در آموزه های اسلامی، سلامتی و تندرستی از اهمیت ویژه ای برخوردار است، زیرا مقولۀ سلامت عنصر کلیدی در قوام زندگی است، البته کاربرد صحیح آن در پرتو معرفت و شناخت امکان پذیر می باشد. نوشتار حاضر به ابعاد مختلف اهمیت نعمت سلامتی از دیدگاه قران و روایات پرداخته است.
نعمت ناشناخته
عافیت از نعمت هاى مجهوله است و تا انسان آن را دارد، قدرش را ندانسته و از آن غافل است. حدیثى از حضرت على علیه السلام هست که می فرماید: «بِالْعَافِیَةِ تُوجَدُ لَذَّتُ الْحَیَاةِ؛ لذّت زندگى در سایه سلامتى است».[1]
در روایتى از امام رضا علیه السلام آمده است: «الصِّحَّةُ وَ الامَانُ نِعْمَتَانِ مَجْهُولَتَانِ، لَایَعْرِفُهُمَا الَّا مَنْ فَقَدَ هُمَا؛ سلامتی و امنیّت دو نعمت نا شناخته هستند، کسى قدر این دو نعمت [بزرگ] را می داند که آنها را از دست داده باشد».[2]
آرزوی سلامتی
در میان هر قوم و ملتى به مناسبت هاى مختلف تبریک ها و تسلیت ها و تهنیت هایى وجود دارد و مجموع آن ها مى تواند نشانه فرهنگ آن ها باشد که آن ها به چه مى اندیشند و براى چه چیزهایى ارزش قائلند.
در عصر جاهلیت که همه چیز بر محور مسائل مادى و گاهى از نوع پست و ضد ارزش دور مى زد، تبریک ها و تحیت هاى آن ها شکل همان فرهنگ را داشت.
مثلاً آن ها به هنگام ملاقات با یکدیگر«أنْعِمْ صَباحاً وَأنْعِمْ مَساءً؛ صبح بخیر و عصر بخیر» مى گفتند، ولى اسلام آمد و آن را تبدیل به «سلام» کرد که[3] به معنى تقاضاى استمرار زندگى توأم با سلامتی است.[4]
در روایتی امام موسى کاظم علیه السلام فرمود: «اَّلَّلهُمَّ إِنِّى أَسْئَلُکَ الْعَافِیَةَ وَ أَسْئَلُکَ جَمِیلَ العَافِیَةِ وَ أَسْئَلُکَ شُکْرَ العَافِیَةِ وَ أَسْئَلُکَ شُکْرَ شُکْرِ الْعَافِیَةِ؛ خدایا از تو تقاضاى عافیت دارم، و از تو تقاضاى عافیتى نیکو دارم، خدایا از تو تقاضاى شکر بر عافیت دارم، و از تو تقاضاى شکر بر شکر عافیت دارم».[5] امام علیه السلام در این حدیث مى فرماید جمیل عافیت مى خواهم یعنى این عافیت همراه با توفیق باشد.[6]
به هر حال شک نیست که سرچشمه اصلى توفیق براى کارهاى خیر ذات پاک پروردگار است، از این رو در حدیثى از امام باقر علیه السلام مى خوانیم: «لانِعْمَةَ کَالْعافِیَةِ وَ لاعافِیَةِ کَمُساعِدَةِ التُّوفیقِ؛ هیچ نعمتى مانند سلامت و عافیت نیست و نه هیچ عافیتى همچون فراهم شدن توفیق است».[7]
بالاترین نعمت ها
امیرمؤمنان على علیه السلام مى فرماید: «أَجَلُّ النِّعَمِ الْعافِیَةُ وَ خَیْرُ مادَامَ فِى الْقَلْبِ الْیَقِیْنُ؛ بالاترین نعمت ها، تندرستى و سلامتی ، و بهترین چیزى که می تواند قلب انسان را پر کند، ایمان به خداست».[8]
در حقیقت امیرمؤمنان علیه السلام انگشت روى بزرگ ترین نعمت مادى و معنوى گذارده است. سلامت تن نه تنها بزرگ ترین موهبت الهى است، بلکه سرچشمه همه فعالیت ها و تلاش ها و برکات است، و در میان مواهب معنوى چیزى برتر، و بالاتر از نور یقین و روشنایى ایمان نیست که پرفروغ ترین چراغ راه زندگى و مؤثرترین داروى درمان بیمارى جهل و ذلّت و حقارت و آلودگى است و آرام بخش قلب و جان![9]
موهبت الهی
