هر چند درباره نهضت حسينى و قيام خونين عاشورا، كتاب هاى فراوانى در طول تاريخ نوشته شد، ولى عمق اين حادثه فراتر از آن است كه فكر مى كنيم و بررسى ابعاد اين قيام هر زمان درس هاى تازه اى به ما مى آموزد لذا جاى بحث و بررسى و تحليل پيرامون اين انقلاب بزرگ حسينى باقى است و مى توان با نگاهى تازه، از آن درس هاى تازه اى گرفت.[1]
حادثه كربلا در طول تاريخ به يك الگو و سرمشق بزرگ تبديل شده است و[2]امام حسین علیه السلام شيوه مبارزه را براى آزادگان جهان به ويژه مسلمانان مبارز نشان داد، در این بین قيام عاشورا گسترده، عميق و چند جانبه است که باید مورد تحليل و بررسى قرار گیرد.[3]
از جمله مسائل مهم در قيام و انقلاب اولياى الهى این است که نمى تواند بدون مبنای عقلانی باشد.[4] بلكه هر حركت و قيامى كه از سوى پيامبران يا امامان عليهم السلام صورت پذيرفته، از حکمت سر چشمه می گیرد به همين دليل، قيام امام حسين عليه السلام نيز در اوج عقلانیت صورت گرفته است لذا باید ابعاد عقلانی قيام آن حضرت را بدانيم، تا رمز جاودانگى و ماندگارى عاشورا معلوم شود.[5]
امام حسین علیه السلام؛ مامور به علم ظاهري نه غيبي
در وهلۀ نخست باید بر این نکتۀ مهم تأکید کرد که پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و ائمۀ معصومین علیه السلام مأمور به ظاهر بودند[6] بر مبنای این قاعده، امام حسین عليه السلام نیز در امور مربوط به زندگى، مأمور به ظاهر است و بر طبق آن عمل مى كند. [7]
لذا آن حضرت در كارهاى عادى خود از جمله وقایع کربلا، تكيه بر علم و خرد عادى داشتند كه از مجارى معمولى حاصل مى شود، نه علم غيب ؛ همان گونه كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز در مسائل مربوط به زندگى خود و يارانش تكيه بر علم حاصله از مجارى عادى داشت و از علم غيب جز در موارد استثنايى استفاده نمى فرمود.[8]
البته شك نيست كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امامان معصوم عليهم السّلام كرارا از امور پنهانى مربوط به حال يا آينده خبر داده اند، و به تعبير ديگر داراى علم غيب بودند.[9] لیکن بايد دانست كه آن هم به تعليم الهى است.[10]
زیرا علم غيب ذاتاً فقط در اختيار خداست و كليدهاى غيبت را فقط او دارد، امّا هر كس كه او اراده كند بر غيب آگاه مى شود. به تعبير ديگر، علم غيب ذاتى تنها در اختيار اوست، امّا علم غيب اكتسابى براى پيامبران و امامان و اولياى خدا نيز امكان پذير است.[11]
از این رومطابق تحقيقات دانشمندان بزرگ و تصريح برخى از روايات، علوم أئمّه عليهم السلام نسبت به غيب و آينده، علوم ارادى بوده است؛ يعنى هر چه را اراده مى كردند مى دانستند و آنچه را اراده نمى كردند نمى دانستند.[12] ممكن است امام علیه السلام در واقعۀ عاشورا، اراده اى براى دانستن عاقبت كار نداشته است، بدين جهت احتمال خطر در ذهن حضرت بوده و در عين حال حاضر به اين فداكارى و ايثار بزرگ شده است، لیکن حادثه فوق افتخارى بس بزرگ براى آن حضرت بوده که از مجاری طبیعی و عقلانی حاصل شده است و منافاتى با علم غيب ائمّه عليهم السلام ندارد. توجّه به اين نكته، بسيارى از شبهات و اشكالات و سؤالاتى كه پيرامون علم غيب ائمّه عليهم السلام مطرح است را حل مى كند.[13]
امام حسین علیه السلام و تاکتیک خردمندانه تقیّه در مکه
«تقيّه» وقتی معنادار می شود كه جان [14]و مال و عِرض انسان در برابر دشمنان متعصّب و لجوج به خطر مى افتد، بى آن كه نتيجه اى داشته باشد، در چنين مواردى نبايد بيهوده افراد را به خطر انداخت و نيروها را از دست داد؛ بلكه بايد آن را براى مواقع لزوم حفظ كرد.[15]
