شرح زیارت عاشورا از منظر معظم له (بخش پنجم)

شرح زیارت عاشورا از منظر معظم له (بخش پنجم)


سوگ بزرگ و مصیبت عظمی/ چرا مصیبت امام حسین علیه السلام، بزرگترین مصیبت در آسمان ها و زمین است؟/ فلسفه لعن و برائت در زیارت عاشورا/ چرا اولین لعن زیارت عاشورا، اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ است؟معنای ازاله و دفع مقامات ائمه علیهم السلام در زیارت عاشورا‌

«يا اباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ  الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلى  جَميعِ اهْلِ الْإِسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ  مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ، عَلى  جَميعِ اهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللَّهُ امَّةً اسَّسَتْ اساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اهْلَ الْبَيْتِ، وَلَعَنَ اللَّهُ امَّةً دَفَعَتْكُمْ  عَنْ مَقامِكُمْ وَازالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى  رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها؛ اى ابا عبداللّه، به راستى بزرگ شد سوگوارى تو و گران و عظيم گشت مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام ، و گران و عظيم گشت مصيبت تو در آسمان ها بر همه اهل آسمان ها، پس خدا لعنت كند مردمى را كه  ريختند شالوده ستم و بيدادگرى را بر شما خاندان، و خدا لعنت كند مردمى را كه كنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور كردند شما را از آن مرتبه هايى كه خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود»[1]

سوگ بزرگ و مصیبت عظمی

«يا اباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ  الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَعَلى  جَميعِ اهْلِ الْإِسْلامِ؛اى ابا عبداللّه، به راستى بزرگ شد سوگوارى تو و گران و عظيم گشت مصيبت تو بر ما و بر همه اهل اسلام »[2]

بی شک شهادت امام حسین علیه السلام مصيبت  عظمى است؛[3]ويژگى  اين حادثه آن است كه در اين ماجرا، نه فقط يك انسان مؤمن وحق طلب، بلكه امامى معصوم، پنجمين فرد از اصحاب كساء و فرزند فاطمه زهرا عليها السلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله، به دست مردمى كه خود را از امّت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى دانستند به گونه اى دردناك و بى سابقه به شهادت رسيد.[4]

كشتن امام حسين عليه السلام با آن همه عظمت معنوى و اصل و نسب خانوادگى، در روز روشن و در آن صحنه، كار ساده اى نبود كه تاريخ بتواند آن را فراموش كند.[5]

هر چند كشتن هر انسان مؤمن و هر نفس محترمى جرم بزرگى است، ولى به يقين كشتن مردى كه حجّت خدا بر روى زمين و امام عصر خويش است و براى مبارزه با ظلم و ستم به پا خاسته، آن هم به آن شيوه بسيار ناجوانمردانه، گناه سنگينى است كه نمى توان از كنار آن به سادگى گذشت.[6]

چه زيبا سروده است محتشم كاشانى؛ آنجا كه مى سرايد:

ترسم جزاى قاتل او چون رقم زنند                  يك باره بر جريده رحمت قلم زنند

ترسم كزين گناه، شفيعان روز حشر                 دارند شرم، كز گنه خلق دم زنند[7]

دردآورتر آن است كه مردمى كه ادّعاى مسلمانى داشتند و به ظاهر نماز مى خواندند و قرآن تلاوت مى كردند، تكبير گويان به جنگ با جگرگوشه پيغمبرشان برخاستند[8] و با بى رحمى تمام اسوه تقوا و ايمان را شهيد كرده و حريمش را مورد هتك و غارت قرار دادند.[9]

از این رو عظمت مصيبت  و مظلوميّت خامس آل عبا به گونه اى است كه گريه و سوگوارى همواره قرين نام آن حضرت بوده و هست؛ همان گونه كه آزادگى و شجاعت و دفاع از دين و ارزش هاى اسلامى با نام حسين عليه السلام عجين شده است.[10]

