شرح دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی

شرح دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان از منظر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی


تقویت عبادت در سایۀ تحقق نشاط معنوی / چرا در عبادت بی نشاطیم؟ / حقیقت حلاوت ذکر خدا / توفیق شکرگزاری / شکرگزار واقعی کیست؟ / چرا خداوند ستار العیوب است؟ / ستار العیوب باشیم / عالم، محضر خداست‌

دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان: «اللّهُمَ قَوِّنى فیهِ عَلى اقامَةِ امْرِکَ، وَاذِقْنى فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ، وَاوْزِعْنى فیهِ لِأَدآءِ شُکْرِکَ بِکَرَمِکَ، وَاحْفَظْنى فیهِ بِحِفْظِکَ وَسَتْرِکَ، یا ابْصَرَ النَّاظِرینَ؛ خدایا در این ماه مرا براى بپاداشتن فرمانت تقویت کن و شیرینى یادت را به من بچشان، و به لطف و کرمت مرا براى اداى شکرت موفّق بدار، و با حفظ و پوششت محافظتم کن، اى بیناترین بینندگان»[1]

تقویت عبادت در سایۀ تحقق نشاط معنوی

در فراز نخست دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان می خوانیم: «اللّهُمَ قَوِّنى فیهِ عَلى اقامَةِ امْرِکَ؛ خدایا در این ماه مرا براى بپاداشتن فرمانت تقویت کن»[2]

ماه رمضان، ماه عبادت و خودسازى، ماه ترک معصیت و انجام اطاعت است.[3] در روایتى مى خوانیم: وقتى ماه مبارک رمضان داخل مى شد امام زین العابدین علیه السلام جز به دعا و تسبیح و استغفار و تکبیر، سخن نمى گفت.[4] همچنین باید به عبادت و نافله هاى شب و روز در این ماه اهمّیّت فراوان داد.[5]

لیکن تحقق این مهم در گرو آمادگى است؛ آمادگى ما نیز به این است که روح و قلبمان را صفا دهیم و کینه ها و حسادت ها و غلّ و غش ها را از روحمان بزداییم تا اینکه نشاط عبادت پیدا کنیم، چون بسیارى از افراد هستند که نماز مى خوانند و روزه مى گیرند امّا نشاط ندارند، مى گویند نماز بخوانیم تا سبک بشویم و یا وقتى ماه رمضان تمام شد مى گویند راحت شدیم، که این بى نشاطى در عبادت را مى رساند. یکى از مهم ترین عاملى که باعث مى شود نشاط در عبادت را از انسان بگیرد گناه است.[6]

لذا ماه رمضان بهار عبادت است همان طورى که بهار در جسم انسان نشاط به وجود مى آورد در ماه رمضان هم انسان باید بر اثر عبادت نشاط روحى پیدا کند و این میسّر نیست مگر اینکه انسان قبلًا آمادگى پیدا کند و این آمادگى در درجه اوّل توبه است. باید روزهاى آخر ماه شعبان بسیار استغفار کند و مأکل و مطعم خود را پاک کند و به فلسفه و برکات روزه توجّه کند تا نشاط عبادت بیابد.[7]

چرا در عبادت بی نشاطیم؟

به دفعات تجریه کرده ایم که عبادت­های ما با کسالت صورت مى گیرد، گاهى آنقدر به نماز بى علاقگى نشان مى دهیم که مى گوییم نماز را بخوانیم تا راحت شویم، گویا نماز عذابى است که تا نخوانیم راحت نشویم، و سریع نماز را مى خوانیم بى حال و بى نشاط، و فکر مى کنیم در عذابیم و باید هر چه زودتر نجات یابیم.[8]

اما به راستی چرا در عبادت بى نشاطیم؛ بى نشاطى عوامل گوناگونى دارد؛ عده اى از ما که در عملشان بى نشاطند براى این است که هدف مشخصى ندارند، یا ایمان به هدف ندارند، این سستى در عقیده موجب بى نشاطى در عبادت مى شود، چنانکه اگر کسى هدفى براى درس خواندن نداشته باشد، با کسالت درس مى خواند.[9]

