عظمت مصیبت رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

عظمت مصیبت رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی


مصیبت اعظم از دیدگاه امام علی علیه السلام / عظمت مصیبت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در کلام حضرت زهرا سلام الله علیها/ اشعاری که حضرت فاطمه سلام الله علیها در سوگ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم سرود / روز انقطاع وحی از تاریخ بشریت / رحلت پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم؛ بزرگترین مصيبت تاريخ بشری / انحراف های پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم؛ منشأ مصیبت های تاریخ اسلام/ عزاى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و بى تابى ها‌

بيست و هشتم ماه صفر سال يازدهم هجرى يادآور ضايعه بزرگ و مصيبت عظمى، رحلت پيامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم است؛[1] آن حضرت به هنگام وفات شصت و سه سال از عمر مباركشان مى گذشت.[2] 

رسول گرامى اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم در سنّ چهل سالگى به رسالت مبعوث شد و سپس سيزده سال در مكّه مردم را به توحيد و خداپرستى دعوت كرد و در سنّ پنجاه و سه سالگى به مدينه هجرت نمود و ده سال نيز در مدينه با تشكيل حكومت اسلامى و با تلاش پى گير و مستمرّ به مبارزه با شرک و كفر و ظلم و ستم پرداخت؛ در اين مدّت، مردم زيادى از مناطق مختلف به آن حضرت ايمان آوردند و اسلام روز به روز گسترش يافت، تا آن كه در 28 صفر سال يازدهم از اين جهان رحلت فرمود.[3]

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام، آن حضرت را غسل داده و كفن نمود و بر آن حضرت نماز گزارد و آنگاه مردم گروه گروه بر پيكر شريفش نماز گزاردند و سپس على عليه السلام آن حضرت را در حجره اش در همان محلّى كه از دنيا رفته بود دفن فرمود.[4]

خاطره جانكاهِ اين مصیب بزرگ، که دهه آخر ماه صفر را، دهه اندوه و غم براى پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام ساخته است لذا شایسته است ابعاد و زوایای عظمت مصیبت آن حضرت مورد واکاوی قرار گیرد.[5]

مصیبت اعظم از دیدگاه امام علی علیه السلام

بی شک هرقدر عزيز از دست رفته بزرگ تر و آثارش گسترده تر باشد، به همان نسبت مصيبت فقدانش عظيم تر است و چون پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم برترين انسان، با خدمتى گسترده و بى نظير بود، مصيبت فقدانش از همه مصائب برتر است و به بيان ديگر، مصائب ديگر در برابر مصيبت فقدان او كوچک است.[6]

به همين دليل امام علی عليه السّلام هنگامى كه گرفتار مصيبت جانكاه همسرش زهراى مرضيه عليها السّلام شد، به همين مطلب اشاره فرمود و خطاب به پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم عرضه داشت: « قلّ يا رسول اللّه عن صفيّتك صبرى و رقّ عنها تجلّدى إلّا أنّ فى التّأسّى لى بعظيم فرقتك و فادح مصيبتك موضع تعزّ؛[7] گرچه پيمانه صبرم از فراق دختر برگزيده ات لبريز شده؛ ولى مصيبت مرگ و رحلت تو به قدرى بزرگ بود كه ديگر مصيبت ها را در برابر من كوچك مى كند»[8]

اشاره آن حضرت به اين مسأله است که گرچه مصيبت زهرا عليها السّلام فوق العاده جانكاه است؛ ولى درد مصيبت رحلت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم، سنگين تر و جانكاه تر بود و تحمّل مصیبت رسول گرامی اسلام، راه را براى تحمّل شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، هموار ساخت.[9]

