قرار گرفتن مسئله جهاد در متن دستورات اسلامى به خاطر تفسیر هاى غلطى که افراد کم اطلّاع براى آن کرده اند گفتگوها [و پرسش های] مخالفان را برانگیخته و دست آویزى به دست آنان داده که[1] چرا اسلام جهاد را تشریع کرده و به مسلمانان اجازه مى دهد به دیگران هجوم ببرند، و آنها را به قتل برسانند؟! آیا جنگ خشونت نیست؟! اگر خشونت است، چرا تجویز شده است؟![2]
[این استنباط نادرست که] «اسلام آیین شمشیر و تحمیل است»، تا آنجا [پیش رفته] که نویسندگان معروفى همچون «مک دونالد» در دایرة المعارف خود چنین تصریح می کند: «نشر اسلام به وسیله شمشیر و زور یکى از واجبات مهمّ دینى هر مسلمان است»![3]
از سوی دیگر بعضى از غرب زده ها اصرار دارند جهاد اسلامى را منحصرا در جهاد دفاعى خلاصه کنند، و با هر زحمتى که هست تمام غزوات پیغمبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم و یا جنگ هاى بعد از آن حضرت را، در این راستا توجیه کنند. در حالى که نه دلیلى بر این مسئله داریم و نه تمام غزوات رسول اللَّه در این معنى خلاصه می شود.[4]
براى پاسخ به این مسائل، لازم است دیدگاه قرآن مجید را پیرامون جهاد به دست آوریم، تا معلوم شود که آیا جهاد اسلامى نوعى خشونت است، یا با رحمت اسلامى سازگار مى باشد؟[5]
و در ادامه به جاى این استنباط هاى نادرست، اهداف جهاد را از قرآن بگیریم، اهدافی که همه منطقى و قابل عرضه کردن به دوست و دشمن است.[6]
مفهوم جهاد
از نظر لغوى به «هرگونه کوشش و تلاش» جهاد مى گویند و در منابع اسلامى نیز در موارد متعددى جهاد به معناى هرگونه تلاش فکرى، بدنى، مالى، و اخلاقى براى پیشبرد مقاصد الهى و انسانى به کار رفته است.
معناى خاصّ و اصطلاح فقهى آن، کوشش نظامى و مسلّحانه، براى حفظ و پیشرفت آیین حقّ است. اکنون باید دید این درگیرى و کوشش نظامى و مسلّحانه مربوط به کجاست؟[7]
دفاع در برابر دشمن
جنگ در اسلام، هیچگاه به عنوان یک ارزش تلقّى نمى شود، بلکه از این نظر که مایه ویرانى، و اتلاف نفوس و نیروها و امکانات است یک «ضدّ ارزش» محسوب مى شود. لذا در بعضى از آیات قرآن، مانند آیه 65 سوره انعام، در ردیف عذاب هاى الهى قرار گرفته است. در آیه مورد اشاره جنگ در ردیف «صاعقه» و «زلزله» و بلاهاى زمینى و آسمانى شمرده شده است. به همین دلیل در اسلام تا آنجا که امکان دارد، از جنگ پرهیز می شود. ولى در آنجا که موجودیت امّتى به خطر می افتد، یا اهداف مقدّسش در معرض سقوط قرار مى گیرد، در اینجا جنگ یک ارزش محسوب مى شود، و عنوان «جهاد فى سبیل اللَّه» به خود می گیرد.[8]
به راستی آیا صحیح است کسى به انسان حمله کند و او از خود دفاع ننماید؟ یا ملتى متجاوز و سلطهگر هجوم بر ملت دیگر ببرند و آنها دست روى دست گذارده نابودى کشور و ملت خویش را تماشا کنند؟!
اصولاً جهاد یکى از نشانه هاى موجود زنده است و یک قانون عمومى در عالم حیات است. تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و گیاه، براى بقاى خود، با عوامل نابودى خود در حال مبارزه اند.[9]
در اینجا تمام قوانین آسمانى و بشرى به شخص یا جمعیتى که مورد هجوم واقع شده حق مى دهد براى دفاع از خویشتن به پا خیزد و آنچه در قدرت دارد به کار برد، و از هرگونه اقدام منطقى براى حفظ موجودیت خویش فروگذار نکند.
این نوع جهاد را، «جهاد دفاعى» مى نامند، جنگ هایى مانند جنگ احزاب و احد و موته و تبوک و حُنین و بعضى دیگر از غزوات اسلامى جزء این بخش از جهاد بوده و جنبه دفاعى داشته است.