هم چنین عدم نشاط در عبادت گاهى از خستگى و کوفتگى جسمى و روحى نشأت مى گیرد، چنانکه بسیار در اعمال روزانه خصوصاً نماز خواندن آزموده ایم، وقتى از سر کار با خستگى آمده ایم، نماز خواندن براى ما سنگینى کرده، و انجام آن سریع، و با کسالت همراه است، هر دو عامل یعنى بى هدفى و خستگى را مى توان با تقویت ایمان و ترک عمل در حال خستگى درمان کرد.[10]

هم چنین ابوهریره از پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم روایت کرد که آن حضرت فرمود: از پرخورى بپرهیزید، چرا که آدمى را سنگدل مى گردانَد و اعضا (و جوارحش) را براى اجراى تکالیف الهى به سستى و تنبلى مى کشانَد و گوش جان را از شنیدن موعظه بازمى دارد و کر مى کند.[11]

گفتنی است هم از نظر جسمانى و بهداشتى و هم از نظر روحانى و معنوى ثابت شده که بیشتر بیمارى هاى انسان به سبب پرخورى است.[12]

در بعد معنوی نیز پرخورى قساوت مى آورد و موجب مى شود انسان در انجام دادن عبادات سستى ورزد؛ و این مطلب کاملًا محسوس است که انسان وقتى غذاى سنگینى مى خورد نمى تواند مثلًا نماز صبح را راحت بخواند و اگر بیدار هم بشود مثل آدم هاى گیج و مست است، امّا وقتى غذاى سبک و ساده اى مى خورد وقت اذان یا لحظاتى پیش از اذان صبح بیدار است، نشاط دارد، حال مطالعه و حال عبادت دارد.[13]

در این میان انسان وقتى روزه مى گیرد رقّت قلب پیدا مى کند و معنویّتش بیشتر مى شود، اینگونه است که مردم در ماه رمضان قلبشان براى پذیرش موعظه خیلى آماده است، چرا که آن حال گرسنگى و روزه، صفاى قلب مى آورَد.[14] از آن جهت که نشاط، نشأت گرفته و مولد هماهنگى روحیه و عمل است.[15]

امام علی علیه السلام در گفتاری حکیمانه به یک نکته اساسى روانشناسى اشاره کرده مى فرماید: «براى دل هاى (آدمیان) علاقه و اقبال و (گاه) تنفر و ادبار است هنگامى که مى خواهید کارى انجام دهید از سوى علاقه و اشتیاق وارد شوید، زیرا اگر قلب را مجبور به کارى کنند نابینا مى شود»[16]

هر گاه در حال نشاط؛ به سراغ عبادت مى رویم مى توانیم با حضور قلب، عبادت را به نحو احسن به پایان ببریم؛ اما در حالى که تمایلات درونى موافق نیست کار به زحمت انجام مى شود و ایجاد خستگى و ناراحتى مى کند.[17]

اینگونه است که در شریعت اسلامى براى ایجاد نشاط، مخصوصاً در مورد عبادات، عوامل مختلفى از قبیل وضو گرفتن دیده مى شود که به یقین نشاط آور است.[18] و یا دستور داده شده قرآن و اذان با صداى زیبا و صوت حسن خوانده شود تا نشاط آور باشد و یا خواب شب که به آن توصیه شده رفع ملال مى کند و نشاط مى آورد.[19]

البته نباید فراموش کرد تغذیه حلال در نشاط افزایی عبادت هاى انسان به شدت تأثیر گزار است؛ همانگونه که غذاى حرام نشاط و روحانیّت عبادت را از انسان سلب مى کند و انسان دیگر از قرائت قرآن و اقامه نماز و مانند آن، لذّت نمى برد.[20]

حقیقت حلاوت ذکر خدا

در فراز دیگر از دعاى روز چهارم ماه مبارک رمضان مى خوانیم: «اللّهُمَّ ... وَاذِقْنى فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ؛ خدایا شیرینى ذکر و یاد خویش را به من بچشان».[21]

