بی شک در مسائل مربوط به وظايف و دستورات عملى در زمينه اقتصاد باید از متخصصین بهره گرفت؛ يعنى کسانی که در تبیین ساختار اقتصاد اسلامی به مدارك و منابع اسلامى آشنا باشند و بتوانند احكام خدا را از قرآن و سخنان پيشوايان اسلام و دلائل ديگر بفهمند.[1]
لذا در مسأله اقتصاد مقاومتی، منابع اسلامی در زمینه مبانی مقاومت باید مورد بررسی قرار گیرد و عناوین کلی آن به عنوان ساختار اصلی اقتصاد کشور مطرح می شود.[2]
در این بین عناوینی تحت مسأله اقتصاد مقاومتی همانند قناعت، زهد، پرهیز از اسراف و تبذیر خود نمایی می کند، حال برای تبیین هر چه بهتر این مسائل باید بر روی عناوین ملموس و محسوس رفت و از آموزه های اهل بیت علیهم السلام به ویژه امام باقر علیه السلام برای این موضوعات کمک گرفت.[3]
توازن اقتصادی در سایۀ تقدیر و اندازه گیری در زندگی
تأمل در آموزه هاى دينى، به ویژه در قوانين و سياست هاى اقتصادى نشان مى دهد كه نظام اقتصادى اسلام به گونه اى طراحى و تنظيم شده است كه جامعه را به سوى تعديل ثروت ها و توازن عادلانه اقتصادى سوق دهد.[4]
در این میان اسراف، نابود كردن نعمت هاى الهى است و مقابل آن، اقتصاد در معيشت است كه در روايات از آن به «تقدير المعيشة»[5] تعبير شده است.[6]
لذا در روایتی از امام باقر علیه السلام می خوانیم:«الْكَمَالُ كُلُّ الْكَمَالِ...وَ تَقْدِيرُ الْمَعِيشَةِ؛ كمال انسان و نهايت كمالش... تقدیر و اندازه گیری در زندگى است».[7]
در واقع امام عليه السّلام به اقتصاد معاش محور اشاره مى كند؛ يعنى انواع روزي هايى كه انسان در زندگى به آن محتاج است. و با توجه به اينكه معاش از ريشه معيشت به معناى زندگى است، مفهوم وسيعى دارد كه غذا و مسكن و دارو و درمان و لباس... را شامل مى شود و كليه مواهب حيات را در بر مى گيرد و مفهوم آن محدود به آب و غذا نیست.[8]
لذا هرگونه مصرفى كه در نعمت هاى الهى بخواهد صورت بگيرد (از اطعام و لباس و سوخت، وسايل زندگى و مسكن، حتى انفاق و نفقه) بايد همراه با اعتدال و ميانه روى باشد و انسان حدّ و اندازه را نگه دارد و از افراط (اسراف) و تفريط (بخل امساك) بپرهيزد.[9]
بسيارند كسانى كه بر اثر اسراف و تبذير اموال خود را از دست مى دهند و نيازمند به ديگران مى شوند و عزت و حيثيت خود را بر سر آن مى نهند و هر گاه انسان، اعتدال و اقتصاد را در زندگى از دست ندهد نيازمند به ديگران نخواهد شد بنابراين توصيه مزبور هرگز به معناى دعوت به بخل نيست بلكه به معناى دعوت به ميانه روى و اعتدال و ترك اسراف و تبذير است.[10]
امام عليه السلام در اين گفتار، نگاه مسرفانه را مورد نقد قرار می دهد، زیرا انسان قانع مى تواند با زندگى ساده اى بسازد در حالى كه افراد غير قانع فكر مى كنند نياز آنها با اينگونه زندگى ها تأمين نمى شود و بايد امكانات فراوان در اختيار داشته باشند؛ منزل وسيع همچون يك قصر، وسايل منزل گسترده و در حد آن، خادمان فراوان، مركب هاى سوارى، سفره هاى رنگين و امثال آن.[11]
گاهى تصور مى كنند اين ها همه نيازهاى اصلى زندگى آنهاست و گاه نام آن را زندگى در حد شأن مى گذارند كه همه اينها فريب نفس اماره است. اگر روح قناعت بر آنها حاكم باشد مى دانند اين ها فوق نياز بلكه اسراف است. [12]
