در عصری به سر می بریم که متأسفانه انجام كارهاى خلاف اخلاق اجتماعى شایع شده است ،[1]حال آنکه بسيارى از فضائل و رذائل اخلاقى با زندگى اجتماعى انسان بستگى دارد؛[2]و قسمت اعظم مسائل اخلاقى در رابطه انسانهابا ديگر پيدا مى شود.[3]
هم چنین اخلاق اجتماعى وزنه سنگينترى در علم اخلاق دارد و شخصيّت انسان بيشتر بر محور آن دور مى زند، اگر چه اخلاق فردى نيز سهم قابل توجّهى در مورد خود دارد.[4]،[5]لذا اسلام مسلمانان را به زندگى اجتماعى تشويق كرده و رعايت اصول اخلاقى را در دل اجتماع به انسان توصيه مى كند.[6]
در این میان آموزه های اسلامی به ویژه تعالیم ائمۀ معصومین(علیهم السلام) آمده تا فرهنگ جامعه اسلامى را براساس معيارهاى اخلاقى پى ريزى كند،[7] که از جمله آن، باید رهنمودهای امام حسن عسکری (علیه السلام) را مورد واکاوی قرار داد که مشتمل بر يك سلسله اصول مهم «اخلاق اجتماعى » است.[8]
ارزش کارگشایی و خدمت به مردم از نگاه امام حسن عسکری(علیه السلام)
از جمله محورهای سعادت و کمال ،مجموعه اى است از اعمال خير كه عمدتا بر محور خدمت به خلق و كمك به ضعيفان و ناتوانها دور مى زند.[9]در روايات متعدّدى كه از معصومين عليهم السّلام نقل شده، روى مسئله خدمت به مردم، تأكيد فراوانى ديده مى شود.[10]در این میان در روايتى از امام عسكرى (عليه السلام) می خوانیم که فرمود:«خصلتان ليس فوقهما شى ء الايمان باللّه و نفع الاخوان؛[11]دو خصلت است كه بالاى آن چيزى نيست يكى ايمان به خداوند و دوّمى نفع رساندن به برادران دينى و انسانى». [12]
تأمل در این روایت نقش مهمّ عمل صالح را مى رساند، كه ايمان بدون آن ارزشى ندارد. اگر شخصى دم از ايمان و پيروى از ائمۀ معصومین عليه السلام بزند امّا عمل صالح نداشته باشد در اين ادّعاها صادق نيست.ضمناً منظور از عمل صالح هر كار خوب و شايسته اى است كه براى رضاى خداوند انجام گيرد.[13]
خدمت به مردم دو اثر دارد، كه يك اثر در كمك شونده است و مشكل او حل مى شود و خدمت به خلقِ خداست كه از بزرگترين عبادات است.[14]
اثر ديگر براى كمك كننده است چون كمك كننده از كمك كردن اثر معنوى مى گيرد كه همان تقويت روح تقوا، نورانيّت، صفا،ایمان، همبستگى و محبّت است. [15]
لذا مومن وقتى ببيند مردم مشكل دارند، خود را به زحمت مى اندازد و چه بسا بى خوابى را بر خود تحمل مى كند تا مشكل آنها را حل كند. چنان عمل كرده كه وقتى مردم دچار مشكلى مى شوند، خود به سوى او مى آيند و گوئى او باز كننده گره و حلّال مشكلات است، دائماً به دنبال كارهاى مردم است، تا مردم راحت باشند، گرچه خود ناراحت باشد، ولى اين ناراحتى نه به خاطر امور دنيوى و وجهه پيدا كردن است، بلكه براى خدا و توشه برگرفتن براى آخرت است.[16]او به بقاء مى انديشد و بقاء در آخرت است.[17]
بينش و انديشه او چنين عملى را به او توصيه مى كند، زيرا بينش او بينشى توحيدى است كه خدمت به خلق را بعد از عبادت خالق افضل چيزها مى شمارد. [18]
پرهيزگار مى داند نفس او امر كننده به پليديها است (امّاره به سوء) و دشمنى شناخته شده است و از اين رو توجه به خواهشهاى آن نمى كند، تا به سختى افتد، سختى او مايه راحتى مردم و راحتى او مايه ناراحتى مردم است، او ظلم به احدى نمى كند و جز آسايش خلق به چيزى نمى انديشد.[19]
