تأمّلی در حقیقت «مباهله» از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

تأمّلی در حقیقت «مباهله» از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی


واقعه ی مباهله در نگاه معظم له / چیستی مفهوم مباهله / اهميّت واقعه ی مباهله‏؛ حقانیت پیامبر اسلام در دعوی رسالت / تأملی قرآنی در واقعه ی مباهله / مباهله؛ نفی الوهیت مسیح / «ابنائنا»، «نسائنا» و «انفسنا» كيانند؟ / پاسخ معظم له به ادعای آلوسی / نسبت دروغ به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مستوجب لعن خداوند / واقعه ی مباهله؛ حقیقت ایمان راسخ در وجود پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم / اثبات ولایت در پرتو واقعه ی مباهله / واقعه ی مباهله؛ تبلور مقام و منزلت رفیع اهل بیت علیهم السلام / نزول آیه ی مباهله در شأن اهل بیت علیهم السلام در کلام اهل سنت / مباهله؛ آخرين حربه‏‌

واقعه ی «مباهله» را باید به عنوان معجزه پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در برابر انحرافات و ادعاهای مسیحیان نجران، به عنوان سند آشکار و بی بدیل از حقانیت کامل دین اسلام و رسالت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله سلّم بر دیگر ادیان الهی دانست، معجزه‌ای شگرف که برای اثبات حقانیت اسلام بر دیگر ادیان توحیدی می‌تواند مورد اجماع همه‌ی اندیشمندان ادیان الهی قرار گیرد، و به عنوان برتری و رجحان دین اسلام به عنوان دین دارای کمال در مواجهه با دیگر ادیان توحیدی مورد استفاده قرار گیرد، از این رو واکاوی حقیقت این واقعۀ عظیم به ویژه تبیین حقایق، نکات و آموزه های بی بدیل واقعۀ مباهله و تبیین حقایق آیه معروف مباهله با بهره گیری از اندیشه های والای مفسر گرانقدر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی مدّ ظلّه تشنگان و رهپویان مکتب اهل بیت علیهم السلام را بیش از پیش به شناخت چیستی حقیقت واقعه ی مباهله رهنمون خواهد ساخت.

واقعه ی مباهله در نگاه معظم له

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تبیین چیستی واقعه ی مباهله این­گونه می فرماید: طبق آنچه در تاريخ آمده، مسيحيان نجران در يك هيأت شصت نفرى براى گفتگو با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به مدينه وارد شده بودند. از جمله مسائلى كه در اين گفتگو مطرح شد اين بود كه آنها از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پرسيدند ما را به چه چيز دعوت مى كنى، پيامبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود: به سوى خداوند يگانه و اين كه مسيح بنده اى از بندگان اوست و حالات بشرى داشت، آنها اين سخن را نپذيرفتند و به ولادت عيسى علیه السلام بدون پدر اشاره كرده و آن را دليل بر الوهيت او خواندند، آياتی[1] نازل شد و به آنها پاسخ داد و چون حاضر به قبول پاسخ نشدند آنها را دعوت به مباهله‏ كرد.[2]

لذا پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم جريان مباهله و چگونگى آن را با مسيحيان نجران در ميان گذاشت و روزى را جهت انجام مباهله معيّن كرد. اسقف اعظم مسيحيان -كه بالاترين مقام مذهبى مسيحيان است- به آنها گفت:

«براى مباهله آماده گرديد، و در روز موعود حاضر شويد، اگر پيامبر اسلام در روز مباهله با اصحاب و ياران سرشناس و شخصيّت ‏هاى معروف مسلمانان آمد، با او مباهله كنيد؛ امّا اگر به منظور مباهله با زن و بچّه آمد، از مباهله با او خوددارى كنيد. چرا؟ چون در صورت اوّل معلوم مى‏ شود در نبوّت خود صادق نيست و در اين صورت مغلوب مى‏ شود، ولى در صورت دوم معلوم مى‏ شود كه با خداوند ارتباطى دارد كه با توكّل بر او به ميدان آمده است.»[3]

به هر حال، روز موعود فرا رسيد، مسيحيان مشاهده كردند كه پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم دست دو پسر بچّه، حسن و حسين عليهما السلام را گرفته و به همراه على و فاطمه عليهما السلام مى‏ آيد.