 از سوی دیگر سنگينى اين حادثه همه اهل اسلام را متأثّر ساخت؛[11] حادثه اى كه از ابتداى خلقت ماجرايش براى اولياى الهى گفته شده بود؛ ماجرايى كه پيش از وقوعش دل ها را به درد آورده و اشك ها را جارى ساخته بود.[12]

لذا هنگامى كه در روز عاشوراى سال 61 هجرى روى داد، شعله اى بر جان ها زد و سوگ و ماتم را قرين خويش ساخت. همراه با درس هاى بزرگ آزادگى  و آرمان خواهى و دفاع از شرف و اعتقاد تا پاى جان، عمق فاجعه به اندازه اى بود كه از روز عاشورا مراسم سوگوارى و اشك و ماتم بر آن حضرت و ياران پاكبازش آغاز شد و همچنان ادامه دارد و تا واپسين لحظات عمر دنيا ادامه خواهد داشت. چرا كه به فرموده رسول خدا صلى الله عليه و آله:«إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لا تَبْرَدُ أَبَداً؛؛ به يقين شهادت حسين، حرارتى در دل مؤمنان ايجاد خواهد كرد، كه هرگز خاموش نخواهد شد».[13]،[14]

چرا مصیبت امام حسین علیه السلام، بزرگترین مصیبت در آسمان ها و زمین است؟

«وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ  مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ، عَلى  جَميعِ اهْلِ السَّمواتِ؛ و گران و عظيم گشت مصيبت تو در آسمان ها بر همه اهل آسمان ها»[15]

تأثر و سنگينى شهادت امام حسین علاوه بر همه اهل اسلام ، حتّى برعرشيان و ساكنان آسمان  و زمين نيز سنگين آمد.[16]

اخبار و رواياتى كه درباره تحوّلات آسمان  و زمين و گريه آسمانيان و فرشتگان پس از شهادت جانسوز آن حضرت در منابع شيعه و سنّى نقل شده است به اين حقيقت گواهى مى دهد.[17]،[18]

طبق نقل تواريخ بعد از شهادت آن حضرت، دگرگونى هايى در عالم تكوين رخ داد كه خبر از وقوع حادثه عظيمى مى داد.[19]

نكته قابل توجه ديگر آن كه در روايات متعددى آمده است كه آسمان و زمين چهل روز پس از شهادت امام حسين عليه السلام بر آن حضرت گريستند.[20]

 روايات مربوط به دگرگونى هاى عالم را، شيعه و اهل سنت متفقاً نقل كرده اند از جمله:بنا به نقل سيد بن طاووس،در آن وقت غبار شديد توأم با تاريكى و طوفان سرخ فام آسمان كربلا و اطراف را فرا گرفت، سپاه ابن سعد وحشت كردند و گمان نمودند بر آنها عذاب نازل شده است.[21]،[22]

«ذهبى» دانشمند معروف اهل سنت نقل مى كند كه: چون حسين عليه السلام به شهادت رسيد تا هفت روز نور خورشيد بر ديوارها به صورت زرد مى تابيد و بعضى از ستارگان با بعضى ديگر برخورد كردند ... و آفاق آسمان تا شش ماه سرخ گونه بود.[23]،[24]

«ابن عساكر» دانشمند ديگر در تاريخش مى نويسد: «ابوقبيل مى گويد: هنگامى كه امام حسين عليه السلام شهيد شد خورشيد چنان گرفت كه ستارگان نيمه روز ظاهر شدند به گونه اى كه ما گمان كرديم قيامت بر پا شده است!».[25]،[26]

مطابق روايت ثقة الاسلام كلينى، پس از شهادت امام عليه السلام ملائكه آسمان  به شيون درآمدند و گفتند: خداوندا! اين حسين برگزيده تو و فرزند پيامبر توست! خداوند تمثال مبارك حضرت قائم عليه السلام را به آنها نشان داد و فرمود: با اين قائم، از خون حسين انتقام خواهم گرفت.[27]،[28]