لذا مصيبت رحلت پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم براى على عليه السّلام مصيبت اعظم است، هرچند فاطمه زهرا همسرى بسيار گرانقدر و بى مانند بود؛ پيامبر به منزله پدر على عليه السّلام و افزون بر آن، رهبر، راهنما، معلم، استاد و خلاصه، همه چيز آن حضرت بود، از این رو در حديثى آمده است كه پيامبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم خطاب به على عليه السّلام فرمود: «يا أبا الرّيحانتين ... عن قليل ينهدّ ركناك؛ اى پدر دو گل خوشبو ... به زودى دو ستون حياتت درهم مى شكند» و هنگامى که پيامبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم رحلت فرمود على عليه السّلام فرمود: «هذا أحد ركني الّذي قال لي رسول اللّه؛ اين يكى از آن دو ستونى است كه پيامبر فرمود» و چون فاطمه زهرا عليها السّلام شربت شهادت نوشيد، فرمود: «هذا الرّكن الثّاني الّذي قال رسول اللّه؛ اين ستون ديگرى است كه رسول اللّه فرمود».[10]،[11]

سپس امام عليه السّلام در ادامه اين سخن به نكته ديگرى اشاره كرده عرضه می دارد: «و لولا أنّك أمرت بالصّبر، و نهيت عن الجزع، لأنفدنا عليك ماء الشّؤون، و لكان الدّاء مماطلا و الكمد محالفا، و قلّا لك!؛ اگر تو ما را به شكيبايى امر نفرموده بودى و از جزع و بى تابى نهى نمى كردى، آن قدر بر تو گريه مى كرديم كه اشک هايمان تمام شود و اين درد جانكاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى، و تازه همه اينها در مصيبت تو كم بود»[12]؛ با توجّه به اينكه «شؤون» جمع شأن در اينجا به معناى غده هاى اشك زاست، منظور امام اين است كه اگر ما را از گريه و جزع نهى نكرده بودى چنان اشك مى ريختيم كه منابع اشكى ما تمام شود؛ ولى صبر و شكيبايى را ما از تو آموختيم.[13]

در حديثى از امام باقر عليه السّلام نیز مى خوانيم كه به يكى از يارانش چنين فرمود: «إن أصبت بمصيبة في نفسك أو في مالك أو في ولدتك فاذكر مصابك برسول اللّه فإنّ الخلائق لم يصابوا بمثله قطّ؛ هرگاه مصيبتى در جان يا مال يا فرزندت به تو برسد، مصيبت رسول اللّه را ياد كن، زيرا مردم هرگز به مصيبتى مانند مصيبت آن حضرت گرفتار نشدند».[14]،[15]

عظمت مصیبت پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم در کلام حضرت زهرا سلام الله علیها

حضرت فاطمه زهرا بانوى اسلام وقتی گروه انصار را مخاطب ساخت با آهنگى رسا و محكم و كوبنده در بیان عظمت مصیبت رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم چنين فرمود:«فَتِلْكَ وَاللهِ النَّازِلَةُ الْكُبْرى، وَ الْمُصِيبَةُ الْعُظْمى، لا مِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ، اعْلَنَ بِها كِتابُ اللهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فِي افْنِيَتِكُمْ وَ فِي مُمْساكُمْ وَ مُصْبَحِكُمْ، هُتافاً وَ صُراخاً، وَ تِلاوَةً وَ الْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِانْبِياء اللهِ وَ رُسُلِهِ حُكْمٌ فَصْلُ، وَ قَضاءُ حَتْمٌ؛آرى مرگ او مصيبت و ضربه دردناكى بر جهان اسلام بود، فاجعه سنگينى است كه بر همه، غبار غم فرو ريخت، و شكافش هر روز آشكارتر، و گسستگى آن دامنه دارتر، و وسعتش فزونتر مى گردد، زمين از غيبت او تاریک، و ستارگان براى مصيبتش بى فروغ، و اميدها به يأس مبدل گشت، كوه ها متزلزل گرديد احترام افراد پايمال شد و با مرگ او حرمتى باقى نماند!به خدا سوگند اين حادثه اى است عظيم، و مصيبتى است بزرگ، و ضايعه اى است جبران ناپذير».[16]

اشعاری که حضرت فاطمه سلام الله علیها در سوگ پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم سرود

از «انس بن مالك» روايت شده است كه وقتى رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم را به خاك سپرديم، حضرت فاطمه عليها السلام به سوى من آمد و گفت: اى انس! چگونه راضى شديد كه خاك بر چهره رسول خدا بريزيد، آنگاه گريست.[17] و مطابق نقل ديگرى، آن حضرت مقدارى از خاك قبر پدر گراميش را برداشت و بر ديدگانش نهاد و گفت:[18]

