حوزه های علمیه و مراجع معظم تقلید و علماء همواره در صف مقدس مبارزه با دیکتاتوری پهلوی قرار داشته و در این مسیر گام برداشته اند.[1]
یکی از این مبارزان انقلابی آیت الله العظمی مکارم شیرازی است که مبارزه خود را از ابتدای دهه40 آغاز نمود و در خرداد 1342 نیز توسط حکومت شاه مدتی زندانی شد و پس از آزادی، مبارزات خود را از سر گرفت.[2]
معظم له بعد از قیام19دی 1356 در قم، به اتهام«اقدام علیه امنیت و اخلال در نظم و آسایش عمومی» در 21 دی ماه همان سال به چابهار و در ادامه به مهاباد و انارک نایین تبعید شد و در مرداد ماه 1357 از تبعید رهایی یافت و با شدت گرفتن حوادث انقلاب به تهران آمد.[3] تا سرانجام در 22 بهمن1357، انقلاب اسلامی ایران که نقطه آغاز آن قیام خونین 15 خرداد 1342 بود با رهبری الهی و هوشمندانه امام خمینی رحمه الله علیه و همراهی دیگر علما به ویژه آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدظله و نیز همراهی آگاهانه و گسترده مردم ایران به پیروزی رسید و زمستان 1357 به بهار بیداری اندیشه های الهی پیوند خورد.[4]
آنچه در این نگاشته فراروی مخاطبان قرار می گیرد، اسنادی است که مبارزات و فعالیت های شبانه روزی عالمی وارسته را با وجود موانع و محدودیت های فراوانی که بر سر راه ایشان پدید می آوردند در معرض دانشنامه نویسان و رجال پژوهان و علاقمندان به مطالعه در تاریخ انقلاب اسلامی قرار می دهد.[5]
اسنادی که گستره ای به وسعت جغرافیای ایران دارد و به فعالیتهای آیتالله العظمی مکارم شیرازی در شهرهای شیراز، آبادان، خرمشهر، تهران، تبریز،اصفهان ... میپردازد، و به خوبی پشتکار این عالم ربانی در جریان نهضت امام خمینی رحمه الله علیه را نشان می دهد. و چگونگی سازماندهی فرهنگی عالمی اندیشمند و نوآور را در عرصه های مختلف تبلیغ، تألیف و تدریس به تصویر می کشد. و خواننده را در جریان مبارزات یکی از فعالترین چهرههای روحانی کشور قرار میدهد.[6]
این نگاشته مروری است بر مبارزات و فعالیتهای معظم له در دهه50 ش که براساس اسناد و منابع مختلف تهیه شده است. به نحوی که خواننده به خوبی در جریان وقایع و رویدادها و سیر مبارزاتی آیت الله العظمی مکارم شیرازی قرار میگیرد.
انتقاد از جنون تسلیحاتی محمدرضاشاه
آیت الله العظمی مکارم شیرازی در خرداد ماه سال 1352 ش برای سخنرانی در مسجد بهبهانی های آبادان دعوت شد که طبق معمول دستور داده شد:« قبلاً از مشارالیه و صاحب مجلس تعهد لازم اخذ و چنانچه خلاف مصالح مملکت اظهار نمود، از منبر رفتن وی جلوگیری و نتیجه را به این ساواک اعلام نمایند.»[7]
معظم له برای سخنرانی دهه پایانی ماه صفر، دوباره به آبادان آمد،[8] که در این نوبت، مجبور به امضای تعهد کتبی گردید.
احضار و تذکر و تعهد، مراحلی بود که آیت الله العظمی مکارم شیرازی از آغاز حرکت تبلیغی خود، بارها با آن روبرو شده و به طور طبیعی بنا بر اظهار صریح گزارشگران ساواک، بر آن« وقعی ننهاده» بود، چرا که در هر فرصت و به فراخور هر موضوع، سخنی پیرامون مسائل انقلابی و انتقاد از وضعیت موجود داشت:
« چرا ظلم و ستم در جهان امروز پایدار است. زیرا شما خواسته اید. درآمد یک ساله کشاورزی، صرف خرید اسلحه و مهمات می شود و هواپیماها که در اثر برخورد موشک از بین می روند، همان درآمدهای کشاورزی است که آتش می گیرد و برکت را از میان برداشته است.»[9]
به همین علت بود که در آذر ماه سال 1353 ش، که دانشگاه جندی شاپور قصد داشت ایشان را برای سخنرانی به دانشگاه دعوت نماید، مورد موافقت اداره کل سوم ساواک واقع نشد.[10]
گزارشات ساواك از سخنان معظم له در خرمشهر
پس از این عدمِ موافقت، آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دهه پایانی ماه صفر سال 1353ش به خرمشهر دعوت شد؛[11] که درباره آن نوشته شد:
« اگر سخنرانی این شخص در چهارچوب فرایض دین اسلام باشد؛ اثر خوبی در اذهان به جای خواهد گذارد. در غیر این صورت، علاوه بر نداشتن سود، ضرر هم دارد.»[12]
این دعوت، در ماه صفر سال 1354ش نیز تکرار شد، که در این نوبت، ساواک خرمشهر ایشان را به عنوان« یکی از وعاظ و نویسندگان مشهور» معرفی کرد.[13]
