عدهای از مسلمانان به کشوری که کافر اهل کتاب هستند، هجرت کردند و مقیم آنجا شدند و تابعیتش را گرفتند، و به اصطلاح عضو جامعه شهروندی آنجا شدند، این کشور متبوع حالا با یک کشور همکیش خودش (مسیحی) درگیر شده و به همه ساکنین ۱۸ تا ۵۵ ساله فراخوان جنگ داده و اعلان بسیج نموده است و بسیج هم اجباریست؛
تکلیف این مسلمانان در این میان (درگیری بین دو کشور مسیحی و ناچار از اعزام به جبهه جنگ) چیست؟
رفتن اختیاری؟
با اکراه؟
فرار کردنشان؟ (در صورت امکان)
اگر کشتند؟
یا کشته شدند؟
این جانب مدّتى است که در یکى از باجه هاى مخابرات مشغول به کار هستم. کارفرمایم معتقد است که باید از ارباب رجوع بیشتر از نرخ هاى مخابرات گرفت. ضمنا کار دیگرى که انجام مى دهیم، خدمات فورى است؛ مثلا کارهایى از قبیل خلافى ماشین ها باید زود گرفته شود، ولى به دلایلى زود انجام نمى شود. وى مى گوید: «ارباب رجوع را با دروغ بفرست تا بروند» حال اگر من دروغ بگویم، گناه کرده، و به خلق خدا نیز ظلم نموده ام، و اگر راستش را بگویم، ارباب رجوع با من درگیر شده، کارم را هم از دست مى دهم؛ با توجه به این مطلب، تکلیف چیست؟
آیا قرض گرفتن از بخش هاى خصوصى، یا دولتى که ربا مى گیرند، به این ترتیب که بدون قبول سود فقط قرض را قبول کند، جایز است هر چند سود را به زور از او مى گیرند؟ همچنین در معاملات نسیه ـ فروش اقساطى ـ که در صورت تأخیر در تأدیه اقساط شرط سود دیر کرد مى شود، آیا جایز است شرط دیر کرد را در نیّت قبول نکرد، و اصل معامله را انجام داد؟