داستان شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها یکى از غم انگیزترین و پرغوغاترین وقایع اهل بیت علیهم السلام و تاریخ اسلام به طور گسترده و عام است، که آمیخته با نکات تأمل برنگیز است، و دریچه اى است براى حل قسمتى از معماهاى مهم تاریخ صدر اسلام.[1]
در این میان آخرین سخنان حضرت زهرا سلام الله علیها در جمع زنان مهاجر و انصار و حوادث گوناگونى که در رابطه با آن در دوران هاى بعد واقع شد از دردناک ترین و غم انگیزترین و عبرت انگیزترین فرازهاى تاریخ صدر اسلام است که شایسته است شرح و تبیین آن بیش از پیش مورد اهتمام قرار گیرد.[2]
خطبة جانسوز حضرت زهرا در برابر زنان مدینه در یک نگاه
بانوى اسلام این خطبه را در در برابر زنان مهاجر و انصار و در بستر بیمارى و درون خانه بیان کرد، همان بیمارى که هرگز از آن برنخاست، و جان پاک خود را به جان آفرین تسلیم نمود.[3]
لحن خطبه به خوبى نشان مى دهد که از روحى بلند، سرشار از علم و دانش، مملو از محبت به خدا و ایمان، و لبریز از درد و رنج، سرچشمه گرفته، و خطبه آهنگى رسا و کوبنده و گیرا و قاطع و شجاعانه دارد، و البته کوبنده تر و دردناک تر و غم انگیزتر از خطبه فدکیه.[4]
رنج نامه حضرت زهرا سلام الله علیها
این خطبه که از دل پر درد دختر گرامى پیامبر اسلام صلّى الله علیه وآله وسلّم برخاسته در حقیقت رنجنامه اوست.رنجى جانکاه که تا اعماق استخوانش نفوذ کرده و تمام وجودش را در شعله هاى سوزان خود فرو برده است، به همین دلیل کلامش در این خطبه رنگ آتش به خود گرفته چرا که از قلب آتشین برخاسته، و خون رنگ شده چرا که از دلیل او سرچشمه گرفته است.[5]
دفاع از ولایت در بستر بیماری
از عجایب و شگفتى هاى این خطبه آن است که بانوى اسلام علیها السلام بعد از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم و قبل از شهادت مورد ستم هاى زیادى واقع شد، ستم هایى که بیمارى جانکاه او از آن ریشه مى گرفت، و با این که سؤال زنان مدینه به هنگام عیادت آن بانو مخصوصا از وضع حال و بیمارى او بود، و قاعدتا باید چیزى از دردهاى خود بگوید، بلکه هر چه مى گوید از آن بگوید، با این حال حتى یک کلمه از حال خودش سخن نگفت، و محور تمام سخنان او مسأله غصب خلافت و مظلومیت على علیه السلام و خطرات آینده این انحراف بزرگ براى امت اسلامى بود.[6]
عجبا که او هیچ از درد خویش سخن نگفت، و هر چه گفت از درد همسرش على علیه السلام گفت، و از مشکلات جهان اسلام.[7]
آرى روح بزرگ زهرا علیها السلام برتر از آن است که از خودش و دردهایش هر چند بزرگ بود سخن بگوید، و بلندپروازتر از آن است که حتى تا این حد صعود کند، او فقط از امام و همسر محبوبش على علیه السلام و دردهاى او سخن گفت.[8]
آن حضرت همیشه و در واپسین لحظه عمر کوتاه و پر درد و رنجش بالخصوص همچون شمعى مى سوخت تا اطراف خود را روشن سازد و گمراهان را نجات دهد و مدافع حق و عدالت باشد.[9]
در خطبه زنان مهاجر و انصار سخنان او فقط بر محور خلافت و امامت دور مى زند، با آن که بانوى اسلام مظالم زیادى بر او رفته بود و مناسب بود دادخواهى کند، ولى نه دادخواهى کرد و نه لب به شکایت گشود، هر چه گفت از على علیه السلام گفت، از خلافت و از مصالح مسلمین گفت.[10]
حضرت زهرا سلام الله علیها و مقام رضا
یکى از مقامات عالى اولیاى خدا مقام «تسلیم مطلق» است، یعنى سالک الى الله و رهرو راه حق به جایى مى رسد که خویشتن خویش را فراموش مى کند، جز خدا را در نظر ندارد.[11]
جز به فرمان او گوش به سخن دیگرى نمى دهد.جز رضاى او نمى طلبد.و جز به خواست و اراده او نمى اندیشد.[12]
مرحله اول اسلام است و سپس ایمان و بعد رضا و بعد تسلیم مطلق، چنانکه قرآن کریم مى گوید: «قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا ولما یدخل الایمان فى قلوبکم؛[13] عرب هاى بادیه نشین گفتند: ایمان آورده ایم، بگو: شما ایمان نیاورده اید ولى بگویید اسلام آورده ایم، اما هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است».[14]
و نیز مى فرماید: « فلا وربک لا یؤمنون حتى یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فى أنفسهم حرجا مما قضیت ویسلموا تسلیما؛[15] به پروردگارت سوگند آنها مؤمن نخواهند بودمگراین که در اختلافات خود تو را به داورى طلبند، وسپس از داورى تو در دل خود احساس ناراحتى نکنند و کاملا تسلیم باشند».[16]
و سرانجام مى گوید: «إنما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء ولا شکورا؛[17] ما فقط شما را بخاطر خدا اطعام مى کنیم وهیچ پاداشى و سپاسى از شما نمى خواهیم».