ظهور اين گونه حوادث خارق العاده در چنان حادثه مهمى تعجب آور نيست، زيرا ممكن است خداوند براى نشان دادن عظمت اين حوادث، چنين دستوراتى را به جهان كون بدهد، همان گونه كه در تاريخ پيامبران الهى نمونه هايى از آن ديده مى شود.[29]

هم چنین خطبه تاريخى زينب كبرى عليها السلام در كوفه نیز  موید این مدعاست آنجا که خطاب به کوفیان فرمود: چگونه مى توانيد اين لكه ننگ را پاك كنيد؟ كشتن فرزند خاتم پيامبران، معدن رسالت و آن كس كه سرور جوانان اهل بهشت است...حجت بزرگ براى شما و چراغ روشن راههايتان، آيا كشتن او را ساده شمرديد؟[30]

واى بر شما! آيا مى دانيد چه جگرى را از محمد صلى الله عليه و آله شكافتيد؟ و چه پيمانى را گسستيد؟ و چه حرمسراى ارزشمندى از رسول خدا صلى الله عليه و آله را آشكار كرديد پرده نشينان حريم محمّدى را بر كوچه و بازار نشان داديد؟ و چه حرمتى را از او هتك كرديد؟ و چه خونى را از او بر زمين ريختيد؟ به راستى كار زشت و وحشتناكى انجام داده ايد، كه نزديك است بخاطر اين كار، آسمان ها از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود و كوه ها به شدت فرو ريزد![31]

كار شما، زشت، بسيار خطرناك، تيره و تار، وخامت بار و نادرست و زشتى آن به گستردگى زمين و آسمان  بود. آيا اگر از آسمان  خون ببارد تعجب مى كنيد؟ [32]

فلسفه لعن و برائت در زیارت عاشورا

«فَلَعَنَ اللَّهُ امَّةً اسَّسَتْ اساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اهْلَ الْبَيْتِ؛پس خدا لعنت كند مردمى را كه ريختند شالوده ستم و بيدادگرى را بر شما خاندان اهل بیت»[33]

«لَعْن » به معناى طرد كردن و دور ساختن همراه با خشم است.[34] كه گاه به صورت عملى انجام مى شود و گاه به صورت لفظى يا در شكل نفرين ؛ مثلا گفته مى شود: «لعنة اللّه عليك» يعنى خدا تو را از رحمتش دور دارد.[35]

بی شک عاقبت جاه طلبان مستكبر همان عاقبت قارون است كه همه چيز خود را بر سر جاه طلبى و استكبار گذاشت و خشم خدا او را گرفت و به زندگى ننگينش پايان داد و براى هميشه مورد لعن  و نفرين  واقع گشت.[36] لذا نام ننگين قاتلان امام حسین علیه السلام ، براى هميشه همراه با نفرت و لعن  و نفرين  در صفحات تاريخ باقى خواهد ماند.[37]زیرا افراد بى ايمان و منافق و كسانى كه گناه عظيمى مانند ظلم و ستم و فساد و ايجاد تباهى در زمين و امثال آن مرتكب مى شوند مستحق لعن اند.[38]

از سوی دیگر تولّى  دوستان اهل بيت عصمت عليهم السلام و تبرّى  از دشمنان آنها، جزء اركان مذهب ماست؛[39] به تعبير ديگر:«حُبّ فِى اللَّهِ»و«بُغْض فِى اللَّهِ»كه هر دو در واقع اشاره به يك حقيقت است. طبق اين دو اصل ما موظّفيم دوستان خدا را دوست داريم و دشمنان خدا را دشمن، و پيشوايان بزرگ دين يعنى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام را در همه چيز اسوه و الگوى خود قرار دهيم.اين دستور بقدرى مهمّ است، كه در آيات قرآن به عنوان نشانه ايمان، و در روايات اسلامى به عنوان «اوْثَقُ عُرَى الْايمانِ»(محكمترين دستگيره ايمان) معرّفى شده، و تا «تولّى» و «تبرّى» نباشد، بقيّه اعمال عبادات و اطاعات، بى حاصل شمرده شده است.[40]