هم اکنون بسیارى از دشمنان اسلام، جنگ را بر مسلمین تحمیل کرده اند و سرزمین هاى اسلامى را اشغال نموده و منابع آنها را زیر سلطه خود گرفته اند، حال چگونه اسلام اجازه مى دهد در مقابل آن ها سکوت شود؟![10]
در آیه 39 سوره «حج» که به عقیده بعضى نخستین آیه جهاد است؛ مى خوانیم: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیر؛ به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل گردیده اجازه جهاد داده شده است؛ چراکه مورد ستم قرار گرفته اند، و خداوند براى یارى آنها توانا است».
آیه مورد بحث که به عقیده جمعى از مفسّران «نخستین آیه جهاد است،» پرده از روى یکى از مهمّ ترین فلسفه هاى جهاد برداشته و به مسلمانان که از سوى دشمنان لجوج و بى رحم تحت فشار واقع شده بودند، اجازه قیام مسلّحانه و جهاد را می دهد.
در اینجا هم اجازه جهاد داده شده و هم وعده پیروزى از سوى خداوند. دلیل آن هم این ذکر شده که دشمن جنگ را ظالمانه شروع کرده، و در برابر دشمن سکوت غلط است، چرا که مایه جرأت و جسارت مخالفان و ضعف و نومیدى دوستان است.[11]
قابل توجّه اینکه قرآن مجید در آیه قبل از آن مى گوید: «اِنَّ اللَّهَ یدافِعُ عَنِ الَّذینَ آمَنُوا؛[12]خداوند از مؤمنان دفاع می کند». یعنى این سخن به آن معنى نیست که در آنها گوشه اى بنشینند و دست روى دست بگذارند و منتظر دفاع الهى باشند. بلکه سنّت الهى بر این قرار گرفته که دفاع او از مؤمنان بعد از آن باشد که وظیفه خود در امر جهاد و مقابله با دشمن انجام دهند. پس کسانى به حمایت الهى اطمینان داشته باشند، که وظیفه جهاد را ترک نکنند.[13]
و نیز این نکته قابل توجّه است که در آیه بعد براى تشویق مؤمنان به دفاع مقدس مى گوید: «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ...».[14] اشاره به اینکه دشمن شما را از خانه و لانه خود به جرم ایمانتان به خداوند بیرون کرده، اگر در برابر آنها نایستید، هم دنیاى شما، و هم دین و ایمان و مساجد و معابد شمادر خطراست.
توجّه به این نکته که دستور به جهاد بعد از مسئله هجرت صادر شده، نشان مى دهد که اساس جهاد در اسلام را «دفاع در برابر دشمن» تشکیل مى دهد. چراکه مسلمانان سیزده سال تمام در برابر تمام آزارها و کارشکنى ها و ضرب و جرح ها دست به اسلحه نبردند، شاید دشمن بر سر عقل آید. ولى سرانجام نتیجه این صبر و تحمّل، آوارگى عمومى تحت عنوان «هجرت» و انواع فشارهاى اجتماع و اقتصادى بود، و حتّى بعد از هجرت به مدینه نیز فشارها همچنان ادامه یافت. آیا هیچ عقلى اجازه مى دهد که اهل ایمان بنشینند و بیش از این ناظر بى رحمى و قساوت دشمن باشند؟![15]
لذا پایه جهاد بر اساس در هم شکستن دشمن گذارده شده، و هر انسان عاقلى مى داند سکوت در برابر تهاجم دشمن خوانخوار با هیچ منطقى نمى سازد.[16]
دفاع از آیین حق
در بسیارى از مذاهب انحرافى، جهاد به هیچ وجه وجود ندارد و همه چیز بر محور توصیه ها و نصایح و اندرزها دور مى زند. حتى بعضى هنگامى که می شنوند «جهاد مسلحانه» یکى از ارکان برنامه هاى اسلامى است، در تعجب فرو مى روند که مگر دین مى تواند توأم با جنگ باشد؟!
اما با توجه به اینکه همیشه افراد زورمند و خودکامه و فرعون ها و نمرودها و قارون ها که اهداف انبیاء را مزاحم خویش مى دیده اند در برابر آن ایستاده و جز به محو دین و آیین خدا راضى نبودند، روشن مى شود که دینداران راستین در عین تکیه بر عقل و منطق و اخلاق، باید در مقابل این گردنکشان ظالم و ستمگر بایستند و راه خود را با مبارزه و در هم کوبیدن آنان به سوى جلو باز کنند.