مقام ایمان و رضا و تسلیم ایجاب مى کند که تمامى آلام و دردها و غم هاى جانسوز خود را به دست فراموشى بسپارد و تنها از رضاى خدا، از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم، از ولى او، و از آینده اسلام و مسلمین سخن بگوید همانگونه که فاطمه سلام الله علیها اینگونه عمل نمود.[18]
اسناد و منابع مکتوب خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها در جمع زنان انصار
گفتنی است این خطبه در منابع مختلفى نقل شده است، هم در کتب عامه و هم در کتب خاصه، و از جمله هفت منبع زیر قابل توجه است:[19]
1. مرحوم شیخ طبرسى رضوان الله علیه آن را در «احتجاج» ذکر کرده است.[20]،[21]
2. على بن عیسى اربلى در کتاب معروف «کشف الغمه» از کتاب «صحیفه» آن را نقل مى کند.[22]،[23]
3. مرحوم علامه مجلسى در «بحارالانوار» این خطبه را با اسناد متعددى ذکر کرده است.[24]،[25]
4. این خطبه در کتاب «معانى الاخبار» از مرحوم صدوق با سندى که در ذیل آمده از عبدالله بن حسن از مادرش فاطمه دختر امام حسین علیه السلام نقل شده است.[26]،[27]
5. و باز در همان کتاب با سندى دیگر از امام على بن ابى طالب علیه السلام نقل شده است.[28]،[29]
6. مرحوم شیخ طوسى نیز آن را در «امالى» آورده است.[30]
7. ابن ابى الحدید عالم معروف سنى معتزلى نیز آن را در کتاب معروف [31]خود «شرح نهج البلاغه» با سندى که ذیلا آمده است، نقل مى کند.[32]،[33]
به هر حال این خطبه با اسناد متعددى نقل شده، و تفاوت هایى در متون آن دیده مى شود، و نظر به این که متنى که در «احتجاج» از سوید بن غفله [34] نقل شده است کامل تر به نظر مى رسد، علامه بزرگوار مجلسى نیز آن را ذکر کرده است[35]، ما نیز همان را برگزیدیم.[36]
و بدین ترتیب خطبه مزبور از خطبه هایى است که در کتب متعدد و با اسناد متظافرى نقل شده است و لذا از اهمیت ویژه اى برخوردار است.[37]
ولایتمداری؛ سختترین و مهمترین آزمون الهی
همیشه در طول زندگى انسان ساعات و روزهاى حساسى پیش مى آید که دوران امتحان و آزمون اوست، البته امتحان الهى براى شکوفا ساختن استعدادها و پرورش روحیات و تحکیم مقاومت و پایمردى است و نیز براى روشن شدن باطن هر کس براى خود او، زیرا که گاهى انسان در شناخت خود دچار اشتباه مى شود؛ نه همچون امتحان بشرى که براى کشف مجهولات و آگاهى آزمایش کننده بر باطن و نهاد افراد، صورت مى گیرد.[38]
لذا هنگامى که فاطمه علیها السلام در بستر بیماری در مواجهه با زنان مهاجر و انصار که به عنوان عیادت خدمتش حاضر شدند، و عرض کردند: چگونه صبح کردى از بیماریت؟ (و حال تو چه گونه است) اى دختر رسول خدا؟[39] همین مسأله را گوشزد کرده و می فرماید: به خدا در حالى صبح کردم که از دنیاى شما متنفرم، مردان شما را دشمن مى شمرم، و از آنها بیزارم.[40]
آنها را آزمودم و دور افکندم، و امتحان کردم و مبغوض داشتم. چقدر زشت است شکسته شدن شمشیرها (و سکوت در برابر غاصبان) و بازى کردن بعد از جد (و به شوخى گرفتن سرنوشت اسلام و مسلمین) و کوبیدن بر سنگ (و کار بى حاصل کردن) و شکافته شدن نیزه ها (و تسلیم در برابر دشمن) و فساد عقیده، و گمراهى افکار، و لغزش اراده ها و «چه بد اعمالى از پیش براى (معاد) آنها فرستاد، نتیجه آن، خشم خداوند بود، و در عذاب (الهى) جاودانه خواهد ماند». و چون چنین دیدم مسئولیت آن را به گردنشان افکندم، و بار سنگین گناه آن را بر دوششان، و ره آورد هجومش را بر عهده آنها نهادم».[41]
