هر چند گروهى كه همراه امام حسين عليه السلام در حادثه كربلا به شهادت رسيدند، جمعيت اندكى بودند؛ ولى نگاهى گذرا به زندگى آنان و كلمات و رفتار هايى كه از آن گروه به يادگار مانده است، نشان مى دهد[1] ياران همراه او، در اوصاف گوناگونى ممتاز بودند،[2] لذا شایسته است [ویژگی ها و فضیلت های] اصحاب امام حسين عليه السلام به صورت گسترده ترى مورد بحث قرار گيرد.[3]
سرفراز و پیروزِ آزمون های دشوار
در مقام ادعا هر كس مى تواند خود را برترين مؤمن، بالاترين مجاهد، و فداكارترين انسان معرفى كند، بايد وزن و قيمت و ارزش اين ادعاها از طريق آزمون روشن شود، بايد معلوم گردد تا چه اندازه نيات درونى و آمادگي هاى روحى با اين گفته ها هماهنگ يا ناهماهنگ است؟[4]
لذا بايد بدانيم در اين دنيا چكاره ايم و در كدام جايگاه ايستاده ايم. اگر مى خواهيم مقاممان بلند و والا باشد و بر بساط قرب الهى بنشينيم، بايد ناراحتى و مشكلات را تحمل كنيم و با نفس خويش به مبارزه برخيزيم.[5] اگر چه به تعبیر سالار شهيدان، امام حسين عليه السلام: «النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا، وَالدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ ؛ مردم، بردگان دنيا هستند و دين، تنها بر زبان آن هاست؛ تا آن زمان كه زندگى آنها تأمين شود به دنبال دين هستند، اما هنگامى كه گرفتار بلا و آزمون الهى شدند (و دين از منافع مادى آنها جدا شد) دينداران كم اند».[6]
اين جاست كه «دينداران از مدعيان دين»، شناخته مى شوند، بسيارى از مردم كه به هر چيز از دريچه سود شخصى خود مى نگرد تا آن جا با دين همراهند كه حافظ حقوق شخصى آنها باشد، اما بر سر دو راهى ها كه دين از منافع خصوصى آنها جدا مى شود، بكلى آن را رها مى كنند و مصداق آیۀ «نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَكفُرُ بِبَعضٍ؛[7] به بعضى ايمان مى آوريم، و بعضى را انكار مى كنيم » مى شوند؛ اما دينداران واقعى آنها هستند كه در هر حال به آن وفا دارند و دين وايمان خطوط اصلى زندگى آنها را ترسيم مى كند نه منافع شخصى.[8]
برخى انسان ها به مقتضاى عصرشان، امتحان ويژه اى نسبت به آن مقطع زمانى دارند، مثلاً كسانى كه در ميدان كربلا بودند امتحان خاصى داشتند.[9] از جمله در شب تاریخی عاشورا که امام عليه السلام ياران و سپس خويشان و نزديكان خود را براى اين آزمون بزرگ الهى آماده ساخت.[10]
ابوحمزه ثمالى از على بن الحسين عليه السلام نقل مى كند كه فرمود: «من در آن شبى كه فردايش پدرم به شهادت رسيد نزد پدرم بودم، امام به يارانش فرمود: اكنون شب است، از تاريكى آن به عنوان مركب استفاده كنيد. اين گروه، تنها قصد جان من كرده اند و چون مرا كشتند با شما كارى ندارند، شما آزاديد كه برويد».[11]
ابن اعثم مى گويد: امام در آن شب فرمود: «فَهذَا اللَّیْلُ قَدْ أَقْبَلَ فَقُومُوا وَ اتَّخِذُوه جَمَلا، وَلْیَأْخُذْ کُلُّ رَجُل مِنْکُمْ بِیَدِ صاحِبِهِ أَوْ رَجُل مِنْ إِخْوَتِی وَ تَفَرَّقُوا فِی سَوادِ هذَا اللَّیْلِ وَ ذَرُونِی وَ هؤُلاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ لا یَطْلُبُونَ غَیْرِی، وَ لَوْ أَصابُونِی وَ قَدَرُوا عَلى قَتْلی لَما طَلَبُوکُمْ؛ اكنون اين شب است كه رو آورده، برخيزيد و از تاريكى آن به همانند يك مركب استفاده كنيد، (و از اينجا دور شويد) و هر يك از شما دست دوستش يا دست يك تن از مردان مرا بگيريد و در اين سياهى شب پراكنده شويد و مرا با اين گروه دشمن تنها بگذاريد، كه آنان تنها مرا مى طلبند و اگر بر من دست يابند و مرا به قتل برسانند، ديگر به سراغ شما نخواهند آمد!».[12] ولى ياران امام عليه السلام يك صدا گفتند: «نه به خدا سوگند! هرگز چنين چيزى مباد!»[13]
