درصورتیکه عقد نکاح به علت جنون زوجه فسخ شود و زوجه از بدو ازدواج تا هماکنون از تمکین و انجام وظائف زناشویی استنکاف نموده و از مراجعت به منزل زوج خودداری کرده و ناشزه بوده (طبق حکم قطعی دادگاه) و از طرفی زوجه ادعای وقوع نزدیکی با زوج را بنماید و زوج بهکل منکر آن شود (طبق اظهار پزشک پرده بکارت زوجه از نوع حلقوی است)، ارشاد فرمایید آیا زوج میتواند با انجام سوگند، عدم نزدیکی با زوجه را در دادگاه ثابت نماید؟
زوج چگونه ثابت کند با زوجه نزدیکی نکرده است؟ در این شرایط و بعد از صدور حکم فسخ نکاح به دلیل جنون زوجه، تکلیف مهریه چگونه است؟
برادر اینجانب ده سال پیش (سال 64) ازدواج نمود و بابت مهریّه در عقدنامه چنین نوشتهشده است: یک جلد کلام اللّه مجید به هدیه پنج هزار ریال به انضمام یکصد و ده کیلوگرم نمک طعام به ارزش چهار هزار ریال و یکصد گرم ابریشم خالص سبز به ارزش یک هزار ریال و دویست و بیستوپنج گرم طلاى خوب و معمول بازار به ارزش فعلى نهصد هزار ریال و تعداد هفتصد (700) سکّه طلاى بهار آزادى به ارزش فعلى بیستوچهار میلیون و پانصد هزار ریال که جمعاً بیستوپنج میلیون و چهارصد و ده هزار ریال میشود. بهطوریکه ملاحظه میفرمایید مهریّه فوق تماماً به پول تبدیل گردیده است و قصد و نیّت زوج در زمان عقد همان مبلغ ذکرشده بوده است که توسط عاقد قرائت گردیده و موردتوافق و امضا قرارگرفته است اکنون زن مهریّه خود را بر اساس قیمت روز طلب مینماید آیا حقّ با زن است یا شوهر؟
زن و مردى بعد از طلاق بر سر مهريه اختلاف میکنند، زن میگوید دخول حاصلشده پس تمام مهر را بايد بپردازد، ولى مرد میگوید دخولى حاصل نشده، درحالیکه هيچكدام بيّنه ندارند، تکلیف چیست؟
مردى با زنى ازدواج مینماید، درحالیکه زن، در کرمان و مرد در یزد شاغل بوده است و هر دو با علم و اطّلاع از شغل و محل کار همدیگر ازدواج نمودهاند، حال مرد میگوید: «چون اختیار مسکن با من است باید به یزد بیایى» و زن میگوید: «اگر بخواهم به یزد بیایم شغل و سابقه دهساله خدمتم از دست میرود، تو زمانى که با من ازدواج کردى میدانستی که من در کرمان شاغل هستم، لذا بناى ازدواج بر کارکردن در کرمان بوده است، پس من با تو نمیآیم»، در این مورد تکلیف چیست؟
اگر مرد، مقلّد مرجعى باشد که معتقد است ازدواج موقّت دختر باکره بدون اجازه پدرش جایز است ولى دختر مقلّد کسى است که میگوید کسب اجازه از پدر لازم است، آیا آن مرد میتواند این دختر را بدون اجازه پدرش عقد کند؟
درصورتیکه به علل ذیل بین زوجین اختلاف باشد، آیا تعیین حکمین لازم است؟
الف) مدّت مدیدى زوج نفقه همسر خود را پرداخت نمیکند و اخذ نفقه از طریق دادگاه نیز ممکن نیست.
ب) عسر و حرج زندگى زوجه باهمسرخود ازنظر دادگاه ثابتشده است.
ج) طلاق از ناحیه زوجه مطالبه شده، ولى زوج موافقت نمیکند.
د) زوج مفقودالاثر است و مدّت مقرّر از طرف دادگاه منقضى شده است.