آن حضرت ضمن اظهار تنفر و انزجار شدید از گروهى از مردان فرصت طلب و نان به نرخ روز خور، از مهاجرین و انصار بخاطر سکوتشان نه فقط سکوت که هماهنگى شان با جریانات انحرافى بعد از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم به آنها هشدار مى دهد که مواظب این آزمون بزرگ الهى باشند.[42]
خشم فاطمه سلام الله علیها بر یاران سقیفه
در این فراز از خطبه ، آن حضرت مجاهدت هاى بى نظیر آنها را در عصر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم یادآورى کرده، و سپس آنان را به شمشیرهاى شکسته اى تشبیه مى کند که قدرت و کارآیى خود را در برابر دشمن از دست داده است، نیزه هاى شکسته و شکافته اى که توانایى بر چیزى ندارد.[43]
دختر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم از این که مبانى اسلام را به شوخى گرفته، و بازیچه هوس هاى خود قرار داده اند آنها را سخت نکوهش مى کند.[44]
و از این که اراده هاى آهنین آنها به سستى گراییده، و قدرت بر تصمیم گیرى را در برابر جریانات انحرافى از دست داده اند، مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهد.[45]
او در پایان این بخش به همه آنها هشدار مى دهد که مسئولیت غصب خلافت بر دوش آنان براى همیشه سنگینى خواهد کرد، و این داغ ننگ بر پیشانى آنها مى ماند که سکوت کردند و این حادثه دردناک در تاریخ اسلام با کمال تأسف رخ داد.[46]
آرى، بسیارى از آنها از این امتحان بزرگ پیروز بیرون نیامدند و رو سفید نشدند و چه خوش بود که «محک هاى تجربه» به میان آید تا آنها که «غش» دارند، سیه روى شوند، و چه خوب است که کوره هاى داغ امتحان بر پا شود تا «سیاه سیم و زر اندود» باطن خود راآشکار سازد و حساب آن در نظر خلق از طلاى ناب جدا گردد.[47]
واکنش فاطمه سلام الله علیها به منطق قبیله ای سقیفه
در یک جامعه سالم و الهى همه امتیازات خصوصا تقسیم پست ها بر محور ارزش ها و معیارهاى خدایى دور مى زند. زد و بندهاى سیاسى، گروه بندى ها و فرصت طلبى ها، تعصب هاى قومى و قبیله اى، و بالاخره معاملات پشت پرده سوداگران بازار سیاست، در تصدى این پست ها راهى ندارد.[48]
بانوى اسلام علیها السلام در این بخش از خطبه ، زنان مدینه را مخاطب ساخته و مى گوید: چرا؟ و به کدام مجوز مردان شما محور خلافت را از آنچه پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در بیانات صریح و سخنان روشن خود بیان کرده بود منحرف ساختند؟ مگر ابوالحسن على بن ابى طالب علیه السلام چه عیبى داشت؟ و فاقد کدام یک از کمالات لازم، اعم از روحى و جسمانى بود؟[49]
آرى عیب این بود که شمشیر برنده اش خواب را از چشمان دشمنان اسلام ربوده، قدرت بى نظیرش در میدان جنگ، و بى اعتناییش نسبت به مرگ در صحنه پیکار، او را به صورت دژى تسخیرناپذیر در برابر دشمنان اسلام درآورده بود.[50]
ایراد او این بود که فقط به خدا متوجه بود؛ رضاى او، رضاى خدا؛ خشم او و غضب او تنها براى خدا بود.[51]
در واقع بانوى اسلام علیها السلام این حقیقت را به آنها یادآورى مى کند که ارزش ها در محیط اسلام بعد از پیامبر اکرم صلّى الله علیه وآله وسلّم دگرگون شده، و این گروه از مهاجران و انصار به خاطر انحراف مزاج روحشان از سلامت لازم، شهد شیرین ارزش هاى واقعى اسلام در ذائقه جانشان همچون حنظل تلخ و بد طعم شده است، و امتیازاتى که مهم ترین شرایط یک رهبر قدرتمند و قاطع الهى را تشکیل مى دهد، براى او عیب مى شمرند.[52]
هشدار حضرت زهرا سلام الله علیها به عاملان کودتای سقیفه و غاصبان ولایت