معرفت طلب و بصیرت مدار
مسأله شهادت ياران امام حسين عليه السلام تنها مسأله نهادن جان بر سر اهداف آن حضرت نيست، مهم تر از آن سطح بالاى معرفت و بصیرت آنها نسبت به مقام امام عليه السلام و آمادگى بى قيد و شرطشان براى انجام فرمان آن حضرت، و درك صحيح معناى ولايت است كه در لابه لاى كلمات آنان موج مى زند.[14]
امیر مؤمنان علی علیه السلام ، کاراترین سلاح در هنگامۀ هجوم شیطان را بصیرت می داند: «أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ، وَ إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي؛[15] آگاه باشيد! شيطان حزب خود را گرد آورده و سواره و پياده هاى لشكرش را فراخوانده است، ولى من آگاهى و بصيرت خود را همراه دارم».[16]
به تعبیر آن حضرت اهل ايمان باید چشم و گوش خود را باز كنند مبادا در دام شيطان گرفتار شوند؛[17] زیرا شيطان، حزب و لشكر سواره و پياده و دستيارانى از جنس خود و از جنس آدميان براى اغواى مردم دارد و حتى احزاب كنونى و لشكر هاى سواره و پياده فعلى كه در اختيار سلطه هاى ظالم و ستمگر است همان حزب شيطان و لشكر پياده و سواره او هستند.[18]
[بی تردیدآنان که در مقابل حسین علیه السلام صف آرایی کردند] مردمى بودند كه ادعاى مسلمانى داشتند و نماز مى خواندند و قرآن تلاوت مى كردند،[19] حتی ادعای «حصين بن تميم» از لشگر عمر بن سعد هنگامى كه امام براى اقامه نماز ظهر درخواست آتش بس موقت داد این بود که با صداى بلند گفت: نماز شما قبول نيست!! و [نماز ما مقبول است].[20]
در این فضای غبار آلود تا آنجا كه امكان دارد باید بصيرت و معرفت و شناخت را با خود همراه داشت و از فريب خويشتن پرهيز كرد و از قرار گرفتن در معرض فريب و وسوسه هاى ديگران بر حذر بود.[21] هم چون بصیرت حبيب، که در پاسخ گفت: «زَعَمْتَ أَنَّها لاتُقْبَلُ مِنْ آلِ الرَّسُولِ وَتُقْبَلُ مِنْكَ يَا حِمارُ؟؛ گمان مى كنى كه نماز از آل رسول قبول نيست ولى نماز تو قبول است، اى حيوان!». حصين بن تميم به او حمله كرد، حبيب نيز به طرف او حمله نمود. حبيب مردانه جنگيد و در نهایت به شهادت رسيد.[22]
عزّت مند و ذّلت ناپذیر
يكى از اصولى كه در زندگى همه امامان عليهم السلام وجود داشت، عزت نفس و دورى از ذلت بود. قرآن هم عزت را از آن خود و رسولش و مؤمنان مى داند: «وَلِله العِزَّةُ وَلِرَسولِه؛وَلِلمُؤمِنین».[23]
يكى از مهم ترين راه هاى به دست آوردن عزت، دورى از گناه و نافرمانى خداست.[24] چرا که هيچ كس بر اثر طاعت، كوچك نشده و هيچ كس بر اثر معصيت بزرگ نشده است.[25]
«عمر سعد» با نافرمانى خداوند و كشتن امام حسين عليه السلام خواست به مقام دنيايى برسد اما موفق نشد. بنى اميه و بنى عباس خواستند امامان عليهم السلام را كه در مسير طاعت خدا بودند كوچك كنند اما موفق نشدند، چرا كه هر كسى كه در مسير طاعت خداست عزيز مى شود و هر كسى كه در مسير معصيت خدا قرار دارد ذليل خواهد شد.[26]