بى شک صحت بدن در مواردى به تلاش و کوشش خود انسان ارتباط دارد که امور بهداشتى را رعایت کند و از عوامل زیان بار بپرهیزد. ولى به طور کلى و کامل، تنها بسته به مشیت الهى است و عواملى که او مى داند و مقرر می دارد و از چشم ما پوشیده و پنهان است و به تعبیرى که امام علی علیه السلام فرموده: از خزاین رحمت الهى است که جز او کسى قادر بر آن نیست.[10]
قرآن مجید نیز به این موضوع در مورد درخواست هاى ابراهیم علیه السلام اشاره کرده و از قول او مى فرماید: «الَّذِی خَلَقَنِى فَهُوَ یَهْدِینِ* وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ* وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ* وَ الَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ؛ همان کسى که مرا آفرید، و پیوسته راهنماییم مى کند * و کسى که مرا غذا مى دهد و سیراب مى نماید * و هنگامى که بیمار شوم مرا شفا مى دهد * و کسى که مرا می میراند و سپس زنده می کند».[11]
روشن است که مواهب الهى منحصر به صحت بدن نیست، ولى بی تردید ارکان اصلى را سلامتی تشکیل مى دهد، زیرا عمده کارهاى خیر در پرتو سلامت جسم انجام می گیرد.[12]
خودآگاهی
گفتند حضرت عیسى علیه السلام به مردى گذشت که نابینا، زمین گیر و گرفتار مرض برص شده و گوشت هاى بدنش از هم متلاشى شده بود ولى او پیوسته مى گفت: «الْحَمدُلِلّه الَّذى عافانى مِمّا ابْتَلى به کثیرٌ مِنَ الناس؛ حمد و سپاس خداى را سزاست که مرا از آنچه بسیارى از مردم را به آن مبتلا گردانیده است، سلامت و در امان داشت».[13]
گفتنی است همۀ مقامات دین متکى بر سه اصل است: علم و حال و عمل، علم مایه حال و حال موجب عمل است علم همان شکر و شناخت نعمت است از خداوند و این که اسباب و وسائل واسطه اى بیش نیست حال، شادى دل است به آن نعمت، و عمل، به کار واداشتن آن نعمت است در آنچه مقصود خداوند است، و آن عمل هم به دل هم به زبان و هم به بدن تعلق دارد.[14]
بسیاری به اصل نعمت جهل دارند و بعضى چیزها را نعمت نمی دانند، و یا غفلت از نعمت دارند، هر نعمت عمومى را گرچه مى دانند نعمت است، ولى نعمت نمی شمارند و غافلند و حق آن را بجا نمى آورند. به نَفَسى که مُمِّد حیات است و مُفرّح ذات بى توجهند، قدر حیات را نمى دانند.[15]
امام علی علیه السّلام تمامى بندگان خدا را مخاطب ساخته و می فرماید: «عِبَادَاللَّهِ، أَیْنَ الَّذِینَ سُلّمُوا فَنَسُوا؛ اى بندگان خدا! کجا هستند کسانى که سلامت نصیبشان شد، ولى این نعمت بزرگ را فراموش کردند».[16]
در حدیثی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: «لاعِلْمَ کَطَلَبِ السَّلامَةِ، هیچ علمى مانند جستجوى سلامت نیست».[17]
در تعبیر دیگرى از امیر مومنان علیه السلام آمده است: «الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلَامَةِ الْاجْسَادِ؛ تعجّب مى کنم چگونه حسودان براى سلامتی جسم خود ارزش قائل نیستند و از آن غافلند»![18]
حسودان آرزو می کنند نعمت شخصى که مورد حسد است زائل گردد، خواه این نعمت مقام باشد یا مال و ثروت. در حالى که با حسد خویش نعمتى را که از آن نعمت ها بزرگتر است از دست مى دهند و آن نعمت سلامتى است که هیچ نعمتى با آن برابرى نمی کند. اگر تمام دنیا را به کسى بدهند، ولى مبتلا به بیمارى سرطان یا فلج و از کارافتادگى دست و پا و سر و صورت باشد کمترین ارزشى براى او ندارد و اگر همه چیز را از او بگیرند و سلامتى را به او باز گردانند به یقین خوشحال خواهد شد.
