وقایع روز نهم محرم( تاسوعا) در بیان معظم له

وقایع روز نهم محرم( تاسوعا) در بیان معظم له


ورود شمر به کربلا/محاصره خیمه ها در کربلا/امان نامه! برای فرزندان ام البنین علیها السلام/تحرک برای آغاز جنگ/سخنان زهير بن قين در عصر تاسوعا/یک شب مهلت برای راز و نیاز /خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش/امام حسین(علیه السلام) و توصیۀ زنان اهل بيت عليهم السلام به صبر و بردباری‌

ورود شمر به کربلا

در اين روز شمر همراه با نامه اى از سوى عبيداللَّه بن زياد خطاب به عمر بن سعد وارد كربلا شد كه بر حسين عليه السلام و يارانش سخت بگير! تا تسليم شوند و وادار به بيعت گردند و در صورت امتناع، همه آنها را به قتل برسان .[1]،[2]

محاصره خیمه ها در کربلا

«شيخ كلينى» از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «روز تاسوعا، روزى است كه امام حسين عليه السلام و يارانش را در كربلا محاصره كردند و دشمنان براى جنگ با آن حضرت اجتماع نمودند، و پسر مرجانه و عمر بن سعد از زيادى لشكر خويش خوشحال شدند، و امام حسين عليه السلام و اصحابش را در آن روز ضعيف شمردند، و يقين كردند كه براى امام حسين عليه السلام ياورى نخواهد آمد و مردم عراق وى را كمك نخواهند كرد؛ آنگاه فرمود:«بِأبي المُسْتَضْعَفُ الغَريبُ؛پدرم فداى آن ضعيفِ غريب باد».[3]،[4]

امان نامه! برای فرزندان ام البنین علیها السلام

روز نهم محرم ، شمر براى قمر بنى هاشم حضرت عباس عليه السلام امان نامه آورد[5]و عباس به شدت آن را رد كرد.[6]

در این حین زهير بن قين نگاهى از سر مهر و ارادت به عباس افكند و گفت:«داستانى برايت بگويم: وقتى پدرت مى خواست ازدواج كند، به برادرش عقيل كه قبيله هاى عرب را مى شناخت فرمود: براى او از طايفه اى زنى انتخاب كند كه به رشادت و جنگاورى شهره باشند، مى خواست فرزندى پيدا كند كه يار حسين او در كربلا باشد.[7] عباس گفت: تو مى خواهى مرا بر يارى برادرم تشجيع كنى (من بيش از اين آماده فداكارى هستم)».[8]،[9]

تحرک برای آغاز جنگ

 پس از بى نتيجه ماندن راه هاى مسالمت آميز و تسليم ناپذيرى امام حسين عليه السلام، عمر بن سعد براى گرفتن بيعت اجبارى و يا كشتن امام و يارانش در عصر تاسوعا فرمان حمله را صادر كرد. با اين فرمان هزاران تن سواره و پياده به سمت اردوى اباعبداللَّه عليه السلام روانه شدند، صداى همهمه آنها در بيابان كربلا پيچيد و به گوش لشكريان امام عليه السلام رسيد.[10]

سخنان زهير بن قين در عصر تاسوعا

غروب تاسوعا هنگامى كه دشمن به يكباره هجوم آورد و عباس با بيست نفر از ياران در برابرشان مى ايستد، از جمله چهره هاى ماندگار در آن صحنه، زهير بن قين است.[11]

در آن فرصت، زهير به عزرة بن قيس يكى از كسانى كه براى امام حسين عليه السلام نامه نوشته بود ولى اينك در سپاه ابن سعد به سوى خيمه هاى امام حمله كرده استرو كرد و گفت: «اى عزره مراقب باش از آنانى نباشى كه گمراهان را بر كشتن پاكدامنان يارى مى كنند».[12]

عزره گفت: اى زهير! تو تاكنون از شيعيان اين خانواده نبودى، بلكه هواخواه عثمان بودى![13]

زهير گفت: «از اين موقعيت كه الان دارم با تو صحبت مى كنم، نمى بينى كه شيعه حسين عليه السلام هستم، به خدا سوگند كه من نه نامه اى براى حسين نوشتم و نه پيكى برايش روانه كردم و نه به او وعده يارى داده ام، در راه با او مواجه شدم، موقعيت او را نزد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ملاحظه نمودم و در پيشگاه خداوند احساس كردم كه بايد با او همراه گردم و ياريش كنم».[14]،[15]

یک شب مهلت برای راز و نیاز

امام حسين عليه السلام حاضر به پذيرش ذلّت بيعت با دشمن نشد؛ ولى از آنان خواست كه آن شب را به وى مهلت دهند، تا به عبادت و دعا و نماز بپردازد، و فردا در معركه نبرد با آنان روبه رو خواهد شد.[16]،[17]

