بی شک بيشترين احاديث شيعه كه بالغ بر ده ها هزار حديث مى شود از پنجمين و ششمين امام، يعنى محمد بن على الباقر، و جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام نقل شده است،[1] و اين به خاطر آن است كه اين بزرگواران در شرايطى از زمان و مكان بودند كه فشار دشمنان و حكام بنى اميه و بنى عباس بر آنها كمتر بود، به همين دليل توانستند احاديث زيادى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله به وسيله پدران و اجدادشان به آنها رسيده بود، در تمام ابواب معارف و احكام فقه اسلام از خود به يادگار بگذارند[2].
هر چند خلفاى جور تلاش مى كردند مردم را از دانش اهل بيت عليهم السلام بى بهره سازند و خلفاى اموى و عباسى با تنگناهايى كه براى امامان اهل بيت عليهم السلام ايجاد مى كردند، فرصت كافى را براى ترويج دين و پرورش شاگردان اين مكتب به آنان نمى دادند، اما در همان فرصت هاى به دست آمده به ويژه در عصر امام باقر و امام صادق عليهما السلام تعداد زيادى از طالبان دين و دانش از مكتب آن بزرگواران بهره ها گرفته اند.[3]
باید اذعان نمود از آنجا که در اسلام افراد و جوامع انسانى بايد از ارزش هاى اخلاقى الگو بگيرند و تابع آن باشند نه اين كه اخلاق تابع خواست آنها باشد![4] لذا انسان بايد نظر كند كه چه علمى را از چه منبعى دريافت مى كند، همانگونه که از امام باقر عليه السلام در ذيل قول خداوند تعالى: «فلينظر الانسان الى طعامه»[5]: «پس بايد نظر كند انسان به سوى طعام خود» آمده است؛ «فلينظر الانسان الى علمه الذى يأخذه عن من ياخذه»[6] «بايد انسان نظر كند به علمى كه اخذ مى كند و متوجه باشد كه از چه كسى دريافت مى كند»، يعنى مراد از طعام، علم است كه طعام روح مىباشد و اين طعام جاى تأمل و دقت دارد كه از چه كسى و چه منبعى دريافت مى شود.[7]
بدین ترتیب باید گفت بعد از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، امامان معصوم عليه السلام به گواهى روايات اخلاقى گسترده اى كه از آنان نقل شده، بزرگترين معلمان اخلاق بودند؛ که در مكتب آنها مردان برجسته اى كه هر كدام از آنها يكى از معلمان عصر خود بودند، پرورش يافتند.[8]
زندگانى پيشوايان معصوم عليه السلام و ياران با فضيلت آنان، گواه روشنى بر موقعيت اخلاقى و فضائل آنها مى باشد.[9] به عنوان نمونه «حذيفة بن منصور» كه از ياران امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليهم السلام بود و درباره او گفته شده: «او علم را از اين بزرگواران اخذ كرده و نبوغ خود را در مكارم اخلاق و تهذيب نفس نشان داد.»[10]
لذا مطابق حدیث شریفی که از امام باقر علیه السلام به صفات شیعیان اشاره نموده است خصوصیات اخلاقی هم چون تواضع در برابر مردم، خشوع در مقابل پروردگار ، بسیار به یاد خدا بودن، نماز و روزه را به موقع و با آدابش انجام دادن، نیکی به پدر و مادر، سرکشی کردن از همسایگان، راستی در سخن، تلاوت قرآن، دوری از غیبت و تهمت... به عنوان برخی از ویژگی های اخلاقی در میان شیعیان مورد توجه قرار گرفته است .[11]
شفاعت اهل بیت علیهم السلام در گرو اقدام و عمل در «ورع»
گفتنی است در هیچ زمانى عوامل گناه به اندازه عصر حاضر نبوده است؛ در زمان ما شیاطین همه جا پراکنده اند، سایت ها، ماهواره ها، موبایل ها، کتاب ها، مجلاّت و... عوامل مخرب و غذاى شبهه ناک هم زیاد است، معاملات مشکوک، ربا، رشوه خواری ها و... و اسباب آلودگى به مال حرام هم زیاد است. در چنین شرایطى باید ایمان و تقوى قوى تر شود، مجالس تبلیغاتى قوى تر شود و باید از تمام عوامل بازدارنده و آنچه ممکن است مؤثّر واقع شود استفاده نمود.[12]
