ترسیم جایگاه مستضعفان در آینده جهان از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

ترسیم جایگاه مستضعفان در آینده جهان از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی


مستضعف کیست؟/ مفهوم مستضعف در آئینۀ آیات و روایات/ گونه شناسی مستضعف در قرآن/ دفاع از مستضعفان مرز و جغرافیا نمی شناسد/ وعده خداوند به مستضعفان/ حق گرفتنی است نه دادنی!/ آینده جهان از آن مستضعفین/ فلسفه تشکیل حکومت اسلامی/ حکومت جهانی مهدي موعود علیه السلام، حکومت صالحان و مستضعفان/حکومت جمهوری اسلامی حکومت مستضعفین است‌

در عصری به سر می بریم كه فساد و تباهى و ظلم و بيدادگرى از در و ديوار آن مى بارد، آتش جنگ ها در هر سو شعله ور است، و چنگال زورمندان بيدادگر، حلقوم مستضعفان مظلوم را مى فشارد.[1]امروزه كفار مستكبر و ظالم براى اظهار وجود، يا مرعوب ساختن مستضعفان و محرومان جهان دست به يك سلسله تلاش ها و تبليغات و كنفرانس ها و ديد و بازديدهاى سياسى و مانورهاى نظامى و عقد قراردادها و پيمان ها، با هم مسلكانشان، مى زنند، تا جو مساعدى براى پيشبرد اهداف شوم خود فراهم سازند.[2]حال آنکه در عمل سرچشمه تباهی تباهى در جوامع بشری شده اند، تباهى از نظر اخلاق، تباهى بر اثر جنگ، تباهى بر اثر انواع تجاوزها و دزدي ها و ظلم و فسادها  علیه مستضعفان جهان.[3]

لذا هنگامى كه به وضع كنونى نظر افكنيم و سير صعودى جنايت ها، كشتارها، جنگ ها و خونريزى ها و كشمكش ها و اختلافات بين المللى و گسترش روزافزون مفاسد اخلاقى را بنگريم، از خود سؤال مى كنيم كه آيا وضع نابسامان کنونی به همين صورت علیه مستضعفان پيش مى رود؟ و يا روزنه اميدى براى نجات وجود دارد؟[4] این پرسش وقتی مهمتر می شود که بدانیم به ویژه ريشه هاى «حوادث امروز» در گذشته است و آينده را هم از امروز بايد بسازيم، و اين كه توجّه به يك آينده «تاريك»[5]يا «درخشان» انعكاس فورى در زندگى امروز و موضع گيرى هاى ما در برابر حوادث دارد، لذا ما به خاطر امروز هم كه باشد بايد آينده را مورد بررسى دقيق قرار دهيم.[6]

در این میان نظریه پردازان غربی ناظر بر وضعیت ظالمانۀ جهان معاصر؛ آينده جهان را تاريك تصور کرده اند؛ امّا نظریه پردازان اسلامی و آن هایی كه به مبانى اديان آسمانى معتقدند،[7] بر مبنای سير تكاملى جامعه انسانی، هماهنگى با نظام عمومى آفرينش؛ واكنش هاى اجتماعى (قانون عكس العمل)، الزام هاى اجتماعى، فطرت و «صلح و عدل جهانى»[8]پاسخ ديگرى به اين سؤال مى دهند [9]که نوید دهندۀ آينده درخشان و فتوحات بزرگ توسط مستضعفان جهان است که ابعاد و زوایای آن در ادامه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.[10]

مستضعف کیست؟

واژه« مستضعف» از ماده«ضعف» است، اما چون به باب استفعال برده شده به معنى كسى است كه او را به ضعف كشانده اند و در بند و زنجير كرده اند؛ به تعبير ديگر«مستضعف» كسى نيست كه ضعيف و ناتوان و فاقد قدرت و نيرو باشد، مستضعف كسى است كه نيروهاى بالفعل و بالقوه دارد، اما از ناحيه ظالمان و جباران سخت در فشار قرار گرفته، ولى با اين حال در برابر بند و زنجير كه بر دست و پاى او نهاده اند ساكت و تسليم نيست، پيوسته تلاش مى كند، تا زنجيرها را بشكند و آزاد شود، دست جباران و ستمگران را كوتاه سازد و آئين حق و عدالت را برپا كند.[11]لذا خداوند به چنين گروهى وعده يارى و حكومت در زمين داده است، نه افراد بى دست و پا و جبان و ترسو كه حتى حاضر نيستند فريادى بكشند، تا چه رسد به اينكه پا در ميدان مبارزه بگذارند و قربانى دهند.[12]