سخنرانی نوبت بعدی ایشان در خرمشهر، در ایام ماه صفر سال 1355ش، در حسینیه اصفهانی ها بود که درباره آن گفته شد:« ناصر مکارم بعضاً از اقدامات دولت در هنگام سخنرانی مذهبی انتقاد می نماید.»[14]
اعتراض به فقر و فلاکت مردم ایران
نمونه هایی از انتقادات مورد اشاره، چنین است:« روزنامه ها که به اصطلاح پیشروهای اجتماع هستند خرافات را رواج می دهند . مطبوعات ما مثل دکانی می ماند که باید جنسش جور باشد.جوانی از من پرسید چرا این همه گرسنه در دنیا هست. آیا این کار خداست. یا کار دیگران است.راستی آیا این همه آدم گرسنه و جنگ زده که در دنیا هست، تقصیر کیست؟ آیا ما برای جنگ زده های لبنان چه کردیم؟ آیا آن آقای ثروتمند می داند و حتی در همین شاه آباد خرمشهر چه خبر است و چند نفر گرسنه بر بالین می گذارند. این تقصیر خدا نیست. این تقصیر ما و تأثیر نظام اجتماعی غلط ماست. در مجلات خواندم برای یک مهمانی سگانه در تهران، یک شب50 هزار تومان خرج کرده اند و برای سگ ها در آرایشگاه 10 روز نوبت می گیرند؛ آیا این تقصیر خداست.»[15]
« زنی شکایت به علی برد که فرماندارت به مردم ظلم می کند. علی همانجا فرمان عزلش را صادر کرد و فرود ممکن است تا خانه بروم، چند دقیقه طول بکشد و او در این چند دقیقه بیشتر ظلم کند. حال اگر به ادارات مراجعه کنی می گویند برو هفت شنبه بیا. برو یک ماه دیگر بیا، کجاست آن عدل و داد.آدمی که یک ماه و حتی یک روز برایش عذاب است چطور یک ماه بیشتر باید صبر کند.»[16]
یکی از اقدامات اساسی آیت الله العظمی مکارم دام ظله در شیراز؛ راه اندازی صندوق قرض الحسنه ای بود که مرکز آن را مسجد خیرات خان و مسجد کارخانه سیمان نوشته اند.[17]طبیعی بود که راه اندازی این صندوق، مورد حساسیت قرار داشت و درباره آن دستور داده شد:« نامبرده در گزارش خبر، از متعصبین مذهبی بوده و چون امکان دارد وجود چنین بانکی در آینده اشکالاتی تولید نماید...از طریق منابع و سایر امکانات اعمال ور فتار آنان را تحت مراقبت قرار داده و از نتایج حاصله مستمراً این اداره کل را آگاه سازند.»[18]
نکوهش تقليد كوركورانه از غرب براي تجدد!
آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تیرماه 1353ش به شیراز رفت و در مسجد ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف پیرامون آزادی سخنرانی نمود:« ...چقدر پر لذت است که انسان یا حیوان، از این اسارت و بردگی برهد و چه شیرین گفته شاعر معاصر که می گوید:
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نیکوست حال مرغی کز قفس رهیده باشد
پروبال ما شکستند و در قفس گشودند چه رها، چه بسته مرغی که پرش بریده باشد.[19]
« بشر عصر ما خیال می کند یک انسان آزاده ای است، اما وقتی فکرش را می کند شاید اسیری در تمام دوران تاریخ به شدت اسارت عصر و زمان ما نبوده است.حتی در انتخاب نوع لباس، بشر در عصر ما آزاد نیست. زندانها برای خودش آماده کرده. زندان های فکری، زندان های اخلاقی، زندان های اقتصادی، سیاسی، خانوادگی و حتی زندان به نام لباس، زندانی بشر را احاطه کرده است... در استعمار فکری جوامع بعد از ده یا بیست سال ممکن است آزاد شوند؛ اما بدبخت جمعیتی که افکارش مستعمره دیگران بشود.این جمعیت به آسانی نجات پیدا نمی کند. همین زنجیری است که ما به دست خود به گردن خود می گذاریم. می گوئیم هفت هزار سال سابقه تاریخی داریم ملت هایی هم هستند که چهارصد سال سابقه تاریخ دارند اما در بست در اختیار بیگانه ایم. ای ایرانی، ای مسلمان، چشم و گوشت را باز کن در انتخاب نوع زندگی از عقلت استفاده کن نه از تقلیدهای کورکورانه.»[20]
اعتراض به اختناق و خفقان در دوران پهلوی
ایشان در جلسه ی دیگر با محمل قرار دادن فرمان امیرالمومنین علیه السلام به مالک اشتر اختناق موجود را هدف قرار داده و بیان نمود:« ...از جمله دستوری که امام علی علیه السلام به مالک اشتر داد این بود که فرمود: ای مالک به تو سفارش می کنم که در شبانه روز یک ساعت را معین کنی و به مردم اعلام کن که این ساعت وقت آزادی بیان و خواسته های آنان از من است. تمام اطرافیان، نوکرها، پیشخدمت ها و بادمجان دور قاب چین ها را از خودت دور کن و در را باز بگذار و به مردم بگو بیایند حرف هایشان را پوست کنده بگویند....اگر می خواهی حکومت ریشه دار داشته باشی و اگر می خواهی بر قلب ها و دلهای مردم حکومت کنی باید به مردم آزادی بیان بدهی تا مردم درددل ها را بیان کنند. اگر غیر از این بود پایه های حکومت تو لرزان و زندگی تو در خطر است...»[21]