بی شک توجّه به این روایت نورانی، ما را به اين نتيجه مى رساند كه عامل ورود به بهشت تنها عبادات و اطاعات و نماز و روزه و مانند آن- عليرغم اهمّيّت فوق العاده آنها نيست؛ بلكه علاوه بر آن، رعايت مسائل اجتماعى و خدمت به خلق خداوند كه از برترين عبادات شمرده شده- نقش بزرگى در وصول به اين مقام پر ارزش دارد.[20]
با این تفاسیر شما مخاطبان گرامی؛ هر شغلى داشته باشيد مى توانيد همان را تبديل به عمل صالح كنيد؛ مشروط بر اين كه آن كار و فعاليّت را به قصد خدمت به خلق خداوند انجام دهيد. همگان مى توانند با اين نيّت اعمال خود را تبديل به عمل صالح كنند. بنابراين، گستره عمل صالح و خدمت رسانی به مردم بسيار وسيع و فراگير است.[21]،[22]
در مقام ادب همین بس که آنچه برای دیگران نمی پسندی، خود از آن دوری کنی.
ادب و آداب مفهوم وسيعى دارد كه همه فضايل اخلاقى مخصوصا آنچه را مربوط به اخلاق اجتماعى است در بر مى گيرد كه بزرگترين افتخار آدمى و مايه آبرومندى او در اجتماع است.[23] منظور از «آداب» فضايل اخلاقى مخصوصاً چيزهايى است كه مربوط به روابط اجتماعى است مانند: تواضع، امانت، صداقت، محبت، خوشرفتارى، فصاحت و بلاغت در بيان.[24]
معنى اصلى واژه ادب دعوت كردن است و از آنجايى كه اخلاق نيك و برخورد شايسته مردم را به خوبى ها دعوت مى كند آن را ادب ناميده اند،[25]زیرا ادب، حسن معاشرت با مردم و تواضع در برابر خلق و خالق و برخورد پسنديده با همه افراد را شامل می شود.[26]
در روايات اسلامى براى «أدب» تفسيرهاى گوناگونى ذكر شده كه در واقع هر كدام اشاره به مصداقى از آن است:[27]در این زمینه در حديثى از امام حسن عسکری عليه السلام مى خوانيم:« کَفَاکَ أَدَباً تَجَنُّبُکَ مَا تَکْرَهُ مِنْ غَیْرِک ؛در ادب تو همین بس که پرهیز کنى از آنچه از دیگران خوشت نمى آید .»[28]،[29]
امام عليه السلام در اين كلام نورانى راه خوب و مؤثرى به انسان ها براى تربيت خويش آموخته است.[30]
بسيارى از افراد دوست دارند واقعاً خود را اصلاح كنند ولى اصلاح خويشتن و زدودن صفات رذيله از خود كار آسانى نيست زيرا در اين جا حجابى وجود دارد كه نمى گذارد انسان عيوب خود را ببيند و آن حجاب حب ذات است و اى بسا نقاط ضعف خود را براثر اين حجاب نقاط قوت پندارد و به جاى آن كه آن ها را از نفس خويشتن بزدايد سعى در تقويت آن كند.[31]
امام عليه السلام راه روشنى براى تهذيب نفس و تعليم و تربيت خويشتن به همه انسان ها آموخته و آن اين كه در اعمال و رفتار و صفات ديگران دقت كنند و ببينند چه چيزهايى را براى آن ها عيب و چه اعمالى را ناروا مى شمرند، همان ها را از خود دور سازند.[32]
چه تعبير زيبا و چه راه روشن و چه روش مؤثرى امام عليه السلام پيشنهاد مى فرمايد؛ انسان دربرابر ديگران خرده بين و خرده گير است و كمترين عيوب و اشكالات كار آن ها را مى بيند زيرا آن حجاب مورد نظر درمورد ديگران وجود[33] ندارد. بنابراين مى تواند آن ها را آينه اى براى ديدن صفات زشت و رفتار ناپسند خود قرار دهد و با اين آيينه خود را اصلاح كند و به صفات انسانى بيارايد و با اعمال و رفتار نيكو راه را براى رسيدن به قله هاى سعادت بگشايد.[34]