در واقعۀ عاشورا نه تنها امام حسين عليه السلام بلكه تمام يارانى كه با او در عاشوراى 61 هجرى كشته شدند، در اوجى از عزت نفس و نستوهى شربت شهادت را نوشيدند. رد امان نامه «شمر» توسط حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام [27] نمونه اى از اين حقيقت است.[28]
دشمن هر چه تلاش كرد كه آنان را به تسليم وادار كند و يا حتى سخنى از آنان در تأييد خلافت يزيد بشنود، موفق نشد. بلکه یاران شیدای امام حسین علیه السلام، حسرت شنيدن يك كلمه حاكى از پشيمانى يا ضعف را بر دل دشمن باقى گذاشتند![29]
دشمن بدن هاى آنان را مثله و قطعه قطعه كرد، ولى نتوانست از عزت و سربلندى و عظمت روحى آنان چيزى بكاهد. آن شاعر عرب چه زيبا اين حقيقت را ترسيم كرده است:[30] «قد غير الطعن منهم كل جارحة ***إلا المكارم في أمن من الغير؛ ضربه ها (ى نيزه و شمشير) تمام بدن آنان را دگرگون ساخت؛ ولى عظمت روحى و بزرگوارى آنان را هرگز دستخوش تغيير نكرد».[31]
چرا که آنها مرگ شرافتمندانه را در زير ضربات تير و خنجر و شمشير، بر زندگى توأم با ذلت در سايه كاخ هاى پر شكوه ترجيح داده بودند».[32]
آزادگی و رهایی(حرّیت)
حریت و آزادگى، بر اساس ويژگى ها و فطريات ثابت انسانى بنا شده است.[33] اسلام نیز كانون كرامت انسانى است و منادى حريت و آزادگى و آگاهى و آزاد انديشى است.[34] به نحوی که انسان نبايد اين آزادى و آزادگى را با هيچ بهاى مادى معاوضه كند.[35] چرا که مشغولیت به تعلقات دنيوى و مادى، انسان را از پذيرش حق باز می دارد.[36]
در این میان، آزادگى با نام امام حسين عليه السلام و یاران آن حضرت عجين شده است.[37] آن حضرت وقتی تصميم گرفت از مكه، رهسپار عراق شود، فرمود:[38] «مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى؛ هر كس آماده است خون خود را در راه ما نثار كند و خود را آماده لقاى خداوند سازد، با ما رهسپار شود، چرا كه من به خواست خداوند فردا صبح حركت خواهم كرد».[39]
بی شک برای همراهی با آن حضرت باید به همه تعلقات دنیوی پشت پا زد و از رنگ همه اين تعلقات آزاد شد.[40] و اینچنین بود که ياران امام عليه السلام به نداى آن حضرت لبيك گفتند.[41]
آری یاران شیدایی آن حضرت هم چون «عبدالله بن عمير كلبى » [جوان تازه ازدواج کرده] که به همراه مادر و همسرش «ام وهب» شبانه از کوفه به سوى كربلا شتافت و در روز عاشورا به شرف شهادت نايل آمد. خود را از تعلقات دنیوی رهايى بخشيدند و با عبادت هاى خالصانه، روح خود را صيقل دادند،[42] به نحوی که پرده از جلو ديدگان آنان كنار رفت و منزل ها و جايگاه خود را در بهشت ديدند.[43]
اینچنین است که وقتی عمرو بن جناده یازده ساله، پس از آنکه پدرش «جنادة بن كعب» در صبح عاشورا به فيض شهادت نايل آمد، به ميدان رفت تا آنکه به شهادت رسيد، دشمن سرش را جدا كرده و آن را به سوى امام عليه السلام پرتاب كرد. مادر شجاعش «بحريه» دختر «مسعود خزرجى» سر فرزندش را برداشت و بوسيد و با همان سر به طرف دشمن حمله كرد و آن را بر سر مردى از سپاه ابن سعد كوبيد.[44] این ها در حقیقت نمونه هایی از رهایی و آزادگی یاران و همراهان حسین است.