این صراحت لهجه، موجب گردید تا به ساواک شیراز دستور داده شود:« شخص مورد نظر احضار و به وی تذکر داده شود که در بالای منبر صرفاً به مسائل مذهبی پرداخته و از عنوان نمودن مطالب غیر واقعی اجتناب کند، در غیر این صورت از منبر رفتنش جلوگیری می گردد.»[22]
تشجیع مردم در مبارزه علیه رژیم پهلوی
موضوع سخنرانی ایشان در تیرماه 1354 ش در مسجد نو[23] و مسجد قائم شیراز[24] در زمانی که مبارزات مسلحانه در سطح کشور علنی تر شده و دستگیری و شکنجه را به دنبال داشت، بهره گیری از فداکاری مسلمانان صدر اسلام، با هدف تشجیع مبارزان بود:« یکی از یاران حضرت علی علیه السلام در مقابل دستگاه جبار بنی امیه به پا خواست و خود را از دوستان حضرت علی علیه السلام ، یعنی حق و آزادی معرفی نمود. این مرد به دست طرفداران بنی امیه به دار آویخته شد. قبل از اینکه در بالای دار شربت شهادت بنوشد، قسم یاد کرد که ناراحت نیست و احساس دردی نمی کند. بله این اراده آهنین و ایمان به خداست که انسان در موقع زجر احساس ناراحتی نمی کند.»[25]
و در جلسه ی دیگر، امکان پیروزی اقلیت بر اکثریت را با مطرح نمودنِ پیروزی ویت کنگ ها مطرح نموده و فرمود:« برای مسلمانان، جنگ ویتنام یک عبرت است، وقتی ویت کنگ ها وارد سایگون می شوند، اول دستور می دهند کلیه اماکن فساد و کاباره ها، رستوران ها و کلیه وسایل استعمار و استثمار از بین برود.ببینید یک کشور قدرتمند با آن پیشرفت صنعت در برابر ده میلیون جمعیت بدون هیچ چیز به زانو در می آید و بارو بنه را می پیچد و می رود.»[26]
سانسور شدید مطبوعات به سبک ساواک
آیت الله العظمی مکارم شیرازی، تمامی وقت و همت خود را با شیوه های مختلف و در سطوح متفاوت وقف آگاهی بخشی به جامعه کرده و در این راه پیگیری و استقامت مثال زدنی داشت.
در سال 1352 با اینکه ده سال از انتشارات « مجمع علمی نجات نسل جوان» سپری شده بود و در این مدت با ناملایمات متعددی دست و پنجه نرم کرده بود در نامه ای خطاب به سید محمد موسوی واعظ نوشت:«...مدتی است دست به تأسیس مرکزی برای مطالعات اسلامی و نجان جوانان از چنگال فساد اخلاق و انحراف فکری زده ایم...اکنون که مرکزی برای آن ساخته ایم و تصمیم گرفته ایم برای روشن ساختن وضع حقوقی آن، آن را به ثبت برسانیم، متأسفانه با عدم موافقت ساواک مواجه شده ایم..»[27]
در جریان پیگیری این نامه، رئیس ساواک قم با آیت الله شریعتمداری دیدار کرد و در گزارش این ملاقات نوشت:« روز جمعه15/3/1352 برابر قرار تلفنی با آیت الله شریعتمداری ملاقات به عمل آمد. ایشان اظهار داشتند با توجه به اینکه نامبرده و تمام افرادی که با وی در این زمینه همکاری دارند. از طرفداران خمینی بوده و در نظر دارند محل موصوف را در پوشش تبلیغات اسلامی، پایگاهی به منظور اجرای برنامه های سوء خود قرار دهند اعطای چنین مجوزی به مصلحت نمی باشد زیرا چنانچه منظور مکارم فعالیت در جهت تبلیغات اسلامی مفید است می تواند مقالات خود را به وسیله مجله مکتب اسلام که شعباتی نیز دارد منتشر نماید.»[28]
بر اساس این گزارش در تاریخ 1/5/1352 ش گردش کاری تهیه گردید که در آن نوشته شد[29]:« به سازمان اوقاف اعلام گردد: تأسیس خیریه نجات نسل جوان، از نظر این سازمان به مصلحت نمی باشد.»[30]
پس از گذشت حدود دوسال از این جریان، در مهرماه سال 1354 ش نشریه ای تحت عنوان« فلسفه شهادت» به قلم آیت الله العظمی مکارم شیرازی منتشر شد که به «مدرسه الامام امیرالمومنین علیه السلام» منتسب و درباره آن نوشته شد:« مدرسه مذکور به نام مرکز مطالعات اسلامی و نجات نسل جوان خوانده می شود.»[31]
مبارزی که ساواک را خسته کرد