مفهوم«مستضعف» در آئینۀ آیات و روایات

«مستضعف» در قرآن و روايات اسلامى به دو معنا اطلاق شده: كسانى كه از نظر زندگى مادى در فشارند؛[13] یعنی افراد مظلومى كه به ناحق تحت ستم قرار گرفته اند و مورد الطاف الهى هستند؛[14]دوم كسانى كه از نظر دينى در فشار واقع شده اند و قادر بر هجرت از محل زندگى خود نيستند.[15]،[16]

گاه اين واژه در روايات معناى سومى نيز دارد و آن كسى است كه توانايى بر تحقيق از حقّ و شناخت آن را ندارد؛ خواه بر اثر ضعف فكرى باشد يا عدم دسترسى به منابع تحقيق.[17]

از بررسى آيات قرآن و روايات استفاده مى شود افرادى كه از نظر فكرى يا بدنى يا اقتصادى آن چنان ضعيف باشند كه قادر به شناسايى حق از باطل نشوند، و يا اينكه با تشخيص عقيده صحيح بر اثر ناتوانى جسمى يا ضعف مالى و يا محدوديت هايى كه محيط بر آنها تحميل كرده قادر به انجام وظائف خود به طور كامل نباشند و نتوانند مهاجرت كنند آنها را مستضعف مى گويند.[18]

گونه شناسی «مستضعف» در قرآن

گفتنی است «مستضعف» انواع و اقسامى دارد مستضعف « فكرى» و «فرهنگى»، مستضعف «اقتصادى»، مستضعف «اخلاقى» و مستضعف «سياسى» و آنچه بيشتر قرآن روى آن تكيه كرده است مستضعفين سياسى و اخلاقى است.[19]

بدون شك جباران مستكبر براى تحكيم پايه هاى سياست جابرانه خود قبل از هر چيز سعى مى كنند قربانيان خود را به استضعاف فكرى و فرهنگى بكشانند[20]سپس به استضعاف اقتصادى، تا قدرت و توانى براى آنها باقى نماند، تا فكر قيام و گرفتن زمام حكومت را در دست و در مغز خود نپرورانند.[21]

در قرآن مجيد در پنج مورد سخن از «مستضعفين» به ميان آمده كه عموما سخن از مؤمنانى مى گويد كه تحت فشار جباران قرار داشتند. در يك جا مؤمنان را دعوت به مبارزه و جهاد در راه خدا و مستضعفين با ايمان كرده مى گويد: «چرا در راه خدا، و در راه مردان و زنان و كودكانى كه تضعيف شده اند پيكار نمى كنيد؟ همان افراد ستمديده اى كه مى گويند: خدايا! ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون بر، و براى ما از طرف خودت سرپرستى قرار ده، و براى ما از سوى خودت ياورى تعيين فرما»[22].

تنها در يك مورد سخن از كسانى به ميان مى آورد كه ظالمند و همكارى با كافران دارند و ادعاى مستضعف بودن مى كنند و قرآن ادعاى آنها را نفى كرده، مى گويد: «شما مى توانستيد با هجرت كردن از منطقه كفر و فساد از چنگال آنها رهايى يابيد، اما چون چنين نكرديد جايگاه شما دوزخ است».[23] ولى به هر حال قرآن همه جا به حمايت از مستضعفان برخاسته و از آنها به نيكى ياد كرده است و آنها را مؤمنان تحت فشار مى شمارد، مؤمنانى مجاهد و تلاش گر كه مشمول لطف خدا هستند.[24]

هم چنین در چیستی مفهوم مستضعف فکری  از على علیه السلام چنين نقل شده كه فرمود: و لا يقع اسم الاستضعاف على من بلغته الحجة فسمعتها اذنه و وعاها قلبه ؛ مستضعف كسى نيست كه حجت بر او تمام شده و حق را شنيده و فكرش آن را درك كرده است»[25] و از امام موسى بن جعفر علیه السلام پرسيدند كه مستضعفان چه كسانى هستند؟[26]امام در پاسخ اين سؤال نوشتند: «الضعيف من لم ترفع له حجة و لم يعرف الاختلاف فاذا عرف الاختلاف فليس بضعيف؛ مستضعف كسى است كه حجت و دليل به او نرسيده باشد و بوجود اختلاف (در مذاهب و عقايد كه محرك بر تحقيق است) پى نبرده باشد، اما هنگامى كه به اين مطلب پى برد، ديگر مستضعف نيست»[27]