از آنجا که عوامل غفلت در زندگى مادّى بسیار فراوان است و نیروها و وسوسه هاى شیاطین از هر طرف به سوى انسان حمله ور مى شود، براى مبارزه با آن راهى جز ذکر کثیر نیست و ذکر زیاد یعنى توجّه به خدا با تمام وجود.[22] از این رو منظور از ذکر خدا تنها یادآورى به زبان نیست، که زبان ترجمان قلب است، هدف این است با تمام قلب و جان به ذات پاک خدا توجه داشته باشید، همان توجهى که انسان را از گناه باز مى دارد و به اطاعت فرمان او دعوت مى کند.[23]

لذا در قرآن کریم می خوانیم: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً* وَسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلًا»؛[24] اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید و صبح و شام او را تسبیح گویید».[25]

به این ترتیب «ذکر کثیر خداوند، و تسبیح او هر صبح و شام» جز به تداوم توجه به پروردگار و تنزیه و تقدیس مداوم او از هر عیب و نقص حاصل نمى گردد، و مى دانیم که یاد خدا براى روح و جان انسان همچون غذا و آب است براى تن.[26]

بر این اساس باید در همه حال به یاد خدا بود. به هنگام عبادت، صحنه هاى گناه، به هنگام نعمت و به هنگام بلا و مصیبت.[27]

آری ذکر خدا که مایه آرامش دلهاست تنها این نیست که نام او را بر زبان آوریم و مکرر تسبیح و تهلیل و تکبیر گوییم، بلکه منظور آن است که با تمام قلب متوجه او و عظمتش و علم و آگاهیش و حاضر و ناظر بودنش گردیم، و این توجه، مبدأ حرکت و فعالیت در وجودمان به سوى جهاد و تلاش و نیکی ها است و میان ما و گناه سدّ مستحکمى ایجاد می کند و این است حقیقت حلاوت ذکر الهی.[28]

توفیق شکرگزاری

در فراز دیگر از دعای روز چهارم رمضان آمده است: «وَاوْزِعْنى فیهِ لِأَدآءِ شُکْرِکَ بِکَرَمِکَ، و به لطف و کرمت مرا براى اداى شکرت موفّق بدار»[29] که نشان می دهد هیچ کس توان شکر نعمت هاى خدا را ندارد، چرا که توفیق شکرگزارى و فکر و عقل و زبان و دست و پایى که انسان به وسیله آن شکر قلبى و لسانى و عملى را انجام مى دهد همه از نعمت هاى خدا است و این توفیق و ابراز هنگامى که در مسیر شکرگزارى به کار گرفته مى شود نعمت دیگرى است که خود نیازمند شکر دیگرى است. به همین دلیل همان گونه که در روایات اسلامى اشاره شده برترین شکر آدمى اظهار عجز و ناتوانى از شکر خدا در برابر نعمت هاى او است و عذر تقصیر به پیشگاه حق بردن، ورنه سزاوار خداوندى خدا را کسى نمى تواند بجاى آورد.[30]

لذا بندگان از اداى حق شکر او عاجزند، چرا که توفیق شکرگزارى او خود نعمت تازه اى است، و ابزار شکرش فکر و دست و زبان همه از نعمت هاى اویند، بنابراین جز اعتراف به عجز، کارى از آنها ساخته نیست.[31]

بنده همان به که ز تقصیر خویش            عذر به درگاه خداى آورد
ورنه سزاوار خداوندیش            کس نتواند که بجاى آورد[32]

در مناجات شاکرین از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد علیه السلام آمده است: «فَکَیْفَ لى بِتَحْصیلِ الشُّکْرِ و شُکْرى ایّاکَ یَفْتَقِرُ إلى شُکْرٍ، فَکُلَّما قُلْتُ لَکَ الحَمْدُ وَجَبَ عَلَىَّ لِذلکَ انْ اقولَ لَکَ الحمدُ؛ چگونه مى توانم حقّ شکر تو را بجاى آورم، درحالى که همین شکر من نیاز به شکرى دارد، و هر زمان که مى گویم تو را سپاس بر من لازم است که به خاطر همین توفیق شکرگزارى بگویم تو را سپاس»[33]