در این موقع آشکار شد، آیت الله العظمی مکارم شیرازی برای چاپ نشریات نسل جوان، اقدام به تهیه ی ساختمان و چاپخانه ای نموده و تقاضای ثبت موسسه ای تحت عنوان«موسسه خیریه جمعیت مرکز مطالعات اسلامی و نجات نسل جوان» را داده که به علت مخالفت ساواک، این موسسه را به نام« مدرسه الامام امیرالمومنین» نامیده[32] و « نشریاتی تحت عنوان، مدرسه الامام امیرالمومنین(ع) درس عقاید و مذاهب» منتشر نموده است[33]؛که این اقدام باعث احضار مجدد ایشان گردید:
« نامبرده بالا را احضار و ضمن بازگو کردن اقدامات او در زمینه انتشار نشریه مورد بحث بدون کسب مجوز و دایر نمودن مدرسه و عنوان مطالب خلاف برای طلاب علوم دینی و توزیع نشریه مذکور در بین آنها به وی شدیداً تذکر و یادآوری شود که اقدام او در زمینه انتشار نشریه مذکور بدون کسب مجوز قانونی است و در این نشریه مطالب خلاف مصالح مملکتی درج شده که مسئولیت آن مستقیماً به عهده او می باشد و چنانچه مجدداً چنین نشریاتی را بدون کسب اجازه از مقامات صلاحیت دار منتشر و در بین طلاب علوم دینی و دیگران توزیع نماید یا در کلاس درس طلاب خود، مطالبی مشابه نشریه مزبور ایراد نماید به شدیدترین وجه در مقابل اقدامات خلاف او عکس العمل نشان داده خواهد شد و این آخرین اتمام حجتی است که با وی در زمینه فعالیت های تحریک آمیزی که دنبال می کند می شود و بعداً هیچگونه عذر و بهانه ای پذیرفته نخواهد شد...»[34]
بر اساس این دستور، آیت الله العظمی مکارم شیرازی احضار گردیده و در پاسخ به مسائل مورد نظر ساواک فرمود:«...چون استنباط می شود که طلاب علوم دینی در زمینه فکری گرایش های چپی دارند و در بین آنان عقاید مارکسیستی وجود دارد، وی خواسته است با تدریس مفاد این نشریه، ثابت کند که اسلام با کمونیسم مغایرت داشته، از طرف دیگر پاسخ به نوشته ها و نشریات دکتر علی شریعتی داده باشد و اینکه مفاد این نشریه ، شبیه مطالبی است که علی شریعتی در حسینیه ارشاد عنوان می نموده، مورد تأییدش نبوده، در خاتمه خواستار بررسی و مطالعه مجدد مفاد نشریه بوده»[35]
هر مقاله پس از یک ماه در رودخانه ریخته می شود!
در بهمن سال 1352ش برخی از مطالب مجله درس هایی از مکتب اسلام، تحت عناوین« انقلابی که الهام بخش همه انقلاب بود،درباره سخنان رهبر سازمان الفتح هنگام زیارت مقبره حضرت امام حسین(ع) و درباره مسئله فلسطین» مورد حساسیت قرار گرفت و از توزیع مجله جلوگیری شد[36] و بر همین اساس آیت الله العظمی مکارم شیرازی احضار و مورد بازجویی قرار گرفت؛ که درباره آن گفت:« مقاله بالا از سری مقالات بی امضاء بوده که به دفتر مجله وارد شده است.»و زمانی که متن مقاله ارسالی درخواست گردید، پاسخ داد:« لاشه های مطالب هر مقاله، حدأکثر یک ماه برای تطبیق نگاهداری می شود و پس از یک ماه، در رودخانه ریخته می شود و اکنون درست دو ماه از چاپ مقاله مزبور می گذرد...»[37]
این اتفاق در سال 1353 در شماره فروردین ماه تکرار شد. در این شماره در مقاله ای با عنوان« دخالت های ناروا و بی دلیل» ضمن اشاره به اظهار نظر افراد فاقد شایستگی علمی در مسائل مذهبی و دینی، نظرات چند نفر درباره معنای تقیه، یادآور شده و با نادرست شمردن آنها نوشته بود:« تقیه یعنی حفظ مکتب و هدف از عطرات دشمن، با روش های حساب شده، بدون دادن تلفات بی دلیل، یعنی تغییر دادن شکل مبارزه، یعنی آنجا که مبارزه برای گرفتن حق و حفظ اسلام آشکارا ممکن نبود، به شکل سرّی درآید، یعنی همین کاری که ملت فلسطین برای گرفتن حقوق خود انجام می دهند، آیا آنها هنگامی که در قلمرو دشمن نفوذ می کندن، اگر از آنها بپرسند چه کاره اید؟ می گویند:« عضو مسلم سازمان فلسطین هستیم!!»[38]
ساواک در این زمینه دستور داد:« ...اگر مکارم شیرازی تهیه کننده مطلب مندرج در شماره 2 را معرفی نکند، خود او بازداشت خواهد شد.»[39]
و پیگیری این روند منجر شد تا اداره کل سوم ساواک دستور دهد:« به وی(آیت الله مکارم شیرازی) ابلاغ گردد تا شخصاً واگذاری امتیاز مجله مزبور به فرد دیگری را از وزارت اطلاعات و جهانگردی تقاضا نماید، و متعاقب آن مشارالیه تحت مراقبت قرار گیرد.»[40] بر اساس این دستور باز هم آیت الله مکارم شیرازی احضار و مورد بازجویی قرار گرفت.