به هر حال از افتخارات ما مسلمانان، آمیختن دین با مسئله «حکومت» و داشتن «دستور جهاد» در برنامه هاى دینى است.[17]
لذا مسئله حفظ موجودیت نظام خداپرستى و آیین حق و عدالت و حفظ افتخارات اصیل و واقعى، روشن ترین هدف جهاد اسلامى است و بیشتر غزوات[18] زمان پیامبر صلى الله علیه و آله نیز به آن باز مى گردد.[19]
قرآن با صراحت مى فرماید: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یذْکرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کثِیراً؛ به کسانى که در معرض ستم و هجوم واقع شوند اجازه داده شده که از خود دفاع کنند، و خداوند بر یاری آنها توانا است * آنها که از وطنشان بدون حق بیرون رانده شده اند، و تنها گناه آنها این بود که مى گفتند پروردگار ما خداست و اگر خداوند جمعى از مردم [متجاوز] را به وسیله مردم [صالح] دفع نکند، صومعه هاى رهبانان و معابد نصارى و کنایس یهود و مساجدى که نام خدا در آن برده می شود [به وسیله عناصر متجاوز] ویران خواهد شد».[20]
و به این ترتیب به هنگامى که حاکمیت ملّى جامعه اسلامى، و استقلال و کیان آنها در برابر دشمنان، به خطر بیفتد، موظّفند بپا خاسته و تا آخرین نفس از خود دفاع کنند.[21]
جالب توجّه اینکه در این آیه دفاع از تمام معابد، یکسان مطرح گردیده است و این خود نشانه دیگرى از روح صلح طلبى واقعى اسلام است. ولى باید توجه داشت که اسلام هرگز با بت پرستى و بت خانه چنین معامله اى را نکرده است؛ نه بت پرستى را دین مى داند و نه بت خانه را یک معبد. بلکه آن را نوعى خرافه، گمراهى، انحطاط فکرى و یا بیمارى اجتماعى می شمرد، که باید به هر صورت اصلاح گردد. لذا اجازه ویران کردن بتکده ها را صادر نموده است.[22]
حمایت از مظلومان
طبیعت جنگ در اسلام، طبیعت دفاعى است.[23] به همین دلیل در تاریخ اسلامى موردى را نمى یابیم که کافران آمادگى زندگى مسالمت آمیز با مسلمین داشته باشند، و اسلام دست رد به سینه آنها زده باشد.[24]
ولى گاه مسائل دفاعى، تهاجم را ضرورى مى سازد؛ هم چون مسئله دفاع از مظلومان در بند، یا به تعبیر امروز، مداخله بشر دوستانه. گرچه در ظاهر شکل تهاجمى دارد، امّا در واقع دفاع از گروهى است که تحت ستم واقع شده اند و جزیى از جامعه بزرگ انسانى هستند و دفاع از آنها، بر سایر انسان هاى متعهّد و مؤمن لازم است.[25]
دشمنى آشتى ناپذیر اسلام با ظلم و فساد سبب شده که در صورت بسته شدن طرق مسالمت آمیز، براى پایان دادن به ستم و تبهکارى جهاد کنند و افراد ضعیف و ناتوان و بى پناه را از چنگال ستمگران برهانند؛ پاره اى از غزوات اسلام نیز داراى این رنگ بوده است.[26]
آیه 75 سوره «نساء» مسلمانان را دعوت به جهاد براى حمایت از مظلومان و مبارزه با ظالمان مى کند، و مى گوید: «وَمالَکمْ لاتُقاتِلُونَ فى سَبیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنا اخْرِجْنا مِنْ هِذِه الْقَرْیةِ الظّالِمِ اهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک وَلیاً وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک نَصیراً؛ چرا در راه خدا و براى رهایى مردان وزنان و کودکانى که [به دست ستمگران] تضعیف شده اند پیکار نمى کنید؟ همان مظلومانى که مى گویند: خدایا! ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند بیرون ببر [و رهایى ببخش] و از سوى خود، براى ما سرپرستى قرار ده، و از جانب خود، براى ما از سوى خود یار و یاورى مقرر فرما»!
به این ترتیب، قرآن از مسلمانان می خواهد که هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم، جهاد کنند، و اصولاً این دو از هم جدا نیستند و با توجه به اینکه در آیه فوق قید و شرطى نیست، این مظلومان و مستضعفان در هر نقطه جهان، باشند، باید از آن ها دفاع کرده نزدیک و دور، داخل و خارج کشور تفاوت نمى کند.