شکرگزار واقعی کیست؟

قبل از هر چیز در این زمینه توجه به ریشه اصلى لغت«شکر» لازم است: «شکر» همان تصور نعمت و اظهار آن است.[34] هم چنین «شکر» به شعب سه گانه: «شکر قلب» یعنى اندیشه در باره نعمت، و «شکر زبان» یعنى ثنا گفتن بر منعم، و «شکر سایر اعضا» یعنى قدردانى و پاسخگویى در برابر نعمت تقسیم می شود.[35]

حال تأمل در فراز قرآنی «اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً؛[36] ای آل داوود! شکر (این همه نعمت را) بجا آورید» نشان مى دهد که شکر بیشتر از مقوله «عمل» است، و باید آن را در لابلاى اعمال انسان ارائه داد، و شاید به همین دلیل قرآن تعداد شکرگزاران واقعى را اندک شمرده است.[37] لذا روشن مى شود شکر به مفهوم واقعیش در برابر تمام نعمتها به گونه اى که همه را بدون استثنا در طریق بندگى خدا که نعمت ها براى آن آفریده شده است به کار گیرد کمتر یافت مى شود.[38]

به تعبیر دیگر«شکر مطلق»این است که انسان همواره به یاد خدا باشد بى هیچگونه فراموشى، و در راه او گام بردارد بدون هیچگونه معصیت، و اطاعت فرمان او کند خالى از هر گونه سر پیچى، و مسلم است که این اوصاف در کمتر کسى جمع مى شود [39]

شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید آیا شکر پروردگار حدى دارد که اگر انسان به آن حد برسد شاکر محسوب شود؟ فرمود: آرى سؤال کرد: چگونه؟ فرمود: «یحمد اللَّه على کل نعمة علیه فى اهل و مال، و ان کان فیما انعم علیه فى ماله حق اداه؛ خدا را بر تمام نعمت هایش چه در خانواده و چه در اموال حمد و ستایش کند، و اگر در اموالى که به او داده حقى باشد ادا نماید»[40] در حدیث دیگرى از همان امام مى خوانیم: «شکر النعمة اجتناب المحارم؛ شکر نعمت پرهیز از گناه است»[41] و نیز در حدیث دیگرى از همان حضرت آمده است که فرمود: «از همه شما شکرگزارتر در پیشگاه خدا کسى است که بیشتر از نعمت ها و زحمات مردم قدردانى و شکرگزارى کند».[42]،[43]

چرا خداوند ستار العیوب است؟

هم چنین می خوانیم: «وَاحْفَظْنى فیهِ بِحِفْظِکَ وَسَتْرِکَ؛ و با حفظ و پوششت محافظتم کن»[44] که بیانگر آن است که خداوند پوشنده گناهان و عیب هاى افراد است، حال چه ستاریت تکوینى و یا تشریعى.[45]

ستاریت تکوینى این است که خداوند انسان را چنان آفریده است که بسیارى از عیب هایش پنهان است؛ مثلًا صفات درون انسان مانند حسادت، تکبّر، و خودخواهى و انحرافات اعتقادى پنهان است؛ اگر انسان طورى آفریده مى شد که بشود اخلاق و اعتقادات او را از چهره اش فهمید، زندگى براى او بسیار مشکل مى شد، امّا خداوند به خاطر ستّاریّتى که دارد چنان انسان را آفرید که عیب هایش مخفى است؛ البته در روز قیامت «یُعْرَفونَ بِسیماهُمْ» که از چهره ها افراد شناخته مى شوند.[46]

ستّار العیوب تشریعى نیز این است که خداوند دستور داده مردم عیب هاى همدیگر را بشناسند، غیبت نکند، تهمت نزنند و آبروى همدیگر را نریزند.[47]