امام علیه السلام مى فرماید: چرا حاسدان نسبت به مال و جاه دیگران حسادت مى ورزند؟ چرا نسبت به سلامتى آنها که از مال و جاه برتر است حسودى ندارند؟ این در واقع کنایه از اهمیت [خودآگاهی] نسبت به نعمت سلامتى است.[19]
در روایتى از پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم خطاب به ابوذر آمده است: «اغْتَنِمْ َصِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ؛ غنیمت بشمار سلامتی را قبل از بیمارى».[20]
بی شک توجّه به دگرگونی هاى دنیا مى تواند انسان را بیدار کند و فروتن سازد. اگر به این نکته توجّه داشته باشیم که بعد از هر سلامتی بیمارى است، متواضع مى شویم و گرد غفلت را از جان خود مى زداییم.[21]
شکرانه سلامتی
تقصیر در شکر گزارى و گرایش به ناسپاسى گاه از اینجا سرچشمه می گیرد که انسان معرفت کامل نسبت به نعمت ها ندارد، و اصولًا به نعمت هاى الهى نمی اندیشد، اگر ما کمى در آفرینش بدن خویش و دستگاه عجیب و بسیار دقیقى که خداوند در آن آفریده بیندیشیم به اهمیت نعمت هاى او در این بخش از وجودمان آگاه مى شویم، و حس شکرگزارى که جزء وجود انسان است، تحریک مى شود.
دستگاه هایى در وجود انسان است - مانند قلب و کبد و کلیه ها و شش ها - که اگر بشر بتواند معادل مصنوعى آن ها را بسازد که قطعاً کارایى بسیار پایینى خواهد داشت گاه صدها میلیون و یا [ده ها میلیارد] هزینه دارد و به این ترتیب اگر بخواهیم قیمتى بر یک یک اعضاء خود بگذاریم خواهیم دید صاحب سرمایه بسیار عظیمى هستیم.
گاه انسان بیمارانى را مى بیند که از شدّت درد و رنج به خود مى پیچند و مرگ را یک عطیّه آسمانى براى خود مى شمرند، در آن حال انسان فکر مى کند اگر تمام عالم را به او بدهند همراه با این بیمارى ارزشى ندارد و اگر همه جهان را از او بگیرند و عافیت و تندرستى به او بدهند ارزش دارد.[22]
از سوی دیگر نعمت هاى به ظاهر کوچک و بسیار کم اهمیت در وجود انسان است که وقتى سلب شود، حیات انسان به خطر مى افتد، چشمه هاى آبى در دهان انسان به طور دائم کار مى کند که غدّه هاى بزاق نام دارد و دائماً زبان و دهان و لب ها و گلو را نرم نگه مى دارد، و به هنگام خوردن غذا جوشش فوق العاده مى کند، و غذا را نرم و آماده براى فرو بردن مى نماید، و در عین حال به هضم آن نیز کمک مى کند.