به تعبیر دیگر حمایت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام یک اصل است که باید مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد؛ اسلام اجازه نمى دهد مسلمانان در برابر فشارهایى که به مظلومان جهان وارد می شود بى تفاوت باشند. این دستور یکى از ارزشمند ترین دستورات اسلامى است که از حقانیت این آیین خبر مى دهد.[27]
امروز نیز حکومت اسلامى سر جنگ با کسى ندارد، و تا جنگ بر او تحمیل نشود با کسى پیکار نمی کند، ولى دفاع از مظلومان را جزء وظایف اصلى خویش مى شمرد، و فتنه گرى و ایجاد رعب و وحشت و تضییق و فشار و سلب آزادى از سوى دشمن را نوعى اعلام جنگ می داند و خود را موظّف به دفاع مى شمرد.[28]
بر همین اساس، ما معتقدیم که تمام کشورهاى اسلامى، به هر شکل ممکن، باید به فلسطین مظلوم کمک کنند و شرّ اسرائیل غاصب و ظالم، که هر روز ظلم و جنایت تازه اى می آفریند، و عرصه را بر مسلمانان مظلوم آن دیار تنگ کرده، رفع نمایند. وگرنه بدون شک در پیشگاه خداوند مسؤولیتى بس سنگین خواهند داشت.[29]
برخورد با طاغیان و باغیان
هرگاه دو طایفه، یا دو گروه، یا دو کشور اسلامى، به جان هم بیفتند و با یکدیگر درگیر شوند، وظیفه سایر مسلمین طبق آنچه در قرآن مجید آمده[30] این است که اختلافات آنها را بر طرف نموده و صلح و آشتى را در بین آنها برقرار نمایند. اگر یکى از آنها کوتاه نیامد و دست از ظلم و تجاوز و تعدّى برنداشت و على رغم آمادگى طرف مقابل براى صلح، همچنان به هجوم و یورش خود ادامه داد، از دیدگاه اسلام «باغى» شمرده مى شود. در اینجا اسلام به مسلمانان اجازه مى دهد که به جنگ «گروه باغى» بروند و با او جهاد ابتدایى کنند، هرچند او با ما کارى نداشته باشد و طرف درگیرى ما نباشد.
اسلام نمى پسندد که گروهى بر گروه دیگر ظلم کنند و ما فقط نظارهگر باشیم؛ بلکه به ما دستور می دهد به یارى مظلوم بشتابیم.
این نوع از جنگ، هر چند جهاد ابتدایى محسوب مى شود ولى با هر منطق و عقل سلیمى سازگار است و خشونت به شمار نمى آید؛ بلکه مقتضاى رأفت و رحمت اسلامى نسبت به گروه مظلوم و تحت ستم مى باشد.[31]
تبلیغ دین
یک آیین پاک آسمانى حق دارد به عنوان یک ایدئولوژى نوین از «آزادى تبلیغ» برخوردار گردد، و به صورت طبیعى از طریق روشن ساختن افکار عمومى گسترش یابد. حال اگر منافع نامشروع عوامل خاصّى همچون بت پرستان، به خطر افتاد و براى جلوگیرى از گسترش این دعوت، بپا خاسته و کوشش کردند مردم را در نادانى و بىخبرى نگاهدارند و هیچ راه مسالمت آمیزى براى حلّ این مشکل نبود، اسلام اجازه درگیرى با این عوامل را داده و پیدایش قسمتى از غزوات اسلامى از این قبیل بوده است. در ذیل آیه 40 سورۀ حج[32] نیز اشاره اى به این قسمت شده است، و این موضوع (استفاده از آزادى تبلیغ و گسترش منطقى آیین حق) یکى دیگر از اهداف جهاد اسلامى است.[33]
مردم در همه اجتماعات این حق را دارند که نداى منادیان راه حق را بشنوند، و در قبول دعوت آنها آزاد باشند. حال اگر کسانى بخواهند آنها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صداى منادیان راه خدا به گوش جان آنها برسد و از قید اسارت و بردگى فکرى و اجتماعى آزاد گردند، طرفداران این برنامه حق دارند براى فراهم ساختن این آزادى از هر وسیله اى استفاده کنند.
اگر مسلمانان بخواهند از راه هاى منطقى، دین و آئین خویش را تبلیغ کنند، و آن را به غیر مسلمانان عرضه نمایند، ولى عدّه اى مزاحم آنها شوند، و مانع تبلیغات منطقى و صحیح آنها گردند، و براى این امر مقدّس مانع تراشى کنند، به گونه اى که قلم ها را بشکنند، زبانها را ببرند، و نفس ها را در سینه خفه کنند، اسلام در این مورد نیز به پیروان خویش اجازه مى دهد که براى از بین بردن این موانع و تبلیغ صحیح و منطقى آئین حق - نه تحمیل آن به زور و قدرت شمشیر - دست به جهاد بزنند، و بر دشمنان جاهل و نادان بتازند، و موانع را از سر راه بردارند.
اسلام، هنگامى که به ایران آمد، براى تحمیل عقیده بر ایرانیان پاى به این سرزمین ننهاد، بلکه براى رفع موانع نامعقولى که بر سر راه تبلیغات منطقى اسلام وجود داشت، با لشکریان ایران به مبارزه پرداخت. ولى پس از پیروزى بر لشگر ساسانیان، هرگز مردم را مجبور به پذیرش اسلام نکرد. بدین جهت سالها پس از فتح ایران توسط اسلام، برخى از آتشکده ها روشن بود و تعدادى از مردم بر کیش و آئین سابق خود باقى بودند، هر چند غالب مردم ایران، که افراد باهوشى بودند، دین اسلام را از صمیم دل پذیرفتند و دستورات آن را به جان خریدند.