ماذا عَلَى الْمُشْتَمِّ تُرْبَةَ احْمَدَ      انْ لا يَشُمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِيا[19]

بر چه ملامت شود كسى كه تربت پاك احمد را ببويد        ولى هرگز در طول عمرش عطر ديگرى نبويد؟![20]

صُبَّتْ عَلىَّ مَصآئِبُ لَوْ انَّها     صُبَّتْ عَلَى الْأَيَّامِ صِرْنَ لَيالِيا [21]

مصيبت هايى بر من وارد شد كه اگر        بر روزهاى روشن وارد مى شد همچون شب هاى سياه و ظلمانى مى گشت. [22]

روز انقطاع وحی از تاریخ بشریت

وجود پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم موجب خير و بركت عظيم و هدايت[23] امت و پيوند به عالم وحى و اخبار آسمان بود؛ ولى با موت آن حضرت ارتباط با عالم وحى براى ابد از ميان رفت و اين مصيبتى بسيار بزرگ بود.[24]

آری وفات رسول گرامى اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم عامل انقطاع مردم از وحى گردید؛[25] در این زمینه امام علی عليه السّلام هنگامى که مشغول غسل و تجهيز پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم بود؛ با بیان سخنانى سوزناك و حزن انگيز كه از نهايت اندوه و غم مولا در آن هنگام خبر مى دهد[26]فرمود:«بأبي أنت و أمّي يا رسول اللّه لقد انقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك من النّبوّة و الإنباء و أخبار السّماء...؛ پدر و مادرم فدايت باد اى رسول خدا، با مرگ تو چيزى قطع شد كه با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن از سوى خدا و اخبار آسمان بود».[27]

تعبير به «نبوت» و «انباء» و «اخبار السماء»، سه مفهوم متفاوت دارد: «نبوّت» اشاره به مقام آن حضرت است و «انباء» برنامه عملى پيغمبر را در ابلاغ وحى آسمانى بيان مى كند و «اخبار السّماء» ناظر به خبرهايى است كه مربوط به مسائل شريعت نبوده، مانند خبرهاى غيبى و پيش بينى هاى حوادث آينده و ملاحم.[28]

تأمل در این فراز نورانی به صراحت خبر از خاتميّت پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم مى دهد و دليل روشنى است بر این كه بعد از آن حضرت، فرشته وحى هرگز نازل نخواهد شد و اين موهبت عظيم كه در سايه وجود پيغمبر، نصيب جهانيان بود با رحلت او برداشته شد و ناراحتى شديد امير مؤمنان على عليه السّلام نيز به همين جهت است.[29] چرا که پيامبر اسلام خاتم پيامبران، درب هاى دل ها و فكرها را كه به وسيله قفل هاى ضلالت و گمراهى بسته شده بود و راه هدايت را مسدود ساخته بود گشود.[30] گشودن اين درب ها و باز كردن آن قفل ها با مشكلات سختى همراه بود، و پيامبر با آيات و معجزات خويش آنها را باز كرد. لیکن بعد از رحلت پيامبر خاتم صلى الله انقطاع وحی حاصل شد.[31]

البته باید دانست وحى و ارتباط با عالم غيب وسيله اى براى درك حقايق است، لذا هنگامى كه گفتنى ها گفته شد و همه نيازمندى ها تا دامنه قيامت در اصول كلى و تعليمات جامع پيامبر خاتم صلّی الله علیه وآله وسلّم بيان گرديد؛ قطع اين راه ارتباطى ديگر مشكلى ايجاد نمى كند.[32]

از سوی دیگر آنچه بعد از ختم نبوت براى هميشه قطع گردید مسأله وحى براى شريعت تازه و يا تكميل شريعت سابق است نه هر گونه ارتباط با ماوراى جهان طبيعت؛ زيرا هم امامان عليهم السلام با عالم غيب ارتباط دارند و هم مؤمنان راستينى كه بر اثر تهذيب نفس، حجاب ها را از دل كنار زده اند و به مقام كشف و شهود نائل گشته اند.[33]