در این بین فایده ستّار العیوب بودن خداوند این است تا شخصیّت و احترام افراد حفظ مى شود که دادن شخصیّت به افراد یکى از موانع سقوط در گناه است چرا که اگر شخصى در جامعه معروف به گناه و زشتى باشد دیگر باکى براى گناه کردن ندارد، و خود را بیشتر آلوده به گناه مى کند، امّا همین که دید گناهش را پوشش دادند، شرم و حیا مانع مى شود که گناه کند، و اینکه اسلام مى گوید غیبت نکن، یکى از دلایلش همین است که وقتى رسوا شد مى گوید: حالا که آبروى ما رفت پس هر کارى که دلمان مى خواهد انجام دهیم، و درباره تربیت بچّه هم اسلام مى گوید او را تحقیر نکن و نزن و نگو که نمى فهمى و بى شعورى، بلکه به او شخصیت بده تا به ارزش خود پى ببرد و کار خلاف انجام ندهد.[48]

فایده دوم این است که پایه هاى امتحان الهى محکم شود؛ لذا اصل آزادى و اختیار با ستّاریّت محفوظ است؛ چرا که اگر کسى با یک گناه رسوا مى شد دیگر گناه نمى کرد و گناه نکردنش به خاطر ترس از رسوایى بود، نه پایبند بودن به اصول اخلاقى و اسلامى، و تکامل شکل نمى گرفت و مسأله جبر پیش مى آمد.[49]

ستار العیوب باشیم

با این تفاسیر شایسته است تا پرتوى از صفات خداوند در بندگانش باشیم، خداوند از هر عیبى منزّه است و بنده هم باید سعى کند خود را از عیب ها منزّه کند، باید متخلّق به اخلاق خداوند بشود و آبروى دیگران را نریزد و تنها نقطه ضعف ها را نبیند.[50]

لذا در قرآن کریم می خوانیم: «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ؛[51] خدا دوست نمى دارد که بدگویى شود و یا عیوب و اعمال زشت اشخاص با سخن برملا شود»[52] زیرا همان گونه که خداوند «ستّار العیوب» است، دوست ندارد که افراد بشر پرده درى کنند و عیوب مردم را فاش سازند و آبروى آنها را ببرند.[53]

اگر بنا شود این عیوب اظهار گردد یک روح بدبینى عجیب بر سراسر جامعه سایه مى افکند، و همکارى آنها را با یکدیگر مشکل می سازد، بنا بر این بخاطر استحکام پیوندهاى اجتماعى و هم بخاطر رعایت جهات انسانى، لازم است بدون در نظر گرفتن یک هدف صحیح پرده درى نشود.[54]

عالم، محضر خداست

در فراز پایانی دعا می خوانیم: «یا ابْصَرَ النَّاظِرینَ؛ اى بیناترین بینندگان».[55]

واژۀ «ابصر» صیغه تعجّب و براى بیان عظمت علم خداست. این جمله پشت انسان را مى لرزاند. یعنى اى انسان! هر کارى مى کنى خداوند مى بیند؛ بنابراین، مراقب اعمال و سخنانت باش.[56]

بی شک بصیر بودن خداوند، چیزى جز علم و آگاهى او نسبت به مبصرات یعنى موجودات دیدنى نیست. البتّه این واژه از آنجا که در آغاز براى قوه بینایى ما وضع شده، همیشه تداعى چشم را با خود دارد؛ ولى واضح است این لفظ هنگامى که در مورد خداوند به کار مى روند، از مفاهیم جسمانى و آلات و ادوات، مجرّد و برهنه مى شوند؛ چرا که ذات پاک او مافوق جسم و جسمانیّات است.[57]

البتّه این یک معناى مجازى نیست، و اگر هم آن را مجاز بنامیم مجاز ما فوق الحقیقه (بالاتر از معناى حقیقى) است. زیرا او چنان احاطه و آگاهى به مناظر دارد، و چنان همه این امور نزد او حاضراند که از هرگونه بینائى برتر و بالاتر است، لذا خداوند در دعاها به عنوان «ابصر الناظرین» (از همه بینندگان بصیرتر) توصیف شده است.[58]