حریز بن عبدالله از فضیل بن یسار نقل مى کند که امام باقر(علیه السلام) فرمود: اى فضیل سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنها بگو که من مى گویم من نمى توانم از آنها در نزد خدا شفاعت کنم مگر با ورع، پس زبانتان را حفظ کنید و دستانتان را (از آزار دیگران) باز دارید و صابر باشید و نماز را بپا دارید زیرا خداوند با صابران است. [13] ، [14]
مطابق روایت ، امام باقر علیه السلام مى فرماید ما افرادى را شفاعت مى کنیم که با ورع باشند. اما به راستی ورع به چه معنى است؟.[15]
در تشریح این مسأله باید گفت مقام ورع از تقوا بالاتر است، چون ورع بعد از كامل شدن تقواست. [16] ورع حقيقى آن است كه انسان به مقامى برسد كه گناه را ترك كند.[17] برخى نسبت به رعايت مكروهات و مستحبات مقيدند ولى نسبت به ترك محرمات، مانند غيبت، حسد، رياكارى و ... بى اعتنا هستند.[18] گاهى يك نگاه آلوده و غلط سر از كفر و نابودى انسان درمى آورد.[19]
به تعبیر دیگر ورع حالتى است كه باعث بازداشتن از ارتكاب گناهان مى شود،[20] مى توان اين مسأله را به اين صورت تشبيه كرد كه جاده معصيت براى بعضى صاف و هموار است و بى هيچ مانعى آن را طى مى كنند اما عده اى در اين مسير با موانعى مواجه مى شوند.[21] مثلا سيم خاردار، دره، سنگلاخ و ... مى بينند كه طى طريق را براى آنان دشوار مى سازد و مانع سير آنان مى شود، ورع نيز نظير همين موانع، آدمى را از گناه بازمى دارد.[22]
به عبارت ديگر، در جاده معصيت، خود را مواجه با موانع ديدن و نيرويى كه انسان را به عقب مى كشد. به اين حالت، ورع و عدالت گفته مى شود.[23]
در ادامه، آن حضرت ورع را در حفظ زبان و دست، صبر و نماز خلاصه می فرماید [24] چرا که سخن از ورع بود و صبر و صلوت اشاره به نماز و روزه است چون هم روزه و هم نماز باز دارنده است که سپرى در مقابل آتش و گناه است.[25]
متأسفانه بعضى براى خودشان مصونیت هاى خیالى قائلند و خیال مى کنند که همین که در مسلک شیعیان هستند و اظهار محبّت و دوستى مى کنند مصونیّت از عذاب دارند و ائمه علیهم السلام آنها را شفاعت مى کنند.[26] لیکن امام باقر(علیه السلام) مى فرماید؛ درست است که ما از شما شفاعت مى کنیم و در مواقف در کنار شما هستیم ولى شرط آن ورع است.[27]
هم چنین در روایت دیگر، امام محمد باقر عليه السلام به جابر مى فرمايند:«اى جابر! محبت ما اهلبيت به تنهايى كافى نيست؛ به خدا قسم شيعه ما كسى است كه تقوى و اطاعت داشته باشد». تا آنجا كه مى فرمايند: «به خدا قسم تنها با عمل و پرهيزكارى است كه مىتوان به ولايت ما رسيد».[28] ،[29]
محبت؛ اساس و بنیاد دین
بی تردید اساس دين ، محبت است[30] زیرا انگيزه عمل به دستورات الهى، عشق و محبت به خداوند است.[31]
گاه استدلال عقلى انگيزه انسان براى انجام كارى مى شود؛ و گاه عشق و محبت، او را وادار به كارى مى كند. آيا اين دو انگيزه يكسان هستند؟[32]
