نحوۀ شهادت امام حسین علیه السلام به روایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

نحوۀ شهادت امام حسین علیه السلام به روایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی


هنگام مصيبت عظمى فرا رسيده بود. حالت ضعف بر امام عليه السلام مستولى شده بود، هر كس با هر وسيله ‏اى كه در اختيار داشت به آن حضرت ضربه مى‏زد، ولى هر كس به قصد كشتن نزديك آن بزرگوار مى‏شد، لرزه بر اندامش مى‏افتاد و به عقب بر مى‏ گشت‌

با توجه به اهميت‏ فوق ‏العاده شهادت‏ حضرت سيدالشهدا عليه السلام[1] که در هر گام درسى است، درسى از فضيلت و ايثار، درسى از شجاعت و شهامت و از خودگذشتگى؛[2]و با توجه به مصائب فوق ‏العاده سنگين كه بر آن حضرت وارد شد،[3] به نحوی که مصائب‏ آن حضرت، قابل مقايسه با مصائب هيچ يك از معصومين عليهم السلام نيست.[4] شایسته است چگونگی شهادت مظلومانۀ آن حضرت، بازخوانی گردد.

امام حسین علیه السلام در غروب عاشورا، هنگامى كه به هفتاد و دو تن از يارانش‏ نگريست كه به خاك و خون افتاده ‏اند[5] به هر سو يورش برد و گروه عظيمى را به خاك افكند.[6]

عمر سعد فرياد برآورد: «آيا مى‏دانيد با چه كس مى‏جنگيد؟ او فرزند همان دلاور ميدان ‏ها و قهرمانان عرب است، از هر سو به وى هجوم آوريد».

بعد از اين فرمان چهار هزار تيرانداز از هر سو امام عليه السلام را هدف قرار دادند.

سپاه دشمن از هر طرف به سوى امام عليه السلام حمله‏ور شدند. و امام در جستجوى آب به سوى فرات رفت ولى سپاهيان همگى هجوم آوردند و مانع شدند.[7]

سپس امام عليه السلام خواست اندكى بياسايد كه ناگاه سنگى آمد و به پيشانى امام رسيد، خون جارى شد. امام دامن پيراهنش را بالا زد تا خون از چهره ‏اش پاك كند كه تير سه شعبه مسمومى آمد و به سينه امام عليه السلام فرو نشست. امام (دعاى قربانى خواند و) فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ‏؛ به نام خدا و به يارى خدا و بر آيين رسول خدا».[8]

آنگاه سرش را به آسمان بلند كرد و عرض كرد: «إِلَهِی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِیٍّ غَیْرُهُ‏؛ خداى من! تو آگاهى كه اينان كسى را مى‏كشند كه در روى زمين پسر پيامبرى جز وى نيست».[9]

سپس تير را بيرون كشيد. خون همچون ناودان جارى شد. دستش را بر محل زخم گذاشت، چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشيد و قطره‏ اى از آن به زمين بازنگشت!

بار ديگر دست را از خون پر كرد و آن را به سر و صورت كشيد و فرمود: «وَ قَالَ هَکَذَا وَ اللَّهِ أَکُونَ حَتَّى أَلْقَى جَدِّی مُحَمَّداً وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمِی وَ أَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنِی فُلَانٌ وَ فُلَان‏؛ آرى، به خدا سوگند! مى‏خواهم با همين چهره خونين به ديدار جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله بروم و بگويم: اى رسول خدا فلان و فلان مرا شهيد كردند».[10]

امام عليه السلام بر اثر زخم‏ هاى فراوان از اسب به زمين افتاد، ولى برخاست. امام عليه السلام ردايى به تن كرده و عمامه به سر داشت. و با آن كه پياده و زخمى بود چون سواران دلاور مى‏جنگيد، نگاهى به تيراندازان و نگاهى به حرم خود داشت و مى‏گفت: «أَعَلى‏ قَتْلی تَجْتَمِعُونَ، أَما وَاللَّهِ لا تَقْتُلُونَ بَعْدی عَبْداً مِنْ عِبادِاللَّهِ، اللَّهُ أَسْخَطُ عَلَیْکُمْ لِقَتْلِهِ مِنِّی؛ وَ ایْمُ اللَّهِ إِنّی لَأَرْجُوا أَنْ یُکْرِمَنِى اللَّهَ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمُ لی مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ. أَما وَاللَّهِ لَوْ قَتَلْتُمُونی لَأَلْقَى اللَّهَ بَاْسَکُمْ بَیْنَکُمْ وَ سَفَکَ دِمائَکُمْ ثُمَّ لا یَرْضى‏ حَتّى‏ یُضاعِفَ لَکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ؛

آيا بر كشتن من با هم متحد شده ‏ايد؟ هان! به خدا سوگند! پس از من بنده ‏اى از بندگان خدا را نمى ‏كشيد كه خداوند را بيش از كشتن من به خشم آورد.