آرى! او همه چیز و همه جا را مى بیند و همه عالم محضر اوست؛ درعین حال نه چشم دارد نه مکان، زیرا برتر از زمان و مکان و عوارض جسمانى است.[59] بنابراین چگونه به خود اجازه مى دهیم که در صحنه هاى معصیت در حضور خداوند، حضور داشته باشیم و در صحنه هاى اطاعت که خاصان و مقربان پروردگار و مؤمنان صالح حضور دارند جاى ما خالى باشد؟[60]

از دیدگاه یک فرد مؤمن واقعى، تمام عالم محضر خدا است، و همه کارها در حضور او انجام مى گیرد، همین شرم و حضور براى دورى از گناهان کافى است.[61]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی
دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir


[1] کلیات مفاتیح نوین، ص 813.

[2] همان.

[3] مثالهاى زیباى قرآن، ج 1، ص 12.

[4] کافى، ج 4، ص 88، ح 8.

[5]  زادالمعاد، ص 109.

[6] گفتار معصومین علیه السلام، ج 2، ص 122.

[7] همان، ص 123.

[8] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج 2، ص 214.

[9] همان، ص 215.

[10] همان.

[11] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقى، ص 129.

[12] همان، ص 130.

[13] همان، ص 131.

[14] همان.

[15] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج 2، ص 214.

[16] «إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَإِقْبَالًا وَإِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَإِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُکْرِهَ عَمِیَ»، نهج البلاغه، ح 312.

[17] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 13، ص 507.

[18] همان، ص 509.

[19] همان.

[20] مثالهاى زیباى قرآن، ج 1، ص 286.

[21] گفتار معصومین علیه السلام، ج 1، ص 144.

[22] همان.

[23] تفسیر نمونه، ج 1، ص 515.

[24] سورۀ احزاب، آیه 41 و 42.

[25] اخلاق در قرآن، ج 1، ص 354.

[26] تفسیر نمونه، ج 17، ص 352.

[27] گفتار معصومین علیه السلام، ج 1، ص 144.

[28] برگزیده تفسیر نمونه، ج 2، ص 480.

[29] کلیات مفاتیح نوین، ص 813.

[30] اخلاق در قرآن، ج 3، ص 80.

[31] زهرا  علیها السلام؛ برترین بانوى جهان، ص 154.

[32] همان.

[33] گفتار معصومین علیه السلام، ج 1، ص 72.

[34] ر.ک:مفردات.

[35] تفسیر نمونه، ج 18، ص 51.

[36] سوره سبأ، آیۀ 13.

[37] تفسیر نمونه، ج 18، ص 51.

[38] همان، ص 52.

[39] تفسیر المیزان، ج 4، ص 38.

[40] اصول کافى، ج 2، باب الشکر، ح 12 و ح 10.

[41] همان.

[42] همان، ح 30.

[43] تفسیر نمونه، ج 18، ص 54.

[44] کلیات مفاتیح نوین، ص 813.

[45] گفتار معصومین علیه السلام، ج 2، ص 139.

[46] همان.

[47] همان.

[48] همان، ص 140.

[49] همان.

[50] همان، ص 141.

[51] سورۀ نساء، آیۀ 148.

[52] برگزیده تفسیر نمونه، ج 1، ص 469.

[53] همان، ص 470.

[54] تفسیر نمونه، ج 4، ص 184.

[55] کلیات مفاتیح نوین، ص 813.

[56] داستان یاران: مجموعه بحث هاى تفسیرى حضرت آیت الله العظمى مکارم شیرازى (مدظله)، ص 70.

[57] پیام قرآن، ج 4، ص 126.

[58]  ر.ک:دعای ماه رجب، کلیات مفاتیح نوین، ص 123.

[59] پیام امام امیر المومنین علیه السلام، ج 7، ص 50.

[60] همان، ج 15، ص 168.

[61] تفسیر نمونه، ج 20، ص 66.

captcha