به عنوان نمونه خداوند براى بقاء نسل بشر علاقه اى بين زن و مرد ايجاد كرد تا نسل بشر ادامه يابد؛ حال اگر قرار بود منطق و استدلال عقلى انگيزه انسان براى بقاء نسل باشد، مثل اين كه بگويد:«براى بقاء نسل بايد ازدواج كرد و فرزندانى به وجود آورد و تمام زحمت ها و ناراحتي هاى آن را تحمل كرد» يا بگويد: «چون در پيرى و ناتوانى عصاى دستى لازم دارم و كسى را مى خواهم كه مرا كمك كند و حمايتم نمايد، پس به ناچار بايد ازدواج كنم و فرزندانى داشته باشم.» حال از هر 100 نفر چند نفر حاضر به ازدواج و تحمل سختي ها و ناكامي ها و مشكلات فراوان زندگى مشترك و بچه دار شدن مى شد؟ [33]
لذا عشق و محبت و جاذبه غریزی، انسان ها را به سمت ازدواج با همه مشكلاتش سوق مى دهد؛ به گونه اى كه آنها عاشقانه تمام سختي ها را به جان مى خرند؛ بلكه تمام عمرشان را به پاى فرزندشان مى ريزند تا نوزادشان كمكم بزرگ شود و راه رفتن بياموزد، و سخن بگويد.[34] آرى،انگيزه عشق و محبت اين قدرت و قوت عجيب و خيره كننده را دارد.[35]
اینگونه است که در روايت نورانی از امام باقر عليه السلام مى خوانيم:«الدّين هو الحب و الحب هو الدّين»[36]؛دين محبت است و محبت دين است.[37]
در روايت فوق بر عشق و محبت تأكيد شده، نه بر راه پرسنگلاخ برهان منطقى و استدلال هاى عقلى، تا آدمى زودتر به سر منزل مقصود برسد.[38] اگر عاشق شدى خود به خود به سوى اطاعت الهى گام برمى دارى، و مشكلات آن را به جان مى خرى. اگر عاشق امام زمان شدى اطاعت اوامرش و مبارزه با فساد و منكرات، كارى بس آسان خواهد بود. آرى، عشق و محبت كارها را سهل مى كند.[39] حال آيا دين و آئينى كه انگيزه حركت پيروانش محبت و عشق است، و تمام دينش را محبت و عشق معرفى مى كند، آئين خشونت است؟!.[40]
اظهار محبت؛ عامل کلیدی در ریزش گناهان
ابوعبیده از اصحاب امام باقر علیه السلام مى گوید: همراه امام باقر علیه السلام بودم و من (به جهت احترام) پیش از ایشان سوار شدم سپس ایشان سوار شدند زمانى که هم ردیف هم قرار گرفتیم حضرت سلام و احوالپرسى کرد همانند کسانى که تازه به هم مى رسند و در وقت پیاده شدن پیش از من پیاده شدند و وقتى من هم پیاده شدم و هر دو بر زمین قرار گرفتیم سلام و احوالپرسى کرد همانند کسانى که تازه به هم رسیده اند (راوى مى گوید من از این حرکت امام تعجّب کردم و) عرض کردم: یابن رسول الله کارى کردید که کسانى که پیش ما هستند چنین برنامه اى ندارند و اگر یک بار هم احوالپرسى کنند زیاد است حضرت فرمود: آیا نمى دانى مصافحه و دست دادن چقدر ثواب دارد وقتى دو فرد با ایمان با هم ملاقات مى کنند و یکى با دیگرى مصافحه مى کند گناهان آنان همانند برگ درختان مى ریزد تا زمانى که از هم جدا شوند.[41]
با تأمل در این روایت باید اذعان کرد متأسفانه در عصر حاضر معمول نیست در مسافرت و هر لحظه با هم سلام و احوالپرسى کنیم لیکن امام در بیان اهمیت و تأکید بر اظهار محبت سه مرتبه کارى را انجام مى دهد، تا مردم حداقل یک بار آن را انجام دهند و فراموش نشود، نه آنکه ابوعبیده بگوید یک بار هم پیش ما زیاد است.[42]
لذا باید دانست بر خلاف خشونت وهابى هاى سلفى که یک اقلیّت محدود هستند و جزء برنامه هاى اسلام نیستند، لیکن اسلام اصیل آیین محبّت و دوستى است،[43] همچون صفاتى که امام باقر علیه السلام براى شیعیان بیان فرموده که شيعيان خشن نيستند، بلكه پرمحبت و داراى لطافتند.[44]
با این تفاسیر باید مدعی شد در هیچ مکتبى بر دوستى و محبّت تا این اندازه تأکید نشده است. این برنامه اسلام است که اگر آن را درست به جامعه خود و دنیا معرّفى کنیم، باعث پیشرفت ما خواهد بود.[45]
برکات صله رحم و تبعات قطع رحم