اگر روزى این چشمه ها به کلّى بخشکد، لب ها و زبان و گلوى انسان مثل چوب می شود، حالت خفگى به او دست مى دهد، و قدرت بر سخن گفتن ندارد، و یک لقمه طعام ممکن است گلوگیر شود و به حیات او خاتمه دهد، به یقین همین چشمه هاى کوچک ناپیدا و به ظاهر بى اهمیّت براى انسان از تمام ثروت هاى جهان برتر و بالاتر است.[23]
بنابراین انسان چه مرد دین باشد یا دنیا، اهل علم باشد یا ثروت ....، بدون سلامتى کارى نمى تواند بکند و باید توجّه داشت که بیمارى مخصوص گروه خاصّى نیست. انسان وقتى سرى به بیمارستان ها مى زند، مى بیند از هر صنفى روى تخت هاى بیمارستان خوابیده اند.[24]
انسان اگر به بیمارى شدیدى دچار شود احساس می کند بین او و مردم دیوارى کشیده اند و از زندگى افراد سالم بهکلّى جدا شده است. بد نیست انسان گاه به بیمارستان برود و به بیماران نظرى بیفکند آنگاه معنای سلامت را مخصوصاً وقتى به بیماران صعب العلاج مى نگرد به خوبى می فهمد و قدر نعمت بزرگ سلامتی را می داند.[25]
ما اگر قدر و ارزش سلامتی و سایر نعمت هاى الهى را ندانیم، و به ارزش واقعى این گوهرهاى بى بدیل پروردگار، که به رایگان در اختیار ما نهاده شده، پى نبریم بهره صحیحى از آن ها نخواهیم برد.[26]
ناپایدار و گذرا
آنچه لذّات دنیا را در کام انسان تلخ می کند این است که پیوسته خطرات نعمت ها را احاطه کرده و فکر سلب نعمت، همواره انسان را آزار می دهد.[27]
سلامتی جسم، یکى از آن نعمت هاست که در بسیارى از موارد هنگامى که گرفته شد بازنمى گردد و یا اگر بازگردد به شکل اوّل نخواهد بود.[28]
زمانى که انسان از مواهب دنیا برخوردار است گرفتار زوال تدریجى آن مى باشد. قواى بدن به تدریج از میان مى رود و ضعف، جاى قوّت را مى گیرد، سلامتی مختل می شود، دوستان و عزیزان یکى بعد از دیگرى چهره در نقاب خاک مى کشند و دیگر این که همواره دنیا از گروهى به گروه دیگر منتقل مى شود.[29]
این مسأله نشان می دهد سلامتى و بیمارى، چنان از هم جدا نیستند که انسان بتواند بر یکى تکیه کند، بلکه چنان به هم نزدیک یا آمیخته اند که بر هیچ یک نمى توان اعتماد کرد، امام علی علیه السلام مى فرماید: «وَ بِسَلَامَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا؛ و تندرستى را با حوادث دردناک توأم ساخت».[30]
آن حضرت در فرازی دیگر در گفتاری حکیمانه برای از دست رفتن نعمت ها هشدار مى دهد[31] و می فرماید: سزاوار نیست انسان به سلامتی اطمینان پیدا کند: چراکه در همان حال که انسانى را تندرست مى بینى ناگهان بیمار مى شود.[32]
در حکمت 302 نیز همین معنا با عبارت جالب دیگرى آمده بود. امام علیه السلام فرمود: «مَا الْمُبْتَلَى الَّذِى قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْبَلَاءُ بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ الَّذِى لَایأْمَنُ الْبَلَاءَ؛ آن کس که بهشدّت به بلایى مبتلاست نیازمندتر به دعا نیست از کسى که مبتلا نمى باشد ولى هر لحظه انتظار آن را مى کشد».[33]
امام علیه السّلام از «دگرگونى سریع دنیا» سخن مى گوید که یک شبه قدرت ها جا به جا مى شوند و سلامتی جاى خود را به بیمارى مى مى دهد.