انزوا و گوشه گيرى و جدا شدن از مردم عيوب زيادى دارد. يكى از عيوبش همين است كه انسان را از اين آينه خوب براى اصلاح خود محروم مى سازد و به همين دليل گوشه گيران غالباً گرفتار توهم و خود بزرگ بينى و گاه ادعاهاى ناروا و بى اساس مى شوند. در حالى كه اگر در اجتماع گام بگذارند و صفات خود را در ديگران ببينند و آن را به نقد بكشند مى توانند از اين مركب شيطان پياده شوند.[35]
اين تعبيرات متنوع و متعدد نشان مى دهد كه امام عسکری عليه السلام اهميت فراوانى براى اين مطلب قائل بوده لذا به نحو عینی و ملموس روش اجرای آن فضیلت اخلاقی را به مردم ارائه فرموده است. [36]
تواضع؛ ارزشي حسد ناپذير و کامل ترین رفتار اجتماعی
ناگفته پيداست كه تواضع و فروتنى نقطه مقابل تكبّر و فخرفروشى است و جدا سازى بحثهاى كامل اين دو از يكديگر مشكل يا غير ممكن است ، لذا هم در آيات و روايات اسلامى و هم در كلمات بزرگان اخلاق اين دو به يكديگر آميخته شده است، نكوهش از يكى ملازم تمجيد و ستايش از ديگرى است و ستايش از يكى همراه با نكوهش از ديگرى مى باشد.[37]
لذا يكى از رذايل اخلاقى كه نه تنها در ميان علماى اخلاق معروف و مشهور است بلكه در ميان توده هاى مردم نيز از جمله صفات زشت شناخته شده مى باشد «غرور» است. اين صفت رذيله موجب از خود بيگانگى و جهل نسبت به خويشتن و ديگران و فراموش كردن موقعيّت فردى و اجتماعى خود و غوطه ور شدن در جهل و بى خبرى است.[38]
غرور انسان را از خدا دور مى كند و به شيطان نزديك مى سازد، واقعيّت ها را در نظر او دگرگون مى كند و همين امر سبب خسارت هاى شديد مادّى و معنوى مى گردد؛افراد مغرور هميشه در جامعه منفورند و به خاطر توقّع نامحدودشان گرفتار انزواى اجتماعى مى شوند.غرور سرچشمه صفات رذيله ديگرى مانند خودبرتربينى و تكبّر و عجب و خودپسندى و ترك تواضع و كينه و حسد نسبت به ديگران و تحقير آنها مى شود.[39]
حال آنکه هدف اين است که انسان از مركب غرور پياده شود و به نيازش در همه حال و در همه چيز و در همه جا به خدا توجه دهد، همان توجهى كه ريشه اصلى صفات فضيله و ملكات اخلاقى است، همان توجهى كه رمز تواضع ، ترك ظلم و ستم، ترك غرور و كبر و نخوت، و ترك بخل و حرص و حسد است، و انگيزه تواضع در برابر حق مى باشد.[40]
روشن است كه نظم جامعه نیز جز در سايه تواضع و فروتنی حاصل نمى شود، از این رو اگر فردی بخواهد خود را بر دیگران تحميل كند و يا فخرفروشى كند و خود را برتر از ديگران قلمداد نمايد، جامعه دچار تلاطم خواهد شد.[41]به ویژه آنکه باید دانست غبطه، حسد، تواضع ، تكبّر، و حسن ظن، و عدالت، و جور، و عفّت، و سخاوت، و امثال اينها همه از مسائلى است كه بیش از پیش در اجتماع و برخورد انسان با ديگران، مفهوم واقعی خود را آشکار می کند.[42]
در اهميّت تواضع تعبيرات بسيار جالبى در روايات آمده[43] به ویژه از امام حسن عسكرى عليه السلام نقل شده است كه فرمود: «التَّوَاضُعُ نِعْمَةٌ لَايُحْسَدُ عَلَيْهَا؛ تواضع نعمتى است كه سبب حسادت ديگران نمى شود».[44]،[45]
معمولًا هر نعمتى نصيب انسان مى شود مزاحمت هاى حسودان افزوده مى گردد و گاه اين حسادت چنان فضاى زندگى را تنگ مى كند كه زندگى بر صاحب نعمت مشكل مى شود، ولى تواضع از اين قاعده كلّى مستثنى است، نعمتى است كه حسادت حسودان را برنمى انگيزد.[46]
