«معنای زندگی» در آموزه های امام باقر(علیه السلام) از منظر معظم له

«معنای زندگی» در آموزه های امام باقر(علیه السلام) از منظر معظم له


حیات طیبه؛مهمترین رهیافت معنای زندگی/ حيات‏ طيبه‏ چيست؟/ مرگ آگاهی و معناداری زندگی/ خوش ترین زندگی از دیدگاه امام باقر (علیه السلام)/ حیات طیبه؛ رهاورد قناعت در سایۀ مقابله با چشم و همچشمی/  حسن خلق و خوشرویی؛ حقیقت معنای زندگی‌

«معنای زندگی» در آموزه های امام باقر(علیه السلام) از منظر معظم له

معناى حيات و حقيقت زندگى‏ از جمله معمّاهايى است كه هنوز علم و دانش بشرى به كشف اسرار آن نايل نگشته است. «كلود برنارد» دانشمند فيزيولژيست فرانسوى مى‏گويد: «زندگى قابل تعريف‏ نيست، بلكه آن را از علايم و آثار مى‏توانيم بشناسيم، يعنى‏ موجود زنده را از موجود غير زنده تميز بدهيم».[1]

بسيارى از الفاظ با بينشهاى متفاوت معانى گوناگونى را مى‏بخشد از جمله لفظ«حيات»و«مرگ» است كه در بينش مادى تنها به معنى‏ حيات‏ و مرگ فيزيولوژيكى است يعنى هنگامى كه قلب كار مى‏كند و خون به اعضاء مى‏رسد و حس و حركت و جذب و دفعى در بدن انسان است زنده است.[2]به عنوان نمونه می بینیم مردم عصر جاهلى اگر چه زندگى مادى حيوانى داشتند اما از زندگى انسانى و معنوى و عقلانى محروم بودند[3]

لیکن اسلام علاوه بر اينكه معيار حيات و شخصيت انسان را در ارزشهاى روحانى او مى‏شمرد مساله وجود و عدم تاثير و فايده را معيارى براى وجود و عدم حيات مى‏شناسد.كسى كه ظاهرا زنده است اما آن چنان در شهوات فرو رفته كه نه ناله مظلومى را مى‏شنود، نه صداى منادى حق را، نه چهره بينوايى را مى‏بيند و نه آثار عظمت پروردگار در صحنه آفرينش را، و نه حتى يك لحظه به آينده و گذشته خويش مى‏انديشد، چنين كسى در منطق قرآن مرده است، اما كسانى كه بعد از مرگ آثارشان، جهانى را فرا گرفته و افكار و خط و راهشان، رهبر و راهنما و الگو و اسوه است چنين كسانى زنده جاويدانند[4] لذا از ديدگاه آموزهای اسلامی  كسانى هستند كه ظاهرا مرده‏اند اما زندگان جاويدند همانند شهيدان.[5]

با این تفاسیر ضرورت تبیین ابعاد و زوایای مفهوم معنای زندگی با بهره گیری از آموزه های اهل بیت(ع) به ویژه تعالیم نورانی امام باقر (ع) بیش از پیش ضروری است.[6]

حیات طیبه؛مهمترین رهیافت معنای زندگی

كسانى هستند که هدف نهایی زندگی را در دنیا قرار مى‏دهند و به آن دل مى‏بندند، و بر آن تكيه مى‏كنند و آخرين آرزويشان، وصول به آن است، اما اگر مواهب اين جهان مادى وسيله‏اى براى وصول به ارزشهاى والاى انسانى و سعادت جاودان باشد، هرگز دنيا نيست، بلكه مزرعه‏ آخرت‏، و قنطره و پلى براى رسيدن به آن هدف‏هاى بزرگ است.[7]،[8]