به خدا سوگند! من اميدوارم خداوند مرا با خوارى شما گرامى بدارد و انتقام مرا از آنجا كه گمان نمى ‏بريد از شما بگيرد. هان! به خدا سوگند! اگر مرا به قتل برسانيد، خداوند شما را گرفتار نزاعى در ميان خودتان مى‏سازد و خونتان را مى‏ريزد و (هرگز) از شما راضى نگردد تا عذاب سنگين و دردناكى به شما بچشاند».[11]

«هلال بن نافع» مى‏گويد: «كنار قتلگاه ايستاده بودم و جان دادن امام عليه السلام را نظاره مى‏كردم. بخدا سوگند! هرگز به خون آغشته ‏اى را نديده بودم كه خون بدنش رفته باشد ولى اين چنين زيبا و درخشنده باشد. آنچنان نور چهره ‏اش خيره كننده بود كه انديشه شهادت او از يادم رفت.[12]

حسين عليه السلام در آن حال شربتى آب مى‏خواست. شنيدم مردى سنگدل و بى ‏ايمان پاسخ داد: آب نياشامى تا بر آتش درآئى (نعوذ بالله) و از حميم آن بنوشى.

 امام عليه السلام در پاسخ فرمود: «نَّما أَرِدُ عَلى جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ وَأَسْکُنُ مَعَهُ فِی دارِهِ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ وَأَشْکُو إِلَیْهِ ما ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَفَعَلْتُمْ بِی‏؛ بلكه من بر جدم رسول خدا وارد مى‏شوم و در خانه ‏اش در بهشت جايگاه صدق و در جوار قرب خداى مقتدر ساكن مى ‏شوم و از جناياتى كه نسبت به من روا داشتيد به او شكايت مى ‏برم».[13]

سپاه ابن سعد با شنيدن اين سخن چنان به خشم آمدند كه گويا خداوند در دل آنها هيچ رحمى قرار نداده بود.[14]

هنگام مصيبت عظمى فرا رسيده بود. حالت ضعف بر امام عليه السلام مستولى شده بود، هر كس با هر وسيله ‏اى كه در اختيار داشت به آن حضرت ضربه مى‏زد، ولى هر كس به قصد كشتن نزديك آن بزرگوار مى‏شد، لرزه بر اندامش مى‏افتاد و به عقب بر مى ‏گشت.[15]

«مالك بن نمير» نزديك رفت و شمشيرى بر فرق مباركش زد كه خون از سر آن حضرت جارى شد. امام عليه السلام فرمود: «هرگز با آن دست، غذا و آب نخورى و خدا تو را با ظالمان محشور گرداند». در تواريخ آمده است كه او پس از آن چون بيچارگان در نهايت فقر و تنگدستى به سر مى ‏برد و دستانش از كار افتاد.[16]

«زرعة بن شريك» ضربه ‏اى بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت. «سنان بن انس» با دو سلاح نيزه و شمشير ضرباتى بر حضرت وارد ساخت، و به آن افتخار مى‏كرد![17]

زمان به كندى مى ‏گذشت و جهان در انتظار حادثه ‏اى عظيم بود. عمر سعد مى ‏خواست كه كار سريعتر تمام شود و انتظار به پايان رسد. به خولى بن يزيد كه در كنارش بود دستور داد كه كار حسين عليه السلام را تمام كند. وى پيش رفت تا سر از بدن آن حضرت جدا سازد ولى لرزه بر اندامش افتاد و به عقب برگشت.[18]

«سنان بن انس» [بنا به نقلى] جلو رفت و شمشيرى را حواله گلوى مبارك امام كرد و گفت: «ترا مى‏ كشم و سر از بدنت جدا مى ‏كنم در حالى كه مى‏دانم تو پسر رسول خدايى و پدر و مادرت بهترين خلق خدايند!!» پس سر مبارك امام را از بدن جدا كرد.[19]

در روايت ديگر امده است که، شمر بن ذى الجوشن در خشم شد و روى سينه مبارك امام عليه السلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت و چون خواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندى زد و فرمود: آيا مرا مى‏كشى در حالى كه مى ‏دانى من كيستم؟

شمر گفت: آرى، تو را خوب مى ‏شناسم، مادرت فاطمه زهرا عليها السلام و پدرت على مرتضى عليه السلام و جدت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله است، تو را مى‏كشم و باكى ندارم!! پس با دوازده ضربه سر مبارك امام عليه السلام را از بدن جدا ساخت.[20]

«أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ»

 

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

منبع:

عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه‏ ها، رويداد ها، پيامد ها

 

[1] احكام عزادارى، ص115.

[2] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص496.

[3] احكام عزادارى، ص115.

[4] همان، ص117.

[5] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص507.

[6] همان، ص521.

[7] مقتل الحسين خوارزمى، ج 2، ص 33 و بحارالانوار، ج 45، ص 50- 51؛ (عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص522).

[8] همان، ص525.

[9] همان.

[10] مقتل الحسين خوارزمى، ج 2، ص 34 و بحارالانوار، ج 45، ص 53؛ (عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص522).

[11] كامل ابن اثير، ج 7، ص 78 و اعيان الشيعة، ج 1، ص 609؛ (عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص526).

[12] همان، ص530.

[13] همان، ص531.

[14] مقتل الحسين مقرم، ص 282 و بحارالانوار، ج 45، ص 57؛ ( ر.ک به: نفس المهموم، ص 196).

[15] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص531.

[16] انساب الاشراف، ج 3، ص 408؛ (عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص531).

[17] عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص531.

[18] همان، ص532.

[19] كامل ابن‏اثير، ج 4، ص 78؛ انساب الاشراف، ج 3، ص 409؛ (عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص531).

[20] بحارالانوار، ج 45، ص 56؛ (عاشورا ريشه‏ ها، انگيزه ‏ها، رويداد ها، پيامد ها، ص531).

captcha