گاه از آمیخته بودن همه این مواهب به درد و رنج ها، نوش ها با نیش ها و گل ها در کنار خارها و گنج ها در کنار افعى ها، خبر می دهد، تا کسى دل بر آن نبندد و دورنماى دل انگیزش او را نفریبد.[34] و در حال سلامت مغرور نگردد و همگان بدانند سلامتی همیشه و همه جا و در مورد هر کس در معرض زوال و نابودی و تبدیل به ضدّ است و به گفته شاعر:
بر مال و جمال خویشتن غرّه مشو کان را به شبى برند و این را به تبى![35]
در همان حال که انسان در میان زندگان مورد غبطه این و آن است ناگهان چشم از دنیا فرو مى بندد و به قبر سپرده مى شود و بادها بر قبر او مى وزند. به تعبیر شاعر:
لا یَغُرّنَّکَ عِشاءٌ ساکِنٌ قَد یُوافى بالمَنِیّاتِ السَّحَر
شب آرام، تو را مغرور نسازد، گاه ممکن است سحرگاهان مرگ در انتظارت باشد.[36]
مقصود امام علیه السلام از این گفتارهاى حکیمانه هشدارى است به همه انسان ها که در زندگى دنیا گرفتار غفلت و غرور نشوند. هیچ چیز از دنیا براى هیچ کس در هیچ زمانى پایدار نیست و همه چیز در معرض زوال است[37] از جمله حالت عافیت که قابل اعتماد نیست و «از نسیمى دفتر ایام بر هم مى خورد» و با گذشتن یک روز و حتى یک ساعت ممکن است همه چیز عوض شود.[38]
امام علیه السلام در کلام حکمت آمیز دیگر اشاره به ناپایدارى جهان و مواهب و نعمت هاى آن کرده مى فرماید: «لِکُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَمَا أَدْبَرَ کَأَنْ لَمْ یَکُنْ؛ هر چیزى که روى می آورد روزى پشت خواهد کرد و چیزى که پشت می کند گویى هرگز نبوده است»
عافیت و تندرستى و در یک کلمه همه امکانات مادى که روزى به انسان رو می کنند و او را شاد و خوشحال مى سازند امورى نیستند که انسان به آن ها دل ببندند، زیرا چیزى نمى گذرد که همگى پشت مى کنند و از دست مى روند.
بیمارى به جاى عافیت و تندرستى مى نشیند و اگر این ها هم از انسان جدا نشوند و تا پایان عمر محدود انسان بمانند انسان از آن ها جدا می شود و چیزى جز قطعات کفن با خود همراه نمى برد.[39]
آنچه را امام علیه السلام در این گفتارهای حکیمانه بیان فرموده همه یا غالب ما در طول عمر خود نمونه هاى متعددى از آن را دیده ایم، افرادى سالم، قوى پیکر و قهرمان را مشاهده کرده ایم که ناگهان به ما اطلاع دادند بیمار شده و در بستر بیمارى افتاده و قادر به حرکت نیست.
آرى! انسان بسیار آسیب پذیر است، یک میکروب بسیار کوچک و از آن کوچک تر یک ویروس که با چشم مسلّح نیز به زحمت دیده مى شود ممکن است انسانى را از پاى درآورد.
بیمارى بسیار خطرناک سرطان، از طغیان یک سلول در بدن شروع مى شود که رشد و نمو پى درپى مى کند و تبدیل به غده اى سرطانى مى شود و انسان قدرتمندى را از پاى در مى آورد.
یک رگ کوچک از رگ هایى که قلب را تغذیه مى کند ب هوسیله ذره کوچک خون لخته شده اى بسته مى شود و ممکن است منجر به ایست قلبى گردد.
رگ هاى بسیار ظریفى که از لا به لاى مغز مى گذرند و آن را تغذیه می کنند اگر براثر فشار خون یا عامل دیگرى پاره شوند و خون، بخشى از مغز را فراگیرد ممکن است قسمت مهمى از بدن را فلج کند یا انسان را به دیار باقى بفرستد.
با این حال چگونه انسان مغرور مى شود و چنین مى پندارد که سلامتى او دائماً باقى و برقرار است و هر کارى از دستش برمى آید باید انجام دهد و به هرکس مى خواهد ظلم و ستم روا دارد؟[40]
سعادت انسان
گاه امام علی علیه السّلام به حمد و ستایش پروردگار مى پردازد، حمد و ستایشى بسیار فصیح و بلیغ و پر مایه. عرض می کند: «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ... عَلَی مَا تُعَافِی، خداوندا سپاس و ستایش مخصوص توست... در برابر عافیتی که مى فرستى» اشاره به این که سلامتی، سعادت است.[41]
در حدیثى از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مى خوانیم: «ألاَ إنّ النّاسَ لَم یُؤتَوا فی الدُّنیا شَیئا خَیرا مِن الیَقینِ و العافِیَةِ، فاسألُوهُما اللّهَ؛ آگاه باشید! که چیزى بهتر از یقین و سلامتی به انسان ها داده نشده است، پس شما این دو را از خدا بخواهید! [که همه سعادت ها در ان نهفته شده است]»[42]
لذت سلامتی
شاید درک این مسئله براى بعضى مشکل باشد که مواهب و نعمت ها اگر مستمر و یکنواخت باشند ارزش و اهمیّت خود را از دست می دهند.[43]
معروف است که «فقدان ها» همیشه ارزش «وجدان ها» را آشکار مى سازد، و به تعبیر دیگر نعمت ها و مواهب الهى را همیشه در مقایسه با زوال آنها مى توان شناخت اگر بیماری در عالم وجود نداشت هیچ کس نمى دانست نعمت سلامتی چه گوهر گران بهایى است؟[44] و لذت سلامتی هرگز احساس نمی شد.
