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم این حدیث را برای من نقل کرد که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به او فرمود: «زَوَّجْتُکَ اعْلَمَ الْمُؤمِنینَ عِلْماً وَ اقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ افْضَلُهُمْ حِلْماً!؛ تو را به همسری مردی در آوردم که علمش از همۀ مؤمنان بیشتر، و در پذیرش اسلام از همۀ آنها مقدمتر و حلمش از همه فزونتر است».[22]
3. نسایی محدّث معروف در کتاب السنن از زید بن ارقم نقل میکند که گفت: «اوَّلُ مَنْ اسْلَمَ مَعَ رَسُوْلِ اللَّهِ (ص) عَلِی بْن ابی طالِبِ (ع)؛ نخستین کسی که به پیامبر ایمان آورد علی بن ابی طالب بود».[23]
صدیق اکبر
در «کنز العمّال» از علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: «انا عَبْدُاللَّهِ وَ اخُو رَسُولِهِ وَ انا الصِّدَّیقُ الاکْبَرُ لا یقُولْها بَعْدی الّا کَذّاب مُفْتَرٍ وَ لَقَدْ صَلَّیتُ قَبلَ النّاسِ سَبْعَ سِنینَ؛ منم بنده خدا و برادر رسول خدا، و منم صدیق اکبر، و این سخن را بعد از من [جز من] کسی نمیگوید، مگر دروغگوی افترازننده و من هفت سال قبل از مردم [با رسول خدا] نماز میخواندم».[24]
اشاره به اینکه نخستین کسی که تصدیق پیامبر خدا کرد [از مردان] من بودم، بنابراین شایسته عنوان «صدیق اکبر» منم.
در همان کتاب از معاذ عدویه نقل شده است که میگوید از علی علیه السلام بر منبر بصره چنین شنیدم که میفرمود: «انَ الصِّدِّیقُ الاکبَرُ آمَنْتُ قَبْلَ ان یؤمِنَ ابُوبَکْرٍ وَ اسْلَمْتُ قَبْلَ ان یسْلِمَ؛ منم صدیق اکبر [چراکه] ایمان آوردم پیش از آنکه ابوبکر ایمان آورد، و اسلام آوردم قبل از آنکه او مسلمان شود»![25]
فضیلت غدیر
در صحیح مسلم که از معروفترین منابع دست اول اهل سنت میباشد تا آنجا که مهمّترین صحاح ششگانه محسوب میشود، از زید بن ارقم نقل میکند که گفت: «قامَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یوْماً فینا خَطیباً بِماءٍ یدعی خُمّاً، بَینَ مَکَةَ وَالْمَدینَةِ فَحَمَدَاللَّهَ وَ اثْنی عَلَیهِ، وَ وَعَظَ وَ ذَکَرَ، ثُمَ قالَ: اما بَعْدُ الا ایها النّاسُ فَانَّما انَا بَشَرُ، یوشَکُ انْ یاْتِی رَسُولُ رَبّی فَاجیبُ، وَانّی تارِکُ فیکُمْ ثِقْلَینِ: اوَلُهُما کِتابُ اللَّهِ، فیهِ الهُدی وَ النُّور، فُخُذُوا بِکِتابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِکُوا بِه، فَحَثَّ عَلی کِتابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فیهِ، ثُمَ قالَ وَاهْلِ بَیتی، اذَکِّرُکُمُ اللَّهَ فی اهْلِ بَیتی، اذَکِرُّکُمُ اللَّهَ فی اهْلِ بَیتی، اذَکِرُّکُمُ فی اهْلِ بَیتی...