ساسانیان مانع اصلى تبلیغ اسلام در ایران بودند. اسلام با برداشتن این مانع بزرگ از سر راه مردم، زمینه پذیرش اسلام را توسّط ایرانیان فراهم کرد. بدون شک این نوع[34] تهاجم یعنى گشودن راه براى آزادى تبلیغات منطقى نیز نوعى دفاع در مقابل موانع است، یعنى اگر دشمن مانعى بر سر راه ایجاد کند، اسلام، اجازه درگیرى را با او مى دهد.[35]
بدین ترتیب جنگ با عناصر ناصالح که منافعشان با گسترش آیین حق و عدالت به خطر مى افتد، و براى محو آن بپا خاسته و صف آرایى مى کنند امرى اجتناب ناپذیر است، و مادامى که چنین کسانى در دنیا باشند گروه هاى طرفدار حق و عدالت چاره اى جز این ندارند که «براى دفاع از موجودیت خود و اهدافشان»، در برابر این عناصر ایستادگى کنند.
در حقیقت جنگ به عنوان یک پدیده اضطرارى از طرف عناصر مزاحم به نظام هاى طرفدار خداپرستى و عدالت اجتماعى تحمیل مى گردد»، نه اینکه آنها خودشان آن را خواسته باشند و اسلام هم با وجود آن همه عناصر مخالف و دشمنان لجوج زمان جاهلیت نمی توانست از این موضوع بر کنار بماند.[36]
اصل مقابله به مثل
[در تاریخ صدر اسلام می خوانیم] مشرکان مکه مى دانستند که جنگ در ماه هاى حرام (ذى القعده و ذى الحجه و محرم و رجب) از نظر اسلام جایز نیست به همین دلیل در نظر داشتند مسلمانان را غافلگیر ساخته و در ماه هاى حرام به آنها حملهور شوند. شاید گمانشان این بود، که اگر آنها احترام ماه هاى حرام را نادیده بگیرند، مسلمانان به مقابله برنمى خیزند. آیه 194 سوره بقره به این پندارها پایان داد و نقشه هاى احتمالى آن ها را نقش بر آب کرد و دستور داد اگر آنها در ماه هاى حرام دست به اسلحه ببرند، مسلمانان در مقابل آنها بایستند؛ می فرماید: «الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ؛ ماه حرام در برابر ماه حرام است».
یعنى اگر دشمنان احترام آن را شکستند و در آن با شما پیکار کردند، شما نیز حق دارید مقابله به مثل کنید زیرا: «وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ؛ حرمات،[37] قصاص دارد».
این در واقع یک نوع قصاص است تا هرگز مشرکان به فکر سوء استفاده از احترام ماه حرام یا سرزمین محترم مکه نیفتند.
سپس به یک دستور کلى و عمومى اشاره کرده مى گوید: «فَمَنِ اعْتَدى عَلَیکمْ فَاعْتَدُوا عَلَیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیکمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ؛ هر کس به شما تجاوز کند، به مانند آن بر او تجاوز کنید ولى از خدا بپرهیزید [و زیاده روى نکنید] و بدانید خدا با پرهیزکاران است».
اسلام بر خلاف مسیحیت کنونى که مى گوید: «... هر کس که به رخساره راست تو طپانچه زند رخساره دیگر را به سوى او بگردان»،[38] چنین دستورى نمى دهد. چراکه این دستور انحرافى باعث جرأت و جسارت ظالم و تجاوزگر است. حتى مسیحیان جهان امروز نیز هرگز به چنین دستورى عمل نمى کنند و کم ترین تجاوزى را با پاسخى شدیدتر که آن هم بر خلاف دستور اسلام است جواب می گویند.
اسلام به هر کس حق مى دهد که اگر به او تعدى شود، به همان مقدار مقابله کند. تسلیم در برابر متجاوز مساوى است با مرگ و مقاومت مساوى است با حیات. این است منطق اسلام.[39]
طبق آنچه در این آیه شریفه آمده، اوّلًا: تنها در مقابل کسانى که به مقابله و مبارزه با شما اقدام می کنند، اجازه جنگ داده شده است؛ ثانیاً: در هجوم بر آنها باید به اندازه اى که شرّ و ظلم آن ها دفع مى شود قناعت کنید و پا را فراتر نگذارید؛ و ثالثاً: تقوا و خویشتندارى را، حتّى در میدان جنگ و خونریزى، از دست ندهید و بدانید که خداوند با تقوا پیشهگان است.[40]
محو آثار شرک و بت پرستی
اسلام در عین اینکه آزادى عقیده را محترم مى شمرد و هیچ کس را با اجبار دعوت به سوى این آیین نمى کند، به همین دلیل به اقوامى که داراى کتاب آسمانى هستند، فرصت کافى می دهد که با مطالعه و تفکر آیین اسلام را بپذیرند، و اگر نپذیرفتند، با آنها به صورت یک «اقلیت هم پیمان» (اهل ذمه) معامله مى کند و با شرایط خاصى که نه پیچیده است و نه مشکل با آنها همزیستى مسالمت آمیز بر قرار می نماید. در عین حال نسبت به شرک و بت پرستى، سختگیر است: «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ؛[41] و آنها را (بتپرستانى که از هیچ گونه جنایتى ابا ندارند)، هر کجا یافتید، به قتل برسانید». زیرا شرک و بت پرستى نه دین است و نه آیین و نه محترم شمرده می شود، بلکه یک نوع خرافه و انحراف و حماقت و در واقع یک نوع بیمارى فکرى و اخلاقى است که باید به هر قیمت که ممکن شود آن را ریشه کن ساخت.