امروزه هم در مقياس كوچك خانواده و هم در مقياس وسيع جامعه ثابت شده است كه اگر از اسراف و تبذير پرهيز شود و در هزينه كردن سرمايه ها صرفه جويى و ميانه روى گردد بسيارى از مشكلات حل مى شود؛ مشكل زمانى براى فرد يا جامعه پيدا مى شود كه حساب دقيقى براى هزينه ها و نيازها در نظر نگيرد و يا بى حساب و كتاب آنچه را دارد هزينه كند كه به يقين زمانى فرا مى رسد كه فرد يا جامعه در فقر فرو مى روند.[13]
از این رو اقتصاد و ميانه روى در هزينه هاى زندگى انکار ناپذیر است، زيرا كسى كه هزينه هايش افزون گردد، زندگى آميخته با قناعت او را سير نمى كند، بلکه رعايت اعتدال و ميانه روى، زندگی عمومی مردم را با ثبات نسبی همراه می سازد.[14]البته نباید فراموش نمود التزام به شريعت و قوانين دينى به نوبۀ خود می تواند مستقيماً با حوزه عمل و رفتار انسان ها و زندگى روزمره آن ها همراه شده و تنظيم امور معيشت را به عهده گیرد.[15]
زندگی در حد کفاف
از نگاه اسلام، توسعه بر اهل وعيال، داشتن زندگى نسبتاً خوب، توأم با آرامش و راحتى و برخوردارى از رفاه نسبى، نه تنها منعى ندارد، بلكه از سعادت انسان شمرده شده، و در محدوده «كفاف» تعريف شده است.[16]
البتّه اگر اضافات را براى خدمت به محرومان بخواهد نه تنها با كفاف و عفاف منافات ندارد، بلكه در طريق تقويت برنامه كفاف و عفاف ديگران است.[17]همانگونه که در کلام امام باقر علیه السلام می خوانیم: «العفو الكفاف؛[18]حد وسط زندگی، حد کفاف است.»[19]
هزينه هايى كه شامل ضروريات زندگى فردى و اجتماعى نيست ولى وجود آن آرامش و آسايش بيشتر را در پى دارد، مصارف در حدّ «كفاف» و رفاه نسبى شمرده مى شود. چنانكه در بعضى از روايات از آن به «كفاف» ياد شده است.[20]
منظور از «كفاف»[21] نیز اين است كه انسان در دنيا به مقدار نيازش قانع باشد و زياده طلبى را كنار بگذارد و از اموال حرام چشم بپوشد كه در اين صورت هم قرين آرامش در زندگى دنيا خواهد بود، و هم بار او براى آخرت سبك مى شود چرا كه بيشترين بدبختى انسان به خاطر حرص و ولع و افزون طلبى است.[22]
از این رو عاقل كسى است كه از ثروت به مقدار كم (به اندازه كفاف) قناعت كند تا اسباب امنيّت خاطر فراهم سازد چرا كه آنها كه فزون طلبند براى حفظ اين فزونى خود را در معرض آفات فراوان قرار داده و عوامل بدبختى و نابودى خويش را به دست خويش فراهم مى سازند.[23]
منظور از قانع بودن به مقدار كفايت اين است كه حداقل لازم زندگى را داشته باشد، زيرا بالاتر از آن خالى از مسئوليت نيست و كمتر از آن خالى از ذلت.[24]
در روايتی دیگر از امام باقر عليه السلام آمده، هرگاه هوس بلند پروازى و زندگى افرادى كه بالاى دست تو هستند، توجه تو را جلب كرد، و خواستى از مسير قناعت خارج شوى، از زندگى پيامبر و رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) ياد كن«فَانَّما كان خُبْزُه الشّعيرو حَلواه[25]التّمر و وَقُوده السَّعَفَ اذا وَجَدَه؛همانا نان او جو و حلوا و شيرينى او خرما و وسيله آتش گيراندن او چوب خرما بود، اگر آن را مى يافت».[26]،[27]
امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه در حقيقت مى خواهد حريصان در دنيا را از حرص بازدارد و به كفاف و عفاف قانع سازد و از مسابقه گناه آلودى كه براى به چنگ آوردن اموال بيشتر در ميان گروهى از دنياپرستان رايج است جلوگيرى كند[28]
البته هرگز منظور امام عليه السلام ترك سعى و تلاش براى زندگانى آبرومندانه و كفاف و عفاف نيست چراكه بدون چنين زندگى اى انسان حريت و آزادى ندارد و ناچار مى شود تن به ذلت وابستگى به ديگران بدهد و همچنين جوامع فقير و نيازمند كه همواره وابسته و ذليل در چنگال ديگران اند بلكه منظور غرق شدن در مواهب مادى و فروختن شرافت انسانى خود براى به دست آوردن مال و مقام دنياست.[29]
فقرزدایی و رسیدگی به محرومان
به اعتقاد ما توجه به عدالت و رسيدگى به محرومان سبب لطف و توجه ويژه الهى خواهد شد و همين نيز بركات فراوانى را در پى دارد كه به حلّ مشكلات و توسعه و رفاه جامعه كمك مى كند.[30]
دستگيرى از نيازمندان و ايجاد اشتغال براى بيكاران يا كسانى كه از شغل مناسبى برخوردار نيستند از طريق تشكيل كميته ها و مراكز امداد و تعاون و پرداخت واجبات مالى نظير زكات و خمس و صدقات مستحبّه پویایی اقتصادی کشور را رقم خواهد زد.[31]
به ویژه پس از شرایط نابسامان اقتصادی در ماه های اخیر متأسفانه فقر و تنگدستى برخی از اقشار جامعه را به شدت تحت فشار قرار داده، و آنان را زمين گير کرده است! لذا مسلمانان و مؤمنان بايد دست محرومان، فقراء و نيازمندان كه قادر بر تهيّه نيازهاى اوّليّه خويش نيستند را بگيرند و از امكانات و نعمت هايى كه خداوند در اختيار آنها نهاده، نيازمندان را بهره مند سازند.[32]
بی تردید انفاق به محرومان و ناتوانان، اگر بطور فراگير بر تمام خانه ها و بر فرد فرد جامعه سايه بگستراند و از جامعه فقر به كلى ريشه كن گردد قهرى است كه شهرها نيز آباد مى گردد. زیرا جامعه همچون درختى است كه ثروت بايد به صورت مواد غذائى از آوندها و مجارى تغذيه آن بالا رفته و به تمامى سلول ها، حتى سلول هائى كه در زواياى يك برگ لميده اند برسد، وگرنه به تدريج شاخه هاى آن رو به زردى گرائيده و تمام درخت نابود مى گردد.[33]
اینگونه است که امام باقر عليه السلام در روایتی فرمود: رزق و روزى به كسى كه گرسنگان را سير مى كند سريعتر مى رسد از رسيدن چاقو به سنام»[34] (كوهان شتر كه از چربى تشكيل شده است).[35]
و نیز در حديث ديگرى از امام باقر عليه السلام آمده است كه فرمود:« خداوند متعال براى كارهاى نيك (و خدمت به مردم) افرادى از خلق خود را قرار داده و انجام آن را محبوب آنها ساخته و طالبان كمك را به سوى آنها فرستاده و برآوردن حاجت آنان را براى آنها آسان نموده همانگونه كه باران در سرزمين خشك تأثير مى گذارد و آن را زنده مى كند و صاحبان زمين به وسيله آن زنده مى شوند و نيز خداوند دشمنانى براى كار نيك از خلقش قرار داده (كه براثر اعمال و نيات سوئشان گرفتار اين دشمنى شده اند) و انجام آن را در نظر آنها مبغوض ساخته و طلب كردن از آنها را بر طالبان نيكى ممنوع كرده همانگونه كه باريدن بر (پارهاى از) زمين هاى خشك را بر باران ممنوع كرده تا آن زمين و اهلش هلاك شوند و آنچه خداوند عفو مى كند بيشتر است».[36]،[37]
اقتصاد تعاونی؛ لازمۀ تحقق اقتصاد مقاومتی