حضرت عبّاس بن على عليه السلام محضر امام عليه السلام شرفياب شد و عرض كرد: «اى برادر! دشمن بدين سو مى آيد».[18]

امام حسين عليه السلام برخاست و فرمود:«يا عَبَّاسُ! ارْكَبْ بِنَفْسِي أَنْتَ- يا أَخِي- حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَكُمْ؟ وَ ما بَدالَكُمْ؟وَ تَسْأَلْهُمْ عَمَّا جاءَ بِهِمْ؟؛ اى عبّاس! جانم به فدايت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چيست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه اى به آنان داده شده؟».[19]

«قمر بنى هاشم» عبّاس، با بيست سوار كه زهير بن قين و حبيب بن مظاهر از جمله آنان بودند، در برابر سپاه دشمن آمد و پرسيد: «شما را چه شده است؟ و چه مى خواهيد؟».[20]

گفتند: به تازگى فرمان امير به ما رسيده است كه به شما بگوييم يا حكم او را بپذيريد (به طور كامل تسليم شويد) يا آماده كارزار باشيد.[21]

عبّاس فرمود: «شتاب مكنيد تا نزد (برادرم) ابى عبداللَّه عليه السلام بروم و پيام شما را به ايشان برسانم».[22]

آنان پذيرفتند و گفتند: «پيام ما را به ابى عبداللَّه عليه السلام برسان و پاسخش را به ما ابلاغ كن».عبّاس عليه السلام به تنهايى نزد امام عليه السلام برگشت و ماجرا را به عرض رساند و همراهانش همانجا (در برابر سپاه دشمن) ماندند و به نصيحت سپاه ابن سعد پرداختند.[23]

هنگامى كه عبّاس عليه السلام پيام ابن سعد را به عرض امام عليه السلام رساند، امام عليه السلام به برادر خطاب كرد و فرمود:[24]«.... أَنِّي كُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ كِتابِهِ وَ كَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الْإِسْتِغْفارِ؛ ؛ نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه كه جنگ را تا سپيده دم فردا به تأخير بياندازند و يك امشب را مهلت بگير، تا در اين شب به درگاه خداوند نماز بگذاريم و به راز و نياز و استغفار بپردازيم. خدا مى داند كه من نمازِ براى او و تلاوت كتابش (قرآن) و راز و نيازِ فراوان و استغفار را دوست دارم».[25]

عبّاس عليه السلام سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى كه رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب كرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبداللَّه عليه السلام يك امشب را از شما مهلت مى خواهد».[26]

پس از اين سخن، در ميان سپاهيان عمر بن سعد گفتگوهايى ردّ و بدل شد تا آن كه عمرو بن حجّاج زبيدى گفت: سبحان اللَّه! به خدا سوگند! اگر اينان از مردم ديلم (كفّار) بودند و از تو چنين تقاضايى مى كردند، سزاوار بود كه بپذيرى. قيس بن اشعث گفت:«درخواست آنها را بپذير، به جانم سوگند! كه آنان بيعت نخواهند كرد و فردا با تو خواهند جنگيد». ابن سعد گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم كه چنين كنند هرگز اين شب را به آنان مهلت نمى دهم![27]

در روايتى از على بن حسين عليه السلام آمده است كه فرمود: «فرستاده عمر بن سعد نزد ما آمد و در جايى كه صدايش به گوش مى رسيد ايستاد و گفت: «ما تا فردا به شما مهلت مى دهيم، اگر تسليم شديد شما را نزد عبيداللَّه بن زياد خواهيم برد و اگر سرباز زديد، از شما دست نخواهيم كشيد».[28]،[29]

خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحابش

پس از بازگشت سپاه ابن سعد، امام ياران خود را نزديك غروب به نزد خود فراخواند.[30]

على بن الحسين عليه السلام مى گويد: من نيز در حالى كه بيمار بودم، نزديك امام رفتم تا سخنان او را بشنوم. شنيدم پدرم به اصحاب خود مى فرمود: «خداى را ستايش مى كنم بهترين ستايش ها و او را سپاس مى گويم در آسايش و سختى. بار خدايا! تو را سپاس مى گويم كه ما را به پيامبرى (حضرت محمد صلى الله عليه و آله) گرامى داشتى و به ما قرآن را آموختى و ما را فقيه در دين ساختى و گوشى شنوا و چشمى بينا و دلى آگاه به ما عطا فرمودى و ما را در زمره مشركين قرار ندادى».[31]

امّا بعد، من يارانى برتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتى نيكوكارتر، و به خويشاوندى پاى بندتر از اهل بيتم نمى شناسم؛ خداوند به همه شما پاداش خير عنايت فرمايد![32]،[33]