اگر زنى بهانه اختلافات خانوادگى از شوهر خود اطاعت نکند و اطرافیان او، حتّى با تهمت و دروغ گفتن به شوهر، مانع رفتن او به نزد شوهرش شوند، آیا زن و اطرافیانش گناهکارند؟
در صورت اختلاف زوجین در مورد وقوع و عدم وقوع نزدیکى، قول کدامیک مقدّم است؟ توضیح اینکه زوجین بعد از عقد نکاح، قصد جدایى از هم رادارند و زوجه مدّعى است که بهواسطه نزدیکى، مستحق کل مهریّه است و زوج با ادّعاى عدم نزدیکى، زوجه را مستحق نصف مهریّه میداند. حق با کیست؟
در صورت اختلاف بین زن و مرد در مورد اینکه عقد نکاح سابق به قوّت خود باقى است، یا به علل شرعى مانند طلاق و فسخ، زوجیت خاتمه یافته، قول کدامیک مقدّم است؟
زنى حقالزحمه و اجرة المثل کارهایى که در ایّام زناشویى در منزل شوهرش انجام داده را مطالبه کرده، ولى شوهر ادّعا دارد که همسرش کارها را بهقصد تبرّع انجام داده است. در فرض مذکور قول کدامیک مقدّم و بیّنه بر عهده چه کسى است؟
چنانچه مرد مقلّد مرجعى است که مثلاً تعدّد موجب و قابل را شرط میداند و زن از مجتهدى تقلید میکند که اتّحاد موجب و قابل را کافى میداند، در اینجا طبق نظر کدامیک از این دو مرجع باید عمل کرد؟
افرادی که بنا بر حکم ولی فقیه روزه خود را افطار نموده اند، در حالی که مرجع تقلید خودشان قائل به رؤیت هلال ماه شوّال نبوده است؛ وظیفه آن ها در مورد پرداخت فطریه چیست؟
در مورد تضییع حقوق زنان لطفا به سوالات زیر پاسخ دهید
1ـ اجماعى است که طلاق به دست مرد است، و مرد مى تواند هرگاه که اراده کند زنش را طلاق بدهد، هر چند هیچ عذر موجّهى نداشته باشد طلاق غیابى و بدون هیچ عذر موجّه، آیا این کار ظلم به حقوق زنان نمی باشد؟
2ـ در بحث عیوب زوجین مى گویند: «اگر مرد بعد از عقد بفهمد زنش کور یا شل است، خوره یا برص دارد، مى تواند عقد را فسخ کند. ولى اگر زن بعد از عقد بفهمد که شوهرش یکى از این عیوب را دارد حق فسخ ندارد; باید بسوزد و بسازد، آیا این کار ظلم به حقوق زنان نمی باشد؟
3ـ مرد هر وقت تمایل داشته باشد زن باید خود را در اختیار او قرار دهد; حتّى اگر وسط نماز باشد. ولى زن فقط سالى سه مرتبه حقّ آمیزش دارد، آن هم چنان کوتاه و مختصر که مجال بیان آن نیست، آیا این کار ظلم به حقوق زنان نمی باشد؟
4ـ اگر مرد در شب عروسى همسرش را ترک کند و مسافرت برود، و بعد از ده سال برگردد در صورتى که نفقه داده باشد زن حق اعتراض نداردآیا این کار ظلم به حقوق زنان نمی باشد؟ چگونه مى توان با حفظ مبناى کلامى شیعه، این قبیل احکام را پذیرفت؟
چنانچه زن مطلقّه به طلاق خلع، در زمان عدّه به بذل خويش رجوع نمايد و با قبول مرد، رجوع صورت گيرد و زوجين بدون ثبت رجوع مدّت 10 سال در خانه هاى مختلف استيجارى به شهادت صاحبخانه ها و همسايگان با اتيان سوگند در دادگاه، زندگى كنند و تأكيد بر رجوع نمايند؛ ولى در پايان سال دهم زندگى با بروز اختلاف، زوج صرفاً با تمسّك به :
1. عدم ثبت رجوع.
2. عدم حضور شاهد در زمان رجوع زوجه مطلقه به ما بذل و رجوع مرد.
منكر بقاى زوجيّت (رجوع) شود.
و زوجه به استناد :
الف) شهادت مرد صاحبخانه كه طلاق و رجوع در خانه وى صورت گرفته است در مورد تداوم حضور زوجه در كنار زوج و تأمين نفقه مشار اليها وسيله زوج به نحوى كه شاهد اخير حتّى از طلاق مطّلع نشده است.
ب) شهادت همسايگان در مورد زندگى مشترك ده ساله.
ج) درمان هاى پزشكى براى رفع بيمارى نازايى خود.
د) ضمانت مالى زوج از زوجه در سند رسمى بابت تعهد خدمت دولتى.
مدّعى رجوع به كيفيّت معروضه و بقاى رابطه زوجيّت گردد. حكم مسأله چيست؟