؛[26] رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، در میان ما برخاست و خطبه خواند؛ در محلی که آبی بود که خُم نامیده میشد (غدیر خم) و در میان مکه و مدینه قرار داشت،[27] پس حمد خدا را بجا آورد و بر او ثنا گفت و موعظه کرد و پند و اندرز داد؛ سپس فرمود: «اما بعد؛ ای مردم من بشری هستم و نزدیک است فرستادۀ پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت کنم و من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار میگذارم. نخست کتاب خدا؛ که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید، و به آن تمسک جویید، پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) تشویق و ترغیب فراوانی دربارۀ قرآن کرد. سپس فرمود: و اهل بیتم را به شما توصیه میکنم که خدا را دربارۀ اهل بیتم فراموش نکنید، به شما توصیه میکنم که خدا را درباره اهل بیتم فراموش نکنید، به شما توصیه میکنم که خدا را دربارۀ اهل بیتم فراموش نکنید [اشاره به اینکه مسئولیت الهی خود را در مورد اهل بیت علیهم السلام فراموش نکنید]».[28]
امام علی علیه السلام جان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم
حاکم حسکانی در شواهد التّنزیل از جابربن عبداللَّه نقل میکند که میگوید: از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) شنیدم که به علی (علیه السلام) میفرمود: «مَنْ آذاکَ فَقَدْ آذانی؛ کسی که تو را آزار دهد، مرا آزار داده است».[29]
و در حدیث دیگری از ابن ابی سلمه از أمّ سلمه همسر پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل میکند که میگوید: شنیدم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به علی بن ابی طالب (علیه السلام) میفرمود: «انْتَ اخی وَ حبیبی، من آذاکَ فَقَدْ آذانی؛ تو برادر و حبیب منی، هر کس تو را آزار دهد مرا آزار داده است!».[30]
سپس میافزاید: همین معنی از گروه دیگری مانند عمر و سعد بن ابی وقّاص و ابوهریره و ابن عباس و ابوسعید خدری نقل شده است.[31]
و نیز در حدیث دیگری از علی بن ابیطالب علیه السلام نقل میکند درحالیکه به موی خود اشاره کرده و در دست گرفته بود فرمود: «رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم این حدیث را برای من بیان کرد، درحالیکه موی خود را به دست گرفته بود» و فرمود: «مَنْ آذی شَعرَةً مِنْکَ فَقَدْ آذانی وَ مَنْ آذانی فَقَدْ آذی اللَّهَ وَ مَنْ آذی اللَّهَ فَعَلَیهِ لَعَنَة اللَّهُ؛ کسی که یک موی تو را آزار برساند مرا آزار رسانده، و کسی که مرا آزار رساند خدا را آزار رسانده، و کسی که خدا را آزار رساند لعنت خدا بر او باد».[32]
این احادیث که دانشمندان اهل سنّت تصریح به صحّت سند آن کردهاند به خوبی نشان میدهد که علی علیه السلام همچون جان پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم است؛ عشق به او عشق به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم، و محبّتش، محّبت رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و ایذاء و آزار او، ایذاء و آزار رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم است.[33]
محبوبترین بندۀ خدا
از روایاتی که در کتب معروف و مشهور [اهل سنت] آمده است استفاده میشود که علی علیه السلام نه تنها مورد علاقه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و لطف پروردگار بود؛ بلکه محبوبترین مخلوقات نزد آنها بود. شاهد این سخن، حدیث معروف طَیر (پرنده) است.