آنها حتّى زندگى دنيا را نشناخته‏اند و به جاى اينكه آن را مزرعه‏ آخرت‏ و قنطره و گذرگاهى براى نيل به مقامات معنوى و ميدانى براى ورزيدگى و تمرين جهت به دست آوردن فضايل اخلاقى بشناسند آن را به عنوان هدف نهايى و مطلوب حقيقى و معبود واقعى خود شناخته‏اند و طبيعى است كه چنين افرادى از آخرت غافل مى‏شوند.[9]زیرا هدف‏ زندگى‏ و حيات را به كلّى فراموش كرده، سرگرم شهوات زندگى شود، تمام اصول اخلاقى را زير پا گذارد و آشكارا به نقض حقوق ديگران بپردازد.[10]

لذا انديشمندانى كه با بينش صحيح از كشورهاى صنعتى ديدن كرده‏اند اعتراف دارند كه مردم آن سامان با اينكه مسأله بيكارى و بيمارى و تحصيل و پيرى را به وسيله كارگاه‏هاى عظيم و تشكيلات وسيع بهداشتى و فرهنگى و بيمه و بازنشستگى و مانند آن تقريباً حل كرده‏اند و زندگى‏ آنها از لحظه تولد تا لحظه مرگ و حتى وضع فرزندان آنها تأمين شده است، از پوچ‏ بودن زندگى ناله مى‏كنند و خود رادر يك حال بى هدفى و بى وزنى احساس مى‏كنند.و شايد رمز بسيارى از تنوع‏طلبى‏هاى غرب و سرگرمى‏هاى عجيب و غريب آنها فرار از فكر كردن درباره همين پوچى و بى هدفى است.[11]

لیکن در اسلام حقیقت زندگی در راستای صیانت از ارزشها ، و بهترين وسيله تكامل جامعه انسانى و پرورش انسانهاى شايسته و تشكيل «حيات‏ طيبه‏» است.[12]حياتی که ‏ بر اثر ايمان و عمل صالح پيدا مى‏شود همان‏گونه كه در قرآن می خوانیم: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً؛[13] هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می‌داریم»[14]

و نتيجه اين عمل صالح مولود ايمان در اين جهان، حيات‏ طيبه‏ است يعنى تحقق جامعه‏اى قرين با آرامش، امنيت، رفاه، صلح، محبت، دوستى، تعاون و مفاهيم سازنده انسانى خواهد بود، و از نابسامانيها و درد و رنجهايى كه بر اثر استكبار و ظلم و طغيان و هوا پرستى و انحصارطلبى به وجود مى‏آيد و آسمان‏[15]زندگى را تيره و تار مى‏سازد در امان است.[16]

حيات‏ طيبه‏ چيست؟

مفسران در معنى«حيات طيبه» (زندگى پاكيزه) تفسيرهاى متعددى آورده‏اند:بعضى آن را به معنى روزى حلال تفسير كرده‏اند.بعضى به قناعت و رضا دادن به نصيب.بعضى به رزق روزانه.بعضى به عبادت توام با روزى حلال.و بعضى به توفيق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن.[17]

لیکن باید گفت  حيات طيبه، مفهومش آن چنان وسيع و گسترده است كه همه اينها و غير اينها را در بر مى‏گيرد، زندگى پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از آلودگيها، ظلمها و خيانتها، عداوتها و دشمنيها، اسارتها و ذلتها و انواع نگرانيها و هر گونه چيزى كه آب زلال زندگى را در كام انسان ناگوار مى‏سازد.[18]

مرگ آگاهی و معناداری زندگی

بی شک همه معلمان اخلاق و هاديان راه نجات، و از همه بالاتر قرآن مجيد براى بيدار كردن خفتگان بر مسئله مرگ و پايان زندگى تكيه مى‏كنند و بارها يادآور مى‏شوند كه اين زندگى جاودان نيست و به سرعت زوال مى‏يابد؛ كودكان ديروز جوانان امروز و جوانان امروز پيران فردا هستند و پيران فردا همچون برگ خزان با تندباد اجل فرومى‏ريزند و به صفوف گذشتگان مى‏پيوندند.[19]