احاديث بسيار فراوانى در كتب اسلامى اعم از شيعه و اهل سنّت در زمينه حبّ فى اللَّه و بغض فى اللَّه و تولّى  و تبرّى  آمده است، و به قدرى در اين باره اهمّيّت داده شده كه در كمتر چيزى نظير آن ديده مى شود.[41]

امام علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:«الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ. وَعَلَى  كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ: إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ، وَإِثْمُ الرِّضَى  بِهِ؛آن كس كه به كار جمعيتى راضى باشد همچون كسى است كه در آن كار با آنها شركت كرده (منتها) آن كس كه در انجام كار باطل دخالت دارد دو گناه مى كند: گناه عمل و گناه رضايت به آن (ولى شخصى كه بيرون از دايره عمل است و به آن راضى است تنها مرتكب يك گناه مى شود و آن گناه رضايت است).[42]

ممكن است در بدو نظر چنين تصور شود كه اگر كسى گناهى را مرتكب نشود و هيچ گونه دخالتى حتى در اعانت و يارى گنهكاران در آن نداشته باشد چرا رضايت قلبى به آن گناه او را هم شريك گناه سازد؟[43]

دليل آن با دقت روشن مى شود و آن اين كه هنگامى كه رضايت به كارهاى خلاف ديگران در قلب انسان جايگزين شد تدريجاً در اقوال و افعال او خود را نشان مى دهد، زيرا نمى شود انسان به چيزى محبت داشته باشد و در اعمال و اقوالش ظاهر نگردد.[44]

اضافه بر اين كسى كه به اعمال خلاف ديگران راضى مى شود هرگز به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر عمل نخواهد كرد، زيرا آن عمل را دوست دارد و به  گنهكاران به سبب اين گناه عشق مى ورزد. اين مسئله بازتاب گسترده اى در آيات قرآن و روايات اسلامى دارد كه مسئله رضايت به گناه گنهكاران جزء گناهان كبيره شمرده شده و حتى عذاب الهى دامن چنين افرادى را مى گيرد.[45]

اینگونه است که در زيارت نامه ها كراراً اين مطلب به چشم مى خورد كه زائر لعن  و نفرين  مى كند به كسانى كه جنايات يزيديان را در كربلا را شنيدند و به آن رضايت دادند:«وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِه»[46]

لذا مكرر در زيارات وارده از ائمه هدى عليهم السلام لعن  و نفرين  بر مؤسيسن فاجعه كربلا و جنايتكاران حادثۀ کربلا رسيده است به ویژه در زيارت عاشورا كه عده اى از صلحا و بزرگان بر آن مداومت مى كنند يا لااقل در روز عاشورا مى خوانند، علاوه بر اينكه بيش از صد مرتبه بر مؤسس فاجعه كربلا لعن  و نفرين  شده، در يك مورد هم تصريح به نام او گرديده است.[47]

بى شك اهمّيّت اظهار این امر به خاطر آثار مثبتى است كه لعن و بيزارى از دشمنان حق، دارد؛ اين آثار مثبت هم در قدرت ايمان ظاهر مى شود و هم در تهذيب اخلاق، و هم در پاكى اعمال و تقوا.[48]

چرا اولین لعن زیارت عاشورا، اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ است؟