در اسلام به مسأله صله رحم و قطع رحم اهمیّت زیادى داده شده است.[46]از مجموع روایات استفاده مى شود از جمله گناهانى که در دنیا دامان انسانها را مى گیرد قطع رحم است و پاداش صله رحم هم در دنیا داده مى شود.[47]لذا امام باقر علیه السلام مى فرماید: حضرت على علیه السلام فرمود؛ زمانى که قطع رحم کنید خداوند اشرار را مسلط بر اموالتان قرار مى دهد[48]. و یا آن حضرت در فراز دیگر در حدیثى به میسّر فرمود: اى میسّر چند بار مرگ تو فرارسیده و خداوند اجل تو را به تأخیر انداخت براى این که صله رحم بجا آوردى و مشکلات آنان را حل کردى.[49]
در تبیین این روایات باید گفت از یک سو اسلام طرفدار عواطف است، به خصوص در بین خانواده، فامیل و خویشاوندان باید عواطف بجوشد،[50]در سوی دیگر اسلام مى خواهد با صلۀ رحم یک بیمه خانوادگى درست کند.[51]بیمه به این معناست که مشکلات تقسیم بر عموم شود که اگر صله رحم درست انجام شود مشکلات تقسیم مى شود و هر کدام صله رحم بجا آورند، مشکلات حل مى شود؛ پس صله رحم یک نوع بیمه توأم با محبّت خانوادگى است و مشکلات عمومى از طریق این بیمه فامیلى حل مى شود و برنامه اى بسیار حساب شده است.[52]
لیکن باید دانست ارحام درجاتى دارند مانند درجات ارث و هر چه نزدیک تر باشند پیوند باید محکم تر باشد و قطع رحم خطرش بیشتر است.[53]بدین ترتیب صله رحم نیز در مورد خویشاوندان نسبى است چرا که رحم اشاره به نسبى هاست و داراى مراحلى است یک مرحله از آن دید و بازدید و مرحله دیگر شرکت در شادى ها و غم هاى آنان و مرحله دیگر عیادت از آنان است و مرحله دیگر کمک هاى مادّى و جسمى است.[54] از این رو معنى ارتباط رسیدگى به مشکلات است نه صرفاً احوالپرسى و دید و بازدید، لذا صله رحم از بیمار صرفاً احوالپرسى نیست بلکه اگر کمک مالى لازم دارد باید به او کمک کند.[55]
متأسفانه هر چه دنیا رو به تمدن مادّى مى رود این امور و برنامه ها کمرنگ مى شود و گاه دو برادر به واسطه اختلاف مالى مثلاً بر سر ارث ده ها سال از هم قطع ارتباط مى کنند. این بلاى بزرگى است و تبعات بسیار مهمّى دارد.[56]
لذا باید اعتراف نمود دنیاى امروز دنیاى مرگ عواطف است و در دنیاى مادّى جوان ها که بزرگ مى شوند ارتباط خانوادگى قطع مى شود و وقتى پدر و مادرها پیر شدند جایشان در سراى سالمندان است. بی تردید در دنیاى امروز حس و عاطفه از موارد نایاب و یا حدّاقل کمیاب است، به طورى که پدر و مادر بچّه ها را ترک مى کنند و بچّه ها هم پدر و مادر را رها مى کنند. وقتى پایه هاى ایمان از بین برود عواطف هم از بین مى رود.[57] لذا بسیاری از والدین در سنین کهولت و پیری در جوامع غربى در خانه هاى سالمندان هستند. متأسّفانه در مورد جوامع غربى این آسیب ها بررسى نمى شود و فقط به صنایع و ثروت جامعه توجّه مى شود.[58]
بنابراین رسالت همگان در جامعۀ اسلامی این است که ارزش هاى اسلامى همچون صله رحم را بها دهیم که سرمایه حقیقى نیز همین است.[59]
ادخال سرور بر قلب مؤمن
یکى از مشکلات مردم که آنها را از کار باز مى دارد، حالات غم و اندوه و افسردگى است که براى همه پیش مى آید و عوامل مختلفى مانند مشکلات خانوادگى، اقتصادى، جسمى و ... دارد. اگر عوامل غم و اندوه تشدید شود به افسردگى که نوعى بیمارى است، تبدیل مى شود. [60]