اسقف اعظم مسيحيان وقتى اين صحنه را مشاهده كرد گفت: «من صورت­ هايى مى ‏بينم كه اگر دعا كنند حتماً به هدف اجابت مى ‏رسد و همه شما نابود مى‏ شويد.[4] از مباهله خوددارى كنيد و به مسلمان­ ها اعلان كنيد كه حاضريم به صورت يك اقلّيّت سالم در كنار شما زندگى كنيم و ماليات لازم را نيز مى‏ پردازيم.»[5] پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم خواسته آنها را پذيرفت و از مباهله صرفنظر كرد. داستان مباهله که به صورت مختصر ذکر گردید در همه تواريخ اسلامى ثبت شده است.[6]

چیستی مفهوم مباهله

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تبیین لغوی و اصطلاحی واژه ی مباهله اینچنین فرمودند: مباهله در اصل از ماده بهل (بر وزن سهل) به معنى رها كردن است و حتى در تعبيرات فارسى خود نيز اين جمله را به كار مى ‏بريم كه فلان شخص را بِهِل كرده ‏اند يعنى به حال خود رها نموده ‏اند. و در تفسيرهاى مذهبى مباهله به معنى آن است كه دو گروه بر سر يک امر مذهبى در برابر هم قرار گيرند، و هر كدام درباره ديگرى نفرين كند، نفرين هر كدام مؤثر واقع شد دليل حقانيت او است.[7] لذا هرگاه دو نفر بعد از بحث‏ هاى منطقى و استدلال هاى عقلى و برهان­ هاى روشن، نتوانستند يكديگر را قانع كنند، در اينجا هر كدام در حقّ ديگرى نفرين مى ‏كند و چنين مى‏ گويد: «اگر من بر حق هستم و تو خلاف مى‏ گويى به مجازات الهى گرفتار شوى» و ديگرى هم همين را تكرار مى‏ كند. و به درگاه خدا تضرع مى‏ كند و از او مى‏ خواهد كه دروغگو را رسوا سازد و مجازات كند؛ همان كارى كه پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم در برابر مسيحيان نجران كرد.[8] به چنين كارى با حصول شرائطش «مباهله» مى‏ گويند.[9]

ارتباط معناى لغوى و اصطلاحى «مباهله» با يكديگر روشن است؛ زيرا در مباهله شخصى كه مدّعى است حق مى گويد طرف ديگر را رها مى ‏كند و امر او را به خداوند محوّل و واگذار مى ‏نمايد.[10]

اهميّت واقعه ی مباهله‏؛ حقانیت پیامبر اسلام در دعوی رسالت

مرجع عالی قدر جهان تشیع در تبیین چیستی اهمیت واقعه ی مباهله حقانیت رسالت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم را مورد اشاره قرار داده و فرمودند: نخستين چيزى كه در آيه معروف مباهله[11] مشاهده می شود اين است كه مسأله مباهله را مى توان به عنوان نشانه روشنى بر حقانيت و صدق پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم در مسأله دعوى رسالت مطرح كرد، زيرا ممكن نيست كسى كه به ارتباط خود با پروردگار ايمان قطعى نداشته باشد و وارد چنين ميدانى گردد. يعنى از مخالفان خود دعوت كند كه بيایيد و با هم به درگاه خدا برويم و از خدا بخواهيم دروغگو را رسوا سازد؛[12] و من قول مى دهم كه نفرين من در حق مخالفان عملى خواهد شد؛ و نتيجه آن را خواهيد ديد![13]