دفاع از مستضعفان مرز و جغرافیا نمی‌شناسد

بدیهی است اسلام براى مرهم نهادن بر زخم هاى جانكاه محرومان، و براى رسيدن به نيازها و مشكلات مستضعفان؛ هر فعالیتی که مايه فساد در زمين و فراموش كردن ارزش هاى انسانى باشد بر نمی تابد و انسان را از «خود برتر بينى» و «تحقير ديگران» و حتى روياروئى با پيامبر خدا بر حذر می دارد[28]اين به خوبى نشان مى دهد كه اسلام حامى مستضعفان و دشمن مستكبران است.[29]

لذا در آيات متعدد قرآن کریم به جهاد براى حمايت از مظلومان اشاره شده است، به عنوان نمونه در  فرازی از کلام وحی مى خوانيم: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً؛[30]چرا در راه خدا و در راه مردان و زنان و كودكانى كه (بدست ستمگران) تضعيف شده اند پيكار نمى كنيد، همان افراد (ستمديده اى) كه مى گويند: خدايا! ما را از اين شهر (مكه) كه اهلش ستمگرند بيرون ببر، و براى ما از سوى خود، وليى قرار ده، و براى ما از سوى خود يار و ياورى معين فرما»[31]

به اين ترتيب، قرآن از مسلمانان مى خواهد كه هم در راه خدا و هم مستضعفان مظلوم، جهاد كنند، و اصولا اين دو از هم جدا نيستند و با توجه به اينكه در آيه فوق قيد و شرطى نيست، اين مظلومان و مستضعفان در هر نقطه جهان، باشند، بايد از آنها دفاع كرده نزديك و دور، داخل و خارج كشور تفاوت نمى كند.[32]

و به تعبير ديگر حمايت از مظلومان در مقابل ظالمان در اسلام يك اصل است كه بايد مراعات شود، حتى اگر به جهاد منتهى گردد، اسلام اجازه نمى دهد مسلمانان در برابر فشارهايى كه به مظلومان جهان وارد مى شود بى تفاوت باشند، و اين دستور يكى از ارزشمندترين دستورات اسلامى است كه از حقانيت اين آيين خبر مى دهد.[33]

وعده خداوند به مستضعفان

مطابق آيه قرآن، خداوند به جمعيّت صالح وعده پيروزى بر كافران و ناصالحان را داده است زیرا خدا  اراده كرد مستضعفان را يارى كند؛ که نشان دهندۀ تأثير اراده خداوند در سرنوشت اقوام است؛ سخنى كه مايه اميد و دلگرمى همه امت هاى تحت ستم است، لذا در کلام وحی می خوانیم: « وَ نُريدُ انْ نَمُنَ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فى الأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ ائِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ مى فرمايد؛ ما اراده كرده ايم تا بر مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم»[34]

تعبير به «نريد» به صورت فعل مضارع كه دليل بر استمرار است نشان مى دهد كه اين يك قانون هميشگى و سنت جاودانى است كه خداوند حكومت روى زمين را سرانجام در اختيار مستضعفان قرار مى دهد، و زورمندان مستكبر را درهم مى شكند.[35]

ولى بايد توجّه داشت كه سخن از مستضعفان است نه ضعيفان، يعنى كسانى كه در حال تلاش و كوشش و جهادند، ولى از سوى دشمنان تضعيف مى گردند، نه آنها كه تن به ضعف و ذلت داده اند. هم چنین با ضميمه كردن اين آيه، با آیۀ شریفۀ«أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصّالِحُونَ؛[36] معلوم مى شود كه منظور از مستضعفان همان صالحان و مؤمنان مجاهد مبارز است».[37]

هم چنین در فراز قرآنی دیگر می خوانیم: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِّنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئاً»؛ خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند وعده داده است كه به يقين، خلافت روى زمين را به آنان خواهد داد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت بخشيد؛ و دين و آيينى را كه براى آنان پسنديده، برايشان پا برجا و ريشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل مى كند، به گونه اى كه فقط مرا مى پرستند، و چيزى را همتاى من قرار نخواهند داد».[38]،[39]

بی شک توجّه به اراده تكوينى خداوند در اين فراز های قرآنی اثر تربيتى فوق العاده اى دارد و به مؤمنان صالح و دربند، اميد و نيرو و توان مى بخشد و در پيكار با ظالمان ستمگر، مصمّم و مقاوم و اميدوار به پيروزى مى سازد.[40]

حق گرفتنی است نه دادنی!