لذا از منابع «علم امامان» «ارتباط» آنها با «فرشتگان» است. البته نه به اين معنى كه آنها در زمره انبياء و پيامبران بودند؛ چرا كه مى دانيم پيامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم آخرين پيامبران و رسولان الهى بود و با وفات او وحى الهى پايان يافت. بلكه آنان هم چون خضر نبى عليه السلام و ذوالقرنين عليه السلام و مريم عليه السلام بودند كه مطابق ظاهر آيات قرآن با فرشتگان الهى ارتباط داشتند، و حقايقى از عالم غيب به قلب آنها الهام مى شد.[34]

فيلسوف معروف صدر المتألهين در كتاب مفاتيح الغيب چنين مى گويد: «وحى يعنى نزول فرشته به منظور مأموريت نبوت هر چند منقطع شده است؛ زيرا به حكم «اكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ؛ [35] امروز دین شما را کامل کردم» آنچه از اين راه بايد به نوع بشر برسد رسيده است ولى باب الهام و اشراق هرگز بسته نشده و نخواهد شد و ممكن نيست اين راه مسدود گردد.»[36]

اصولًا اين ارتباط نتيجه ارتقاى نفس و پالايش روح و صفاى باطن است و ارتباطى به مسأله رسالت و نبوت ندارد؛ بنابراين در هر زمان مقدمات و شرائط آن حاصل گردد اين رابطه معنوى برقرار خواهد گشت و هيچ گاه نوع بشر از اين فيض بزرگ الهى محروم نبوده و نخواهد بود. [37]

رحلت پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم؛ بزرگترین مصيبت تاريخ بشری

بی شک سنگينى رحلت رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم همه اهل دنیا را متأثّر ساخته است.[38] هم چنین ضجه فرشتگان در رحلت آن حضرت خود حاكى از عظمت اين مصيبت عظماست.[39]

لذا در کلام نورانی امام علی علیه السلام می خوانیم: « خصّصت حتّى صرت مسلّيا عمّن سواك و عمّمت حتّى صار النّاس فيك سواء؛ ولى مصيبت تو اين اثر را داشت كه تسلّى دهنده در برابر مصائب غير توست (و با توجّه به اينكه مصائب ديگر كوچك و كم اهميّت است اضافه براين) مصيبت تو آن قدر گسترده است كه عموم مردم در آن به طور يكسان عزا دارند»[40] چرا که او انسانى والامقام و فوق العاده برجسته بود كه خداوند او را براى مقام ختم نبوّت برگزيد و وحى خود را بر او نازل كرد و او را كانون رحمت خويش ساخت.[41]

اين رحمت در چهره هاى مختلف تجلى كرد؛ گاه از طريق بيان معارف والاى دينى و گاه شرح قوانين حياتبخش و گاه طلب رحمت از سوى خدا براى امت و سرانجام اين رحمت در شكل شفاعت در قيامت ظاهر خواهد شد.[42]

اینگونه است که در کلام وحی نیز می خوانیم: «وَما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ ؛ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم» [43] لذا عموم مردم دنيا اعم از مؤمن و كافر همه مرهون رحمت آن حضرت هستند، چرا كه نشر آيينى را به عهده گرفتى كه سبب نجات همگان است.[44] البته رحمت بودن وجود پيامبر براى همه جهانيان جنبه مقتضى و فاعليت فاعل دارد و مسلما فعليت نتيجه، بستگى به قابليت قابل نيز دارد.[45]

تعبير به«عالمين؛ جهانيان» آن چنان مفهوم وسيعى دارد كه تمام انسان ها را در تمام اعصار و قرون شامل مى شود لذا وجود پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم براى همه انسانها آينده تا پايان جهان رحمت است و رهبر و پيشوا و مقتدا، حتى اين رحمت، از يك نظر شامل فرشتگان هم مى شود:حديث جالبى در اين مسأله نقل شده كه اين عموميت را تاييد مى كند؛ هنگامى كه آيه «وَما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»[46] نازل شد پيامبر از جبرئيل پرسيد: «هل اصابك من هذه الرحمة شى ء؛آيا چيزى از اين رحمت عائد تو شد؟جبرئيل در پاسخ عرض كرد؛ من از پايان كار خويش بيمناك بودم، اما بخاطر آيه اى كه در قرآن بر تو نازل شد از وضع خود مطمئن شدم آنجا كه خداوند مرا با اين جمله مدح كرده «ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ؛جبرئيل نزد خداوند خالق عرش بلند مقام و بلند مرتبه است».[47]،[48]