شهادت آیت ا... سید مصطفی خمینی؛ نقطه عطف پیروزی انقلاب اسلامی
رحلت شهادت گونه ی آیت الله حاج آقا سید مصطفی خمینی فرزند ارشد امام خمینی رحمه الله علیه، نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی و آغاز حرکتی عمومی در سراسر کشور علیه استبداد شاهنشاهی بود.
تلگراف تسلیت معظم له به امام خمینی در پی شهادت آیتالله سیّد مصطفی خمینی
در این موقع و به این مناسبت، تلگراف تسیلتی با امضای 43نفر از روحانیون و مدرسین حوزه علیه قم، خطاب به امام خمینی رحمه الله علیه ارسال شد که آیت الله العظمی مکارم شیرازی نیز یکی از امضاء کنندگان آن بود.
مراسم چهلم آیت الله حاج آقا سید مصطفی خمینی؛ آغاز دوران جدید مبارزات معظم له
بر پایی مراسم چهلمین روز رحلت آیت الله حاج اقا مصطفی خمینی در مدرسه امیر المومنین علیه السلام، که منجر به تظاهرات خیابانی و مداخله پلیس و دستگیری تعدادی از تظاهر کنندگان گردید، آغاز دوران جدیدی در مبارزات آیت الله العظمی مکارم شیرازی بود:[41]
« روز 9/9/1356ش، مطابق با عید غدیر، ناصر مکارم در مدرسه امیر المومنین مجلس ختم برای مصطفی خمینی گرفته بود و این فاتحه به دنبال مطلبی بود که قبلاً روز 8/9/1356 در سر درس خود عنوان نموده بود و گفته بود ما امسال نباید عید بگیریم؛ بلکه باید به مناسبت فوت پسر خمینی عزادار باشیم.»[42]
نقش آیت الله العظمی مکارم شیرازی در قیام 19دی
انتشار مقاله ی مجعول احمد رشیدی مطلق در هفدهم دی ماه سال 1356 ش، با عنوان « استعمار سرخ و سیاه»، که سراسر توهین به امام خمینی رحمه الله علیه ، روحانیت و حوزه های علمیه بود، خشم مردم را برانگیخت. عکس العمل در برابر انتشار این مقاله توهین آمیز در قم، تظاهراتی بود که در روز هیجدهم دی، از مدرسه خان آغاز شد و با رفتن به مدرّس و منزل علماء ادامه یافت. زمانی که جمعیت تظاهر کننده به مدرسه حضرت امیرالمومنین علیه السلام رسید، آیت الله العظمی مکارم شیرازی خطاب به آنان فرمود:
« شما ها با هم همدست و هم زبان باشید، قیام کنید. اگر بمیریم همه با هم بمیریم و اگر زنده باشیم همه با هم زنده باشیم؛ تا دست این حکومت یزیدی را کوتاه کنیم. جوانان مسلمان، ما هم با شما هستیم و از شما جدا نیستیم.»[43]
این تظاهرات در روز نوزدهم دی ماه،مورد حمله نیروهای نظامی و انتظامی قرار گرفت که بر اثر آن، تعداد زیادی از تظاهرکنندگانف کشته و مجروح شدند.