درست است كه در دنياى امروز شعارهايى در زمينه حقوق بشر و باز گرداندن حقّ محرومان به آنها داده مى شود، ولى تجربه نشان داده كه اين شعارها دامى است براى همان قشر محروم و مستضعف و فريب و نيرنگى است براى اغفال آنها و در نتيجه غصب حقوق آنان. بنا بر اين، اين اصل كه «حقّ را بايد گرفت» هم در گذشته صادق بوده و هم امروز و هم فردا و فرداها.[41]

در این زمینه حضرت علی علیه السلام در فرازی فرمود: «لا يدرك الحقّ إلّا بالجدّ؛ حق جز با تلاش و كوشش به دست نمى آيد» که اين اصل اساسى زندگى انسان ها، به خوبى نشان می دهد در جوامعى كه زورمندان و غارتگران حاكمند، يا در كمين حكومتند، هرگز نمى توان انتظار داشت كه با ميل و رغبت حقوق مستضعفان را به آنها بدهند، چرا كه قدرت آنها، اصولاً از غصب حقوق ديگران به دست مى آيد و باز گرداندن حقوق ديگران به آنها، مساوى است با از دست دادن قدرتشان و اين، كارى است كه هرگز آماده انجام آن نيستند.[42]

لذا امام علی علیه السلام به همه ستمديدگان و محرومان و مستضعفان جهان درس مى دهد كه متحد شوند و به پا خيزند و با تلاش و كوشش، حقّ خود را از زورمندان [43]بگيرند و در اين راه، به يقين پيروز مى شوند، چرا كه غاصبان حتّى براى حفظ موقعيت خود حاضر به ايثار نيستند، در حالى كه مستضعفان و ستمديدگان هر بهايى را براى احقاق حقّ خويش مى پردازند.[44]

اين همان درسى است كه امام حسين عليه السّلام در ميدان نينوا در روز عاشورا به جهانيان آموخت و در جمله هاى تاريخى و ماندگارش فرمود: « ... هيهات منّى الذلّة! ...؛هيهات كه من ذلّت را بپذيرم».[45]

مطالعه تاريخ جنگهاى اسلامى، مانند بدر و احد و احزاب و تبوك و حنين نيز اين حقيقت را آشكار مى سازد كه مسلمانان نخستين در عصر پيامبر، اگر شاهد پيروزي هاى سريع و پى در پى بودند، همه بدون استثناء در سايه جدّ و جهد و ايثار و فداكارى بسيار صورت گرفت، درست است كه دست حمايت الهى بالاى سر آنها بود، ولى از نظر اسباب ظاهر عامل پيروزى تلاش و كوشش آنان بود.اين يك قانون جاودانه تاريخ است نه منحصر به ياران پيامبر صلّی الله علیه وآله و امام حسين عليه السّلام بوده و نه مربوط به ديروز و امروز است، بلكه در آينده مانند گذشته نيز اين اصل اساسى حاكم است.[46]

آینده جهان از آن مستضعفین

با تأمل در كلام ائمه هدى عليهم السلام جایگاه بی بدیل مستضعفان در آیندۀ جهان را می توان به صورت منطقى اثبات كرد؛ بدین نو که   اين كه خداوند حكيم و رحيم، انسان را براى هدف والايى آفريده است و اگر قرار باشد تا آخر دنيا وضع كنونى ادامه يابد؛ ظالمان بر اوضاع مسلط باشند، احكام الهى به فراموشى سپرده شود و ظلم و فساد و قتل و جنايت در مقياس هاى وسيع جهانى حكم فرما گردد.[47]