کلمه آزادى و احترام به فکر دیگران در مواردى به کار برده مى شود که فکر و عقیده لااقل یک ریشه صحیح داشته باشد. اما انحراف و خرافه و گمراهى و بیمارى چیزى نیست که محترم شمرده شود و به همین دلیل اسلام دستور مى دهد که بت پرستى به هر قیمتى که شده است حتى به قیمت جنگ، از جامعه بشریت ریشه کن گردد. بت خانه ها و آثار شوم بت پرستى اگر از طرق مسالمت آمیز ممکن نشد با زور ویران و منهدم گردند.
آرى اسلام مى گوید باید صفحه زمین از آلودگى به شرک و بت پرستى پاک گردد و به همه مسلمین نوید مى دهد که سرانجام توحید و یکتا پرستى به تمام جهان حاکم خواهد شد و شرک و بت پرستى ریشه کن خواهد گشت.[42]
خاموش کردن فتنه
خداوند در آیه شریفه 193 سوره بقره مى فرماید: «وَ قاتِلوُهُمْ حَتَّى لا تَکونَ فِتْنَةٌ وَ یکونَ الدّینُ لِلَّهِ؛ با آنها پیکار کنید، تا فتنه [و بت پرستى، و سلب آزادى از مردم] باقى نماند، و دین مخصوص خدا گردد».
فتنه در آیۀ مورد بحث را به هر معنى تفسیر کنیم، خواه به معنى ایجاد فساد، یا شکنجه کردن مؤمنان، و شرک و بت پرستى آمیخته با تحمیل عقیده بر دیگران، و خواه به معنى تلاش براى گمراه ساختن و فریب و نیرنگ مؤمنان، هرچه باشد، نوعى تهاجم از سوى دشمن حساب مى شود. بنابراین جهاد در مقابل آن نیز شکل دفاعى به خود مى گیرد.
قابل توجّه اینکه در آیه 191 سوره «بقره» مى خوانیم: وَاقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثِقِفْتُمُوهُمْ وَاخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیثُ اخْرَجُوکمْ وَالْفِتْنَةُ اشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ؛ آنها را هر جا یابید به قتل برسانید و آنها را بیرون کنید از آنجا که شما را بیرون ساختند، و فتنه از جنگ و کشتار هم بدتر است».
این آیه با توجّه به آیه قبل از آن که سخن از مشرکان مهاجم مى گوید[43] به روشنى دعوت به پیکار و کشتار کسانى مى کند، که بر مسلمانان تاخته بودند و آنها را از خانه و لانه خود بیرون کرده و از هیچ جنایاتى ابا نداشتند، مخصوصاً مسلمانان را براى تغییر دینشان پیوسته در فشار مى گذاشتند و حتّى شکنجه مى دادند. قرآن نه تنها پیکار با این گونه افراد را مجاز بلکه واجب مى داند.[44]
اگرچه در بعضى از احادیث و کلمات جمعى از مفسّران «فتنه» به معنى شرک و بت پرستى تفسیر شده است، ولى قرائن موجود در آیه و آیات قبل و بعد از آن به خوبى نشان مى دهد که هر شرک و بت پرستى منظور نیست؛ بلکه منظور اعمالى همچون اعمال مشرکان مکه است که پیوسته مسلمانان را براى تغییر آیینشان در فشار مى گذاشتند.
در تفسیر المنار مى خوانیم که در معنى آیه چنین می گوید: «حَتّى لاتَکونَ لَهُمْ قُوَّة یفْتِنُونَکمْ بِها وَ یؤذُونَکمْ لَاجْلِ الدّین وَ یمْنَعُونَکمْ مِنْ اظْهارِهِ اوِ الدَّعْوَةِ الَیهِ؛ پیکار با آنها را ادامه دهید تا قدرت بر شکنجه کردن و آزار دادن شما براى تغییر دین و جلوگیرى از اظهار اسلام و دعوت به سوى آن نداشته باشند».[45]
به یقین یک چنین فتنه و سلب آزادى و شکنجه و فشار براى تغییر عقیده و آیین خدا از کشتار هم بدتر است. بنابراین جمله «وَ یکونَ الدّینُ کلُّه لِلّهِ» اشاره به این خواهد بود که رفع فتنه در این است که هر کس آزادانه بتواند خدا را پرستش کند و از هیچ چیز و هیچ کس نترسد، نه اینکه مشرکان بت پرست آزاد باشند تا خانه کعبه را تبدیل به بتکده کنند، و مسلمانان پاک دل توان گفتن «اللَّه اکبر» و «لا اله الا اللَّه» رابه طور آشکار نداشته باشند.