لیکن در احاديث اسلامى در مورد لزوم ادخال سرور در قلب مؤمنان به طور خاص، يا انسانها به طور عام، روايات زيادى وارد شده است[61] به نحوی که باب «استحباب ادخال سرور (شاد نمودن ديگران)» از جمله ابواب معروف در آموزه های اهل بیت علیهم السلام است که روايات فراوانى را در بر گرفته است؛ از آن جمله است روايت معتبره امام باقر عليه السلام از رسول الله صلى الله عليه و آله كه فرمود: «هر كسى مؤمنى را خوشحال كند مرا خوشحال كرده است و هر كسى مرا خوشحال كند خداوند عزوجل را خوشحال نموده است»؛[62] (من سر مؤمنا فقد سرنى ومن سرنى فقد سر الله).[63]،[64]
و در فراز دیگر کلام نورانی امام باقر علیه السلام که می فرماید؛ تبسّم المؤمن فى وجه أخیه حسنة و صرفه القذى عنه حسنة و ما عُبد الله بمثل إدخال السرور على المؤمن؛ تبسّم مؤمن به صورت برادر مؤمنش حسنه است و زدودن آنچه برچهره اوست حسنه است و هیچ عبادتى مانند ادخال سرور بر قلب مؤمن نیست.[65]
لذا اگر مزاح در حد اعتدال و صرفاً براى ادخال سرور و شادمانى در قلب مؤمن و رفع خستگى ها و اندوه ها باشد،[66] و تمام جهات شرعى در آن رعايت گردد به يقين مطلوب است و مورد رضاى خدا.[67] زیرا ادخال سرور در قلب انسان نه تنها در سراى ديگر به يارى انسان مى شتابد، بلكه در همين دنيا نيز مأموريت دارد كه در مشكلات، او را يارى كند و مصائب و حوادث تلخ را به شدت از او دور سازد.[68]
در کنار این مسأله، مقولۀ ایمان به خدا و توکّل به او، یکى از عوامل مهمّى است که جلوى افسردگى را مى گیرد، چرا که شخص با ایمان، خدا را کسى مى داند که مشکل ترین مشکل ها براى او آسان است، کسى که چنین فکر کند مأیوس نمى شود چون در هر قدمى فرجى است و خدا مى تواند همه چیز را دگرگون کند؛ حال اگر ضعیف النفس باشد با اندک مشکلى مأیوس و ناراحت مى شود، حال اگر مطابق روایت با لفظ یا با عمل او را خوشحال کند از هر عبادتى بالاتر است.[69]
سخن آخر
در خاتمه شایسته است در این روایت تأمل نماییم؛ فردی به امام باقر عليه السلام عرض كرد: «الحمد لله شيعيان شما خيلى زياد هستند» امام عليه السلام نگاه پرمعنايى به او كرد و فرمود: اينها كه مى گويى شيعيان ما هستند، آيا اين كارها را انجام مى دهند؟[70] آيا ثروتمندان اين افراد به حال فقراء و مستمندان خود توجهى دارند و به آنها رسيدگى مى كنند؟ آيا بزرگان و نيكوكاران اين افرادى كه شما آنها را شيعه مى خوانيد، خطاها و اشتباهات خطاكاران را مى بخشند و آنها را مورد عفو و گذشت قرار مى دهند، (يا آنها را چندين برابر مجازات مى كنند و زجر مى دهند!؟) آيا اينها مواسات دارند؟ خوشبختى هاى خويش را بين همديگر تقسيم مى كنند (شادي هايشان را با هم قسمت نمايند)؟[71]
آن مرد وقتى اين ويژگيها را شنيد شرمنده شد و پاسخ منفى داد. سپس حضرت فرمود: چنين افرادى شيعه نيستند؛ شيعه كسى است كه آنچه را گفتم عمل كند.[72]
آرى، شيعه بايد راهب شب و شير روز، انسانى هوشيار و فهميده و زرنگ باشد، به فقراء و نيازمندان كمك كند و از خطاى خطاكاران درگذرد و ديگران را در شادي هاى خود سهيم كند.[73]
چه خوب است که همه ما بدانیم تحت این نام مقدّس یعنى «شیعه اهل البیت علیهم السلام» چه مسئولیّتهاى بزرگى بر عهده ما نهاده شده است، تنها به ادّعا نمى توان شیعه بود، تنها این که پدر و مادرم شیعه بوده من هم شیعه ام نمى توان شیعه بود، شیعه بودن مفهومى است پرمحتوا و مسئولیت های خطیری دارد که باید بدان عامل بود.[74]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] اعتقاد ما ؛ ص121.