ترمذی محدّث معروف در کتابش که به عنوان صحیح ترمذی مشهور است، از انس بن مالک نقل میکند که نزد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم طیری بود، عرضه داشت: «الّلهُمَّ ائْتِنی بِاحَبِّ خَلِکَ الَیکَ یأکُلُ مَعی هذَا الطَّیرَ فَجاءَ عَلِی فَاکَلَ مَعَهُ؛ خداوندا! محبوبترین خلقت را بفرست تا با من از این طیر بخورد، پس علی علیه السلام آمد و با او تناول کرد».[34]
علامه گنجی شافعی در «کفایة الطّالب» بعد از نقل این حدیث میگوید: در این حدیث دلالت واضحی است که علی علیه السلام محبوبترین خلق خدا [بعد از پیامبر اسلام] بود؛ و بهترین دلیل بر این مطلب این است که خداوند دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را مستجاب کرد... بنابراین از بهترین وسائل تقّرب در درگاه الهی، محبّت علی بن ابی طالب، و محبّت کسانی است که او را دوست دارند.[35]
علّامه نسایی از علمای قرن سوم هجری، در کتاب معروفش خصائص نیز این حدیث را با اضافاتی نقل میکند.[36]
از جمله دانشمندان دیگری که این حدیث را در کتب خود نقل کردهاند سبط بن جوزی در تذکره در اسد الغابه و ابن مسعود شافعی در مصابیح السّنه و محبّ الدین طبری در ذخائر العقبی و شیخ سلیمان بلخی قندوزی در ینابیع المودّه، و گروه دیگری که ذکر نام و شرح کلمات آنها به طول میانجامد، هستند.[37]
فضیلت علی علیه السلام در شب معراج
«أنس بن مالک» از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم چنین نقل میکند: «لَمَّا عُرِجَ بی، رَأَیتُ عَلی ساقِ العَرشِ مَکْتُوباً: "لا الهَ الَّا اللَّهُ، محمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، ایدْتُهُ بِعَلِی، نَصَرْتُهُ بِعَلِی"؛ وقتی مرا به معراج بردند، مشاهده کردم که بر ساقه عرش این جملات نوشته شده است: "هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست، محمّد پیامبر و فرستاده خداست، محمّد را به وسیله علی تأیید کردم و به واسطۀ علی او را کمک نمودم"».[38]
حدیث فوق در کتابهای مختلف اهل سنّت آمده است، از جمله می توان به کتابهای زیر اشاره کرد:
1. ذخائر العقبی[39] 2. مناقب خوارزمی[40] 3. فرائد حمّویی[41] 4. خصائص الکبری سیوطی[42] و کتاب های دیگر.[43]
زینت علی علیه السلام
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم به علی علیه السلام فرمود: «یا عَلِی، إِنَّ اللَّهَ قَدْ زَینَکَ بِزِینَةٍ لَمْ یزَینِ الْعِبَادَ بِزِینَةٍ أَحَبَّ إِلَی اللَّهِ مِنْهَا، زَینَکَ بِالزُّهْدِ فِی الدُّنْیا، وَ جَعَلَکَ لَا تَرْزَأُ مِنْهَا شَیئاً، وَ لَا تَرْزَأُ مِنْکَ شَیئاً، وَ وَهَبَ لَکَ حُبَّ الْمَسَاکِینِ، فَجَعَلَکَ تَرْضَی بِهِمْ أَتْبَاعاً، وَ یرْضَوْنَ بِکَ إِمَاما؛ ای علی! خداوند تو را به زینتی آراسته است که بندگانش را به زینتی بهتر از آن نیاراسته است و آن، زینت نیکان در نزد خداست که همان زهد در دنیاست. خداوند تو را چنان قرار داده که چیزی از دنیا گردآوری نمیکنی و دنیا نیز چیزی از تو بر نمیگیرد و نمیکاهد. خداوند به تو محبّت مستمندان را بخشیده و تو را آنگونه قرار داده که از چنین پیروانی خشنود شوی؛ آنها نیز به پیشوایی همچون تو خشنود باشند».[44]
معیار حقّگویی
حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک الصّحیحین با سند صحیح و معتبر حدیث زیر را به نقل از حضرت علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل میکند: «قالَ: بَعَثَنی رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله وسلّم الَی الْیمَنِ فقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ بَعَثْتَنی وَ انَا شابٌّ اقْضی بَینَهُم وَ انَا لا ادْری مَا الْقَضاءُ، فَضَرَبَ صَدْری ثُمَّ قالَ (ص): «اللّهُمَّ اهْدِ قَلْبَهُ وَ ثَبِّتْ لِسانَهُ» فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ، ما شَکَکْتُ فی قَضاءٍ بَینَ اثْنَینِ بَعْدُ؛[45] پیامبر به من مأموریت داد که [جهت تصدّی امر قضاوت] به یمن بروم. عرض کردم: چگونه در بین مردم یمن قضاوت کنم، درحالیکه جوان هستم و تجربۀ قضایی ندارم؟ پیامبر دست بر سینهام نهاد و این دعا را در حق من کرد: «پروردگارا قلبش را هدایت کن، و زبانش را بر حق ثابت بگردان، [تا هم حق را بفهمد و هم حق را بگوید]! "قسم به خدایی که دانه را در دل خاک میشکافد"[46] پس از دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در هیچ قضاوتی شک و تردید نکردم».