توجه به اين حقيقت راستى عبرت‏انگيز و بيدارگر است؛ بسيارى از مردم در عمل آن چنان هستند كه گويى زندگى جاويد دارند، حال آنكه به حيات خود تا يك ساعت ديگر اطمينان ندارند. توجه به اين نكته كافى است كه انسان را از مركب غرور پياده كند و چشمان او را بر حقايق بگشايد و راه را به انسان نشان دهد.[20]

از این جهت ياد مرگ‏ پرده‏هاى غفلت را مى‏درد و از اين نظر نيز نعمتى است که زندگی را به شدت معنا دار می سازد .[21]بدین نحو که  توجّه به یاد مرگ سبب مى‏شود كه انسان مراقب اعمال و رفتار خويش باشد، و هواى نفس را تا آنجا كه مى‏تواند كنترل كند، چرا كه عالم محضر خداست، و در محضر خداوند كريم، گناه كردن و راه خلاف پيمودن عين ناسپاسى است.[22]حال اگر چنین باورى در زندگى‏ بازتاب داشته باشد، مبدأ حركت و تلاش براى كسب رضايت الهى خواهد بود، و بر  روح و جان آدمى اثر خواهد گذاشت.[23]

روشن است آن‏كس كه مرگ را فراموش كند و در عالم خيال و پندار، زندگى را جاويد بداند حرص بر او غلبه مى‏كند و هرچه از دنيا به دست آورد به آن قانع نخواهد بود؛ اما آن‏كس‏كه مى‏داند ممكن است فردا بانگ رحيل از اين جهان براى او سر داده شود و يا به تعبير ديگر پايان عمر خود را در هر لحظه امكان‏پذير مى‏بيند به مقدارى كه نياز دارد راضى مى‏شود و از حرص و طمع باز مى‏ماند.[24]

در این زمینه امام باقر عليه السلام فرمود:«أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ لَمْ يكْثِرْ إِنْسَانٌ ذِكْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِى الدُّنْيا؛زياد به ياد مرگ باش، چراكه هيچ انسانى فراوان ياد مرگ نمى‏كند مگر اين‏كه نسبت به زرق و برق دنيا بى‏اعتنا مى‏شود».[25]،[26]

اين حديث به موضوع بسيار مهمّ تربيتى ياد مرگ‏ مى‏پردازد؛ زیرا حبّ دنيا به سبب غفلت از ناپايدارى دنياست و اينكه شخص مى‏پندارد دنيا جاودانه است. و طبيعى است كه در اين صورت، دل كندن از آن سخت مى‏شود.[27]

لذا يكى از بهترين راه‏هاى تربيت انسان و ارتقای معرفتی زندگی  توجّه به مرگ است. انسان بايد به‏گونه‏اى باشد كه وقتى صبح كرد به خود وعده ندهد كه تا شب زنده مى‏ماند و وقتى غروب مى‏شود به خود وعده ندهد كه تا صبح زنده مى‏ماند،همين مسأله يعنى حالت توجّه به خدا و بى‏اعتنايى به دنيا اثر عميقى در کیفیت زندگی ایفا خواهد کرد.[28]

هم چنین آن حضرت (عليه السلام) در روایت دیگر فرود: قال سُئِل رسولُ الله (صلى الله عليه وآله):«اىٌ المومنين اكيس»؟قال:«اكثرهم ذكراً للموت و اشدهم استعداداً له؛ از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) سؤال شد: «كدام يك از مؤمنين با كياست‏تر و با فراست‏تراند»؟ فرمودند: «آن كسى كه بيشتر ياد مرگ كند و خود را براى آن بهتر آماده سازد».[29]،[30]