در اين جا عقل و منطق حكم مى كند كه گرفتار احساسات بى دليل كه نتيجه اش به هدر رفتن نيروهاست نشوند و نيروها را براى مواقع حساس حفظ كنند؛[16]در واقع تقیه يك روش حساب شده براى جلوگيرى هر چه بيشتر از استهلاك نيروها، و ذخيره كردن آنها براى ضربه نهايى است؛.اما نه از روى «ترس » و نه بخاطر منافع زودگذر شخصى بلكه از روى «عقل » و به عنوان بهره گيرى بيشتر از نيروهاى ارزنده و انقلابى.[17]
اين يك حكم عقلى و شرعى است كه نه تنها شيعه بلكه همه مسلمين جهان بلكه همه عقلاى عالم، در موارد لزوم به آن عمل مى كنند.[18]
در این زمینه از امام حسين عليه السلام رهبر شكنندگان سد تقيّه نقل شده كه فرمود:«انَّ التَّقِيَّةَ يُصْلِحُ اللَّهُ بِهَا امَّةً، لِصاحِبِها مِثْلَ ثَوابِ أعْمالِهِمْ فَإِنْ تَرَكَها أَهْلَكَ أُمَّةً؛ تارِكُها شَرِيكُ مَنْ أَهْلَكَهُم؛[19]تقيّه اى كه حال امتى با آن اصلاح پذيرد انجام دهنده آن پاداشى به قدر همه آن امت دارد (زيرا نيروهاى آن ها را براى خدمت بيشتر حفظ كرده است) اما اگر در چنين موردى ترك تقيّه گويد و امتى به هلاكت افتد شريك جرم هلاك كننده خواهد بود».[20]
حضرت سیدالشهدا علیه السلام كه نمونه بارز شكنندگان سدّ تقيّه در موارد لزوم بوده است، در پاره اى از موارد كه به پيشرفت هدف مقدّس و براى كوبيدن دستگاه ظلم و ستم و كفر و بى ايمانى و جهل و جنايت كمك مى كرد از اين روش استفاده مى نمود.[21]
به عنوان نمونه وقتی يزيد در ابتداى حكومت خويش نامه اى به «وليد بن عتبه» والى مدينه نوشت و از وى خواست به هر قيمتى كه شده از امام حسين عليه السلام براى او بيعت بگيرد.[22]،[23] لیکن امام حسین علیه السلام از بیعت با یزید خودداری نمود؛ هنگامى كه يزيد از امتناع امام حسين عليه السلام آگاه شد، نامه ديگرى به وليد نوشت و در آن تأكيد كرد كه در صورت امتناع حسين عليه السلام از بيعت، سرش را براى من بفرست، تا جوايز فراوانى نصيب تو شود.[24]،[25]
در اين جا عقل و منطق حكم مى كند كه گرفتار احساسات بى دليل كه نتيجه اش به هدر رفتن نيروهاست نشوند و نيروها را براى موقع لزوم حفظ كنند. در اين گونه موارد عقل فرمان مى دهد كه با يك تقيّه مختصر، نيروهاى انسانى خود را حفظ كنند، تا به موقع بتوانند بر پيكر دشمنانى همانند لشکریان یزید، ضربه قاطع وارد كنند؛ در واقع اين نوع تقيّه از قانون اهمّ و مهم الهام مى گيرد كه قانونى است عقلايى و در همه شئون زندگى جارى است.[26]
اینگونه است که امام عليه السلام پس از امتناع از بیعت با یزید، به سوی مکه حرکت کرد؛[27] لیکن تهدیدهایی که از سوی ماموران امنیتی بنی امیه بر جان امام در مکه وجود داشت و آن حضرت نمى خواست حرم امن خدا مورد هتك يزيديان قرار گيرد، و قداست آن با هجوم اين گروه خدانشناس كه حرمتى براى ارزش هاى والاى اسلام قائل نبودند زير سؤال برود لذا به سوی عراق حرکت کرد.[28]
همان گونه كه در مورد عبداللَّه بن زبير چنين اتّفاق افتاد، او مدّتى بعد مكّيان را با خود همراه كرد و به هنگام هجوم لشكر يزيد به خانه خدا پناه برد ولى آنها احترام كعبه را نگاه نداشتند و با سنگ هايى كه از منجنيق پرتاب شد آن را درهم كوبيدند.[29]
آری خروج شبانه از مدينه، خروج از مكّه، وقتی همگان سرگرم مراسم حج يا مقدمات آن بودند ، مظاهرى از تقيّه تاكتيكى است.[30] دليل این امر نیز در هوشيارى، بيدارى، سازمان يافتگى و آشنايى به اصول مبارزه صحيح در نهضت حسینی است [31].