اگر نظام حاكم بر اقتصاد جامعه، نظام تقوا و درستى و پاكى و تعاون و همكارى و انفاق باشد بدون شك چنين جامعه اى نيرومند و سربلند خواهد شد[38]
در اقتصاد اسلامى كه در آن، منافع شخصى تنها انگيزه فعاليت هاى اقتصادى نيست بلكه منافع عمومى و منافع شخصى معنوى نيز، جايگاه ويژه اى دارد رسيدن به هدف «امنيت اقتصادى» دور از انتظار نيست. [39]
لذا هميارى اجتماعى و مشاركت همگانى در جهت توسعه اقتصادى انکار ناپذیر است؛ بدين معنا كه در نظر اسلام هر فردى از امّت اسلامى، موظف است به قدر توان خود در جهت منافع امت تلاش كند.[40]،[41]
در فرهنگ قرآنى از اين مسأله با واژه «تعاون» ياد شده است، البته با اين تذكر كه تعاون و هميارى شما در مسير گناه و ستم بر ديگران نباشد بلكه بر[42]نيكوكارى و پاكى قرار گيرد: «وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ؛[43] و (همواره) در راه نیکی و پرهیزگاری با هم تعاون کنید! و (هرگز) در راه گناه و تعدّی همکاری ننمایید!» و تعاون در بخش هاى اقتصادى جامعه، از مهمترين مصاديق تعاون است.[44]
معروف ترين روايتى كه مبناى اين هميارى را رقم مى زند روايت «كلكم راع وكلكم مسئول عن رعيته؛ هريك از شما مراقب و هريك از شما مسئول رعيت خود هستيد » است كه از رسول گرامى در منابع فريقين نقل شده است.[45]و اشاره به اين معنا دارد كه همه مردم بايد مراقب يكدیگر باشند و در مقابل هم مسئولند.[46]
امام باقرعلیه السلام همچون دیگر معصومان، روحیّه تعاون، همدردی، فداکاری و نیکوکاری را در جامعه اسلامی تقویّت نموده است به عنوان نمونه در روایتی از آن حضرت می خوانیم: «ان احب الاعمال الى اللَّه ادخال السرور على المؤمن، شبعة مسلم او قضاء دينه؛ محبوب ترين اعمال نزد خدا اين است كه قلب مؤمن نيازمندى را مسرور كند، به اينكه او را سير كرده، يا بدهى او را ادا كند»[47]،[48]
روشن است كه يكى از مهمترين شاخه هاى اين مسأله، رسيدگى و تعاون در مسائل اقتصادى است كه از طریق صرف صدقه و دیگر منابع حمایتی براى امورات تعاونى به نفع مؤسّسه امور خيريّه[49] مى تواند تحقق بخش اهدافى چون توازن اجتماعى، رفاه عمومى، امنيت اقتصادى، تحكيم ارزش هاى معنوى و اخلاقى و ... باشد.[50]
آن حضرت در تعظيم و گرامى داشت اینگونه فعالیت های خیرخواهانه فرمود: «صنايع المعروف يقى مصارع السوء والصدقة خفياً تطفىء غضب الربّ وصلة الرحم زيادة في العمر وكلّ معروف صدقة واهل المعروف في الدنيا أهل المعروف في الآخرة...؛[51]كارهاى خير انسان را نگه مى دارد و صدقه مخفيانه غضب پروردگار را خاموش و صله ارحام عمر را زياد مى كند و هر معروفى صدقه به حساب مى آيد و اهل معروف در دنيا اهل معروف در آخرتند ...»[52]
گرچه ممكن است شأن ورود و صدور این گونه روایات در وهلۀ نخست مربوط به هميارى هاى فردى انسان ها به[53]يكديگر باشد؛ اما شكى نيست كه روح و ملاك آن، شامل همكارى ها و پشتيبانى هاى دولت و كارگزاران حكومت به توده مردم از طريق تشكيل تعاونى ها و ايجاد اشتغال و اعطاى وام به انسانهاى بى كار و نيازمند و توجه ويژه به مخترعان و مبتكران، بخش پژوهش در طراحى هاى كلان اقتصادى نيز مى شود.[54]
معجزه گردش پول در رونق اقتصادی!