به هر حال آیات 190 و 191 و 193 سوره «بقره» که همه با هم مرتبط است، به خوبى نشان می دهد که خاموش کردن آتش فتنه به عنوان یک هدف براى جهاد اسلامى در واقع جنبه دفاعى دارد و مؤمنان را در مقابل تهاجم فرهنگى و اجتماعى و نظامى دشمنان اسلام حفظ مى کند.[46]
این نوع جهاد ابتدایى مورد قبول عقلا و سایر ادیان و مذاهب عالم نیز مى باشد، و سیره عقلا آن را تأیید مى کند. که به دو نمونه آن اشاره می شود:
الف) چند سال قبل که کشور مسلمان بوسنى و هرزه گوین مورد حمله وحشیانه صرب هاى ظالم قرار گرفت، و آنها به تخریب خانه ها و مساجد و مزارع و بیمارستانها و سایر مراکز این کشور اسلامى پرداختند، و از آن بدتر نسل کشى گسترده اى را آغاز کردند، اتحادیه اى در کشورهاى اروپایى تشکیل شد تا درباره این فتنه چاره اى بیندیشند. آنها در نهایت به این نتیجه رسیدند که براى دفع این فتنه چاره اى جز تهاجم نظامى و درگیرى با صرب ها ندارند. بدین منظور به آنها حمله کرده و فتنه را خاموش نمودند.
ما در اینجا به انگیزه هاى اتحادیه مذکور کارى نداریم که امور معنوى و کمک به مسلمانان بوده، یا جلوگیرى از مشکلاتى که در آینده دامنگیر خود آن ها خواهد شد، یا امور دیگر. ولى به هر حال آنها این جهاد ابتدایى و هجوم نظامى را براى سرکوب فتنه صربها صحیح دانسته و انجام دادند و بقیه عقلاى جهان نیز کار آنها را تأیید کردند.
ب) نمونه زنده تر، جنگى است که سابقاً در افغانستان رخ داد. ما شاهد بودیم که طالبان پس از تسلّط بر این کشور شروع به کشت وسیع خشخاش نمود تا کشورهاى همسایه و خاورمیانه، بلکه سراسر جهان را آلوده کند. علاوه بر آن، دست به جنایات بى سابقه اى در داخل افغانستان زد و براى مردم این کشور و سایر جهانیان تبدیل به یک فتنه خطرناک شد. در اینجا اگر براى ختم این غائله و دفع این فتنه، شوراى امنیت سازمان بینالملل، نیرویى تشکیل می داد تا با حمله به افغانستان، مردم مظلوم آن کشور و همه مردم جهان را از شرّ طالبان نجات دهد، بدون شک کار پسندیده و مورد قبول همه عقلاى جهان بود. و اگر مردم جهان در داستان افغانستان به آمریکا معترض بودند، براى این بود که کشور متجاوز با سابقه بدى که از خود به جاى گذاشته، جاى هیچ حسن ظنّى را باقى نگذاشته و مردم مى دانند که او براى دفع فتنه پاى به این سرزمین ننهاده، بلکه به دنبال مطامع خویش مى باشد.[47]
سخن آخر: (اهداف جهاد مبتنی بر نظریۀ فطرت)
از آنچه در بالا در مورد اهداف جهاد آمد روشن مى شود که اسلام جهاد را با اصول صحیح و منطق عقل هماهنگ ساخته، و هرگز آن را وسیله سلطه جویى و کشورگشایى و غصب حقوق دیگران و تحمیل عقیده، و استعمار و استثمار قرار نداده است.[48] چراکه اصولًا عقیده تحمیلى در اسلام ارزشى ندارد. اگر اسلام طرفدار تحمیل عقیده و توسّل به زور و شمشیر براى پیشرفت اهدافش بود، قانون احکام اهل ذمّه و همزیستى مسالمت آمیز معنایى نداشت.[49]
در حقیقت «جهاد» یک امر فطرى است. چراکه هرکس با فطرت خود درک مى کند که در مقابل تهاجم دشمن باید از خود دفاع کند؛[50] لذا همه عقلاى جهان آن را قبول دارند، و به آن عمل می کنند. آیا هیچ عاقلى اجازه می دهد که انسان در مقابل هجوم دشمن تسلیم شود، تا مسلّط بر جان و مال و ناموس او گردد؟ هرگز! بلکه تمام عقلاى همان منطق بازدارنده قرآن را توصیه مى کنند.[51]
در واقع جهاد مربوط به مواردى است که دشمن جنگ را بر امّت اسلامى تحمیل مى کند، یا آزادی هاى خداداد را از او مى گیرد، یا می خواهد حقوق او را پایمال کند، و یا ظالمى گلوى مظلومى را مى فشارد، که بر مسلمانان واجب است به یارى مظلوم بشتابند، هر چند منتهى به درگیرى با قوم ظالم شود.[52]
با همۀ این تفاسیر مى دانیم دشمنان اسلام مخصوصاً ارباب کلیسا و مستشرقان مغرض با تحریف حقایق، سخنان زیادى بر ضد مسئله جهاد اسلامى ایراد کرده اند و اسلام را متهم به خشونت و توسل به زور و شمشیر براى تحمیل عقیده ساخته اند و به این قانون اسلامى سخت هجوم برده اند.