به دنبال یک شب تب داغ و سوزان و سردرد شدید و جانکاه است که صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد چنان طعم سلامتی در ذائقه انسان شیرین می گردد که هر زمان به یاد آن شب بحرانى و رنج مى افتد متوجّه مى شود چه گوهر پرارزشى به نام سلامتی در اختیار دارد.[45]
روى این حساب باید قبول کرد که حداقل بخشى از مشکلات و حوادث ناگوار زندگى این فلسفه را دارد که به بقیه زندگى روح می دهد و آن را شیرین و قابل تحمل می سازد، ارزش نعمت ها را آشکار مى کند، و به انسان امکان مى دهد که از مواهبى که در دست دارد حداکثر بهره بردارى کند.[46]
به همین جهت در یکى از بیانات رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در حدیثى در فواید و برکات بیمارى آمده است که خطاب به سلمان فارسى به هنگام عیادتش فرمودند: «در موقع بیمارى نعمت هایى نصیبت مى شود، از جمله: «انتَ مِنَ اللّهِ بِذِکْرٍ وَ دُعَاؤُکَ فِیهِ مُسْتَجَابٌ، تو به یاد خدا مى افتى و [پرده هاى غفلت کنار مى رود و به همین جهت] دعاى تو به اجابت مى رسد».[47]
مثلًا، بعضى بیمارى هاست که انسان در دوران عمر خود یک مرتبه به آن مبتلا می شود، ولى اثر آن این است که در وجود بیمار براى همیشه مصونیّتى در مقابل آن بیمارى یا بیماری هاى مشابه آن ایجاد مى کند.
اگر به همان لحظه ابتلا نگاه کنیم، آن را بلا می نامیم در صورتى که اگر آثار آن را براى تمام عمر در نظر بگیریم قطعاً نعمت خواهیم خواند.
آیا به توجّه به این نکته، این «بلا» براى اجتماع انسان درس آموزنده اى نیست و آیا اگر آن ها را «نعمت بزرگى» بنامیم، جاى تعجّب دارد![48]
سخن آخر: (فرصت سلامتی را دریاب)
صحت و سلامت از جمله فرصت هایى است که به سرعت مى گذرد و گاه به آسانى یا هرگز باز نمى گردد.[49] حدیث معروفى از امیرمؤمنان على علیه السلام در تفسیر آیه شریفه «وَلَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا؛ نصیبت را از دنیا هرگز فراموش نکن»،[50] آمده که فرمود: «لا تَنْسَ صِحَّتَکَ وَقُوَّتَکَ وَفَراغَکَ وَشَبابَکَ وَنِشاطَتَکَ أنْ تَطْلُبَ بِها الْآخِرَةَ؛ سلامتى و توانایى و فراغت بال و جوانى و نشاطت را فراموش نکن و به وسیله آن سعادت آخرت را تحصیل نما».[51]
در روایت نبوى معروف از طرق مختلف رسیده نبىّ اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مى فرماید: «اى اباذر!... اگر صبح کردى از سلامتی خود قبل از بیمارى استفاده کن زیرا نمی دانم اسم تو فردا چیست».[52]
از ابن عبّاس نقل است که شنیدم رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم در خطبه اش فرمود: مؤمن [همیشه] بین دو ترس است: نمى داند که خداوند در مورد روزى که بر او گذشته است چه قضاوتى مى کند و نمى داند که خداوند با او در روزى که باقى مانده است چه می کند. از این رو باید هر بنده اى از وجود خود [براى سعادت و کمال] و از دنیا براى آخرت و از جوانى براى پیرى و از سلامتی براى بیمارى و از زندگى براى مرگ خود بهره بردارى کند، قسم به کسى که جانم در دست اوست بعد از مرگ هیچ عذر و بهانه اى پذیرفته نمى شود و بعد از دنیا خانه اى جز بهشت یا جهنّم نیست.[53]
سالم بن عبداللّه از ابن عمر روایت کرده که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به من فرمود: «کُن فى الدُّنیا کَأنَّکَ غَریبٌ وَ عابِرُ سَبیلٍ ... وَخُذ مِن صِحَّتِکَ لِسُقمِکَ ... فَانَّکَ لا تَدری ما إسمُکَ غَداً؛ در دنیا مانند غریبان و رهگذران زندگى کن [و دنیا را منزلگاه موقّت بدان] ... از زمان سلامتی براى وقت بیمارى خود بهره بردارى کن، چراکه نمى دانى فرداى قیامت جزءِ کدام گروه خواهى بود».[54]