تأمل در این فراز نورانی نشان می دهد   مرگ آگاهی  به زندگى مهفوم مى‏دهد، لذا اگر زندگى اين جهان را بدون جهان ديگر در نظر بگيريم بى‏معنى و پوچ خواهد بود.درست به اين مى‏ماند كه زندگى دوران جنين را بدون زندگى اين دنيا فرض كنيم.[31]در مورد رابطه زندگى اين دنيا و جهان پس از مرگ نيز مطلب همين است.[32]

به عنوان نمونه تفكّر در مرگ، تأثير عميقى در بيدارى و تربيت انسان‏ها دارد[33]اینگونه است که می گوئیم  تربيت به معنى حقيقى يعنى؛ تربيتى كه تنها در تشريفات و آداب ميهمانى و طرز غذا خوردن وتعارف بادوستان و مانند اينهاخلاصه نشود بلكه از سطح زندگى بگذرد و به اعماق حيات و جان انسان نفوذ كند که  آن هم نياز به مرگ آگاهی است دارد يعنى؛ توجه به دستگاه مراقبتى كه بر انسان حكومت مى‏كند، و توجه به پاداش و كيفر، و تكامل و سقوط انسان در سايه اعمالش.[34]

بنابراین مؤثّرترين راهها در معنازایی  ياد مرگ‏ است كه پرده‏ها را از جلو چشم بصيرت انسان برمى‏گيرد و واقعيّت‏هاى زندگى‏ را براى او آشكار مى‏سازد.[35]وقتى انسان بداند كه زندگى دنیوی‏ اين‏قدر بى‏اعتبار است چرا انواع گناهان را مرتكب شود. ازاين‏روست كه به ياد مرگ‏ بودن مى‏تواند ترمزى بسيار قوى باشد تا انسان گناه نكند و از این رهگذر به معنای زندگی رنگ و بوی الهی ببخشد.[36]

خوش ترین زندگی از دیدگاه امام باقر (علیه السلام)

داشتن زندگى‏ همراه با رضایتمندی از راهبردهاى اساسى اسلام است.[37]لیکن در عمل می بینیم بسيارى از مردم از  وضع زندگى‏ اظهار نارضایتی می کنند که با تأمل در این چالش می توان دریافت منشأ اظهار نارضایتی كمبود و فقر نيست، بلكه گاه مى‏بينيم همه چيز دارند اما باز ناله و فرياد مى‏كنند.[38]

بسيارند كسانى كه پيوسته به دليل از پاره ای از مشکلات در زندگی گرفتار غم و اندوهند و با اين‏كه زندگى نسبتاً مطلوبى دارند غم و اندوه همچون طوفانى‏[39]زندگى آن‏ها را مشوش مى‏سازد،[40] لذا مى‏بينيم برخی از برخی افراد  براى توسعه زندگى‏ خود كه گاه نياز به آن توسعه هم ندارند، از چندين جا وام مى‏گيرند و كار را به جائى مى‏رسانند كه اصل سرمايه را هم بايد بابت بهره آن وام‏ها بپردازند.[41]

اما به راستی  زندگى خوش و گوارا از نظر اسلام چه زندگى مى‏تواند باشد، آيا تابحال اين سؤال را از خود كرده‏ايم و به دنبال جواب برآمده‏ايم؟[42]در این زمینه امام باقر(ع)فرمود: «مَنْ قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِنْ أَغْنَى النَّاسِ؛كسى كه قانع باشد به آنچه خدا به او روزى داده است، غنى‏ترين مردم است».[43]

قناعت حالتى است كه انسان با داشتن آن به حد اقل ضروريات زندگى مى‏سازد و به دنبال زرق و برق و اضافاتى كه فكر و وقت انسان را پيوسته به خود مشغول مى‏دارد و آلوده انواع محرمات مى‏كند نمى‏رود.[44]

داشتن اين روحيه به منزله ثروت پايان ناپذير است، چرا كه انسان را از تمام ثروت‏هاى دنيا بى‏نياز مى‏سازد؛ همواره سربلند زندگى مى‏كند و با عزت و آبرو ادامه حيات مى‏دهد. دست نياز به سوى ديگران دراز نمى‏كند و عمر خود را در مسير تشريفات و تجملات بر باد نمى‏دهد.[45]