طبق این روایت، علی علیه السلام به برکت دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم همواره به درستی قضاوت میکرد و در هیچ موردی دچار شکّ و تردید نمیشد.[47]
دروازۀ حکمت
در صحیح ترمذی آمده است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «انَا دارُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِی بابُها؛[48] من خانۀ دانشم و علی در آن خانه است».
مسلّم است که هر کس بخواهد وارد خانهای شود، باید از در وارد گردد، همانگونه که قرآن مجید در آیه 189 سوره بقره نیز دستور داده است: «وَ أْتُوا الْبُیوتَ مِنْ أَبْوابِها». بنابراین، هر کس میخواهد به خزائن علم و دانش پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم راه یابد، باید از علی علیه السلام آغاز کند، و کلید این گنجینه را از او بطلبد.[49]
معیار شناخت مؤمن از منافق
در حدیث مشهوری از ابوسعید خدری میخوانیم: «منافقان را از طریق عداوت با علی بن ابیطالب و سخنان کینهتوزانهای که نسبت به آن حضرت دارند میتوان شناخت»!
این حدیث را حاکم حسکانی در شواهد التنزیل از سه طریق نقل کرده است.[50]
سیوطی نیز در تفسیر الدرّ المنثور این حدیث را از ابن مردویه و ابن عساکر از ابوسعید خدری نقل کرده است.[51]
و در روایت دیگری از ابن مسعود نقل میکند که میگفت: «ماکُنّا نَعْرِفُ الْمُنافِقینَ عَلی عَهْدِ رَسُوْل اللَّهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) الّا بِبُغْضِهِمْ عَلِی بنَ ابیطالِبٍ علیه السلام؛ ما در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) منافقان را تنها به وسیلۀ بغض و عداوتشان با علی بن ابیطالب علیه السلام میشناختیم».[52]
راویان این حدیث و کتابهایی که در آن نقل شده منحصر به آنچه در بالا آمد نیست؛ جابربن عبداللَّه انصاری و ابوذر غفاری نیز این حدیث را نقل کردهاند.[53]
بزرگترین فضیلت أمیرالمومنین علیه السلام
این سخن را با گفتههایی، از «ابن ابی الحدید» در این زمینه پایان میدهیم. او در ذیل این فراز از خطبه، چنین میگوید: «بدان که توحید و عدل و مباحث شریف الهی [و معارف عقیدتی] جز از کلام این مرد بزرگوار (علی علیه السلام) شناخته نشده و کلمات بزرگان صحابه غیر از او هیچ چیز از این حقایق را تبیین نمیکند. اصولاً هرگز این مفاهیم به فکر آنها خطور نمیکرد، چراکه اگر چنین بود، بیان میکردند و این فضیلت به نظر من بزرگترین فضایل علی علیه السلام است».[54]
به راستی انسان تعجّب میکند که این هم فضائل بیمانند که شرق و غرب جهان را فرا گرفته و کتب روایت و تفسیر و تاریخ را پر کرده؛ چگونه توانست از چنگال این دشمنان سرسخت بگذرد و امروز به دست ما برسد.