به طور مسلم ورود در چنين ميدانى بسيار خطرناک است؛ زيرا اگر نفرين به اجابت نرسد و اثرى از مجازات مخالفان ظاهر نشود؛ نتيجه جز رسوايى دعوت كننده نخواهد داشت؛ و هيچ انسان عاقلى بدون اطمينان به نتيجه، قدم در اين ميدان نمى‏ گذارد.[14]

به همين دليل در روايات اسلامى مى‏ خوانيم: هنگامى كه پاى مباهله به ميان آمد، مسيحيان نجران از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم مهلت خواستند تا در اين باره بينديشند؛ و هنگامى كه ديدند پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم تنها كسانى را با خود براى مباهله آورده كه دعاى آنها مى ‏تواند مستجاب باشد؛ و خالى از هر گونه جار و جنجال، و تشريفات به صحنه مباهله وارد شده، آن را دليل ديگرى بر صدق دعوت او دانستند و از مباهله سر باز زدند، مبادا گرفتار عذاب الهى شوند. آنها هنگامى كه ديدن پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم با افراى محدودى از خواصّ نزديک خود و فرزندان خردسال و دخترش فاطمه زهرا عليها سلام به معيادگاه آمده است، سخت به وحشت افتادن و حاضر به مصالحه شدند.[15]

تأملی قرآنی در واقعه ی مباهله

خداوند در قرآن کریم می فرماید: فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ‏.[16]

هرگاه بعد از علم و دانشى كه (درباره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز بر خيزند، به آنها بگو: بيایيد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نمایيم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم!

مباهله؛ نفی الوهیت مسیح

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تفسیر آیه 61 سوره ی آل عمران با اشاره به شیوع انحرافات فکری و اعتقادی در مسیحیت در تبیین چرایی واقعه ی مباهله فرمودند: آيه فوق به ضميمه آياتى كه قبل و بعد از آن نازل شده نشان مى‏ دهد كه در برابر پافشارى مسيحيان در عقايد باطل خود از جمله ادعاى الوهيت حضرت‏ مسيح عليه السلام و عدم كارايى منطق و استدلال در برابر لجاجت آنها، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم مأمور مى شود از طريق مباهله وارد شود، و صدق گفتار خود را از اين طريق خاص روحانى به ثبوت برساند؛ يعنى با آنها مباهله كند تا راستگو از دروغگو شناخته شود!.[17]

مفسر گرانقدر قرآن کریم و صاحب تفسیر شریف نمونه در تفسیر آیه معروف مباهله و نیز در تبیین عوامل وجودی انجام مباهله فرمودند: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ‏»- اى پيامبر ما! هر يك از نصارى و مسيحيان پس از اين همه بحث و مباحث مربوط به عيسى بن مريم عليهما السلام و استدلال­ هاى متقن و متين پيرامون شئون مختلف آن حضرت، اگر همچنان به لجاجت خود ادامه دادند، و عناد و لجاج بسان حجاب و پرده مانع راهيابى آنها به سوى حقّ و حقيقت شد، راه ديگرى در ادامه دعوت آنها به سوى حق انتخاب كن و با آنها مباهله كن.[18]

«فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»- در اين قسمت از آيه، افرادى كه بايد در مراسم مباهله شركت كنند مشخّص مى شود.

پيامبر ما! به آنها بگو كه از سوى هر يك از طرفين مباهله، بايد چهار گروه در اين مراسم شركت كنند:

1- رئيس مسلمانان، يعنى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و رئيس مسيحيان نجران.

2- فرزندانمان و فرزندان شما.

3- زنان ما و زنان شما.

4- نفوس ما و نفوس شما.

«ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ‏»- سپس از طرفين جهت مراسم مباهله حاضر شدند، مباهله به اين شكل انجام مى‏ شود كه هر كس دروغ بگويد و در ادّعاى خود كاذب باشد، لعنت و عذاب الهى گريبانگير او شود، تا بدين وسيله حقيقت براى مردم روشن شود.[19]

«ابنائنا»، «نسائنا» و «انفسنا» كيانند؟

مرجع عالی قدر جهان تشیع در تفسیر بخشی از آیه ی مباهله و در تبیین کیستی «ابنائنا»، «نسائنا» و «انفسنا» فرمودند:

منظور از «أَبْنائِنا» در آيه شريفه حسن و حسين (عليهما السّلام) و منظور از «نِساءَنا»، كه جمع است، فاطمه زهراء (سلام اللَّه عليها) و منظور از «أَنْفُسَنا»، كه آن هم جمع است، علىّ بن أبي طالب عليه السلام است.[20]

بنابراين در اين آيه شريفه نيز صيغه جمع، يعنى «نسائنا» و «انفسنا»، در مفرد، يعنى «فاطمه» و «على» به كار رفته است.[21]

هم چنین معظم له در ادامه فرمودند؛ در اين كه منظور از «نسائنا» تنها دختر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله حضرت فاطمه زهرا عليها السلام است، ظاهراً هيچ اختلافى بين ما و برادران سنّى وجود ندارد، همانگونه كه علماء شيعه و اهل سنّت بالاتّفاق «ابنائنا» را به حسن و حسين عليهما السلام تفسير كرده ‏اند و در اين نكته كه امام حسن و امام حسين عليهما السلام، مشمول ابنائنا هستند اختلاف نظرى ندارند.[22] بنابراين محور اصلى و مركزى بحث پيرامون تفسير «انفسنا» مى‏ باشد.[23]

معظم له در انطباق واژه ی «انفسنا» بر حضرت علی علیه السلام فرمودند: مرحوم قاضى نور اللَّه شوشترى، در كتاب ارزشمندش، احقاق الحق‏، مى فرمايد: «اجمع المفسّرون على ان اجمع المفسّرون على ان... «انفسنا» اشارة الى على عليه السلام‏»؛ مفسّران قرآن مجيد (از شيعه و اهل سنّت) اجماع و اتّفاق نظر دارند که منظور از «انفسنا» على عليه السلام مى‏ باشد.[24]

هم چنین آيت اللّه العظمى مرعشى رحمة اللّه عليه از حدود شصت كتاب (از كتب اهل سنّت) مطلب فوق را نقل مى ‏كند.[25] معناى اين سخن آن است كه مطلب بقدرى واضح و روشن است كه در تمام كتب اهل سنّت نیز منعكس شده است.

از این رو آيه مباهله‏، على (علیه السلام) را به منزله نفس نفيس و جان پاك پيغمبر، و فاطمه زهرا و[26] فرزندان آنها، حسن و حسين، را نزديكترين افراد به آن حضرت و مقرّبترين اشخاص نزد خداوند مى‏ شمرد كه دعايشان در پيشگاه او مستجاب است.[27]،[28]

پاسخ معظم له به ادعای آلوسی

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی پس از تشریح کیستی واژۀ «ابنائنا»، «نسائنا» و «انفسنا» کلام آلوسی مبنی بر انطباق لفظ «انفسنا» بر شخص پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را مورد نقد قرار داده و فرمودند: آلوسى در روح المعانى‏ پس از اعتراف به اين كه به غير از على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام فرد ديگرى در داستان مباهله همراه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نبوده است و با تأكيد بر اين كه هيچ انسان مؤمنى نبايد در اين مسأله شک كند، به بيان استدلال علماء شيعه مى ‏پردازد و مدّعى مى شود كه منظور از «انفسنا» خود پيامبر است و «على» جزء «ابنائنا» است؛ زيرا در ادبيّات عرب به داماد هم پسر گفته مى‏ شود!».[29]