من مى دانم كه فردا كار ما با اين دشمنان به كجا خواهد انجاميد. من به شما اجازه دادم كه برويد و بيعت خود را از شما برداشتم، هيچ عهد و ذمّه اى از جانب من بر عهده شما نيست. سياهى شب شما را در برگرفته است، از اين تاريكى همچون يك مركب استفاده كنيد (و از محلّ خطر دور شويد)».[34]

ولى ياران امام عليه السلام يك صدا گفتند: «نه به خدا سوگند! هرگز چنين چيزى مباد!» (ما مى مانيم و در ركابت شربت شهادت مى نوشيم) امام چون وفادارى اصحاب را تا مرز شهادت ملاحظه كرد فرمود:«إِنَّكُمْ تُقْتَلُونَ غَدَاً كَذلِكَ، لا يَفْلِتُ مِنْكُمْ رَجُلٌ ؛ فردا همه شما همانند من به فيض شهادت نائل خواهيد شد و كسى از شما باقى نخواهد ماند».[35]

ياران با شادمانى گفتند: «الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذي شَرَّفَنا بِالْقَتْلِ مَعَكَ ؛ خداى را سپاس كه افتخار شهادت در راهش را در ركاب تو نصيب ما كرد!».[36]

امام عليه السلام در حقّ همه آنان دعا كرد و آنگاه فرمودند:«ارْفَعُوا رُؤُوسَكُمْ وَ انْظُرُوا؛ سرهاى خود را بلند كنيد و جايگاه خود را ببينيد!».[37]

ياران و اصحاب نظر كرده و جايگاه و مقام خود را در بهشت برين مشاهده كردند و امام عليه السلام جايگاه رفيع هر كدام را به آنها نشان مى داد و مى فرمود:«هذا مَنْزِلُكَ يا فُلانُ، وَ هذا قَصْرُكَ يا فُلانُ، وَ هذِهِ دَرَجَتُكَ يا فُلانُ ؛ اى فلان كس! اين جايگاه از آن توست و اين قصر تو و آن درجه رفيع تو».[38]

اين بود كه اصحاب با سينه هاى گشاده و چهره هاى باز (با شادى و افتخار) به استقبال نيزه ها وشمشيرها مى رفتند تا سريعتر به جايگاهى كه در بهشت دارند، برسند.[39]،[40]

امام حسین (ع) و توصیۀ زنان اهل بيت عليهم السلام به صبر و بردباری

مرحوم سيد بن طاووس در حوادث عصر تاسوعا آنجا كه نقل مى كند حسين عليه السلام زنان را دلدارى مى دهد، از رقيه نام مى برد و مى نويسد: امام حسين عليه السلام امّ كلثوم، زينب، رقيه، فاطمه و رباب را مورد خطاب قرار داد و آنها را به صبر و بردبارى دعوت كرد.[41]،[42]

 

[1] بحارالانوار؛ج 44؛ صفحه 392.

[2] كليات مفاتيح نوين ؛ ص599.

[3]. كافى؛ج 4؛ 147، ح 7.

[4] كليات مفاتيح نوين ؛ ص599.

[5] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص447.

[6] همان؛ ص 448.

[7] همان.

[8]  مقتل الحسين مقرّم؛ ص 209.

[9] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص448.

[10] همان ؛ ص389.

[11] همان ؛ ص448.

[12] همان.

[13] همان.

[14] ر.ک: انساب الاشراف؛ ج 3؛ ص 392، كامل ابن اثير؛ ج 4؛ ص 57 ،تاريخ طبرى، ج 4، ص 316.

[15] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص448.

[16] بحارالانوار؛ ج 44؛ ص 392.

[17] كليات مفاتيح نوين ؛ ص599.

[18] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص389.

[19] همان.

[20] همان.

[21] همان.

[22] همان.

[23] همان.

[24] همان؛ ص 390.

[25] همان.

[26] همان.

[27] همان.

[28]  تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 315- 316 ، بحارالانوار؛ ج 44؛ ص 391- 392.

[29] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص: 390.

[30] همان ؛ ص391.

[31] همان؛ ص 392.

[32] همان.

[33] همان.

[34] تاريخ طبرى؛ ج 4؛ ص 317 ، بحارالانوار؛ ج 44؛ ص 392- 393.

[35] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص: 392.

[36] همان.

[37] همان.

[38] همان.

[39]  بحارالانوار؛ ج 44؛ ص 298.

[40] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها، ص 392.

[41] ملهوف( لهوف)؛ ص 141.

[42] عاشورا ريشه ها، انگيزه ها، رويدادها، پيامدها ؛ ص615.

captcha