 به هر حال در دنياى امروز كه فساد و تباهى و ظلم و بيدادگرى از در و ديوار آن مى بارد چه رحمتى از اين بالاتر كه آن حضرت برنامه اى آورده كه عمل به آن نقطه پايانى است بر همه اين ناكامي ها و بدبختي ها و سيه روزي ها.[49]

حال چگونه ممكن است مصيبت رحلت پيغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم عموميّت نداشته باشد در حالى كه او «رحمة للعالمين» بود و سبب نجات جامعه بشرى از چنگال انواع انحرافات. او به همه انسان ها تعلّق داشت و همه را تحت توجّه و عنايت قرار مى داد، بنابراين همه بايد بر مرگ آن حضرت اشك بريزند.[50]

انحراف های پس از رحلت پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم؛ منشأ مصیبت های تاریخ اسلام

حوادث دردناك هنگام رحلت پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و بعد از آن از جمله عوامل اصلی مصائب جوامع اسلامی است؛ اين حادثه هنگامى دردناك تر مى شود كه حوادث ناگوار ديگرى را كه مقارن و همراه آن يا بعد از آن واقع شد، مورد بررسى قرار دهيم كه عمق فاجعه را بيشتر مى كند.[51]

در این زمینه بهتر آن است كه عنان قلم را به دست «شهرستانى» دانشمند معروف و متعصب اهل سنّت، از علماى قرن ششم در كتاب ملل و نحل بسپاريم.[52]

او به اختلافات مهمی اشاره مى كند كه هركدام براى جهان مصائبى به بار آورد، هر چند مى كوشد آن را با اجتهاد اصحاب توجيه كند؛ ولى بديهى است اعمال خلاف انجام شده به قدرى آشكار است كه توجيه آن با مسئله اجتهاد يا اشتباه غير قابل قبول است.[53]

به عنوان نمونه نخستين اختلاف را نزاعى مى داند كه در بيمارى آخر عمر پيغمبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم واقع شد. او از صحيح بخارى از «ابن عباس» نقل مى كند هنگامى كه بيمارى پيغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم كه در آن بدرود حيات گفت، شديد شد، فرمود: «ايتونى بدواة و قرطاس أكتب لكم كتابا لا تضلّوا بعدى؛ دوات و كاغذى بياوريد براى شما نامه اى بنويسم تا با عمل كردن به آن بعد از من گمراه نشويد».[54]

عمر گفت: «بيمارى بر رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم غلبه كرده (و آنچه مى گويد از هوش و حواس كافى سرچشمه نمى گيرد)، كتاب خدا ما را كافى است».[55]

در اين هنگام سر و صداى زيادى در ميان اصحاب بلند شد، پيغمبر فرمود: «قوموا عنّى لا ينبغى عندى التّنازع؛ از نزد من برخيزيد و برويد، نزاع نزد من سزاوار نيست».[56]

ابن عباس بعد از نقل اين حديث افزود: «الرّزيّة كلّ الرّزيّه ما حال بيننا و بين كتاب رسول اللّه؛ مصيبت بزرگ اين بود كه ميان ما و نامه پيامبر جدايى افكندند».[57]،[58]

اختلاف دیگر نيز هنگام رحلت پيغمبر اتفاق افتاد. عمر بن خطاب گفت: «من قال أنّ محمّدا قد مات قتلته بسيفي هذا و إنّما رفع إلى السّماء كما رفع عيسى عليه السّلام؛ هركس بگويد محمد از دنيا رفته، من او را با اين شمشير به قتل مى رسانم، خدا او را به آسمان برد، همان گونه كه عيسى عليه السّلام را برد».