پاسخ اين سخن بسيار روشن است؛ زيرا طبق اين آيه شريفه پيامبر از «ابنائنا» و «انفسنا» و «نسائنا» دعوت كرده است. اگر منظور از «أنفسنا» خود پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم باشد، آيا دعوت از خويشتن معنى دارد؟ با توجّه به اين كه قرآن مجيد فصيح ترين سخنان است، قطعاً چنين مطلب غير فصيحى نمى‏ گويد و به پيامبر دستور نمى‏ دهد كه از خويشتن دعوت كند. پس قطعاً منظور از «انفسنا» خود پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نيست. علاوه بر اين، ما در ادبيّات عرب نديده ايم كه به داماد، پسر خطاب شود و چنين استعمالى بسيار نامأنوس و مجازى مى‏ باشد.[30]

نسبت دروغ به پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مستوجب لعن خداوند

بی شک واقعه ی مباهله می تواند برخی از مهمترین پیامدهای دروغ بستن به  پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم را آشکار سازد که در کلام حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی لعنت خداوند بر این دروغگویان از جمله پیامدهای این صفت رذیله و زشت  اخلاقی و اعتقادی است، معظم له در فرازی فرمودند: در آيه معروف مباهله‏ سخن از شاخه ديگرى از دروغ يعنى دروغ بستن به پيامبر گرامى اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم است، كه لعنت خدا را نصيب دروغ گويان كرده است، که خداوند در پایان آیه ی معروف مباهله مى ‏فرمايد: «فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ؛ لعنت خدا را بر دروغگويان قرار مى‏ دهيم» که این فراز از آیه تعبير فوق العاده ای است كه عظمت گناه دروغ را بازگو مى‏ كند.[31]

واقعه ی مباهله؛ حقیقت ایمان راسخ در وجود پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم

مولفۀ ایمان راسخ در وجود مبارک رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از جمله حقایقی است که در واقعه ی مباهله به منصه ی ظهور رسیده است، لذا حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تفسیر این شاخصۀ مهم و کلیدی فرمودند؛ مسئله " مباهله" به آن شکل شايد تا آن زمان در بين عرب سابقه نداشت و راهى بود كه صد در صد حكايت از ايمان و صدق دعوت پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مى كرد.[32] لذا واقعه ی مباهله نشان مى دهد كه پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم تا چه حد به دستورات خود ايمان داشت.[33]

زیرا حقيقت اين است كه پيامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم بجاى ديگرى دل بسته بود، و پشت‏گرمى از جاى ديگر داشت، و گرنه هيچكس در شرائط عادى توانايى و جرأت بر چنين امرى ندارد.[34]

بخصوص اينكه مطالعه در حال پيامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم نشان مى دهد كه او از كسانى نبود كه بى‏ گدار به آب بزند، بلكه كارهايش حساب شده بود، چنين ادعايى از چنين كسى نشان مى‏دهد كه او تكيه بر جهان ما وراى طبيعت، بر وحى الهى و علم بى پايان خداوند داشته است.[35]

بنابراین داستان مباهله‏ و دعوت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم از دشمنان خود -كه اگر راست مى‏ گويند بيايند با او مباهله‏ كنند، و هر كدام از خدا بخواهد اگر ديگرى راستگو نيست، عذابى بر او نازل سازد و رسوايش كند- نشانه ديگرى از ايمان راسخ او به مكتب خويش است؛ زيرا پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم آمادگى كامل خود را در اين راه اعلام نمود و البته مخالفان سرباز زدند، چرا كه اطمينانى به استحكام پايه‏ هاى مذهب خود نداشتند.[36]

اثبات ولایت در پرتو واقعه ی مباهله

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در تبیین اهمیت ولایت حضرت علی علیه السلام به آیۀ معروف مباهله تمسک نموده و در پاسخ به برخی شبهه افکنان این­گونه فرمودند: بدیهی است آيه مباهله از آيات محكم و صريحى است كه دلالت روشنى بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام و فرزندانش عليهم السلام دارد.