صلح طلبی در سایۀ عزت طلبی و ذلت گریزی
اسلام منادى صلح و صفا و دوستى است، و جهاد يك سپر دفاعى در برابر دشمنان است نه براى تحميل عقيده.[32] زیرا جنگ ها جز فساد در زمين و نابودى امكانات و سرمايه ها ثمرى ندارد، به همين دليل از نظر اسلام منفور است، و تا موجبى براى جنگ پيدا نشود هرگز نبايد به سراغ آن رفت ؛به تعبير ديگر «صلح يك اصل است و جنگ يك استثناء».[33]
لذا يك قانون كلى و عمومى و همگانى وجود دارد كه در همه جا اصل نخستين، صلح و صفا و دوستى و سازش است، و نزاع و كشمكش و جدايى بر خلاف طبع سليم انسان و زندگى آرام بخش او است، لذا جز در موارد ضرورت و استثنايى نبايد به آن متوسل شد، بر خلاف آنچه فیلسوفان جنگ طلب غربی مي پندارند كه اصل نخستين در زندگى بشر همانند ساير جانداران، تنازع بقاء و كشمكش است و تكامل از اين راه صورت مي گيرد، و همين طرز تفكر شايد سرچشمه بسيارى از جنگ ها و خونريزي هاى قرون اخير شده است، در حالى كه انسان بخاطر داشتن عقل و هوش، حسابش از حيوانات درنده جدا است، و تكامل او در سايه تعاون صورت ميگيرد نه تنازع،[34] و اصولا تنازع بقاء حتى در ميان حيوانات، يك اصل قابل قبول براى تكامل نيست.[35]
صلح و امنيت و آرامش و عدالت و پاكى، ريشه عميقى در اصيل ترين ابعاد روح و خرد انسانى دارد و به تعبير ديگر صلح طلبی از درون فطرت و روان آدمى مى جوشد و از ذات انسان سرچشمه مى گيرد.[36]
به همین دليل اسلام به شدّت با جنگ مخالف و طرفدار صلح است، و تا زمانى كه جنگ بر ما مسلمانان تحميل نشود پايبند به صلح هستيم، امّا اگر متجاوزى جنگ را بر ما تحميل كند كوتاه نمى آييم و مردانه مى جنگيم.[37] بنابراين اسلام جهاد را به عنوان نيروى بازدارنده دشمن از نبرد و خونريزى قرار داده، و چنانچه بر اثر خيره سرى دشمن مسلمانان مجبور شوند دست به اسلحه ببرند، اين كار تنها در حدّ ضرورت جايز است [38] حال پيروى از چنين آئینی كه سراسر حق و عدالت و صلح و مصلحت است به حكم شرع و عقل لازم است و آنها كه برخلاف آن گام بردارند از آيين خداوند متعال و فرمان عقل منحرف شده اند.[39]
اینگونه است که امام حسين عليه السلام پس از شهادت پدرش اميرمؤمنان عليه السلام در كنار برادرش امام حسن عليه السلام كه امام و پيشواى زمان خود بود، قرار گرفت و پس از انعقاد پيمان صل حمیان امام حسن علیه السلام و معاویه به آن پایبند بود.[40]،[41]
نامه هايى كه آن حضرت به معاويه مى نويسد و با شجاعت تمام به نكوهش او مى پردازد، همگى از اين حقيقت حكايت دارد كه امام عليه السلام بر اساس پايبندى به صلح برادرش امام حسن عليه السلام دست به قيام مسلّحانه نمى زند.[42]
و یا خطبه امام عليه السلام در برابر لشكر حرّ؛ آنجا که فرمود:«...إِنْ كَرِهْتُمُونا وَ جَهِلْتُمْ حَقَّنا وَ كانَ رَأْيُكُمْ عَلى خِلافِ ما جاءَتْ بِهِ كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ رُسُلُكُمْ انْصَرَفْتُ عَنْكُمْ؛... اگر ما را ناخوش داشته و حقّ ما را نشناسيد و عقيده شما برخلاف آن باشد كه در نامه هايتان نوشته ايد و فرستادگانتان گفتند، از نزد شما باز مى گردم».[43]