ابو بكر گفتار او را شكست و گفت: هركس محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم را پرستش مى كرد، محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم از دنيا ديده فروبست و هركس خداى محمّد را پرستش مى كند او نمرده و نخواهد مرد، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ» محمّد فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند آيا اگر او بميرد و يا كشته شود شما به عقب (به دوران جاهليّت و كفر) بازمى گرديد ...».[59]،در اين هنگام مردم گفتار او را پذيرفتند، و عمر گفت: گويا تاكنون آيه اى را كه ابو بكر تلاوت كرد، نشنيده بودم.[60]،[61]

از جمله مهترین  انحرافات در مسئله امامت بروز كرد كه به گفته «شهرستانى» دانشمند معروف و متعصب اهل سنّت مهم ترين اختلاف بين امت، اختلاف در امامت و خلافت بود: «إذ ما سلّ سيف في الإسلام على قاعدة دينية مثل ما سلّ على الإمامة في كلّ زمان؛ زيرا در هيچ برنامه دينى شمشيرى همچون شمشيرى كه در امامت و خلافت در هرزمان كشيده شد، كشيده نشد». سپس داستان سقيفه بنى ساعده و اختلافاتى را كه در آن روى داد و سرانجام با ابو بكر بيعت كردند، نقل مى كند.[62]

آری با رحلت پيغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم منافقان به حركت آمدند و كينه هاى نهفته آشكار شد و خلافت از مسير آن منحرف و مصائب براى اهل بيت پيغمبر عليهم السلام آغاز گشت و روزبه روز فزونى گرفت.[63]

سخن آخر: (عزاى پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و بى تابى ها)

امام علی عليه السلام در گفتاری حكيمانه كه آن را در كنار قبر پيغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و به هنگام دفن او بيان كرد، خطاب به آن حضرت چنين عرضه مى دارد: «إِنّ الصَّبْرَ لَجَمِيلٌ إِلَّا عَنْكَ، وَإِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِيحٌ إِلَّا عَلَيْكَ؛ صبر و شكيبايى زيباست ولى نه درباره تو و بى تابى زشت و قبيح است ولى نه در فراق تو»[64]

ظاهر عبارت اين است كه اين كلام در واقع به صورت استثنايى از گفتار حكيمانه دعوت به صبر و نهى از جزع به شمار می آید؛ بنابراين مفهوم كلام چنين مى شود كه زيبايى صبر و شكيبايى نيز در بعضى از موارد استثنايى دارد و همچنين زشتى جزع و بى تابى. آن جا كه براى موارد شخصى و فردى باشد مانند مصيبت از دست دادن فرزند و برادر و عزيزان ديگر، صبر، جميل است و جزع، قبيح؛ اما آن جا كه براى اهداف مهم اجتماعى باشد مانند آنچه امير مؤمنان عليه السلام پس از رحلت پيامبر اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم انجام داد و همچنين بانوى اسلام فاطمه زهرا عليها السلام در مصيبت پدر، و بازماندگان خاندان پيغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در مصائب كربلا و عاشورا، در اين موارد نه صبر جميل است و نه جزع قبيح، زيرا اهميت مقام والاى پيامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و شهداى كربلا و مانند آن را نشان مى دهد.[65]

 البته اين گونه مصائب برخلاف مصائب شخصى بايد هرگز فراموش نشود. به همين دليل جزع، جميل مى شود و صبر قبيح.[66]

چرا که به تعبیر «حسان بن ثابت»، شاعر معروف: وَما فَقَدَ الماضُونَ مِثْلَ مُحَمَّدٍ         ولا مِثْلِهِ حَتَّى الْقِيامَةَ يَفْقِدُ[67]

پيشينيان شخصيتى مثل محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم را از دست ندادند و آيندگان تا روز قيامت نيز گرفتار فقدان ديگرى همانند او نخواهند بود.[68]،[69]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (دام ظلّه) makarem.ir

 

[1] كليات مفاتيح نوين ؛ ص611.

[2] همان.

[3] همان.

[4]  منتهى الآمال؛ تاريخ زندگى حضرت رسول اكرم صلّی الله علیه وآله وسلّم، بحار الانوار؛ ج 22؛ ص 503 به بعد.