در فراز «فَلَعَنَ اللَّهُ امَّةً اسَّسَتْ اساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اهْلَ الْبَيْتِ؛پس خدا لعنت كند مردمى را كه ريختند شالوده ستم و بيدادگرى را بر شما خاندان اهل بیت»[49]  به عینه شاهدیم نقش کسانی که بنیان ظلم و جور را بنا گذاشتند بسیار مهم تر از کسی یا کسانی دانسته شده که  حضرت سیدالشهدا علیه السلام را به شهادت می رساند؛ بر این اساس ريشه هاى جريان خونين كربلا را بايد از «سقيفه » پى جويى كرد[50]کسانی که در پاسخ به نداى شيطان، توطئه خطرناكى براى انحراف اسلام و مسلمين چيدند و متأسّفانه بزرگترين ضربه را بر پيكره اسلام وارد كردند.[51]،[52]

با حادثه اى كه پس از رحلت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در جريان سقيفه اتّفاق افتاد و در نتيجه دست «بنى هاشم» از حكومت اسلامى و مديريّت جامعه نوبنياد و پرتلاطم آن روز كوتاه شد، شرايطى فراهم گشت كه در نهايت به سلطه قطعى بنى اميّه بر جامعه اسلامى انجاميد.[53]

جمع بندى حوادث نيم قرن اوّل اسلام نشان مى دهد آنچه در «سقيفه» اتّفاق افتاد تنها شكست انصار در مقابل امتيازطلبى قريش نبود، بلكه اصلى در آنجا بنا نهاده شد كه زنجيروار باب مسائل و مشكلات ديگر را بر جهان اسلام گشود.[54]

يكى از مهمترين پيامدهاى سقيفه، شكسته شدن حرمت پيامبر صلى الله عليه و آله بود. در سقيفه سخنان صريح پيامبر صلى الله عليه و آله در نصب على عليه السلام براى خلافت و رهبرى امّت به فراموشى سپرده شد و ابّهت حضرت در ميان امّت شكسته شد.[55]

تبديل شدن خلافت الهى به امرى بشرى [56] ؛هرج و مرج و بى ثباتى در انتخاب خليفه را موجب شد و این مسأله بهانه اى شد كه آن را معاويه براى نامزدى يزيد براى خلافت مطرح کرد.[57]

لذا اين محصولِ نهال شومى بود كه در سقيفه غرس شده بود. به نظر عجيب و طنزآلود مى رسد كه رداى خلافت بر اندام فردى چون يزيد قرار گيرد!![58]

خليفه دوم با به حكومت رساندن بنى اميّه در شام، ضريب امنيّت خويش را[59]بالا برده و خود را در مقابل قيام هاى احتمالى فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله از بنى هاشم بيمه كرده بود و از دودمان بنى اميّه به عنوان سپر حفاظتى خويش در مقابل طوفان خشم بنى هاشم استفاده كرده بود و به همين جهت، به آنان مجال مى داد تا با خاطرى آسوده پايه هاى حكومت استبدادى خويش را در آن منطقه پهناور و ثروتمند، محكم و استوار سازند. حكومتى كه خون فرزندان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سالار شهيدان اباعبداللّه الحسين عليه السلام را به ناحق به زمين ريخت و فجايعى را در اسلام مرتكب شد كه هرگز از خاطره ها محو نخواهد شد.[60]

اين جريان در زمان عثمان كه خود نيز از بنى اميّه بوده است، شتاب بيشترى يافت[61]، با شروع حكومت اموى، بى حرمتى ها از سوى معاويه و عمّالش نسبت به ساحت مقدّس اميرمؤمنان عليه السلام و فرزندانش حسن و حسين عليهما السلام و ترويج سبّ و لعن آنان به صورت علنى آغاز شد و زمينه هاى فاجعه خونين كربلا به گونه اى شتابان فراهم گرديد. [62]

آخرين حلقه حوادث كه به ماجراى خونين كربلا ختم شد، بدست گرفتن خلافت توسّط يزيد بن معاويه بود.[63]حوادثى كه از سقيفه  شروع شد و هر دوره اى بيش از گذشته سبب تقويت «جبهه اموى» و منافقان گرديد، در نهايت كار را به آن جا رساند كه با نهايت تأسّف خلافت مسلمين به دست يزيد فاسد، شراب خوار و هوس باز افتاد.[64]