لیکن وقتی حر گفت: «مأموريت ما آن است كه از تو جدا نشده تا تو را نزد امير (عبيداللَّه بن زياد) ببريم».امام عليه السلام تبسّمى كرد و فرمود:«الْمُوْتُ أَدْنى إِلَيْكَ مِنْ ذلِكَ ؛ مرگ از انجام اين كار به تو نزديك تر است!».[44]،[45]
آری امام علیه السلام از مرگى كه مايه حيات و عزّت و افتخار است و حياتى كه مايه ننگ و خوارى و بدبختى است، سخن مى گويد.[46]
لذا کلام امام علیه السلام بر خلاف افراد سست و ضعيف الايمانی است که براى فرار از زير بار جهاد و مشكلات ميدان جنگ غالبا مسأله صلح را مطرح مى كنند، حال آنکه صلح بسيار خوب است اما در جاى خود؛[47] صلحى كه تامين اهداف والاى اسلامى كند، و حيثيت و عظمت و آبروى مسلمين را حفظ نمايد، نه صلحى كه آنها را به خوارى و ذلت كشاند.[48]
آن حضرت در روايت ديگرى فرمود:«... ما اهْوَنَ الْمَوْتِ عَلى سَبيلِ نَيْلِ الْعِزِّ وَ إِحْياءِ الْحَقِّ، لَيْسَ الْمُوتُ فِي سَبيلِ الْعِزِّ إِلّا حَياةً خالِدَةً وَ لَيْسَتِ الْحَياةُ مَعَ الذُّلِّ إِلّا الْمَوْتَ الَّذِي لا حَياةَ مَعَهُ... وَ لكِنَّكُمْ لا تَقْدِرُونَ عَلى هَدْمِ مَجْدي وَ مَحْوِ عِزِّي وَ شَرَفِي فَإِذا لا أُبالِي بِالْقَتْلِ ؛...مرگ در راه رسيدن به عزّت و احياى حق، چقدر آسان است؟! آرى مرگ در راه عزّت و سربلندى جز زندگانى جاويد نيست! و زندگى ذلّت بار جز مرگ تهى از زندگى نمى باشد... شما بر نابودى عظمت و عزّت و شرف من ناتوانيد، حال كه چنين است من از كشته شدن باكى ندارم!».[49]،[50]
کلام نورانی آن حضرت در صبح روز عاشورا که فرمود:«أَيُّهَا النَّاسُ! اذْ كَرِهْتُمُوني فَدَعُوني انْصَرِفُ عَنْكُمْ الى مَأْمَني مِنَ الْأَرْضِ!؛ اى مردم! اگر از آمدن ما به اين ديار ناخشنوديد، پس ما را رها كنيد تا به سرزمين امنى برويم».[51]
امام در فرازی دیگر فرمود:«لا وَاللَّهِ لا أُعْطيهِمْ بِيَدي إِعطاءَ الذَّليلِ، وَ لا اقِرُّ اقْرارَ الْعَبيدِ!؛ به خدا سوگند دستم را همانند افراد ذليل و پست در دست آنان نخواهم گذاشت ومانند بردگان نيز تسليم نخواهم شد. (يا فرار نخواهم كرد)».[52]آنگاه مركب خود را خواباند و به «عقبة بن سمعان» فرمود تا زانوان مركب را ببندد؛.[53]،[54] خطاب آن حضرت به این نکته اشاره دارد که ما آغاز گر جنگ نیستیم لیکن هرگاه دشمن جنگ را بخواهد آغاز كند كاملًا براى در هم كوبيدن او آماده ایم و اين آمادگى را دائماً حفظ می کنیم.[55]
و به راستی مسلمانان شروع كننده و آغازگر جنگ نخواهند بود،[56]که رساترين و گوياترين نماد حکمت و عقلانیت در نهضت حسینی است؛[57] مولفه ای راهبردی در اسلام که هماهنگ با عقل و سيره تمام عقلاى جهان است، و هيچ تضادّ و تنافى با رحمت و رأفت اسلامى ندارد.[58]
نقش هدایت گری امام حسین علیه السلام در پرتو خردورزی