کانون رحمت و شدت (ولایت و برائت)
در اسلام دو اصل به نام «تولى » و «تبرى » داريم؛ يا به تعبير ديگر: «حب فى الله» و «بغض فى الله»، كه هر دو در واقع اشاره به يك حقيقت است. طبق اين دو اصل ما موظفيم دوستان خدا را دوست داريم و دشمنان خدا را دشمن، و پيشوايان بزرگ دين يعنى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام را در همه چيز اسوه و الگوى خود قرار دهيم.[45] لذا تا «تولى » و «تبرى » نباشد، بقيه اعمال عبادات و اطاعات، بى حاصل شمرده شده است.[46]
در بیان ولایت پذیری یاران امام حسین علیه السلام، همین بس که آن پروانگان، به عشق سوختن گرد آن شمع جمع شده بودند، يك صدا گفتند كه زندگى بعد از تو هرگز! و با علم و آگاهى به استقبال شهادت شتافتند و شهد آن را همچون آب حيات نوشيدند و در جوار قرب حق به زندگى جاويدان رسيدند.[47]
آری اگر عاشق شدى خود به خود به سوى اطاعت الهى گام برمى دارى، و مشكلات آن را به جان مى خرى. اگر عاشق امام زمان خود شدى اطاعت اوامرش و مبارزه با فساد و منكرات، كارى بس آسان خواهد بود. آرى، عشق و محبت كارها را سهل مى كند.[48]
لذا حجاج بن مسروق [موذن کربلا]، روز عاشورا در حالى كه چهره اش غرق خون شده بود اين رجز را خواند: «فَدَتْکَ نَفْسی هادیاً مَهْدِیّاً اَلْیَوْمَ اَلْقى جَدَّکَ النَّبیَّا
ثُمَّ اَباکَ ذَا النَّدى عَلِیّاً ذَاکَ الَّذی نَعْرِفُهُ الوَصِیّا؛
جانم به قربان تو اى هدايت گر، هدايت شده: امروز جدت پيامبر را ملاقات خواهم كرد. سپس پدرت على، آن صاحب فضل و احسان را، همان كسى كه او را وصى پيامبر مى شناسيم».[49]
و یا ابوثمامه صائدى که از شخصيت هاى برجسته شيعه و از ياران اميرالمؤمنين على عليه السلام بود در روز عاشورا در رجز خویش با مطلع: «عَزاءً لِآلِ الْمُصْطَفی وَبناتِهِ *** علی حَبْسِ خَيْرِ الناسِ سِبْطِ محمّدٍ؛[50] تعزیت بر آل پیامبر و دخترانش به خاطر محاصره ی سبط پیامبر که بهترین انسان هاست» بر ولایت پذیری خود نسبت به آن حضرت تأکید کرده و نفرت خود را از رفتار دشمنان اعلام می دارد.