به نظر مى رسد وحشت آنها از پیشرفت اسلام در جهان، به خاطر معارف قوى، و برنامه هاى حساب شده، سبب شده است که از اسلام چهره دروغین وحشتناکى بسازند، تا جلو پیشرفت اسلام را در جهان بگیرند.[53]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. آیین رحمت
2. تفسیر نمونه
[1] اسلام در یک نگاه، ص95.
[2] آیین رحمت، ص63.
[3] روح الدین الاسلامى، ص376؛ (اسلام در یک نگاه، ص95).
[4] تفسیر نمونه، ج2، ص26.
[5] آیین رحمت، ص63.
[6] تفسیر نمونه، ج2، ص26.
[7] اسلام در یک نگاه، ص96.
[8] آیین رحمت، ص77.
[9] تفسیر نمونه، ج2، ص26.
[10] همان، ص28.
[11] پیام قرآن، ج10، ص296.
[12] سوره حج، آیه 38.
[13] پیام قرآن، ج10، ص297.
[14] سوره حج، آیه 40 .
[15] پیام قرآن، ج10، ص297.
[16] همان، ص318.
[17] تفسیر نمونه، ج2، ص26.
[18] جنگ هایى که پیامبر شخصاً فرماندهى آن ها را بر عهده داشت.
[19] اسلام در یک نگاه، ص98.
[20] سوره حج، آیه 39 و 40.
[21] اسلام در یک نگاه، ص99.
[22] همان، ص100.
[23] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص145.
[24] پیام قرآن، ج10، ص321.
[25] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص145.
[26] اسلام در یک نگاه، ص100.
[27] تفسیر نمونه، ج2، ص29.
[28] پیام قرآن، ج10، ص322.
[29] آیین رحمت، ص74.
[30] این دستور زیبا و انسانى در آیه شریفه نهم سوره حجرات آمده است.
[31] آیین رحمت، ص75.
[32] «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیراً؛ و اگر خداوند جمعى از مردم [متجاوز] را به وسیله مردم [صالح] دفع نکند، صومعه هاى رهبانان و معابد نصارى و کنایس یهود و مساجدى که نام خدا در آن برده مى شود [به وسیله عناصر متجاوز] ویران خواهد شد».
[33] اسلام در یک نگاه، ص100.
[34] آیین رحمت، ص76.
[35] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج2، ص145.
[36] اسلام در یک نگاه، ص96.
[37] «حرمات» جمع «حرمه» به معنى چیزى است که باید آن را حفظ کرد و احترام آن را نگه داشت، و حرم را از این جهت حرم گفته اند که جاى محترمى است و هتک آن جایز نیست، و اعمال نامشروع و قبیح را از این جهت حرام می گویند که ممنوعیت دارد، همان گونه که در مورد حرم، یا ماه حرام بعضى اعمال ممنوع است.
[38] انجیل متى، باب پنجم، شماره 39.
[39] تفسیر نمونه، ج2، ص33.
[40] آیین رحمت، ص65.
[41] سوره بقره، آیه191.
[42] تفسیر نمونه، ج2، ص29.
[43] «وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِین؛ و در راه خدا، با کسانى که با شما می جنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید، که خدا تعدى کنندگان را دوست نمی دارد». سوره بقره، آیه 190.
[44] پیام قرآن، ج10، ص319.
[45] المنار، ج2، ص211.
[46] پیام قرآن، ج10، ص320.
[47] آیین رحمت، ص73.
[48] تفسیر نمونه، ج2، ص29.
[49] آیین رحمت، ص78.
[50] دائرة المعارف فقه مقارن، ج1، ص77.
[51] همان، ص65.
[52] همان، ص78.
[53] تفسیر نمونه، ج2، ص30.