حال به بیان امام باقر(ع) قناعت و اكتفاء به قدر حاجت و عدم زياده‏طلبى اگر در فردى نباشد، خوشى‏ از زندگى‏ نمى‏برد، و به قول عوام آب خوش از گلويش پائين نمى‏رود و زندگى گوارائى نخواهد داشت.[46]لذا اگراین مولفه ارزشمند‏ در تمام امور زندگى‏ هم چون پوشاك، خوراك، مسكن، شهوات، تمايلات‏[47]نفسانى، ثروت، ملك) صورت بگيرد، ريشه طمع و شهوت و هواهاى نفسانى قطع شده، و با آسايش خاطر و راحتى تن و دل مى‏توان توجه كامل به عالم روحانيت و لقاء محبوب پيدا كرد.[48]

بدیهی است قناعت‏ نكردن نابود كننده شخصيت فرد است و او را نيازمند به غير مى‏كند و هميشه بايد سرشكسته و سرافكنده در جامعه حركت كند و چه بسا از مرز شخصيت گذشته و شخص را نابود مى‏كند عدم اكتفاء به قدر نياز موجب استيصال فرد و جامعه است. [49] در حالى كه اگر  در زندگی قناعت پيشه سازد و به نعمات الهی  راضى باشد، غم و اندوه از صفحه دل او برچيده مى‏شود و زندگى‏ خوب‏ و آرامى خواهد داشت.[50]

از سوی دیگر باید دانست قناعت غیر از میانه روی است ؛ ميانه‏روى مثل مالى است كه مى‏توان زندگى روزمره را با آن گذراند به طورى كه چيزى در آخر باقى نمى‏ماند، ولى قناعت بى‏نيازى است كه ديگر به غير محتاج نيست و نياز به امر ديگرى هم ندارد، چقدر فرق است بين كسى كه هر روز غذاى همان روز را دارد و بايد براى فردا كار كند با كسى كه بى‏نياز شده است[51]

تأسف آور است که  خانواده‏هاى ما روى چشم و هم چشمى اين قدر اسراف و اين قدر ولخرجى مى‏كنند؟! هر روز لباسهاى جديد با مدهاى جديد، شلوارهاى رنگارنگ، پيراهنهاى جورواجور، و اى كاش مى‏پوشيدند تا كهنه و پاره مى‏شد، يكى دو مجلس مى‏پوشند و مى‏گويند از مد افتاده يا ديگر زشت است، اين لباسى را كه در فلان مجلس و فلان عروسى پوشيدم، دوباره بپوشم؟ مگر نمى‏بينى فلانى با اينكه شوهرش كارگر است، براى اين مجلس چادر و لباس جديدى دوخته و پوشيده، چرا من نكنم؟! [52]که عامل اصلى آن عدم قناعت و توقعات بى‏حد و حساب است و اگر همگى به مقدار نياز قانع باشند آرامش و شادی  بى‏مانندى در زندگی محقق می شود [53]

آری قناعت به منزله ثروت پايان ناپذير است، چرا كه انسان را از تمام ثروت‏هاى دنيا بى‏نياز مى‏سازد؛ همواره سربلند زندگى مى‏كند و با عزت و آبرو ادامه حيات مى‏دهد. دست نياز به سوى ديگران دراز نمى‏كند و عمر خود را در مسير تشريفات و تجملات بر باد نمى‏دهد.[54]و اینچنین قناعت‏ به مقدار لازم براى زندگى‏ علاوه بر جنبه‏هاى معنوى و اخلاقى، سبب آرامش‏ و شادی روح و جان آدمى در همين دنياست.[55]يعنى نوعى از زندگى همراه با  رضايت‏ و خشنودى.[56]