یکى از شرایط رهبران الهى، دلسوزى و خیرخواهى براى امت است، آیا کسى را دلسوزتر از على علیه السلام می توان سراغ گرفت که همتش سیر کردن گرسنگان و سیراب کردن تشنه کامان باشد، حال آنکه درد و رنج هاى مردم او را رنج مى داد، و غم و اندوه آنان قلبش را مى فشرد.[53]
شرط دیگر مسأله خلافت و امامت، زهد و بى اعتنایى به مال و مقام و زندگى مادى است، چرا که اگر پیشواى جامعه، دلبسته و دلباخته دنیا باشد از همین طریق مى توان در او نفوذ کرد، و او را از راه حق منحرف ساخت.[54]
آیا در میان تمام امت اسلامى کسى در زهد و وارستگى به پایه على علیه السلام مى رسید؟ کسى که هرگز زرى نیندوخت، خانه اى مجلل براى خود نساخت، لباسش ساده همچون لباس غلامش بود، و غذایش با فقیرترین مردم برابرى مى کرد.[55]
اگر معیار خلافت، قدرت روحى و جسمى، خلوص نیت و زهد و پارسایى و عصمت، دلسوزى و مهربانى براى امت است، چه کسى بهتر از امیرالمؤمنین علیه السلام واجد این شرایط بود؟ و اگر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم على علیه السلام را به جانشینى خود نصب کرد و بارها و بارها این معنا را در قالب عبارت هاى مختلف ریخت و بیان فرمود، و او را از همه لایق تر براى این مقام شمرد، به این دلیل بود که خدا او را از همه لایق تر شمرد.[56]
لذا حضرت زهرا سلام الله علیها در ادامه سخنانش به عاملان کودتای سقیفه و غاصبان ولایت گوشزد مى کند که با کنار گذاردن على علیه السلام چه نعمت بزرگ و موهبت عظیمى را از دست دادند، زیرا على علیه السلام[57]آگاه ترین مردم به حلال و حرام الهى و آیات قرآنى است.[58]
او حق و باطل را بهتر از هر کس مى شناسد و از هم جدا مى سازد. اگر زمام حکومت به دست او سپرده مى شد، هرگز اجازه نمى داد به این سرعت باز ماندگان دوران شرک یعنی خاندان ابوسفیان بزرگ ترین دشمن اسلام، و سرسخت ترین مخالف قرآن در حکومت اسلامى طمع کنند، و آن را به دستگاه خودکامه اى مبدل سازد که بدتر و بى رحم تر از حکومت کسرى و قیاصره و فراعنه، باشد.[59]
اگر زمام اختیاراتشان در کف با کفایت على علیه السلام بود آنها را بر مرکب راهوار حق مى نشاند، و با نرمى و ملایمت و محبت و مدارا بسوى سرچشمه آب حیات رهنمون مى گشت، و سپس آنان را از آن چشمه جوشان و زلال و گوارا سیراب مى نمود، و حیات جاویدان مى بخشید.[60]
بانوى اسلام علیها السلام در پایان همین بخش به آنها هشدار مى دهد که گمان نکنند این سستى و کوتاهى، و ترک حمایت از لایق ترین فرد امت براى خلافت، ارزان تمام خواهد شد. باید در انتظار پیامدهاى دردناک آن باشند و نتیجه تلخ آن را بچشند، آنها تصور نکنند که از چنگال عذاب الهى در همین دنیا نیز مى توانند فرار کنند، نه، هرگز.[61]
آرى، سرانجام آنچه را کاشته اند درو خواهند کرد، و در چنگال حکومت هاى خودکامه و بى رحم و ستمگر و جبار و فاسد و مفسد همچون حکومت هاى بنى امیه و بنى عباس گرفتار خواهند شد، روزى که راه فرارى در پیش و پس نداشته باشند و عذاب آخرت آنها نیز ناگفته پیداست.[62]
سقیفه؛ ارمغان تغییر ارزش ها در سایۀ ترجیح «مرجوح» بر «راجح»
هیچ انسانى در مقدم داشتن چیزى که واجد مزایاى فراوانى است بر چیزى که فاقد آنهاست، تردید به خود راه نمى دهد.لذا هیچ کس نمى تواند ترجیح «مرجوح» بر «راجح» را بپذیرد.[63]