آری «سلامتی» نعمت بزرگ و ناشناخته اى است که بى اختیار در اختیار ما نهاده شده است، آیا به طور شایسته از آن استفاده کرده ایم؟[55]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. پیام امام امیر المومنین علیه السلام
2. اخلاق در قرآن
[1] میزان الحکمه، ح2771؛ (مشکات هدایت، ص139).
[2] مسندالرّضا، ص120؛ (مثال هاى زیباى قرآن، ج2، ص270).
[3] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج14، ص826.
[4] والاترین بندگان، ص250.
[5] میزان الحکمه، ح13274.
[6] مشکات هدایت، ص139.
[7] میزان الحکمة، ح22236؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج12، ص674).
[8] تحف العقول، ص206.
[9] یکصد و پنجاه درس زندگى، ص88.
[10] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج9، ص591.
[11] سورۀ شعراء، آیه 78-81.
[12] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج9، ص591.
[13] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص515.
[14] همان، ص517.
[15] همان، ص518.
[16] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج3، ص450.
[17] بحارالانوار، ج75، ص164؛ (اخلاق در قرآن، ج1، ص126).
[18] همان، ج 70، ص256؛ (اخلاق در قرآن، ج2، ص140).
[19] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج13، ص724.
[20] بحارالانوار، ج 78، ص 173؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج14، ص664).
[21] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص31.
[22] اخلاق در قرآن، ج3، ص76.
[23] همان، ص77.
[24] مشکات هدایت، ص140.
[25] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص44.
[26] سوگندهاى پر بار قرآن، ص30.
[27] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج4، ص602.
[28] همان، ج14، ص50.
[29] همان، ج6، ص276.
[30] همان، ج4، ص173.
[31] همان، ج14، ص49.
[32] همان، ج15، ص423.
[33] همان، ص426.
[34] همان، ج5، ص53.
[35] همان، ج4، ص174.
[36] همان، ج15، ص425.
[37] همان، ص426.
[38] همان، ج13، ص240.
[39] همان، ص267.
[40] همان، ج15، ص425.
[41] همان، ج6، ص214.
[42] کنز العمّال، ج3، ص438، ح7334؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج3، ص549).
[43] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص107.
[44] پیام قرآن، ج6، ص274.
[45] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان، ص108.
[46] همان، ص109.
[47] بحارالانوار، ج74، ص60 ؛ (اخلاق در قرآن، ج2، ص340).
[48] پاسخ به پرسش هاى مذهبى، ص63.
[49] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج12، ص707.
[50] سورۀ قصص، آیه77.
[51] جامع الاحادیث شیعه، ج14، ص316؛ (پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج12، ص708).
[52] شرح نهج البلاغه خوئى، ج4، ص204؛ (اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج2، ص337).
[53] بحارالانوار، ج77، ص177؛ (انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص41).
[54] بحارالانوار، ج77، ص181؛ (انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص119).
[55] مثال هاى زیباى قرآن، ج2، ص270.