او با غرور و خودخواهى در پى بيعت گرفتن و به رسميّت بخشيدن حكومت فاسد خويش برآمد و در مسير اجراى اهداف خود، دست به هر جنايتى مى زد. به گفته «مسعودى» مورّخ معروف: «سيره يزيد، همان روش فرعون بود؛ بلكه بايد گفت فرعون در ميان مردم، بيش از يزيد به عدالت رفتار مى كرد».[65]،[66]

مقصود آن است كه دریابیم حادثه كربلا محصول   ظالم و ستم کسانی است كه پنجاه سال پيش در سقيفه  به اهل بیت علیهم السلام ظلم کردند.[67] به نحوی که آن حسين عزيزى كه اين همه مورد محبّت رسول خدا صلى الله عليه و آله و مسلمين بود، حتّى مأوايى در تمام آن سرزمين پهناور اسلامى نداشت. [68]

 اين جاست كه عمق اين كلام كه «قُتِلَ الْحُسَيْنُ يَوْمَ السَّقِيفَةِ؛ امام حسين عليه السلام در همان روز سقيفه به شهادت رسيد» بيشتر آشكار مى شود.[69]

مرحوم محقّق اصفهانى در دو بيت بسيار جامع و پر معنى به همين نكته اشاره كرده، مى گويد:[70]

وَ ما رَماهُ إِذْ رَماهُ حَرْمَلَةُ            وَ إِنَّما رَماهُ مَنْ مَهَّدَ لَهُ

سَهْمٌ أَتى مِنْ جانِبِ السَّقِيفَةِ                 وَ قَوْسُهُ عَلى يَدَىْ خَلِيفةِ[71]

«آن هنگام كه حرمله تير مى انداخت (و حلقوم على اصغر را نشانه مى گرفت) اين حرمله نبود كه تير مى انداخت، بلكه اين تير را كسى رها كرده است كه چنين بسترى را براى حرمله آماده ساخته بود! اين تيرى است كه از سوى سقيفه رها شده و كمانش در دستان خليفه بود!».[72]،[73]

سخن آخر:(معنای «ازاله و دفع مقامات ائمه» علیهم السلام در زیارت عاشورا)

«وَلَعَنَ اللَّهُ امَّةً دَفَعَتْكُمْ  عَنْ مَقامِكُمْ وَازالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى  رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها ؛و خدا لعنت كند مردمى را كه كنار زدند شما را از مقام مخصوصتان و دور كردند شما را از آن مرتبه هايى كه خداوند آن رتبه ها را به شما داده بود»[74]

این فراز به کسانی اشاره دارد که بعد از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به قهقرا برگشتند و رشته هاى ايمان را گسستند، از دوستان خدا بريدند و به دشمنان  پيوستند، بناى ولايت  را از اساس برداشتند و به جايى كه كانون خطا بود، منتقل ساختند.[75] حال آنکه اگر حكومت عادلى بر كار نباشد و امامت به معناى صحيح پياده نشود، نظم امت به هم مى ريزد، ظالمان بر مظلومان چيره مى شوند و فاسدان و مفسدان پست هاى حساس را در اختيار مى گيرند و بيت المال مسلمانان به غارت مى رود و ناامنى همه جا را فرا مى گيرد كه تاريخ معاصر و گذشته، نمونه هاى فراوانى از آن را به ما ارائه داده است.[76]

در تبیین این مهم باید گفت امامت  چيزى فراتر از رياست و حكومت بر مردم  مى باشد؛ بلكه تمام وظايف انبياء بجز دريافت وحى و آنچه شبيه آن است براى امامان ثابت است و به همين دليل شرط عصمت كه در انبياء مى باشد در امام نيز وجود دارد.[77]