آیا کسى را شنیده اید که به هنگام انتخاب یک معلم، شاگرد را بر استاد ترجیح دهد؟ یا به هنگام درمان بیمارى، یک طبیب عادى و کم تجربه را به طبیبى بزرگ و پرسابقه و با تجربه مقدم بشمرد؟ (بى آن که امتیاز دیگرى در کار باشد)، اگر به هنگام انتخاب فرمانده، افراد با تجربه و مدیر و مدبر را رها کرده به سراغ تازه کاران بى تجربه برویم، همه در عقل ما تردید مى کنند.[64]
حتى آنها که ترجیح «مرجوح» را بر «راجح» به زبان قبیح نمى شمرند، هرگز در عمل از این اصل اساسى تخطى نخواهند کرد و دائما به سراغ ترجیح برتر مى روند.[65]
بنابراین، قانون «ترجیح بهتر» یک قانون عقلى است که همه در تمام سطوح آن را عملا پذیرا هستند و از آن تخطى نمى کنند، ولى مشکل این جاست که گاه وضع جامعه چنان دگرگون مى شود که نه فقط پاى ارزش هاى کاذب به میان مى آید، بلکه ضد ارزش ها جانشین ارزش ها مى شود، و انسان هاى ظاهرا عاقل، ممتازها را رها کرده به سراغ غیر آنها مى روند.[66]
آرى منافع زودگذر مادى گاه چنان چشم و گوش انسان را کور و کر مى کنند که منافع واقعى خود را به فراموشى مى سپرد و در این جا دست به کارى مى زند که به راستى ترجیح عقب افتاده بر پیشرو است.[67]
بانوى رشید اسلام دختر گرامى پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم در این فراز سوم از خطبه غرا و جانسوزش روى این مسأله تکیه کرده مى گوید:اى گروه مهاجران و انصار! چرا کسى را که پیشگام در اسلام بود، و قبل از تمام مردان دست بیعت به پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم داد، رها کرده، به دنبال کسانى مى روید که هرگز این افتخار بزرگ نصیبشان نشده بلکه مدت ها بعد از طلوع آفتاب جهان تاب اسلام نیز در برابر بت سجده مى کردند؟[68]
چرا کسى که «در» شهر علم پیامبر (باب مدینة علم النبى صلّى الله علیه وآله وسلّم) و به مقتضاى سخن معروف پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم «اقضاکم على» توانایى او بر داورى از همه بیشتر و بهتر بود، کنار گذاشته، و به سراغ کسانى رفتید که هرگز واجد چنین علم و دانشى نبودند؟[69]
شما با این کار خود قانون مسلم «ترجیح راجح بر مرجوح» را شکستید، و حکم قرآن را در این باره (که در آیه فوق منعکس است) به دست فراموشى سپردید.[70]،[71]
بانوى اسلام علیها السلام از این مطلب سخت تعجب مى کند، و دنیا را «جهان عجایب» مى شمرد که هر روز از عمر انسان مى گذرد مطلب تازه اى به او نشان مى دهد.[72]
او سؤال مى کند که این گروه به ظاهر عاقل و فهمیده براى تغییر محور خلافت، و انتخاب دیگران به جاى على علیه السلام به کدام دلیل استناد جستند؟ و از کدامین مدرک کمک گرفتند؟ و چگونه آنها امتیازات روشنى را که در على علیه السلام بود، نادیده گرفتند و مرجوحان را بر او مقدم شمردند؟[73]
و در پایان همین بخش از این آیه قرآن که اشاره زنده اى به سرنوشت آنهاست، کمک مى گیرد و مى فرماید: «لبئس المولى ولبئس العشیر»[74] و «بئس للظالمین بدلا»؛[75] «چه بد مولا و یاورى، و چه بد مونس و معاشرى» و «چه جایگزینى بدى است براى ستمکاران».[76]
پیش بینی دقیق و عالمانه حضرت زهرا سلام الله علیها از فتنه
بسیارى از مردم فکر مى کنند اگر واقعیت ها را فراموش کنند واقعیت ها نیز آنها را فراموش خواهد کرد، و دامانشان را نخواهد گرفت.[77]
چنین مى پندارند مى توان تخم بد کاشت و حاصل خوب برداشت، حال آنکه چیزى نمى گذرد که این پندارها همچون ساختمان فرسوده موریانه خورده اى فرو مى ریزد، ویا همچون حباب هایى بر سطح آب محو مى شود، و یا مانند خواب و خیالى با بیدار شدن پایان مى گیرد و چهره عبوس واقعیت هاى شوم که ثمره اعمال نادرست خود انسان است ظاهر مى شود، و طعم تلخ پیامدهایى را که محصول اعمال نسنجیده و خام است، خواهد چشید.[78]