 به يقين چنين امرى با حكمت خداوند درباره آفرينش انسان سازگار نيست. بايد منتظر بود زمانى فرا رسد كه ايمان و اخلاق و عقلانيت بر جهان حاكم گردد و اولياى الهى بر جهان حكمرانى كنند و مدينه فاضله انسانيت كه هدف نهايى خلقت انسان بوده است برقرار شود و این امر نشان می دهد  آنچه در آيات و روايات آمده است با دليل عقل نيز هماهنگ است.[48]

اینگونه است که امام علی عليه السلام با اشاره به آیۀ «وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ[49]؛ ما مى خواهيم بر مستضعفان زمين منت گذاريم و آنها را پيشوايان و وارثان آن قرار دهيم» در گفتاری حكيمانه، خبر مسرت بخشى از آينده اهل بيت علیهم السلام و پيروان مكتب آنها مى دهد و مى فرمايد: «لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا، دنيا همچون شتر بدخويى است كه بعد از چموشى به ما روى مى آورد و همچون شترى است كه دوشنده شير را گاز مى گيرد تا شير را براى فرزندش نگه دارى كند».[50]

مفهوم جمله اين است همان گونه كه شتر شيرده از دوشيدن شير خود ممانعت مى كند مبادا گرفتار كمبود شير براى بچه اش گردد و افرادى را كه به سراغ دوشيدن شير مى روند گاز مى گيرد همچنين در آينده دنيا به سوى ما باز مى گردد و به قدرت پروردگار، مخالفان ما سركوب مى شوند و حكومت به دست صالحان مى افتد، همان گونه كه قرآن مجيد وعده داده است؛ آری مستضعفین با تكيه بر ذات پاك پروردگار و طلب یاری از خداوند به وظيفه خود عمل می کنند تا سرانجام بر ظالمان و مستكبران پيروز مى شوند، ائمه و پيشوايان روى زمين مى گردند و وارث امكانات وسيع ظالمان و مستكبران.[51]

فلسفه تشکیل حکومت اسلامی

بدیهی است فلسفه اصلى تشكيل حكومت ها و تشريع قوانين، (اعم از قانون هاى الهى و قوانين ناقصى كه به وسيله بشر تشريح شده است) حفظ حقوق ضعيفان و حمايت از آنها بوده است، چرا كه اقوايا و زورمندان با تكيه بر قدرت و زور خود نه تنها حق خويش را مى گيرند، بلكه افزون بر آن را نيز مى طلبند، بنابر اين اگر حكومت و قانون حامى مظلومان و مستضعفان نباشد، فلسفه وجودى خود را به كلّى از دست مى دهد و گاه به بازيچه اى در دست ظالمان، براى توجيه ظلم و ستم هايشان تبديل مى شود.[52]

در تبیین این مهم باید گفت «عبادات»، «معاملات» و «سياسات» مهمترین ابعاد تشکیل حکومت اسلامی را شامل می شود؛ عبادات رابطه خلق با خالق است. معاملات رابطه مردم با يكديگر است و سياسات رابطه مردم با حكومت مى باشد.[53]

در این بیت تنها بخش سياسات نيست كه بدون تشكيل حكومت شكل نمى گيرد؛ بخش معاملات نيز اگر نظارت حكومت بر حسن اجراى آن نباشد دست خوش هزار گونه نابسامانى مى شود؛ و حقوق مستضعفان پايمال مى گردد و جامعه به دو قطب ثروتمند و فقير تقسيم مى شود، و انواع كمبودهاى مصنوعى و ساختگى در جامعه باعث رنجش مى گردد. حتّى عبادات نيز بدون وجود يك حكومت قوى و نيرومند و عادل سامان نمى پذيرد.[54]

حکومت جهانی مهدي موعود علیه السلام، حکومت صالحان و مستضعفان

نباید فراموش نمود که اجراى عدالت اجتماعى و اقامه قسط و عدل و گشودن راه براى آزادى تبليغ در سراسر جهان، هرگز با توصيه و نصيحت و اندرزهاى اخلاقى انجام نمى شود. اين حكومت است كه بايد به ميدان آيد، و چنگال ظالمان را از گريبان مظلومان جدا سازد؛ و حقوق مستضعفان را باز ستاند و نداى توحيد را از طريق رسانه هاى موجود، در هر زمان به گوش مردم جهان برساند.[55]یعنی حكومت جهانى مستضعفان كه نمونه كوچكش، بعد از فتح مكّه و پيروزى هاى وسيع ترى بعد از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بود و نمونه اتم و كاملش که در عصر قيام حضرت مهدى (ارواحنا فداه) حاصل خواهد شد.[56]