سفيران الهى و پيام آوران وحى به حكم آن كه سنگين ترين مسئوليت ها را در جهان انسانيت بر دوش دارند، مسئوليت هدايت انسان را از طریق ارتقای تعقل و انديشه مردم بر عهده دارند.[59]
امام حسين عليه السلام همچون پدر بزرگوارش اميرمؤمنان عليه السلام و برادر ارجمندش امام حسن عليه السلام در مسير هدايت مسلمين و دفاع از مظلومان حضور سازنده اى داشت.[60]
امام عليه السلام در طول دوران حكومت معاويه، و قبل از حکومت يزيد هرگز خاموش نبود. او پيوسته در بيدار ساختن مردم به خصوص نخبگان امّت تلاش مى كرد ،لحن امام عليه السلام در اين خطبه ه و استدلالات متين و محكم و پرمايه آن حضرت و فصاحت و بلاغتى كه در آن به کار می رفت، حكايت از اين داشت كه آن حضرت در هدایت گری مردم از هر فرصتى بهره مى گرفت.[61]مبادا مردم تدريجاً به آن وضع ناهنجار خو بگيرند و تعليمات اسلام را فراموش كنند وبه حكومت هاى فرعونى تن در دهند.[62]
يكى از مهمترين نشانه هاى عقلانیت در جریان نهضت حسینی، دعوت به تفكّر و انديشه است. با مطالعه معارف عاشورایی، تصديق خواهيم كرد كه كمتر چيزى همانند تفكّر و انديشه مورد تأكيد و اهتمام امام حسین علیه السلام واقع شده است.[63]
لذا در واقعۀ عاشورا كار امام عليه السلام و برنامه او اصلاح در تفكّر و انديشه [64]روشنگرى و بيدارسازى و هدایت گری بود، و از طرق مختلف اين هدف الهى را دنبال مى كرد، تا نسبت به آنها كه اندك اميدى به هدايتشان هست، اتمام حجّت شود.[65]
در این میان تشويق و بشارت، تحریک عواطف انسانى، تبیین اعتقادات دينى و مذهبى و بیان انذار و تهديد به عذاب هاى الهى در خطبه های متعدد آن حضرت بیان گردید که تعمیق اندیشه و تفکر جریان مقابل را پى گيرى مى كرد. ولى افسوس آن گروه ستمگر و خيره سر، كمترين لياقت هدايت را نداشتند و در گرداب دنياپرستى آن چنان غوطه ور بودند، كه به گمانِ آب، در پى سراب مى دويدند![66]
سخن آخر:( عقلانیت واقعه عاشورا باید حفظ شود)
در خاتمه باید گفت عقلانیت، حکمت و فقاهت امام حسین علیه السلام در واقعۀ عاشورا امتيازات اين حماسه بزرگ است که قدرت تأثيرگذارى آن در افكار عمومى مسلمانان، بلكه آزادمردان جهان در طول تاريخ را به همراه داشته است، به نحوی که به جرأت مى توان گفت اين بُعد از قيام عاشورا در طول تاريخ بى نظير است.[67]
اینگونه است که نمى توان عقلانیت قيام و نهضتى را در عالم پيدا كرد كه تا اين اندازه حکمت ساز و سبب حركت و جوشش مبارزان در برابر ظالمان و ستمگران، آن هم از زمان وقوع حادثه تا عصر حاضر باشد.[68]
به تعبير ديگر تجلی عقلانیت در حماسۀ حسینی ،آن را به يك نهضت فرا زمانى و فرامكانى تبدیل کرده است؛ لذاكمتر نهضتى را همانند نهضت حسينى مى توان يافت كه از همان روز شكست، فاتح وپيروز باشد و از همان روز مغلوب شدن غالب گردد و از همان ساعت كه دشمن، كار مخالف خود را تمام شده مى ديد، كار خودش به پايان رسيده باشد.[69]با این تفاسیر باید عقلانیت واقعه عاشورا حفظ شود و پایگاه علمی و فرهنگی عاشورا احیاء شود .[70]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص36.