اخلاص در بینش و منش
اخلاص گوهر بسيار ارزشمند و كميابى است، بدين جهت اسلام تأكيد بر كيفيت و چگونگى عمل مى كند، نه كميت و آمار آن .[51]
اخلاص آن است كه محرك انسان از هر گونه شائبه غير الهى پاك باشد و مى توان نام آن را «توحيد نيت» گذاشت، يعنى در تمام برنامه ها تنها به پروردگار و رضاى او انديشيدن.[52]
حال اگر مجاهدت و كوششى در راه خدا، توأم با اخلاص شد، خداوند با تأكيد بسيار فرموده كه من متكفل هدايت و رسيدن به هدف او هستم : «وَالَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا؛[53] و آنان كه مجاهدت در راه ما (و براى ما) كردند آنها را به راه هاى خود هدايت مى كنيم»[54]
بی شک اگر اصحاب [امام حسین علیه السلام] در کنار امام خود، در مدت كوتاهى ستون هاى محكم اسلام را بر پا كردند و بسرعت شرق و غرب جهان را به زير اين خيمه آوردند در سايه اخلاص همه جانبه بود.[55]
از سوی دیگر انسان هایی ناخالص هم چون عبيدالله بن حر جعفى با طرح بهانه هایی از قبیل «من هر چه بتوانم از كمك هاى مالى از تو دريغ نخواهم كرد، اين اسب را از من بپذير كه در پى كسى با آن روان نشدم مگر آن كه بر او دست يافتم و با آن از مهلكه اى نگريختم جز آن كه نجات يافتم، و اين شمشير را تقديم تو مى كنم كه به هر چه فرود آوردم آن را بريد»[56] نشان دادند بى وفاتر از آن هستند كه به پيمان و دعوت نامه های خود وفا كنند و به يارى سیدالشهدا برخيزند.[57]
و یا هرثمة بن ابی مسلم، که در پاسخ به امام حسین علیه السلام که فرمود: «اكنون به يارى ما آمدى يا بجنگ ما؟» با این بهانه که «خانواده و بچه هايم را گذارده ام و از ابن زياد بر آنها بيمناكم»، از یاری حسین علیه السلام دست کشید، لذا امام حسين عليه السلام فرمود: «پس آن چنان دور شو كه به هنگام كشته شدن ما را مشاهده نكنى، زيرا آن كس كه شاهد كشته شدن ما باشد و ما را يارى نكنند وارد آتش خواهد شد»، و او نيز چنين كرد.[58]
اما [یاران سیدالشهدا علیه السلام] در صف اصحاب مخلص بودند و براى پاسدارى از اسلام كوشيدند، و به پيمانى كه با [آن حضرت] داشتند وفادار ماندند؛[59] به نحوی که عابس بن ابى شبيب شاكرى حتی، زره از تن بيرون آورد و پشت سر پرتاب كرد و به هر طرف حمله ور شد و سخن دلش اين بود:
وقت آن آمد كه من عريان شوم جسم بگذارم سراسر جان شوم
آزمودم، مرگ من در زندگى است چون رهم زين زندگى پايندگى است
دشمن از هر سو به او حمله كرد تا بدن مجروح وى بر زمين افتاد و به شهادت رسيد.[60]
و یا بریر خضیر همدانی که در بیانی خالصانه با امام خویش اینگونه سخن گفت: «وَاللهِ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ لَقَدْ مَنَّ اللهُ بِكَ عَلَيْنا أَنْ نُقاتِلَ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ تُقَطَّعَ فيكَ أَعْضاؤُنا ثُمَّ يَكُونُ جَدُّكَ شَفيعَنا يَوْمَ القِيامَةِ؛[61] ای پسر رسول خدا(ص) ! خداوند به واسطه وجود شریفتان بر ما منت نهاده است، بدرستی که ما در رکاب شما نبرد می کنیم، تا آن جا که در راه [دفاع از] شما اعضای بدنمان تکه تکه شود. پس جد شما [بواسطه این عمل] در روز قیامت شفیع ما خواهد شد».