[2] همان؛ ص 122.
[3] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص106.
[4] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص67.
[5] سوره عبس، آيه 24.
[6] تفسير البصائر، جلد 52، صفحه 355 نقل از اختصاص و كافى.
[7] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج1 ؛ ص162.
[8] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص39.
[9] همان.
[10] اخلاق در قرآن ؛ ج1 ؛ ص41
[11] بیانات حضرت آیة الله العظمی مکارم شیرازی (مد ظله) در دیدار فرماندهان ارشد نیروی انتظامی سراسر کشور؛ 1388/10/14.
[12] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1387/08/08.
[13] وسائل، ج 8، ح 22، باب 119 از ابواب آداب العشرة.
[14] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم،1387/08/08.
[15] همان.
[16] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص280.
[17] همان؛ ص 281.
[18] همان.
[19] همان.
[20] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص297.
[21] همان ؛ ص298.
[22] همان.
[23] همان.
[24] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛1387/08/08.
[25] همان.
[26] همان.
[27] همان.
[28] اصول كافى، ج 2، كتاب الايمان والكفر، باب الطاعة والتقوى، ح 3.
[29] احكام عزادارى، ص: 10.
[30] آيين رحمت ؛ ص31.
[31] همان.
[32] همان ؛ ص32.
[33] همان.
[34] همان؛ ص 33.
[35] همان.
[36] نورالثقلين، جلد 5، صفحه 285، حديث 49.
[37] آيين رحمت، ص: 32
[38] والاترين بندگان ؛ ص28.
[39] همان.
[40] همان.
[41] وسائل، ج 8، ح 2، باب 127 از ابواب آداب العشرة.
[42] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1388/02/09.
[43] همان.
[44] مشكات هدايت ؛ ص18.
[45] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1388/02/09.
[46] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛189/03/05.
[47] همان.
[48] وسائل، ج 8، ح 1 و 2 باب 149 از ابواب آداب العشرة.
[49] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛1381/06/27.
[50] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛1383/10/30.
[51] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم1389/03/05.
[52] همان.
[53] همان.
[54] همان.
[55] همان.
[56] همان.
[57] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛1383/10/30.
[58] همان.
[59] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛1389/03/05.
[60] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛1385/09/22.
[61] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج14 ؛ ص140.
[62] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص266.
[63] وسائلالشيعه، ج 16، ص 349، باب 24، ح 1، و كافى، ج 2، ص 78.
[64] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص: 267.
[65] وسائل، ج 8، ح 2، باب 84 از ابواب العشرة.
[66] اخلاق در قرآن ؛ ج3 ؛ ص169.
[67] همان؛ ص 170.
[68] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج14 ؛ ص140.
[69] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛1385/09/22.
[70] آيات ولايت در قرآن ؛ ص451.
[71]بحار الانوار، جلد 71، صفحه 313.
[72] آيات ولايت در قرآن، ص: 452.
[73] همان.
[74] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی؛ درس خارج فقه؛ مسجد اعظم قم؛ 1381/06/21.