هم چنین کلام نورانی امام عسکری(علیه السلام) نشان دهندۀ نقش بی بدیل تواضع در زندگی اجتماعی و معنوی انسان است ؛چرا كه افراد متواضع از محبوبيّت فوق العاده اى در اجتماع بهره مى گيرند و همه مردم براى آنها احترام خاصّى قائلند و هم در رابطه انسان با خدا مؤثّر است چرا كه روح عبادت، تواضع و كليد قبولى آن فروتنى است.[47] لذا باید روح تواضع و فروتنى در مردم ايجاد شود، و به صورت سنّتى درآيد که مردم به آن اقتدا كنند.[48]
خشم و غضب، کلید هر گونه شر و بدی است
غضب و خشم غالبا نكوهيده است، زيرا در آن حالت، انسان از مرز حق بيرون مى رود و دست به كارهايى مى زند كه سبب پشيمانى در عمر مى شود،[49] در روايات اسلامى تعبيرات عجيب و تكان دهنده اى درباره خشم و غضب وارد شده است، كه از خطرات اين رذيله اخلاقى به خوبى پرده بر مى دارد.[50]
در حديثی از امام عسکری عليه السلام در يك جمله كوتاه و بسيار پر معنى مى خوانيم: « الْغَضَبُ مِفْتَاحُ کُلِّ شَر ؛خشم کلید هر شرّى است .»[51]،[52]زيرا روشن است كه در چنين حالتى كنترل عقل از تمام وجود انسان زايل [53]مى شود و گاه انسان به صورت ديوانه اى درمى آيد كه هر كار خلافى را ممكن است انجام دهد.[54]
بسيارى از نزاع هاى خونين در جامعه به سبب همين طغيان غضب است، بسيارى از طلاق ها و جدايى همسران از يكديگر و تشكيل پرونده هاى جنايى در دستگاه قضایی، به سبب همين حالت خطرناك در جامعه است به همين دليل امام عليه السلام خشم را کلید هر بدی نامیدند .[55]
در این میان باید به صاحبان مصادر امور در جامعه که با صحنه هاى مختلف روبه رو مى شوند و گاه ارباب حاجت و مظلومان باخشونت با آنها برخورد مى كنند. به ویژه دولتمردان بايد خويشتن دار باشند و در برابر اين خشونت ها هرگز خشمگين نشوند، زيرا خشم و غضب آنها را از مسير حق و عدالت بيرون مى كند و ممكن است در اين حالت كارى از انسان سر زند كه سال ها مايه پشيمانى باشد.[56]
به عكس، حلم و بردبارى رمز موفقيت و پيشرفت و سلامت روح و جسم و سبب محبوبيت در جامعه و موجب رضاى خدا و دورى شيطان است. لذا نه تنها در حال غضب، بلكه قبل از آن نيز بايد در اين مسائل بينديشد و به خود تلقين كند تا گرفتار آن نشود.[57]
آثار سوء غضب بيش از اين هاست، زيرا هنگامى كه كنترل عقل از اعضا و جوارح انسان برداشته شود هرچه بر زبانش آمد مى گويد و هر كار زشتى به نظرش رسيد انجام مى دهد، هر حقى را باطل و هر باطلى را حق مى كند.[58]
به هر حال عقل و درايت ايجاب مى كند كه انسان در حال خشم و غضب هيچ [59] تصميمى نگيرد و بهترين راه براى فرو نشاندن آن اين است كه يا از محل حادثه دور شود و يا لااقل تغيير حالت دهد؛ اگر ايستاده، بنشيند و اگر نشسته است برخيزد و راه رود و آبى بنوشد و با دوستان خود از موضوع ديگرى سخن بگويد.[60]
سخن آخر:( اهتمام به اخلاق اجتماعی؛ بستر ساز پویایی جامعۀ اسلامی)
در خاتمه باید گفت از بررسى حال پيامبران مخصوصا حال پيامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) و ائمه هدى (علیه السلام) به ویژه امام حسن عسکری(علیه السلام) به خوبى استفاده مى شود كه اين بزرگواران براى تحقق بخشيدن به اهداف تبليغى و تربيتى خود از اخلاق اجتماعى و اصول روانشناسى و انسانى ترين شيوه هاى نفوذ در قلبها استفاده مى كردند.[61]