ماجرای تبعید آیت الله مکارم شیرازی پس از قیام 19 دی
آیت الله العظمی مکارم شیرازی در این جریان، یکی از محرکین تشخیص داده شد و بر اساس رأی کمیسیون امنیت اجتماعی! به سه سال اقامت اجباری در چابهار محکوم گردید:[44]
« ناصر مکارم شیرازی فرزند علی محمد ، یکی از روحانیون افراطی قم می باشد که به علت تحریک مردم به تظاهرات ضد میهنی و ایجاد زمینه های اخلال در نظم عمومی، برابر رأی کمیسیون امنیت اجتماعی، به سه سال اقامت اجباری در چاه بهار محکوم و قرار است به آن منطقه اعزام گردد. مراقبت های لازم معمول نتیجه اعلام.»[45]
آیت الله العظمی مکارم شیرازی در 21/10/1356 توسط مأمورین ژاندارمی به شهرستان چابهار اعزام شد[46]:« ناصر مکارم شیرازی که از روحانیون قم می باشد به چابهار تبعید شده...پس از ورود به ایرانشهر و پس از توقف کوتاهی در منزل حاج محصل یزدی و ملاقات با علی خامنه ای و محمد جواد حجتی کرمانی(معممین تبعید شده به ایرانشهر) به اتفاق حاج محصل، به صوب چابهار حرکت کردند...»[47]
متن تلگراف آیت الله العظمی گلپایگانی به معظم له
آیت الله العظمی گلپایگانی رحمه الله علیه پس از این تبعید در تلگرافی خطاب به ایشان نوشت:« جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقای مکارم دامت تأییداته، تبعید جنابعالی موجب تأثر و استنکار شدید می باشد. این جریانات برای جنابعالی و جامعه روحانیت، موجب افتخار و ترفیع درجات معنوی می باشد. امید است به زودی به حوزه علمیه قم مراجعت فرمایید. سلامت و مزید تأییدات عالی را مسئلت دارم.»[48]
شنود محل سکونت در چابهار توسط ساواک
هنوز مدت زیادی از تبعید ایشان سپری نشده بود که حضور افراد و طلابی که برای ملاقات با ایشان و دیگر روحانیون تبعیدی به چابهار می آمدند، به یکی از معضلات امنیتی تبدیل و تقاضای میکروفون گذاری در منزل مسکونی وی مطرح گردید:«...مع الوصف در صورت تصویب مقرر فرمایند به منظور مراقبت بیشتر و دقیق تر از نامبرده بالا در مواقع ضروری و پی بردن به تماس های احتمالی مشارالیه با گروه های برانداز، محل سکونت یاد شده میکروفن گذاری گردد.»[49]
استمرار مبارزات انقلابی در تبعید؛ از چابهار و مهاباد تا انارک اصفهان
آیت الله مکارم با وجود سختی های موجود در دوران تبعید، از فعالیت و مبارزه غافل نبود؛ کما اینکه وقتی شهرداری چابهار خدمات گسترده ای را برای بهائیان آن شهرستان تدارک دید، به صورت کتبی نسبت به این عمل اعتراض نمود[50].به دلیل اعتراضی که ایشان در خصوص تبعید خود به چابهار داشت و همچنین فعالیت های موجود، کمیسیون امنیت اجتماعی قم برای بار دیگر تشکیل جلسه داد و محل تبعید او را به« مهاباد» تغییر داد.[51]
ایشان پس از ورود به مهاباد، برای ادامه فعالیت های فرهنگی و ادامه ی تألیف تفسیر نمونه به این صورت که هر ده روز ، دو نفر از نویسندگان از قم به مهاباد بیایند[52] و هم چنین چگونگی ادامه مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی به برنامه ریزی مشغول گردید.[53]
فعالیت های ایشان تعطیل بردار نبود و به گونه ای بود که ساواک آذربایجان غربی درباره ی آن نوشت:«...از بدو ورود ناصر مکارم شیرازی، نامبرده چند بار با فوزی که یکی از روحانیون افراطی این منطقه است تماس حاصل نموده است..»[54]
و دو روز بعد از این نظریه، گزارش داد:« در چند روز اخیر ناصر مکارم شیرازی یکی از روحانیون افراطی قم در حال اقامت اجباری از چاه بهار به مهاباد منتقل و اسکان داده شده و عده ای از روحانیون افراطی منطقه آذربایجان غربی از جمله نقده و رضاییه به نحو غیر محسوسی با وی در تماس بوده و مشارالیه آنان را به تبانی و اتحاد به ایجاد بلوا و شورش علیه مصالح مملکتی تشویق و ترغیب می نماید...»[55]
تماس های تلفنی مکرر ایشان که توسط ساواک شنود می شد و پیگیری به موقعِ اوضاع و احوال سیاسی و اتفاقات کشور و هدایت برنامه های فرهنگی و اجتماعی، به گونه ای بود که درباره آن نوشته شد:« ناصر مکارم شیرازی در مهاباد نیز بیکار ننشته و از مفاد اخبار استنباط می شود، عوامل وی در تلاش بوده و گزارشات را مشارالیه می رسانند.»[56]
« مکارم شیرازی دستور و آموزش های خود را مرتباً صادر و این تبعید از ارتباط و فعالیت های وی جلوگیری نکرده، چنانچه نامبرده تلفن هم نداشته باشد با ترددهایی که عوامل و در مهاباد دارند ارتباط خود را با پیک انجام خواهد داد. اصلح است مشارالیه به یکی از شهرستان های صعب العبور که فاقد تلفن ماکرویو باشد مانند سردشت، انتقال شود.»[57]
این نظریه مورد موافقت پرویز ثابتی قرار گرفت ودر ذیل آن نوشت:« محل تبعید به سردشت تبدیل شود»[58]
تبعید به انارک نائین
هنوز دستور انتقال ایشان به سردشت عملی نشده بود که درباره افزایش تعداد ملاقات کنندگان با وی گزارش شد و نظریه انتقال او به انارک نائین[59] مطرح گردید:
« ...چنانچه مدتی به همین منوال بگذرد عواقب وخیمی برای امنیت این منطقه در برخواهد داشت. لذا اصلح است یاد شده به مکان دیگری که به شهرهای رضاییه، تبریز، میاندوآب دور تر باشد و از نظر وسایل ارتباط جمعی خصوصاً تلفن در مضیقه باشد منتقل گردید.»[60]
این پیگیری موجب شد تا آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تاریخ7/3/1357 به اتفاق مأمورین ژاندرامری به انارک نائیین منتقل گردد.[61]
حضور در انارک و آغاز فعالیت های مجدد، اولین گزارشی بود که توسط ساواک اصفهان تنظیم گردید:«...به طور کلی در این جلسات، ضمن تفسیر قران و بحث و گفتگو درباره مسائل دینی و مذهبی مطالب و موضوعات تحریک آمیز و مخالف مصالح مملکت نیز عنوان می گردد.»[62]
بازگشت معظم له به قم پس از تبعید
در جریان مکاتبات ایشان و دیگر تبعیدی ها با مراجع تقلید قم، دستور بازگشت آنان به قم بدون در نظر گرفتن قوانین و مقررات طاغوت صادر گردید.[63]
بر همین اساس فرمانداری شهرستان نائین در نامه ای مستند به گزارش گروهان ژاندرامری نوشت؛« آقای ناصر مکارم شیرازی از تاریخ 23/5/1357 بدون اطلاع پایگاه انارک، محل تبعید خود را ترک و به سمت تهران عزیمت نمود.»[64]
در این زمان که شرایط کشور روز به روز و لحظه له لحظه بحرانی تر می شد و حکومت شاهنشاهی در حال سقوط بود، اداره کل ساواک در پی دستور ریاست ساواک، در انمه ای به ساواک اصفهان نوشت:« بفرموده خواهشمند است دستور فرمایید ناصر مکارم شیرازی را که در انارک اصفهان تبعید است در اسرع وقت مرخص نمایند...»[65]
بازتاب این آزادی از طرف هیئت بنی فاطمه، به شرح زیر در روزنامه کیهان مورخه 12/6/1357 تحت عنوان« مراجعت یک روحانی عالیقدر» درج گردید:« بازگشت حضرت آیت الله مکارم شیرازی که از مدرسین طراز اول درس خارج در حوزه علیمه قم هستند به این حوزه مقدسه، برای همۀ مسلمانان کشور، مخصوصاٌ اعضای این هیئت موجب نهایت خوشوقتی است...»
تلگرام به رئیس جمهور فرانسه
حضور آیت الله العظمی مکارم شیرازی در قم، همزمان با خروج امام خمینی رحمه الله علیه از عراق و هجرت به پاریس بود. امضای تلگرافی خطاب به رئیس جمهور فرانسه به همراه 30 نفر دیگر از علماء و روحانیون[66] و واکنش تند نسبت به جریان دیدار آیت الله خویی با فرح پهلوی[67] از جمله اقدامات ثبت شده ایشان در این دوران است. فعالیت های ایشان تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت.
استقبال از امام خمینی رحمه الله علیه و پیروزی انقلاب اسلامی
سرانجام در 12 بهمن1357 امام خمینی رحمه الله علیه به کشور بازگشتند. آیتالله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه نیز صبح 12 بهمن به فرودگاه مهرآباد رفت و در مراسم استقبال از امام خمینی رحمه الله علیه شرکت کرد. سه روز بعد ، در 15 بهمن ، امام خمینی رحمه الله علیه در حکمی مهندس مهدی بازرگان را به نخستوزیری موقت برگزید و مردم نیز با تظاهرات گسترده در سراسر کشور از این انتخاب امام خمینی رحمه الله علیه حمایت کردند.
در نتیجه پس از چند روز مقاوت ارتش و کشتار مردم در شهرهای مختلف در 22 بهمن1357 ارتش اعلام بیطرفی کرد و حکومت پهلوی سقوط کرد.
و اینگونه انقلاب اسلامی مردم ایران که نقطه آغاز آن قیام خونین 15خرداد 1342 بود با رهبری الهی و هوشمندانه امام خمینی رحمه الله علیه و دیگر علمای انقلابی به ویژه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی دام ظلّه و نیز همراهی آگاهانه و گسترده مردم ایران به پیروزی رسید و زمستان 1357 به بهار بیداری اندیشه های الهی پیوند خورد.
سخن آخر:(آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ سلسله جنبان حمایت از نظام و ولایت فقیه)
پس از پیروزی انقلاب اسلامی آیت الله العظمی مکارم شیرازی تمایل چندانی به مسئولیت های اداری و سیاسی نشان نداد و بیشترین فعالیت خود را در امور فرهنگی و تدریس دروس حوزوی متمرکز کرد. ایشان از اعضای اولیه جامعۀ مدرسین حوزل علمیۀ قم است و همواره با دیگر اعضای آن، به مبارزات سیاسی بر ضد رژیم شاه می پرداخته و امضای او در زیر بسیاری از بیانیه ها و اعلامیه های قبل و بعد از انقلاب اسلامی موجود است.
معظم له به عنوان یکی از اعضای مجلس خبرگان در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شرکتی فعال داشته و همواره مردم را به اطاعت از ولایت فقیه و حفظ اسلامیت و جمهوریت نظام دعوت کرده است.ایشان مدتی نیز عضو شورای عالی قضایی بود؛ معظم له پس از رحلت آیت الله العظمی اراکی رحمه الله علیه، با اطلاعیه جامعه مدرسین حوزه علیمه قم از مراجع اعلم شناخته شده و هم اکنون در قم به تربیت طلاب و پاسداش مکتب تشیع مشغول می باشند.