به گواهى تاريخ نويسانى كه درباره تمدّن اسلام بحث كرده اند اعم از مورّخان مسلمان و غير مسلمان، اسلام در فتح دروازه هاى پيشرفت و تمدن پيشتاز است و از راه هاى گوناگون درصدد نهادينه كردن ارزشهايى است كه به رشد و ترقى جامعه اسلامى بيانجامد، و راههايى كه به انحطاط و عقب ماندگى جامعه ختم شود و به ركود و تعطيلى منجر گردد در اين بينش جايى ندارد. كار و تلاش هميشگى، مشاركت در برنامه ها و سياست هاى اقتصادى، ايجاد روحيه دگردوستى و تعاون، برتر دانستن منافع اجتماعى بر منافع شخصى و بالاخره در يك كلام، گردش پول و تلاش جهت توسعه و آبادانى جوامع اسلامى در مقابل جوامع ديگر، از جمله ارزش هايى است كه در سايه امورى از جمله پرهيز از راكد نگهداشتن اموال به بار مى نشيند.[55]
امام باقر عليه السلام در اين زمینه مى فرمايد: «ان بقاء المسلمين وفناء الاسلام أن تصير الاموال عند من يعرف فيها الحقّ ويصنع المعروف وانّ من فناء الاسلام وفناء المسلمين ان تصير الأموال في أيدى من لايعرف فيها الحقّ ولايصنع فيها المعروف؛[56] همانا بقای مسلمانان و اسلام، در این است که گردش ثروت در نزد کسانی باشد که حقّ اموال و وظیفه خود را نسبت به آن می شناسند و به معروف، عمل می کنند. و متقابلاً یکی از عوامل نابودی مسلمانان و اسلام، این است که سرمایه پولی در دست افرادی به گردش در آید که حقّ ثروت و مسئولیت خود را نسبت به آن نشناخته و با آن، کار پسندیده ای انجام نمی دهند.»[57]
در نگاه دين سرمايه هايى كه با روش هايى چون خريد زيورآلات فراوان، تهيه لوازم تجملى و لوكس، ساخت خانه هاى مجلل و پرهزينه، خريد ماشين هاى گرانقيمت و اشياى عتيقه، سکه و دلار... راكد مى مانند و از چرخه توليد خارج مىشوند «كنز» محسوب شده و مذموم اند.[58]
حال آنکه در بينش دينى، سرمايه گذارى در بخش هاى اقتصادى بايد پا به پاى سرمايه گذارى در بخش هاى فرهنگى، سياسى و انسانى صورت بگيرد، تا جامعه همراه با رشد مالى و اقتصادى، در ديگر بخش ها نيز به تعالى دست يازد و از انواع وابستگى ها نجات يابد.[59]
در اين بينش كار كردن ذاتاً محترم است، هر چند نيازى به درآمد آن نباشد. در واقع «كار» در اسلام تنها براى مصرف نيست، بلكه گاه براى منفعت رسانى بيشتر است.[60]
از همين رو در نگاه اسلام حتی معطّل گذاشتن زمينِ كشاورزى مجاز نيست، زيرا باير گذاشتن زمين هاى حاصل خيز نوعى خارج كردن اموال از چرخه توليد است.[61]
و بر اساس همين سياست مالى است كه در اسلام بر نقدين (طلا و نقره) در صورتى زكات واجب مى شود كه كنار گذاشته شوند؛ وضع اينگونه مقررات اقتصادى، افزون بر آنكه تشويقى است بر لزوم به كارگيرى سرمايه، بيانگر آن است كه اسلام از راكدگذاشتن امكانات و سرمايه به هر شكلش مخالف است.[62]
سخن آخر: (اقتصاد مقاومتی را از خانه آغاز کنیم)
در خاتمه باید تأکید کرد اقتصاد مقاومتی زمانى حقيقتاً تولد يافته و چهره واقعى اش نمودار مى شود كه نظام اقتصادی آن با همه ريشه ها و خصوصيات و جزئياتش در متن زندگى پياده شود و همه فراز و نشيب ها و تجارب و حوادثش به طور منسجم و منظّم تحليل و بررسى گردد.[63]
اهمیت این مسأله وقتی آشکار می شود که بدانیم دعوت به اسراف و مصرف گرایی از جمله مسائلی است که دشمن برای ضربه زدن به اقتصاد از آن بهره میگیرند؛ چرا که نتیجه آن وابستگی اقتصادی خواهد بود؛ لذا باید اقتصاد مقاومتی را نخست در خانه خودمان پیاده کنیم، خودمان زندگی ساده را شروع کنیم. اگر خودمان در مسأله اقتصاد مقاومتی الگو نباشیم نمیتوانیم دیگران را دعوت کنیم.[64]
آری باید از همه امکانات برای تحقق اقتصاد مقاومتی بهره گرفت؛ و در این زمینه به تلاش همگانی نیاز است.[65]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir
[1] عقيده يك مسلمان ؛ ص1.