این نیست جز یک مشیت و امداد الهی برای روشننگداشتن نور حق در تمام قرون و اعصار و اتمام حجّت نسبت به خلافت و ولایت علی علیه السلام بر تمام نسلها.[55]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. پیام قرآن.
2. آیات ولایت در قرآن.
[1] الملهوف، ص167و168.
[2] آیات ولایت در قرآن، ص358.
[3] اقتباس از شرح ابن ابى الحدید، ج4، ص63- 73؛ (ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن و ترجمه، ج1، ص362).
[4] الغدیر، ج10، ص271؛ پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج1، ص313؛ (قهرمان توحید، شرح و تفسیر آیات مربوط به حضرت ابراهیم (ع) ؛ ص143).
[5] پیام قرآن، ج9، ص228.
[6] ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، نصج2، ص520.
[7] همان، ص521.
[8] ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود این حدیث را از «ابو نعیم اصفهانى» در «حلیة الاولیاء» و «مسند احمد بن حنبل» نقل کرده است. (شرح نهج البلاغه، ج9، ص166)؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج6، ص92).
[9] فضائل الصحابة لابن حنبل، ج2، ص658، ح1121؛ (ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، ج2، ص522).
[10] ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود این حدیث را از «ابو نعیم اصفهانى» در «حلیة الاولیاء» و «مسند احمد بن حنبل» نقل کرده است. (شرح نهج البلاغه، ج9، ص166)؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج6، ص92).
[11] این جمله نهایت مظلومیّت حضرت على علیه السلام و اوج کینه و دشمنى بنى امیّه نسبت به آن حضرت را مى رساند. آنها آنقدر کثیف و خبیث بودند که سبّ و لعن على را با اینکه آن حضرت نزد همه مسلمانان لااقل به عنوان خلیفه چهارم مورد قبول بود، آنقدر رواج دادند که حتّى اگر کسى این کار را نمى کرد مورد مؤاخذه قرار مى گرفت! تعجّب از بعضى برادران اهل سنّت است که از بنى امیّه و در رأس آن ها معاویه با چنین جنایاتى دفاع مى کنند و از این ام الخبائث به «مولاى ما معاویه!» نام مى برند!
[12] صحیح مسلم، ج4، ص187، ح32؛ (آیات ولایت در قرآن، ص207).
[13] صحیح مسلم، ج4، ص1873؛ صحیح ترمذى، ج5، ص662، «باب مناقب اهل بیت النبى»، ح3786؛ سنن دارمى، ج2، ص432، طبع دارالفکر، بیروت؛ مسند امام احمد، ج5، ص182، چاپ دار الصادر، بیروت؛ خصائص نسایى، ص20، طبع التقدم، مصر، (مطابق نقل فضائل الخمسه) ج2، ص54؛ مستدرک الصحیحین، ج3، ص109، (مطابق همان مدرک) و... .
[14] این حدیث را جمعى از حفاظ اهل سنت مانند «ابن عبد البر» در «استیعاب» و «قاضى» در «مواقف» و «ابن ابى الحدید» در شرح نهج البلاغه و «ابن طلحه شافعى» در «مطالب السئول»، (مطابق نقل الغدیر، ج3، ص96) و «ابن عساکر» در «تاریخ مختصر دمشق»، ج17، ص301، آورده اند.
[15] این حدیث را «کنز العمال» در ج13، ص114، حدیث شماره 36372 آورده است.
[16] رعد، آیه۴۳.
[17] مدارک این حدیث را از کتب اهل سنت در احقاق الحق، ج3، ص280 مطالعه فرمایید. در شواهد التنزیل حاکم حسکانى، ج1، ص307 تا ص310، روایاتى در این زمینه آمده است.