سخن آخر: (هیچ کس مثل آنها نیست)
در خاتمه باید گفت اينان ياران فداكار و از جان گذشته اى بودند كه دفاع از امام عليه السلام و خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله را وظيفه خود مى دانستند و با آگاهى و شناخت كامل از خطراتى كه در اين مسير بود جان بر كف در اين راه قدم نهاده بودند. و با آنكه جمع كوچك آنها هرگز از لحاظ جمعيت و تعداد قابل قياس با خيل عظيم سپاه دشمن نبود، مشتاقانه و بى باكانه با تمام توان به استقبال شهادت شتافتند و تا آخرين نفس در مقابل هجوم دشمن از خود، پايمردى نشان دادند و تا رمق داشتند از امامشان و اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله دفاع كردند.[62]
از این رو آنان افرادى مؤمن، وفادار، فداكار و پاكباخته بوده اند. گواه روشن اين حقيقت، سخن امام عليه السلام در شب عاشورا در وصف ياران خويش است كه فرمود:«أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ؛ من يارانى بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتى نيكوكارتر و به وظيفه خويشاوندى پاى بندتر از اهل بيتم نمى شناسم».[63]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
منابع:
1. عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها
2. پيام امام امير المومنين عليه السلام
[1] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص30.
[2] همان، ص32.
[3] همان، ص21.
[4] تفسير نمونه، ج 16، ص204.
[5] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص83.
[6] بحارالانوار، ج 44، ص 383؛ (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 15، ص295).
[7] سوره نساء، آيه 150.
[8] يكصد و پنجاه درس زندگى (فارسى)، ص67.
[9] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص84.
[10] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص403.
[11] همان، ص393.
[12] فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 169- 170.
[13] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص393.
[14] همان، ص468.
[15] نهج البلاغه، خطبۀ10.
[16] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 1، ص480.
[17] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص481.
[18] همان، ص485.
[19] همان، ص30.
[20] همان، ص455.
[21] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 1، ص486.
[22] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص455.
[23]سوره منافقون، آيه 8 ؛ (گفتار معصومين(ع)، ج 2، ص35).
[24] گفتار معصومين(ع)، ج 2، ص35.
[25] همان، ص36.
[26] همان.
[27] ارشاد مفيد، ص 440.
[28] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص32.
[29] همان.
[30] همان، ص33.
[31] همان.
[32] همان، ص425.
[33] اسلام در يك نگاه، ص65.
[34] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 6، ص57.
[35] همان، ج 9، ص623.
[36] همان؛ ص514.
[37] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص56.
[38] همان، ص348.
[39] لهوف، ص 126 و بحارالانوار، ج 46، ص 366 و 367؛ (عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص349).
[40] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 6، ص238.
[41] معالى السبطين، ج 1، ص 360؛ (عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص474).
[42] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 8، ص357.
[43] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص407.
[44] همان، ص460.
[45] اخلاق در قرآن، ج 1، ص365.
[46] همان، ص366.
[47] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص394.
[48] والاترين بندگان، ص28.
[49] مقتل الحسين مقرم، ص 254؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 103؛ ابصارالعين، ص91 و اعيان الشيعة، ج 4، ص 568؛ (عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص466).
[50] ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۳.
[51] آيات ولايت در قرآن، ص220.
[52] تفسير نمونه، ج 12، ص578.
[53] سورۀ عنکبوت، آیۀ69.
[54] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)،ج 1، ص513.
[55] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 2، ص632.
[56] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص365.
[57] همان، ص376.
[58] شرح ابن ابى الحديد، ج 3، ص 169؛ (ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه، متن وترجمه، ج 1، ص348).
[59] اعتقاد ما، ص86.
[60] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص463.
[61] لهوف، ج4، ص75.
[62] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص435.
[63] تاريخ طبرى، ج 4، ص 317 و بحارالانوار، ج 44، ص 392؛ (عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويداد ها، پيامد ها، ص30).