حیات طیبه؛ رهاورد قناعت در سایۀ مقابله با چشم و همچشمی 

برخی مفسران حقیقت مفهوم حيات طيّبه (زندگى پاكيزه)   را به معنى قناعت و میانه روی در زندگی و رضا به داده الهى تعبیر کرده اند[57] زیرا قناعت، انسان را بى‏نياز از مردم و آزاد از پيچ و خم‏هاى زندگى ثروتمندان مى‏سازد و فرد مى‏تواند آسوده خاطر و سربلند زندگى كند.[58]لذا «حيات‏ طيّبه‏» يعنى، زندگى پاكيزه از هر نظر، پاكيزه از  انواع نگرانيها و حسادت ها و هرگونه چيزى كه آب زلال زندگى را در كام انسان ناگوار مى‏سازد.[59]

در تبیین این مهم باید گفت  مال و ثروت، مهم‏ترين وسيله براى زندگى مادى است كه انسان به كمك آن به تمام خواسته‏هاى ضرورى و رفاهى خود مى‏رسد و حتى وسيله‏اى است براى رسيدن هوس‏بازان به هوس‏هايشان.[60]

اما اين مال و ثروت هرقدر زياد باشد باز هم پايان‏پذير است به همين دليل بسيار ديده شده جوانانى كه از پدرانشان مال و ثروت هنگفتى به ارث مى‏برند ولى بعد از مدتى همه آن را در راه شهوات و عيش و نوش و شراب و قمار و مانند آن تلف كرده و به روز فلاكت‏بارى گرفتار مى‏شوند و حتى اگر انسان ثروتش را در راه‏هاى غلط مصرف نكند اما زندگى را بسيار مرفه سازد اموال رو به فنا مى‏روند.[61]

در حالی که زندگى هرچه ساده‏تر باشد، آرامش بيشتر و دوستى، صميميّت و همدلى افزون‏تر خواهد بود. اما  زمانى كه زندگى، تجمّلاتى و پر هزينه شود و چشم و همچشمى‏ و رقابت، جاى ساده زيستى و صداقت را بگيرد[62] و افراد به دنبال  تشخص‏طلبى و خودنمايى باشند و اسراف و اداى مرفّهان را درآوردن را نوعى منزلت اجتماعى محسوب کنند و رفتارهاى مصرفى خود را بدون توجه به درآمدهاى واقعى و وضعيت اقتصادى خويش بر اساس عادات و رسوم طبقات مرفّه تنظیم کنند و به انواع مخارج تجملاتى و لوكس و خريد كالاهايى غيرضرورى دست ‏زنند.[63] در بيابان زندگى يكه و تنها فرو خواهند ماند و هرگز به سر منزل سعادت نخواهند رسيد؛لذا باید سبكبار بود تا به قافله برسيد![64]

در اين مسأله  امام باقر عليه السلام ما را متوجه يك سرمايه معنوى، درونى و ذاتى مى‏كند كه هرگز پايان نمى‏گيرد و آن، روح قناعت است.[65]زیرا افراد قانع زندگى ساده و بى‏تكلف خود را به راحتى مى‏توانند تأمين كنند و معمولًا تهى‏دست نخواهند شد زيرا اداره كردن يك زندگى ساده با يك كسب‏وكار ساده نيز امكان‏پذير است در حالى كه زندگى‏هاى پرزرق‏وبرق روز به‏[66]روز گسترده‏تر و پرهزينه‏تر مى‏شود و حدّ توقفى ندارد و به همين دليل حريصانى كه به قناعت پشت كرده‏اند هرچه به‏دست آورند آن‏ها را راضى نمى‏كند اما قانعان هميشه از زندگى خود راضى‏اند.[67]