[5] كليات مفاتيح نوين ؛ ص611.

[6] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص551.

[7]  نهج البلاغه؛ خ 202.

[8] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص552.

[9] همان؛ص34.

[10] بحار الانوار؛ ج 43؛ ص 173. اين حديث در منابع اهل سنّت هم چون « فضائل الصحابه احمد بن حنبل نيز آمده است؛ ر.ک:همان؛ ج 2؛ ص 623؛ ح 1067.

[11] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص34.

[12] همان ؛ ص552.

[13] همان.

[14]  كافى؛ ج 3؛ ص 220؛ ح 2.

[15] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص552.

[16] زهرا (ع) برترين بانوى جهان ؛ ص201.

[17] سنن دارمى؛ ج 1؛ ص 40.

[18] كليات مفاتيح نوين، ص: 611.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان.

[22] همان.

[23] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص426.

[24] همان؛ ص 427.

[25] دائرة المعارف فقه مقارن ؛ ج 1 ؛ ص196.

[26] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 8، ص 548.

[27] همان ؛ ص550.

[28] همان؛ ص 551.

[29] همان.

[30] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ متن وترجمه(ج 1) ؛ ص382.

[31] پيام قرآن ؛ ج 8 ؛ ص457.

[32] همان.

[33] همان.

[34] همان ؛ ج 9 ؛ ص123.

[35] سوره مائده؛ آيه 3.

[36]  مفاتيح الغيب؛ ص 13.

[37] پيام قرآن ؛ ج 8 ؛ ص458.

[38] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص56.

[39] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 7 ؛ ص665.

[40] همان ؛ ص674.

[41] همان.

[42] همان.

[43] برگزيده تفسير نمونه، ج 3، ص: 194.

[44] همان.

[45] تفسير نمونه ؛ ج 13 ؛ ص526.

[46] سورۀ انبیاء؛آیۀ107.

[47] تفسیر مجمع البيان؛ ذيل آيه مورد بحث.

[48] تفسير نمونه ؛ ج 13 ؛ ص527.

[49] همان.

[50] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 8 ؛ ص551.

[51] همان ؛ ج 7 ؛ ص665.

[52] همان؛ ص 666.

[53] همان؛ص665.

[54] همان؛ ص 666.

[55] همان.

[56] همان.

[57]  صحيح بخارى؛ كتاب العلم؛ ح 114 ، كتاب المرضى؛ ح 5669.

[58] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 7، ص 666.

[59] سورۀ آل عمران؛ آيه 144.

[60]  از تاريخ طبرى استفاده مى شود كه هنگام وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله ابو بكر در« سخ» يكى از آباديهاى اطراف مدينه بود، هنگامى كه پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله از دنيا رفت عمر برخاست و گفت: گروهى از منافقان گمان مى كنند پيامبر مرده است به خدا سوگند او نمرده و به سوى پروردگارش رفته است، همان گونه كه موسى بن عمران چهل شب رفت و سپس بازگشت( پيامبر هم بازمى گردد) ابو بكر باخبر شد و به خانه پيامبر اكرم رفت و از رحلت او آگاه شد و به مسجد بازگشت، عمر همچنان براى مردم سخن مى گفت او رشته سخن را به دست گرفت و گفتارى را كه در بالا ذكر كرديم بيان نمود؛( تاريخ طبرى؛ ج 2؛ص 442؛ حوادث سنه 11).

بعضى معتقدند هدف عمر از اين گفت وگوها اين بود كه مردم را مشغول كند تا ابو بكر خود را در ميان جمع حاضر كند و مسئله خلافت را سامان دهد.

[61] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج 7، ص 667.

[62] همان؛ص668.

[63] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص427.

[64] ترجمه گويا و شرح فشرده اى بر نهج البلاغه ؛ ترجمه ج 3 ؛ ص325.

[65] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص425.

[66] همان؛ص426.

[67] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص428

[68] بهج الصباغة؛ ج 2؛ ص 505.

[69] پيام امام امير المومنين عليه السلام ؛ ج 14 ؛ ص428.

captcha