[2] همان ؛ ص655.
[3] همان؛ ص 656.
[4] اهداف قيام حسينى ؛ ص17.
[5] همان.
[6] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 1 ؛ ص416.
[7] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 11 ؛ ص379.
[8] همان ؛ ج 9 ؛ ص293.
[9] همان ؛ ج 2 ؛ ص668.
[10] تفسير نمونه ؛ ج 9 ؛ ص287.
[11] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص165.
[12] ر.ک: پيام قرآن؛ ج 7؛ص 249.
[13] آيات ولايت در قرآن ؛ ص284.
[14] اعتقاد ما ؛ ص102.
[15] همان؛ ص 103.
[16] پيدايش مذاهب ؛ ص77.
[17] تقيه ؛ ص11.
[18] اعتقاد ما ؛ ص103.
[19] وسائل الشيعه؛ ابواب امر به معروف؛ ب 27؛ ح 4.
[20] تقیه؛ص24.
[21] پيدايش مذاهب ؛ ص81.
[22] «... أَمَّا بَعْدُ! فَخُذْ حُسَيْناً وَعَبْدَاللَّهِ بْنَ عُمَرَ وَ عَبْدَاللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ بِالْبَيْعَةِ أَخْذاً شَدِيداً، لَيْسَتْ فِيهِ رُخْصَةٌ، حُتَّى يُبَايِعُوا،( تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 250 ، كامل ابن اثير؛ ج 4؛ ص 14).
[23] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص218.
[24] «... وَلْيَكُنْ مَعَ جَوَابِكَ إِلَىَّ رَأْسُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ، فَإِنْ فَعَلْتَ ذَلِكَ فَقَدْ جَعَلْتُ لَكَ أَعِنَّةَ الْخَيْلِ، وَ لَكَ عِنْدِي الْجَائِزَةُ وَ الْحَظُّ الْأَوْفَرُ،( فتوح ابن اعثم كوفى؛ ج 5؛ ص 26).
[25] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص218.
[26] پيدايش مذاهب ؛ ص77.
[27] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص218.
[28] همان ؛ ص335.
[29] همان.
[30] پيدايش مذاهب ؛ ص81.
[31] تقيه ؛ ص11.
[32] آيين رحمت ؛ ص85.
[33] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص332.
[34] ر.ک: تفسير نمونه؛ج2؛ ص 180.
[35] همان ؛ ج 4 ؛ ص151.
[36] مسئله انتظار ؛ ص15.
[37] از تو سوال مى كنند(مجموعه سوالات قرآنى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله) ؛ ص91.
[38] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص324.
[39] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص186.
[40] الاصابة؛ ج 1؛ ص 333.
[41] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 46.
[42] همان ؛ ص231.
[43] همان؛ ص366.
[44] فتوح ابن اعثم؛ ج 5؛ ص 137- 138، تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 303، مقتل الحسين خوارزمى؛ ج 1؛ ص 232.
[45] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص367.
[46] همان ؛ ص370.
[47] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص460.
[48] تفسير نمونه ؛ ج 21 ؛ ص489.
[49] احقاق الحق؛ ج 1؛ ص 601 ، اعيان الشيعة؛ ج 1؛ ص 581.
[50] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص370.
[51] همان ؛ ص418.
[52] همان ؛ ص419.
[53] تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 322- 323، ارشاد مفيد؛ ص 448- 450 ، بحارالانوار؛ ج 45؛ ص 6- 7.
[54] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص419.
[55] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 10 ؛ ص43.
[56] آيين رحمت ؛ ص71.
[57] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص419.
[58] والاترين بندگان ؛ ص48.
[59] پيام قرآن ؛ ج 7 ؛ ص75.
[60] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص44.
[61] همان ؛ ص312.
[62] همان؛ ص 313.
[63] سوگندهاى پر بار قرآن ؛ ص53.
[64] اهداف قيام حسينى ؛ ص25.
[65] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص425.
[66] همان؛ص34.
[67] همان.
[68] همان.
[69] همان.
[70] همان.