[18] «حاکم» در «مستدرک»، ج2، ص466؛ «ابن عبد البر» در کتاب «جامع بیان العلم و فضله»، ج1، ص114؛ «ابن حجر» در کتاب «الاصابه»، ج2، ص509؛ «احمد زینى دحلان» در کتاب «فتوحات مکیه»، ج2، ص377؛ (ترجمه گویا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، ترجمه، ج2، ص570).
[19] مرحوم «علامه امینى» این تعبیرات را از کتب اهل سنت با مدارک دقیق نقل فرموده است. (الغدیر، ج3، ص97، تحت عنوان «آراى صحابه درباره على علیه السّلام»).
[20] التفسیر و المفسّرون، ج1، ص89؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج5، ص616).
[21] این حدیث را ابونعیم اصفهانى در حلیة الاولیاء، ج1، ص66 آورده.
[22] این حدیث را ابن عساکر در تاریخ دمشق در «ترجمه امام على علیه السلام»، ج1، ص244، طبع بیروت، نقل مى کند.
[23] احقاق الحق، ج20، ص475؛ (پیام قرآن، ج9، ص328).
[24] کنز العمال، ج13، ص122، ح36389، چاپ مؤسسة الرّساله، بیروت.
[25] همان مدرک، ص164، ح36497؛ (پیام قرآن، ج9، ص302).
[26] صحیح مسلم، ج4، ص1873.
[27] در پاورقى صحیح مسلم آمده است که غدیر خم سه میل تا جحفه فاصله دارد.
[28] پیام قرآن، ج9، ص62.
[29] شواهد التّنزیل، ج2، ص98، ح777.
[30] همان، ح778.
[31] همان مدرک، ص99.
[32] همان مدرک، ص97، ح776.
[33] پیام قرآن، ج9، ص350.
[34] صحیح ترمذى، ج13، ص170، طبع الصاوى، مصر.
[35] کفایة الطّالب، ص59؛ مطابق نقل احقاق الحق، ج5، ص319.
[36] الخصائص، ص5، طبع تقدّم، مصر.
[37] پیام قرآن، ج9، ص361.
[38] تاریخ بغداد، ج11، ص173؛ به نقل از الغدیر، ج2، ص50.
[39] ذخائر العقبى، ص69؛ به نقل از الغدیر، ج2، ص50.
[40] مناقب خوارزمى، ص254؛ به نقل از الغدیر، ج2، ص50.
[41] فرائد حمّویى، ب46؛ به نقل از الغدیر، ج2، ص50.
[42] خصایص الکبرى، ج1، ص7؛ به نقل از الغدیر، ج2، ص51.
[43] به الغدیر، ج2، ص50 و 51 مراجعه کنید؛ (آیات ولایت در قرآن، ص312).
[44] ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه خود این حدیث را از «ابو نعیم اصفهانى» در «حلیة الاولیاء» و «مسند احمد بن حنبل» نقل کرده است. (شرح نهج البلاغه، ج9، ص166)؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج6، ص92).
[45] مستدرک الصحیحین، به نقل از نور الابصار، ص88. روایت فوق در مستدرک الصحیحین، ج3، ص135 نقل شده است ولى با روایت مذکور کمى تفاوت دارد.
[46] این قَسَم بسیار مهمّ است، بدین جهت در کلمات معصومین علیهم السلام زیاد یافت مىشود. زمانى که دانه در دل خاک مىشکافد، همانند زمانى است که نوزاد به دنیا مىآید، تمام اصول حاکم بر جنین و تولّد آن. در مورد این دانه هم حاکم است.
[47] آیات ولایت در قرآن، ص404.
[48] صحیح ترمذى، ج5، ص637؛ (به نقل از پیام قرآن، ج9، ص272).
[49] آیات ولایت در قرآن، ص460.
[50] شواهد التنزیل، ج2، ص178، ح883- 885.
[51] الدر المنثور، ج6، ص66.
[52] همان.
[53] پیام قرآن، ج9، ص344.
[54] شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج6، ص346؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج3، ص488).
[55] پیام قرآن، ج9، ص346.