منبع:آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک؛ کتاب دوم.
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک؛ ص7.
[2] از تبعید تا پیروزی؛ص16.
[3] همان.
[4] همان؛ص22.
[5] آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی به روایت اسناد ساواک؛ص7.
[6] همان.
[7] همان؛ سند شماره 38032/ه 1-22/3/1352.
[8] همان؛ سند شماره 38153/ ه 1-30/3/1352.
[9] همان؛ سند شماره8083/ه1-14/1/1353.
[10] همان؛سند شماره2357/323-28/8/1353،بخش ضمائم.
[11] همان؛ سند شماره13162/ه 1-14/12/1353.
[12] همان؛ سند شماره22465/ه 2-24/12/1353.
[13] همان؛ سند شماره12340/ه1-29/11/1354.
[14] همان؛ سند شماره11912/ه 1-20/11/1355.
[15] همان؛ سند شماره 26042/ه2-25/11/1355.
[16] همان؛ سند شماره 26045/ه2-25/11/1355.
[17] همان؛ سند شماره12304/ه-19/3/1352، سند شماره12317/ه-19/3/1352،بخش ضمائم.
[18] همان؛ سند شماره5298/312-27/5/1352،بخش ضمائم.
[19] همان؛ سند شماره9869/ه 1-9/4/1353.
[20] همان؛ سند شماره2129/28/57-11/4/1353.
[21] همان؛ سند شماره2129/28/57-12/4/1353.
[22] همان؛ سند شماره3264/312-18/4/1353.
[23] همان؛ سند شماره2129/28/57-21/4/1354
[24] همان؛ سند شماره2129/28/57-25/4/1354
[25] همان؛ سند شماره8701/ه1-1/5/1354.
[26] همان؛سند شماره8699/ه 1-1/5/1354.
[27] همان؛ سند شماره273/م-29/2/1352 و نامه آیت الله مکارم. بخش ضمائم.
[28] همان؛ سند شماره431/21-20/3/1352.
[29] همان؛ سند گردش کار مورخه 1/5/1352،بخش ضمائم.
[30] همان؛سند شماره4667/312-9/5/1352،بخش ضمائم.
[31] همان؛ سند شماره13194/ه 1-13/7/1354.
[32] همان؛ سند شماره3988/21 ه -18/8/1354.
[33] همان؛ سند گزارش مورخه23/10/1354.
[34] همان؛ سند شماره7975/312-1/11/1354.
[35] همان؛ سند شماره6497/21 ه-29/11/1354.
[36] همان؛سند شماره1839/347-10/11/1352،بخش ضمائم.
[37] همان؛ سند بازجویی؛7/12/1352.
[38] همان؛ سند گزارش مورخه20/1/1353.
[39] همان؛ سند شماره120/21 ه -25/1/1353.
[40] همان؛ سند شماره594/347-7/5/1353، بخش ضمائم.
[41] همان؛ سند شماره5434/21 ه-9/9/1356.
[42] همان؛سند شماره 422/21ه -1/10/1356.
[43] همان؛سند شماره2522/21/ه-19/10/1356.
[44] همان؛سند شماره8003/21-20/10/1356، سند شماره5676/21 ه -21/10/1356.
[45] همان؛ سند شماره7279/312-22/10/1356.
[46] همان؛ سند شماره5702/21-24/10/1356.
[47] همان؛ سند شماره3403/11 ه الف-5/11/1356.
[48] همان؛ سند شماره 699-29/10/1356.
[49] همان؛ سند شماره11380/11/ه-9/11/1356.
[50] همان؛ سند شماره11840/11/ه-22/12/1356.
[51] همان؛ سند شماره10047/21-7/12/1356.
[52] همان؛ سند شماره168/ه-15/1/1357.
[53] همان؛ سند شماره16/ه-6/1/1357، سند شماره43/ه-7/1/1357،سند شماره99/ه -10/1/1357.
[54] همان؛ سند شماره15012/ه-12/1/1357.
[55] همان؛ سند شماره5012/ه 16-14/1/1357.
[56] همان؛سند شماره262/ه-19/1/1357.
[57] همان؛سند شماره389/ه- 22/1/1357.
[58] همان؛ سند شماره25405/ه-26/1/1357، سند شماره1199/312-3/2/1357.
[59] همان؛سند شماره2211/312-26/2/1357.
[60] همان؛ سند شماره1013/ه-23/2/1357.
[61] همان؛سند شماره26231/ه 1-11/3/1357.
[62] همان؛ سند شماره8883/10 ه1-31/4/1357.
[63] همان؛سند شماره9519/10 ه 1-10/5/1357.
[64] همان؛ سند شماره199/م-27/5/1357.
[65] همان؛سند شماره 5783/312-26/5/1357.
[66] همان؛سند شماره199/21 ه-24/7/1357.
[67] همان؛ سند گزارش بدون شماره،30/8/1357.