از این رو   امام باقر عليه السلام فرمود:«إِيَّاكَ أَنْ تُطْمِحَ بَصَرَكَ إِلَى مَنْ فَوْقَكَ فَكَفَى بِمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ وَقَالَ وَلا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَإِنْ دَخَلَكَ مِنْ ذَلِكَ شَيْ‏ءٌ فَاذْكُرْ عَيْشَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَإِنَّمَا كَانَ قُوتُهُ الشَّعِيرَ وَحَلْوَاهُ التَّمْرَ وَوَقُودُهُ السَّعَفَ إِذَا وَجَدَه‏؛ از اين‏كه چشم به كسانى كه (ازنظر ثروت) از تو برترند بدوزى بپرهيز؛ (براى اثبات حقانيت اين سخن،) آنچه خداوند به پيغمبرش خطاب كرده كافى است، فرموده كه اموال و اولاد فراوان آن‏ها (كافران) تو را در شگفتى فرو نبرد و نيز فرموده كه چشمان خود را به نعمت‏هاى مادى‏اى كه به گروه‏هايى از آن‏ها داده‏ايم ميفكن، اين‏ها شكوفه‏هاى زندگى دنياست (هدف اين است كه آن‏ها را با آن بيازماييم). و اگر وسوسه‏اى در دل تو درباره اين امر واقع شد به ياد زندگى پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله باش، غذاى آن حضرت از نان جو و حلواى آن حضرت خرما و وسيله آتش افروختنش شاخه درختان نخل بود».[68]،[69]

تأمل در این روایت نورانی  نشان می دهد آن حضرت تفسير زيبايى درباره حيات طيبه در آيه شريفه‏ «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً؛[70] او را به حیاتی پاک زنده می‌داریم » كرده،  و مى‏فرمايد: «زندگى پاك و پاكيزه همان قناعت است»..اما به راستی چرا زندگى توأم با قناعت پاك و از هر نظر سالم است؟ زيرا نه افكارمردمان قانع  مشغول مطالبات از مردم است، نه رنج بدهكارى به اين و آن دارند، نه تشويش حاصل از[71]نوسان قيمت‏ها و نه مشكلات حفظ اموال و ثروت‏ها.[72]

سخن آخر:( حسن خلق و خوشرویی؛ حقیقت معنای زندگی)

خوشرويى مبدأ بسيارى از آشنايى‏هاست و اگر اين خوشرويى با نيت پاك الهى انجام گيرد علاوه بر اينكه كليد محبّت و دوستى را به دست او داده‏ايد «حسنه» و «عبادت» نيز به حساب مى‏آيد. چرا كه امام باقر عليه السلام فرمود:«تَبَسُّمُ الرَّجُلِ في وَجْهِ أخيهِ حَسَنَةٌ؛ لبخند انسان به چهره برادر دينى‏اش حسنه است».[73]،[74]

هم چنین باید گفت  حسن‏ خلق‏ در زندگى‏ مادى و معنوى انسان‏هاغیر  قابل انکار است  به گونه‏اى كه مى‏توان حسن خلق را يكى از اساسى‏ترين تعليمات اسلام شمرد.[75]سيره پيشوايان دين ما اینچنین بود همچنانکه در حديثى از امام باقر(ع) می خوانیم:«ان اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم خلقا؛ از ميان مؤمنان كسى ايمانش از همه بهتر است كه اخلاقش كاملتر باشد»[76]،[77]لذا می بینیم پیشوایان دینی با خوشرويى و حسن‏ خلق‏ حتّى دشمنان را به خودشان جذب مى‏كردند و اين درسى است براى همه ما كه در زندگى‏ خودمان اين گونه باشيم.[78]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 


[1] آفريدگار جهان ؛ ص81.

[2] تفسير نمونه ؛ ج‏15 ؛ ص542.

[3] همان ؛ ج‏7 ؛ ص128.

[4] ر.ک:تفسیر نمونه؛ ج 7؛ ص 126.

[5] تفسير نمونه ؛ ج‏15 ؛ ص543.

[6] عقيده يك مسلمان ؛ ص165.