آرى، این حکم قانون هستى است که با قدرت هر چه تمام تر بر سراسر تاریخ بشر حکومت کرده و مى کند که خطاکاران را از نتایج اعمالشان با خبر مى سازد. شهد زندگى را در کامشان شرنگ و رؤیاهاى شیرین را به کابوسى وحشتناک مبدل مى سازد.[79]
بانوى اسلام علیها السلام در چهارمین فراز از خطبه اش بر همین معنا تکیه مى کند و به آنها گوشزد مى فرماید که: شتر خلافت بعد از انحراف از مسیر، بزودى باردار مى شود و نوزاد عجیب الخلقه خود را بر زمین مى نهد، آن گاه به جاى آن که شیر گوارا و لبن سائغ آن را بنوشید، کاسه هاى مملو از خون تازه به شما تحویل خواهد داد، و جام دل شما را مملو از این خون مى سازد! و به جاى شیر شیرین، زهر جانگداز در کامتان فرو خواهد ریخت.[80]
یعنى کم کم نوبت به ستمگران تاریخ و فرزندان و نواده هاى «ابوسفیان» و «حجاج ها» و «ابن اشعث ها» و بدتر از آنها مى رسد که شمشیرهاى برنده را بر گردن شما و فرزندانتان مى نهند، و خرمن زندگى شما را با داس مرگبار خود درو مى کنند.[81]
نه فقط اموالتان را به غارت و زنانتان را به اسارت مى برند، که با قتل عام هاى پى در پى صفحه زمین را از خونتان رنگین مى سازند و حتى در درون مسجد پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم، آرى در درون مسجد پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم دومین حرم امن خدا، آن قدر از شما و فرزندانتان مى کشند که صحن مسجد مالامال از خون مى شود، حتى حرمت خانه خدا را نگه نمى دارند و آن را با منجنیق سنگباران کرده و در درون یا بیرون آن شما را از دم تیغ مى گذرانند![82]
شما گمان کردید اگر با عذرهاى واهى دست از یارى حق و دفاع از جانشین پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم برداشتید به آسانى از مجازات الهى در امان مى مانید، و از عواقب سوء اعمالتان مى گریزید، زهى تصور باطل، زهى خیال محال![83]
و امروز ... آرى امروز که ما به گذشته تاریخ مى نگریم واقعیت سخنان پر محتواى بانوى بزرگ اسلام علیها السلام را روشن تر از همیشه مى یابیم که انحراف خلافت از محور اصلى چه عواقب دردناکى براى مسلمین به بار آورد؟ و چگونه جان و مال و نوامیس آنها، و از آن افزونتر قوانین و احکام و مقدسات اسلام بازیچه دست بازماندگان احزاب جاهلى شد![84]
عمال بنى امیه نه بر صغیر رحم کردند و نه بر کبیر؛ نه پاس حرم رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم را داشتند و نه احترام خانه خدا را؛ نه براى مهاجران ارزشى قائل بودند و نه براى انصار.[85]
وضع زندان هاى امویان و شکنجه هاى عجیبى که نسبت به زندانیان خود روا مى داشتند که نه تنها تاریخ اسلام که تاریخ بشریت را لکه دار و سیاه کرده است گواه زنده گفتار بانوى اسلام علیها السلام است.[86]
آرى، حوادث آینده به خوبى در آیینه تابناک قلب بانوى اسلام علیها السلام منعکس بود، و همان گونه که به روشنى در این خطبه خبر داد، بزودى سلطه گران متجاوز و بى رحم با شمشیرهاى آخته و بران بر مردم هجوم آوردند و حکومت هاى خودکامه استبدادگر جان و مال و ناموس و دینشان را بر باد دادند.[87]
هرج و مرج سایه شوم و سنگین خود را بر جامعه اسلامى افکند و مسلمانان تلخى آن همه سستى و تقصیر در حمایت از حق را چشیدند.و این است سزاى آن کس که حق را رها کند و به دنبال باطل رود.[88]
عذر بدتر از گناه!