از این رهگذر مقام امامت  مقام تحقق بخشيدن به تمام برنامه هاى الهى است، به تعبير ديگر ايصال به مطلوب و هدايت تشريعى و تكوينى  است؛  لذا امامان علیهم السلام برنامه هاى الهى را به مرحله اجرا در مى آورند؛ خواه از طريق تشكيل حكومت عدل بوده باشد يا بدون آن، در اين مرحله آنها مربي اند، و مجرى احكام و برنامه ها، و پرورش دهنده انسان ها، و به وجود آورنده محيطى پاك و منزه و انسانى.[78]

به عبارت دیگر امامت همان مقام رهبرى همه جانبه مادى و معنوى جسمى و روحانى و ظاهرى و باطنى است، امام رئيس حكومت و پيشواى اجتماع و رهبر مذهبى و مربى اخلاق و رهبر باطنى و درونى است.امام از يك سو با نيروى مرموز معنوى خود افراد شايسته را در مسير تكامل باطنى رهبرى مى كند.[79]با قدرت علمى خود افراد نادان را تعليم مى دهد و با نيروى حكومت خويش يا قدرت هاى اجرايى ديگر، اصول عدالت را اجرا مى نمايد.[80]

در این میان آنچه سبب تقويت امامتِ  امامان و حاكميتِ حاكمان مى شود همكارى و هماهنگى مردم  است. اگر اطاعت و همكارى مردم  نباشد نظام امامت  نيز به هم مى ريزد، ازاين رو در مسائل مربوط به حكومت اسلامى نيز مى گوييم:حمايت مردم و آراى ملت از اساسى ترين پايه هاى حكومت است، زيرا امامى مى تواند نظام امت را برقرار كند كه مبسوط اليد باشد و مبسوط اليد بودن جز از طريق همكارى مردمى حاصل نمى شود.[81]

لذا منظور از دفع و ازاله مقامات و مراتب ائمه علیه السلام، کنار گذاشتن لوازم و آثار جایگاه تکوینی و الاهی ائمۀ معصومین علیهم السلام و کنار گذاشتن آنان از جایگاه اجتماعی شان است.همانگونه که امام باقرعلیه السلام می فرماید که در هر عیدی حزن و اندوه اهل بیت تکرار می شود، زیرا حق آنان در دست دیگران است[82]و همان طور که امام صادق علیه السلام فرمودند که حکومت و سلطنت را خدا به ما داده بود، بنی امیّه از ما گرفتند.[83]،[84]

لذا دشمنانی هم چون «معاویه» و «يزيد» مقام ارجمند خلافت اسلامى را غصب  كردند و آن را به دستگاه سلطنتى مبدّل ساخته و به نام مقدس اسلام تيشه بر ريشه اسلام زدند، و مقدمات نابود ساختن تشكيلات اسلام را فراهم کرده و كانون نشر فساد اخلاق را در ميان مسلمين تأسيس نمودند.[85] از این رو نه فقط لعن و نفرين بر زائل کنندگان مقام های ائمه جايز است بلكه ابراز تنفر و انزجار از آنان ، كارى بسيار پسنديده و در خور تقدير خواهد بود.[86]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 

 

 


[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص395.

[2] همان.

[3] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص531.

[4] همان ؛ ص30.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان.

[8]  به گفته شاعر:«وَ يُكَبِّرُونَ بِأَنْ قُتِلْتَ، وَ إِنَّما                 قَتَلُوا بِكَ التَّكْبِيرَ وَ التَّهْليلَا؛ هنگامى كه تو را كشتند، تكبير گفتند، ولى در حقيقت با كشتن تو تكبير و تهليل( لا إله إلّااللَّه) را كشتند»،( بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 244).

[9] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص30.

[10] همان ؛ ص56.

[11] همان.

[12] همان؛ص60.

[13]  مستدرك الوسائل؛ ج 10؛ ص 318؛ ح 13.

[14] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص61.

[15] كليات مفاتيح نوين ؛ ص395.

[16] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص56.

[17] ر.ک: بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 201- 219 ، سير اعلام النبلاء؛ ج 4؛ ص 425- 428.