سخن آخر: (حکومت جمهوری اسلامی حکومت مستضعفین است)

در خاتمه باید گفت همه این مسائل  بشارتى است در زمينه پيروزى حق بر باطل و ايمان بر كفر؛[57] بشارتى است براى همه انسانهاى آزاده و خواهان حكومت عدل و داد و بر چيده شدن بساط ظلم و جور؛ که  نمونه گسترده تر آن ظهور حكومت حق و عدالت در تمام كره زمين به وسيله حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه است.[58]

البته حكومت جهانى حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه در آخر كار هرگز مانع از حكومت هاى اسلامى در مقياس هاى محدودتر  هم چون انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، نخواهد بود، و هر زمان شرايط اینگونه حکومت های اسلامی فراهم شود وعده حتمى و مشيت الهى در باره آنها تحقق خواهد يافت و اين پيروزى نصيبشان مى شود. همانگونه که به واقع حکومت جمهوری اسلامی حکومت مستضعفین است.[59]

خداوندا همانگونه كه گردنكشان و جباران پيشين را چنان هلاك و محو و نابود كردى كه كوچكترين صدايى از آنها به گوش نمى رسد، ابرقدرت هاى جبار زمان ما را نيز نابود كن، شر آنها را از سر مستضعفان كوتاه فرما و قيام مؤمنان را بر ضد اين مستكبران به پيروزى نهايى برسان.[60]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 


[1] تفسير نمونه ؛ ج 13 ؛ ص527.

[2] همان ؛ ج 20 ؛ ص16.

[3] خطوط اقتصاد اسلامى ؛ ص66.

[4] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص311.

[5] حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص89.

[6] همان ؛ ص90.

[7] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص312.

[8] حكومت جهانى مهدى (عج) ؛ ص13.

[9] همان.

[10] تفسير نمونه ؛ ج 17 ؛ ص242.

[11] همان؛ ج 16 ؛ ص19.

[12] همان.

[13] سوره قصص؛آیۀ5.

[14] پيام قرآن ؛ ج 1 ؛ ص383.

[15] ). نساء، آيه 75.

[16] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 7 ؛ ص286.

[17] کافی؛ ج 2؛ ص 404؛ ب المستضعف؛ ح 1.

[18] تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص87.

[19] همان ؛ ج 16 ؛ ص19.

[20] همان.

[21] همان؛ ص 20.

[22]  سورۀ نساء؛ آیۀ 75.

[23] ر.ک:سورۀ نساء؛آیۀ97.

[24] همان.

[25] نور الثقلين؛ ج 1؛ ص 536.

[26] تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص87.

[27] نور الثقلين؛ ج 1؛ ص 539.

[28] يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ ؛ ص366.

[29] تفسير نمونه ؛ ج 26 ؛ ص126.

[30] سوره نساء؛آیۀ75.

[31] تفسير نمونه ؛ ج 2 ؛ ص28.

[32] همان.

[33] همان؛ص 29.

[34] پيام قرآن ؛ ج 4 ؛ ص155.

[35] همان؛ ص160.

[36] سوره انبياء؛آیۀ105.

[37] پيام قرآن ؛ ج 4 ؛ ص160.

[38] سورۀ نور؛ آيه 55.

[39] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 13، ص 610.

[40] پيام قرآن، ج 4، ص 161.

[41] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص218.

[42] همان ؛ ص217.

[43] همان.

[44] همان،ص218.

[45]  بحار الانوار؛ ج 45؛ ص 83.

[46] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 2 ؛ ص219.

[47] همان ؛ ج 13 ؛ ص609.

[48] همان.

[49] سوره قصص؛آیۀ5.

[50] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص605.

[51] همان ؛ ص608.

[52] همان ؛ ج 2 ؛ ص395.

[53] پيام قرآن ؛ ج 10 ؛ ص49.

[54] همان.

[55] همان؛ ص48.

[56] پيام قرآن ؛ ج 3 ؛ ص338.

[57] تفسير نمونه ؛ ج 16 ؛ ص17.

[58] همان.

[59] همان؛ص18.

[60] تفسير نمونه ؛ ج 13 ؛ ص150.

captcha