از همه زشت تر و دردناک تر پاسخى است که گروهى از مهاجران و انصار بعد از شنیدن پیام بانوى اسلام فاطمه زهرا علیها السلام در حضورش مطرح کردند که همچون خنجرى بر قلب پاکش فرو نشست و خوانه ابش در کلماتش پاشید.[89]
آنها با شنیدن محتواى این خطبه سخت تکان خوردند، و احساس شرمسارى کردند، و شاید از مجازات هاى الهى در دنیا و آخرت بیمناک شدند، و همین امر آنها را بر این داشت که اجازه شرفیابى گرفته و به محضر دختر پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم بشتابند و جوابى خدمتش عرض کنند که محتوایش این بود:[90]
چرا ابوالحسن على بن ابى طالب علیه السلام قبل از آن که دیگران پیشنهاد بیعت کنند ما را به سوى خود فرا نخواند تا دست بیعت در دست او بگذاریم، مقدمش را گرامى داشته، و از حکومتش پاسدارى کنیم؟ در اطاعتش بکوشیم، و فرمانش را از جان و دل پذیرا شویم، و با وجود او ما هیچ کس را مقدم نمى داشتیم! چرا که او را از همه لایق تر براى این امر مهم، و از همه نزدیک تر به رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم و مکتب و فکر او مى دانیم.[91]
ولى افسوس که حالا کار از کار گذشته! و ما دست دیگران را به منظور بیعت فشرده ایم، و طوق طاعتشان را بر گردن نهاده ایم و چون پیمان خود را در این زمینه محکم کرده ایم راه بازگشت به روى ما بسته است![92]
اما اى کاش آنها این عذر بدتر از گناه را در محضر بانوى اسلام علیها السلام مطرح نمى کردند، پاسخى زشت و ننگین، و عذرى رسوا و دروغین، سخنى که قلب پاک او را سخت آزرده ساخت، و روح دردمندش را دردمندتر کرد.[93]
اى کاش لااقل با صراحت به گناه خود اعتراف مى کردند، و قول بازگشت در فرصت مناسب را به او مى دادند و از این زشت گویى و عذرهاى واهى چشم مى پوشیدند، زیرا:[94]
اولاً: آنها بارها از شخص پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم شنیده بودند که وصى و جانشین او کسى جز على علیه السلام نیست و این مسأله نیازى به بیعت نداشت.[95]
ثانیاً: به فرض این که نیازى به بیعت بود، مگر در غدیر خم پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم از همه آنها بیعت نگرفت، داستان غدیر خم چیزى نبود که بر کسى مخفى باشد، مطلبى بود که خود آنها در فاصله نزدیکى آن را دیده یا شنیده بودند و از آن خبر داشتند.[96]
ثالثاً: به فرض که پیام پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم را نشنیده و در غدیر خم حضور نداشتند، آیا برترى على علیه السلام بر دیگران بر کسى مخفى و پوشیده بود؟![97]
رابعاً: به فرض که على علیه السلام مى بایست پیشنهاد بیعت به عنوان خلافت به مردم کند، آیا سزاوار است بدن پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم روى زمین بماند و کسى اقدام به خاکسپارى این جسم مطهر نکند و نخست دعواى خلافت مطرح گردد.[98]
این چه توطئه اى بود که گروهى مراسم دفن آن حضرت را رها کرده و عجولانه به دنبال نصب خلیفه رفتند؟ چرا؟[99]
خامساً: اگر از همه اینها چشم بپوشیم هر گاه کسى فرضاً رهبرى براى خود انتخاب کند و بعد بفهمد در این انتخاب گرفتار اشتباه شده است، و راهى را که مى روند نه به ترکستان که به سوى پرتگاه است، آیا باید به راه خود ادامه دهد، و در پرتگاه سقوط کند، چون بیعت با دیگرى کرده، و قول وفادارى به دیگرى داده است؟! کدام منطق و قانون و کدام عقل چنین داورى مى کند؟[100]
سخن آخر: (خطبۀ فاطمیه؛ الگویی برای همه زمانها و درسی برای همۀ اعصار است)
در پایان ذکر این نکته ضرورى به نظر مى رسدکه حضرت فاطمه علیها السلام در این خطبه طولانى حتى یک جمله از خود سخن بر زبان نراند.[101] او نگران شخص خود نبود، او نگران امت اسلامى بود که چه آینده شوم و دردناکى در پیش داشت.[102]
و این بهترین نشانه عظمت فاطمه علیها السلام و مقام فداکارى و ایثار آن بانوى زنان جهان است. این درسى است بزرگ براى همه انسان هاى آزاده و با هدف و همه ایثارگران و فداکاران تاریخ بشر.[103]
لذا این خطبه گرچه در مقطع خاصى ایراد شده و ناظر به مسأله ولایت على علیه السلام مى باشد، ولى درسى است براى همه مسلمان ها در تمام قرون و اعصار، که در مسائل مربوط به حکومت اسلامى سستى و بى تفاوتى نشان ندهند و از در سازشکارى با افراد نااهل در نیایند، با این مسأله، سطحى برخورد نکنند، و در انتخاب افراد براى پست هاى حساس ترجیح «مرجوح» بر «راجح» ندهند، و اگر چنین کنند باید در انتظار نتیجه شوم اعمالشان باشند، و بدانند که عواقب دردناک حکومت هاى ناصالح و خودکامه و طاغوت ها را با تمام وجود خود لمس مى کنند سپس بر کوتاهى و تقصیر خود اشک حسرت مى ریزند. اشکى که ثمرى جز اندوه و حسرت و رسوایى ندارد.[104]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص107.