معظم له در ادامه تبیین اثبات اصل ولایت در واقعه ی مباهله فرمودند: حال شاید این پرسش مطرح گردد که درست است كه آيه مباهله فضيلت و افتخارى براى امير المؤمنين، علىّ بن أبي طالب عليه السلام، محسوب مى‏ شود؛ ولى چه ارتباطى با مسأله ولايت و رهبرى آن حضرت دارد، كه در اينجا به عنوان يكى از آيات مربوط به ولايت مورد بحث قرار گرفته است؟[37]

معظم له در پاسخ به این شبهه فرمودند: یقیناً منظور از «أنفسنا» در آيه مباهله، شخص حضرت على عليه السلام است. اين كه پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم، على عليه السلام را جان خود خوانده، و او را «نفس» خويش خطاب كرده، آيا معناى حقيقى مراد است، يا تنزيل مقامى منظور است؟

بدون شك معناى حقيقى منظور نيست؛ يعنى «على» پيامبر نيست! بلكه منظور اين است كه على عليه السلام در فضائل و كمالات و مقامات همچون پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم است، در شجاعت و رشادت و شهامت و تقوا و ايثار و خلاصه تمام كمالات و مقامات مانند پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم است. نتيجه اين كه على عليه السلام در مقامات و كمالات نازل منزله پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم و تالى تلو اوست.[38]

با توجّه به اين مطلب اگر قرار باشد پس از پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم خليفه و جانشينى براى آن حضرت از سوى خداوند انتصاب شود، يا امّت اسلامى كسى را براى اين منظور انتخاب كنند، آيا نبايد شخصى را انتخاب كنند كه همطراز پيامبر، يا در مرحله بعد از آن حضرت باشد؟

آيا نبايد شخصى منتخب مردم يا منصوب الهى باشد كه در فضائل و كمالات، مخصوصاً تقوا و عصمت، همچون پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم باشد؟

و اگر با وجود چنين شخصى، اشخاص ديگرى انتخاب شوند، آيا عقل چنين كارى را قبيح و زشت نمى‏ شمرد؟

بنابراين، از انطباق جمله «انفسنا» به شخص «علىّ بن أبي طالب عليه السلام» مى توان پلى به سوى ولايت و امامت زد و بدين وسيله ولايت را ثابت كرد.[39]

واقعه ی مباهله؛ تبلور مقام و منزلت رفیع اهل بیت علیهم السلام

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی بر مبنای آیه ی شریفه 61 سوره آل عمران، شأن و منزلت والای اهل بیت علیهم السلام را از مهمترین شاخصه های کلیدی در واقعه ی مباهله عنوان نمودند و فرمودند: آيه مباهله سند روشنى براى مقام والاى اهل بيت پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم، على عليه السلام و فاطمه عليها السلام و حسن و حسين عليهما السلام است، زيرا در آيه سه كلمه وجود دارد: «انْفُسَنا»، «نسائَنا» و «ابْنائَنا»، بدون شک منظور از «ابنائَنا»، امام حسن و امام حسين عليهما السلام بوده است و در اين هيچ اختلافى نيست، و «نِسائنا» بر كسى جز فاطمه زهرا عليها السلام تطبيق نمى‏ شود؛ و امّا «انفسنا»، به يقين اشاره به شخص پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم نيست.[40]

زيرا آيه مى‏ گويد: نَدْعُ ... وَانْفُسَنا: «دعوت كنيم از نفوس خويش»، اگر منظور، پيامبر صلّى الله عليه وآله وسلّم باشد، دعوت كردن انسان از خويشتن مفهومى ندارد؛ بنابراين راهى باقى نمى ماند جز اينكه بگویيم منظور تنها على عليه السلام است.[41]

نزول آیه ی مباهله در شأن اهل بیت علیهم السلام در کلام اهل سنت

حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی علاوه بر منابع معتبر و بی حد و حصر شیعی، به اجماع قطعی علمای برجسته ی اهل سنت در موضوع نزول آيه «مباهله‏» درباره اهل بيت پيغمبر عليهم السلام اشاره نموده و فرمودند: روايات فراوانى در منابع معروف و دست اول اهل سنت و منابع معتبر اهل بیت علیهم السلام مطرح گردیده كه با صراحت مى گويد: آيه مباهله درباره على عليه السلام و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است.[42]