[18] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص30.

[19] همان؛ص532.

[20] ر.ک: بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 206؛ ح 13؛ص 210؛ ح 18؛ح 22 و ح 23.

[21] لهوف؛ ص 177؛ ابوفراس همدانى سروده است:

يَوْمَ عَلَيْهِ تَغَيَّرتْ شَمْسُ الضُّحى                     وَبَكَتْ دَماً مِمَّا رَأَتْهُ سَمائَهُ ،( اعيان الشيعة؛ ج 4؛ ص 343).

[22] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص533.

[23]  سير أعلام النبلاء؛ ج 4؛ ص 424.

[24] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص: 534.

[25]  مختصر تاريخ دمشق؛ ج 7؛ ص 149، بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 201.

[26] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص: 534.

[27] لهوف؛ ص 176- 177.

[28] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص534.

[29] همان.

[30] همان؛ص562.

[31] همان؛ص563.

[32] همان.

[33] كليات مفاتيح نوين ؛ ص395.

[34] سورۀ بقره؛ آيه 159( تفسیر نمونه؛ج 1؛ ص 627)،سورۀ آل عمران، آيه 87( نفسیر نمونه؛ج 2، ص 752)، سورۀ مائده، آيه 13( تفسیر نمونه؛ ج 4؛ ص 398)، سورۀ رعد؛ آيه 25( تفسیر نمونه ؛ ج 10؛ ص 235)، سورۀ احزاب؛ آيه 57( تفسیر نمونه؛ ج 17؛ ص 451).

[35] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص104.

[36] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص24.

[37] كليات مفاتيح نوين ؛ ص617.

[38] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص104.

[39] احكام عزادارى ؛ ص124.

[40] اخلاق در قرآن، ج 1، ص: 366.

[41] همان ؛ ص375.

[42] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص275.

[43] همان.

[44] همان.

[45] همان؛ص276.

[46] همان.

[47] جلوه حق بحثى پيرامون( صوفيگرى) در گذشته و حال ؛ ص162.

[48] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص375.

[49] كليات مفاتيح نوين ؛ ص395.

[50] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص47.

[51] ر.ک: اسرار آل محمّد.

[52] مثالهاى زيباى قرآن ؛ ج 2 ؛ ص286.

[53] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص115.

[54] همان ؛ ص117.

[55] همان.

[56] همان ؛ ص119.

[57] همان ؛ ص120.

[58] همان.

[59] همان ؛ ص125.

[60] همان؛ ص 126.

[61] همان.

[62] همان؛ص48.

[63] همان ؛ ص211.

[64] همان.

[65] «وَ سِيَرُهُ سِيرَةُ فِرْعَوْنَ، بَلْ كَانَ فِرْعَوْنُ أَعْدَلَ مِنْهُ فِي رَعِيَّتِهِ»،( مروج الذهب؛ ج 3؛ ص 68).

[66] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص211.

[67] همان ؛ ص548.

[68] همان؛ص48.

[69] همان؛ ص 126.

[70] همان.

[71] همان.

[72]  ديوان اشعار مرحوم محقّق اصفهانى( رضوان اللَّه عليه).

[73] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص126.

[74] كليات مفاتيح نوين ؛ ص395.

[75] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 5 ؛ ص720.

[76] همان ؛ ج 14 ؛ ص103.

[77] پيام قرآن ؛ ج 9 ؛ ص21.

[78] تفسير نمونه ؛ ج 13 ؛ ص455.

[79] همان ؛ ج 1 ؛ ص441.

[80] همان.

[81] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص104.

[82] علل الشرایع؛ ج۲؛ ص ۳۹۰.

[83] کافی؛ ج8؛ ص 266.

[84] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص104.

[85] جلوه حق بحثى پيرامون( صوفيگرى) در گذشته و حال ؛ ص162.

[86] همان.

captcha