[2] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در دیدار اعضای مرکز راهبردی مطالعات اسلامی اقتصاد مقاومتی؛25/12/1393.
[3] همان.
[4] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص436.
[5] ر.ک:تحف العقول؛ ص 292، بحارالانوار؛ ج 47؛ ص 60؛ ح 112، كنز العمال؛ ج 3؛ ص 49.
[6] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص183.
[7] كافي ؛ج۱؛ ص ۷۷.
[8] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص183.
[9] همان.
[10] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج9 ؛ ص632.
[11] همان ؛ ج15 ؛ ص226.
[12] همان.
[13] همان ؛ ج13 ؛ ص149.
[14] اخلاق در قرآن ؛ ج2 ؛ ص101.
[15] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج1 ؛ ص66.
[16] همان؛ ج2 ؛ ص348.
[17] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج2 ؛ ص509.
[18] تفسير عيّاشى؛ ج 1؛ ص 106؛ 316.
[19] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص395.
[20] همان ؛ ص348.
[21] « كفاف» از ماده« كف» به معناى كف دست گرفته شده، و از آنجا كه انسان با كف دست چيزى را از خود دور مىسازد اين واژه به معنى منع كردن و باز داشتن آمده است، و شخص نابينا را« مكفوف» مىگويند به خاطر اين كه بينايى او گرفته شده، و به جماعت و گروه« كافّه» گفته مىشود چون حالت باز دارنده در مقابل دشمنان و مخالفان دارند، و از آنجا كه مقدار كافى براى زندگى مىتواند انسان را از نياز به مردم و آلودگيها بازدارد به آن كفاف و گاه همراه با عفاف اطلاق كردهاند،( پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج2 ؛ ص509).
[22] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج2 ؛ ص509.
[23] همان ؛ ج5 ؛ ص31.
[24] همان ؛ ج12 ؛ ص294.
[25] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج2 ؛ ص171.
[26] مشكوة الانوار؛ ص 13 .
[27] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص 172.
[28] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج14 ؛ ص297.
[29] همان ؛ ج15 ؛ ص593.
[30] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص230.
[31] همان ؛ ص262.
[32] آيات ولايت در قرآن ؛ ص218.
[33] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين) ؛ ج1 ؛ ص335.
[34] وسایل الشیعه؛ ج16؛ ص 331؛ ب 16؛ ح 8.
[35] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص265.
[36] كاف؛ ج 4؛ ص 25؛ ح2.
[37] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج15 ؛ ص422.
[38] تفسير نمونه ؛ ج11 ؛ ص317.
[39] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص138.
[40] ر.ک: احمد عنانى؛ مقاله« اربعة ابعاد للتكافل الاجتماعى الاسلامى» مجله« الوعى الاسلامى»؛ ش 248.
[41] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص260.
[42] همان.
[43] سورۀ مائده؛ آيه 2.
[44] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص261.
[45] مسند احمد؛ ج 2؛ ص 111، ارشاد القلوب؛ ج 1؛ ص 184.
[46] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج9 ؛ ص71.
[47] بحار الانوار؛ ج 74؛ ح 35 ؛ص 365.
[48] تفسير نمونه ؛ ج27 ؛ ص89.
[49] استفتاءات جديد ؛ ج3 ؛ ص607.
[50] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص261.
[51] ر.ک: وسائلالشيعه؛ ج 11؛ ب 6؛ ح 7 ، جامع الأحاديث؛ ج 14؛ ص 26 ؛ سنن بيهقى؛ ج 10؛ ص 109 ، المعجم الكبير؛ ج 8؛ ص 261.
[52] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص264.
[53] همان ؛ ص268.
[54] همان؛ ص 269.
[55] همان ؛ ص464.
[56] وسائل الشيعه؛ ج 11؛ ابواب المعروف؛ ب 1؛ ص 285؛ ح 1.
[57] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج2 ؛ ص263.
[58] همان ؛ ص333.
[59] همان.
[60] همان؛ ص 465.
[61] همان.
[62] همان؛ ص 466.
[63] همان ؛ ص32.
[64] بیانات حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی در نهمین اجلاسیه جامعه مدرسین و علمای بلاد؛25/10/1393.
[65] همان.