از جمله نزول آيه مباهله‏ را درباره اهل بيت پيغمبر يعنى على و فاطمه و فرزندانش عليهم السلام را بيش از بيست نفر از بزرگان و دانشمندان و محدثين و مفسرين طراز اوّل اهل سنّت تأييد كرده اند از جمله: امام فخر رازى در تفسير معروف خود (ج 8، ص 85)، طبرى مفسر معروف اهل سنّت (تاريخ طبرى، ج 3، ص 407)، سيوطى در تفسير «الدرالمنثور» (ج 2، ص 39) واحدى در «اسباب النزول» (ص 68) بيضاوى در تفسير مشهور خود (ج 2، ص 47).... .[43]

همچنين پيشواى معروف مذهب حنبلى، احمد حنبل در «مسند» ج 1، ص 185 و مسلم در «صحيح» خود، ج 7، ص 120 و حاكم در كتاب «مستدرك» ج 3، ص 150 و ابن حجر عسقلانى در «الاصابه» ج 2، ص 503 و .... [44].

به عنوان نمونه در صحيح مسلم در كتاب فضائل الصحابة در باب فضائل على بن ابي طالب عليه السلام از سعد بن ابى وقاص نقل شده كه معاويه به سعد گفت: چرا ابوتراب (على عليه السلام) را سب و دشنام نمى دهى؟ گفت: من سه سخن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به ياد دارم كه به خاطر آنها نمى ‏توانم على عليه السلام را دشنام دهم![45].... از جمله هنگامى كه آيه مباهله نازل شد؛ رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند. سپس عرض داشت: خداوندا اينها اهل بيت من هستند». (و مصداق اين آيه ‏اند)[46].[47]

هم چنین در یکی دیگر از منابع معتبر اهل سنت آمده است؛ وقتى كه (در ماجراى مباهله‏) آيه 61 سوره آل عمران «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ ...» نازل شد، رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و فرمود: «اللَّهُمَّ هؤُلاءِ أَهْلِي؛ خداوندا! اينان خاندان من هستند (كه مشمول اين آياتند)».،[48]،[49]و.... . به هر حال روايات فوق، به گواهى گروهى از بزرگان اهل سنت چنان فراوان و مشهور است كه به سر حدّ تواتر رسيده است.[50]

سخن آخر (مباهله؛ آخرين حربه‏)

باید اذعان نمود برخورد اسلام با دیگر ادیان الهی سر شار از دوستي و احترام بوده است. قرآن كتاب آسماني اسلام فرمان می دهد كه «وَ لَا تجُادِلُواْ أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ»[51]،«با اهل كتاب به خوبي و شايستگي بحث وگفتگو كنيد» لذا باید گفت بدون شک پیامبران الهی تا آخرین مرحله ی امید هدایت پذیری جامعه، مردم را به سوی خدا دعوت می کنند و برای آنها از خداوند آمرزش طلب می کنند، از این رو پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم هیچ گاه نفرین نکرد [52] بلکه تنها در ماجرای مباهله آن حضرت با جمعی از مسیحیان خواستند که نفرین کنند، ولی صورت نگرفت،[53] لذا در واقعۀ مباهله قرآن کریم در آيات 35 تا 60 سوره آل عمران پيرامون حضرت عيساى مسيح عليه السلام سخن مى‏ گويد. از تولّد حضرت عيسى عليه السلام، مقامات آن حضرت، شخصيّت مادرش، فضايل حضرت مريم عليها السلام، گفتگوى او با فرشتگان، مائده آسمانى، و مسائل ديگر بحث شده است. خداوند پس از اين بحث طولانى درباره حضرت عيسى عليه السلام به پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله وسلّم مى ‏فرمايد كه اگر مسيحيان پس از بيان همه اين امور و بحث‏ هاى مستدلّ و منطقى باز هم زير بار نرفتند و اسلام را نپذيرفتند، راه متفاوت ديگرى در بر خود با آنها انتخاب كن، با آنها مباهله كن، تا حق روشن شود.[54]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 

[1] سورۀ آل عمران؛ آیۀ 59،60،61.