[2] همان، ص139.
[3] همان، ص211.
[4] همان.
[5] همان، ص212.
[6] همان.
[7] همان.
[8] همان.
[9] همان، ص213.
[10] همان، ص 214.
[11] همان.
[12] همان.
[13] سورۀ حجرات، آیه14.
[14] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص214.
[15] سورۀ نساء، آیه65.
[16] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص214.
[17] سورۀ دهر، آیه 9.
[18] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص215.
[19] همان.
[20] احتجاج (ترجمه فارسى)، ص 300.
[21] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص 216.
[22] کشف الغمه، ج2، ص 118.
[23] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص 216.
[24] بحارالانوار، ج43، ص 158.
[25] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص216.
[26] عن احمد بن الحسن القطان، عن عبدالرحمن محمد الحسینى، عن ابى الطیب محمد بن الحسین بن حمید، عن ابى عبدالله محمد بن زکریا، عن محمد بن عبدالرحمن المهلبى، عن عبدالله بن محمد بن سلیمان، عن أبیه، عن عبدالله بن الحسن.
[27] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص216.
[28] على بن محمد المعروف بابن المغیرة القزوینى، عن جعفر بن محمد بن الحسن، عن محمد بن على الهاشمى، عن عیسى بن عبدالله بن محمد بن عمر بن على بن ابى طالب، عن أبیه، عن جده على بن ابى طالب علیه السلام.
[29] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص 216.
[30] همان.
[31] همان.
[32] احمد بن عبدالعزیز الجوهرى، عن محمد بن زکریا، عن محمد بن عبدالرحمن، عن عبدالله بن محمد بن سلیمان، عن أبیه، عن عبدالله بن حسن، عن أمه فاطمة بنت الحسین (علیه السلام).
[33] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص217.
[34] سوید بن غفله یا «عفله» به گفته مرحوم« علامه حلى» در« خلاصه» از اولیاى امیرالمؤمنین على علیه السلام بود؛ و میرداماد (طبق نقل مرحوم مامقانى) او را از اولیاى خاص حضرت امیر علیه السلام مى شمارد؛ و ذهبى در« مختصر» مى گوید: او مردى ثقه، خردمند، عابد، زاهد و صاحب مقام والایى بود.
[35] بحارالانوار، ج43، ص 161.
[36] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص217.
[37] همان.
[38] همان، ص221.
[39] همان، ص 220.
[40] همان.
[41] همان.
[42] همان، ص221.
[43] همان.
[44] همان.
[45] همان.
[46] همان، ص222.
[47] همان.
[48] همان، ص226.
[49] همان.
[50] همان.
[51] همان.
[52] همان.
[53] همان، ص227.
[54] همان.
[55] همان، ص228.
[56] همان.
[57] همان، ص226.
[58] همان، ص227.
[59] همان.
[60] همان.
[61] همان، ص228.
[62] همان.
[63] همان، ص231.
[64] همان.
[65] همان.
[66] همان، ص232.
[67] همان.
[68] همان، ص233.
[69] همان.
[70] و از همه اینها عجیب تر گفتار ابن ابى الحدید است که در خطبه کتابش مى گوید: «والحمدلله الذی قدم المفضول على الفاضل» حمد و سپاس سزاوار خداوندى است که فرد پائین تر را بر فرد برتر ترجیح داد!
[71] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص 233.
[72] همان.
[73] همان.
[74] اقتباس از آیه 13 سوره حج.
[75] اقتباس از آیه 50 سوره کهف.
[76] زهرا سلام الله علیها برترین بانوى جهان، ص 234.
[77] همان، ص236.
[78] همان، ص237.
[79] همان.
[80] همان.
[81] همان، ص238.
[82] همان.
[83] همان.
[84] همان.
[85] همان.
[86] همان، ص241.
[87] همان.
[88] همان.
[89] همان، ص244.
[90] همان.
[91] همان.
[92] همان، ص245.
[93] همان.
[94] همان.
[95] همان.
[96] همان.
[97] همان.
[98] همان، ص246.
[99] همان.
[100] همان.
[101] همان، ص212.
[102] همان.
[103] همان، ص213.
[104] همان، ص247.