طرز برخورد آنها با مردم چنان بود كه به سرعت آنها را به سوى اهداف خود جلب و جذب مى كردند، گرچه بعضى ميل دارند به اين امور هميشه جنبه اعجاز دهند اما چنين نيست، اگر ما هم سنت و روش و شيوه بحث آنها را در برخورد با ديگران به كار بنديم به سرعت مى توانيم در آنها اثر بگذاريم و در اعماق جانشان نفوذ كنيم.[62]
امید است جامعۀ اسلامی با اهتمام روز افزون به آموزه های اخلاقی آن حضرت در مسير اجرای اخلاق اجتماعى قرار گيرد و موجبات بقا و دوام جامعه و منافع مختلف فردى و اجتماعى را فراهم سازد.[63]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir
[1] احكام پزشكى ؛ ص42.
[2] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص76.
[3] همان.
[4] زندگى در پرتو اخلاق، ص 29 تا 31.
[5] اخلاق در قرآن ؛ ج 1 ؛ ص77.
[6] زندگى در پرتو اخلاق ؛ ص31.
[7] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص547.
[8] برگزيده تفسير نمونه ؛ ج 4 ؛ ص491.
[9] همان ؛ ج 5 ؛ ص504.
[10] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 4 ؛ ص629.
[11] تحف العقول، ص 171.
[12] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج 2، ص 590.
[13] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص24.
[14] مشكات هدايت ؛ ص206.
[15] همان.
[16] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج 2 ؛ ص589.
[17] همان؛ ص 590.
[18] همان.
[19] همان.
[20] والاترين بندگان ؛ ص123.
[21] آيات ولايت در قرآن، ص 383.
[22] داستان ياران: مجموعه بحث هاى تفسيرى حضرت آيت الله العظمى مكارم شيرازى (مدظله) ؛ ص24.
[23] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص55.
[24] همان ؛ ص54.
[25] همان ؛ ص345.
[26] همان.
[27] همان ؛ ص54.
[28] بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۳۷۷.
[29] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 12 ؛ ص54.
[30] همان ؛ ج 15 ؛ ص334.
[31] همان.
[32] همان.
[33] همان.
[34] همان؛ص 335.
[35] همان.
[36] همان.
[37] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص69.
[38] همان ؛ ص151.
[39] همان.
[40] تفسير نمونه ؛ ج 18 ؛ ص223.
[41] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص75.
[42] همان ؛ ج 1 ؛ ص76.
[43] همان ؛ ج 2 ؛ ص73.
[44] تحف العقول؛ص 363.
[45] اخلاق در قرآن ؛ ج 2 ؛ ص74.
[46] همان.
[47] همان ؛ ص76.
[48] همان ؛ ج 1 ؛ ص192.
[49] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 13 ؛ ص392.
[50] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص385.
[51] تحف العقول ؛ ص ۴۸۸.
[52] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص386.
[53] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 15 ؛ ص528.
[54] همان؛ ص 529.
[55] همان ؛ ج 14 ؛ ص127.
[56] همان ؛ ج 11 ؛ ص427.
[57] اخلاق در قرآن ؛ ج 3 ؛ ص394.
[58] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص127.
[59] همان ؛ ج 11 ؛ ص146.
[60] همان؛ص147.
[61] تفسير نمونه ؛ ج 16 ؛ ص309.
[62] همان.
[63] پيدايش مذاهب ؛ ص271.