[7] سورۀآل عمران؛ آيه 14،( تفسیر نمونه؛ج 2؛ ص 535)؛ سورۀ يونس؛آيه 70(تفسیر نمونه؛ ج 8؛ ص 426)،سورۀ نحل؛ آيه 80(تفسیر نمونه؛ ج 11؛ ص 376)، سورۀ حديد؛ آيه 20،( تفسیر نمونه؛ ج 23؛ ص 367)، سورۀ عبس؛ آيه 32،( تفسیر نمونه ؛ ج 26؛ ص 163).

[8] لغات در تفسير نمونه ؛ ص499.

[9] اخلاق در قرآن ؛ ج‏2 ؛ ص107.

[10] آفريدگار جهان ؛ ص259.

[11] معاد و جهان پس از مرگ ؛ ص54.

[12] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص458.

[13] سورۀ نحل؛آيه 97.

[14] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏15 ؛ ص708.

[15] تفسير نمونه ؛ ج‏11 ؛ ص389.

[16] همان؛ ص 390.

[17] همان ؛ ص394.

[18] همان.

[19] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏7 ؛ ص271.

[20] همان.

[21] تفسير نمونه ؛ ج‏26 ؛ ص141.

[22] اخلاق در قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص342.

[23] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص104.

[24] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏14 ؛ ص794.

[25] كافى؛ ج 2؛ ص 131؛ ح 13.

[26] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏14 ؛ ص795.

[27] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص120.

[28] همان.

[29] بحارالانوار؛ ج 6 ؛ ص 126.

[30] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج‏1 ؛ ص222.

[31] پنجاه درس اصول عقائد براى جوانان ؛ ص335.

[32] همان؛ص336.

[33] فضيلت سوره ى قرآن برگرفته از تفسير نمونه ؛ ص106.

[34] معاد و جهان پس از مرگ ؛ ص79.

[35] اخلاق در قرآن ؛ ج‏2 ؛ ص194.

[36] انوار هدايت، مجموعه مباحث اخلاقى ؛ ص121.

[37] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص214.

[38] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏12 ؛ ص358.

[39] همان ؛ ج‏14 ؛ ص782.

[40] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏14 ؛ ص783.

[41] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج‏2 ؛ ص359.

[42] همان.

[43] كافى؛ ج 2؛ ص 139؛ ح 9.

[44] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏12 ؛ ص357.

[45] همان.

[46] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج‏2 ؛ ص359.

[47] همان؛ ص363.

[48] همان؛ ص 364.

[49] همان ؛ ص359.

[50] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏14، ص783.

[51] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج‏2 ؛ ص171.

[52] همان.

[53] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏12 ؛ ص358.

[54] همان ؛ ص357.

[55] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏2 ؛ ص510.

[56] تفسير نمونه ؛ ج‏24 ؛ ص457.

[57] اخلاق در قرآن ؛ ج‏1 ؛ ص55.

[58] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏13 ؛ ص754.

[59] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج‏2 ؛ ص598.

[60] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏15 ؛ ص706.

[61] همان.

[62] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص246.

[63] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج‏2 ؛ ص418.

[64] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ متن‏وترجمه(ج‏1) ؛ ص301.

[65] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏15 ؛ ص706.

[66] همان.

[67] همان؛ص 707.

[68]  كافى؛ ج 2؛ ص 137؛ ح 1.

[69] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏15، ص 707.

[70] سورۀ نحل؛آیۀ79.

[71] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏15، ص 708.

[72] همان.

[73]  اصول كافى؛ ج 2؛ ص 188.

[74] گفتار معصومين(ع) ؛ ج‏2 ؛ ص20.

[75] اخلاق در قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص.147

[76] وسائل الشيعه؛ ج 8؛ ص 506؛ ح 21.

[77] تفسير نمونه ؛ ج‏24 ؛ ص380.

[78] گفتار معصومين(ع) ؛ ج‏2 ؛ ص231.

captcha