[2] برگزيده تفسير نمونه، ج‏1، ص: 289.

[3] همان.

[4] كسى كه حاضر به مباهله مى‏شود، بايد واجد دو اصل باشد:نخست اين كه به گفته و ادّعاى خويش ايمان داشته باشد. آدم متقلّب و دروغگو هرگز دست به مباهله نمى‏زند.

ديگر اين كه چنين شخصى رابطه نزديكى با خدا دارد كه وقتى دست به دعا بر مى‏دارد و نفرين مى‏كند، دعاى او اجابت مى‏گردد. علماى نجران كه سه نفر يا ده نفر بودند، با درك اين دو اصل در چهره پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهانش، از مباهله خوددارى كردند.

[5] آيات ولايت در قرآن، ص: 204.

[6] همان.

[7] اخلاق در قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص226.

[8] پيام قرآن ؛ ج‏9 ؛ ص229.

[9] آيات ولايت در قرآن، ص: 203.

[10] آيات ولايت در قرآن، ص: 203.

[11] سورۀ آل عمران، آیۀ 61.

[12] پيام قرآن، ج‏9، ص: 237.

[13] همان.

[14] پيام قرآن، ج‏9، ص: 238.

[15] همان.

[16]  سوره آل عمران، آيه 61.

[17] پيام قرآن، ج‏9، ص: 230.

[18] آيات ولايت در قرآن، ص: 203.

[19] آيات ولايت در قرآن، ص: 203.

[20]  الكشّاف، جلد 1، صفحه 368.

[21] آيات ولايت در قرآن، ص: 96.

[22] آيات ولايت در قرآن، ص: 207.

[23] همان.

[24] همان.

[25] احقاق الحق، جلد 3، صفحه 46.

[26] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص311.

[27]  سوره آل عمران، آيه 61.

[28] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج‏1، ص: 312.

[29] روح المعانى، جلد 3، صفحه 189.

[30] آيات ولايت در قرآن، ص: 208.

[31] اخلاق در قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص226.

[32] تفسير نمونه، ج‏2، ص: 581.

[33] پيام قرآن ؛ ج‏8 ؛ ص399.

[34] تفسير نمونه ؛ ج‏16 ؛ ص366.

[35] تفسير نمونه ؛ ج‏16 ؛ ص366.

[36] پيام قرآن ؛ ج‏8 ؛ ص399.

[37] آيات ولايت در قرآن، ص: 209.

[38] آيات ولايت در قرآن، ص: 209.

[39] آيات ولايت در قرآن، ص: 210.

[40] پيام قرآن ؛ ج‏9 ؛ ص238.

[41] همان.

[42] پيام قرآن، ج‏9، ص: 232.

[43] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص52.

[44] آيين ما (اصل الشيعة) ؛ ص52.

[45] پيام قرآن، ج‏9، ص: 232.

[46]  صحيح مسلم، جلد 4 صفحه 1871، حديث شماره 32، باب 4.

[47] پيام قرآن، ج‏9، ص: 233.

[48] صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابة، باب فضايل على بن ابى طالب، حديث سوم، با تلخيص.

[49] عاشورا ريشه ‏ها، انگيزه‏ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص184.

[50] پيام قرآن، ج‏9، ص: 236.

[51] سورۀ عنکبوت، آیۀ48.

[52] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی، جلسۀ تفسیرقرآن کریم،1390/05/29.

[53] همان.

[54] آيات ولايت در قرآن، ص: 202.

captcha